بازگشت

محمد بن حنفيه و قيام كربلا


چكيده



محمد بن حنفيه از شخصيت هاي علوي است كه ابهامات و اشكالاتي در تاريخ زندگي وي به چشم مي خورد. از جمله، علت شركت نكردن او در قيام كربلا و عدم همراهي او با امام حسين(ع).



علما و رجال شناسان شيعه براي روشن ساختن اين ابهام و در مقام دفاع از محمد بن حنفيه دلايلي را مطرح كرده اند. به اعتقاد اينان عدم شركت ابن حنفيه از سر نافرماني و مخالفت با امام(ع) نبوده و او در عدم همراهي با امام(ع) دلايل موجهي داشته است؛ از جمله:



1. بيماري محمدبن حنفيه در موقع حركت امام(ع) از مدينه و مكه.



2. مأمور بودن محمدبن حنفيه از جانب امام(ع) براي ماندن در مدينه.



3. مكلف نشدن محمدبن حنفيه از جانب امام حسين(ع) به شركت در قيام و همراهي با آن حضرت.



دلايل مذكور مورد نقد و بررسي قرار گرفته و از نظر مؤلف گرچه محمدبن حنفيه از طرف امام به شركت در قيام مكلّف نشده، ولي عدم شركت او در قيام امام شايد تخلف محسوب شده و وي به درجه ي «فتح» نايل نشده است.



واژه هاي كليدي: قيام كربلا، محمدبن حنفيه، امام حسين(ع).



محمد بن حنفيه و مخالفت امام حسين(ع) با بيعت با يزيد



يزيد بن معاويه پس از به قدرت رسيدن، در نخستين اقدام، از حاكمش در مدينه، وليد بن عتبه، خواست تا از مردم مدينه براي خلافت بيعت بگيرد و براي اين كار از امام حسين(ع) شروع كند. تمام تلاش يزيد اين بود كه از چند تن از مخالفان بيعت گرفته شود.1



به دليل كثرت حضور امويان در مدينه، امام حسين(ع) اين شهر را ناامن ديد و تصميم بر ترك مدينه گرفت. محمد بن حنفيه موقعي كه از قصد امام(ع) آگاه شد به گفت وگو با امام(ع) پرداخت. براساس برخي نقل ها، وي از امام حسين(ع) خواست تا مي تواند در بيعت با يزيد كوتاهي كند و در اين فرصت نمايندگاني به شهرهاي مختلف بفرستد، اگر توفيقي به دست آورد، اقدام كند؛ در غير اين صورت با ماندن در مدينه مشكلي براي او پيش نخواهد آمد (ابن اعثم، ج5، ص22). طبري مي نويسد:



محمد بن حنفيه به امام(ع) گفت:



اي برادر؛ نزد من از همه محبوب تري، هيچ فردي را پند نمي توانم بدهم كه از تو شايسته تر باشد. تا مي تواني از شخص يزيد بن معاويه و شهرها دوري كن؛ آن وقت اشخاصي را نزد مردم ارسال كن و آنان را به طرف خود دعوت كن؛ اگر با تو بيعت كردند، سپاس خداوند گويم، ولي اگر با فرد ديگري بيعت كردند، خداوند به اين علت، دين و عقل را نكاهد و از جوانمردي و فضيلت تو كم نمي شود. خوف آن دارم كه به يكي از بلاد و نزد جمعي از مردم بروي كه در بين خويش در مورد تو اختلاف كنند، دسته اي از آنها با تو باشند و دسته اي ديگر عليه تو باشند و با هم جنگ كنند و هدف نخستين نيزه ها شوي و خون فردي را كه پدر و مادرش از همه ي اشخاص برترند بيهوده بريزند (الطبري، ج4، ص253).



امام حسين(ع) در پاسخ او فرمود:



من اگر در جهان هيچ ملجأ و پناهي پيدا نكنم، هرگز با يزيد بيعت نخواهم كرد، كه رسول اكرم(ص) بر آل ابي سفيان نفرين كرده و گفته است: اللهم لاتبارك في يزيد (ابن اعثم، همان، ص23).



محمد بن حنفيه چون تصميم امام به خروج از مدينه را ديد، به امام پيشنهاد كرد كه به مكه رود تا در آن جا ببيند كار مردم به كجا خواهد كشيد.



امام(ع) فرمود كه او هم همين فكر را دارد. پس از آن وصيتي براي برادرش نوشت و هدف اصلي قيام خود را در آن ياد كرد:



أَنّي لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا ولابَطِرا ولامُفسِدا ولاظالِما وأنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ في اُمَّةِ جَدّي اُريدُ أنْ آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وَاَنْهي عَنِ المُنكَرِ واَسيرَ بِسيرَةِ جَدّي وسيرَةِ اَبي عَليِّ بن ابي طالبٍ. (همان جا و ابن شهر آشوب، ص89).



بنا به نقل ابوحنيفه دينوري، تمامي اهل بيت امام حسين(ع) همراه وي از مدينه خارج شدند و تنها كسي كه بر جاي ماند، محمد بن حنفيه بود (الدينوري، ص203). طبق برخي نقل ها چون امام حسين(ع) در محمد بن حنفيه تمايلي به همراهي نديد از وي خواست بماند و اخبار مدينه را به او برساند (ابن اعثم، ص23).



از اخبار ديگر برمي آيد كه در زمان اقامت امام حسين(ع) در مكه، وي نيز به آن جا آمده و بار ديگر برادر را از رفتن به عراق نهي كرده بود،2 وي در مكه با رفتن امام به كوفه مخالفت كرد و حتي به فرزندانش اجازه ي همراهي با امام حسين(ع) را نداد (ابن سعد، ص61).



سيد بن طاووس به روايت از امام صادق(ع) مي نويسد:



محمد بن حنفيه در شبي كه صبح آن امام حسين(ع) مي خواست از مكه خارج شود به نزد برادر آمد و او را از رفتن به اين سفر نهي كرد و عذر و مكر و پيمان شكنيِ كوفيان را متذكر شد و گفت: «برادر جان شما مي دانيد كه مردم كوفه با پدر و برادرت مكر كردند و من خوف آن دارم كه با تو نيز همان كنند؛ اگر صلاح بداني در مكه باقي بمان چون تو عزيزترين و ارجمندترين افراد امت هستي.» امام در جواب فرمود: «خوف دارم كه يزيد بن معاويه به طور ناگهاني مرا در حرم خداوند به قتل برساند و موجب هتك حرمت اين خانه شوم». محمد بن حنفيه گفت: «اگر از اين امر خوف داري، به سوي يمن يا بياباني حركت كن؛ زيرا تو در يمن محترم خواهي بود و هيچ كس به تو دست رسي نخواهد داشت. امام فرمود: «در آنچه كه گفتي، فكر مي كنم».



سحرگاه كه امام حركت كرد و اين خبر به محمد بن حنفيه رسيد، او به نزد امام(ع) آمد؛ مهار ناقه اي را كه امام بر آن سوار بود گرفت و گفت: برادرم آيا به من قول ندادي كه در پيشنهادم فكر كني؟ امام فرمود: بلي. گفت: پس چرا در رفتن شتاب نمودي؟ فرمود: بعد از آن كه رفتي رسول اللّه(ص) به نزد من آمد و فرمود: «اي حسين حركت كن كه خداوند مي خواهد تو را كشته ببيند.»



محمد بن حنفيه گفت: «انّا للّه وانّا اليه راجعون. اكنون كه با اين حالت خارج مي شوي چرا اين زنان را با خود مي بري؟»



امام فرمود: «رسول اللّه به من فرمود: خداوند مي خواهد آنان را اسير ببيند.» (ابن طاووس، ص127ـ130).



دلايل عدم شركت محمد بن حنفيه در قيام كربلا و نقد آن



بعضي از دانشمندان و علماي شيعي دلايلي را در مقام دفاع از محمد بن حنفيه و توجيه عدم همراهي او با امام حسين(ع) مطرح كرده اند كه مي توان آنها را به چهار دسته تقسيم نمود:



1. بيماري او در موقع قيام كربلا.



2. مأموريت داشتن از امام براي ماندن در مدينه.



3. از قبل مشخص بود كه جزء شهداي كربلا نيست؛ چون نام او در لوح محفوظ جزء اصحاب امام حسين(ع) نبود.



4. مكلف نشدن به همراهي از جانب امام حسين(ع).



1. بيماري محمد بن حنفيه



از دلايلي كه علامه حلي براي عدم حضور محمد بن حنفيه در كربلا در جواب مهنابن سنان آورده است، بيماري محمد در موقع خروج امام(ع) از مدينه است. او مي گويد:



واما تخلّفه عن نصرة الحسين(ع) فقد نقل انه كان مريضا (بحارالانوار، ج42، ص110). بعضي بيماري او را چشم درد ذكر كرده اند (المقرم، ص135).



ناسخ التواريخ مي نويسد:



محمد بن حنفيه از آن روزي كه كاروان امام حسين(ع) از مدينه خارج مي شد رنجور بود (سپهر، ص274).



از معاصرين هم بعضي مدعي بيماري محمد بن حنفيه در موقع حركت امام حسين(ع) به طرف كوفه هستند. نويسنده ي نهج االدموع بدون بيان منابع و مآخذ مي نويسد:



محمد بن حنفيه در اثر اين كه زرهي را زيادي با دست پاره كرده و به دور افكنده بود، شخصي او را چشم زد و فورا به درد دست مبتلا گرديد و تا آخر عمر مبتلا بود (قرني گلپايگاني، ص259).



نقد دليل اول



نكته ي شايان توجه اين است كه بيماري محمد بن حنفيه را اكثر منابع متأخر شيعي بيان كرده اند؛ اما در هيچ كدام از اين كتب به منابع متقدم ارجاع نداده اند. از منابع اوليه به دست نمي آيد كه محمد در موقع حركت امام(ع) بيمار بوده باشد. اگر او بيمار بود اين منابع به اين مسئله اشاره مي كردند، حال آن كه در هيچ يك از روايات مربوط به گفت وگوي محمد بن حنفيه وامام حسين(ع) اشاره اي به بيماري وي نشده است. در روايتي هم كه امام(ع) او را به ماندن در مدينه مختار مي كند، اشاره اي به بيماري او نمي كند؛ در حالي كه به نظر مي رسد كه اگر محمد بن حنفيه بيمار بود، امام(ع) حتما اشاره اي به بيماري او مي كرد.



بعضي از منابع از رفتن محمد بن حنفيه به شام در زمان يزيد بن معاويه سخن گفته اند؛ (البلاذري، ج3، ص276 و بحارالانوار، ج45، ص325) ولي اشاره اي به بيماري وي نكرده اند. اگر او بيمار بود، چگونه مي توانست اين مسير طولاني را بپيمايد؟



بعضي از منابع، زمان بيماري او را موقع ورود بازماندگان اهل بيت(ع) به مدينه بيان كرده اند.



مامقاني ضمن نقل بيماري محمد بن حنفيه متذكر مي شود كه وي در زمان حركت امام حسين(ع) بيمار نبوده و اگر هم بيماري اي وجود داشته، مربوط به بعد از شهادت امام(ع) و بازگشت اهل بيت(ع) به مدينه است. او مدعي است اين مطلب از تاريخ روشن است (مامقاني، ص112).



مطلب ديگري كه به نظر مي رسد اين است كه اگر محمد به علت بيماري از همراهي با امام معذور بود، چرا فرزندانش را از اين كار بازداشت (ابن سعد، ص61). او اگر به نحوه ي برخورد امام(ع) با يزيد كاملاً اعتقاد داشت، نمي بايست مانع همراهي فرزندانش مي شد.



2. مأموريت داشتن محمد بن حنفيه براي ماندن در مدينه



عده اي در بررسي علل عدم همراهي محمد بن حنفيه، مأمور بودن وي به باقي ماندن در مدينه از طرف امام حسين(ع) را مطرح مي كنند.



ابن اعثم كوفي نقل مي كند:



امام(ع) موقعي كه مي خواست از مدينه خارج شود و محمد بن حنفيه نتوانست وي را متقاعد به ماندن در مدينه كند، به محمد بن حنفيه گفت: اما انت يا اخي فلاعليك ان تقيم بالمدينه فتكون لي عينا عليهم ولاتخف عليَّ شيئا من اورهم؛ (ابن اعثم، همان، ص23) اگر تو در مدينه مُقام خواهي كرد سهل باشد، تو را هيچ رنجي نرسانند؛ اما بايد كه پيوسته از احوال و اقوام ايشان با خبر باشي و علي التواتر آنچه حادث مي شود اعلام دهي و از كار يزيد و اصحاب او بر من هيچ پوشيده نداري (ابن اعثم، ترجمه مستوفي، ص833).



علامه مجلسي مي نويسد:



امام(ع) در موقع خروج به برادرش گفت: اكنون عازم مكه ي معظّمه گشته و مهياي اين سفر شده ام و برادر و فرزندان و برادران و شيعيان خود را با خود مي برم و اگر تو خواهي در مدينه بمان و از جانب من جاسوس برايشان باش و آنچه سانح شود به من بنويس (جلاء العيون، ص598).



عده اي اين گفتار امام حسين(ع) را حمل بر مأموريت محمد بن حنفيه كرده اند و معتقدند كه او از طرف امام(ع) موظف به ماندن در مدينه شده است. منهاج الدموع مي نويسد:



حضرت سيدالشهدا وصيت هاي خود را به برادرش محمد حنفيه كرد و او را امر به توقف در مدينه نمود كه اوضاع مدينه را به او اطلاع دهد». (قرني گلپايگاني، ص258ـ259). نويسنده ي ماهيت قيام مختار هم با استناد به اين روايت مي خواهد علت عدم همراهي را به مأموريت داشتن محمد بن حنفيه از جانب امام(ع) ارتباط دهد. او مي نويسد:



با توجه به اين روايت، قضيه حل است؛ زيرا محمد به فرمان امام(ع) در مدينه ماند و همراه امام حركت نكرد (رضوي اردكاني، ص170).



نقد دليل دوم



از فحواي گفت وگوي امام(ع) با محمد به دست نمي آيد كه منظور امام واگذاريِ مأموريتي خاص به محمد بوده باشد كه عدم همراهي او را بتوان به آن مسئله ارتباط داد. اساسا امام(ع) نه در مدينه و نه در مكه، كسي از خاندان و اصحابش را مكلف به همراهي نكرد. امام(ع) چون بي رغبتي محمد بن حنفيه را در همراهي با خود ديد، براي اين كه برايش تعيين تكليف نكرده باشد و او را در تصميم گيري، مختار گذاشته باشد به او فرمود كه اگر مي خواهي در مدينه بمان و اخبار و گزارش ها را براي من بنويس. در واقع اگر محمد همانند برادران ديگرش قصد همراهي امام را داشت، امام(ع) از اين مسئله استقبال مي كرد و بعيد بود كه باز هم به او پيشنهاد ماندن در مدينه را بدهد. امام ياري و همراهي هيچ فردي از اهل بيت و اصحابش را رد نكرد؛ هم چنان كه در مقابل، هيچ كدام از آنان را مكلف به اين كار نكرد.



3. نام محمد بن حنفيه در لوح محفوظ جزو اصحاب امام حسين(ع) نبوده است.



بعضي از نويسندگان معتقدند كه از قبل، اسامي شهداي كربلا در لوح محفوظ مشخص بوده است و بايد همان افراد معين و مشخص كه با امام حسين(ع) در دهم محرم 61 ه·· . شهيد شده اند، با امام(ع) همراهي مي كردند. خداوند اين تعداد معين را تعيين فرمود و هركسي صلاحيت و لياقت آن را نداشته است. مامقاني در تنقيح المقال مي نويسد:



جواب و پاسخ صحيح (در علت عدم همراهي محمد بن حنفيه) اين است كه بگوييم ياراني كه در كنار امام حسين(ع) به فيض شهادت نايل شدند، اين ها اشخاصي معين بودند و تعداد آنان هفتاد و دوتن بود كه خداوند در تقدير خود آنان را به شرافت و موهبت مخصوص مفتخر فرمود و اين براساس مصالح تكويني و اراده ي حق بوده است كه ديگران به اين مرتبه موفق نشدند؛ گرچه ممكن است بعضي از افرادي كه به ياري امام نيامدند، خيلي هم عظيم الشأن باشند و از بعضي اصحاب حضرتش، مقام بالاتري داشته باشند؛ البته غير از مقام شهادتي كه آنان بدان نايل شدند و به رتبه اي دست يافتند كه ديگران به آن نرسيدند (ج2، ص388).



مستند اين افراد در ارائه ي اين دليل، گفتار ابن عباس و محمد بن حنفيه است. وقتي ابن عباس به خاطر ترك ياري امام حسين(ع) مورد سرزنش واقع شد گفت:



ان اصحاب الحسين لم منقصوا رجلاً ولم يزيد وارجلاً نعرفهم باسمائهم من قبل شهودهم (ابن شهر آشوب، ص388؛ القمي، ج2، ص388)؛ اصحاب امام حسين فردي از آنان كم يا زياد نشدند. آنان را ما با اسم قبل از شهادتشان مي شناختيم. محمد بن حنفيه هم مي گويد:



ان اصحابه عندنا لمكتوبون باسمائهم واسماء آبائهم؛ اصحاب امام حسين(ع) در نزد ما با اسامي خود و پدرانشان مشخص بود (همانجا).



نقد دليل سوم



در بررسي و نقد اين ديدگاه ابتدا بايد به اين مطلب اشاره كنيم كه از مسائلي كه در بُعد تاريخي قيام كربلا سهم بسزايي دارد، مسئله ي آگاهي امام حسين(ع) از شهادت خويش و يارانش پيش از وقوع آن است. روايات بسياري وجود دارد كه در آنها رسول اللّه(ص) و امام علي(ع) از شهادت امام حسين(ع) و اصحابش خبر داده اند.3 در اين روايات به صراحت يا كنايه و اشاره، وقوع حادثه ي كربلا را قبل از تحقق آن خبر داده اند.



نكته ي مهم در طرح اين بحث اين است كه آيا عنصر آگاهيِ پيشين در مقام تكليف تعهدآور است و فرد را از عمل به وظيفه ي طبيعي باز مي دارد؟



پيامبر(ص) و ائمه(ع) در زندگي سياسي از عنصر آگاهي پيشين استفاده نمي كردند و استفاده از عنصر آگاهي پيشين فقط در مقام اثبات نبوت و امامت بوده است و در بقيه ي موارد رفتار پيامبر(ص) و ائمه(ع) مطابق ارزيابيِ موجود بود (جعفريان، ص203).



امام حسين(ع) نيز در حادثه ي كربلا با وجود آگاهي از شهادت خويش، در حيات سياسي خود از آن استفاده نكرد و با ارزيابي اوضاع، براساس تكليف اقدام نمود. اين مسئله براي اصحاب و ديگران هم وجود داشت و آنان موظف بودند براساس وظيفه و تكليف خويش عمل كنند.



در بين دلايل عدم همراهي محمد بن حنفيه، اين دليل بيش تر در معرض نقد است. اين توجيه تاريخي، بهانه اي شرعي و عقلي براي عدم همراهي عده اي در سفر به كربلاست؛ چون براي رجال شناسان و صاحب نظران شيعي، مثل صاحب تنقيح المقال، مشكل بود بپذيرند كه محمد بن حنفيه، شيعه ي اماميِ عادل متقي، در مورد همراهي با حركت خونين امام حسين(ع) محافظه كاري كرده است و در مقام توضيح علت به اين دليل روي آورده اند.



اين دليل شايد تا حدودي مشابه عقيده به جبر است كه عده اي در مقام توجيه جنايت خود در كربلا به آن تمسك نموده اند. وقتي ابن مطيع به عمر بن سعد اعتراض نمود كه چرا به خاطر حكومتِ ري امام(ع) را به شهادت رساند. وي گفت:



قتل حسين(ع) در تقدير از آسمان بود و چاره اي نداشتم (ابن سعد، ج5، ص148).



لازمه ي پذيرش اين دليل تطهير تمام كساني است كه امام را ياري نكرده اند؛ چون آنان كه امام را ياري نكرده اند از روز ازل نام آنان در لوح محفوظ جزء اصحاب امام نبوده است.



4. عدم مكلف شدن محمد بن حنفيه به همراهي از جانب امام(ع)



صاحب تنقيح المقال معتقد است كه چون امام حسين(ع) در مدينه يا مكه فردي را مكلف به همراهي نكرده، لذا محمد بن حنفيه در عدم همراهي با امام(ع) مرتكب عملي نشده است كه عدالتش را زير سؤال ببرد. او مي نويسد: امام حسين(ع) هنگامي كه از حجاز به طرف عراق حركت كرد، خود مي دانست كه به فيض شهادت خواهد رسيد، ولي به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حركت نكرد، تا بر همه ي مكلّفين واجب نشود كه به عنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلكه براساس وظيفه ي خود، يعني به دست گرفتن رهبري ظاهري و پيشوايي مردم، كه حضرتش را دعوت كرده بودند، حركت كرد. در اين صورت بر ديگران واجب نيست كه با او هم سفر شوند و اگر كسي هم همراهي نكند، گناهي را مرتكب نشده است. آري گناهكار فردي است كه در قيام كربلا و محاصره ي امام حسين(ع) در روز عاشورا حضور داشته و با آن كه از امام تخلف كرده، به ياري حضرتش نشتافته است.



اما كساني كه در حجاز بودند و از همان اول با امام نيامدند، از ابتدا مكلف به حركت و همراهي با امام نبودند و عدم همراهي آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نيست. مامقاني پس از بيان اين مقدمات مي گويد:



بنابراين، تعدادي از صالحان و خوبان بودند كه در آن هنگام، شرف شهادت براي آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند و شكي نيست كه احدي در عدالت آنان ترديدي نداشته است. پس نيامدن محمد حنفيه و عبداللّه جعفر به علت سرپيچي يا انحراف ايشان نبوده است.



امام حسين، قبل از شهادتش به بني هاشم چنين نوشته است:



من الحسين بن علي الي بني هاشم، اما بعد، فانّه من لحق بي منكم استشهد معي و من تخلّف لم يبلغ الفتح و السلام؛ اما بعد، هركس از شما با من بود به شهادت رسيد و افرادي كه با من نيامدند، به درجه ي فتح نايل نشدند.



علامه مجلسي بعد از ذكر روايت فوق چنين مي نويسد:



جمله ي «به فتح نايل نمي شود.» اين احتمال را مي رساند كه امام(ع) ديگران را بين آمدن به كربلا و نيامدن مخير كرده بود؛ پس چون آمدن آنان امر واجبي نبود، بلكه تخيير بود، تخلف از آن، گناه محسوب نمي شود (بحارالانوار، ج42، ص81).



نويسنده ي كتاب ماهيت قيام مختار با استناد به اين روايت و گفتار علامه مجلسي نتيجه مي گيرد كه محمد بن حنفيه مكلف به همراهي با امام نبوده است (ص169).



نقد دليل چهارم



گرچه امام صريحا افراد را در مدينه يا مكه به همراهي با خود در سفر به كربلا مكلف نكرد، ولي عدم همراهيِ بدون عذر موجه هم، نمي تواند نشان از تبعيّت از امام باشد.



وقتي امام مي فرمايد: جدم به من فرموده در اين راه حركت كن كه خواست خدا در حركتِ تو و شهادت و اسارت تو و زنان و فرزندان توست؛ نشان از آن است كه اين تنها راه موجود براي افرادي است كه خود را مطيع و وفادار به جريان امامت امام حسين(ع) مي دانند. جمله ي «من تخلّف لم يبلغ الفتح.» اگر چه افراد را مكلف نمي كند، ولي نشان مي دهد كه افرادي هم كه امام را همراهي نكردند، به فتح و پيروزيِ واقعي دست نيافته اند. ظاهر روايت زير هم نشان مي دهد كه راوي، معتقد به تخلّف محمد بن حنفيه بوده است:



عن حمزة ابن حمران عن ابي عبداللّه(ع) قال: ذكرنا خروج الحسين وتخلّف ابن حنفيه عنه؛ قال ابوعبداللّه(ع): يا حمزة اني ساحدثك في هذا الحديث ولاتسأل عنه بعد مجلسنا هذا. انّ الحسين لما فصل متوجها دعا بقرطاس وكتب: بسم اللّه الرحمن الرحيم. (بحارالانوار، همان جا).



اين كه امام صادق(ع) هم در جواب صريحا اتهام تخلف را از محمد بن حنفيه نفي نمي كند و استناد به گفتار امام حسين(ع) مي نمايد كه «فانه من لحق بي منكم استشهد معي ومن تخلف لم يبلغ الفتح»، ظاهرا نمي تواند نشان از رضايت امام صادق(ع) در عدم همراهي محمد بن حنفيه باشد. خود علامه مجلسي هم معتقد است كه ظاهر روايت در مذمت محمد بن حنفيه است؛ وي مي گويد:



«و ظاهر هذا الجواب ذمّه» (همان جا).



جمع بندي و نتيجه



عدم حضور محمد بن حنفيه در صحنه ي كربلا را مي توان از دو ديدگاه مختلف بررسي كرد: اول اين كه آيا او مكلّف به رفتن شده و بعد تخلف از فرمان امام(ع) كرده است؟ و دوم آنكه آيا لازمه ي پيروي محض از امام(ع) و در اختيار ايشان بودن، همراهي امام(ع) در اين سفر بوده است، همانند عملي كه بسياري از بني هاشم انجام داده اند، يا نه؟



عموم كساني كه درصدد توجيه عدم حضور محمد حنفيه برآمده اند از جهت نخست به مسئله نگريسته اند. از اين زاويه امام(ع) محمد بن حنفيه را مكلف نكرده بود و حتي در اثر بي رغبتيِ او در همراهي، به او پيشنهاد داده بود كه اگر مي خواهد، مي تواند در مدينه بماند و اخبار و گزارش هاي لازم را به امام(ع) برساند (ابن اعثم، ج5، ص23). از اين زاويه چون امام به حسب ظاهر براي جنگ از مدينه يا مكه خارج نمي شد، متابعت و همراهي محمد و افراد حاضر در مكه يا مدينه واجب نبود، تا به خاطر عدم همراهي مؤاخذه شوند؛ و آناني كه در كربلا يا مناطق نزديك آن بودند و امام آنان را دعوت نمود و مي توانستند به سيدالشهداء(ع) كمك كنند ولي سرباز زدند، مورد مؤاخذه هستند.



پس، براساس اين ديدگاه، بعضي از بزرگان بني هاشم، مثل محمد بن حنفيه، ابن عباس، عبداللّه بن جعفر، عمر بن علي (عمر الاطراف) و عبيداللّه بن علي كه در سفر كربلا امام را همراهي نكردند، ولي در جبهه ي يزيد بن معاويه هم قرار نگرفتند، معصيت نكرده اند.



اما اگر از جهت دوم به مسئله نگريسته شود، قضاوت متفاوت خواهد بود. ارزش افرادي كه امام را از مدينه يا مكه همراهي كردند و تا پايان هم در كنار آن حضرت ايستادند در اين نهفته است كه آنان بدون مكلف شدن و براساس شناخت و اطاعت و عشق به امام ايشان را همراهي كردند. برادران محمد بن حنفيه، مثل عباس(ع)، عبداللّه، جعفر، عثمان، محمد، اصغر (ابوالفرج الاصفهاني، ص86ـ98 و شيخ مفيد، ج2، ص109ـ116) (ابي بكر) كه امام را در سفر به كربلا همراهي كردند و با وي به شهادت رسيدند، از طرف امام(ع) مكلف نشده بودند. تفاوت آنان با محمد بن حنفيه يا ابن عباس يا جعفر بن عبداللّه در اين بود كه صرفا از زاويه ي ملاحظات خاص، يا فقط براساس تجزيه و تحليل و آينده نگري و اتكا به تجربه ي خود به اين مسئله نمي نگريستند؛ آنان كساني بودند كه نظر امام(ع) را بر تجربه و آينده نگري خود مقدم مي داشتند.



بني هاشم و اصحاب همراه امام(ع) معتقد بودند كه امام حسين(ع)، به خاطر خاندان و موقعيتش، حق هدايت و رهبري مردم را دارد و آنان در اين راه عاشقانه مطيع و مشتاق بودند تا براساس وظيفه جان خود را فدا كنند. آنان كساني بودند كه همانند امام(ع) مي دانستند كه نيروي نظامي نمي تواند عمل و وجدان اسلامي را در آن موقعيت حفظ كند و جامعه نياز به تكاني سخت و جنبش قلوب و احساسات دارد و اين كار تنها از طريق قرباني كردن و تحمل مصائب و رنج هاي فراوان به دست مي آيد.



محمد بن حنفيه و ابن عباس و عبداللّه بن جعفر، چون از زاويه ي افرادي جهان ديده به قيام امام حسين(ع) و حركت به طرف كوفه مي نگريستند، تلاش گسترده اي براي جلوگيري از حركت امام(ع) به كوفه به عمل آوردند و حتي امام(ع) را قسم دادند كه به سوي كوفه و كربلا حركت نكند و در مقام نصيحت، عرضه داشتند كه اگر تو را بكشند نور خدا در زمين خاموش مي گردد و از امام مي خواستند كه مهلت دهد تا از يزيد براي ايشان و خاندانش امان بگيرند (دشتي، ص664). اين گروه گرچه به حقانيت راه امام حسين(ع) معتقد بودند، ولي در مسئله ي روشِ برخورد با يزيد، با امام اختلاف داشتند. برخلاف اين دسته، اصحاب و برادران و بني هاشمِ حاضر در صحنه ي كربلا، همانند امام معتقد بودند كه در اين راه بايد حركت كنند، خواه به سود آنان تمام شود و يا به ظاهر به ضرر آنان باشد.



آن عده از بني هاشم كه در عاشورا حاضر بودند، چون با ديدي حسيني به قيام امام(ع) مي نگريستند، زنان و كودكان را هم با خود آوردند؛ در حالي كه محمد بن حنفيه، با نظري متفاوت، نه خود همراه امام آمد و نه به هيچ يك از فرزندانش اجازه ي همراهي عموي بزرگوارشان را داد (ابن سعد، ص61). از زاويه ي دوم، محمد بن حنفيه به فتح واقعي دست نيافته است (بحارالانوار، ج42، ص81)، و شايد از اين ديد اين احتمال را بتوان داد كه عدم همراهي او با امام حسين(ع) در سفر به كربلا، نوعي تخلف محسوب شود.

پاورقي

1 . ر.ك: ابوحنيفه احمد بن داود الدينوري، اخبار الطول، تحقيق عبدالمنعم عامر، ص227؛ ابوجعفر محمد بن جرير الطبري، تاريخ الطبري، ج4، ص250ـ251 و عزالدين ابي الحسن ابي الاثير، الكامل في التاريخ، ج2، ص529.



2 . آنچه درباره ي گفت وگوي محمد بن حنفيه با امام حسين(ع) در منابع كهن و متقدم تر آمده، اشاره اي به اين كه گفت وگو در مكه و در موقع رفتن به عراق بوده است ندارد. خبري كه آمدن محمد را به مكه و گفت وگوي او را با امام حسين(ع) نقل كرده در منابع متأخرتر، مانند لهوف آمده است.



3 . ر.ك. ابن اعثم: الفتوح، ج5، ص20؛ الطبري، تاريخ الطبري، ج4، ص292؛ ابوحنفيه دينوري، اخبار الطوال، ص253؛ علامه محمدباقر مجلسي: بحارالانوار، ج44، ص233ـ298.

منابع



ـ الطبري، ابوجعفر محمد بن جرير. تاريخ الطبري، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بي تا.



ـ المقرم، عبدالرزاق الموسوي. 1399 ق، مقتل الحسين(ع)، بيروت، دارالكتب الاسلامي.



ـ ابن طاووس، ابوالقاسم علي بن موسي بن جعفر. 1414 ق، اللهوف علي قتلي الطفوف، تحقيق الشيخ فارس تبريزيان، تهران، دارالاسوة.



ـ ابن خلكان، شمس الدين محمد بن ابي بكر. وفيات الاعيان، تحقيق احسان عباس، بيروت، دارالفكر، بي تا.



ـ ابن اعثم، ابومحمد احمد. 1406 ق، الفتوح، بيروت، دارالكتب العلمية.



ـ ابن الاثير، عزالدين ابي الحسن. 1408 ق، الكامل في التاريخ، تصحيح علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي.



ـ ابن سعد، محمد. 1405 ق، الطبقات الكبري، بيروت، دار بيروت.



ـ مفيد، محمد بن النعمان. الارشاد في معرفة حجج اللّه علي عباده، ترجمه ي هاشم رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علمية الاسلامية، بي تا.



ـ المجلسي، محمدباقر. 1342، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلامية.



ـ قرني گلپايگاني، علي. 1341، منهاج الدموع، قم، كتابفروشي صحفي.



ـ ابوالفرج الاصفهاني، علي بن الحسين. 1419 ق، مقاتل الطالبيين، تحقيق احمد صقر، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.



ـ رضوي اردكاني، سيدابوفاضل. 1373، ماهيت قيام مختار ابن ابي عبيد ثقفي، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.



ـ مامقاني، عبداللّه. 1352 ق، تنقيح المقال في علم احوال الرجال، بي جا، مطبعة الحيدرية.



ـ سپهر، عباسقلي خان. 1357، ناسخ التواريخ، حضرت سجاد، تهران، كتابفروشي اسلامية.



ـ مجلسي، محمدباقر. 1373، جلاء العيون، تاريخ چهارده معصوم، قم، انتشارات سرور.



ـ دشتي، محمد. 1377، فرهنگ سخنان امام حسين(ع)، قم، مؤسسه ي تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع).



ـ جعفريان، رسول. 1381، تأملي در نهضت عاشورا، قم، انتشارات انصاريان.



ـ ابن شهرآشوب، محمد بن علي. مناقب آل ابي طالب، قم، انتشارات علامه، بي تا.



ـ القمي، شيخ عباس. 1414 ق، سفينة البحار، تهران، دارالاسوة.



ـ البلاذري، احمد بن يحيي بن جابر. 1977 م، انساب الاشراف، تحقيق محمدباقر المحمودي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1394 ه·· . و دارالتعارف للمطبوعات.



ـ ابن اعثم، ابومحمد احمد. 1372، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.



ـ الدينوري، ابوحنيفه احمد بن داود. 1370، اخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الشريف الرضي.



ـ ابن سعد، محمد. ترجمة الامام الحسين(ع)، تحقيق عبدالعزيز الطباطبائي، قم، مؤسسة آل البيت.

دكتر محمدعلي چلونگر