بازگشت

ويژگيهاي اصحاب سيدالشهداء عليه السلام


يكي از ابعاد نهضت عاشورا، افتخارآفريني و عظمت و بزرگي آن است. امام حسين عليه السلام و يارانش به ظاهر از سوي سپاهيان يزيد مورد بي احترامي و تمسخر قرار گرفتند، در ملاعام به آنان اهانت شد، فحش و ناسزا شنيدند، به دست انسان‎هاي پستي چون شمر و حرمله و عمرو بن حجاج، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، زنان و فرزندان ايشان در نهايت غربت و تنهايي و با وضع دلخراشي به اسارت رفتند. به طوري كه وقتي سيدالشهداء عليه السلام و يارانش براي اقامه نماز مهيا شدند، سپاه كوفه به آنها گفتند: نماز شما قبول نيست.(1) يعني شما كافر شده‎ايد. ولي از فرداي روز عاشورا روز به روز بر عزت و عظمت سيدالشهداء و يارانش افزوده شد، به طوري كه اكنون نزديك به 1400 سال، حسين بن علي عليهماالسلام و يارانش الگوي احرار و آزادگان عالم، اعم از مسلمان و غير مسلمان، گرديده‎اند.



شخصيت‎هاي غير مسلماني چون گاندي، آن حضرت را الگوي خود معرفي مي‎كنند. بي‎ترديد اين عزت و افتخار، از قدرت نظامي ياران سيدالشهداء نشأت نگرفته است، به علاوه از آن جا كه حكام اموي و عباسي (جز در يك مقطع كوتاه) با نشر فضايل اهل بيت عليهم السلام و اصحابشان مخالف بوده‎اند؛ تبليغات حساب شده حكومتي نيز در معرفي حسين بن علي عليهماالسلام و يارانش نقشي نداشته است، بلكه اين عزت تنها در سايه مقاومت و جانفشاني سيدالشهداء و يارانش براي دفاع از حق و حقيقت در بستري كه موج دنياگرايي روحيه حق‎مداري را در ميان مسلمانان از بين برده بود، شكل گرفت است.



با توجه به اين حقايق، اين پرسش جدي مطرح مي‎شود كه شهداي كربلا چه امتيازاتي بر شيعيان معاصر خود داشته‎اند كه در حمايت از آن حضرت هيچ ترديدي به خود راه نداده تا پاي جان از آن بزرگوار دفاع كردند؟



آنچه اكنون براي ما به عنوان محبان امام حسين عليه السلام و رهروان راه آن بزرگوار و اصحاب گرانقدرش اهميت فراوان دارد اين است كه بدانيم ياران آن حضرت چه ويژگي‎هايي داشتند كه تاريخ مانند آنان را تاكنون به خود نديده است. چه امتيازات و خصلت‎هايي در وجود ياران اباعبدالله عليه السلام نهفته بود كه آنان را از ميليون‎ها جمعيت مسلمان آن زمان ممتاز نمود. به طوري كه از بسياري از اصحاب و مشاهير ديني عصر خود پيشي گرفته و در عرصه پر افتخار عاشورا حماسه آفريدند.



زماني كه حسن بن علي عليهماالسلام، علم مبارزه با بني‎اميه را برافراشت، عالمان و فقهاي فراواني در جهان اسلام حضور داشتند. بر اساس نقل يعقوبي، افراد ذيل از فقهاي معروف عصر امامت اباعبدالله عليه‎السلام بوده‎اند: «عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر بن خطاب، مسور بن مخرمه زهري، سائب بن يزيد، عبدالرحمن بن حاطب، ابوبكر بن عبدالرحمن بن حارث، سعيد بن مسيب، عروة بن زبير، عطاء بن يسار، قاسم بن محمد بن ابي‎بكر، عبيدة بن قيس سلماني، ربيع بن خثيم ثوري، زرين حُبيش، حارث بن قيس جعفي، عمرو بن عتبه بن فرقد، أحنف بن قيس، حارث بن عمير زبيدي، سويد بن غفلة جُعفي، عمرو بن ميمون أودي، مطرّف بن عبداله شخّير، شقيق بن سلمه، عمرو بن شرحبيل، عبدالله بن يزيد خطميّ، حارث اعور همداني، مسروق بن أجدع، علقمة بن قيس خثعمي، شريح بن حارث كندي و زيد بن وهب همداني.»(2)



سعيد بن عبدالله حنفي: «والله اگر بدانم كشته مي‎شوم سپس زنده گرديده (زنده) زنده سوزانده مي‎شوم و سپس تكه تكه مي‎گردم و اين عمل هفتاد بار با من انجام مي‎شود، از شما جدا نمي‎شوم تا در كنار شما با مرگم خدا را ملاقات كنم.»



اما، هيچ يك از اين افراد عالم روز عاشورا در سپاه اباعبدالله عليه السلام حضور نداشتند. ايشان نه تنها آن حضرت را ياري نكردند، بلكه برخي از آنان، اصل حركت حضرت به سوي كوفه را زير سوال بردند.(3) و برخي ديگر، ابدا اباعبدالله عليه السلام را به كوفه دعوت كردند ولي روز عاشورا در ميدان مبارزه حاضر نشدند.(4) برخي ديگر، همچون احنف بن قيس درخواست ياري حضرت را اجابت ننموده، گفتند: «قد جرّ بنا آل ابي الحسن، قلم نجد عندهم أيالة للملك و لا جمعاً للمال و لا ميكدة في الحرب»؛ ما فرزندان ابي الحسن (علي عليه السلام) را آزموده‎ايم نزد آنها نه فرمانداري استاني يافته‎ايم و نه ثروت اندوخته‎اي ديديم و نه سياست جنگي لازم را مشاهده كرده‎ايم. (5)

امام حسين، محرم



اين در حالي بود كه همگي مي‎دانستند بني اميه ساليان متمادي در پي از بين بردن اسلام بوده و يزيد هرگز شايستگي جانشيني جانشيني پيامبر را ندارد و استمرار خلافت وي نابودي و اضمحلال دين و ارزش‎هاي ديني را در پي خواهد داشت.



آنچه اكنون براي ما به عنوان محبان امام حسين عليه السلام و رهروان راه آن بزرگوار و اصحاب گرانقدرش اهميت فراوان دارد اين است كه بدانيم ياران آن حضرت چه ويژگي‎هايي داشتند كه تاريخ مانند آنان را تاكنون به خود نديده است. چه امتيازات و خصلت‎هايي در وجود ياران اباعبدالله عليه السلام نهفته بود كه آنان را از ميليون‎ها جمعيت مسلمان آن زمان ممتاز نمود. به طوري كه از بسياري از اصحاب و مشاهير ديني عصر خود پيشي گرفته و در عرصه پر افتخار عاشورا حماسه آفريدند.



افرادي چون طرماح بن عدي، عبدالله بن مطيع، عمربن عبدالرحمن مخزومي و عبدالله بن جعفر،(6) كه از دوستان و خيرخواهان آن بزرگوار بودند، به جاي همراهي با ايشان، تلاش كردند حضرت را از رفتن به سوي عراق منصرف كنند. در عصر قيام سيدالشهداء عليه السلام در اثر انحرافات پديد آمده پس از رحلت پيامبر اكرم، تشخيص حق از باطل و التزام به مقتضاي حق، به قدري دشوار شده بود كه نه تنها عوام، بلكه خواص نيز، در درستي حركت اباعبدالله عليه السلام شك نموده و يا در صورت علم به حقانيت قيام، توان ياري آن حضرت را نداشتند.



با توجه به اين حقايق، اين پرسش جدي مطرح مي‎شود كه شهداي كربلا چه امتيازاتي بر شيعيان معاصر خود داشته‎اند كه در حمايت از آن حضرت هيچ ترديدي به خود راه نداده تا پاي جان از آن بزرگوار دفاع كردند؟ روزي كه سيدالشهداء به سوي كربلا حركت مي‎كرد، شهر كوفه دستِ كم صدهزار رزمنده داشت كه بخش عظيمي از آنان را شيعيان و دوستان اهل بيت عليهم السلام تشكيل مي‎دادند. چگونه در ميان آنان تنها عده قليلي توفيق جهاد و شهادت در كنار پسر فاطمه عليه السلام را يافتند؟ در اين مورد نظرهاي مختلفي قابل طرح است كه در اين مقال كوتاه به نقد و بررسي اجمالي آنها مي‎پردازيم:





نقد چند فرضيه پيرامون وجه تمايز شهداي كربلا



شايد برخي گمان كنند فصل مميز ياران اباعبدالله عليه السلام با ساير شيعيان، بهره‎مندي افزون‎تر آنان از علوم ديني بوده است؛ بدين معنا كه آنان نسبت به مردمان عصر خود اطلاعات ديني بيشتري داشته‎اند و همين امر آنان را به اين فوز بزرگ رهنمون ساخته است. ولي تا آن جا كه منابع اصيل تاريخي گواهي مي‎دهند، تعداد كثيري از شهداي كربلا از برجستگي خاصي در علوم ديني برخوردار نبوده‎اند. به علاوه، اگر آشنايي با علوم ديني در حمايت مسلمانان از سيدالشهدا عليه السلام نقش كليدي داشت، مي‎بايست فقهاي عصر آن حضرت به ياري ايشان برمي‎خاستند، حال آن كه، هيچ يك از فقهاي معروف دوران امام حسين عليه السلام در سپاه آن حضرت شركت ننمودند.



با توجه به اين كه برخي از اصحاب سيدالشهدا، همچون سويد بن عمرو عابس بن ابي شبيب و بُرير بن حصين و ... (7) از عبّاد و زهّاد عصر خويش بوده‎اند، اين احتمال قوت مي‎گيرد كه تمايز اساسي و يا دست كم يكي از فصول مميز شهداي كربلا با سايران، التزام به مناسك ديني همچون نماز، روزه و حج بوده است. احتمال مزبور نيز قابل نقد مي‎باشد؛ زيرا،



اولاً: اين صفت در مورد برخي از شهدا ذكر گرديده و در مورد بسياري از آنان چون حرّ و زهير و سلمان بجلي و نافع بن هلال و حجاج بن مسروق و عمير بن عبدالله و عمرو بن مطاع جعفي و يزيد بن مغفل و افراد ديگر چنين صفتي نقل نشده است.



هيچ يك از افراد عالم در آن عصر، روز عاشورا در سپاه اباعبدالله عليه السلام حضور نداشتند. ايشان نه تنها آن حضرت را ياري نكردند، بلكه برخي از آنان، اصل حركت حضرت به سوي كوفه را زير سوال بردند. و برخي ديگر، ابدا اباعبدالله عليه السلام را به كوفه دعوت كردند ولي روز عاشورا در ميدان مبارزه حاضر نشدند.



ثانياً: اگر التزام به اعمال عبادي اسلام عامل مهمي در جهت تشخيص حقانيت دعوت اباعبدالله عليه‎السلام و حمايت از آن حضرت بود، مي‎بايست دست كم تعداد قابل توجهي از حجاجي كه در سال 60 هجري در مكه حضور داشتند، به ياري امام حسين عليه السلام برخيزند و حال آن كه، عده بسيار اندكي با آن حضرت به سوي كوفه آمدند. اگر حجاج سال 60 هجري از امام حمايت مي‎كردند، ديگر نيازي به اجابت دعوت كوفيان نبود و حضرت در همان اطراف مكه قيام مي‎كرد.





احتمال سومي كه مي‎توان مطرح نمود آن است كه، بسياري از كساني كه از آن حضرت حمايت ننمودند نمي‎دانستند حضرت بناي مخالفت با يزيد را دارد. از اين رو، در صدد ياري آن بزرگوار برنيامده‎اند. در پاسخ اين احتمال بايد گفت: شايد اين توجيه را براي مسلمانان مناطق دوردست چون يمن و ايران و مصر بپذيريم، ولي در مورد مسلمانان شهرهاي مدينه و مكه و كوفه و بصره قابل قبول نيست؛ چرا كه خروج ناگهاني حضرت پس از ملاقات با وليد بن عتبه (فرماندار مدينه) از مدينه به مكه آن هم به اتفاق زن و فرزند و اقوام و اقامت و فعاليت سياسي چهارماهه در مكه و خروج نابهنگام آن حضرت در وسط اعمال حج از مكه به سوي كوفه نه تنها مردم مدينه و مكه بلكه بسياري از مسلمانان حجاز و عراق را متوجه خود ساخت، به طوري كه كوفيان با استفاده از همين اقدام‎ها از آمادگي حضرت براي قيام آگاه شده، از ايشان دعوت نمودند تا مركز قيام را كوفه قرار دهد. بصريان نيز با نامه‎اي كه حضرت براي سران آنان فرستاد و به طور رسمي از آنان درخواست ياري نمود،(8) از عزم اباعبدالله عليه السلام براي قيام آگاه شدند. بنابراين، نمي‎توان گفت فرق ياران اباعبدالله عليه السلام با ساير مسلمانان آن عصر در ياري نمودن از امام در اطلاع و آگاهي آنان از تصميم حضرت براي درگيري با امويان بوده است.



زهير: «والله دوست داشتم كشته مي‎شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد كشته مي‎شدم تا جايي كه هزار بار اين چنين كشته شدن را از شما و جوانان اهل بيت شما دور مي‎گرداني!»



ممكن است گفته شود: فصل مميز اساسي شهداي كربلا با ساير مسلمانان، در شناخت آنان نسبت به امام حسين عليه السلام بوده است؛ يعني كساني كه حضرت را ياري نكردند مي‎دانستند حضرت قصد مخالفت و درگيري با يزيد را دارد، ولي به دليل عدم درك صحيح از شخصيت آن حضرت، در ياري ايشان سستي به خرج دادند. ولي اصحاب ايشان با توجه به شناختي كه از مقام و منزلت و موقعيت آن حضرت داشتند، به ياري ايشان برخاستند. اين سخن نيز مانند احتمالات پيشين سخن ناتمامي است؛ چرا كه امام حسين عليه السلام قريب به شصت سال در جامعه اسلامي زندگي كرده بود و جزو خاندان رسول اكرم و اميرمومنان و حضرت زهرا عليهم السلام حساب مي‎آمد. بارها در ميان اصحاب مورد محبت رسول اكرم قرار گرفته بود. رسول خدا در مورد ايشان تعابير بلندي به كار برده بود. به علاوه، در جنگ‎هاي صفين و جمل و نهروان دوشادوش پدر در ميان سپاهيان كوفه شمشير زده بود. به علاوه كمالات معنوي و مراتب علمي آن حضرت ترتيب داده بود كه دست كم مردم حجاز و عراق شناخت خوبي از آن بزرگوار داشتند و قدر و منزلت آن حضرت را خوب درك مي كردند. بهترين شاهد اين مدعا آن است كه وقتي آن حضرت وارد مكه شد، «مردم مكه از او استقبال كرده، نزدش رفت و آمد مي‎كردند. (علاوه بر اهالي مكه)، ساير كساني كه در مكه حضور داشتند مثل حجاج و مردم سرزمين‎هاي دور خدمتش مي‎آمدند.» (9) حتي عبدالله بن زبير، كه خود از معاريف آن روز به شمار مي‎آمد و در صدد به دست گرفتن خلافت بود، وقتي ديد توجه مسلمانان كاملاً معطوف سيدالشهداء شده، براي منزوي نشدن، «گاه هر روز و گاه دو روز يك بار نزد (امام) حسين عليه السلام مي‎آمد.»



امام حسين عليه السلام قريب به شصت سال در جامعه اسلامي زندگي كرده بود و جزو خاندان رسول اكرم و اميرمومنان و حضرت زهرا عليهم السلام حساب مي‎آمد. بارها در ميان اصحاب مورد محبت رسول اكرم قرار گرفته بود. رسول خدا در مورد ايشان تعابير بلندي به كار برده بود. به علاوه، در جنگ‎هاي صفين و جمل و نهروان دوشادوش پدر در ميان سپاهيان كوفه شمشير زده بود. به علاوه كمالات معنوي و مراتب علمي آن حضرت ترتيب داده بود كه دست كم مردم حجاز و عراق شناخت خوبي از آن بزرگوار داشتند و قدر و منزلت آن حضرت را خوب درك مي كردند.



ابو مخنف مي‎گويد: «وي فهميده بود تا زماني كه حسين در اين شهر باشد، مردم حجاز از او (عبدالله بن زبير) پيروي نكرده و هرگز با او بيعت نخواهند كرد؛ زيرا (امام) حسين عليه السلام در نظرشان بزرگوارتر و فرمانش در ميانشان نافذتر از فرمان اوست.» (10) حتي از اباعبدالله عليه السلام نقل مي‎كند كه آن حضرت مي‎فرمود: «براي اين مرد چيزي از دنيا محبوب‎تر از خروج من از حجاز به عراق نيست. او (خوب) فهميده كه با وجود من برايش از قدرت چيزي باقي نخواهند ماند، مردم مرا با او يكسان نمي‎شمارند، لذا دوست دارد من از مكه بيرون بروم تا اين جا برايش خالي شود.» (11)



موقعيت و جايگاه اجتماعي و نفوذ مردمي امام حسين عليه السلام به حدي بود كه برخي از دوستان آن حضرت، خوف داشتند با قيام و شهادت آن حضرت، خوف داشتند با قيام و شهادت آن حضرت راه تجاوز به حريم اسلام و مسلمانان و اساساً بي‎حرمتي به اعراب هموار گردد. از منظر افرادي چون عبدالله بن مطيع، حرمت اجتماعي و وجاهت و عظمت شخصيت سيدالشهدا به اندازه‎اي بود كه آنها گمان مي‎كردند بني‎اميه از ترس اعتراض آن حضرت، از برخي از حرمت شكني‎ها پرهيز مي‎كنند. عبدالله بن مطيع يكي از رجال عصر عاشورا و دوستان حضرت به شمار مي‎آمد كه دو بار با اصرار از حضرت خواست از رفتن به كوفه و قيام عليه بني‎اميه خودداري نمايد وي در بيان علت درخواست خود مي‎گفت: شما سيد و آقاي عرب هستي، به خدا قسم احدي از مردم حجاز به پاي شما نمي‎رسد. (اگر در مكه بماني) مردم از هر سو يكديگر را به بيعت با شما دعوت مي‎كنند. (12) وي معتقد بود، قيام و شهادت اباعبدالله عليه السلام «موجب هتك حرمت اسلام و قريش و عرب خواهد شد.»(13) اين سخن حاكي از آن است كه اباعبدالله در زمان خود به قدري در جامعه موقعيت داشت كه حفظ حرمت دين و قريش و اساساً اعراب در گِرو حفظ حرمت ايشان بود.





بنابراين، نمي‎توان گفت: امتياز اساسي ياران سيدالشهدا، با ساير مسلمانان در شناخت و آشنايي نسبت به عظمت شخصيت آن حضرت بوده است. در آن روزگار، دست كم مردم حجاز و عراق به خوبي حضرت را مي‎شناختند و به آن حضرت علاقه‎مند بودند. از اين رو، وقتي وارد شهري مي‎شد، به خوبي از ايشان استقبال كرده دورش حلقه مي‎زدند، بنابر دو گزارش فرزدق و مجمع بن عبدالله حتي كساني كه از كوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ايشان ارادت داشتند؛ زيرا فرزدوق در گزارشي كه از وضعيت كوفه به حضرت مي‎دهد مي‎گويد: «دل‎هاي مردم با شما و شمشيرهايشان با بني اميه است.» (14) و يا مجمع بن عبدالله، يكي از شهداي كربلا و از مريدان راستين حضرت، وقتي از كوفه گريخت و به حضرت پيوست، در وصف مردم كوفه گفت: «دل‎هايشان به سوي شما تمايل دارد، ولي شمشيرهايشان فردا بر عليه شما برهنه خواهد شد.»(15)



از منظر افرادي چون عبدالله بن مطيع، حرمت اجتماعي و وجاهت و عظمت شخصيت سيدالشهدا به اندازه‎اي بود كه آنها گمان مي‎كردند بني‎اميه از ترس اعتراض آن حضرت، از برخي از حرمت شكني‎ها پرهيز مي‎كنند. عبدالله بن مطيع يكي از رجال عصر عاشورا و دوستان حضرت به شمار مي‎آمد كه دو بار با اصرار از حضرت خواست از رفتن به كوفه و قيام عليه بني‎اميه خودداري نمايد وي در بيان علت درخواست خود مي‎گفت: شما سيد و آقاي عرب هستي، به خدا قسم احدي از مردم حجاز به پاي شما نمي‎رسد. (اگر در مكه بماني) مردم از هر سو يكديگر را به بيعت با شما دعوت مي‎كنند.



اينها نشان مي‎دهد برخي از مردم ممكن است امامي را واقعاً دوست داشته باشند، ولي وقتي پاي تهديد و تطميع به ميان آمد، به جنگ با همان امام محبوب خود رفته، سرش را از بدن جدا نموده و فرزندانش را به شهادت برسانند. بنابراين، نه تنها درك عظمت ولايت، بلكه حتي محبت عادي نسبت به مقام ولايت نيز نمي‎تواند انسان را از خطر بي وفايي و مخالفت و درگيري با آن باز دارد.







مهم‎ترين امتيازهاي ياران امام حسين عليه السلام



با اندكي تامل در زندگاني اكثر شهداي كربلا و بررسي سوابق و سيره آنان، به خصوص با دقت در رجزهايي كه در ميدان نبرد مي‎خواندند، به چهار صفت ممتاز در آنان دست مي‎يابيم كه مي‎توان آنها را به عنوان برجسته‎ترين امتيازات ياران اباعبدالله عليه السلام از ساير مسلمانان و شيعيان آن روز قلمداد كرد. اما پيش از ذكر آنها، تذكر چند نكته ضروري به نظر مي‎رسد:





1. در اين پژوهش، بيشترين تلاش ما مطالعه زندگاني اصحاب غير هاشمي مي‎باشد؛ زيرا بني‎هاشم يعني فرزندان اميرمومنان، امام حسن و امام حسين عليهم السلام به دليل پيوند نسبي و معنوي نزديكي كه با رسول اكرم و زهراي اطهر و امامان معصوم عليهم السلام داشته‎اند، بالطبع از باورها و كمالات و مقامات بلندي برخوردار بوده‎اند كه دفاع از امام حسين عليه السلام براي آنان امري طبيعي بوده است. ولي ساير اصحاب مثل عموم مسلمانان با چنين سرچشمه زلال رحمت پيوند نسبي نداشته‎اند، از اين رو، مطالعه و بررسي ويژگي‎هاي آنان مي‎تواند پيام عبرت انگيز مضاعفي براي ما داشته باشد.



با دقت در سخنان شهداي كربلا معلوم مي‎شود آنان منافقان و دشمنان پنهان دين را بر اساس نحوه برخوردشان با امام حسين عليه السلام شناسايي مي‎كردند. ايشان با مقايسه دشمنان سيدالشهدا عليه‎السلام با دشمنان رسول اكرم و اميرمومنان عليهماالسلام بي‎درنگ پي به نفاق آنها مي‎بردند.



2. با توجه به محدوديت‎هاي موجود در تحقيق زندگاني اصحاب سيدالشهدا عليه السلام بالطبع ارائه شاهد براي اثبات يك ويژگي در ميان همه اصحاب ميسر نيست. از اين رو ما امتيازاتي را كه به طور نسبي در ميان اصحاب شايع يافته‎ايم، به عنوان فصل مميز آنان با سايران مطرح نموده‎ايم.



3. براي اثبات ويژگي‎ها، چاره‎اي جز ارائه شواهد متعدد نداريم. از اين رو، پيشتر به خاطر نقل شواهد متعدد مشابه، پوزش مي‎طلبيم.





1. عشق وافر به امام حسين عليه السلام



يكي از مهم‎ترين ويژگي ياران اباعبدالله عليه السلام، عشق فزاينده ايشان به آن بزرگوار است. چنان كه گذشت بسياري از مسلمانان عصر امام حسين عليه السلام به آن بزرگوار ارادت مي‎ورزيدند، ولي ارادت اصحاب اباعبدالله عليه السلام به آن حضرت، از مرز محبت‎هاي معمولي به مراتب فراتر رفته بود، به گونه‎اي كه در مقابل آن بزرگوار خود را فراموش كرده، براي ياري ايشان از جان و مال و آبروي خويش مي‎گذشتند؛ جلب رضايت آن بزرگوار، براي ايشان از همه چيز لذيذتر مي‎نمود. براي خشنودي ايشان بزرگ‎ترين ايثارها را به آساني انجام مي‎دادند. در جملات آنان در شب عاشورا، آنگاه كه امام از آنان خواست، تاريكي شب را مركب قرار داده او را با سپاه كوفه تنها بگذارند دقت كنيد:



بنابر دو گزارش فرزدق و مجمع بن عبدالله حتي كساني كه از كوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ايشان ارادت داشتند؛ زيرا فرزدوق در گزارشي كه از وضعيت كوفه به حضرت مي‎دهد مي‎گويد: «دل‎هاي مردم با شما و شمشيرهايشان با بني اميه است.» و يا مجمع بن عبدالله، يكي از شهداي كربلا و از مريدان راستين حضرت، وقتي از كوفه گريخت و به حضرت پيوست، در وصف مردم كوفه گفت: «دل‎هايشان به سوي شما تمايل دارد، ولي شمشيرهايشان فردا بر عليه شما برهنه خواهد شد.»



سعيد بن عبدالله حنفي: «والله اگر بدانم كشته مي‎شوم سپس زنده گرديده (زنده) زنده سوزانده مي‎شوم و سپس تكه تكه مي‎گردم و اين عمل هفتاد بار با من انجام مي‎شود، از شما جدا نمي‎شوم تا در كنار شما با مرگم خدا را ملاقات كنم.»(16)



زهير: «والله دوست داشتم كشته مي‎شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد كشته مي‎شدم تا جايي كه هزار بار اين چنين كشته شدن را از شما و جوانان اهل بيت شما دور مي‎گرداني!» (17)



آنگاه جمعي از ياران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمي‎شويم، جان‎هايمان به فدايت با گلوها و پيشاني‎ها و دست‎هايمان شما را حفظ مي‎كنيم، اگر كشته شويم (به عهدمان) وفا كرده‎ايم.»(18)





بي ترديد اين سخنان، سخن عقل حسابگر و عاقبت انديش و معامله‎گر نيست، كلماتي است از زبان دل‎هايي آكنده از عشق به سيدالشهدا عليه السلام. تا كسي شيداي امام خود نباشد، هرگز نمي‎تواند چنين عاشقانه نسبت به او اظهار وفاداري كند. شايد كسي اين سخنان را مبالغه آميز بداند، ولي شهداي كربلا روز عاشورا نشان دادند به وعده‎هاي خويش وفادار بوده‎اند، تا جايي كه امام حسين عليه السلام شب عاشورا صريحاً آنان را وفادارترين مجاهدان راه خدا شمرده، فرمودند: «اني لا اعلم اصحاباً اوفي ولا خيراً من اصحابي»؛ من اصحابي باوفاتر و برتر از ياران خود سراغ ندارم.(19)



از ويژگي‎هاي بارز شهداي كربلا اين بود كه ولايت را محور حق و باطل قرار مي‎دادند، همواره عيار مردم را با گفتار و كردارشان نسبت به اهل بيت عليهم السلام مي‎سنجيدند. وقتي مي‎ديدند برخي، گفتار زيبا و حق مدارانه دارند، ولي در عمل عليه ولايت حركت مي‎كنند، نفاقشان را كشف مي‎كردند، و به نيرنگ و خبث طينت‎شان پي مي‎بردند. از اين رو مي‎بينيم، شهيد يازده ساله كربلا، عمرو (يا عمر) بن جنادة، در رجزهاي خود، سپاه به ظاهر مسلمان كوفه را افرادي رذل، دشمن قرآن و فاسق توصيف مي‎كند كه براي كنار زدن قرآن، به ياري دولتمردان فاسق خود برخاسته‎اند.



آنان در سخت‎ترين لحظات و آخرين دقايق عمر، هيچ به خود نمي‎انديشيدند و همواره نگران امام حسين عليه السلام بودند، مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با دست به سوي اباعبدالله عليه السلام اشاره نمود و به حبيب بن مظاهر سفارش آن حضرت را كرده فرمود: همه وصيت من آن است كه در راه اين مرد كشته شوي.(20)



يك دسته از ياران سيدالشهدا عليه السلام خود را سپر تيرهاي دشمن آن بزرگوار قرار مي‎دادند تا مبادا مادامي كه آنان زنده‎اند، زخمي بر بدن حضرت اصابت كند. افرادي چون سعيد بن عبدالله حنفي و حنظلة بن اسعد شبامي و عمرو بن فرظه انصاري از اين دست افراد بودند.



سعيد خود را جلوي امام قرار مي‎داد، حضرت به هر سوي مي‎رفت او پيش رويش مي‎ايستاد . وي آنقدر اين عمل را ادامه داد، تا به زمين افتاد برخي از مورخان نوشته‎اند: وقتي به زمين افتاد، غير از زخم‎هاي شمشير و نيزه‎ها سيزده تير بر بدنش نشسته بود.(21)



حنظله نيز وقتي اكثر ياران حضرت به شهادت رسيدند، خود را جلوي اباعبدالله عليه السلام قرار داد و با صورت و گلويش تير و نيزه و شمشيرها را از آن بزرگوار برمي‎گردانيد.(22)

آنگاه جمعي از ياران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمي‎شويم، جان‎هايمان به فدايت با گلوها و پيشاني‎ها و دست‎هايمان شما را حفظ مي‎كنيم، اگر كشته شويم (به عهدمان) وفا كرده‎ايم.»



عمرو بن قرظه هم چندين بار اين عمل را تكرار كرد به طوري كه از كثرت زخم بدنش سست شد. در آن حال، رو به حضرت كرد و گفت: آيا به عهد خود وفا كرده‎ام؟ حضرت فرمود: بلي تو در بهشت پيشاپيش من خواهي بود ... آنگاه بر زمين افتاد و به شهادت رسيد. (23) وي هنگام مبارزه اين اشعار را مي‎خواند:



قذ علمت كتيبة الانصار اني ساحمي حوزة الذمار



ضرب غلام غير نكس شار دون حسين مهجتي و داري



سپاه انصار مي‎دانند من از اهل حرم دفاع مي‎كنم، ضربه من ضربه جواني است سربلند و پيش آهنگ، جان و مالم به فداي حسين. (24)



طبري مي‎نويسد: وقتي اصحاب حسين ديدند دشمنان زياد شده‎اند و آنان نمي‎توانند جان حسين و خودشان را حفظ كنند براي كشته شدن پيش روي حسين بر هم سبقت مي‎گرفتند. (25) ولي شواهد موجود نشان مي‎دهد برخي از آنان به علت نگراني از تنهايي حضرت، در سبقت جستن در شهادت، ترديد مي‎كردند.





ابوثمامه صائدي بعد از ظهر عاشورا مي‎خواست به ميدان برود، ولي تنهايي سيدالشهدا عليه السلام سخت او را آزار مي‎داد. از يك سو، ميل به شهادت او را به ميدان جهاد مي‎كشيد. از ديگر سوي، عشق به اباعبدالله مانع مي‎شد كه حتي چند ساعت امامش را تنها بگذارد. عاقبت ترديدش را با خود حضرت در ميان گذاشت و بعد از نماز ظهر خدمت حضرت رسيد و گفت: «قصد دارم به دوستان شهيدم ملحق شوم ولي فكر تنهايي شما و خانواده‎ات مرا رنج مي‎دهد.» حضرت فرمودند: «قدم در راه شهادت بگذار، من هم بعد از ساعتي به تو ملحق خواهم شد.» با شنيدن اين جمله دلش آرام گرفت و به ميدان رفت.(26)



مسلمانان آن روزگار بيش از آن كه به آخرت بينديشند، به دنيا فكر مي‎كردند و پيش از آن كه در صدد تضمين سعادت اخروي باشند، در تكاپوي تامين معاش دنيوي بودند. ابن سعد براي رسيدن به مُلك ري، به جنگ سيدالشهدا عليه السلام آمد و اشراف كوفه با گرفتن رشوه به ابن زياد پيوستند. در چنين فضايي، كه همه چيز با معيارهاي مادي سنجيده مي‎شد، اصحاب و ياران اباعبدالله عليه السلام اعمال خود را با مقياس‎هاي اخروي مي‎سنجيدند. همين امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برتري و امتياز بخشيد.



براي عبدالله و عبدالرحمان پسران عروة بن حراق غفاري(27) و سيف و مالك نيز حالتي شبيه حالت ابوثمامه رخ داد. وقتي دشمن به خيمه‎گاه نزديك شد، سيف بن حارث و مالك بن عبدالله سريع به گريه افتادند. حضرت علت گريه‎شان را جويا شدند و براي تقويت روحيه ايشان فرمودند: به خدا اميدوارم به زودي چشمتان روشن شود (يعني با شهادت وارد بهشت شويد). ولي آنان عرض كردند: فدايت شويم، به خدا، براي خودمان گريه نمي‎كنيم، به خاطر تنهايي شما مي‎گرييم؛ زيرا در محاصره قرار گرفته‎اي و ما نمي‎توانيم از شما دفاع كنيم.» حضرت در حقشان دعا كردند و به آنان اجازه جهاد دادند. (28) سپس آنها با اين اشعار نسبت به حضرت اظهار وفاداري نمودند:



افدي حسينا هاديا مهديا فاليوم تلقي جدك النبيا



ثم أباك ذالندي عليا (عليه السلام) ذاك الذي نعرفه وصيا



جانم فدايت اي حسين كه هدايت شده و هدايت كننده‎اي. امروز رسول خدا و پدرت علي عليه السلام صاحب سخاوت و جود را ملاقات خواهي كرد. همان كسي كه ما او را وصي پيامبر مي‎دانيم. (29)



پايمردي و ايثار و وفاداري حيرت انگيز اصحاب اباعبدالله عليه السلام در روز عاشورا به روشني، هر خواننده آگاه را به اين نتيجه رهنمون مي‎سازد كه اصحاب اباعبدالله عليه السلام خود را در شخصيت سيدالشهدا ذوب كرده و اساساً هويت‎شان را در هويت امام خود فاني مي‎ديدند، به گونه‎اي كه اگر امام حسين عليه‎السلام هر دستوري به آنان مي‎داد، به راحتي اطاعت مي‎كردند.



چهار عامل عشق به ولايت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروي، قدرت تمييز جريان حق و باطل و تبري جستن از دشمنان امام حسين عليه السلام از مهم‎ترين ويژگي‎هايي بودند كه شهداي كربلا را از ساير مردم در رسيدن به فوز شركت در حماسه حسيني متمايز ساختند. اما در ميان اين عوامل چهارگانه، عامل نخست از اهميت بسزايي برخوردار است؛ چرا كه دو عامل دشمن‎شناسي بر مبناي سنجش رفتار افراد نسبت به مقام ولايت و دشمني نسبت به دشمنان امام خود، از فروغ عشق و محبت خالص نسبت به امام محسوب مي‎شود. در نتيجه بايد گفت: ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسين عليه‎السلام با آن حضرت، رمز وفاداري و پايمردي آنان در روز عاشورا و اساسي‎ترين معيار برتري آنان نسبت به همگنانشان بوده است.



نافع بن هلال به حضرت مي‎گفت: «خواهي به مشرق روي كن، خواهي به مغرب، به خدا قسم ما از مقدرات الهي هر چه باشد بيم نداشته، از لقاي پروردگار كراهتي نداريم، ظاهر و باطن ما همين است.»(10)



محبت شديد آنان به سيدالهشدا موجب شد در روزگاري كه شخصيت‎هاي نامدار و سابقه‎دار اسلام در درستي حركت آن حضرت دچار شبهه و ترديد شده بودند، نجات يافته و در فضاي تاريك و مه آلود دوران خود پا جاي پاي امام زمانشان بگذارند. آنان با منطق عشق و با عرفان به مقام والاي اهل بيت عليهم السلام به مسائل مي‎نگريستند. شايد بسياري از آنان نمي‎توانستند پيرامون فلسفه نهضت و كيفيت تاثير آن در احياي دين و هدايت امت تحليل روشني ارائه دهند، اما با چراغ عشق حق را يافتند؛ خود رستگار و عملشان نجات‎بخش و هدايت‎گر حق‎طلبان عالم گرديد و دل‎هاي مرده مسلمانان را بيدار كرد.







2. ايمان راسخ به آينده‎اي روشن و سعادت‎بخش



اطمينان به نويدهاي الهي و اعتقاد راسخ به پاداش الهي، از ديگر امتيازات ياران سيدالشهدا عليه السلام به شمار مي‎آيد. آنان يقين داشتند به محض شهادت به فلاح و رستگاري نايل آمده، جايگاه رفيعي در انتظارشان است. اين معنا به طور مكرر در اشعار و سخنان آنان در روز عاشورا مطرح شده است.



مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با دست به سوي اباعبدالله عليه السلام اشاره نمود و به حبيب بن مظاهر سفارش آن حضرت را كرده فرمود: همه وصيت من آن است كه در راه اين مرد كشته شوي.



عمرو بن خالد هنگام جنگ، زندگي راحت اخروي را به خود بشارت مي‎داد و بدين وسيله، سختي جهاد را بر خود آسان كرده مي‎گفت:



اليك يا نفس الي الرحمان فابشري بالروح و الريحان اليوم تجرين علي الاحسان



اي نفس بر تو باد حركت به سوي خداي رحمان، تو را به راحتي و زندگي آسان بشارت باد، آن روز (رستاخير) به نيكي پاداش داده خواهي شد. (31)



پسرش نيز هنگام عزيمت به ميدان، پدر شهيد خود را چنين خطاب نمود:



يا ابتا قد صرت في الجنان في قصر درّ حسن البنيان



اي پدر بي گمان وارد بهشت شده، در قصر فراخ و زيبا بنياد منزل گزيده‎اي.(32)



آنان با تكيه بر ايمان به آخرت، مرگ را بر خود آسان مي‎كردند و در برابر زخم‎هاي سوزناك شمشيرها و نيزه‎ها و در حلقه محاصره صدها نيروي سرا پا مسلح، صبر و استقامت به خرج مي‎دادند. عبدالرحمان أرحبي، كسي كه همراه مسلم، نامه سيدالشهدا عليه السلام را از مكه براي كوفيان برده بود، وقتي كثرت شمشيرها و نيزه‎هاي دشمن را مشاهده كرد، با نفس خود چنين سخن مي‎گفت:



«صبراً علي الاسياف و الاسنه صبراً عليها لدخول الجنه»



(اي نفس) براي دخول بهشت در برابر شمشيرها و نيزه‎ها بردباري كن. (33)



زياد بن عريب پس از مدتي نبرد خدمت امام رسيد و اين شعر را خواند:



«ابشر هُديتَ الرشدَ يا ابن احمدا في جنة الفردوس تعلو صعداً»



مژده باد كه به راه راست هدايت يافته و در بهشت فردوس مقام والايي دارم. (34)



سعد بن حنظله، كه با پسرش به ياري سيدالشهدا عليه السلام شتافته بود، هنگام جهاد خود را به آرامش و آسودگي ابدي نويد داده، مي‎گفت:



«صبرا علي الاسياف و الاسنة صبرا عليها لدخول الجنة



يا نفس للراحة فاجهدنه و في طلاب الخير فارغينه»



اي كسي كه خواهان دخول بهشت هستي، در مقابل شمشيرها و نيزه‎ها خويشتن‎داري كن. اي نفس براي آسودگي تلاش كن و در طلب خير راغب باشد. (35)



سعيد خود را جلوي امام قرار مي‎داد، حضرت به هر سوي مي‎رفت او پيش رويش مي‎ايستاد . وي آنقدر اين عمل را ادامه داد، تا به زمين افتاد برخي از مورخان نوشته‎اند: وقتي به زمين افتاد، غير از زخم‎هاي شمشير و نيزه‎ها سيزده تير بر بدنش نشسته بود.



شواهد فوق به خوبي نشان مي‎دهد كه يكي از ويژگي‎هاي بارز شهداي كربلا، يقين به حيات اخروي و اعتماد به وعده‎هاي الهي به صالحان و مجاهدان راه حق بوده است؛ چيزي كه در بسياري از مردمان آن عصر يافت نمي‎شد. مسلمانان آن روزگار بيش از آن كه به آخرت بينديشند، به دنيا فكر مي‎كردند و پيش از آن كه در صدد تضمين سعادت اخروي باشند، در تكاپوي تامين معاش دنيوي بودند. ابن سعد براي رسيدن به مُلك ري، به جنگ سيدالشهدا عليه السلام آمد(36) و اشراف كوفه با گرفتن رشوه به ابن زياد پيوستند.(37) در چنين فضايي، كه همه چيز با معيارهاي مادي سنجيده مي‎شد، اصحاب و ياران اباعبدالله عليه السلام اعمال خود را با مقياس‎هاي اخروي مي‎سنجيدند. همين امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برتري و امتياز بخشيد.





3. برخورداري از معياري صحيح براي شناخت نفاق



با دقت در سخنان شهداي كربلا معلوم مي‎شود آنان منافقان و دشمنان پنهان دين را بر اساس نحوه برخوردشان با امام حسين عليه السلام شناسايي مي‎كردند. ايشان با مقايسه دشمنان سيدالشهدا عليه‎السلام با دشمنان رسول اكرم و اميرمومنان عليهماالسلام بي‎درنگ پي به نفاق آنها مي‎بردند. نافع بن هلال (يا هلال بن نافع) خطاب به حضرت چنين مي‎گويد: «اي فرزند رسول خدا! تو خود مي‎داني جدت رسول خدا نتوانست دوستي خود را در دل همه مردم جاي دهد و آنان را مطيع خود سازد. در ميان مردم منافقاني بودند كه به او وعده نصرت مي‎دادند، ولي در دل مكر مي‎كردند. با سخناني شيرين‎تر از عسل پيش روي آن حضرت زبان مي‎گشودند، ولي پشت سر ايشان با اعمالي تلخ‎تر از حنظل رفتار مي‎كردند تا آن كه خداي تعالي روح مقدس او را قبض كرد. پدرت علي عليه السلام نيز چنين بود؛ مردمي مردانه به ياري او برخاستند و در راه او با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگيدند، (ولي جمعي) تا زنده بود با او دشمني و مخالفت ورزيدند تا آن كه أجلش رسيد و به رحمت و رضوان خدا پيوست. تو نيز امروز نزد ما همان حالت را داري، هر كس عهدش را شكست و بيعتش را نقض كرد، جز به خود به ديگري ضرر نرسانيد، خدا از او بي نياز است.(38)



سخنان نافع حاكي از آن است كه وي رهبران ديني و الهي، اعم از پيامبر و اميرمومنان و امام حسين عليهم السلام را بهترين معيار براي ارزيابي سلامت جريان‎هاي سياسي و اجتماعي مي‎دانست و معتقد بود براي ارزيابي خلوص افراد بايد به ميزان التزام عملي‎شان به دستورات رهبران الهي توجه نمود. از منظر نافع، ملاك نفاق تنها تناقض در گفتار و يا تهافت گفتار با نيات باطني نيست، بلكه يكي از روشن‎ترين مظاهر نفاق، تاييد زباني در كنار مخالفت عملي با رهبران ديني جامعه مي‎باشد. از اين رو، وي وقتي پيمان‎شكني عملي شيعيان كوفه با امام را مشاهده كرد، بدون هيچ گونه ترديدي آنان را با منافقان عصر نبوي و حكومت علوي مقايسه نمود.





عبدالله بن عمير كلبي نيز چنين بود. وي از دوستان و محبان امام حسين عليه السلام در كوفه بود. چندي پيش از عاشورا ديد لشگري وارد نخيله پادگان نظامي كوفه شدند، مقصد آنان را پرسيد، گفتند: به جنگ حسين عليه السلام فرزند فاطمه دختر رسول خدا مي‎روند. تا اين جمله را شنيد، فوراً آنان را به مشركان تشبيه كرده گفت: «به خدا قسم من آرزو داشتم در راه خدا با اهل شرك بجنگم، اكنون اميدوارم ثواب جنگ با اين مردمي كه براي كشتن پسر دختر پيامبر آماده مي‎شوند، نزد خداي متعال از ثواب جنگ با مشركان كمتر نباشد.» (39) به دنبال اين سخن، خود و همسرش شبانه از كوفه بيرون آمدند و شب هشتم محرم خدمت امام حسين عليه السلام رسيدند. عبدالله روز عاشورا به شهادت رسيد.(40)



عمرو بن قرظه هم چندين بار اين عمل را تكرار كرد به طوري كه از كثرت زخم بدنش سست شد. در آن حال، رو به حضرت كرد و گفت: آيا به عهد خود وفا كرده‎ام؟ حضرت فرمود: بلي تو در بهشت پيشاپيش من خواهي بود ... آنگاه بر زمين افتاد و به شهادت رسيد.



از ويژگي‎هاي بارز شهداي كربلا اين بود كه ولايت را محور حق و باطل قرار مي‎دادند، همواره عيار مردم را با گفتار و كردارشان نسبت به اهل بيت عليهم السلام مي‎سنجيدند. وقتي مي‎ديدند برخي، گفتار زيبا و حق مدارانه دارند، ولي در عمل عليه ولايت حركت مي‎كنند، نفاقشان را كشف مي‎كردند، و به نيرنگ و خبث طينت‎شان پي مي‎بردند. از اين رو مي‎بينيم، شهيد يازده ساله كربلا، عمرو (يا عمر) بن جنادة، در رجزهاي خود، سپاه به ظاهر مسلمان كوفه را افرادي رذل، دشمن قرآن و فاسق توصيف مي‎كند كه براي كنار زدن قرآن، به ياري دولتمردان فاسق خود برخاسته‎اند:



واليوم تخضب من دماء ازاذل رفضوا القرآن لنصرة الاشرار



والله ربي لا ازال مضارباً في الفاسقين بمرهف بنار(41)



امروز از خون كساني كه براي ياري اشرار، قرآن را كنار زده‎اند رنگين مي‎شود، قسم به خدا (پروردگارم)، پيوسته فاسقان را با شمشيري تيز و بران مي‎زنم.





4. دشمني با دشمنان امام حسين عليه السلام



از ديگر ويژگي‎‎هاي بارز و ممتاز ياران امام حسين عليه السلام دشمني با دشمنان اهل بيت عليهم السلام بود. آنان برخلاف مردمان معاصر خود، كه به راحتي با دشمنان دين و امامشان مصالحه كرده و در دين خدا مسامحه مي‎كردند و به اصطلاح امروزي‎ها، اهل تساهل و تسامح بودند، هرگز حاضر به همراهي با بني‎اميه نشدند. آنان همه چيز را بر اساس مدارا و محبت تفسير نمي‎كردند، بلكه در كنار محبت به امام خود، با دشمنان آن حضرت دشمني مي‎ورزيدند و به آن حضرت مي‎گفتند: «انا علي نيّاتنا و بصائرنا نوالي من والاك و نعادي من عاداك»(22)؛ ما قلباً و بر اساس بصيرت خود، كسي را كه شما دوست داشته باشيد، دوست داريم و با كسي كه شما او را دشمن بداريد، دشمني مي‎ورزيم.



مسلم بن عوسجه در مقام ابراز و وفاداري نسبت به آن حضرت، بغض خويش را نسبت به دشمنان آن بزرگوار چنين توصيف مي‎كند: «قسم به خدا! اگر نيزه‎ام در سينه‎شان بشكند، يا شمشيرم آنقدر آنها را مي‎زنم كه دسته‎اش از دستم رها شود و از شما جدا نخواهم شد. اگر سلاحي با من نباشد تا با آنان بجنگم، پيش روي شما به سوي‎شان سنگ پرتاب خواهم كرد.»



پايمردي و ايثار و وفاداري حيرت انگيز اصحاب اباعبدالله عليه السلام در روز عاشورا به روشني، هر خواننده آگاه را به اين نتيجه رهنمون مي‎سازد كه اصحاب اباعبدالله عليه السلام خود را در شخصيت سيدالشهدا ذوب كرده و اساساً هويت‎شان را در هويت امام خود فاني مي‎ديدند، به گونه‎اي كه اگر امام حسين عليه‎السلام هر دستوري به آنان مي‎داد، به راحتي اطاعت مي‎كردند.



اين خصلت بارز اصحاب امام حسين عليه السلام موجب شد كه آنان هرگز در مبارزه، كوتاه نيامده، حتي يكي از آنان ميدان مبارزه را به نفع دشمن خالي نكند و يا با گفتار و كردار خويش، به دشمن باج ندهد و همين امر باعث شد آنان در عين شكست ظاهري، سربلند و مفتخر گرديده، آوازه عزتشان در كران تا كران عالم طنين‎افكن گرديد.







حاصل بحث



اجمالاً بايد گفت: چهار عامل عشق به ولايت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروي، قدرت تمييز جريان حق و باطل و تبري جستن از دشمنان امام حسين عليه السلام از مهم‎ترين ويژگي‎هايي بودند كه شهداي كربلا را از ساير مردم در رسيدن به فوز شركت در حماسه حسيني متمايز ساختند. اما در ميان اين عوامل چهارگانه، عامل نخست از اهميت بسزايي برخوردار است؛ چرا كه دو عامل دشمن‎شناسي بر مبناي سنجش رفتار افراد نسبت به مقام ولايت و دشمني نسبت به دشمنان امام خود، از فروغ عشق و محبت خالص نسبت به امام محسوب مي‎شود. در نتيجه بايد گفت: ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسين عليه‎السلام با آن حضرت، رمز وفاداري و پايمردي آنان در روز عاشورا و اساسي‎ترين معيار برتري آنان نسبت به همگنانشان بوده است.




پاورقي

1. محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، روائع التراث العربي، ج5، ص 439 .



2. احمد بن ابي يعقوب، تاريخ اليعقوبي، قم، الشريف الرضي، ط 1، 1373 ش/ 1414 ق، ج2، ص 240 و 241



3. مانند ابن عباس، ر.ك؛ طبري، پيشين، ج5، ص383



4. مثل مسيب بن نجبه، ر. ك: شيخ مفيد، محمدبن محمد، الارشاد، تحقيق آل البيت، قم، الموتمر العالمي لالقبة الشيخ المفيد، 1413 ق، ج 2، ص 36- 37



5. ابن قتيبه دينوري، عيون الاخبار، ج 4، ص 35، نقل از: محمدتقي تستري، قاموس الرجال، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1417 ق، ج1، ص 691، رقم 633



6. ر. ك: طبري، پيشين، ج5، ص 382، 385 تا 388 و 395 و 396 و 406



7. ر. ك: عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، به ترتيب، ج2، ص 72 و 112 و ج1، ص 167و 456 و ج3، ص 325



8. طبري، همان، ج5، ص357 .



9، 10، 11. همان، ص 351/ ص383/ ص351



13. طبري، همان، ج5، ص 395 و 396 و شيخ مفيد، پيشين، ج2، ص 72



14. همان، ص 386 و همان، ص 76



15. طبري، همان، ص 404 و 405



16. الي 18- همان، ص 419 و 420 و شيخ مفيد، پيشين، ج2، ص 92 و 93



19. همان، ص 91 و ر. ك: طبري، همان، ج5، ص 418 و ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، تحقيق احمد صفر، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، ط 2، 1408 ق/ 1987 م، ص 112 با كمي حذف



20. طبري، همان، ج5، ص 435 و شيخ مفيد، پيشين، ج2، ص103



21. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403 ق/ 1983 م، ج45، ص 21



22. عبدالله مامقاني، تنقيح المقال في علم الرجال، سه جلدي رحلي، ج1، ص 382، باب حنظله .



23. ر. ك: علي بن موسي، سيد بن طاووس، الملهوف في قتلي الطفوف، تحقيق فارس تبريزيان، دارلاسوة للطباعة و النشر، ط 1، 1414 ق، ص 162



24. ابن شهر آشوب، محمدبن علي، مناقب آل ابي طالب، بيروت، درالاضواء، بي تا، ج4، ص 105، طبري، همان، ج5، ص 442



25. طبري، همان، ج5، ص 442



26. محمد طاهر سماوي، ابصارالعين في انصار الحسين، تحقيق محمد جعفر الطبسي، مركز الدراسات الاسلاميه، ط 1، 1377 ش، ص 121.



27. موفق بن احمد خوارزمي، مقتل الحسين، تحقيق و تعليق محمد السماوي، قم، مكتبه المفيد، ج2، ص 23 و مجلسي، پيشين، ج45، ص 29



28. طبري، پيشين، ج 5، ص 442- 443



29. ابن شهر آشوب، پيشين، ج4، ص 103 و سماوي، پيشين، ص 152 و 153



30. مجلسي، پيشين، ج44، ص 382 و 383/ سماوي، پيشين، ص 148



31. مجلسي، همان، ج 45، ص 18 و ابن شهر آشوب، پيشين، ج 4، ص 101 با كمي تغيير



32. ابن شهرآشوب، پيشين، ج 4، ص 101 و مجلسي، پيشين، ج 45، ص 18



33 و 34. سماوي، پيشين، ص 132/ ص 135



35. ابن شهرآشوب، ج 4، ص 101



36 و 37. ر. ك: طبري، پيشين، ج5، ص 409، ص 404



38. مجلسي، پيشين، ج 44، ص 382



39. طبري، پيشين، ج 5، ص 429 و سماوي، پيشين، ص 179



40. طبري، پيشين، ج5، ص 429



41 و 42. مجلسي، پيشين، ج 45، ص 28/ ج 44، ص 381



43. طبري، پيشين، ج 5، ص 419/ ر. ك: شيخ مفيد، پيشين، ج 2، ص 92

جواد سليماني