بازگشت

مستندات روايي فرهنگ گريه بر امام حسين



مستندات روايي فرهنگ گريه بر امام حسين

سوگواري هميشگي در فاجعه غمبار كربلا و اشك افشاني بر مصيبت وارد شده بر اهل بيت عليهم السلام يكي از مشخصه هاي واقعه كربلاست كه آن را از ديگر وقايع ممتاز ساخته است. در رواياتي منصوب به ائمه عليهم السلام گريه بر اين واقعه توجيه شده و وعده پاداش اخروي داده شده است. اين نوشتار به بررسي اين روايات اختصاص دارد و مؤلف در پي آن است تا به بررسي سندي و متني برخي از اين روايات بپردازد و به قدر توان خود سره را از ناسره بازشناسد.

رواياتي كه در اين نوشتار به بررسي آنها اقدام شده، رواياتي است كه در كامل الزيارات ابن قولويه نقل شده است.

كليد واژه ها: عزاداري، گريه، احاديث، كامل الزيارات.

گريه بر شهادت امام حسين عليه السلام و حادثه كربلا و شهيدان آن واقعه دل خراش و آيين هاي سوگواري و عزاداري در ايّام عاشورا و دو ماه محرّم و صفر، يكي از ويژگي هاي برجسته و بلكه برترين ويژگي تشيّع است كه از زمان حاكميت آل بويه و به همّت معزّ الدوله ابو الحسين احمد بن ابي شجاع كه براي نخستين بار فرمان عزاداري عمومي و خروج هيئت ها و دسته جات عزاداري به خيابان ها را داد، در شكل يك سنّت و آيين پر بار و استوار در ميان شيعيان در آمد. [1] .

اگر مهدويت را در جهان اسلام يكي از مهم ترين علل و انگيزه در پيدايش و حدوث جريان ها و پديده هاي سياسي، فرهنگي و حتّي نظامي بدانيم، بي ترديد حادثه كربلا و زنده نگه داشتن ياد و خاطره آن، دومين عامل مهمّ پيدايش حوادث سياسي در جهان اسلام و نخستين عامل آن در جهان تشيّع است.

در اين آيين ها و مراسم دو مشخصّه مهم، بيش از ديگر مشخّصه ها نمود دارد: يكي از آنها قيام ها و شورش ها و حوادث خونيني است كه به نام و ياد و به انگيزه خون خواهي شهيدان عاشورا در طول تاريخ تشيّع به وجود آمده است. در اين خون خواهي ها هر حاكم ستمگر و ناعادلي نمادي از يزيد، عبيد اللَّه بن زياد، شمر بن ذي الجوشن و ديگر جنايتكاران حادثه مزبور مي شد و به واقع، تعبير: «كلّ يوم عاشورا و كلّ أرض كربلا»، گزيده اي از گزارش همه پديده هاي سياسي در تشيّع است كه از حادثه كربلا الهام گرفته است. دومين مشخّصه حادثه مزبور، آيين سوگواري و اشك ريزي و يادآوري مداوم و همه ساله حادثه مزبور است. مشخّصه دوم، موضوعي است كه اين نوشتار در پي بازكاوي مستندات روايي آن است.

در راستاي تشويق براي گريه كردن بر امام حسين عليه السلام و ياران آن حضرت، روايات و احاديث بسياري در كتب روايي و تاريخي وجود دارد و اهل منبر، مدّاحان، مرثيه سرايان و نيز نويسندگان و شاعران به بسياري از آنها اشاره كرده، براي مخاطبان يادآور مي شوند. اين احاديث و روايات، همچون همه روايات و احاديث در موضوعات گوناگون، آميزه اي از روايات راست و دروغ است. رواياتي وجود دارد كه از سند و متن معتبر و قابل دفاعي برخوردار هستند. نيز روايات و احاديثي وجود دارند كه يا به خاطر سند آن و يا به علّت محتواي آن، قابل دفاع و پذيرش نيستند. اختلاط اين دو گونه احاديث، افزون بر آن كه كار را براي مدّاحان و منبريان متديّن و با تقوا دشوار مي كند، گاه به صورت ناخودآگاه موجب تحريف و تخريب جريان سالم و درست حادثه مي گردد و علاقه مندان به آن حضرت را به بيراهه مي كشاند.

از اين رو، شايسته و بلكه بايسته است اين قبيل احاديث و گزارش ها، هم از نظر سند و هم از ديد محتوا، مورد بازكاوي قرار گيرد و به قدر امكان و توان و فهم، سره از ناسره جدا گردد تا كار براي بهره گيران و كاربران آن گزارش ها آسان تر گردد. پيش از پرداختن به اصل بحث يادآوري مي كنم كه نقد حديث و گزارش درباره حادثه كربلا و بلكه هر موضوع و حادثه اي، نه تنها از ارزش آن حادثه و موضوع نمي كاهد؛ بلكه آن را استوارتر و پر نفوذتر مي كند. همچنين نيازمند يادآوري است كه نبايد شهرت و آوازه يك گزارش و حديث، ما را از نقد آن باز دارد و اگر پي آمد آن، تضعيف سند يا متن حديث مزبور گشت، هراسان و دلگير كند؛ زيرا در پديده هايي كه در آن احساس و عاطفه، نقش كليدي دارد، زمينه حضور حديث سازان فزون تر و كار براي بهره گيران از اين عاطفه و احساس، دل پذيرتر و سودمندتر است. بديهي است كه چنين گزارش هايي از گستره و شيوع فزون تري برخوردار است.

از سوي ديگر، وجود اين قبيل احاديث و گزارش ها در كتب روايي مهم و در آثار شخصيت هاي برجسته، نبايد ما را به سوي چشم پوشي از نقد سوق دهد و اين باور بي پايه را ايجاد كند كه چه طور ممكن است چنين اشتباهاتي در آثار چنان شخصيت هايي پيدا شود. زيرا اشتباه، همزاد بشر است و شهرت و آوازه شخصيتي الزاماً مصونيت از خطا را موجب نمي گردد، بخصوص كه دامنه ابزار اطّلاعاتي در گذشته ها محدود بود و چه بسا دانشوري به خاطر فقدان ابزار دستيابي و عدم وفور كسب اطلاع و آگاهي، از اطلاعاتي محروم مي ماند كه در روزگار ما و فراواني ابزار اطلاعاتي كاري ساده و قابل دسترس است.

از آن گذشته، در چنين موضوعاتي كه عاطفه، علاقه مندي و احساس بن مايه آن را مي سازد، شخصيت هايي پرآوازه هم، همچون بي آوازه ها تحت تأثير و عملكرد احساس و عاطفه قرار دارند و ناخودآگاه از بسياري دقّت نظرها و مو شكافي ها به دور مي مانند و خيلي از چيزها را نديده مي گيرند. بنابراين نبايد از نقد هراس داشت و از پيامد آن بيمناك بود؛ زيرا حقيقت و واقعيت از هر چيزي دوست داشتني تر است.

درباره گريه بر امام حسين عليه السلام، بيش از چهل حديث وجود دارد كه به طور مستقيم به اين موضوع پرداخته است و در بسياري از احاديث به موضوع اشاره شده و يا محتواي خبر و حديث به گونه اي است كه تشويق به گريه براي امام حسين عليه السلام و يارانش از آن فرا چنگ مي آيد. بخش عمده اي از اين روايات در كامل الزيارات ابن قولويه آمده است و بخشي ديگر نيز، در كتب ديگر بزرگان از قبيل صدوق، شيخ طوسي، برقي و غير آنان وارد شده است. از اين رو، نخست به گزارش احاديث كامل الزيارات در اين خصوص مي پردازيم و سپس به كتب ديگر خواهيم پرداخت.

ابن قولويه شماري از احاديث را آورده است كه در مقايسه با يكديگر مي توان به اين نتيجه رسيد كه احاديث مزبور در واقع تقطيع بعضي احاديث ديگر است كه گاه با يك سند و گاه با سندهاي گوناگون نقل كرده است و زماني هم حديث در پاره اي از رجال به همديگر مي رسند و تبديل به يك حديث مي شوند. از جمله اين احاديث روايتي است از امام صادق عليه السلام به اين سند:

حدّثني حكيم بن داوود، عن سلمة، عن يعقوب بن يزيد، عن محمّد بن أبي عمير، عن بكر بن محمّد، عن فضيل بن يسار، عن أبي عبداللَّه.

متن حديث به اين شرح است:

قال: من ذُكِرنا عنده ففاضت عيناه ولو مثل جناح الذباب [2] غُفِر له ذنوبه ولو كان مثل زَبَد البحر؛ [3] .

هر كس كه در پيش او ياد شويم و از ديدگانش اشك جاري گردد، گرچه به مقدار پر مگسي باشد، گناهانش بخشيده خواهد شد؛ گرچه به مقدار كف درياها باشد.

در اين روايت گرچه حكيم بن داوود مشخّص نيست؛ امّا عمده ايراد سند آن، به خاطر وجود سلمة بن خطاب است. اين شخص از يكي از روستاهاي منطقه ري به نام براوستان است و رجاليان از قبيل نجاشي، ابن غضائري و ديگران او را ضعيف شمرده اند و درباره او گفته اند: وي ابو الفضل براوستاني ازدورقاني - قريه اي از منطقه ري - در حديثش ضعف است. ابن غضائري گفته: او ابو محمّد است و ضعيف مي باشد. [4] .

امّا همين روايت را برقي در المحاسن خود از يعقوب بن يزيد، از محمّد بن ابي عمير، از بكر بن محمّد، از فضيل بن يسار، از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه جاي ايراد ندارد. [5] .

در كامل الزيارات نقلي با مضموني نزديك تر به حديث ياد شده، از فضيل بن فضاله آورده است كه با توجّه به ديگر افراد سند پيداست كه فضيل بن فضاله اشتباه است و همان فضيل بن يسار صحيح است. اين روايت را حكيم بن داوود از سلمه از علي بن سيف از بكر بن محمّد از فضيل نقل كرده است كه به جاي محمّد بن ابي عمير،علي بن سيف در سند روايت قرار گرفته است و محتواي حديث چنين است:

هر كس كه در نزدش ياد شويم و از ديدگانش اشك جاري شود، خداوند چهره اش را بر آتش حرام مي كند. [6] .

اين حديث گرچه عام است و اختصاص به امام حسين عليه السلام ندارد؛ امّا محدّثان عموماً آن را در باب مربوط به امام حسين عليه السلام قرار مي دهند. در قرب الاسناد اين روايت به صورت كامل تري آمده است كه البته اين كمال، موجب خروج روايت از تخصيص آن به امام حسين عليه السلام مي گردد و بلكه مظلوميت همه جريان علوي را شامل مي گردد. اين گزارش از اين قرار است:

حدّثنا أحمد بن إسحاق، عن بكر بن محمّد، عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال: قال لفضيل: تجلسون وتحدّثون؟ قال: نعم، جعلت فداك. قال: إنّ تلك المجالس اُحبّها فأحيوا أمرنا. يا فضيل! فرحم اللَّه من أحيا أمرنا. يا فضيل! من ذكّرنا أو ذُكرنا عنده، فخرج من عينه مثل جناح الذّباب، غفر اللَّه له ذنوبه ولو كانت أكثر من زَبَد البحر؛ [7] .

... امام صادق عليه السلام به فضيل فرمود: آيا گرد هم مي آييد و گفت و گو مي كنيد؟ گفت: آري، فدايت گردم. فرمود: من اين نشست ها را دوست مي دارم. اي فضيل! امر ما را زنده كنيد. خداوند، رحمت كند كسي را كه امر ما را احيا كند. اي فضيل! هر كس ما را ياد كند و يا نزد او ياد شويم و از ديده اش به مقدار پر مگسي، اشك جاري شود، خداوند گناهان او را مي بخشد؛ گرچه بيش از كف دريا باشد.

همان گونه كه ملاحظه مي كنيد، روايت، به جريان امام حسين عليه السلام و عاشورا اختصاص ندارد؛ بلكه عاشورا و حادثه كربلا يكي از مصاديق اين جريان است و حديث، افزون بر تشويق به ياد كرد ديگر شهيدان علوي از قبيل زيد، يحيي و غيره و حتّي عموم شيعياني دارد كه به گونه اي تحت شكنجه، آزار، آوارگي و كشتار قدرت هاي مخالف تشيّع و علويان قرار گرفته بودند. همچنين به يادكرد حقوق از دست رفته امامان عليهم السلام اشاره دارد. البته مصداق برتر براي اين حديث، همان حادثه كربلا و شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش هستند.

كامل الزيارات، حديث ديگري از امام زين العابدين عليه السلام نقل مي كند كه به محتواي اين حديث نزديك تر است و البته با توجّه به اين كه از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است، براي حادثه كربلا متناسب تر است. اين حديث، از نظر سند قابل دفاع نيست و ضعيف مي باشد. سند و متن آن به اين شرح است:

حكيم بن داوود بن حكيم، از سلمة بن خطّاب و وي از بكّار بن احمد قسّام و حسن بن عبد الواحد، از مخول بن ابراهيم، از ربيع بن منذر، از پدرش نقل مي كند كه از علي بن الحسين عليه السلام شنيده است كه مي فرمود: هر كس كه ديدگانش قطره اي درباره ما اشك ريزد و سرشكي از ديدگانش درباره ما جاري گردد، خداوند در بهشت خانه اي برايش آماده مي كند كه ساليان سال در آن ساكن خواهد بود. [8] .

در اين روايت افزون بر سلمة بن خطاب ياد شده، افرادي چون مخول بن ابراهيم، ربيع بن منذر و پدرش، بكّار بن احمد قسّام و حسن بن عبد الواحد وجود دارند كه ناشناخته و دست كم فاقد توثيق هستند.

كامل الزيارات محتواي حديث مزبور را با تفاوتي در سند و متن، از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه در آن تصريح شده است كه اگر گريه براي امام حسين عليه السلام باشد....

سند و متن آن به اين شرح است:

حكيم بن داوود، از سلمة بن خطاب، از حسن بن علي، از علاء بن رزين القلا، از محمّد بن مسلم، از ابو جعفر عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: هر مؤمني كه از ديدگانش براي كشته شدن امام حسين عليه السلام اشكي بيرون آمده، بر گونه اش جاري گردد، خداوند، در بهشت براي او غرفه اي را تدارك مي بيند كه سال ها در آن سكونت خواهد داشت. [9] .

در اين روايت گريه براي امام حسين عليه السلام مطرح است. در اين سند هم، سلمة بن خطاب وجود دارد كه پيش تر درباره آن سخن گفتيم.

در كتاب كامل الزيارات روايت ديگري وجود دارد كه از امام حسين عليه السلام نقل شده است. در اين روايت امام حسين عليه السلام خودش را كشته اشك شمرده است.

اين روايت به سه سند نقل شده است. در يكي از سندها آمده است:

ابن قولويه از پدرش و او از سعد بن عبداللَّه، از حسن بن موسي الخشاب، از اسماعيل بن مهران، از علي بن ابي حمزه از ابو بصير نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: حسين بن علي عليه السلام مي گفت: من كشته اشك هستم؛ هيچ مؤمني مرا ياد نمي كند، جز آن كه اشك مي ريزد. [10] .

در دو نقل ديگر، قسمت اخير روايت وجود ندارد. [11] در اين سند، دو نفر وجود دارند كه سند آن را با مشكل مواجه مي كنند: يكي از آن دو، اسماعيل بن مهران است كه مورد اختلاف است. درباره وي گفته شده:

اسماعيل بن مهران بن محمّد بن ابي نصر سكوني - كه نام ابو نصر زيد بود، مولي و كوفي و كنيه اش ابو يعقوب بود - ثقه و مورد اعتماد است. از گروهي از اصحاب ما از ابو عبداللَّه عليه السلام نقل روايت مي كند.

اين ديدگاه خلاصة الرجال، رجال النجاشي و الفهرست شيخ طوسي است. در الفهرست آمده است:

وي امام رضا عليه السلام را هم ملاقات كرده و از او روايت نقل كرده است.

ابو عمرو كشّي هم وي را از اصحاب امام رضا عليه السلام آورده است. شيخ ابو الحسين احمد بن حسين بن عبيد اللَّه غضائري رحمه الله درباره او مي گويد:

وي مكنّي به ابا محمّد بود و حديث او شسته و رفته نيست. گاهي مضطرب و گاه درست است. بسيار، از افراد ضعيف نقل حديث مي كند. مي توان احاديث منقول از طرف وي را به عنوان شاهد آورد.

صاحب خلاصة الرجال مي گويد:

ولي به نظر من مي توان بر روايت او اعتماد كرد؛ چون شيخ و نجاشي گواهي به ثقه بودن وي داده اند.

كشّي گفته است:

محمّد بن مسعود نقل كرده كه از علي بن الحسن، درباره اسماعيل بن مهران پرسيدم. وي گفت: به غلو نسبت داده شده است. امّا محمّد بن مسعود مي گفت: بر او دروغ بسته اند. او فردي متّقي، موثّق، نيكوكار و فاضل بود. [12] .

در پاره اي از اين اظهار نظرها، گرچه نوعي تضعيف و نسبت غلو به اسماعيل بن مهران داده شده است؛ امّا در مجموع مي توان كفّه اعتبار را درباره او سنگين تر ديد. راوي ديگر اين روايت علي بن ابي حمزه است. ديدگاه رجاليان درباره او بسيار تند و سخت است.

در رجال النجاشي درباره او آمده است:

وي ابو الحسن علي بن ابي حمزه سالم بطائني، مولاي انصار و كوفي بود. وي چراغ كش ابو بصير يحيي بن قاسم بود. برادري به نام جعفر بن ابي حمزه داشت. از امام صادق و امام موسي كاظم عليهما السلام روايت نقل كرده است و يكي از پايه هاي اصلي واقفيان است.

خلاصة الرجال مي گويد:

علي بن حسن بن فضال گفته: علي بن ابي حمزه دروغگو، متّهم و ملعون است. از او روايات بسياري نقل شده است و يك تفسير كامل قرآن هم دارد؛ ولي من حتّي نقل يك روايت را هم از او روا نمي شمارم. همچنين در اين كتاب آمده كه ابن غضايري گفته: علي بن ابي حمزه - كه خدا لعنتش كند -، ريشه واقفيان و دشمن ترين افراد با امامان پس از موسي بن جعفر عليه السلام است.

شيخ طوسي، وي را از اصحاب امام صادق عليه السلام ذكر كرده است. كشّي در مذّمت او روايات بسياري نقل كرده است، از جمله آن كه مي گويد:

احمد بن محمّد گفت: ابو الحسن عليه السلام[علي بن موسي ]مرا ديد و با صداي بلند گفت: اي احمد! گفتم: بلي. گفت: وقتي پيامبر خدا صلي الله عليه وآله درگذشت، مردم در راه خاموش ساختن نور خدا تلاش كردند. امّا خداوند خواست نور او به وسيله امير مؤمنان عليه السلام كامل گردد. و زماني كه ابو الحسن عليه السلام[موسي بن جعفر ]در گذشت، علي بن ابي حمزه و يارانش در راه خاموش كردن نور خدا تلاش كردند؛ امّا خدا خواست كه نورش كامل گردد. [13] .

از اين دست روايت ها، ناشايستگي و بي اعتباري علي بن ابي حمزه بطائني كاملاً پيداست. بنابراين به نقل هاي او نمي توان اعتماد كرد. گرچه مضمون اين حديث هيچ ايراد محتوايي ندارد. بويژه كه در همين كامل الزيارات از طريق ديگري هم بخش اوّل روايت نقل شده است. در نقل دوم حسن بن موسي خشاب روايت را از اسماعيل بن مهران نقل نمي كند؛ بلكه از محمّد بن سنان و وي از اسماعيل بن جابر و او از امام صادق عليه السلام نقل مي كند. [14] .

درباره محمّد بن سنان رجاليان بسيار بحث كرده اند كه از مجموع آنها عدم اعتماد به وي فهميده مي شود و حتّي از فضل بن شاذان نقل شده كه وي او را يكي از دروغگويان مشهور شمرده است. نيز گفته است كه نقل روايت هاي محمّد بن سنان را برايتان روا نمي دانم و گروهي، او را از غاليان شمرده اند؛ امّا شماري هم او را مورد اعتماد دانسته اند. از جمله، شيخ مفيد او را مورد وثوق شمرده است و خود محمّد بن سنان روايتي نقل مي كند كه گويا تأييدش از سوي امام موسي بن جعفر است؛ امّا چون راوي آن، خود محمّد بن سنان است. چندان قابل اعتماد نيست و در مجموع، رجاليان توقف درباره وي را سفارش كرده اند. [15] در مورد اسماعيل بن جابر، فرد ديگر در اين سند گرچه نقل هايي مبني بر ذّم او است، امّا موثوق و ممدوح بودن او قابل دفاع تر است.

اين روايت را كامل الزيارات به سند ديگري هم نقل كرده است كه در آن، محمّد بن جعفر رزّاز، از محمّد بن حسين و وي از حكم بن مسكين و او از ابو بصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده است. [16] اين سند بي اشكال است و رجال آن از شخصيت هاي برجسته شيعه هستند. جز آن كه اگر محمّد بن جعفر رزّاز، همان محمّد بن جعفر بن محمّد بن عون اسدي است كه اين بعيد نيست. در مورد وي شماري از رجاليان از قبيل صاحب خلاصة الرجال اعتقاد به توقّف دارند؛ زيرا وي در عين آن كه خودش موثّق و صحيح الحديث است، از ضعيفان روايت مي كند و اعتقاد به جبر و تشبيه داشت. [17] البته با توجّه به اين كه در اين روايت، وي از افراد مورد اعتماد و وثوق نقل كرده است، اين ايراد جايي ندارد. از اين رو مي توان اين روايت را از جمله روايات صحيح دانست.

صاحب كامل الزيارات چهار روايت طولاني، درباره گريه بر امام حسين عليه السلام نقل مي كند كه مضامين اين روايت ها در بين مدّاحان و ذاكران امام حسين عليه السلام و اهل منبر بسيار شيوع دارد. امّا با كمال تأسف سند اين روايت ها به خاطر وجود يك فرد شاخص در دروغگويي از اعتبار ساقط است. نخست به بررسي سند اين روايت ها مي پردازيم و آن گاه متن آنها را به طور كامل، نقل و نقد و بررسي خواهيم كرد.

سند اين روايت ها به اين شرح است:

محمّد بن عبداللَّه، عن أبيه، عن علي بن محمّد بن سالم، عن محمّد بن خالد، عن عبداللَّه بن حمّاد بصري، عن عبداللَّه بن عبد الرحمان المأصم، عن عبداللَّه بن مسكان، عن أبي بصير.

در روايتي عبداللَّه بن عبد الرحمان اصم روايت را از ابو يعقوب و وي از ابان بن عثمان و او از زراره نقل مي كند. و در روايت ديگري از مسمع بن عبد الملك كردين بصري و در روايت چهارم، سند بدين شرح است:

عن حسين بن حسن بن ابان، عن حسين بن سعيد، عن عبداللَّه بن مغيره، عن عبداللَّه بن عبد الرحمان اصم، عن عبداللَّه بن بكير ارجاني.

همچنين اين روايت، سند ديگري به شرح ذيل دارد:

سعد بن عبداللَّه، عن محمّد بن الحسين، عن محمّد بن عبداللَّه بن زراره، عن عبداللَّه بن عبد الرحمان الأصم، عن عبداللَّه بن بكير.

در اين چند روايت، آن كه به طور جدّي مشكل آفرين است، عبداللَّه بن عبد الرحمان اصم مسمعي است. اين شخص، اهل بصره بود كه به قول صاحب خلاصة الرجال از دروغگويان بصره به شمار مي رفت و كتابي در خصوص زيارات دارد كه دلالت بر خباثت بسيار و اعتقاد متهاتف وي مي كند. صاحب خلاصة الرجال و نجاشي او را فردي ضعيف و غالي مي شمارند و رواياتش را بي ارزش مي دانند. [18] .

به احتمال بسيار، اين چند روايت با توجّه به موضوع آن از همين كتابي باشد كه دليل بر خبث و باور متهاتف او است. از اين رو، اين روايت ها بي ارزش و غير قابل بهره و نقل است. براي آگاهي خواننده از اين روايت ها و پرهيز از به كار بردن آنها در سخنراني ها و مجالس ذكر و عزاداري، ترجمه روايت ها را با همه طولاني بودن آنها در اين جا نقل مي كنيم. حديث نخست چنين است:

ابو بصير گفت: پيش امام صادق عليه السلام بودم و با او سخن مي گفتم كه فرزندش وارد شد. امام به او فرمود: آفرين. او را بغل كرد و بوسيد و فرمود: خدا كسي را كه شما تحقير كرده، تحقير كند و از كسي كه بر شما ضربه زده، انتقام بگيرد و آن كه خوارتان ساخت، خوارش بسازد. خدا قاتلان شما را لعنت كند. خداوند ولي، حافظ و ياور شماست. گريه زنان، گريه پيامبران، صدّيقين، شهدا و فرشتگان آسماني به درازا كشيده است. آن گاه خود گريست و فرمود: اي ابو بصير! وقتي به فرزندان حسين مي نگرم به خاطر آنچه كه بر پدران آنان و خود آنان آمده، اشك چنان مي آيد كه توان كنترل ندارم.

اي ابو بصير! فاطمه عليها السلام براي او مي گريد و شيون مي كشد و جهنّم چنان نعره مي كشد كه اگر نگهبانان آن، آن گريه ها و ناله ها را نمي شنيدند و براي آن آماده نمي شدند، بيم آن است كه از جهنّم شعله اي زبانه كشد و يا دود آن پخش گردد و همه زمينيان را بسوزاند. نگهبانان، آن را تا زماني كه فاطمه عليها السلام گريه مي كند، نگه مي دارند و دور مي كنند و درهاي آن را محكم مي بندند؛ چون بر اهل زمين مي ترسند. جهنّم آرام نمي گيرد تا آن كه صداي فاطمه زهراعليها السلام آرام شود. و درياها مي خواهند از يكديگر بگسلند و به همديگر بپيوندند و هيچ قطره اي از دريا نيست جز آن كه فرشته اي بر آن موكّل است. هرگاه فرشته، صداي آن را مي شنود، با بال هاي خودش آتش خروش آن را خاموش مي كند و از همديگر باز مي دارد؛ چون بر دنيا و آنچه كه در آن است و آنچه كه بر روي زمين است، مي ترسد. فرشتگان همواره دلسوزي كرده، به گريه فاطمه بر حسين مي گريند و به درگاه الهي دعا مي كنند و تضرّع مي نمايند و نيز عرشيان و كساني كه اطراف او هستند، همگي تضرّع مي كنند و گروهي از فرشتگان با صداي بلند، تقديس خداوند را مي نمايند؛ چون بر زمينيان مي ترسند. اگر صدايي از صداهاي آنان بر زمين برسد، همه ساكنان زمين بيهوش مي گردند، كوه ها از هم جدا مي گردد و زمين به زلزله، ساكنانش را از بين مي برد.

گفتم: فدايت گردم! اين اتّفاق بزرگ مي افتد؟

فرمود: چيزهاي ديگري است كه بزرگ تر از اين است و تو نشنيده اي!

آن گاه به من فرمود: اي ابو بصير! آيا دوست نداري از كساني باشي كه فاطمه را كمك كني؟ وقتي اين سخن را فرمود، گريستم و نتوانستم حرفي بزنم و به خاطر گريه زبانم بسته شد. و آن گاه برخاست و براي نماز فرا خواند. با همان حال، از نزد او بيرون آمدم. نه از غذا بهره اي بردم و نه خواب به چشمانم آمد و روزه دار و در خوف بودم تا آن كه نزد او آمدم. وقتي ديدم آرام شده است، من نيز آرام گشتم و سپاس خدا را گفتم كه بر من كيفري فرو نفرستاد! [19] .

اين نخستين روايت از روايت هاي عبداللَّه بن عبد الرحمان است. با اندك دقّتي مي توان قصّه سرايي و افسانه گويي را در آن ديد. خواننده متن بالا احساس مي كند كه در سويي خداوند به همراه فرشتگان، دوزخ و درياها واقع شده و در سوي ديگر، ساكنان روي زمين و در واقع جنگي دائمي و اعلام نشده اي در جريان است و گويي كه آتش دوزخ از فرشتگان موكّل بر آن، درد را بيشتر حس مي كند. از اين رو، خشم مي گيرد و فوران مي كند و فرشتگان به خاطر مصلحت ساكنان روي زمين، جلو خشم و خروش آن را مي گيرند. چنين داستان سرايي ها نه به شأن شنونده آن - كه ابو بصير است -، تناسب دارد و نه با مقام امام صادق عليه السلام همخواني دارد و ادبيات روايت و مباحثي كه در آن مطرح است، خود گوياي ساختگي بودن آن است و همان گونه كه صاحب خلاصة الرجال يادآور گشته، خود كتاب، گواه بر خبث بزرگ و باور متهاتف است.

ترجمه متن روايت ديگر وي - كه از طريق زراره از امام صادق عليه السلام نقل مي كند -، به اين شرح است:

امام صادق عليه السلام به زراره فرمود: اي زراره! آسمان، چهل روز بر حسين عليه السلام خون گريست و زمين، چهل روز به تيرگي گريست و خورشيد چهل شب با كسوف و سرخي گريست. كوه ها از هم پاره شدند و پخش گشتند، درياها منفجر شدند و فرشتگان چهل روز بر حسين عليه السلام گريستند.

هيچ يك از زنان ما حنا نبست؛ روغن نماليد؛ سرمه نزد و گيسو شانه نكرد تا آن كه سر عبيد اللَّه بن زياد را برايمان آوردند. پس از او همواره ما در حال گريه بوديم و پدر بزرگم، هرگاه ياد حسين عليه السلام مي كرد، مي گريست؛ به گونه اي كه اشك ديدگانش، محاسن او را خيس مي كرد و هر كس كه او را مي ديد، به خاطر ترحّم بر او، به گريه اش مي گريست. فرشتگاني كه در نزد قبر امام حسين عليه السلام هستند، مي گريند و به خاطر گريه آنان، هر فرشته اي كه در آسمان و هوا هست، مي گريد. وقتي آن حضرت جان داد، جهنّم چنان ناله اي كشيد كه به خاطر ناله آن، زمين مي خواست از هم بريده شود. و زماني كه جان عبيد اللَّه بن زياد و يزيد بن معاويه از بدن خارج شد، جهنّم چنان شيهه اي كشيد كه اگر خداوند به وسيله نگهبانان جهنّم، آن را كنترل نمي كرد، از فوران آن همه آنچه بر روي زمين بود مي سوخت و اگر به جهنّم رخصت مي داد، هيچ چيزي باقي نمي ماند جز آن كه آن را مي بلعيد. ولي دوزخ مأمور بود و در زنجير، چندين بار دوزخ بر نگهبانان خود نافرماني كرد تا آن كه جبرئيل آمد و با بال خود بر آن زد و آرام گرفت. دوزخ به خاطر حسين مي گريست و نوحه سرايي مي كرد و بر قاتلان او زبانه مي كشيد.

اگر بر روي زمين حجّت هاي خدا نبود، زمين مي شكست و آنچه بر روي آن بود، در خود مي پيچيد. و زلزله ها جز به هنگام نزديك شدن قيامت فراوان نمي گردند. هيچ چشمي نزد خدا محبوب تر نيست و هيچ اشكي از چشمي فرو نمي ريزد و بر آن حضرت نمي گريد و هيچ گريه كننده اي براي او نمي گريد، جز آن كه به فاطمه مي پيوندد و او را بر اين كار ياري مي رساند و به پيامبر خدا صلي الله عليه وآله مي پيوندد و حقّ ما را ادا مي كند. و هيچ بنده اي محشور نمي گردد، جز آن كه ديدگانش گريان است. مگر گريه كنندگان بر جدّم حسين عليه السلام كه در حالي محشور مي گردند كه ديدگانشان روشن و درخشان است و شادماني در چهره شان است. مردم در بي تابي خواهند بود؛ ولي آنان در آسايش هستند. مردم مي گذرند؛ ولي آنان در زير عرش و در سايه عرش با حسين گفت و گو مي كنند و از سختي حساب بيمناك نيستند. به آنان گفته مي شود، وارد بهشت شويد؛ ولي آنان سر باز مي زنند و مجلس حسين عليه السلام و گفت و گو با او را ترجيح مي دهند. حوريان پيام مي فرستند كه ما به همراه نوباوگان مخلّد شيفته ديدارتان هستيم ولي آنان به خاطر شادماني و ارجمندي كه در مجلس شان مي بينند، به سوي آنان نمي نگرند. دشمنان آنان يا جبين دربند به سوي دوزخ كشانده مي شوند و يا مي گويند كه ما هيچ شفيع و دوست جاني نداريم. آنان جايگاه اينان را مي بينند؛ ولي نمي توانند به اينان نزديك تر شوند و به ايشان برسند. فرشتگان از سوي زنان و خدمتكاران آنان نامه اي درباره كرامتي كه به آنان عطا شده است، مي آورند؛ ولي آنان مي گويند: ان شاء اللَّه پيش آنان خواهيم آمد. فرستادگان سخنان آنان را به زنانشان مي آورند و زنانشان شيفته تر مي گردند؛ زيرا به آنان درباره كرامتي كه در آن هستند و با حسين عليه السلام نزديك مي باشند، خبر مي دهند. آنان مي گويند: سپاس خدايي را كه ما را از بيم بزرگ و ترس قيامت كفايت كرد و از آنچه كه مي ترسيديم، نجات داد. آن گاه اسبان اصيل مي آورند و آنان بر اسب ها سوار مي شوند و در حالي كه ثنا و حمد خدا را مي گويند و بر محمّد و آل او درود مي فرستند، به سوي جايگاهشان حركت مي كنند. [20] .

اين روايت هم، از نظر متن بسيار ناهماهنگ و آشفته است و مطالبي در بر دارد كه آشكار دروغ و ساختگي است و تنها از ذهن افراد دروغ پردازي چون عبداللَّه بن عبد الرحمان اصم كوفي مي تواند تراوش كند. اين شخص فكر نكرده است كه گرفتن خورشيد در چهل روز پشت سر هم، پس از شهادت امام حسين عليه السلام كاري ناممكن است و در نظام طبيعت امري ناشدني است و اگر همچنين امر ناممكن به فرض محال تحقّق مي يافت، چنان صدايي در تاريخ مي كرد كه هر حادثه اي را تحت الشعاع قرار مي داد. و در اين عبارت خودش نينديشيده است كه چهل روز خون گريه كردن آسمان براي امام حسين عليه السلام به چه معنايي است؟ اگر فرض كنيم كه همه اينها در واقع نوعي مجازگويي و براي تصوير اوج غم حاكم بر جهان بشري در پي شهادت امام حسين عليه السلام است، از فردي چون امام صادق عليه السلام كه در اوج بلاغت و فصاحت است، انتظار بياني زيباتر و در تصوير غم ياد شده كاراتر مي رفت و نه اين عبارت هايي كه در آن هيچ گونه زيبايي هاي بلاغي رعايت نشده است، تصويري كه از جنگ و جدال دوزخ با نگهبانان آن ارائه مي دهد و در نهايت جبرئيل را به ياري نگهبانان مي فرستد تا جهنّم را آرام سازد، بي شباهت به دعواي دو نفر نيست كه فرد سومي از راه مي رسد و به نوعي نزاع را فيصله مي دهد. داستان نامه نگاري ها و پيك فرستادن هاي حوريان و مهرويان نوباوه و ناز و كرشمه گريه كنندگان بر امام حسين عليه السلام در قيامت نيز نوعي كپي برداري از ماجراهاي عاشقانه دنيوي است كه در ذهن عبداللَّه بن عبد الرحمان نقش بسته و آن را در شكل روايت به امام صادق عليه السلام نسبت داده است و در نهايت صحنه اسب سواري آنان و حركت به سوي منزل هايشان كه خود، فصل ديگري است و خواننده مي تواند از آن حديث مفصّل بخواند.

در هر حال، اين گزارش به هر چيزي شباهت داشته باشد، به حديث امام صادق عليه السلام شباهت ندارد و نه تنها فضيلتي براي امام حسين عليه السلام و علاقه مندان او ايجاد نمي كند كه موجب جاري شدن عرق شرم مي گردد و بايد همان سخن صاحب خلاصة الرجال را گفت كه نوشته عبداللَّه بن عبد الرحمان گوياي سخافت وي و تهافت اعتقادات او است.

ترجمه متن روايت ديگر عبداللَّه بن عبد الرحمان اصم به اين شرح است:

عبداللَّه بن بكير[ضمن حديث طولاني]مي گويد: من با امام صادق عليه السلام حج گذاشتم و به او گفتم: اي فرزند پيامبر خدا! اگر قبر حسين بن علي عليه السلام گشوده شود، در قبر او چيزي يافت خواهد شد؟ امام فرمود: اي ابن بكير! چه قدر پرسش هاي تو بزرگ است. حسين عليه السلام به همراه پدر، مادر و برادرش در منزل پيامبر خدا صلي الله عليه وآله هست. به همراه او روزي مي خورند و شادماني مي كنند. او در سمت راست عرش و پيوسته به آن است و مي گويد: اي پروردگار من! آنچه را كه به من وعده داده بودي، برايم برآورده كن. او به زائران خود مي نگرد. او به آنان، نامشان، نام پدرانشان و آنچه كه درباره شان دارند، از شما نسبت به فرزندانتان آگاه تر است. او به كسي كه برايش مي گريد، مي نگرد و برايش استغفار مي كند و از پدرش مي خواهد كه بر او استغفار كند و مي گويد: اي گريه كننده! اگر مي دانستي كه خدا چه چيزي براي تو آماده كرده است، شادي ات فزون تر از غمگيني ات مي شد. براي او نسبت به هر گناه و خطايي طلب استغفار مي كند. [21] .

گرچه در اين گزارش، مطالب ناموزون موجود در روايت هاي ديگر عبداللَّه بن عبد الرحمان نيست و يا دست كم به آن غرابت و ناهماهنگي نيست؛ امّا پرسش چنان پرسشي از سوي فردي چون عبداللَّه بن بكير از حضرت امام صادق عليه السلام چندان شايسته نمي نمايد و بخصوص تعبير منسوب به امام صادق عليه السلام درباره نوع پرسش هاي عبداللَّه بن بكير با توجّه به اين پرسش عوامانه، دور از ذهن است.

در هر صورت، اين روايت را نمي توان به امام عليه السلام نسبت داد و تناسب آن، با ذهن فردي چون عبداللَّه بن عبد الرحمان اصم بيشتر است.

ترجمه متن روايت چهارم عبداللَّه بن عبد الرحمان اصم بدين شرح است:

مسمع بن عبد الملك كردين بصري مي گويد كه امام صادق عليه السلام به من فرمود: اي مسمع! تو عراقي هستي. آيا قبر حسين عليه السلام را زيارت مي كني؟ گفتم: نه. من در بين بصري ها فرد مشهوري هستم و در بين ما كساني هست كه علاقه مند به اين خليفه است و دشمنان ما در بين قبايل از ناصبيان و غير ناصبيان بسيار است. و من از اين كه اوضاعم را نزد فرزندان سليمان[خليفه]مطرح كنند و دشمني ايجاد نمايند، بيمناك هستم. فرمود: آيا به ياد آنچه كه بر سر آن حضرت آمد، نمي افتي؟ گفتم: چرا. فرمود: براي آن زاري هم مي كني؟ گفتم: آري سوگند به خدا! و براي آن اشك مي ريزم؛ به گونه اي كه خانواده ام اثر آن را در من مي بينند. از غذا خوردن باز مي مانم؛ به گونه اي كه آثار آن در چهره ام آشكار مي گردد. امام فرمود: خدا رحمت كند گريستن تو را. تو از كساني هستي كه در شمار اهل جزع و بي تابي براي ما به شمار مي آيند. افرادي كه به خوشي ما خوش، و به اندوه ما اندوهگين مي گردند. به بيم ما بيمناك، و به آسايش ما در آسايش مي شوند. تو به هنگام درگذشتت، حضور پدرانم را خواهي ديد و سفارش آنان به فرشته مرگ، درباره تو و بشارت برتري كه به تو مي دهند و فرشته مرگ براي تو دل نازك تر و مهربان تر از مهر مادر مهربان بر فرزندش خواهد بود. آن گاه امام گريست و من نيز گريستم و فرمود: سپاس خدايي را كه ما را به رحمت بر ديگر مخلوقاتش برتري داد و ما خاندان را به مرحمت ويژه ساخت.

اي مسمع! زمين و آسمان از زمان قتل امير مؤمنان عليه السلام براي دلسوزي به ما مي گريند. بسياري از فرشتگان براي ما گريستند و اشك فرشتگان از زماني كه كشته شديم، قطع نشده است و هيچ كس نيست كه به خاطر دلسوزي به ما و به آنچه كه ديديم، بگريد؛ جز آن كه خداوند، پيش از فرو ريختن اشك از ديدگانش، او را رحمت مي كند. وقتي كه اشكش بر گونه اش جاري شد گرچه يك قطره از اشكش باشد، آن يك قطره بر جهنّم مي افتد تا آتش آن را خاموش كند تا هيچ حرارتي براي آن وجود نداشته باشد. هر كس دلش براي ما درد گيرد، در هنگام مرگش، روزي كه ما را مي بيند، چنان شادي خواهد ديد كه همواره در دلش باقي بماند تا در حوض بر ما وارد شود. كوثر، وقتي دوستدار ما در آن در آيد، شادمان مي گردد و انواع گوناگون غذاها را به او مي چشاند كه انتظار نمي رفت از آن حوض بيرون زند. اي مسمع! هر كس جرعه اي از آن بنوشد، هرگز پس از آن تشنه نمي شود و هرگز پس از آن، آب نمي خواهد و چون سردي كافور، خوشبويي مشك، طعم زنجبيل است. شيرين تر از عسل، نرم تر از كره، زلال تر از اشك و پاك تر از عنبر است. از تسنيم بيرون مي زند و در جوي هاي بهشت جريان پيدا مي كند. بر سنگ ريزه هايي از درّ و ياقوت حركت مي كند. در آن جام هايي فزون تر از شمار ستارگان است. بوي آن، از مسير هزار ساله به مشام مي رسد. جام هاي آن از طلا، نقره و جواهرات رنگارنگ است. همه نوع از عطرها بر چهره نوشنده از آن افشانده مي شود؛ به گونه اي كه نوشنده از آن مي گويد: اي كاش در همين جا رها شوم. من چيزي به جاي آن نمي خواهم و عوضي از آن را انتظار ندارم.

امّا تو اي فرزند كردين! از كساني هستي كه از آن مي نوشي. هيچ چشمي نيست كه براي ما بگريد، جز آن كه نگاه به كوثر به او ارزاني خواهد گشت و دوستداران ما از آن نوشانده خواهند شد. نوشنده از آن، لذّت، طعم و دل چسبي اي فزون تر از آنچه به فردي كه كمتر از او ما را دوست دارد، چشانده مي شود. بر كوثر امير مؤمنان عليه السلام است و در دستش عصايي از خاربن است كه با آن دشمنان ما را دور مي كند. فردي از آنان مي گويد: من شهادتين را گفته ام. در پاسخ به او مي گويد: به سوي امامت فلاني برو و از او بخواه كه براي تو شفاعت كند. آن شخص مي گويد: آن امامي كه مي گويي، از من بيزاري جست. به او مي گويد كه برگردد و به آن كه او را دوست مي داشتي و او را بر مردم مقدّم داشته بودي، بگو و از او بخواه؛ زيرا اگر او بهترين افراد در نزد توست، بايد از تو شفاعت كند. چون بهترين افراد بايد شفاعت كند. آن شخص مي گويد: من از تشنگي هلاك شدم. امام در پاسخ مي گويد: خداوند گرسنگي و تشنگي تو را فزون تر كند.

به امام عرض كردم: چه طور آن شخص مي تواند نزديك آن حوض بيايد ولي ديگران نمي توانند؟ فرمود: چون از كارهاي زشت پرهيز كرده و هر گاه نام ما برده مي شد، از بدگويي ما خودداري مي كرد و از كارهايي كه ديگران بدان جري بودند، دست شسته است. البته اينها براي دوستي با ما و علاقه به ما نبوده است؛ بلكه به خاطر شدّت تلاش او در عبادت خدا و تديّن او است و به خاطر آن كه به وسيله اين عبادت، خودش را از يادكرد مردم باز داشته است. ولي قلب او منافق، دين او ناصبي و پيروانش اهل نصب هستند و ولايت آن دو گذشته را دارد و آن دو را بر همه مقدّم داشته است. [22] .

قسمت نخست روايت، خلاف روش امامان عليهم السلام نيست و مطالب ياد شده قابل دفاع است؛ امّا در ادامه بحث از روند عادي آن خارج شده، كم كم نشانه هاي وضع خودش را نشان مي دهد. در قسمت آخر روايت، چنان تناقض گويي آشكار مي گردد كه عبداللَّه بن عبد الرحمان مجبور مي گردد آن را در شكل پرسشي از زبان مسمع بن عبد الملك از امام صادق عليه السلام بپرسد و جوابي را كه عبداللَّه براي اين پرسش مطرح مي كند، نه تنها اشكال پيشين را مرتفع نمي كند؛ بلكه شديدتر مي كند. چگونه ممكن است فردي متديّن باشد، از زشتي ها پرهيز كند، به امامان عليهم السلام ناروا نگويد و به عيوب مردم نپردازد و به عبادت بپردازد و در اين راه تلاش بسيار كند و در عين حال در دل منافق باشد؟ تديّني كه او را تا كنار حوض مي رساند و با امير مؤمنان عليه السلام هم سخن مي سازد، نمي تواند از روي نفاق باشد. بگذريم كه اگر چنين شخصي ولايت آن دو فرد پيشين را هم داشته باشد، قراين نشان مي دهد كه ناآگاهانه بوده و تقصيري در اين كار ندارد. بنا بر اين چرا مورد نفرين علي عليه السلام قرار گيرد و آن هم نفريني كه موجب ازدياد گرسنگي و تشنگي اش باشد؟ آري، اگر شخص مزبور فردي منافق بود و با اهل بيت، عناد و دشمني داشت و آنان را بدگويي مي كرد، چنين نفرين هايي توجيه داشت؛ امّا در اين مورد، چنين شرايطي وجود ندارد.

اين روايت هم در حدّي نيست كه بشود آن را به امام صادق عليه السلام منسوب كرد و به نظر مي رسد از خيال پردازي هاي عبداللَّه بن عبد الرحمان اصم است.

نكته اي كه حايز اهمّيت است، آن است كه عبداللَّه بن عبد الرحمان روايت هاي ساختگي خودش را به شخصيت هاي معتبر و مورد وثوق چون ابو بصير، ابن بكير، مسمع بن كردين، زراره و امثال آنان منسوب مي كرد تا بهتر بتواند آن را در بين توده هاي ناآگاه شيعه گسترش دهد.

در كتاب كامل الزيارات، چند روايت ديگري درباره گريه بر امام حسين عليه السلام آمده است كه در سند آنها نيز شخصي غير قابل اعتماد وجود دارد و از اين نظر حديث را از اعتبار انداخته است. در كتاب مزبور آمده كه: پدرم از سعد بن عبداللَّه، از حسين بن عبيد اللَّه از حسن بن علي بن ابي عثمان، از عبد الجبار نهاوندي، از ابو سعيد، از حسين بن ثوير، از يونس و ابي سلمه سرّاج و مفضل بن عمر نقل كرده كه گفتند: از امام صادق عليه السلام شنيديم كه مي گفت: وقتي حسين بن علي عليه السلام درگذشت، همه آفريده هاي خداوند بر او گريستند؛ جز سه گروه بصريان، دمشقيان و آل عثمان كه نگريستند. [23] .

در اين روايت فردي به نام حسن بن علي بن ابي عثمان وجود دارد كه ملقّب به سجّاده است و از اصحاب امام جواد و امام هادي عليهما السلام به شمار مي آيد. كنيه او ابو محمّد است. وي فردي غالي و از گروه قمي ها است. خلاصة الرجال از قول مرحوم كشّي درباره وي مي نويسد:

نفرين خدا و نفرين نفرين كنندگان، فرشتگان و همه مردم بر سجّاده باد. او از گروه عليانيه ها بود. كساني كه رسول خدا صلي الله عليه وآله را بد گويي مي كردند و هيچ بهره اي از اسلام ندارند.

در رجال النجاشي آمده است:

ابو محمّد كوفي است. اصحاب ما او را ضعيف شمرده اند. [24] .

فردي با چنين بي اعتباري كه از سوي فردي چون كشّي، مورد لعن و نفرين قرار مي گيرد. اين روايت را از عبد الجبار نهاوندي نقل مي كند. حديث با آن كه از نظر محتوايي قابل توجيه و دفاع است؛ امّا سند بي اعتبار آن، فرصت بررسي متن را نمي دهد.

كامل الزيارات از طريق همين شخص، روايت ديگري به اين سند و مضمون نقل مي كند:

گروهي از اساتيد من از محمّد بن يحيي عطار، از حسين بن عبداللَّه، از حسن بن علي بن ابي عثمان، از حسن بن علي بن عبداللَّه بن مغيره، از ابو عماره منشد نقل مي كند كه وي گفت: هيچ گاه نام امام حسين عليه السلام پيش امام صادق عليه السلام برده نمي شد، جز آن كه در آن روز امام صادق عليه السلام را تا شب هيچ گاه شادمان و متبسّم نمي ديدي و آن حضرت مي فرمود: حسين عليه السلام اشك و سرشك هر مؤمن است. [25] .

چنان كه ملاحظه مي شود، در محتواي اين روايت هيچ گونه ايرادي ديده نمي شد و كاملاً طبيعي است كه امام صادق عليه السلام با شنيدن نام حسين عليه السلام به ياد شهادت جان گداز آن حضرت بيفتد و در نتيجه تا شب لبخند بر لبش ننشيند و يا اين كه فرموده باشد: حسين عليه السلام سرشك هر مؤمن است. امّا ايراد در اين جا است كه ناقل اين حديث، فرد نفرين شده اي چون حسن بن علي بن ابي عثمان است. جالب آن است كه بخشي از همين روايت، به طريق نزديك به صحيح از امام صادق عليه السلام نقل شده است و كامل الزيارات مضمون آن را با اندكي اختلاف از چند طريق نقل كرده كه پاره اي از آن سندها، صحيح و يا قريب به صحيح است. از جمله آن كه مي نويسد:

پدرم و علي بن حسين و محمّد بن حسن - كه رحمت خدا بر آنان باد -، همگي از سعد بن عبداللَّه، از احمد بن محمّد بن عيسي، از سعيد بن جناح، از ابو يحيي حذّاء، از پاره اي از اصحاب ما نقل مي كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: امير مؤمنان عليه السلام نگاهي به حسين عليه السلام كرد و فرمود: اي سرشك هر مؤمن! امام حسين عليه السلام گفت: اي پدرم! من[را مي گويي]؟ فرمود: آري، فرزندم. [26] .

اين روايت، گرچه مرفوعه است؛ امّا تا ابو يحيي حذّاء همگي افرادي جليل القدر هستند.

درباره وصف امام حسين عليه السلام به «سرشك مؤمنان» - كه مضمون حديث فوق است -، در همين كتاب روايت صحيحي بود كه قبلاً نقل كرديم و روايت صحيح ديگري با اين سند وجود دارد:

محمّد بن حسن، از محمّد بن حسن صفّار، از احمد بن محمّد بن عيسي، از محمّد بن خالد برقي، از ابان الاحمر، از محمّد بن حسين حزّار، از هارون بن خارجه، از امام صادق عليه السلام نقل شده كه گفت: ما خدمت امام صادق عليه السلام بوديم. يادي از حسين عليه السلام كرديم و بر قاتلان نفرين خدا باد. امام صادق عليه السلام گريست و ما نيز گريستيم. آن گاه امام سرش را بلند كرد و فرمود: امام حسين عليه السلام فرموده است: من كشته اشك هستم؛ هيچ مؤمني مرا ياد نمي كند، جز آن كه مي گريد. [27] .

با توجّه به اين روايت و چند روايت ديگر - كه پيش تر نقل كرديم -، تا حدودي با اطمينان مي توانيم بگوييم كه مضمون اين روايت ها دست كم به طور اجمال، از معصوم عليه السلام نقل شده و در زبان آنان، امام حسين عليه السلام به عنوان «كشته اشك» مطرح بوده است.

در كامل الزيارات روايت ديگري درباره گريه بر امام حسين عليه السلام نقل شده كه سند و متن آن به شرح زير است:

پدرم، از سعد بن عبداللَّه، از ابو عبداللَّه جاموراني، از حسن بن علي بن ابي حمزه، از پدرش، از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: گريه و بي تابي، در هر چيزي براي بنده مكروه است، جز گريه و بي تابي بر حسين بن علي عليه السلام كه عبد در آن مأجور است. [28] .

متن روايت، مطلبي ناروا و غير قابل دفاع ندارد؛ امّا در سند آن، شخصي به نام حسن بن علي بن ابي حمزه و پدرش علي بن ابي حمزه بطائني وجود دارد. درباره پدر پيش تر توضيح داديم و يادآور شديم كه رجاليان او را لعن كرده اند. امّا فرزندش حسن نيز دست كمي از او در دروغگويي ندارد. درباره او مي نويسند كه وي واقفي بوده و در رجال الكشّي آمده است كه:

محمّد بن مسعود گفت: از علي بن حسن بن فضال، درباره حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني پرسيدم. گفت: دروغگو و ملعون است. از او احاديث فراوان نقل كرده ام و كتاب تفسير قرآن كامل را از او آوردم، امّا اكنون نقل يك حديث را هم از وي حلال نمي شمارم.

نيز حمدويه از پاره اي از اساتيدش نقل كرده كه گفته اند:

حسن بن علي بن ابي حمزه آدم بدي بود.

ابن غضائري درباره وي مي گويد:

وي، واقفي فرزند واقفي است. خودش ضعيف است. پدرش از او قابل اعتمادتر بود و علي بن حسن گفته است: من از خدا شرم مي كنم كه از او نقل حديث كنم.

همچنين حديث امام رضا عليه السلام درباره او مشهور است. در رجال النجاشي آمده است:

اساتيد ما مي گفتند: وي از شخصيت هاي واقفه بود و كتابي نيز دارد و پدرش چراغ كش ابو بصير بود. [29] .

بنا بر اين، اين روايت از نظر سند، داراي اعتبار نيست.

آنچه كه نقل شد، بخشي از روايت هايي بود كه ابن قولويه در كتاب كامل الزيارات درباره گريه بر امام حسين عليه السلام نقل كرده است. بخش ديگري از روايات مربوط به گريه بر امام حسين عليه السلام را كه مؤلف كامل الزيارات نقل كرده و يا در كتب احاديثي ديگر آمده است، در مقاله اي ديگر مورد گزارش قرار خواهد گرفت.


جمع بندي

از آنچه گذشت مي توان تلاش معاندان و مخالفان فرهنگ اصيل عاشورا و جريان امامت را در به انحراف كشاندن آن، از راه جعل و تحريف در روايات به خوبي ديد. اين واقعيّت چند نكته را فراروي ما مي گذارد:

1. تبديل شدن جريان حماسي و حركت آفرين عاشورا به جريان زاري خواري و كالا شدن آن براي خريد بهشت و امثال آن، يكي از اهداف دشمنان عاشورا بود.

2. در فرهنگ عاشورا حتماً بايد به درستي و نادرستي گزارش ها توجّه داشته باشيم و بدون توجّه به آن، مطلبي را نقل نكنيم و بيانگر مظلوميّت و تأثير در اشك ريزي تنها ملاك براي نقل حوادث عاشورا نباشد.

3. در نقل حادثه تاريخي حتي بزرگاني چون ابن قولويه هم به نقل روايات ناصحيح از اشخاص مشهور به دروغگويي و غلّو، مبادرت كرده اند، بنابراين، اين قبيل آثار هم نبايد از نقد و بررسي دور بماند.

اميد آن است كه اين قبيل نقدها در حوزه فرهنگ عاشورا رواج يافته و سره از ناسره بازشناخته شود.


پاورقي

[1] دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 640.

[2] در برخي نسخه ها «بعوضه (پشه)» به جاي «الذباب» آمده است.

[3] كامل الزيارات، ص 111، ح 8.

[4] جامع الرواة، ج 1، ص 372.

[5] المحاسن ج 1، ص 63.

[6] كامل الزيارات، ص 207، ح 12.

[7] قرب الأسناد، ص 36، ح 117.

[8] كامل الزيارات، ص 107، ح 4.

[9] همان، ص 111، ح 9.

[10] همان، ص 116، ح 3.

[11] همان، ص 116، ح 4 و ص 117، ح 5.

[12] جامع الرواة، ج 1، ص 103.

[13] همان، ج 1، ص 547.

[14] كامل الزيارات، ص 116، ح 4.

[15] ر. ك: جامع الرواة، ج 2، ص 128 - 123.

[16] كامل الزيارات، ص 117، ح 5. يادآودري مي شود كه در چاپ مكتبة الصدوق، به اشتباه سند حديث چهارم در حديث پنجم نيز تكرار شده است.

[17] ر. ك: جامع الرواة، ج 2، ص 86.

[18] همان، ج 1، ص 494.

[19] كامل الزيارات، ص 85، ح 7.

[20] همان، ص 83، ح 5.

[21] همان، ص 110، ح 7.

[22] همان، ص 108، ح 6.

[23] همان، ص 83، ح 4.

[24] ر. ك: جامع الرواة، ج 1، ص 208.

[25] كامل الزيارات، ص 116، ح 2.

[26] همان، ح 1.

[27] همان، ص 117، ح 6.

[28] همان، ص 107، ح 2.

[29] ر. ك: جامع الرواة، ج 1، ص 208.




محمد علي سلطاني