بازگشت

فلسفه نهضت امام حسين عليه السلام




پيش درآمد



درباره علل و عواملي كه موجب قيام مقدس و خونين كربلا شد، سخن بسيار گفته و كتاب هاي زيادي نوشته اند و نظرات گوناگوني ابراز داشته اند كه گاهي موجب رد و ايراد و برخورد عقايد گشته و احيانا كار به تخطئه و تكفير و تهمت هاي ناروايي نيز كشيده شده كه متاسفانه دست برخي از سياست بازان نيز در اين برخوردها بي دخالت نبوده است و در پاره اي از مقطع هاي زماني مدت ها بحث روز شده و ايجاد اختلاف و دو دستگي در محافل ديني و مجامع مذهبي نموده است. ولي به نظر ما بهتر آن است كه اين انگيزه ها و عوامل را در سخنان خود امام حسين عليه السلام يا ائمه معصومين ديگر عليهم السلام جستجو كنيم.



نخستين روايت يا رواياتي كه در اين جا مورد بحث قرار مي گيرد همان روايات عامه است؛ بدين مضمون كه ائمه معصومين و حجت هاي الهي هرچه مي كردند بر اساس برنامه و دستوري بود كه از طرف خداي تعالي براي آنها تعيين شده بود و آنها نيز كه كامل ترين و فرمانبردارترين انسان ها بودند وظيفه خود را به هر سختي و دشواري هم كه بوده است انجام مي دادند. براي نمونه به روايت زير توجه نماييد:



شيخ كليني(ره) در اصول كافي در باب "ان الائمه عليهم السلام لم يفعلوا شيئا الا بعهد من الله و امر منه لايتجاوزونه" به سند خود از معاذ بن كثير از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمودند: "به راستي كه وصيت به صورت كتابي از آسمان بر محمد صلي الله عليه و آله نازل گرديد، و نامه مُهر شده اي جز وصيت بر آن حضرت نازل نشد، و جبرئيل عرض كرد: اي محمد، اين است وصيت تو در امت خويش كه نزد خاندان تو خواهد بود. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اي جبرئيل كدام خاندانم؟ عرض كرد: برگزيدگان خدا از آنها و دودمانشان، تا علم نبوت را از تو ارث برند همان گونه كه ابراهيم به ارث نهاد، و اين ميراث از علي و فرزندان صلبي اوست.



به راستي وصيت مُهرهايي بود، پس علي عليه السلام مُهر اول را گشود و هر چه در آن بود بر طبق آن عمل كرد، سپس حسن عليه السلام مُهر دوم را گشود و هرچه در آن بود به آن عمل كرد، و چون حسن عليه السلام از دنيا رفت، حسين عليه السلام مُهر سوم را گشود و ديد در آن دستور خروج و كشتن و كشته شدن بود و نوشته بود كه مردمي را براي شهادت با خود ببر كه جز به همراه تو شهادتي براي آنها نيست و آن حضرت اين كار را كرد، و چون از دنيا رفت آن وصيت را قبل از شهادت به علي بن الحسين عليه السلام داد. او مُهر چهارم را گشود و در آن ديد كه نوشته است سكوت كن.



نظير اين روايت، روايات ديگري نيز در همان باب از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه در برخي از اين روايات استدلال جالبي شده است كه اگر مردم علت صلح يا جنگ ائمه را نفهميدند نمي توانند عجولانه قضاوت كنند و تشبيه شده است به داستان موسي و خضر كه حضرت خضر به كارهايي دست زد كه براي حضرت موسي عليه السلام غير منتظره و غير قابل قبول بود؛ مانند سوراخ كردن كشتي، و كشتن آن پسر، و كارهاي ديگر. كه علت و حكمت آنها را نمي دانست. و هنگامي كه حضرت خضر علت آنها را براي موسي عليه السلام بيان كرد قانع گرديد.(1)





احساس مسووليت



با توجه به شناختي كه از يزيد تبهكار داريم براي يك مسلمان متعهد معمولي ـ تا چه رسد به رهبر بزرگوار مسلمين ـ راهي جز آنچه امام حسين عليه السلام در برخورد با حكومت ظالمانه يزيد انتخاب كرد وجود نداشت، زيرا حكومت يزيد بر اساس هيچ معياري مشروعيت نداشت، و طبق هيچ قانون و عرفي صحيح نبود، و خود يزيد هم لياقت كوچكترين پست و مقامي را در حكومت اسلامي نداشت تا چه رسد به زمامداري، و بيعت امام حسين عليه السلام با چنين حكومت و چنين شخصي از هيچ نظر صحيح نبود و هيچ گونه مَحمِل و توجيهي نمي توانست داشته باشد.



اميرالمومنين در خطبه شقشقيه درباره علت پذيرفتن مسووليت خلافت، فرمود:



"لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلما ان لايقاروا علي كظة ظالم ولا سغب مظلوم لألقيت حبلها علي غاربها...(2)؛ اگر حضور نيروي كافي و مسووليت الهي نبود و آن پيماني كه خداوند از دانشمندان گرفته كه تن به سيري ستمكار و گرسنگي ستمديده ندهند هر آينه مهار خلافت را به كوهانش مي افكندم."



و اين انگيزه و هدف، يعني عمل به وظيفه شرعي و انجام تكليف الهي، در قيام مقدس امام عليه السلام در سخنان خود امام حسين عليه السلام به خوبي و به طور صريح ذكر شده، آن جا كه وقتي نامه به بزرگان بصره مي نويسد و علت نهضت و دعوت الهي خود را ذكر مي كند، مي نويسد: "... و انا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه صلي الله عليه و آله فان السنة قد اميتت و ان البدعه قد احييت...(3)؛ من شما را به كتاب خدا و سنت رسول او دعوت مي كنم كه به راستي سنت، مرده و بدعت زنده گشته است."



يا وقتي با فرزدق شاعر رو به رو مي شود و او علت حركت حضرت را جويا مي شود امام عليه السلام در پاسخ او مي فرمايد: "...ان نزل القضا بما نحب و نرضي فنحمد الله علي نعمائه و هو المستعان علي ادا الشكر و ان حال القضا دون الرجا فلم يبعد من كان الحق نيته و التقوي سريرته(4)؛ اگر قضا و قدر بر وفق مراد و ميل ما آيد كه خداي را بر نعمت هايش سپاس مي گوييم و او خود كمك كار اداي شكر اوست و اگر قضاي الهي با آنچه اميد داريم حايل گشت پس كسي كه حق نيت او و تقوي پيشه اوست راه دوري نپيموده است."



و هنگامي كه مسلم بن عقيل را به كوفه مي فرستد در نامه اي كه به مردم آن ديار مرقوم مي دارد در محكوميت يزيد و حقانيت خود مي نويسد: "... فلعمري ما الامام الا العامل بالكتاب والقائم بالقسط والدائن بدين الحق الحابس نفسه علي ذات الله والسلام(5)؛ به جان خودم سوگند امام و رهبر نيست مگر كسي كه به كتاب خدا عمل كند و به عدل و داد قيام نموده و به دين حق متدين باشد و جان خود را در راه خدا گرو بگذارد."



يا آن جا كه وقتي وليد بن عتبه فرماندار مدينه از آن حضرت مي خواهد با يزيد بيعت كند امام عليه السلام در پاسخ او مي فرمايد: "ايها الامير انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و محل الرحمة بنا فتح الله و بنا ختم، و يزيد رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحرمة، معلن بالفسق، و مثلي لايبايع مثله...(6)؛ اي امير، ماييم خاندان نبوت و معدن رسالت، خاندان ماست كه محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خداست، خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نموده و تا آخر نيز همگام با ما خاندان به پيش خواهد برد... ."...



يا هنگامي كه در راه كوفه با لشكر حر بن يزيد رياحي برخورد مي كند در خطبه اي به آنها مي فرمايد: "ايها الناس ان رسول الله صلي الله عليه و آله قال: من راي سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناكثا عهده، مخالفا لسنة رسول الله يعمل في عباد الله بالاثم والعدوان فلم يغير عليه بفعل ولا قول، كان حقا علي الله ان يدخله مدخله. الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان، و تولوا عن طاعة الرحمن، و اظهروا الفساد، و عطلوا الحدود، واستاثروا بالفيء، واحلوا حرام الله و حرموا حلاله، و اني احق بهذا الامر لقرابتي من رسول الله(7)؛ اي مردم به راستي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود كسي كه سلطان ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال دانسته و پيمان خدا را بشكند و مخالف سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله ميان بندگان خدا به گناه و دشمني عمل كند و با اين حال با رفتار و گفتار خود به مخالفت با او برنخيزد بر خدا حق است كه او را همنشين همان ظالم كند.



هان اي مردم! اينان ملازم پيروي شيطان گشته و از اطاعت خداي رحمان رو گردانده و فساد را آشكار ساخته و حدود الهي را تعطيل نموده اند و حق مسلمانان را ميان خود تقسيم كرده و حرام خدا را حلال، و حلال خدا را حرام كرده اند و به راستي كه من به امر زمامداري و حكومت شايسته تر هستم به سبب نزديكي با رسول خدا.



يا در وصيت نامه اش به محمد بن حنفيه مي نويسد:





نتيجه



با توجه به آنچه گفته شد به اين حقيقت مي رسيم كه قيام امام حسين عليه السلام در آن زمان و با آن وضع حكومت مسلمانان، يك وظيفه الهي و يك فريضه شرعي بود، و بلكه انجام اين وظيفه مهم، اختصاصي به شخص امام حسين عليه السلام نداشت و وظيفه هر مسلماني بود. البته در مورد آن حضرت مهمتر و سنگين تر بود؛ از اين رو نبايد درباره انگيزه اين قيام مقدس بيش از اين به بحث و گفت وگو بپردازيم، بلكه اگر بخواهيم بحث بيشتري را در اين باره دنبال كنيم بايد به دنبال پاسخ اين سوال برويم كه: چرا ديگران مانند امام حسين عليه السلام قيام نكردند و مخالفت خود را با آن حكومت ننگين و غيرمشروع اعلام ننمودند؟



ميان مردم آن زمان به جز بسياري از افراد عوام و بي تفاوت يا فريب خورده، جمع زيادي نيز از افراد دانشمند و متدين و آگاه به اوضاع و احوال بودند كه نه فريب تبليغات فريبنده دستگاه بني اميه را مي خوردند و نه زير بار تهديدها و تطميع هاي آنها مي رفتند، و رشد و درك تحليل مسائل را نيز به خوبي داشتند؛ مانند عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر و محمدبن حنفيه و عبدالله بن جعفر و ديگران..



خلاصه بايد سبب عدم قيام و حركت نكردن آنها را پيدا كرد نه علت قيام امام حسين عليه السلام) را، و عذر آنها را براي نپيوستن به امام حسين عليه السلام جستجو نمود، وگرنه در چنين شرايطي كه ترسيم شد وظيفه هر مسلماني قيام و مخالفت با آن حكومت بود





پاسخ به يك سوال ديگر



بنابراين، ديگر زمينه اي براي اين بحث هم باقي نمي ماند كه: آيا امام حسين عليه السلام مي دانست كشته مي شود يا نه؟ و اگر مي دانست چگونه خود و يارانش را به كشتن داد و به قربانگاه برد؟ با اين كه خداي تعالي مي فرمايد: "ولا تلقوا بايديكم الي التهلكة."



همچنين زمينه اي براي اين بحث نيز نمي ماند كه: آيا امام عليه السلام به منظور تشكيل حكومت اسلامي قيام كرد و زمينه اي براي اين كار وجود داشت يا نه؟ و آن همه جنگ و جدال بر سر اين مطلب و قلم فرسايي ها و تكفير كردن ها و چماق كشي هاي بي ثمر جا ندارد، بلكه بايد گفت موجب اتلاف وقت گشته و خالي از شبهه هم نبوده و نخواهد بود.



زيرا وقتي آن قيام و حركت براي امام عليه السلام به صورت يك وظيفه الهي و ديني درآمد ديگر احتمال اين كه ممكن است خود و يارانش در اين نبرد كشته شوند، و زن و فرزند و همراهانش به اسارت بروند و اموال و خيمه و خرگاهش به تاراج برود هيچ كدام نمي تواند جلوي انجام آن وظيفه و حركت مقدس را بگيرد. چنانچه در جاهاي ديگر قبل از حادثه كربلا و پس از آن نيز چنين احتمالي نمي تواند جلوي جهادها و دفاع هاي مقدس اسلام را بگيرد، و آيا بطور اساسي جهاد در راه خدا و دفاع از نواميس اسلام و حفظ مرزهاي كشور اسلامي جز با آمادگي براي شهادت و ايثار جان و مال و فرزند مقدور است؟



مگر جنگ با دشمنان اسلام هميشه توام با پيروزي نظامي و شكست دشمنان بوده است؟



هر قيام و دفاعي بالاخره احتمال كشته شدن و اسارت همراهان و غيره را به همراه دارد، مگر اين احتمال و حتي يقين به آن مي تواند عذري براي شانه خالي كردن از زير بار چنين وظيفه و مسووليت بزرگي قرار گيرد.



مگر آن همه آيات و رواياتي كه درباره جهاد در راه خدا رسيده، تخصيص خورده است تا ما بياييم بحث كنيم كه آيا قيام امام حسين عليه السلام از مصاديق آن بوده يا نه؟



مگر در جنگ تبوك وقتي مسلمانان به خاطر همين احتمال ها و هراس ها شروع به بهانه جويي كرده و خواستند از رفتن به جنگ شانه خالي كنند اين آيات نازل نشد كه: "يا ايها الذين آمنوا ما لكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثاقلتم الي الارض ارضيتم بالحياة الدنيا من الاخري فما متاع الحياة الدنيا في الاخرة الا قليل، الا تنفروا يعذبكم عذابا اليما و يستبدل قوما غيركم...(10)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد شما را چه مي شود كه چون به شما گفته مي شود كوچ كنيد در راه خدا، به زمين چسبيده ايد آيا به جاي آخرت به زندگي دنيا خشنود گشته ايد در صورتي كه بهره زندگي دنيا در برابر آخرت جز بهره اندكي نيست، و اگر كوچ نكنيد (در راه خدا) خداوند شما را به عذابي دردناك گرفتار كند و مردم ديگري را به جاي شما آورد."



مگر منظور از "احدي الحُسنَيين" كه در آيات بعد از همين آيات آمده پيروزي يا شهادت در راه خدا نيست.



و مگر در تهديد آنها كه از ترس مرگ در جنگ احزاب ميدان را خالي كرده و به شهر مي آمدند به صراحت نمي فرمايد: "و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لايولون الادبار و كان عهدالله مسؤولا، قل لن ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت او القتل و اذا لاتمتعون الا قليلا.(11) به راستي كه اينان از پيش، با خدا معاهده كرده بودند كه به جنگ پشت نكنند و به راستي كه عهد خدا مورد بازخواست است، بگو گريز براي شما سودي ندارد اگر از مرگ يا كشته شدن بگريزيد، و در آن صورت جز اندكي (از زندگي) بهره ور نخواهيد شد."



و مگر درباره جنگ احد و كساني كه فرار كردند نمي فرمايد: "يا ايها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين كفروا و قالوا لاخوانهم اذا ضربوا في الارض او كانوا غزي لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا ليجعل الله ذلك حسرة في قلوبهم والله يحيي و يميت والله بما تعملون بصير، و لئن قتلتم في سبيل الله او متم لمغفرة من الله و رحمة خير مما يجمعون، و لئن متم او قتلتم لالي الله تحشرون(12)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد مانند آنها كه كفر ورزيدند و به برادران ايماني خود كه (براي جهاد) در زمين گام نهاده و با جنگجويان بوده اند گفتند: اگر نزد ما بودند نه مي مردند و نه كشته مي شدند تا خدا آن را در دل هاي ايشان حسرتي قرار دهد، و خداست كه زنده مي كند و مي ميراند و خدا به اعمالي كه مي كند بيناست. و اگر كشته شويد در راه خدا يا بميريد، آمرزش خدا از آنچه جمع مي كنيد بهتر است، و اگر بميريد يا كشته شويد در پيشگاه خدا محشور مي شويد."



و مگر جاي ديگر درباره همين ها كه از ترس از دست رفتن جان و مال حاضر به جهاد در راه خدا نبودند نمي فرمايد: "قل ان كان آباوكم و ابناوكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد في سبيله فتربصوا حتي ياتي الله بامره والله لايهدي القوم الفاسقين(13)؛ بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و همسرانتان و خويشاوندانتان و مال هايي كه به دست آورده ايد و تجارتي كه از كسادي آن مي هراسيد و مسكن هايي كه بدان دل خوش هستيد نزد شما از خدا و پيغمبر او و جهاد در راه وي محبوب تر است منتظر باشيد تا خدا فرمان خويش را بيارد كه خدا مردم گناهكار را هدايت نمي كند."



و آيات بسيار و روايات زيادي كه در اين باره نقل شده و از حوصله اين بحث خارج است.





تذكر يك نكته جالب



اساسا در سخنان امام حسين عليه السلام نكته هايي است كه از آن به خوبي استفاده مي شود كه قيام امام عليه السلام نه براي حكومت و رياست و نه غرض فردي و امور شخصي بوده بلكه هدف آن حضرت مبارزه با جريان انحرافي بوده است كه در اسلام پديد آمده بود. همان گونه كه گفتيم وضع اسلام و مسلمانان و زمامداري و حكومت به حدي منحرف شده بود كه وظيفه هر مسلماني اظهار مخالفت و جلوگيري از آن انحراف و سقوط بود و مربوط به شخص امام عليه السلام و حتي شخص يزيد نيز نبود، و آن نكته اين است كه امام عليه السلام در آن روايت كه پيش از اين با شرح بيشتري ذكر شد مي فرمايد: "انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و محل الرحمة بنا فتح الله و بنا ختم، و يزيد رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحرمة، معلن بالفسق... ."...



و به دنبال آن فرمود: "و مثلي لايبايع مثله؛ كسي مانند من با شخصي مانند او بيعت نمي كند."



يا در جاي ديگر مي فرمايد: "و علي الاسلام، السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد(14) بايد فاتحه اسلام را خواند در آن وقتي كه مردم گرفتار زمامداري مانند يزيد شوند."



كه از به كار بردن كلمه "مثل" در هر دو جا استفاده مي شود كه نفع و زيان شخص من يا شخص يزيد مطرح نيست، بلكه هر كسي مانند من باشد وقتي در مقابل حكومتي مثل حكومت يزيد قرار گرفت نمي تواند با چنين حكومتي بيعت كند؛ و وقتي زمامداري مثل يزيد بر مردم حاكم شد بايد فاتحه اسلام را خواند.





انعكاس اهداف نهضت امام حسين عليه السلام در زيارتنامه آن حضرت



از جمله مطالبي كه مي تواند تاييدي بر گفتار فوق و معرف خوبي براي هدف امام حسين عليه السلام باشد جملاتي است كه از سوي ائمه معصومين عليهم السلام به روايت علما و محدثان عالي قدر اسلام رسيده كه از آن جمله اين عبارت است كه در بسياري از زيارتنامه هاي آن حضرت آمده است: "اشهد انك قد اقمت الصلاة ... و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في سبيل الله؛ گواهي دهم كه تو به راستي برپا داشتي نماز را و امر به معروف و نهي از منكر كردي و در راه خدا جهاد نمودي."



و ديگر اين جملات كه در زيارتنامه اربعين امام حسين عليه السلام به نقل شيخ طوسي در "تهذيب" و در "مصباح" آمده كه صفوان جمال گويد كه مولايم امام صادق عليه السلام به من فرمود كه وقتي در آن روز خواستي آن حضرت را زيارت كني چنين بگو: "السلام علي ولي الله و حبيبه ... "



و همچنان زيارتنامه را نقل مي كند تا آن جا كه درباره آن امام شهيد و مظلوم مي گويد: "فاعذر في الدعاء و منح النصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة؛ به راستي كه در دعوت مردم هيچ كوتاهي نكرد و حق نصيحت را به خوبي انجام داد و جان عزيز خود را در راه تو بذل كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت گمراهي نجات بخشد."



از اين عبارت ها به خوبي روشن مي شود كه هدف امام عليه السلام از قيام و بذل جان و خون شريفش همان نجات مردم از گمراهي و ضلالت و امر به معروف و نهي از منكر بوده است نه گرفتن حكومت ظاهري و زمامداري بر مردم.



جهالت و حيرت ضلالتي كه در سخن امام صادق عليه السلام است به نظر مي رسد همان حيرت و ترديدي بود كه مردم به خاطر تبليغات وسيع دستگاه خلافت امويان و فتواهاي ملانماهاي خود فروخته آن زمان بدان دچار گشته بودند كه نمي دانستند وظيفه شان در چنان موقعيتي چيست و با اين كه مي دانستند ـ يا مطمئن بودند ـ كه اگر حركتي بر ضد حكومت كنند پيروزي ظاهري ندارند و در اين راه كشته خواهند شد، آيا با اين حال باز هم وظيفه شان قيام و حركت است يا نه، كه امام عليه السلام با شهادت خود آنها را از اين جهالت و حيرت بيرون آورد، و به آنها ياد داد كه وظيفه شان چيست.



باري به گفته شهيد استاد مطهري:



همان طوري كه سخن انسا ن ها از نظر بساطت و يا پيچيدگي؛ يعني از نظر اين كه قرّا و ساده و تك معني باشد يا اين كه چند معني و چند لايه و داراي صورت و باطن باشد، فرق مي كند، نهضت ها و حركت هاي انسان ها هم عينا همين طور است. ما دو نوع سخن مي توانيم داشته باشيم: سخني كه تك معني باشد و سخني كه چند معني و چند پهلو باشد. بهترين مثال آيات قرآن مجيد است. قرآن مجيد آيات خود را به دو دسته تقسيم مي كند:



آيات محكمات و آيات متشابهات؛ آيات محكمات آياتي است كه از نظر عبارت تك معني است، يعني يك معني و يك مفهوم بيشتر از عبارات آن نمي توان استفاده كرد. ولي آيات متشابهات آياتي است كه در آن واحد از آنها چند معني مي توان استنباط كرد، و البته براي اين كه در معاني مشابه، به اشتباه نيفتيم بايد آيات محكمه را مقياس و معيار قرار بدهيم كه آيات محكمة "ام الكتاب" است.



گفتيم نهضت ها و حركت هاي انسان ها هم عينا همين طور است. ممكن است نهضتي تك معني و تك مقصد باشد و ممكن است به اصطلاح متشابه باشد، يعني در آن واحد مقصدها و هدف هاي مختلف داشته باشد، گو اين كه همه آن هدف ها بازگشتشان به يك هدف اصلي باشد، يك نهضت مي تواند در آن واحد داراي جنبه ها و ابعاد مختلف بوده باشد.



نهضت امام حسين عليه السلام يك نهضت چند مقصدي و چند جانبه اي و چند بُعدي است. علت اين كه تفاسير و تعابير مختلفي در مورد اين نهضت شده است، محاذي بودن عناصر دخيل در آن است. ما وقتي كه از جنبه بعضي عوامل و عناصر به اين نهضت نگاه مي كنيم، مي بينيم صرفا جنبه تمرد و عدم تسليم در مقابل قدرت هاي جابر و تقاضاهاي ناصحيح قدرت حاكم وقت دارد. از اين نظر، اين نهضت يك نفي، نه و عدم تسليم است.



عنصر ديگر، عنصر اتمام حجت است. در آن روز، جهان اسلام سه مركز بزرگ و موثر داشت: مدينه كه دارالهجرة پيغمبر بود، شام كه دارالخلافة بود و كوفه كه قبلا دارالخلافة اميرالمومنين علي عليه السلام بود، و به علاوه شهر جديدي بود كه به وسيله سربازان مسلمين در زمان عمر بن خطاب ساخته شده بود و آن را سربازخانه اسلامي مي دانستند و از اين جهت با شام برابري مي كرد. از مردم كوفه، يعني از سربازخانه جهان اسلام بعد از اين كه اطلاع پيدا مي كنند كه امام حسين حاضر نشده است با يزيد بيعت كند، در حدود هيجده هزار نامه مي رسد. نامه ها را به مركز مي فرستند، به امام حسين عليه السلام اعلام مي كنند كه شما اگر به كوفه بياييد، ما شما را ياري مي كنيم. اين جا امام حسين عليه السلام بر سر دو راهي تاريخ است، اگر به تقاضاي اينها پاسخ نگويد قطعا در مقابل تاريخ محكوم است و تاريخ آينده قضاوت خواهد كرد كه زمينه فوق العاده مساعد بود ولي امام حسين عليه السلام از اين فرصت نتوانست استفاده كند يا نخواست يا ترسيد و از اين قبيل حرف ها. امام حسين عليه السلام براي اين كه اتمام حجتي با مردمي كه چنين دستي به سوي او دراز كردند كرده باشد به تقاضاي آنها پاسخ مي گويد، به تفصيلي كه باز شنيده ايم، در اين جا اين نهضت ماهيت و شكل ديگري به خود مي گيرد.



يكي ديگر از جنبه هاي اين جنبش، جنبه تبليغي آن است؛ يعني اين نهضت در عين اين كه امر به معروف و نهي از منكر است و در عين اين كه اتمام حجت است [و در عين اين كه عدم تمكين در مقابل تقاضاي جابرانه قدرت حاكم زمان است]، يك تبليغ و پيام رساني است، يك معرفي و شناساندن اسلام است.

پاورقي

1- علل الشرايع، ج1، ص200/ بحارالانوار، ج 44، ص 19 .



2- نهج البلاغه، خطبه3



3- تاريخ طبري، ج4، ص266



4- همان، ج4، ص290/ ارشاد مفيد، ج2 ص69



5- ارشاد مفيد، ج2، ص36



6- حياة الامام الحسين عليه السلام، ج2، ص255



7- تاريخ طبري، ج3، ص376/ احقاق الحق، ج11، ص9ـ6



8- مقتل خوارزمي، ج1، ص188/ مقتل عوالم، ص54



9- ارشاد مفيد، ج2، ص81



10- توبه (9) آيات 38 و 39



11- احزاب (33) آيات 15و 16



12- آل عمران(3) آيات156 ـ 158



13- توبه (9) آيه24



14- امالي شيخ صدوق

رسولي محلاتي