بازگشت

علل سياسي عدم حمايت مردم از امام حسين (ع)


مقدمه



اصولاًماهيّت و ساختار نظامهاي سياسي و عملكرد حاكمان در پيدايش و شكل گيري وقايع تاريخي، ظهور مخالفان و شيو مقابله آنها با حكومتها تأثير اساسي و تعيين كننده اي ايفا مي كند. صلح تحميلي امام حسن (ع) با معاويه و قيام خونين امام حسين (ع) عليه يزيد در همين چارچوب قابل تفسير است.



حكومت معاويه و يزيد هر دو فاقد مشروعيّت الهي و مقبوليت مردمي بودند، اما معاويه چهره كريه خود را در هاله اي از تظاهر و ريا پوشانده بود و با ترفند هاي متعددي كه ذيلاً شرح داده خواهد شد مردم را تحميق و قلوب آنان را مرعوب و مطيع خود ساخته بود. برخلاف معاويه، پسرش يزيد متظاهر به فسق و فجور بود و علناً عدم پايبندي خود را به مباني و قوانين اسلام نمايان مي ساخت.



امام حسين (ع) اگر كمترين سازش و نرمشي از خود نشان دهد حكومت نامشروع يزيد به عنوان يك حكومت اسلامي در ديدگاه ديگران مقبول مي افتد و جامعه در برابر حكومت باطل، روح طغيان و ناسازگاري را از دست مي دهد و عدالت مي ميرد. بدين لحاظ تنها راه حفظ نظام و كيان اسلام را در قيام مسلحانه و عدم بيعت با يزيد ديد.



امام حسين (ع) از مشروعيّت الهي و محبوبيّت و مقبوليّت مردمي برخوردار بود. مردم به آن حضرت توجه و علاقه قلبي داشتند و همين امر سبب گرديد تا يزيد در اخذ بيعت از وي شدت عمل نشان دهد.



بعد از مرگ معاويه نامه هاي فراوان كوفيان ناظر بر اعلام حمايت و اطاعت مطلق از امام حسين (ع) به ايشان رسيد. در همين راستا كاروان 150 نفري از سران و بزرگان كوفه، كه هر كدام حامل نامه هايي از مردم اين شهر بودند، امام را در مكه ديدار كردند و ايشان را به كوفه دعوت نمودند. و همچنين به امام (ع) نوشتند كه «صد هزار شمشير در ياري تو آماده است و چهل هزار تن از طريق مسلم بن عقيل بيعت كردند.»



پاسخ نام كوفيان از سوي امام حسين (ع) هنگامي داده شد كه دوازده هزار نامه نزد امام (ع) جمع شده بود. مجموعه شواهد و قراين حكايت از آن داشتند كه مردم آماده قيام اند و در انتظار امام، تا پرچم مبارزه را بر دوش گيرد.



اما چه علل و عواملي موجب گرديد كه ناگهان مردم كوفه 180 درجه تغيير موضع دادند و نه تنها امام حسين (ع) را يكه و تنها گذاشتند بلكه فرتر از آن به صف خصم پيوستند.



چرخش و پيمان شكني مردم كوفه را مي توان از زواياي گوناگون مورد بحث قرار داد. به تعبير ديگر عوامل متعددي در عدم حمايت مردم از امام حسين (ع) در روز عاشورا دخالت داشت. اما در اين ميان با استناد به حديثي كه امام محمد غزالي از قول پيامبر اكرم (ع) نقل كرد: «الناس علي دين ملوكهم» نظام سياسي و حكومت وقت نقش كليدي بر عهده داشته است. نقض ميثاق مردم با امام حسين (ع) و سكوت و بي اعتنايي آنها در قبال كربلا يك حادثه اتفاقي يا زاييده عوامل زودگذر و عاطفي و ناگهاني نبود، بلكه نتيجه و پيامد اجتناب ناپذير يك رشته شرايط و جريانات سياسي مسلّط بود. با عنايت به اين نكته به منظور تجزيه و تحليل ريشه ها و علل سياسي عدم پشتيباني مردم از انقلاب امام حسين (ع) ابتدا به تشريح و تبيين مشخصات و عملكرد حكومت طولاني معاويه، و آنگاه به زمامداري كوتاه مدت يزيد خواهيم پرداخت. زيرا يزيد وام دار و وارث اوضاع و احوال و فرهنگ و ايدئولوژي سياسي و حكومتي بود كه ريشه هاي تاريخي ـ سياسي نسبتاً طولاني داشت كه از زمان عثمان شروع شده، در زمان معاويه به اوج خود رسيده و شكل تكامل يافته و منسجم در كلي شئونات حيات فردي و اجتماعي مسلمانان متبلور شد. و در زمان يزيد به بار نشست؛ جهت نتيجه گيري مبحثي تحت عنوان پيامدها و تبعات سياستها و عملكرد اين پدر و پسر بويژه معاويه مطرح خواهد شد.



ماهيت حكومت معاويه: تبديل خلافت به سلطنت



اگر چه اساساً شالوده انحراف در نظام سياسي و حكومت اسلامي پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) و ناديده انگاشتن وصايا و سفارشات مكرر آن حضرت در خصوص تعيين جانشين خود و خانه نشيني حضرت علي (ع) بنيان گرديد، اما شكل تكامل يافته و علني آن كه در واقع در بروز و حدوث و شكل گيري تاريخ اسلام از جمله عدم پشتيباني مردم از امام حسين (ع) در كربلا، تأثيري غير مستقيم اما بنيادين و تعيين كننده داشت، در دوران حاكميت معاويه نهادينه شد. ذيلاً به اختصار روند تغيير خلافت به پادشاهي را بررسي مي كنيم.



الف ـ پيدايش انحراف در نظام سياسي اسلام



شيوه پيامبر اكرم (ص) در تعيين كارگزاران رسول اكرم (ص) در تمام دوران حكومت خود جز حضرت علي (ع) به فردي از بني هاشم پستي اعطا نكرد. ابوبكر در زمان خلافتش هيچيك از افراد قبيله و خاندانش را به مناصب و مقامات دولتي نگماشت. عمر طي ده سال حكومت شخصي از بني عدي را به مقام پايين رتبه اي منصوب كرد، ولي ديري نگذشت كه اورا نيز عزل نمود. به همين علت بود كه در آن زمان زمينه بروز عصبيت هاي قبيله اي مساعد نگرديد.



اگر چه اساساً شالوده انحراف در نظام سياسي و حكومت اسلامي پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) و ناديده انگاشتن وصايا و سفارشات مكرر آن حضرت در خصوص تعيين جانشين خود و خانه نشيني حضرت علي (ع) بنيان گرديد، اما شكل تكامل يافته و علني آن كه در واقع در بروز و حدوث وشكل گيري تاريخ اسلام از جمله عدم پشتيباني مردم از امام حسين (ع) در كربلا، تأثيري غير مستقيم اما بنيادين و تعيين كننده داشت، در دوران حاكميت معاويه نهادينه شد.



انتصاب معاويه به استانداري شام و انعقاد نطف پادشاهي



دگرگوني و تغيير خلافت به ملوكيّت در حالي صورت مي گيرد كه عمر از وقوع آن نگران است او در هنگام وفاتش بيشتر از همه بيم از آن داشت كه مبادا جانشين اش در مورد قبيله و نزديكان خود سياستي را تغيير دهد كه از زمان رسول الله (ص) تا زمان خلافت وي در مورد انتخاب مسئولان حكومتي در پيش گرفته شده بود. غافل از آنكه خود با انتصاب معاويه به سمت استانداري شام در سال پنجم خلافتش اساس و پايه تحول و تغيير خلافت به سلطنت را پي ريزي كرد.



معاويه در مسير تأسيس حكومت پادشاهي



جريان پادشاهي در آغاز چندان پررنگ و واضح نبود. اما گاه برخي علايم و اشارات نظير ماجراي زير نشان مي دهد كه معاويه به سرعت در مسير بنيانگذاري نظام سلطنت گام بر مي دارد و پادشاهي چهره خود را نمايان مي سازد.



ابن خلدون مي گويد: «چون معاويه هنگام آمدن عمر به شام، با ابهت و شكوه و لباس پادشاهي و سپاهيان گران و بسيج فراواني با عمربن خطاب ملاقات كرد، عمر اين وضع را ناپسند شمرد و گفت: اي معاويه به روش كسرايان گراييده اي. معاويه جواب داد: اي اميرالمؤمنين من در مرزي مي باشم كه با دشمنان روبرو هستيم و ما را در برابر مباهات ايشان آرايش جنگ و جهاد نيازمندي است. عمر خاموش شد و او را تخطئه نكرد؛ زيرا استدلال او به يكي از مقاصد دين بود.»



ب ـ شكل گيري نظام سلطنتي: عثمان به دليل انجام يك رشته اقداماتي كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره خواهد شد، عامل اصلي تصوّر و تحول خلافت به پادشاهي تلقي مي گردد.



اعطاي مسئوليتهاي حكومتي به خويشان و بستگان: هنگامي كه عثمان به خلافت برگزيده شد به تدريج اقوام و بستگانش را يكي بعد از ديگري به پستهاي دولتي منصوب كرد. وقتي سعد بن وقاص از استانداري كوفه كنار كشيد، عثمان برادر خوانده، خود، وليد بن عقبه بن ابي معيط را استاندار كوفه كرد و پس از او، اين مقام به سعيد بن عاص رسيد، كه او نيز از بستگان عثمان بود سپرده شد. عثمان، عبدالله بن عامر، پسر دايي خود را استاندار بصره و برادر رضاعيش، عبدالله بن سعد بن ابي سرخ را والي مصر كرد، و حمص و فلسطين و اردن و منطق كامل لبنان را به قلمرو حكومت معاويه افزود و پسرعمويش مروان بن حكم را به عنوان معاون گماشت و ....



در واقع دوران زمامداري عثمان سالهاي حاكميت و سيطر بني اميه بر سرنوشت مسلمانان بود.



انتصاب مخالفان اسلام به مناصب كليدي



حكومت عثمان فرصتي بود براي سازماندهي بني اميّه در مناصب كليدي حكومت و مصادر كارها توسط كساني كه به اجبار و اكراه اسلام را پذيرفته بودند. افرادي كه بوسيل عثمان به مسئوليتهاي درجه اول منصوب شدند همه از «طلقاء» بودند. مدتي بعد زينب (س) در مجلس يزيد به او مي گويد: « امن العدل يا بن الطلقاء». طلقاء دودماني از مردم مكه بودند كه تا آخرين فرصت با پيامبر و دعوت اسلامي مخالفت ورزيدند. پس از فتح مكه، پيامبر اسلام آنها را مورد عفو قرار داد. معاويه و وليد بن عقبه و مروان بن حكم از همين بخشيده شدگان بودند.



حيف و ميل بيت المال: در حكومت عثمان بيت المال مسلمانان بصورت اموال شخصي خليفه در آمده بود و كساني كه قانون را بر رضاي خليفه مقدم داشته و در صدد اعتراض به روشهاي غير قانوني وي بر مي آمدند، آشكارا از حقوق حق خود محروم مي گرديدند. ولي كساني كه تنها هدفشان تأمين هوسهاي عثمان و خواسته هاي حكومت او بودند، هم از نصيب خود برخوردار بودند و هم از حقوق از دست رفته ديگران بهره مي جستند، تا آنجا كه از اين راه ثروتهاي كلان و اندوخته هاي فراوان از خود بجاي گذاردند. عثمان نيز خود از بيت المال مسلمانان تا حدود زيادي اندوخته ساخت، و بني اميه و خويشاوند او از اين راه ثروتهاي عظيمي گرد آوردند. مسعودي مورخ مشهور اسلامي مي نويسد: «هنگامي كه عثمان كشته شد صد و پنجاه هزار دينار و يك ميليون درهم از اموال خود بجاي گذارد و قيمت باغهاي او در وادي القري و حنين و جاهاي ديگر صد هزار دينار بود و داراي گله هايي از شتر و اسب بود.»



دو قطبي شدن جامعه: عثمان اقدامات مالي خاصي بعمل آورد كه راه ثروت اندوزي را به روي طبقه اشراف و ثروتمنداني كه از بخششهاي وي برخوردار بودند. باز كرد و زمينه را براي تثبيت موقعيت سياسي و ازدياد ثروت اين دسته هموار نمود. در كنار اين طبقه ثروتمند. طبقه فقيري بوجود آمد كه نه زمين داشت، نه مال و ثروت و نه بهره اي از بخشش هاي كلان. اين قشر را سربازان و مجاهدان اسلامي و خانواده هاي آنها تشكيل مي دادند. طبقه فقير در اثر بي عدالتي در تقسيم بيت المال و غنايم بوجود آمد؛ زيرا چنانكه گفته شد عثمان بيت المال را به خود و نزديكانش اختصاص داده بود.



سياست و حكومت معاويه و يزيد، دو عامل فردي و اجتماعي يعني ترس و روحيه قبيله اي مسلمانان را از انقلاب عليه بني اميه و ياري و مساعدت امام حسين (ع) بازداشته و آنها را مجبور مي ساخت زندگي توأم با بدبختي و خشونت و محروميّت را بر آزادگي، پيكار و شهادت ترجيح دهند.



استبداد و قانون شكني



قانون شكني در عهد عثمان ابتدا، به دست خليفه و همكاران او شروع گرديد و به تدريج اين حالت عصيان و سركشي به طبقات ديگر اجتماع و زمانهاي بعد هم سرايت كرد. در حكومت مستبدانه عثمان تأمين رضاي خليفه بر همه چيز مقدم بود. كساني كه طبق دلخواه و هوس وي عمل مي كردند در دستگاه حكومت، محترم بودند، ولي اگر مسلماني متعهد بخود جرأت مي داد و مقررات اسلامي را بر انجام خواسته هاي عثمان مقدم مي داشت، از نظر حكومت طرد مي شد و مورد انواع اهانت و تحقير و گاهي هم مورد آزار و اذيت و تبعيد قرار مي گرفت. مانند عمار، ياسير و ابوذر غفاري.



ج ـ تكميل و تحكيم نظام پادشاهي



معاويه 22 سال حاكم شام بود. از زماني كه برادرش يزيد بن ابي سفيان فوت كرد، عمر در سال پنجم حكومت خود، معاويه را به شام فرستاد و پس از شهادت امير المؤمنان (ع) از سال چهل تا شصت هجري، 42 سال حاكم قلمرو اسلامي بود. اين سالهاي طولاني، سالهاي استقرار پادشاهي و امپراطوري و حذف حاكميت اسلامي بود.



معاويه پس از آنكه با پيمان صلح با امام حسن (ع) به همه مناطق اسلامي مسلّط گشت. ماهيّت حكومت جديد خود را چنين اعلام كرد: «اي اهل كوفه خيال مي كنيد كه من براي اين با شما جنگيدم كه نماز ح بجا آوريد و يا زكات بپردازيد؟ نه، چون مي دانم كه شما اينها را بجاي مي آوريد من براي اين با شما جنگيدم كه بر گرد شما سوار شده، به شما حكومت كنم و اينك با آنكه از حكومت من بيزاريد خدا مرا بر شما مسلط ساخته است. آگاه باشيد هر خوني كه تاكنون ريخته شده هدر بوده و هر شرطي كه تعهد كرده ام زير پاهاي من است.»



معاويه قبلاً نيز پس از پايان صلح با امام حسن (ع) گفته بود: «ما اين حكومت را به عنوان سلطنت قبول كرديم.»



امام حسين (ع) كه از اين بابت شديداً احساس نگراني و تعهد و مسؤوليت مي كرد، در انجمن مكه با آنكه معاويه زنده بود و جاسوسان او مراقب كارها بودند چنين فرمود: «من بيم آن دارم كه در اثر اعمال معاويه دين اسلام فرسوده گشته و بالاخره ريشه كن گردد.»



عملكرد حكومت سلطنتي ـ استبدادي معاويه



مسلمانان در برابر سياست عثمان با يك انقلاب عمومي و فراگير عكس العمل نشان دادند. انقلابي كه بزرگترين شهر هاي اسلامي يعني مدينه، مكه، كوفه، بصره و ساير شهرها و دهات، همه در آن شركت داشتند. ولي با توجه به اين كه در زمان معاويه و يزيد ظلم به مراتب بيشتر، ميزان قتل و تهديد زيادتر گسترده تر و محروميت ملت از حقوق و ثروت و در آمد خود آشكار تر بود، لذا هيچگونه واكنشي از سوي مردم ديده نشد و همگي كوركورانه از معاويه و يزيد [ تا قبل از شهادت امام حسين (ع)] اطاعت مي كردند؟ و اينكه به چه دليل انقلابيوني چون امام حسين (ع) را ياري نكردند. اصولاً عملكرد نظامي سياسي چه ميزان در كشاندن مردم به موضع انفعالي و سكوت ذلّت بار دخيل بود؟ مطالعه و تتبع پيرامون اقدامات حكومت معاويه و يزيد، علل و ريشه هاي سياسي پديد آمدن چنين حالتي در نزد مردم را تبيين و تفسير خواهد كرد.



1ـ تطميع:



معاويه به برخي از دشمنان و مخالفان خود پول هاي هنگفتي مي بخشيد؛ زيرا هر چند معاندين خويش را مجبور به سازش نموده و قدرت را از آنها سلب كرده بود، ولي اين مانع از آن نبود كه اگر روزي نظر آنها تأمين نشود قادر به ايجاد آشوب و قيام بر ضد وي نباشند. سياست تطميع عمدتاً در قبال رؤساي قبايل، مردم عراق و حتي صحابه و تابعين كه به كنه حقايق آگاه بودند و گاهي در مورد مردم شام اعمال مي گرديد.



معاويه رجال و متنفذين را با پول مي خريد و به قيمت محروم ساختن ديگران و سلب امنيت مردم، عده اي را به مال و ثروت مي رسانيد. او كشاورزان و بازرگانان و ساير ماليات دهندگان را مورد شديد ترين ظلم و ستم قرار مي داد و مبالغ مورد نظر را از آنها گرفته به مشتي رؤساي قبايل عربي كه دستگاه نظامي وي را ترتيب داده بودند، و براي سركوبي هر نوع جنبش آزادي خواهي، در حالت آماده باش دايمي نگه مي داشتند، مي پرداخت بدين وسيله هم آتش طمع آنها را خاموش مي ساخت و هم از قيام مردم ايمن مي گشت.



2ـ تحميق:



معاويه با اتخاذ سياست مكر و فريب و تقدس مآبي و تظاهر به دينداري بطور كلي و بدلخواه افكار عمومي، به ويژه مردم شام را به سوي هر آنچه كه خود به آن تمايل داشت تهييج مي كرد و كسي بر او خرده نمي گرفت. او با بردباري ظاهري، انتقادات نسبت به خويش را حل مي كرد آنچنان دلهاي اهل شام را مجذوب ساخته بود كه وقتي در روز چهارشنبه، نماز جمعه را اقامه كرد كسي بر او اعتراض نكرد.



«جرجي زيدان» نيز معاويه را يكي از بازيگران و سياستمداران دنيا مي شمارد. او با تردستي ويژه اي به مبارزه با اهل بيت مي پرداخت، به گونه اي كه مبارزه خونين تلقي نمي شد. معاويه بر اساس سياست «علي زدايي» به گونه اي عمل مي كرد كه در نظر افراد به عنوان «امين الله» و انساني برتر تجلي مي نمود. ابو موسي اشعري نمايند تحميلي از سوي علي (ع) در مسئله حكميّت، روزي بر معاويه وارد شد و اين چنين سلام داد: «السلام عليك يا امين الله.»



گروهي از مردم مصر نيز زماني كه جهت ديدار با معاويه در شام وارد كاخ او شدند اين چنين سلام دادند: «السلام عليك يا رسول الله.»



معاويه كه بيشتر عمر خود را در كفر و شرك گذراند و در فتح مكه بناچار به اسلام گرويده بود در چشم ساده لوحان، با علي (ع) برابري مي كرد و گاه برتر. با همين ديدگاه «ربيع بن خثيم» در واقعه صفين در حضور علي (ع) اظهار داشت: «اي اميرالمؤمنين ما در حقانيت اين پيكار ترديد داريم با آنكه از شأن و علو رتبت تو آگاهيم.»



3 ـ تهديد، تعذيب و كشتار



يكي از اركان و مختصات اساسي حكومت مستبد و خودكام معاويه را اعمال سياست تهديد، قتل و شكنجه عليه مخالفان تشكيل مي دهد. اين اقدامات غير انساني عمدتاً در قبال خاندان، پيروان و محبين حضرت علي (ع) بكار مي رفت.



روزي معاويه «بُشرة بن آرخاة» را احضار كرد و به سوي حجاز و يمن روانه ساخت و گفت: «حركت كن همينكه به مدينه رسيدي اهل مدينه را پراكنده كن و آنچه در سر راهت ديدي نابود ساز و اموال كساني را كه با ما بيعت نكرده اند، غارت كن. وقتي وارد مدينه شدي به آنها بفهمان كه به قصد كشتن آن ها آمده اي و اعلام كن كه هيچگونه عذر و اماني ندارند و چنان سخت بگير كه گمان كنند آنها را از بين خواهي برد، آنگه دست نگه دار... و در بين راه مدينه و مكه مردم را بترسان و پراكنده ساز...». معاويه سپس افزود: «به هر يك از مناطق و شهرهاي مطيع علي كه رسيدي مردم را ترسانده و تهديد كن بطوري كه خيال كنند از چنگ تو نجات نخواهند يافت. آنگاه دست از آزار آنها بردار، ولي از آنها براي من بعيت بگير و هر كس از بيعت خودداري كرد، بكش و شيعيان علي را در هر جا كه هستند از دم تيغ بگذران.»



يزيد وارث نظام سياسي و اوضاع و احوال اجتماعي دوران زمامداري معاويه بود. در واقع از نظر ماهيت، حاكميت يزيد تداوم و استمرار شكل متكامل و نهادينه شد نظام سلطنتي ـ استبدادي معاويه بود. در خصوص عملكرد يزيد بايد گفت كه وي فاقد كياست و سياست مزوّرانه و ظاهر سازي پدرش معاويه بود؛ لذا از تظاهر به فسق و فجور و مخالفت علني با احكام و اصول و شعاير اسلامي هيچگونه ابايي نداشت.



«بشرة بن آرخاة» روانه مأموريت خود شد و به شهر مدينه و مكه حمله برد و غير از افرادي كه سوزانيد، سي هزار نفر را به قتل رسانيد.»



معاويه بعد از ماجراي حكميّت سياست خود را نسبت به مسلماناني كه با سياست او مخالف بودند ، با اين سر آغاز خونين شروع كرد و در اجراي اين سياست مسلمانان را كشته و اموال آنها را به غارت مي برد بطوريكه فساد و خونريزي فجيعي به راه انداخت.



مورخان مي نويسد: «اين ارعاب و تهديد به حدي رسيد كه مسلمانان ترجيح مي دادند آن ها را كافر و زنديق بنامند، ولي شيعه علي (ع) نگويند.»



درگير و داراين سياست خشونت آميز معاويه، وضع عراق مخصوصاً كوفه از همه جا بدتر بود؛ زيرا كوفه مركز شيعيان امام علي (ع) بشمار مي رفت. معاويه: «زيادبن سميه» را والي كوفه قرار داد. بصره را نيز به آن ضميمه ساخت.



زياد كه روزي در صف ياران علي (ع) بود و همه آنها را بخوبي مي شناخت، شيعيان را مورد تعقيب قرار داد و در هر گوشه و كنار كه مخفي بودند، پيدا كرد. آنها را به قتل مي رساند. يا دستها و پاهاي آنها را قطع مي كرد و از درختان خرما به دار مي آويخت. بطوريكه تمام شخصيتهاي معروف شيعه از عراق متواري شدند.



4ـ فشار اقتصادي



يكي از اهرمهاي فشار معاويه بر ضد مخالفان خود بويژه دوستداران و خانواده امام علي (ع)، اعمال محدوديتها و محروميتهاي اقتصادي بود. معاويه پس از انعقاد معاهده صلح با امام حسن (ع) به نمايندگان و فرمانداران خود نوشت: «.... كاملاً تفتيش كنيد اگر دو نفر شهادت دادند كه كسي از دوستداران علي و خاندان اوست. اسمش را از دفتر دولت حذف كنيد و حقوق و مقرري او را قطع نماييد.» در چارچوب اجراي اين سياست، بسيار اتفاق مي افتاد كه مقرري عده اي از انصار كه هيچ گناهي جز ياري اهل بيت پيامبر نداشتند قطع مي شد.



هر گاه يكي از مسلمانان و شهروندان از اطاعت معاويه سرپيچي مي كرد بلافاصله مأموران وي حقوق او را قطع مي كردند.



يكي از تاكتيكهايي كه معاويه به منظور اخذ بيعت از حسين بن علي (ع) براي وليعهدي يزيد به آن متوسل شد، قطع مقرري بني هاشم از بيت المال بود تا بدين وسيله امام حسين (ع) را زير فشار گذاشته وادار به بيعت كند.



5ـ تخدير افكار عمومي به نام دين و تضعيف روح انقلاب.



معاويه براي اعمال اين بخش از سياست خود مكانيزمهاي زير را به كار بست:



الف ـ جعل احاديث: پشتوانه اقدامات ضد اسلامي و انساني معاويه مانند سركوب مردم و تثبيت استبداد و قتل و غارت و دشنام به خانواده پيامبر اكرم (ص) بخصوص علي (ع) دستگاه حديث سازي وي بود.



معاويه عده اي از اصحاب مانند ابوهريره، عمروبن العاص، مغيره بن شعبه و از تابعين نظير عروه بن زبير را به منظور تراشيدن محور و محمل ديني از طريق جعل احاديث براي حكومت غير مشروع بني اميه و يا حداقل براي جلوگيري از انقلاب مردم استخدام كرده بود تا بواسطه عامل دروني و رواني، يعني دين و كمك عوامل خارجي يعني ديكتاتوري، تهديد، خشونت، ايجاد رعب و وحشت و شكنجه و اختلاف قبيله اي كه توسط خود معاويه اجرا مي شد از وقوع و حدوث هر گونه جنبش و انقلابي جلوگيري بعمل آورد.



از جمله اين احاديث ساختگي احاديثي بود كه مسلمانان را از هر گونه جنبش و انقلاب بر حذر مي داشت و به تسليم شدن در برابر وضع موجود تشويق و ترغيب نموده و مبارزه بر ضد ظلم و ستم و كوشش در راه ايجاد يك نظام عادلانه را عملي خلاف دين وانمود مي ساخت. نمونه اينگونه احاديث جعلي حديثي است كه «عبدالله بن عمر» بدين مضمون نقل كرده است: «پيامبر (ص) فرمودند: بعد از من شاهد تبعيضها و كارهاي ناروا از ناحيه زمامداران خواهيد بود. گفتند: يا رسول الله در آن هنگام چه بايد بكنيم؟ فرمودند: حق آنها را اداء كنيد و حق خود را از خدا بخواهيد». و روايات ديگري مانند اينكه: «هر كس عمل ناروايي از زمامدار ببيند، بايد صبر كند زيرا هر كس به اندازه يك وجب از جمعيت كناره گيري كند و در آن حال از دنيا برود. به رسم جاهليت از دنيا رفته است.»



اينگونه احاديث مسلمانان را به صبر و بردباري در برابر ظلم و تهديد و خشونت و كشتار، دعوت مي نمود و عدم تحمل اين فشار را بر خلاف دين قلمداد مي كرد.



نقض ميثاق مردم با امام حسين (ع) و سكوت و بي اعتنايي آنها در قبال قيام كربلا يك حادثه اتفاقي و يا زاييده عوامل زودگذر و عاطفي و ناگهاني نبود، بلكه نتيجه و پيامد اجتناب ناپذير يك رشته شرايط و جريانات سياسي مسلّط بود.



ب ـ فقهاي درباري: از سوي ديگر فقهاي رسمي و دولتي پيوسته با فتاواي خود قيام مردم را عليه حكومت فاسد، تحريم مي كردند. «شربيني، از زبان مؤلف كتاب «منهاج» ياغيان را چنين تعريف كرده است: «ياغيان عبارتند از مسلماناني كه با حاكم وقت مخالفت مي كنند، اگر چه حاكم وقت ظالم و مخالفان عادل باشند. آنگاه وي به كتاب «شرح صحيح مسلم» استناد مي ورزيد كه مي نويسد: «مخالفت و جنگ با زمامداران اسلامي به اتفاق آراء همه فقهاي اسلامي، حرام است ولو هر قدر فاسق و ظالم باشند».



«باجوري» نيز در حاشيه اي كه به كتاب «شرح الغزي» نوشته مي گويد: «اطاعت از زمامدار اسلامي واجب است، اگرچه ظالم باشد. آنگاه اضافه مي كند كه در كتاب «شرح صحيح مسلم» نيز آمده است كه «جنگ با زمامدار ظالم به اتفاق آراي فقها حرام است».



اين فتاوا و امثال اينها كه قيام مردم عادل را بر ضد زمامدار فاسق و بيدادگر تحريم كرده، ايجاد رعب و وحشت در دلهاي مردم و اعمال ظلم و بيدادگري را مجوز تصاحب حكومت معرفي مي كند.نتيجه رنگ ديني دادن به حكومت اموي و هر حكومت ظالمانه است. و اين هم پيامد توجيه و تطبيق اعمال نارواي حاكمان ستمگر با تعاليم ديني است.



ج ـ فرق مزجئه: يكي ديگر از ترفند هاي گمراه سازيهاي ديني كه بني اميه بكار مي بستند تأسيس فرقه هاي ديني ـ سياسي بود كه به استخدام حكومت اموي درآمده با يك سلسله تفاسير و توجيهات ديني، اعمال ضد اسلامي آنها را توجيه مي كردند. يكي از نمونه هاي بارز اين موضوع، فرقه «مرجئه» بود.



معاويه كه در واقع باني و بنيانگذار اين فرقه محسوب مي شود تظاهر به پيروي از مذهب جبر، و عقايد مرجئه مي كرد. از جمله عقايد فرقه مرجئه اين بود كه: «ايمان عبارت از اعتقاد قلبي است. كسي كه قلباً مؤمن است هر قدر به زبان اظهار كفر كند و يا بت بپرستد و يا آنكه در كشور اسلامي بطريقه يهود و نصاري رفتار كند و در اين حال بميرد، نزد خدا داراي ايمان كامل بوده، اهل بهشت و از بندگان محبوب خدا بشمار مي رود.»



نتيجه منطقي چنين طرز تفكري اين بود كه امويان هر قدر هم كه مرتكب گناه و جنايت مي شدند باز مؤمن و مسلمان بودند.



فرقه مرجئه اين انديشه ها را در بين مسلمانان گسترش مي دادند تا بدين وسيله افكار عمومي را تخدير و مسموم نموده و از همكاري با رهبران انقلاب ضد اموي منصرف سازند.



د ـ ترويج جبريگري: امويان به منظور تحكيم پايه هاي حكومت خود و ممانعت از انقلاب ملّت، يك نوع گمراه سازي ديگر نيز ابداع نموده بودند و آن عبارت بود از ترويج فرقه «جبريه».



امويان با خطر نفوذ فرقه «قدريه» مواجه بودند. اين فرقه معتقد به حريّت اراده و آزادي انسان در مقام عمل بودند. و عقيده داشتند كه انسان هر نوع عملي را كه در زندگي پيش مي گيرد، به ميل خود انتخاب مي كند و چون در انتخاب عمل و رفتار، آزاد است، لذا در برابر اعمال خود مسؤول مي باشد؛ زيرا هر حرّيتي طبعاً مستلزم مسؤوليت است.



اين مذهب براي امويان كه از مخالفت ملّت بيمناك بودند.خطر بزرگي به شمار مي رفت. از اين رو پيروان و رهبران قدريه را زير فشار قرار داده از مذهب «جبريه» كه درست نقطه مقابل آن بود جانبداري مي كردند؛ زيرا مذهب جبريه در زمينه مبارزات سياسي با اهداف امويان سازش و همسويي داشت. اين مذهب به مردم مي گفت كه وجود امويان و كارهاي آنان هر قدر هم كه ناروا و ظالمانه باشد جز تقدير و مشيت الهي نيست و به هيچ وجه قابل تغيير و تبديل نمي باشد. بنابراين، مخالفت با آنها هيچ فايده اي ندارد.



هـ ـ احياي تمايلات قبيله اي و نژادي: معاويه به طرق گوناگون با موج گسترده خشم و نفرت عمومي كه حكومت وي را تهديد مي كرد به مقابله مي پرداخت، كه مهمترين آنها عبارت از ايجاد اختلاف و كشمكش ميان نيروهاي عقيدتي مخالف حكومت اموي و تحريك تعصبات جاهليت قبيله اي ميان قبايل در سطحي وسيع بود تا تحت تأثير كينه هاي جزيي قبلي، شكاف و اختلاف در ميان اين قبايل بوجود آمده با يكديگر به دشمني و ستيز برخيزند و وحدتشان غير ممكن گردد. و ديگر فرصت اينكه حكومت اموي را غير قانوني اعلام كنند نداشته باشند. به اين ترتيب معاويه با استفاده از عوامل داخلي يعني رقابت ميان قبايل موفق به شكست اين مخالفتها شد. رؤساي اين قبايل نيز مشغول بدگويي از دشمنان قبيله خود، نزد حاكمان اموي شدند. معاويه و خلفاي بعدي توانستند خود را در ميان گروههاي متخاصم حكم قرار دهند و بدون آنكه متوجه شوند خود آتش كينه را در ميان آنان برافروخته آنها را در اطاعت از خود متحد سازند. اين وضع باعث شده بود كه اين قبايل همواره بر ضد نيروهاي انقلابي، با حكومتهاي وقت همكاري كنند تا در پرتو آن امتيازاتي را كه از آن برخوردار بودند حفظ كنند.



در چارچوب اين سياست بود كه معاويه كينه هاي قديمي باقي مانده از جنگهاي گذشته را تحريك و زنده كرد. در واقع تعداد قابل توجهي از سپاهيان يزيد با دلي سرشار از خاطرات تلخ جنگهاي بدر، احد و نهروان، با انگيز گرفتن انتقام خون خويشاوندان و افراد قبايل خود از بني هاشم، بويژه امام علي (ع) به پيكار با امام حسين (ع) و يارانش برخاستند.



تعداد قابل توجهي از محققين و مورخين اذعان دادند كه ابن زياد «نهضت شيعه» را در كوفه فقط با قدرت نظامي قتل، خشونت، ارعاب، تهديد و نيرنگ سركوب نكرد. بلكه آن را به ياري خود قبايل شكست داد. رقابت و تعصب ميان قبايل به او اين امكان را داد كه آنها را به جان هم بيندازد.



ماهيّت و عملكرد حكومت يزيد



يزيد وارث نظام سياسي و اوضاع و احوال اجتماعي دوران زمامداري معاويه بود. در واقع از نظر ماهيت، حاكميت يزيد تداوم و استمرار شكل متكامل و نهادينه شد نظام سلطنتي ـ استبدادي معاويه بود.



در خصوص عملكرد يزيد بايد گفت كه وي فاقد كياست و سياست مزوّرانه و ظاهرسازي پدرش معاويه بود لذا از تظاهر به فسق و فجور و مخالفت علني با احكام و اصول و شعاير اسلامي هيچگونه ابايي نداشت. او در آشكار ساختن عقايد خود و خاندانش تا آنجا پيش رفت كه علناً از شكست كفار قريش در برابر مسلمانان در جنگ بدر اظهار تأثر و اندوه مي كند و كشتن فرزندان پيغمبر و خاندان وحي و فضيلت را در كربلا به حساب انتقام از پيامبر بزرگ اسلام مي گذارد. و آرزو مي كند: «اي كاش اجداد و پدران وي بودند و شهادت جگر گوشه رسول الله (ص) را مي ديدند و به او مي گفتند اي يزيد دست تو شل مباد.»



صرف نظر از اين وجه تمايز اساسي، تفاوت قابل توجهي ميان اقدامات يزيد و معاويه ملاحظه نمي گردد و در واقع با توجه به اشتراك ماهيّت حكومت، اعمال و افعال بويژه سياسي آنها را مي توان در چارچوب يك مقوله واحد گنجاند. بهرحال به منظور تبيين و تشريح و شناخت بيشتر علل و عوامل سياسي كه خصوصاً تأثير مستقيم و آني در تنها ماندن امام حسين (ع) در واقعه كربلا داشت. اختصاراً به عملكرد يزيد عمدتاً تا وقوع حادثه كربلا اشاره خواهيم كرد.



1ـ كشتار، غارتگري، تجاوز:



يزيد ضعف خود را در عدم برخورداري از فراست و سياست مكر و خدع پدر، با بكارگيري افراطي و گسترده تر اهرمهاي ديگر يعني ايجاد رعب و وحشت و قتل عام و تعدّيهاي وحشيانه جبران كرد. هر چند دوران حكومت يزيد بسيار كوتاه بود و بيش از سه سال طول نكشيد اما در همين اندك مدت، ننگين ترين جنايتها و خيانتها بدست او انجام شد. در سال اول حكومتش امام حسين (ع) را به شهادت رساند و در سال دوم، مردم مدينه را دچار رعب و وحشت ساخت و آنچه كه در مدينه بود براي لشكريان خود مباح گردانيد و در سال سوم، خانه خدا، كعبه را با منجنيق سنگ باران كرد.



2 ـ انتصاب عبيدالله بن زياد به استانداري كوفه:



مهمترين عامل و ابزار يزيد در اعمال سياست تهديد و ارعاب و كشتار در بحبوح قيام امام حسين (ع)، و باني اصلي و مستقيم عهد شكني و عدم حمايت مردم كوفه از امام حسين (ع)، عبيدالله بن زياد بود.



هنگامي كه يزيد از ورود نمايند مخصوص حسين (ع) مسلم، در كوفه و موفقيت سريع و استقبال گرم مردم از آن بزرگوار اطلاع يافت و دانست كه «نعمان بن بشير» استاندار كوفه آنچنان جسور نيست كه بتواند تسلّط حكومت وي را بر آن ناحيه حفظ كند بناچار دست به دامان كثيف ترين و بي اصالت ترين نوكران و عمّال خويش يعني عبيدالله بن زياد زد و او را كه در بصره حكومت داشت با حفظ سمت به استاندار كوفه منصوب ساخت: و مأموريت داد تا كوفه را آرام كند و جنبش اصيل و مقدسي را كه به حمايت از خاندان شريف پيغمبر بوجود آمده بود به سختي سركوب سازد. عبيدالله بن زياد با يك سلسله اقدامات تاكتيكي ذيل مردم را از گرد مسلم پراكنده ساخت و نهايتاً از پشتيباني امام حسين (ع) بازداشت.



الف ـ مكر و حيله:



عبيدالله بن زياد با نيرنگ خاصي وارد كوفه شد و با آنكه نيروي نظامي قابل ملاحظه اي نداشت با خدعه و شيطنت و تهديد و تطميع آنچنان كوفه را در برابر قدرت پوشالي يزيد مرعوب ساخت كه توانست در كمترين مدّت تسلّط از دست رفت حكومت يزيد را بر آنجا به صورت بهتر و مقتدرتر باز گردانده و نيروي عظيمي را كه در حمايت از مسلم بن عقيل گرد آمده بود به آساني متلاشي سازد. عبيدالله دستور داد منادي در همه جا ندا در دهد و بگويد: «مردم كوفه، بر بيعت يزيد ثابت بمانيد پيش از آنكه وي ارتشي نيرومند از شام بفرستد تا مردان شما را بكشند و زنان شما را به اسارت ببرند.



ب ـ تهديد، رعب و وحشت:



ابن زياد در زمان قيام امام حسين (ع) و اعلام حمايت مردم از آن حضرت و مخالفت با يزيد، در بصره با خشن ترين زبان به مردم گفت: «اگر به من خبر برسد كه كسي مخالفت و ستيزه جويي كرد يا شايعه پراكني كرده است، خودش و بستگانش را خواهم كشت. نزديك را به گناه كسي كه دور است و بي گناه را به جرم گناهكار مؤاخذه خواهم كرد تا به راه راست بيايد و آن كسي را كه قبلاً مي گويد و بيم مي دهد، بهانه اي باقي نمي گذارد.»



خشونت، گناهكار و بي گناه نمي شناسد آنچه برايش اهميت دارد، بقاي قدرت است به هر قيمت كه باشد، عبيدالله بن زياد همين زبان و رفتار را به حداكثر ممكن در كوفه بكار برد و خشونت و قساوت را به قله پستي و دنائت رسانيد و خطاب به مردم استبداد زده كوفه گفت: «براي مخالفان زهر كشنده ام و هر كس از شما بايد فقط براي حفظ جان خويش بينديشد.»



«آلبر كامو» در كتاب « حكومت نظامي» حاكمي را تصوير مي كند به نام «طاعون» با مختصاتي همانند عبيدالله بن زياد و يزيد كه دفتر زندگي مردم را در دست دارد و هر نامي را خواست خط مي زند و در گوشه اي، انسان قلم خورده مثل جسد بر خاك مي افتد و افراد شروع مي كنند به خط زدن نام يكديگر، بديهي است آناني كه دستي قويتر و حجمي بيشتر داشته اند زودتر دفتر زندگي را به چنگ مي آورده اند و نامي را به خط زده اند.»



ج ـ جنگ رواني:



از سوي ديگر عبيدالله بن زياد دست به يك جنگ رواني تمام عيار و گسترده زده بود تا رعب و وحشت مثل خون در قلب و شريانهاي مردم كوفه جريان يابد و روحياتشان تضعيف گردد. بازار آهنگران كوفه يكسره شب و روز كار مي كرد صداي تيز كردن نيزه ها و شمشيرها در شهرها پيچيده بود، آتش كوره آهنگران لحظه اي خاموش نمي شد، شمشيرها را تيز مي كردند و به زهر، آب مي دادند. اين فضا به آساني انسانهاي چند چهره و بي هويّت كوفه را مثل گاهي اسير تندباد استبداد مي نمود.



پيامد و نتايج سياستهاي معاويه و يزيد



تحريف و انحراف نظام سياسي و حكومت جامعه مسلمانان از بستر اسلامي و تهي شدن از موازين الهي و تثبيت رسمي مباني آن از طريق تبديل خلافت به پادشاهي توسط معاويه و عملكرد وي و پسرش (يزيد) سر منشأ و ريشه مصايب و بدبختي هاي آينده جهان اسلام از جمله عدم حمايت مردم از قيام امام حسين (ع) در كربلا گرديد و تبعات و عواقب دردناك ذيل را براي اجتماع مسلمانان ببار آورد:



1ـ مسخ شخصيت واقعي مردم و بي هويتي آنها:



سياست هاي معاويه و يزيد جامعه اسلامي را دچار ذلت و فلاكت و بيچارگي نموده و زندگي مردم را به پستي و تباهي كشاند. اين سياست ها مسلمانان با ايمان را كه زندگي و حياتشان در مسير مبارزه در راه عقيده سپري مي شد و در پرتو آن مردمان ديگر نيز از يوغ ظلم و ستم آزاد ساخته ارزش انساني از دست رفته شان را به آنها باز مي گردانيد، به صورت افرادي در مي آورد كه زندگيشان بر مدار هيچ عقيده اي نمي گشت. دنبال هدف بزرگتري نمي رفتند، اسير تمايلات سركش و منافع زودگذر بودند و هر روز خود را در صفي جا مي زدند.



2ـ سكوت و سكون:



سياست و حكومت معاويه و يزيد، دو عامل فردي و اجتماعي يعني ترس و روحيه قبيله اي مسلمانان را از انقلاب عليه بني اميه و ياري و مساعدت امام حسين (ع) بازداشته و آنها را مجبور مي ساخت زندگي توأم با بدبختي و خشونت و محروميّت را بر آزادگي، پيكار و شهادت ترجيح دهند.



امام حسين اين چنين مردمي را مورد خطاب قرار داده و مي فرمايد كه من مرگ با غزّت را بر زندگي با ذلّت ترجيح مي دهم. از سوي ديگر سياست «گمراه سازي و تخدير افكار عمومي به نام دين» معاويه وضع نامطلوب اجتماعي و ديني را كه در جامعه اسلامي حكمفرما بود موجه جلوه داده باعث مي شد توده هاي مسلمان از انتقاد و اعتراض لب فروبسته و هيچگونه كوششي به منظور بهتر ساختن وضع خود به عمل نياورند و بدينوسيله احساس گناه كه هنگام شدّت فشار و لبريز شدن كاس صبر، باعث انقلاب مي شد، در دلهاي اقشار مختلف مردم از بين مي رفت. پر واضح است وقتي كه احساس گناه از بين رفت. جامعه براي هميشه در آرامش و سكوت و تلخي فرو مي رود.



اگر عكس العملي را كه مسلمانان در قبال سياست عثمان و عمّال وي از خود نشان دادند. با روشي كه در برابر سياست معاويه در پيش گرفتند، مقايسه كنيم آثار شوم اين سياست را در جامعه اسلامي وقت به وضوح مشاهده مي نماييم.



3ـ ترويج نفاق و دورويي:



افرادي هم كه دچار اينگونه تبليغات دروغين و گرفتار فشار امويان نشده بودند، وضع دردناك ديگري داشتند كه دست كمي از وضع دسته اول نداشت. گروه اخير در نتيجه اين وضع ناگوار دچار دو گانگي شخصيت شده بودند. به اين معنا كه تحت تأثير شخصيت پنهاني و واقعي خود مخالف رفتار و اعمال حكومت بودند، ولي به اقتضاي شخصيت ظاهري با عملكرد حكومت هماهنگي و موافقت نشان مي دادند. سياست مالي و رفتار غير انساني و اقدامات خشونت آميز و رعب انگيز معاويه و پسرش، مردم را ناگزير ساخته بود راه دورويي و نفاق را در پيش گرفته از بيان حق خودداري ورزيده، تظاهر به خلاف عقايد خود بكنند، تا هم از مال و ثروتي كه معاويه در دست داشت برخوردار كردند و هم روح تعصب قبيله اي خود را كه ايجاب مي كرد كوركورانه از رؤساي قبايل خود پيروي كنند، نگهدارند. اين شخصيت دوگانه و دورويي را «فرزدق» شاعر، هنگامي كه در راه كوفه با امام حسين (ع) ملاقات نمود. در پاسخ آن حضرت كه از وضع كوفيان سئوال فرمود: چنين تصوير نمود: «دلهاي مردم در بند محب تو است. ولي شمشيرهايشان به روي تو آخته است.»



اين خصيصه و ويژگي مردم با توجه به سياست و شخصيت مزورانه و منافقانه و معاويه از مصاديق بارز و علني حديث «الناس علي دين ملوكهم» مي باشد كه امام محمد غزالي از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده است.



4ـ اطاعت بي چون و چرا از حكام:



مردمي كه با امام حسين (ع) نقض ميثاق كردند محصول و مولود «استخفاف» بودند. جان و انديشه و شخصيت آنان لگد كوب و تحقير شده بود و لزوماً بهر شكلي كه حاكميت معاويه و يزيد و كارگزاران او مي خواستند، مثل موم صورت مي پذيرفتند. همان سياست فرعوني كه قرآن مجيد توضيح مي دهد: «فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعُوهُ إنَّهُم كَانُوا قَوْماً فَاسِقينَ.»



(سپس قوم خود را تحقير و سركوب كرد تا از او اطاعت كنند، اينان مردمي تبهكار بودند.)



5 ـ دنيا دوستي و رفاه طلبي:



در اثر عملكرد معاويه و يزيد بويژه سياست تطميع و تحريف ديني، محور و كانون حيات مردم بويژه رهبرانشان، حسب دنيا، قدرت خواهي و رفاه و آسايش بود.



تعبير فرزدق، تحليل هنرمندان موقعيت اجتماعي و تاريخي مردم آن روزگار بود. مردمي كه همه، تيغ بر چهره آرمانهاي خود مي كشند. چنين مردمي نگاه و جهت اصلي باور و حركتشان دنياست. وقتي مي بينند دنيا و منافع آنان به خطر افتاده است، به سرعت تغيير جهت و موقعيت مي دهند. مثل «منذربن جارود» كه نام امام حسين (ع) را به عبيدالله بن زياد داده مثل عمربن سعد كه به دليل قريشي بودن مورد اعتماد مسلم بن عقيل قرار گرفت و مدتي بعد فرمانده سپاه عبيدالله بن زياد بود. مثل احنف بن قيس كه به نامه امام حسين (ع) جواب نداد، اما به اطرافيان خود گفته بود: «خانواده علي (ع) را بارها آزموده ايم. آنها ايالتي را براي حكومت به انسان نمي دهند. فرصتي نمي دهند كه انسان ثروت جمع كند و در جنگ نيز اهل كينه و تزوير نيستند.»



يزيد ضعف خود را در عدم برخورداري از فراست و سياست مكر و خدع پدر، با بكارگيري افراطي و گسترده تر اهرمهاي ديگر يعني ايجاد رعب و وحشت و قتل عام و تعّديهاي وحشيانه جبران كرد. هر چند دوران حكومت يزيد بسيار كوتاه بود و بيش از سه سال طول نكشيد اما در همين اندك مدت، ننگين ترين جنايتها و خيانتها بدست او انجام شد.



6 ـ زنده شدن تعصبات و آداب و رسوم جاهليت:



چنانكه گذشت سياستهايي كه معاويه بكار بسته و يزيد به آنها تداوم بخشيده و از نتايج آنها بهره مي برد موجب شده بود تا بار ديگر خصوصيات پست جاهليت در ميان مردم زنده شود. در واقع با احياي ارزشهاي قومي و قبيله اي، تمام زحمات پيامبر اسلام (ص) و حضرت علي (ع) براي حاكميت ارزشهاي الهي و انساني بي نتيجه ماند

علي محسني