بازگشت

نقد و بررسي انديشه هاي محققان اسلامي درباره قيام امام حسين



نقد و بررسي انديشه هاي محققان و مورخان درباره قيام امام حسين

الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام علي خاتم المرسلين حبيب اله العالمين اباالقاسم المصطفي محمد صلي الله عليه و علي اهل بيته الطاهرين ثم السلام علي المهدي الذي وعد الله عزوجل به الامم ان يجمع به الكلم ويلم به الشعث و يملأ به الارض قسطا و عدلا و يمكن له و ينجز به وعد المؤمنين.

قال الله العظيم في كتابه الكريم: و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و او حينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين.

فرا رسيدن ميلاد سيدالشهدا حضرت ابا عبدالله سلام الله را، كه به نام روز پاسدار نيز ناميده شده است، به محضر مقدس حضرت ولي عصر امام زمان ارواحنا له الفدا، مقام معظم رهبري و به حضور همه شما برادران بزرگوار و خواهران ارجمند تبرك و تهنيت عرض مي كنم. بحثي را كه برادران به اينجانب واگذار فرموده اند خيلي فشرده تقديم حضورتان مي كنم. موضوع درباره بررسي نهضت سيدالشهدا از ديدگاه مورخان اهل سنت است و من اجازه مي خواهم بر اين عنوان، يك كلمه اي را هم اضافه كنم و بگويم ديدگاه مورخان و محققان اهل سنت، چون بعضي از محققان اهل سنت، گرچه مورخ نيستند، نظريات تحقيقي بسيار جالبي ابراز داشته اند كه دريغم مي آيد آنها را نقل نكنم.

در آغاز، مقدمه كوتاهي را عرض مي كنم. اصولا مورخان عامه به اعتبار ارتباط نزديكي كه بيشترشان با دربارهاي ظلم و جور داشته اند در لابلاي تواريخشان دفاع نامعقول از حكام جور پيداست. اين مورخان گاهي چيزهايي مي گويند كه با هيچ مبنايي از مباني تاريخي جور در نمي آيد؛ در رأس اينها ابن خلدون است. ابن خلدون مورخي است كه تاريخ را همراه با تحليل و با فلسفه تاريخ نوشته و قبل از او كسي ظاهرا اين كار را نكرده است. او در رشته هاي ديگر علمي بويژه در رشته به اصطلاح امروز جامعه شناسي نيز اطلاعاتي داشته است. كتاب مقدمه ابن خلدون مقدمه اي بر تاريخ معروفش به نام العبر است. اين مقدمه به زبانهاي مختلف دنيا ترجمه شده و از اهميت خاصي برخوردار است. با اين همه اين شخصيت به خاطر تأييد زيادي كه از حكومت فاطميان در مصر مي كرد عجيب حالت دفاعي از خلفاي جور گرفته به اين دليل كه خلفاي جور، علويين را مي كشتند، فرزندان حضرت زهرا (س) را مي كشتند، يك دفاعي كرده از هارون كه نمي خواهم وارد اين قضايا بشوم ولي اين كلمه را ناچار بگويم، هاروني كه خود مورخان ديگر اهل سنت دادشان از دست او در آمده، جلال الدين سيوطي، اين نابغه دنياي عامه، مورخ، اديب، محدث، مفسر، كتابي دارد به نام تاريخ الخلفا؛ در آنجا مي گويد: «هارون الرشيد بعد از مرگ پدرش تصميم گرفت با نامادريش ازدواج كند. به همين جهت از عالم وقت، ابويوسف، اجازه خواست. او گفت اي خليفه اين صريح قرآن است كه حرام است، «و لا تنكحوا ما نكح آبائكم» حق نداريد با زن پدرتان يا منكوحه پدرتان ازدواج كنيد؛ اين صريح قرآن است، نكند اين كار را بكنيد. گفت: من مي دانم اما به تو پناه آوردم فتوا بر جواز اين كار را مي خواهم. او وقتي پي برد كه هارون بر اين قضيه مصر است، براي هارون به تنهايي فتواي جواز داد؛ يعني خلاف نص قرآن مجيد. آن هم به نقل جلال الدين سيوطي علامه بزرگ دنياي عامه در كتاب تاريخ الخلفأ. آن وقت آقاي ابن خلدون مي گويد هارون نماز شبش ترك نمي شد. لابد جزء مستغفرين بالاسحار بوده. معلوم است وقتي كه تاريخ تحت تأثير اين گونه تعصبها نوشته شود، هرگز آيينه و بازگوكننده وقايع نخواهد بود.

ما وقتي به نظريات محققان و مورخان عامه مراجعه مي كنيم، مي توانيم مجموعه

نظريات آنها را در چند دسته خلاصه كنيم. عده اي كه البته تعدادشان انصاف مي دهيم در ميان مورخان و علماي اهل سنت بسيار كم است، اينها با ديدي نادرست به نهضت حسيني نگريسته اند و در نتيجه قيام امام حسين را تخطئه كرده اند. يكي همين آقاي ابن خلدون و ديگري كه در اين زمينه تندتر از وي رفته قاضي ابوبكر ابن العربي است. البته مي دانيد وقتي كه كلمه ابن العربي گفته مي شود، ذهنها سراغ محي الدين عربي، آن عارف معروف مي رود. ما دو تا ابن العربي داريم يكي صاحب كتاب العواصم و القواصم كه همين عالم بسيار متعصب ضد شيعي است. به اين مي گويند ابن العربي، الف و لام مي آورند برايش؛ يكي آن عارف معروف محي الدين صاحب كتاب فصوص، و فتوحات مكيه كه به او مي گويند ابن عربي، بدون الف و لام ابن العربي سخيفترين نظر را در مورد نهضت امام حسين (ع) بيان كرده است كه خوشبختانه خود بزرگان اهل سنت بيشترين نقد را بر نظريات اين مرد كرده اند. من اجمالي از نظريات ايشان را عرض مي كنم. بعد نظر يكي از محققان مصر را هم برايتان عرض مي كنم كه ببينيد خود اينها آمده اند و اين نظريات را رد كرده اند؛ يعني مي خواهند بگويند كه اين جور نيست كه دنياي اهل سنت اين نظريات را بپذيرد. ابن العربي در كتاب العواصم مي گويد: اگر ما بخواهيم واقعا زمين را از لوث جنايات يزيد پاك كنيم، بايد بدانيم با ريختن خون امام حسين مصيبتي را ايجاد مي كنيم كه هيچ چيزي نمي تواند آن را جبران كند. البته در واقع مي خواهد بگويد خون امام حسين خيلي عزيز و خيلي پاك است و اين خون بايد در عروق امام حسين بگردد و جهان اسلام از امام حسين (ع) استفاده كند. اما تحليلش اين است كه مي خواهد در واقع بگويد كه نبايد امام حسين براي اينكه جلوي جنايات يزيد گرفته شود برود خونش را بريزد. مصيبت ريخته شدن خون امام حسين بالاتر از آن فجايع يزيد است، اگر همين مقدار را گفته بود خوب يك مقداري انتقادات به او تخفيف پيدا مي كرد. اما اينجا آمده دفاع كرده از كشندگان و از قاتلان امام حسين و بدترين نوع دفاع را كرده است و مي گويد كه: و ما خرج احدا الا بالتأويل. مي گويد هيچكس، خروج نكرد حسين و در مقابل حسين نايستاد مگر اينكه شناختش از اسلام و اجتهادش از دين اين بود كه بايد؛ حسين مقابله كند؛ يعني تمام كساني كه آمده اند مقابل سيدالشهدا اينها متأول بوده اند. كلمه تأويل در صدر اسلام كلمه اي نوعا معادل اجتهاد است. وقتي مي خواستند بگويند مجتهد، مي گفتند متأول.

مي گويد ما خرج احد الا بالتأويل. كلمه تأويل را بايد در نظر بگيريم تا اين معنا روشن بشود. مي گويد هر كس آمد تأويل كرد يعني اجتهاد كرد. ديد نبايد حسين در مقابل يزيد بايستد ولو يزيد فاسد باشد، ولو يزيد پليد است و لا قاتلوا الا بما سمعوا من جده المخبر بفساد الحال المخدر من الدخول في الفتن. مي گويد نيامد كسي در مقابل امام حسين الا اينكه تأويل و نظر اجتهاديش اين بود و نيامد كسي مگر به خاطر آن گفته هايي كه از پيغمبر رسيده بود كه وارد فتنه نشويد؛ يعني با حكام ظلم مبارزه نكنيد. مردم اينها را از پيغمبر شنيدند كه آمده اند در مقابل امام حسين فرزند پيغمبر ايستادند و اقواله في ذالك كثيرة پيامبر در اين باره مطالبي زيادي فرموده اند از جمله پيامبر فرموده اند: فمن اراد ان يفرق امر هذه الامه و هي جميع فاضربوه بالسيف كائنا من كان. مي گويد خود پيامبر فرموده كه بعد از من مسائلي پيش مي آيد يعني حكام ظلم مي آيند، جناياتي پيش مي آيد سپس هر كس بخواهد امت متحد اسلام را به تفرقه بكشاند او را بكشيد، هر كس كه مي خواهد باشد.

ابن العربي در واقع مي خواهد بگويد كه امام حسين آمده در سايه نهضتش امت واحد اسلام و متحد اسلام را دچار تفرقه كند و مردم به حكم روايت خود پيغمبر، بايد فرزند پيغمبر را مي كشتند.

اين تقريبا سخيفترين نظريه اي است كه يك عالم بزرگ به نام قاضي ابن العربي در اين باره اظهار كرده است. آثقاي حسين محمد يوسف، نويسنده معروف مصر صاحب كتاب سيد شباب اهل الجنة الحسين بن علي در نقد اين نظريه مي گويد كه: خطا القاضي ابن العربي في حكمه. قاضي ابن العربي در اين نظريه راه نادرست رفته است. بعد چند قسمت از سخنان او را نقد مي كند و من شاهدم اينجاست، چون اين عبارت را خواندم، همين قسمت را مي خواهم عرض بكنم. مي گويد كه ابن العربي مي گويد كساني كه آمدند امام حسين را كشتند، اينها متأول بودند؟! اينها به استناد روايات خود پيغمبر اكرم اين كار را كردند؟ مي گويد كه اين حرف آقاي ابن العربي معنايش اين است كه ان الذين قاتلوا سيد الشباب اهل الجنة و قتلوا و داسوا جده الشريف بسنابك الخيل كانوا من اهل العلم. بايد خنديد به اين حرف ابن العربي. ابن العربي مي خواهد بگويد كساني كه سيد جوانان اهل بهشت را به شهادت رساندند و جسد شريف او را پايمال سم اسبان كردند، همه اهل علم بودند؟ اهل دانش بودند؟ اهل فضيلت بودند؟ الذين بلغوا مرتبة الاجتهاد، اينها به مرحله اجتهاد رسيده بودند حتي استطاعوا ان يتأولوا احاديث سيد المرسلين بالتأويل الصحيح، اينها قدرت اين را داشتند كه بتوانند از احاديث پيامبر برداشت درستي بكنند و ابن العربي اين را مي گويد و حال اينكه بيشتر كساني كه در مقابل حسين بن علي آمدند و ايستادند، بيشتر از اراذل و اوباش بودند، انسانهاي پستي بودند، افرادي كه دنبال هر صدايي مي دويدند، افرادي كه به اندك چيزي دين خود را مي فروختند. كساني كه آمدند مقابل سيدالشهدا ايستادند متأولين بودند؟! اينها اراذلي بودند كه هيچ هدفي در زندگي نداشتند، تابع جو بودند، تابع غوغاها بودند. ليس فيهم صحابة جليل مي گويد در ميان اينها يك صحابه جليل پيدا نمي شود. خيلي بعيد است در توصيف و تعريف عمرسعد كه كسي بخواهد بگويد او اهل علم و اهل دين بوده، او عالم بوده، ديندار بوده. و انما كان جبارا جهولا لا دين له اين رئيس آنهايي كه آمدند امام حسين را كشتند يك مرد جبار ناداني كه نه دين داشت و نه ارزشهاي اخلاقي در وجودش حاكم بود؛ بعد مي گويد كبار القتله كانوا من السفهاء الجهال، بزرگان كساني كه آمدند، امام حسين را كشتند، سران اين مردم، تمام از نادانان جاهل بودند، نه عقل داشتند و نه دين. بعد مي گويد آقاي ابن العربي شما مي گوييد احاديث پيغمبر نشان مي دهد كه بايد هر كس در مقابل جريانات بايستد هر كس كه باشد بايد او را كشت؛ محاربة الحسين محاربة الله و رسوله جنگ، با حسين جنگ با خداست، جنگ با حسين جنگ با رسول خداست. اينجا هم يك فصل مشبعي مي آورد از تجليلي كه پيامبر اكرم (ص) از سيدالشهدا فرموده اند. بعد سؤال مي كند آيا احاديث پيامبر مي گويد حسين را بكشيد؟! بعد حديثي نقل مي كند و مي گويد آقاي ابن العربي از اين حديث استفاده مي شود كه حسين را بايد كشت؟! امام بخاري بزرگترين محدث دنياي عامه صاحب كتاب صحيح نقل مي كند انس بن الحارث مي گويد خودم از پيامبر شنيدم اشاره كرد به امام حسين فرمود اين پسر حسين يقتل بارض يقال لها كربلا اين پسرم در سرزميني كشته مي شود كه كربلا ناميده مي شود فمن شهد ذالك منكم فلينصره هر كس كه ديد حسين در صحنه كربلا ايستاده بايد برود و حسين را ياري كند. آيا پيامبر مي گويد حسين را بكشيد؟! قال فخرج انس بن الحارث الي كربلا راوي اين حديث بنا به نقل ابن مجر عسقلاني در كتاب الاصابه في تمييز الصحابه كه اين حديث را از پيغمبر شنيده بود همراه امام حسين آمد و با امام حسين در كربلا كشته شد. پس چطور اينها آمدند از آن روايات پيغمبر اينجور فهميدند؟ پيغمبر كه صريحا دستور دفاع از امام حسين و كشته شدن در راه امام حسين را مي دهد آن هم به نقل از امام بخاري. بعد آقاي حسين محمد يوسف يك فصل ديگري باز مي كند تحت عنوان: استنكار العلماء السلف لرأي ابن العربي «علماء سلف و دانشمندان بزرگ گذشته همه با رأي ابن العربي مخالفند» بعد اسم مي آورد حافظ سخاوي او مي گويد با اين نظر با رأي ابن العربي مخالفند» بعد اسم مي آورد حافظ سخاوي او مي گويد با اين نظر مخالف بود قول سخاوي را و اقوال ديگر را نقل مي كند، سپس به نقد نظر ابن خلدون مي پردازد و مي گويد ابن خلدون هم آمده نظر ابن العربي را رد كرده، هر چند خود ابن خلدون متأسفانه باز در مقام اظهارنظر دچار خطاي بزرگي شده است و آن وقت شروع مي كند به حمله به ابن خلدون و مي گويد: ان رأي الحسين بالخروج علي يزيد، متعين من اجل فسقه، امام حسين عقيده اش اين بود كه يك راه بيشتر نيست و آن ايستادن در مقابل يزيد است و راه دومي نيست. متعين، در مقابل يزيد ايستادن است. اين عقيده امام حسين بود، به اين خاطر كه يزيد فاسق بود. و لا سيما من له قدرة علي ذالك بخصوص اينكه كسي بايد در مقابل يزدي بايستد كه اين قدرت را هم دارد.

بعضي ديگر از نويسندگان و مورخان اهل سنت مانند شيخ محمد خضري هستند كه در مسأله نهضت امام حسين متعصبانه سخن گفته اند. در كنار اينها هم محققان و مورخان اهل سنت، نظريات بسيار ارجمند و ارزشمندي نقل كرده اند. يك نظر ديگري هم در مقام دفاع از امام حسين گفته شده ولي فكر نمي كنم با روح نهضت امام حسين سازگار باشد. عده اي معتقدند علت اينكه امام حسين به كوفه رفت و مكه را رها كرد اين بود كه ديد اگر در مدينه بماند فرماندار بالاخره يا بر بيعت مجبورش مي كند يا او را مي كشد پس جايي براي ماندن امام در مدينه نبود. فخرج منها خائفا يترقب آمد مكه. در مكه هم يزيد، اعوان و انصاري را مخفيانه فرستاده بود كه امام حسين را در هر حالي كه بتوانند پيدا كنند و به شهادت برسانند. امام حسين ديدند مكه هم جاي امني براي ايشان نيست. ديدند شيعيان پدرشان در كوفه هستند. گفتند پس من براي اينكه به دست يزيد كشته نشوم مي روم در ميان شيعيان كوفه. منتهي شيعيان كوفه پستي كردند، رذالت كردند و با يزيد همدستي كردند و به جاي اينكه امام را در قلب خودشان جاي بدهند، امام را كشتند و اينگونه از قضيه مي گذرند كه امام حسين براي فرار از شهادت آمد، هر چند قاتلان امام حسين را بشدت تقبيح مي كنند و اين با روح نهضت امام حسين ناسازگار است.

اين سر بريده امام حسين اين آيه شريفه را تلاوت مي كند «ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من اياتنا عجبا» معذرت مي خواهم اين را، اينجا در اين سمينار استادان بزرگوار هم حضور دارند و يكي از مورخان بزرگ اسلام هم در اينجا تشريف دارند و من هم از حضور ايشان خيلي خوشحالم. اينجا يك جمله اي مي خواهم عرض بكنم، داخل پرانتز، ربطي هم به بحثم ندارد، اما حيفم مي آيد كه نگويم. گاهي بعضي مي آيند و مي گويند آقا اين سر بريده امام حسين كجا قرآن خوانده است، اين را منابع صحيح ننوشته اند، اين را نقلش نكنيد. اين را اتفاقا علاوه بر منابع شيعه منابع سني هم نقل كرده اند. كتاب خصائص الكبري از جلال الدين سيوطي همين جريان قرآن خواندن سر بريده را به سند معتبر نقل كرده است. پس اين مسأله از چيزهايي نيست كه كسي بخواهد انكارش بكند. حالا وارد اين بحث نمي شوم اين را براي بحث خودم گفتم. سر بريده سيدالشهدا اين آيه را تلاوت مي كند: ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من اياتنا عجبا حال بفرماييد چه تناسبي دارد كه اين قضيه و اين آيه؟ من فكر نمي كنم آيه اي مناسبتر از اين آيه باشد، امام حسين (ع) مناسبترين آيه را قرائت فرموده و يكي از نشانه هاي حقانيت اين قضيه همين آيه است. اگر مي گفتند امام حسين (ع) آيه «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» تلاوت كرده ممكن بود بگوييم كه يك كسي آمده شرايط را اين گونه ديده، آمده اين را جعل كرده. خود اين آيه نشان مي دهد كه بايد سر بريده اين آيه را خوانده باشد. «ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا» جوانان اصحاب كهف به قول معروف، دقيانوس پادشاه شهر افسوس اينها را خواست. چون اين پادشاه آيين مسيحيت يورش آورده بود. تمام كليساها را به بتكده تبديل كرده بود. تمام مردم را هم در برابر بت به خضوع و بندگي كشانده بود. اين چند نفر جوان زيربار نرفته بودند. اينها را خواست و گفت يك شب به شما مهلت مي دهم. فردا يا مرگ را قبول مي كنيد يا بت پرستي را. رفتند فكر كردند. گفتند ما هرگز بت پرستي را كه پيش نمي گيريم، پس چه كنيم، اگر بمانيم كشته مي شويم. پس شهر را رها مي كنيم كه فردا به دست دقيانوس كشته نشويم. مي رويم طرف كوه و به غار پناه مي بريم. «انهم قتية امنوا بربهم و زدناهم هدي و ربطنا علي قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات و الارض لن ندعوا من دونه الها لقد قلنا اذا شططا» اينها آمدند و مصمم و محكم براي حفظ دينشان شهر ظالم را رها كردند و به غار رفتند كه كشته نشوند. پس «ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من اياتنا عجبا» خيال كرديد اين داستان عجيب است؟ نه، داستان كربلا عجيب است؛ اينها شهر ظالم را رها كردند كه به دست ظالم گرفتار نشوند، اما ما مدينه و مكه را رها كرديم و رفتيم به سوي شهر ظالم، ما رفتم براي اينكه با ظالم بستيزيم. حركت امام حسين يك حركت تهاجمي بود، نه يك حركت دفاعي. هيچ ارتباطي اين حركت به درخواست بيعت يزيد ندارد. ممكن است بگوييم، بيعت اين قيام و اين تهاجم را تسريع كرده باشد. حركت امام تهاجمي است من رأي سلطانا جائرا يعمل في العباد بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حق علي الله ان يدخله مدخله. امام مغير است، استناد خود امام بر اين روايت پيامبر بود، امام براي دگرگون كردن اوضاع آمده و يك حركت تهاجمي آغاز كرده است. آقاي محمد حسين يوسف آيا امام حسين (ع) براي اينكه ديد اگر مدينه بماند كشته مي شود و مكه هم بماند كشته مي شود به كوفه رفت؟ پس اين همه سخناني كه امام حسين از شهادت مي فرمود چه بود؟ مگر انسان مي تواند چشمش را بر روي همه حقايق تاريخ ببندد. امام حسين (ع) هنگام حركت چه فرمود. الا و من كان باذلا مهجته فينا و موطنا نفسه للقاء الله فليرحل معنا فاني راحل مصبحا ان شاء الله تعالي. مي گويد برادران و ياران من هر كس كه آماده فداكاري است، مي خواهد خون قلبش در راه خدا ريخته شود و نفسش را آماده كرده براي چشيدن طعم مرگ، او با من بيايد. آيا امام حسين (ع) رفت مكه كه كشته نشود؟ ما از اين بعد كه اينها حركت يزيد را تقبيح مي كنند آنها را تقديس مي كنيم. اين گروه نگفتند قاتلان امام حسين (ع) بر اساس اجتهادشان امام حسين را كشتند. اما از اين طرف نتوانستند به واقعيت نهضت امام حسين (ع) برسند. اما بعضي هايشان رسيدند مثل عباس محمود عقاد در كتاب ابوالشهدا الحسين بن علي. البته نمي خواهم بگويم اين كتاب خالي از نظريات انتقادي است؛ بايد چند جايش نقد بشود. اما انصاف اين است كه بسيار زيبا تحليل كرده است و مي گويد امام حسين در برابر يك فرد فاسقي قرار گرفته بود كه هيچ ارزشي از ارزشهاي اخلاقي در وجود او

حاكم نبود. هيچ خيري در وجود او نبود. تمام خطوط چهره يزيد را پليدي، فساد، شرابخوارگي و امثال اينها تشكيل مي داد. امام حسين (ع) يا بايد در برابر اين شخص سكوت بكند و يا در برابر او قيام بكند. سكوت جايز نيست، چون سكوت تأييد يزيد است. بايد امام عليه برج و باروي اين نظام پليد يزيدي برآشوبد و برشورد و اين نظام را دگرگون بكند. بعد عقاد تعبيرات عاشقانه و زيبايي در مورد امام حسين (ع) مي كند. مي گويد شما خيال مي كنيد كه امام حسين (ع) شكست خورد، نه، امام حسين (ع) پيروز شد. مزارش را ببيند، مشهدش را ببيند. فهي اليوم مزار يطاف به المسلمون، مزار امام حسين كعبه است كه عاشقان و آرزومندان اطراف اين مزار، مثل كعبه مي گردند و طوافش مي كنند. و من حقه اين يطوف به كل انسان نه هر مسلماني بلكه هر انساني شايسته است كه اطراف كعبه مزار حسين برود طواف كند، اطراف آن كعبه بگردد. مي گويد آسمان سايه نيفكند بر سرزميني كه مقدستر باشد از اين سرزميني كه حسين در اين سرزمين كشته شد. زيباترين نقطه اي كه خورشيد بر آن مي تابد. اين جايگاهي است كه پيكرهاي شريف حسين (ع) و ساير شهدا و ياروان حسين در آنجا قرار دارد. آخرين جمله ام در اينجا قول آقاي عبدالله علائلي، از محققان و لغت شناسان و مورخان دقيق دنياي اهل سنت است. كتابي راجع به حضرت خديجه نوشته چقدر زيبا. كتابي درباره تاريخ امام حسين (ع) دارد كه سه جلد است در يك جلد. اصلا اسم كتاب را ببينيد، يكي از اين سه جزوه اسمش اين است سمو المعني في سمو الذات. اينقدر اديبانه نوشته است. واقعا باور بفرماييد يك صفحه اش را آدم بخواهد بخواند ده بار بايد به كتاب لغت مراجعه بكند. اين قدر زيبا، اينقدر عالي، خلاصه حرفش اين است، در يك جا مي گويد: دو هجرت در تاريخ اسلام واقع شد، يكي هجرت پيغمبر (ص). اين هجرت نتيجه اش چي بود؟ هدف هجرت پيغمبر احداث البناء بود، ساختمان اسلام را ايجاد نمود دومين هجرت، هجرت حسين بن علي (ع) بود. اين هجرت، غايتش المحافظة علي البناء بود؛ يعني امام حسين (ع) براي اينكه از ساختماني كه پيغمبر آن را تأسيس كرده بود، نگهداري كند، قيام فرمود.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته


هادي مروي