بازگشت

عزّت حسيني در فرهنگ عاشورا


مفهوم شناسي عزت



مفهوم «عزت » به گفتة راغب اصفهاني در كتاب وزين «مفردات القرآن » به معناي آن حالتي است كه انسان را مستحكم و شكست ناپذير مي سازد و نمي گذارد آدمي در پيچ و خم زندگي ، مقهور عوامل دروني و بيروني شده و شكست بخورد.



به همين جهت ، زمين صفت و سختي و به چيزي كه وجودش كمياب باشد كه نفوذناپذير است « ارض ٌ عِزاز» مي گويند، «عزيزالوجود» مي گويند؛ مثلاً به گوشت نايابي كه نمي توان به آن دست يافت «تعزّز اللّحم » مي گويند. و نيز به كسي كه پرصلابت است وهرگز مقهور كسي نمي شود «عزيز» مي گويند.



در قرآن كريم نيز واژة «عزّت » هم در معناي فوق به كار رفته است ، مانند: (فان العزّة لله جميعاً)؛ شكست ناپذيري و قاهريّت تنها از آن خداوند است . و هم به معناي «صعوبت و سختي » بكار رفته است ، مانند: (عزيز عليه ما عنتم )؛ سخت و گران است بر او رنج شما. و به علاوه معناي «غيرت و حميّت » نيز آمده است ، مانند: (بل الّذين كفروافي عزّة ٍ وشقاق ) بلكه آنها كه كافر شدند، گرفتار غيرت هستند. و هم چنين در معناي «غلبه و سيطره » نيز به كار برده شد، مانند: (وعزّني في الخطاب )؛ در سخن گفتن بر من غلبه كرد.



عزّت در قرآن :



در قرآن واژة عزت 92بار تكرار شده و يكي از اسماي حسني خداوند «عزيز»است .



قرآن كريم ، تمام عزّت را تنها از آن خداوند مي داند: (ولله العزة جميعاً) و عزيزواقعي را فقط خدا مي نامد و بس . زيرا تنها موجود قاهر و شكست ناپذير اين عالم كه مقهور چيزي نمي شود، فقط خداوند است ، و ساير مخلوق ها به دليل فقر ذاتي ومحدوديّتشان قابل شكست مي باشند. و چون تمامي عزت از آن اوست ، لذا همة مخلوق ها مي بايست مقام عزت را تنها از او مطالبه نمايند، تا سهمي از عزت نصيب آنان نمايد: (من كان يريد العزّة فـلله العزة جميعاً) همان طوري كه همين كار را باايمان آورندگان انجام داده و سهمي از عزّتش را به آنان عطا فرمود: (ولله العزة ولرسوله وللمومنين )؛ عزت ، خاص خداوند و رسول او و مؤمنين است .



اگر پيامبر و مؤمنان عزيزند، اين عزت را در پرتو عزت خداوند كسب نموده اند. زيرابندگي و اطاعت از خداوند عزيز، عزّت آفرين است ، لذا در حديثي از پيامبراكرم (ص) نقل شده است كه فرمود:



«ان ّ ربّكم يقول كل يوم انا العزيز، فمن اراد عزّ الدارين فليطع العزيز؛ پروردگارشما همه روزه مي گويد: منم عزيز و هركس عزت دو جهان خواهد، بايد اطاعت ِ عزيز كند».



در آية ديگري نيز عزت و ذلّت انسان را به دست خدا مي داند و مي فرمايد: (الّذين يتّخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين ايبتغون عندهم العزه فان ّ العزّة لله جميعاً)آنان كه به جاي مؤمنين ، كفار را ولي ّ و دوست خود برمي گزينند و عزت خود را در نزد آنهاجست وجو مي كنند، اين را بدانند كه عزّت تنها به دست اوست .



عزت حقيقي و جاودانه ، عزت خداوند و پيامبر و مؤمنان است ، و عزتي كه كافران ازآن بهره مندند، «تعزّز» است نه عزت ؛ يعني در حقيقت ، ذلّت و خواري است ؛ چنان كه رسول اكرم (ص) فرمود:



«كل ّ عزٍّ ليس بالله فهو ذُل ٌّ؛ هر عزتي كه از خدا نيست ذلّت است ».



و در آية ديگر، راه دست يابي به عزت و نيز راه ذلت و زبوني را بيان فرمود:



(من كان يريد العزّة فـلله العزة جميعا اليه يصعد الكلم الطّيب والعمل الصالح يرفعه )



راه عزت تنها ايمان و عمل صالح است ، و غير از اين راه ، ذلّت و خواري است :



(ان الذين اتخذوا العجل سينالهم غضب من ربّهم وذلّه ُ في الحيوة الدنيا).



لذا از بني اسرائيل كه از راه ايمان و عمل صالح فاصله گرفته اند، به عنوان افرادي كه ذليل شده اند، نام مي برد: (ضربت عليهم الذّلة والمسكنة ).



پس هركس كه از راه عبوديت و بندگي خدا، عزت را جست وجو نمايد، قطعاً به عزت حقيقي دست خواهد يافت :



(فانّه قد تكفّل باعزاز من اعزَّه )؛ خداوند عزت بخشيدن هركه را كه او را عزيزدارد بر عهده گرفته است .



اساساً فرهنگ قرآني ، انسان مسلمان را از پذيرفتن هر نوع ذلّت و خواري ، تسليم فرومايگان شدن ، اطاعت از كافران و فاجران نهي مي كند؛ تا آن جا كه حتي در فقه ما، يكي از موارد جواز تيمّم با وجود آب ، آن جاست كه اگر انسان بخواهد از كسي آب بگيرد، همراه بامنت ، ذلت و خواري باشد. در اين جا نمازگزار مي تواند به جاي وضو تيمّم نمايد، تا ذلّت طلب آب از ديگري را تحمل نكند.



اگر در قرآن كريم ؛ تمسخر و تحقير ديگران ، فحش و ناسزاگويي ، منت گذاشتن وامثال آن ممنوع اعلام شده است ، همه براي آن است كه عزت و كرامت انسان ها در هم نشكند. و اين كه بر اساس آداب اسلامي ، انسان مسلمان حق ندارد نقاط ضعف ، عيب ها وگناهانش خود را نزد كسي افشا و اظهار نمايد، به خاطر حفظ عزّت نفس است .



اگر قرآن مي فرمايد؛ عزّت خواستن از غير خدا ممنوع است : (ايبتغون عندهم العزّه ) و نيز تعريف و تمجيد ستمگران از گناهان كبيره شمرده شده است ، به اين دليل است كه افراد ناشايست عزيز نشوند و افراد شايسته ذليل نگردند.



در بينش اسلامي ريشة همة زشتي ها، ستمگري ها، تبه كاري ها و گناهان «ذلّت نفس » معرفي شده و بهترين راه اصلاح اين امور نيز، عزّت بخشي به جامعة اسلامي و عزّت آفريني در افراد جامعه است . امام علي (ع) مي فرمايد:«من هانت عليه نفسه فلاترج خيره ؛ كسي كه گرفتار پستي و ذلت نفس باشد، به خيرش اميدي نداشته باشد».



و امام صادق (ع) در روايتي فرمود:



«ان الله تبارك وتعالي فِوَّض الي المؤمن كل َّ شيي ٍ الاّ اِذلال نفسه ؛ خداوند همة امور را به خود مؤمن واگذار نمود، جز آن كه خود را به ذلّت و خواري بكشاند».



گفتني است كه در فرهنگ قرآن ، عزّت بر دوگونه است :



الف ) عزت ممدوح و شايسته ، چنان كه ذات پاك خدا را به عزيز توصيف مي كنيم ؛



ب ) عزت مذموم و آن ، نفوذناپذيري در مقابل حق و تكبّر از پذيرش واقعيات مي باشد و اين عزّت در حقيقت ذلّت است .



(واذا قيل لهم اتق الله اخذته العزه بالاثم فحسبهم جهنم ولبئس المهاد).



قرآن براي بيدارساختن اين مغروران غافل ، از تاريخ و سرنوشت اقوام متكبّر مثال مي آورد: (كم اهلكنا من قبلهم من قرن ).







«عزت » در فرهنگ عاشورا



عزت به عنوان يك خصلت متعالي ِ نفساني و به معناي نفوذناپذيربودن ، صلابت نفس ، شكست ناپذيري ، مقهور عوامل بيروني نشدن ، كرامت و والايي روح انساني ، درمقابل واژة ذلّت قرار دارد كه به معناي تن به پستي و دنائت دادن ، ستم پذيري ، زير بارِمنت رفتن و تحمّل سلطة باطل است .



از زيباترين خصلت ها و روحياتي كه در عاشورا تجلّي نمود، جلوه هاي گوناگون «عزّت » بود. دودمان بني اميّه مي خواستند ذلت بيعت با خويش را بر حسين بن علي (ع)تحميل كنند، ولي روح بلند حسين (ع) و يارانش اين ذلّت و فرومايگي را تحمّل ننمود وفرياد برآورد كه : «لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل ؛ هيچ گاه همانند انسان هاي پست وذليل ، دست بيعت با شما نخواهم داد».



امام (ع) در يكي از شورانگيزترين سخنانش در كربلا فرمود:



«الا ان ّ الدّعي بن الدّعي قد ركزني بين اثنتين ، بين السلّه والذله ، هيهات مناالذّلة ؛ يزيدبن معاويه مرا ميان كشته شدن و ذلّت مخيّر نمود، ولي من هرگز جانب ذلّت وخواري را نمي گيرم ».



بعد در ادامه فرمود: اين را خدا و رسول و دامان پاك عترت و نفوس با عزت نمي پذيرند. من هرگز اطاعت از ستمگران را بر شهادت عزت بخش ترجيح نخواهم داد.به خدا قسم ! آنچه را از من مي خواهند، نخواهم پذيرفت ]ذلت و خواري را[ تا اين كه خدا راآغشته به خون خويش ديدار نمايم ».



اين سخن بلند و حيات بخش اوست كه در رجزخواني هاي روز عاشورايش مي فرمود:



«الموت اولي من ركوب العار؛ مرگ نزد من از ننگ و خواري برتر است .



«و باز مي فرمود: «موت ٌ في عزٍّ خيرٌ من حياة في ذُل ٍّ؛ مرگ با عزت از زندگي همراه با ذلت برتر و بالاتر است ».



در دعاهاي بلندشان به ما آموختند كه چگونه طلب عزت نماييم :



«اللهم وفي صدور الكافرين فعظّمني وفي اعين المؤمنين فجلّلني وفي نفسي واهل بيتي فذلّلني ؛ خداوندا! مرا در نزد بيگانگان عظيم و عزّتمند و در نزد مؤمنين بزرگوار و در نزد خودم ، حقير و به دور از تكبّر گردان ».



در دعاي روز عرفه فرزندش امام سجاد(ع) مي خوانيم :



«ذلّلني بين يديك واعزّني عند خلقك ، وارفعني بين عبادك ...؛ خدايا مرا نزدخودم ، حقير گردان و نزد مردم ، عزيز گردان و بين بندگان خود رفعت بخش ».



در فرهنگ عاشورا آموختيم كه اگر دست يابي به عزّت راهي جز مرگ و كشته شدن نداشته باشد، بايد اين راه را پيمود تا به ساحل شرافت و عزّت برسيم . لذا امام (ع) پس ازبرخورد با سپاه حرّ فرمود:



«من از مرگ ، باكي ندارم . مرگ راحت ترين راه براي رسيدن به عزت است . مرگ باعزت ، حيات ابدي است و زندگي ذلّت بار، مرگ واقعي است .



آيا مرا از مرگ مي ترسانيد؟ چه خيال باطلي ! هرگز از ترس ِ مرگ ، ظلم و ذلّت راتحمّل نمي كنم . درود بر مرگ در راه خدا! شما با كشتن من نمي توانيد شكوه و عزت وشرافت مرا از بين ببريد. هيچ هراسي از مُردن ندارم ».



امام حسين (ع) اين روحيّة زيباي عزتمند را به اصحاب و ياران و فرزندانش نيزمنتقل نمود. لذا مي بينيم قاسم بن حسن (ع) در آن بيان زيبايش مي گويد:



«وقتي زمامداران نظام ما افراد فاسدي ، همچون يزيد و ابن زياد باشند، در اين صورت مرگ براي من از عسل شيرين تر و زندگي با ستمگران ماية ننگ و خواري خواهدبود». و برادرش عباس بن علي (ع) پذيرفتن امان نامة ابن زياد را ننگ و ذلّت ابدي تلقي نموده و به شدت رد مي كند، در صورتي كه اگر مي پذيرفت ، جان سالم به در مي برد. فريادبرآورد:



«مرگت باد اي شمر! نفرين خدا بر تو و امان تو باد. از من مي خواهي كه زير بار ستم و ذلّت تو بروم و از ياري امامم دست بردارم ؟!»



امام (ع) در آخرين لحظه هاي وداع نيز خطاب به كودكان خردسالش فرمود:



«پس از من دشمن شما را اسير مي كند، ولي هرگز ذليل نمي شويد. او شما را به اسارت مي برد، ولي نمي تواند به ذلّت بكشاند. شما خاندان عزت ، كرامت و شرافت هستيد».



و فرزندش امام سجاد(ع) در خطبة آتشين شام خطاب به رژيم بني اميه فرمود:



«اي يزيد! خيال كرده اي با اسيرگرفتن ما و به اين سو و آن سوكشيدنمان ، ما خوار وذليل شده ايم و تو عزيز و شريف گشته اي ؟ به خداقسم ! نه ياد ما محو مي شود و نه وحي مامي ميرد و نه ننگ اين حادثه از دامان تو پاك مي گردد».



يكي از درس هاي حيات بخش عاشورايي اين است كه هم فرد مسلمان بايد عزيززندگي كند و هم جامعة اسلامي بايد با عزت و سربلندي به پيش برود. از عزّت فردي خودفرد بايد پاسداري نمايد و عزّت اجتماعي را در درجة نخست ، حاكمان و زمامداران جامعه بايد حفظ نمايند. در تفكّر عاشورايي ، نه فرد حق دارد عزت و آقايي خود را بفروشد و زيرِبار حقارت و ذلّت برود و نه جامعه .



فلسفة جهاد در اسلام ، همانا حفظ عزت جامعة اسلامي است : «جعل الله الجهادعزّاً لـلاسلام ». هم چنين و يكي از فلسفه هاي دعا و نيايش براي حراست از عزت وآبروست ، تا از غير خدا طلب نكنيم و همة خواسته ها و نيازهايمان را تنها از خداوندمطالبه نماييم : «اطلبوا الحوائج بعزّة الانفس ».



جمعي از اصحاب خدمت رسول گرامي اسلام (ص) عرض نمودند: بهشت را براي ما ضمانت نما. فرمود: «ان لا تسأل الناس شيئاً» به شرط اين كه هيچ گاه دست نياز به سوي مردم دراز نكنيد و عزت و كرامت نفس خود را از دست ندهيد.



رسول اكرم (ص) هنگامي كه سوار بر مركب بود، هرگز اجازه نمي داد كه كسي پياده پشت سرش حركت نمايد و اين را نوعي تحقير نفس به حساب مي آورد.



در تفكر اسلامي ، از هر چيزي كه زمينه ساز ذلت مي شود نهي شده است .



امام سجاد(ع) مي فرمايد:



«ما اُحب اَن َّ لي بذل ّ نفسي حُمُر النّعم ؛ دوست ندارم داراي شتران سرخ مو]ثروت كلان [ باشم ، ولي در برابر تحصيل آن لحظه اي تن به ذلّت بدهم ».



در تفكّر حسيني ، شكستي كه براي دست يابي به عزّت باشد، شكست نيست ، بلكه پيروزي واقعي است . لذا در روز عاشورا مي فرمايد:



«... وان نغلب ْ فغير مغلَّبينا؛ اگر شكست بخوريم و كشته شويم ، هرگز شكست نخورده ايم ، در اين راه ما را شكستي نيست .



آن آموزگار بزرگ عزت و افتخار، در اولين خطبه اي كه هنگام ورود به كربلا ايرادنمود، چنين فرمود:



«فانّي لا اري الموت الاّ سعاده والحيوة مع الظالمين الاّ برما؛ من مرگ را جزسعادت و خوش بختي نمي دانم و زندگي با ستم كاران را جز ملامت و نكبت و بدبختي نمي بينم ».



او مرگ با عزّت را زندگي واقعي مي ديد و زندگي با ذلّت را مرگ و نابودي مي دانست .



ابن ابي الحديد معتزلي مي گويد:



حسين (ع) چون نمي خواست ، تن به ذلت بدهد و مي دانست كه ابن زياد اگر هم اورا نكشد، به خواري و ذلّتش خواهد كشاند، شهادت را بر چنين زندگي برگزيد. او شخصيّتي بود كه ستم پذيري را ننگ و عار مي دانست ».



حديث عزّتمندي و شرافت مداري حسين بن علي (ع) از آغاز نهضت كربلا تاپايانش اين بود كه مي فرمود:«وانّه لا اعطي الدنيّه من نفسي ابداً؛ من هرگز تن به ذلّت نخواهم داد و زير بارِ پستي نخواهم رفت ».



از اشعار حماسه آفريني كه همواره زمزمة زير لب آن برترين نمونة عزّت و شرف تاريخ بشريّت بود اين سرودة بلند بود كه مي فرمود:



وان تكن الابدان للموت انشئت فقتل امرئي بالسيف في الله افضل



اقدم نفسي لا اريد بقاءهالتلقي خميساً في الهياج عرمرها



اگر بدن هاي انسان ها براي مرگ و مُردن آفريده شد، پس كشته شدن انسان باشمشير در راه خدا برتر و شرافت مندانه تر است .



من جان خود را فدا مي كنم و ماندن را نمي خواهم و به زودي در نبردي سخت باخصمي بزرگ به مقابله خواهم پرداخت .



اين جمله ها و اشعار، اوج عزتمندي پيشواي بزرگ شيعه را مي رساند كه باكشته شدنش به شيعيانش آموخت كه فلسفة زندگي و حيات چيست و پيروزي نهايي ازآن كيست ؟



شيعة حسين بن علي (ع) بايد معناي مرگ و زندگي را از مولايش بياموزد كه وقتي لشكر ابن زياد راه را بر كاروان آن حضرت بست و او را به مرگ تهديد نمود، فرمود:



«ما اهون الموت علي سبيل نيل العزّ واحياء الحق ، ليس الموت في سبيل العزّ الاّحياة خالد. وليست الحياة مع الذل ّ الاّ الموت الذي لا حياة معه ؛ «چگونه مرگ و مُردني كه براي دست يابي به عزّت و شرف و احياي دين باشد، راحت و سبكي است . مرگ در راه شرافت و عزت ، جز زندگي ابدي و جاويد نيست و زندگي همراه با خواري و ذلّت ، جز مرگ وفنا نيست ».









نتيجه گيري



هر مكتب تربيتي براي تربيت انسان ها، اصول و راه و رسمي را پيشنهاد مي نمايدو در مكتب حسين بن علي (ع)، اساس تربيت انسان ها «عزّت مداري » و زندگي همراه باعزّت و شرافت انساني است . انساني كه در اين مكتب پرورش مي يابد، فلسفة مرگ وزندگي را به خوبي دريافته و در هر شرايطي بر حفظ عزت پافشاري نموده و هرگز حاضرنمي شود حيات با ذلّت و خواري را بر مرگ با عزّت و شرافت ترجيح دهد. او «قتيل العزّة »ناميده شد، تا درس سازش ناپذيري و روح عزّتمندي را به پيروانش منتقل سازد.



او به انسان ها آموخت كه نقش عزّت در تربيت ، نقش اساسي است به طوري كه اگرعزت نباشد؛ انسان به هر زشتي و پستي تن مي دهد و به هر گناهي آلوده مي گردد. ذلّت نفس منشا همة بدي ها و فسادهاست . لذا بهترين راه براي اصلاح فرد و اجتماع ، انتقال روح عزّتمندي به آنان است . روح عزت است كه انسان ها را در برابر خداوند خاضع وفروتن مي سازد و در برابر غير خدا تسليم ناپذير و سربلند مي نمايد.



حسين بن علي (ع) با قيام و نهضتي كه در تاريخ برپا نمود و با مكتبي كه به عنوان مظهر عزّت و كرامت انساني آفريد، انسان ها را به عزت حقيقي كه همان ذلت در برابر رب و سازش ناپذيري در برابر غير رب بود، رهنمون ساخت .




پاورقي

ـ قرآن كريم .



ـ نهج البلاغه .



ـ «المفردات في غريب القرآن »: ابوالقاسم الحسين بن محمد الراغب الاصفهاني ،دارالمعرفة ، بيروت .



ـ «الميزان في التفسير القرآن »: السيد محمد حسين الطباطبايي ، دارالكتاب الاسلامي ، قم ـ 1293 ق .



ـ «ميزان الحكمة »: محمدي ري شهري ، مؤسسة دارالحديث ، قم ـ 1416 هـ. ق .



ـ «نهج البلاغه »: صبحي صالح ، دارالكتاب اللبناني .



ـ «تحريرالوسيلة »: امام خميني «ره »، انتشارات دارالعلم ، قم .



ـ «غررالحكم و دررالكلم »: عبدالواحد التميمي الا´مدي ، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ،بيروت ـ 1407 ق .



ـ «الكافي »: ابوجعفر محمد بن يعقوب الكليني ، دارالكتب الاءسلاميّة ، طهرن ، 1388ق .



ـ «الاءرشاد»، شيخ مفيد، انتشارات اسلامي وابسته به جامعة مدرّسين حوزة علمية قم .



ـ «موسوعة كلمات الاءمام الحسين (ع)»: اسد حيدر، دارالتعارف للمطبوعات ، بيروت ـ1398 ق .



ـ «المناقب »: ابن شهرآشوب ، مكتبة بني هاشم ، تبريز.



ـ «بحارالانوار»: المجلسي ، محمدباقر، چاپ دوم ،دار احياء التراث العربي ، بيروت ـ1403 ق .



ـ «الصحيفة السجادية ».



ـ «اعيان الشيعة »: الا´مين الا´ملي ، السيد محسن ، دارالتعارف ، بيروت .



ـ «مقتل الحسين »: الخوارزمي ، مكتبة المفيد، قم .



ـ «حياة الامام الحسين بن علي (ع)»: الشهرستاني ، دارالكتاب العربي ، بيروت .



ـ «مستدرك الوسائل »: دار احياء التراث العربي ، بيروت ـ 1403 ق .



ـ «اللهوف علي قتلي الطفوف »: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي ابن طاووس ،ترجمة سيد احمد فهري زنجاني ، انتشارات جهان ، تهران .



ـ «تاريخ طبري »: ابوجعفر محمد بن جرير طبري ، دارالمعارف ، قاهره .



ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد.



ـ «المنتخب في جمع المراثي والخطب »: فخرالدين بن محمد الطريحي ، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ، بيروت .



ـ «احقاق الحق وازهاق الباطل »: القاضي نورالله تستوي ، مكتبة المرعشي الن

دكتر سيد حسين ابراهيميان