ويژگيهاي اصحاب سيدالشهداء عليه السلام
يكي از ابعاد نهضت عاشورا، افتخارآفريني و عظمت و بزرگي آن است. امام حسين عليه السلام و يارانش به ظاهر از سوي سپاهيان يزيد مورد بي احترامي و تمسخر قرار گرفتند، در ملاعام به آنان اهانت شد، فحش و ناسزا شنيدند، به دست انسانهاي پستي چون شمر و حرمله و عمرو بن حجاج، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، زنان و فرزندان ايشان در نهايت غربت و تنهايي و با وضع دلخراشي به اسارت رفتند. به طوري كه وقتي سيدالشهداء عليه السلام و يارانش براي اقامه نماز مهيا شدند، سپاه كوفه به آنها گفتند: نماز شما قبول نيست.(1) يعني شما كافر شدهايد. ولي از فرداي روز عاشورا روز به روز بر عزت و عظمت سيدالشهداء و يارانش افزوده شد، به طوري كه اكنون نزديك به 1400 سال، حسين بن علي عليهماالسلام و يارانش الگوي احرار و آزادگان عالم، اعم از مسلمان و غير مسلمان، گرديدهاند.
شخصيتهاي غير مسلماني چون گاندي، آن حضرت را الگوي خود معرفي ميكنند. بيترديد اين عزت و افتخار، از قدرت نظامي ياران سيدالشهداء نشأت نگرفته است، به علاوه از آن جا كه حكام اموي و عباسي (جز در يك مقطع كوتاه) با نشر فضايل اهل بيت عليهم السلام و اصحابشان مخالف بودهاند؛ تبليغات حساب شده حكومتي نيز در معرفي حسين بن علي عليهماالسلام و يارانش نقشي نداشته است، بلكه اين عزت تنها در سايه مقاومت و جانفشاني سيدالشهداء و يارانش براي دفاع از حق و حقيقت در بستري كه موج دنياگرايي روحيه حقمداري را در ميان مسلمانان از بين برده بود، شكل گرفت است.
با توجه به اين حقايق، اين پرسش جدي مطرح ميشود كه شهداي كربلا چه امتيازاتي بر شيعيان معاصر خود داشتهاند كه در حمايت از آن حضرت هيچ ترديدي به خود راه نداده تا پاي جان از آن بزرگوار دفاع كردند؟
آنچه اكنون براي ما به عنوان محبان امام حسين عليه السلام و رهروان راه آن بزرگوار و اصحاب گرانقدرش اهميت فراوان دارد اين است كه بدانيم ياران آن حضرت چه ويژگيهايي داشتند كه تاريخ مانند آنان را تاكنون به خود نديده است. چه امتيازات و خصلتهايي در وجود ياران اباعبدالله عليه السلام نهفته بود كه آنان را از ميليونها جمعيت مسلمان آن زمان ممتاز نمود. به طوري كه از بسياري از اصحاب و مشاهير ديني عصر خود پيشي گرفته و در عرصه پر افتخار عاشورا حماسه آفريدند.
زماني كه حسن بن علي عليهماالسلام، علم مبارزه با بنياميه را برافراشت، عالمان و فقهاي فراواني در جهان اسلام حضور داشتند. بر اساس نقل يعقوبي، افراد ذيل از فقهاي معروف عصر امامت اباعبدالله عليهالسلام بودهاند: «عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر بن خطاب، مسور بن مخرمه زهري، سائب بن يزيد، عبدالرحمن بن حاطب، ابوبكر بن عبدالرحمن بن حارث، سعيد بن مسيب، عروة بن زبير، عطاء بن يسار، قاسم بن محمد بن ابيبكر، عبيدة بن قيس سلماني، ربيع بن خثيم ثوري، زرين حُبيش، حارث بن قيس جعفي، عمرو بن عتبه بن فرقد، أحنف بن قيس، حارث بن عمير زبيدي، سويد بن غفلة جُعفي، عمرو بن ميمون أودي، مطرّف بن عبداله شخّير، شقيق بن سلمه، عمرو بن شرحبيل، عبدالله بن يزيد خطميّ، حارث اعور همداني، مسروق بن أجدع، علقمة بن قيس خثعمي، شريح بن حارث كندي و زيد بن وهب همداني.»(2)
سعيد بن عبدالله حنفي: «والله اگر بدانم كشته ميشوم سپس زنده گرديده (زنده) زنده سوزانده ميشوم و سپس تكه تكه ميگردم و اين عمل هفتاد بار با من انجام ميشود، از شما جدا نميشوم تا در كنار شما با مرگم خدا را ملاقات كنم.»
اما، هيچ يك از اين افراد عالم روز عاشورا در سپاه اباعبدالله عليه السلام حضور نداشتند. ايشان نه تنها آن حضرت را ياري نكردند، بلكه برخي از آنان، اصل حركت حضرت به سوي كوفه را زير سوال بردند.(3) و برخي ديگر، ابدا اباعبدالله عليه السلام را به كوفه دعوت كردند ولي روز عاشورا در ميدان مبارزه حاضر نشدند.(4) برخي ديگر، همچون احنف بن قيس درخواست ياري حضرت را اجابت ننموده، گفتند: «قد جرّ بنا آل ابي الحسن، قلم نجد عندهم أيالة للملك و لا جمعاً للمال و لا ميكدة في الحرب»؛ ما فرزندان ابي الحسن (علي عليه السلام) را آزمودهايم نزد آنها نه فرمانداري استاني يافتهايم و نه ثروت اندوختهاي ديديم و نه سياست جنگي لازم را مشاهده كردهايم. (5)
امام حسين، محرم
اين در حالي بود كه همگي ميدانستند بني اميه ساليان متمادي در پي از بين بردن اسلام بوده و يزيد هرگز شايستگي جانشيني جانشيني پيامبر را ندارد و استمرار خلافت وي نابودي و اضمحلال دين و ارزشهاي ديني را در پي خواهد داشت.
آنچه اكنون براي ما به عنوان محبان امام حسين عليه السلام و رهروان راه آن بزرگوار و اصحاب گرانقدرش اهميت فراوان دارد اين است كه بدانيم ياران آن حضرت چه ويژگيهايي داشتند كه تاريخ مانند آنان را تاكنون به خود نديده است. چه امتيازات و خصلتهايي در وجود ياران اباعبدالله عليه السلام نهفته بود كه آنان را از ميليونها جمعيت مسلمان آن زمان ممتاز نمود. به طوري كه از بسياري از اصحاب و مشاهير ديني عصر خود پيشي گرفته و در عرصه پر افتخار عاشورا حماسه آفريدند.
افرادي چون طرماح بن عدي، عبدالله بن مطيع، عمربن عبدالرحمن مخزومي و عبدالله بن جعفر،(6) كه از دوستان و خيرخواهان آن بزرگوار بودند، به جاي همراهي با ايشان، تلاش كردند حضرت را از رفتن به سوي عراق منصرف كنند. در عصر قيام سيدالشهداء عليه السلام در اثر انحرافات پديد آمده پس از رحلت پيامبر اكرم، تشخيص حق از باطل و التزام به مقتضاي حق، به قدري دشوار شده بود كه نه تنها عوام، بلكه خواص نيز، در درستي حركت اباعبدالله عليه السلام شك نموده و يا در صورت علم به حقانيت قيام، توان ياري آن حضرت را نداشتند.
با توجه به اين حقايق، اين پرسش جدي مطرح ميشود كه شهداي كربلا چه امتيازاتي بر شيعيان معاصر خود داشتهاند كه در حمايت از آن حضرت هيچ ترديدي به خود راه نداده تا پاي جان از آن بزرگوار دفاع كردند؟ روزي كه سيدالشهداء به سوي كربلا حركت ميكرد، شهر كوفه دستِ كم صدهزار رزمنده داشت كه بخش عظيمي از آنان را شيعيان و دوستان اهل بيت عليهم السلام تشكيل ميدادند. چگونه در ميان آنان تنها عده قليلي توفيق جهاد و شهادت در كنار پسر فاطمه عليه السلام را يافتند؟ در اين مورد نظرهاي مختلفي قابل طرح است كه در اين مقال كوتاه به نقد و بررسي اجمالي آنها ميپردازيم:
نقد چند فرضيه پيرامون وجه تمايز شهداي كربلا
شايد برخي گمان كنند فصل مميز ياران اباعبدالله عليه السلام با ساير شيعيان، بهرهمندي افزونتر آنان از علوم ديني بوده است؛ بدين معنا كه آنان نسبت به مردمان عصر خود اطلاعات ديني بيشتري داشتهاند و همين امر آنان را به اين فوز بزرگ رهنمون ساخته است. ولي تا آن جا كه منابع اصيل تاريخي گواهي ميدهند، تعداد كثيري از شهداي كربلا از برجستگي خاصي در علوم ديني برخوردار نبودهاند. به علاوه، اگر آشنايي با علوم ديني در حمايت مسلمانان از سيدالشهدا عليه السلام نقش كليدي داشت، ميبايست فقهاي عصر آن حضرت به ياري ايشان برميخاستند، حال آن كه، هيچ يك از فقهاي معروف دوران امام حسين عليه السلام در سپاه آن حضرت شركت ننمودند.
با توجه به اين كه برخي از اصحاب سيدالشهدا، همچون سويد بن عمرو عابس بن ابي شبيب و بُرير بن حصين و ... (7) از عبّاد و زهّاد عصر خويش بودهاند، اين احتمال قوت ميگيرد كه تمايز اساسي و يا دست كم يكي از فصول مميز شهداي كربلا با سايران، التزام به مناسك ديني همچون نماز، روزه و حج بوده است. احتمال مزبور نيز قابل نقد ميباشد؛ زيرا،
اولاً: اين صفت در مورد برخي از شهدا ذكر گرديده و در مورد بسياري از آنان چون حرّ و زهير و سلمان بجلي و نافع بن هلال و حجاج بن مسروق و عمير بن عبدالله و عمرو بن مطاع جعفي و يزيد بن مغفل و افراد ديگر چنين صفتي نقل نشده است.
هيچ يك از افراد عالم در آن عصر، روز عاشورا در سپاه اباعبدالله عليه السلام حضور نداشتند. ايشان نه تنها آن حضرت را ياري نكردند، بلكه برخي از آنان، اصل حركت حضرت به سوي كوفه را زير سوال بردند. و برخي ديگر، ابدا اباعبدالله عليه السلام را به كوفه دعوت كردند ولي روز عاشورا در ميدان مبارزه حاضر نشدند.
ثانياً: اگر التزام به اعمال عبادي اسلام عامل مهمي در جهت تشخيص حقانيت دعوت اباعبدالله عليهالسلام و حمايت از آن حضرت بود، ميبايست دست كم تعداد قابل توجهي از حجاجي كه در سال 60 هجري در مكه حضور داشتند، به ياري امام حسين عليه السلام برخيزند و حال آن كه، عده بسيار اندكي با آن حضرت به سوي كوفه آمدند. اگر حجاج سال 60 هجري از امام حمايت ميكردند، ديگر نيازي به اجابت دعوت كوفيان نبود و حضرت در همان اطراف مكه قيام ميكرد.
احتمال سومي كه ميتوان مطرح نمود آن است كه، بسياري از كساني كه از آن حضرت حمايت ننمودند نميدانستند حضرت بناي مخالفت با يزيد را دارد. از اين رو، در صدد ياري آن بزرگوار برنيامدهاند. در پاسخ اين احتمال بايد گفت: شايد اين توجيه را براي مسلمانان مناطق دوردست چون يمن و ايران و مصر بپذيريم، ولي در مورد مسلمانان شهرهاي مدينه و مكه و كوفه و بصره قابل قبول نيست؛ چرا كه خروج ناگهاني حضرت پس از ملاقات با وليد بن عتبه (فرماندار مدينه) از مدينه به مكه آن هم به اتفاق زن و فرزند و اقوام و اقامت و فعاليت سياسي چهارماهه در مكه و خروج نابهنگام آن حضرت در وسط اعمال حج از مكه به سوي كوفه نه تنها مردم مدينه و مكه بلكه بسياري از مسلمانان حجاز و عراق را متوجه خود ساخت، به طوري كه كوفيان با استفاده از همين اقدامها از آمادگي حضرت براي قيام آگاه شده، از ايشان دعوت نمودند تا مركز قيام را كوفه قرار دهد. بصريان نيز با نامهاي كه حضرت براي سران آنان فرستاد و به طور رسمي از آنان درخواست ياري نمود،(8) از عزم اباعبدالله عليه السلام براي قيام آگاه شدند. بنابراين، نميتوان گفت فرق ياران اباعبدالله عليه السلام با ساير مسلمانان آن عصر در ياري نمودن از امام در اطلاع و آگاهي آنان از تصميم حضرت براي درگيري با امويان بوده است.
زهير: «والله دوست داشتم كشته ميشدم، سپس دوباره زنده شده، بعد كشته ميشدم تا جايي كه هزار بار اين چنين كشته شدن را از شما و جوانان اهل بيت شما دور ميگرداني!»
ممكن است گفته شود: فصل مميز اساسي شهداي كربلا با ساير مسلمانان، در شناخت آنان نسبت به امام حسين عليه السلام بوده است؛ يعني كساني كه حضرت را ياري نكردند ميدانستند حضرت قصد مخالفت و درگيري با يزيد را دارد، ولي به دليل عدم درك صحيح از شخصيت آن حضرت، در ياري ايشان سستي به خرج دادند. ولي اصحاب ايشان با توجه به شناختي كه از مقام و منزلت و موقعيت آن حضرت داشتند، به ياري ايشان برخاستند. اين سخن نيز مانند احتمالات پيشين سخن ناتمامي است؛ چرا كه امام حسين عليه السلام قريب به شصت سال در جامعه اسلامي زندگي كرده بود و جزو خاندان رسول اكرم و اميرمومنان و حضرت زهرا عليهم السلام حساب ميآمد. بارها در ميان اصحاب مورد محبت رسول اكرم قرار گرفته بود. رسول خدا در مورد ايشان تعابير بلندي به كار برده بود. به علاوه، در جنگهاي صفين و جمل و نهروان دوشادوش پدر در ميان سپاهيان كوفه شمشير زده بود. به علاوه كمالات معنوي و مراتب علمي آن حضرت ترتيب داده بود كه دست كم مردم حجاز و عراق شناخت خوبي از آن بزرگوار داشتند و قدر و منزلت آن حضرت را خوب درك مي كردند. بهترين شاهد اين مدعا آن است كه وقتي آن حضرت وارد مكه شد، «مردم مكه از او استقبال كرده، نزدش رفت و آمد ميكردند. (علاوه بر اهالي مكه)، ساير كساني كه در مكه حضور داشتند مثل حجاج و مردم سرزمينهاي دور خدمتش ميآمدند.» (9) حتي عبدالله بن زبير، كه خود از معاريف آن روز به شمار ميآمد و در صدد به دست گرفتن خلافت بود، وقتي ديد توجه مسلمانان كاملاً معطوف سيدالشهداء شده، براي منزوي نشدن، «گاه هر روز و گاه دو روز يك بار نزد (امام) حسين عليه السلام ميآمد.»
امام حسين عليه السلام قريب به شصت سال در جامعه اسلامي زندگي كرده بود و جزو خاندان رسول اكرم و اميرمومنان و حضرت زهرا عليهم السلام حساب ميآمد. بارها در ميان اصحاب مورد محبت رسول اكرم قرار گرفته بود. رسول خدا در مورد ايشان تعابير بلندي به كار برده بود. به علاوه، در جنگهاي صفين و جمل و نهروان دوشادوش پدر در ميان سپاهيان كوفه شمشير زده بود. به علاوه كمالات معنوي و مراتب علمي آن حضرت ترتيب داده بود كه دست كم مردم حجاز و عراق شناخت خوبي از آن بزرگوار داشتند و قدر و منزلت آن حضرت را خوب درك مي كردند.
ابو مخنف ميگويد: «وي فهميده بود تا زماني كه حسين در اين شهر باشد، مردم حجاز از او (عبدالله بن زبير) پيروي نكرده و هرگز با او بيعت نخواهند كرد؛ زيرا (امام) حسين عليه السلام در نظرشان بزرگوارتر و فرمانش در ميانشان نافذتر از فرمان اوست.» (10) حتي از اباعبدالله عليه السلام نقل ميكند كه آن حضرت ميفرمود: «براي اين مرد چيزي از دنيا محبوبتر از خروج من از حجاز به عراق نيست. او (خوب) فهميده كه با وجود من برايش از قدرت چيزي باقي نخواهند ماند، مردم مرا با او يكسان نميشمارند، لذا دوست دارد من از مكه بيرون بروم تا اين جا برايش خالي شود.» (11)
موقعيت و جايگاه اجتماعي و نفوذ مردمي امام حسين عليه السلام به حدي بود كه برخي از دوستان آن حضرت، خوف داشتند با قيام و شهادت آن حضرت، خوف داشتند با قيام و شهادت آن حضرت راه تجاوز به حريم اسلام و مسلمانان و اساساً بيحرمتي به اعراب هموار گردد. از منظر افرادي چون عبدالله بن مطيع، حرمت اجتماعي و وجاهت و عظمت شخصيت سيدالشهدا به اندازهاي بود كه آنها گمان ميكردند بنياميه از ترس اعتراض آن حضرت، از برخي از حرمت شكنيها پرهيز ميكنند. عبدالله بن مطيع يكي از رجال عصر عاشورا و دوستان حضرت به شمار ميآمد كه دو بار با اصرار از حضرت خواست از رفتن به كوفه و قيام عليه بنياميه خودداري نمايد وي در بيان علت درخواست خود ميگفت: شما سيد و آقاي عرب هستي، به خدا قسم احدي از مردم حجاز به پاي شما نميرسد. (اگر در مكه بماني) مردم از هر سو يكديگر را به بيعت با شما دعوت ميكنند. (12) وي معتقد بود، قيام و شهادت اباعبدالله عليه السلام «موجب هتك حرمت اسلام و قريش و عرب خواهد شد.»(13) اين سخن حاكي از آن است كه اباعبدالله در زمان خود به قدري در جامعه موقعيت داشت كه حفظ حرمت دين و قريش و اساساً اعراب در گِرو حفظ حرمت ايشان بود.
بنابراين، نميتوان گفت: امتياز اساسي ياران سيدالشهدا، با ساير مسلمانان در شناخت و آشنايي نسبت به عظمت شخصيت آن حضرت بوده است. در آن روزگار، دست كم مردم حجاز و عراق به خوبي حضرت را ميشناختند و به آن حضرت علاقهمند بودند. از اين رو، وقتي وارد شهري ميشد، به خوبي از ايشان استقبال كرده دورش حلقه ميزدند، بنابر دو گزارش فرزدق و مجمع بن عبدالله حتي كساني كه از كوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ايشان ارادت داشتند؛ زيرا فرزدوق در گزارشي كه از وضعيت كوفه به حضرت ميدهد ميگويد: «دلهاي مردم با شما و شمشيرهايشان با بني اميه است.» (14) و يا مجمع بن عبدالله، يكي از شهداي كربلا و از مريدان راستين حضرت، وقتي از كوفه گريخت و به حضرت پيوست، در وصف مردم كوفه گفت: «دلهايشان به سوي شما تمايل دارد، ولي شمشيرهايشان فردا بر عليه شما برهنه خواهد شد.»(15)
از منظر افرادي چون عبدالله بن مطيع، حرمت اجتماعي و وجاهت و عظمت شخصيت سيدالشهدا به اندازهاي بود كه آنها گمان ميكردند بنياميه از ترس اعتراض آن حضرت، از برخي از حرمت شكنيها پرهيز ميكنند. عبدالله بن مطيع يكي از رجال عصر عاشورا و دوستان حضرت به شمار ميآمد كه دو بار با اصرار از حضرت خواست از رفتن به كوفه و قيام عليه بنياميه خودداري نمايد وي در بيان علت درخواست خود ميگفت: شما سيد و آقاي عرب هستي، به خدا قسم احدي از مردم حجاز به پاي شما نميرسد. (اگر در مكه بماني) مردم از هر سو يكديگر را به بيعت با شما دعوت ميكنند.
اينها نشان ميدهد برخي از مردم ممكن است امامي را واقعاً دوست داشته باشند، ولي وقتي پاي تهديد و تطميع به ميان آمد، به جنگ با همان امام محبوب خود رفته، سرش را از بدن جدا نموده و فرزندانش را به شهادت برسانند. بنابراين، نه تنها درك عظمت ولايت، بلكه حتي محبت عادي نسبت به مقام ولايت نيز نميتواند انسان را از خطر بي وفايي و مخالفت و درگيري با آن باز دارد.
مهمترين امتيازهاي ياران امام حسين عليه السلام
با اندكي تامل در زندگاني اكثر شهداي كربلا و بررسي سوابق و سيره آنان، به خصوص با دقت در رجزهايي كه در ميدان نبرد ميخواندند، به چهار صفت ممتاز در آنان دست مييابيم كه ميتوان آنها را به عنوان برجستهترين امتيازات ياران اباعبدالله عليه السلام از ساير مسلمانان و شيعيان آن روز قلمداد كرد. اما پيش از ذكر آنها، تذكر چند نكته ضروري به نظر ميرسد:
1. در اين پژوهش، بيشترين تلاش ما مطالعه زندگاني اصحاب غير هاشمي ميباشد؛ زيرا بنيهاشم يعني فرزندان اميرمومنان، امام حسن و امام حسين عليهم السلام به دليل پيوند نسبي و معنوي نزديكي كه با رسول اكرم و زهراي اطهر و امامان معصوم عليهم السلام داشتهاند، بالطبع از باورها و كمالات و مقامات بلندي برخوردار بودهاند كه دفاع از امام حسين عليه السلام براي آنان امري طبيعي بوده است. ولي ساير اصحاب مثل عموم مسلمانان با چنين سرچشمه زلال رحمت پيوند نسبي نداشتهاند، از اين رو، مطالعه و بررسي ويژگيهاي آنان ميتواند پيام عبرت انگيز مضاعفي براي ما داشته باشد.
با دقت در سخنان شهداي كربلا معلوم ميشود آنان منافقان و دشمنان پنهان دين را بر اساس نحوه برخوردشان با امام حسين عليه السلام شناسايي ميكردند. ايشان با مقايسه دشمنان سيدالشهدا عليهالسلام با دشمنان رسول اكرم و اميرمومنان عليهماالسلام بيدرنگ پي به نفاق آنها ميبردند.
2. با توجه به محدوديتهاي موجود در تحقيق زندگاني اصحاب سيدالشهدا عليه السلام بالطبع ارائه شاهد براي اثبات يك ويژگي در ميان همه اصحاب ميسر نيست. از اين رو ما امتيازاتي را كه به طور نسبي در ميان اصحاب شايع يافتهايم، به عنوان فصل مميز آنان با سايران مطرح نمودهايم.
3. براي اثبات ويژگيها، چارهاي جز ارائه شواهد متعدد نداريم. از اين رو، پيشتر به خاطر نقل شواهد متعدد مشابه، پوزش ميطلبيم.
1. عشق وافر به امام حسين عليه السلام
يكي از مهمترين ويژگي ياران اباعبدالله عليه السلام، عشق فزاينده ايشان به آن بزرگوار است. چنان كه گذشت بسياري از مسلمانان عصر امام حسين عليه السلام به آن بزرگوار ارادت ميورزيدند، ولي ارادت اصحاب اباعبدالله عليه السلام به آن حضرت، از مرز محبتهاي معمولي به مراتب فراتر رفته بود، به گونهاي كه در مقابل آن بزرگوار خود را فراموش كرده، براي ياري ايشان از جان و مال و آبروي خويش ميگذشتند؛ جلب رضايت آن بزرگوار، براي ايشان از همه چيز لذيذتر مينمود. براي خشنودي ايشان بزرگترين ايثارها را به آساني انجام ميدادند. در جملات آنان در شب عاشورا، آنگاه كه امام از آنان خواست، تاريكي شب را مركب قرار داده او را با سپاه كوفه تنها بگذارند دقت كنيد:
بنابر دو گزارش فرزدق و مجمع بن عبدالله حتي كساني كه از كوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ايشان ارادت داشتند؛ زيرا فرزدوق در گزارشي كه از وضعيت كوفه به حضرت ميدهد ميگويد: «دلهاي مردم با شما و شمشيرهايشان با بني اميه است.» و يا مجمع بن عبدالله، يكي از شهداي كربلا و از مريدان راستين حضرت، وقتي از كوفه گريخت و به حضرت پيوست، در وصف مردم كوفه گفت: «دلهايشان به سوي شما تمايل دارد، ولي شمشيرهايشان فردا بر عليه شما برهنه خواهد شد.»
سعيد بن عبدالله حنفي: «والله اگر بدانم كشته ميشوم سپس زنده گرديده (زنده) زنده سوزانده ميشوم و سپس تكه تكه ميگردم و اين عمل هفتاد بار با من انجام ميشود، از شما جدا نميشوم تا در كنار شما با مرگم خدا را ملاقات كنم.»(16)
زهير: «والله دوست داشتم كشته ميشدم، سپس دوباره زنده شده، بعد كشته ميشدم تا جايي كه هزار بار اين چنين كشته شدن را از شما و جوانان اهل بيت شما دور ميگرداني!» (17)
آنگاه جمعي از ياران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نميشويم، جانهايمان به فدايت با گلوها و پيشانيها و دستهايمان شما را حفظ ميكنيم، اگر كشته شويم (به عهدمان) وفا كردهايم.»(18)
بي ترديد اين سخنان، سخن عقل حسابگر و عاقبت انديش و معاملهگر نيست، كلماتي است از زبان دلهايي آكنده از عشق به سيدالشهدا عليه السلام. تا كسي شيداي امام خود نباشد، هرگز نميتواند چنين عاشقانه نسبت به او اظهار وفاداري كند. شايد كسي اين سخنان را مبالغه آميز بداند، ولي شهداي كربلا روز عاشورا نشان دادند به وعدههاي خويش وفادار بودهاند، تا جايي كه امام حسين عليه السلام شب عاشورا صريحاً آنان را وفادارترين مجاهدان راه خدا شمرده، فرمودند: «اني لا اعلم اصحاباً اوفي ولا خيراً من اصحابي»؛ من اصحابي باوفاتر و برتر از ياران خود سراغ ندارم.(19)
از ويژگيهاي بارز شهداي كربلا اين بود كه ولايت را محور حق و باطل قرار ميدادند، همواره عيار مردم را با گفتار و كردارشان نسبت به اهل بيت عليهم السلام ميسنجيدند. وقتي ميديدند برخي، گفتار زيبا و حق مدارانه دارند، ولي در عمل عليه ولايت حركت ميكنند، نفاقشان را كشف ميكردند، و به نيرنگ و خبث طينتشان پي ميبردند. از اين رو ميبينيم، شهيد يازده ساله كربلا، عمرو (يا عمر) بن جنادة، در رجزهاي خود، سپاه به ظاهر مسلمان كوفه را افرادي رذل، دشمن قرآن و فاسق توصيف ميكند كه براي كنار زدن قرآن، به ياري دولتمردان فاسق خود برخاستهاند.
آنان در سختترين لحظات و آخرين دقايق عمر، هيچ به خود نميانديشيدند و همواره نگران امام حسين عليه السلام بودند، مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با دست به سوي اباعبدالله عليه السلام اشاره نمود و به حبيب بن مظاهر سفارش آن حضرت را كرده فرمود: همه وصيت من آن است كه در راه اين مرد كشته شوي.(20)
يك دسته از ياران سيدالشهدا عليه السلام خود را سپر تيرهاي دشمن آن بزرگوار قرار ميدادند تا مبادا مادامي كه آنان زندهاند، زخمي بر بدن حضرت اصابت كند. افرادي چون سعيد بن عبدالله حنفي و حنظلة بن اسعد شبامي و عمرو بن فرظه انصاري از اين دست افراد بودند.
سعيد خود را جلوي امام قرار ميداد، حضرت به هر سوي ميرفت او پيش رويش ميايستاد . وي آنقدر اين عمل را ادامه داد، تا به زمين افتاد برخي از مورخان نوشتهاند: وقتي به زمين افتاد، غير از زخمهاي شمشير و نيزهها سيزده تير بر بدنش نشسته بود.(21)
حنظله نيز وقتي اكثر ياران حضرت به شهادت رسيدند، خود را جلوي اباعبدالله عليه السلام قرار داد و با صورت و گلويش تير و نيزه و شمشيرها را از آن بزرگوار برميگردانيد.(22)
آنگاه جمعي از ياران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نميشويم، جانهايمان به فدايت با گلوها و پيشانيها و دستهايمان شما را حفظ ميكنيم، اگر كشته شويم (به عهدمان) وفا كردهايم.»
عمرو بن قرظه هم چندين بار اين عمل را تكرار كرد به طوري كه از كثرت زخم بدنش سست شد. در آن حال، رو به حضرت كرد و گفت: آيا به عهد خود وفا كردهام؟ حضرت فرمود: بلي تو در بهشت پيشاپيش من خواهي بود ... آنگاه بر زمين افتاد و به شهادت رسيد. (23) وي هنگام مبارزه اين اشعار را ميخواند:
قذ علمت كتيبة الانصار اني ساحمي حوزة الذمار
ضرب غلام غير نكس شار دون حسين مهجتي و داري
سپاه انصار ميدانند من از اهل حرم دفاع ميكنم، ضربه من ضربه جواني است سربلند و پيش آهنگ، جان و مالم به فداي حسين. (24)
طبري مينويسد: وقتي اصحاب حسين ديدند دشمنان زياد شدهاند و آنان نميتوانند جان حسين و خودشان را حفظ كنند براي كشته شدن پيش روي حسين بر هم سبقت ميگرفتند. (25) ولي شواهد موجود نشان ميدهد برخي از آنان به علت نگراني از تنهايي حضرت، در سبقت جستن در شهادت، ترديد ميكردند.
ابوثمامه صائدي بعد از ظهر عاشورا ميخواست به ميدان برود، ولي تنهايي سيدالشهدا عليه السلام سخت او را آزار ميداد. از يك سو، ميل به شهادت او را به ميدان جهاد ميكشيد. از ديگر سوي، عشق به اباعبدالله مانع ميشد كه حتي چند ساعت امامش را تنها بگذارد. عاقبت ترديدش را با خود حضرت در ميان گذاشت و بعد از نماز ظهر خدمت حضرت رسيد و گفت: «قصد دارم به دوستان شهيدم ملحق شوم ولي فكر تنهايي شما و خانوادهات مرا رنج ميدهد.» حضرت فرمودند: «قدم در راه شهادت بگذار، من هم بعد از ساعتي به تو ملحق خواهم شد.» با شنيدن اين جمله دلش آرام گرفت و به ميدان رفت.(26)
مسلمانان آن روزگار بيش از آن كه به آخرت بينديشند، به دنيا فكر ميكردند و پيش از آن كه در صدد تضمين سعادت اخروي باشند، در تكاپوي تامين معاش دنيوي بودند. ابن سعد براي رسيدن به مُلك ري، به جنگ سيدالشهدا عليه السلام آمد و اشراف كوفه با گرفتن رشوه به ابن زياد پيوستند. در چنين فضايي، كه همه چيز با معيارهاي مادي سنجيده ميشد، اصحاب و ياران اباعبدالله عليه السلام اعمال خود را با مقياسهاي اخروي ميسنجيدند. همين امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برتري و امتياز بخشيد.
براي عبدالله و عبدالرحمان پسران عروة بن حراق غفاري(27) و سيف و مالك نيز حالتي شبيه حالت ابوثمامه رخ داد. وقتي دشمن به خيمهگاه نزديك شد، سيف بن حارث و مالك بن عبدالله سريع به گريه افتادند. حضرت علت گريهشان را جويا شدند و براي تقويت روحيه ايشان فرمودند: به خدا اميدوارم به زودي چشمتان روشن شود (يعني با شهادت وارد بهشت شويد). ولي آنان عرض كردند: فدايت شويم، به خدا، براي خودمان گريه نميكنيم، به خاطر تنهايي شما ميگرييم؛ زيرا در محاصره قرار گرفتهاي و ما نميتوانيم از شما دفاع كنيم.» حضرت در حقشان دعا كردند و به آنان اجازه جهاد دادند. (28) سپس آنها با اين اشعار نسبت به حضرت اظهار وفاداري نمودند:
افدي حسينا هاديا مهديا فاليوم تلقي جدك النبيا
ثم أباك ذالندي عليا (عليه السلام) ذاك الذي نعرفه وصيا
جانم فدايت اي حسين كه هدايت شده و هدايت كنندهاي. امروز رسول خدا و پدرت علي عليه السلام صاحب سخاوت و جود را ملاقات خواهي كرد. همان كسي كه ما او را وصي پيامبر ميدانيم. (29)
پايمردي و ايثار و وفاداري حيرت انگيز اصحاب اباعبدالله عليه السلام در روز عاشورا به روشني، هر خواننده آگاه را به اين نتيجه رهنمون ميسازد كه اصحاب اباعبدالله عليه السلام خود را در شخصيت سيدالشهدا ذوب كرده و اساساً هويتشان را در هويت امام خود فاني ميديدند، به گونهاي كه اگر امام حسين عليهالسلام هر دستوري به آنان ميداد، به راحتي اطاعت ميكردند.
چهار عامل عشق به ولايت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروي، قدرت تمييز جريان حق و باطل و تبري جستن از دشمنان امام حسين عليه السلام از مهمترين ويژگيهايي بودند كه شهداي كربلا را از ساير مردم در رسيدن به فوز شركت در حماسه حسيني متمايز ساختند. اما در ميان اين عوامل چهارگانه، عامل نخست از اهميت بسزايي برخوردار است؛ چرا كه دو عامل دشمنشناسي بر مبناي سنجش رفتار افراد نسبت به مقام ولايت و دشمني نسبت به دشمنان امام خود، از فروغ عشق و محبت خالص نسبت به امام محسوب ميشود. در نتيجه بايد گفت: ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسين عليهالسلام با آن حضرت، رمز وفاداري و پايمردي آنان در روز عاشورا و اساسيترين معيار برتري آنان نسبت به همگنانشان بوده است.
نافع بن هلال به حضرت ميگفت: «خواهي به مشرق روي كن، خواهي به مغرب، به خدا قسم ما از مقدرات الهي هر چه باشد بيم نداشته، از لقاي پروردگار كراهتي نداريم، ظاهر و باطن ما همين است.»(10)
محبت شديد آنان به سيدالهشدا موجب شد در روزگاري كه شخصيتهاي نامدار و سابقهدار اسلام در درستي حركت آن حضرت دچار شبهه و ترديد شده بودند، نجات يافته و در فضاي تاريك و مه آلود دوران خود پا جاي پاي امام زمانشان بگذارند. آنان با منطق عشق و با عرفان به مقام والاي اهل بيت عليهم السلام به مسائل مينگريستند. شايد بسياري از آنان نميتوانستند پيرامون فلسفه نهضت و كيفيت تاثير آن در احياي دين و هدايت امت تحليل روشني ارائه دهند، اما با چراغ عشق حق را يافتند؛ خود رستگار و عملشان نجاتبخش و هدايتگر حقطلبان عالم گرديد و دلهاي مرده مسلمانان را بيدار كرد.
2. ايمان راسخ به آيندهاي روشن و سعادتبخش
اطمينان به نويدهاي الهي و اعتقاد راسخ به پاداش الهي، از ديگر امتيازات ياران سيدالشهدا عليه السلام به شمار ميآيد. آنان يقين داشتند به محض شهادت به فلاح و رستگاري نايل آمده، جايگاه رفيعي در انتظارشان است. اين معنا به طور مكرر در اشعار و سخنان آنان در روز عاشورا مطرح شده است.
مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با دست به سوي اباعبدالله عليه السلام اشاره نمود و به حبيب بن مظاهر سفارش آن حضرت را كرده فرمود: همه وصيت من آن است كه در راه اين مرد كشته شوي.
عمرو بن خالد هنگام جنگ، زندگي راحت اخروي را به خود بشارت ميداد و بدين وسيله، سختي جهاد را بر خود آسان كرده ميگفت:
اليك يا نفس الي الرحمان فابشري بالروح و الريحان اليوم تجرين علي الاحسان
اي نفس بر تو باد حركت به سوي خداي رحمان، تو را به راحتي و زندگي آسان بشارت باد، آن روز (رستاخير) به نيكي پاداش داده خواهي شد. (31)
پسرش نيز هنگام عزيمت به ميدان، پدر شهيد خود را چنين خطاب نمود:
يا ابتا قد صرت في الجنان في قصر درّ حسن البنيان
اي پدر بي گمان وارد بهشت شده، در قصر فراخ و زيبا بنياد منزل گزيدهاي.(32)
آنان با تكيه بر ايمان به آخرت، مرگ را بر خود آسان ميكردند و در برابر زخمهاي سوزناك شمشيرها و نيزهها و در حلقه محاصره صدها نيروي سرا پا مسلح، صبر و استقامت به خرج ميدادند. عبدالرحمان أرحبي، كسي كه همراه مسلم، نامه سيدالشهدا عليه السلام را از مكه براي كوفيان برده بود، وقتي كثرت شمشيرها و نيزههاي دشمن را مشاهده كرد، با نفس خود چنين سخن ميگفت:
«صبراً علي الاسياف و الاسنه صبراً عليها لدخول الجنه»
(اي نفس) براي دخول بهشت در برابر شمشيرها و نيزهها بردباري كن. (33)
زياد بن عريب پس از مدتي نبرد خدمت امام رسيد و اين شعر را خواند:
«ابشر هُديتَ الرشدَ يا ابن احمدا في جنة الفردوس تعلو صعداً»
مژده باد كه به راه راست هدايت يافته و در بهشت فردوس مقام والايي دارم. (34)
سعد بن حنظله، كه با پسرش به ياري سيدالشهدا عليه السلام شتافته بود، هنگام جهاد خود را به آرامش و آسودگي ابدي نويد داده، ميگفت:
«صبرا علي الاسياف و الاسنة صبرا عليها لدخول الجنة
يا نفس للراحة فاجهدنه و في طلاب الخير فارغينه»
اي كسي كه خواهان دخول بهشت هستي، در مقابل شمشيرها و نيزهها خويشتنداري كن. اي نفس براي آسودگي تلاش كن و در طلب خير راغب باشد. (35)
سعيد خود را جلوي امام قرار ميداد، حضرت به هر سوي ميرفت او پيش رويش ميايستاد . وي آنقدر اين عمل را ادامه داد، تا به زمين افتاد برخي از مورخان نوشتهاند: وقتي به زمين افتاد، غير از زخمهاي شمشير و نيزهها سيزده تير بر بدنش نشسته بود.
شواهد فوق به خوبي نشان ميدهد كه يكي از ويژگيهاي بارز شهداي كربلا، يقين به حيات اخروي و اعتماد به وعدههاي الهي به صالحان و مجاهدان راه حق بوده است؛ چيزي كه در بسياري از مردمان آن عصر يافت نميشد. مسلمانان آن روزگار بيش از آن كه به آخرت بينديشند، به دنيا فكر ميكردند و پيش از آن كه در صدد تضمين سعادت اخروي باشند، در تكاپوي تامين معاش دنيوي بودند. ابن سعد براي رسيدن به مُلك ري، به جنگ سيدالشهدا عليه السلام آمد(36) و اشراف كوفه با گرفتن رشوه به ابن زياد پيوستند.(37) در چنين فضايي، كه همه چيز با معيارهاي مادي سنجيده ميشد، اصحاب و ياران اباعبدالله عليه السلام اعمال خود را با مقياسهاي اخروي ميسنجيدند. همين امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برتري و امتياز بخشيد.
3. برخورداري از معياري صحيح براي شناخت نفاق
با دقت در سخنان شهداي كربلا معلوم ميشود آنان منافقان و دشمنان پنهان دين را بر اساس نحوه برخوردشان با امام حسين عليه السلام شناسايي ميكردند. ايشان با مقايسه دشمنان سيدالشهدا عليهالسلام با دشمنان رسول اكرم و اميرمومنان عليهماالسلام بيدرنگ پي به نفاق آنها ميبردند. نافع بن هلال (يا هلال بن نافع) خطاب به حضرت چنين ميگويد: «اي فرزند رسول خدا! تو خود ميداني جدت رسول خدا نتوانست دوستي خود را در دل همه مردم جاي دهد و آنان را مطيع خود سازد. در ميان مردم منافقاني بودند كه به او وعده نصرت ميدادند، ولي در دل مكر ميكردند. با سخناني شيرينتر از عسل پيش روي آن حضرت زبان ميگشودند، ولي پشت سر ايشان با اعمالي تلختر از حنظل رفتار ميكردند تا آن كه خداي تعالي روح مقدس او را قبض كرد. پدرت علي عليه السلام نيز چنين بود؛ مردمي مردانه به ياري او برخاستند و در راه او با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگيدند، (ولي جمعي) تا زنده بود با او دشمني و مخالفت ورزيدند تا آن كه أجلش رسيد و به رحمت و رضوان خدا پيوست. تو نيز امروز نزد ما همان حالت را داري، هر كس عهدش را شكست و بيعتش را نقض كرد، جز به خود به ديگري ضرر نرسانيد، خدا از او بي نياز است.(38)
سخنان نافع حاكي از آن است كه وي رهبران ديني و الهي، اعم از پيامبر و اميرمومنان و امام حسين عليهم السلام را بهترين معيار براي ارزيابي سلامت جريانهاي سياسي و اجتماعي ميدانست و معتقد بود براي ارزيابي خلوص افراد بايد به ميزان التزام عمليشان به دستورات رهبران الهي توجه نمود. از منظر نافع، ملاك نفاق تنها تناقض در گفتار و يا تهافت گفتار با نيات باطني نيست، بلكه يكي از روشنترين مظاهر نفاق، تاييد زباني در كنار مخالفت عملي با رهبران ديني جامعه ميباشد. از اين رو، وي وقتي پيمانشكني عملي شيعيان كوفه با امام را مشاهده كرد، بدون هيچ گونه ترديدي آنان را با منافقان عصر نبوي و حكومت علوي مقايسه نمود.
عبدالله بن عمير كلبي نيز چنين بود. وي از دوستان و محبان امام حسين عليه السلام در كوفه بود. چندي پيش از عاشورا ديد لشگري وارد نخيله پادگان نظامي كوفه شدند، مقصد آنان را پرسيد، گفتند: به جنگ حسين عليه السلام فرزند فاطمه دختر رسول خدا ميروند. تا اين جمله را شنيد، فوراً آنان را به مشركان تشبيه كرده گفت: «به خدا قسم من آرزو داشتم در راه خدا با اهل شرك بجنگم، اكنون اميدوارم ثواب جنگ با اين مردمي كه براي كشتن پسر دختر پيامبر آماده ميشوند، نزد خداي متعال از ثواب جنگ با مشركان كمتر نباشد.» (39) به دنبال اين سخن، خود و همسرش شبانه از كوفه بيرون آمدند و شب هشتم محرم خدمت امام حسين عليه السلام رسيدند. عبدالله روز عاشورا به شهادت رسيد.(40)
عمرو بن قرظه هم چندين بار اين عمل را تكرار كرد به طوري كه از كثرت زخم بدنش سست شد. در آن حال، رو به حضرت كرد و گفت: آيا به عهد خود وفا كردهام؟ حضرت فرمود: بلي تو در بهشت پيشاپيش من خواهي بود ... آنگاه بر زمين افتاد و به شهادت رسيد.
از ويژگيهاي بارز شهداي كربلا اين بود كه ولايت را محور حق و باطل قرار ميدادند، همواره عيار مردم را با گفتار و كردارشان نسبت به اهل بيت عليهم السلام ميسنجيدند. وقتي ميديدند برخي، گفتار زيبا و حق مدارانه دارند، ولي در عمل عليه ولايت حركت ميكنند، نفاقشان را كشف ميكردند، و به نيرنگ و خبث طينتشان پي ميبردند. از اين رو ميبينيم، شهيد يازده ساله كربلا، عمرو (يا عمر) بن جنادة، در رجزهاي خود، سپاه به ظاهر مسلمان كوفه را افرادي رذل، دشمن قرآن و فاسق توصيف ميكند كه براي كنار زدن قرآن، به ياري دولتمردان فاسق خود برخاستهاند:
واليوم تخضب من دماء ازاذل رفضوا القرآن لنصرة الاشرار
والله ربي لا ازال مضارباً في الفاسقين بمرهف بنار(41)
امروز از خون كساني كه براي ياري اشرار، قرآن را كنار زدهاند رنگين ميشود، قسم به خدا (پروردگارم)، پيوسته فاسقان را با شمشيري تيز و بران ميزنم.
4. دشمني با دشمنان امام حسين عليه السلام
از ديگر ويژگيهاي بارز و ممتاز ياران امام حسين عليه السلام دشمني با دشمنان اهل بيت عليهم السلام بود. آنان برخلاف مردمان معاصر خود، كه به راحتي با دشمنان دين و امامشان مصالحه كرده و در دين خدا مسامحه ميكردند و به اصطلاح امروزيها، اهل تساهل و تسامح بودند، هرگز حاضر به همراهي با بنياميه نشدند. آنان همه چيز را بر اساس مدارا و محبت تفسير نميكردند، بلكه در كنار محبت به امام خود، با دشمنان آن حضرت دشمني ميورزيدند و به آن حضرت ميگفتند: «انا علي نيّاتنا و بصائرنا نوالي من والاك و نعادي من عاداك»(22)؛ ما قلباً و بر اساس بصيرت خود، كسي را كه شما دوست داشته باشيد، دوست داريم و با كسي كه شما او را دشمن بداريد، دشمني ميورزيم.
مسلم بن عوسجه در مقام ابراز و وفاداري نسبت به آن حضرت، بغض خويش را نسبت به دشمنان آن بزرگوار چنين توصيف ميكند: «قسم به خدا! اگر نيزهام در سينهشان بشكند، يا شمشيرم آنقدر آنها را ميزنم كه دستهاش از دستم رها شود و از شما جدا نخواهم شد. اگر سلاحي با من نباشد تا با آنان بجنگم، پيش روي شما به سويشان سنگ پرتاب خواهم كرد.»
پايمردي و ايثار و وفاداري حيرت انگيز اصحاب اباعبدالله عليه السلام در روز عاشورا به روشني، هر خواننده آگاه را به اين نتيجه رهنمون ميسازد كه اصحاب اباعبدالله عليه السلام خود را در شخصيت سيدالشهدا ذوب كرده و اساساً هويتشان را در هويت امام خود فاني ميديدند، به گونهاي كه اگر امام حسين عليهالسلام هر دستوري به آنان ميداد، به راحتي اطاعت ميكردند.
اين خصلت بارز اصحاب امام حسين عليه السلام موجب شد كه آنان هرگز در مبارزه، كوتاه نيامده، حتي يكي از آنان ميدان مبارزه را به نفع دشمن خالي نكند و يا با گفتار و كردار خويش، به دشمن باج ندهد و همين امر باعث شد آنان در عين شكست ظاهري، سربلند و مفتخر گرديده، آوازه عزتشان در كران تا كران عالم طنينافكن گرديد.
حاصل بحث
اجمالاً بايد گفت: چهار عامل عشق به ولايت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروي، قدرت تمييز جريان حق و باطل و تبري جستن از دشمنان امام حسين عليه السلام از مهمترين ويژگيهايي بودند كه شهداي كربلا را از ساير مردم در رسيدن به فوز شركت در حماسه حسيني متمايز ساختند. اما در ميان اين عوامل چهارگانه، عامل نخست از اهميت بسزايي برخوردار است؛ چرا كه دو عامل دشمنشناسي بر مبناي سنجش رفتار افراد نسبت به مقام ولايت و دشمني نسبت به دشمنان امام خود، از فروغ عشق و محبت خالص نسبت به امام محسوب ميشود. در نتيجه بايد گفت: ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسين عليهالسلام با آن حضرت، رمز وفاداري و پايمردي آنان در روز عاشورا و اساسيترين معيار برتري آنان نسبت به همگنانشان بوده است.
پاورقي
1. محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، روائع التراث العربي، ج5، ص 439 .
2. احمد بن ابي يعقوب، تاريخ اليعقوبي، قم، الشريف الرضي، ط 1، 1373 ش/ 1414 ق، ج2، ص 240 و 241
3. مانند ابن عباس، ر.ك؛ طبري، پيشين، ج5، ص383
4. مثل مسيب بن نجبه، ر. ك: شيخ مفيد، محمدبن محمد، الارشاد، تحقيق آل البيت، قم، الموتمر العالمي لالقبة الشيخ المفيد، 1413 ق، ج 2، ص 36- 37
5. ابن قتيبه دينوري، عيون الاخبار، ج 4، ص 35، نقل از: محمدتقي تستري، قاموس الرجال، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1417 ق، ج1، ص 691، رقم 633
6. ر. ك: طبري، پيشين، ج5، ص 382، 385 تا 388 و 395 و 396 و 406
7. ر. ك: عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، به ترتيب، ج2، ص 72 و 112 و ج1، ص 167و 456 و ج3، ص 325
8. طبري، همان، ج5، ص357 .
9، 10، 11. همان، ص 351/ ص383/ ص351
13. طبري، همان، ج5، ص 395 و 396 و شيخ مفيد، پيشين، ج2، ص 72
14. همان، ص 386 و همان، ص 76
15. طبري، همان، ص 404 و 405
16. الي 18- همان، ص 419 و 420 و شيخ مفيد، پيشين، ج2، ص 92 و 93
19. همان، ص 91 و ر. ك: طبري، همان، ج5، ص 418 و ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، تحقيق احمد صفر، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، ط 2، 1408 ق/ 1987 م، ص 112 با كمي حذف
20. طبري، همان، ج5، ص 435 و شيخ مفيد، پيشين، ج2، ص103
21. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403 ق/ 1983 م، ج45، ص 21
22. عبدالله مامقاني، تنقيح المقال في علم الرجال، سه جلدي رحلي، ج1، ص 382، باب حنظله .
23. ر. ك: علي بن موسي، سيد بن طاووس، الملهوف في قتلي الطفوف، تحقيق فارس تبريزيان، دارلاسوة للطباعة و النشر، ط 1، 1414 ق، ص 162
24. ابن شهر آشوب، محمدبن علي، مناقب آل ابي طالب، بيروت، درالاضواء، بي تا، ج4، ص 105، طبري، همان، ج5، ص 442
25. طبري، همان، ج5، ص 442
26. محمد طاهر سماوي، ابصارالعين في انصار الحسين، تحقيق محمد جعفر الطبسي، مركز الدراسات الاسلاميه، ط 1، 1377 ش، ص 121.
27. موفق بن احمد خوارزمي، مقتل الحسين، تحقيق و تعليق محمد السماوي، قم، مكتبه المفيد، ج2، ص 23 و مجلسي، پيشين، ج45، ص 29
28. طبري، پيشين، ج 5، ص 442- 443
29. ابن شهر آشوب، پيشين، ج4، ص 103 و سماوي، پيشين، ص 152 و 153
30. مجلسي، پيشين، ج44، ص 382 و 383/ سماوي، پيشين، ص 148
31. مجلسي، همان، ج 45، ص 18 و ابن شهر آشوب، پيشين، ج 4، ص 101 با كمي تغيير
32. ابن شهرآشوب، پيشين، ج 4، ص 101 و مجلسي، پيشين، ج 45، ص 18
33 و 34. سماوي، پيشين، ص 132/ ص 135
35. ابن شهرآشوب، ج 4، ص 101
36 و 37. ر. ك: طبري، پيشين، ج5، ص 409، ص 404
38. مجلسي، پيشين، ج 44، ص 382
39. طبري، پيشين، ج 5، ص 429 و سماوي، پيشين، ص 179
40. طبري، پيشين، ج5، ص 429
41 و 42. مجلسي، پيشين، ج 45، ص 28/ ج 44، ص 381
43. طبري، پيشين، ج 5، ص 419/ ر. ك: شيخ مفيد، پيشين، ج 2، ص 92
جواد سليماني