بازگشت

عزت مندي و عزت مداري


تعريف، تنويع و كاركردها



از تعاليم امام حسين به مردم اين بود كه قدر و ارزش خويش را خوب بشناسند و خود را در راه هاي پست نيندازند و خويشتن را ارزان نفروشند. امام مي فرمود: «ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها بغيرها فانه من رضي من الله بالدنيا فقد رضي الخيس ؛ جان هاي شما قيمتي جز بهشت ندارد، پس آن را به چيزي جز آن نفروشيد، اگر كسي عوض خدا به دنيا راضي شد به قيمت نازلي خود را فروخته است .» اين معنا با كرامت انساني و حرمت جان مؤمن و عزت نفس مسلمان قابل توجيه است و بس .



امام حسين (ع) عزت مندي را نه تنها در امور سياسي ، كه در روابط فردي و اجتماعي نيز به مسلمانان مي آموخت . او عزت را حتي براي فقير و نيازمند مي خواست و نياز را توجيه گر ذلت پذيري و خدشه دار كردن عزت نفس مسلمان نمي ديد و راه حفظ عزت و كرامت نفس را نيز در زمان نيازمندي به آنان مي آموخت .



مردي از انصار خدمت امام حسين (ع) آمد تا چيزي از ايشان درخواست نمايد. حضرت به او فرمود: اي برادر انصاري ! خويشتن را از ذلت درخواست حفظ كن و احتياج خود را در رقعه اي بنويس كه - انشاء الله - چيزي از ما دريافت خواهي نمود كه شاد شوي . سپس مرد انصاري براي حضرت نوشت : يا ابا عبدالله، فلان شخص پانصد دينار از من طلب دارد و براي بازپس گرفتنش اصرار بسيار مي ورزد، با او صحبت بفرماييد تا مدتي كه چيزي به دستم بيايد مهلت دهد. همين كه حضرت رقعه وي را خواند، وارد منزل شد وكيسه اي بيرون آورد كه مبلغ يك هزار دينار در آن بود. حضرت به وي فرمود: از پانصد دينار آن بدهي ات را بپرداز و با پانصد دينار باقي مانده ، امور زندگي ات را رو به راه كن وهيچ گاه انتظار رفع نيازمندي نداشته باش ، مگر از سه شخص : مردي با ايمان ومتدين ، ياشخصي جوانمرد، يا مردي شريف و داراي اصل و نسب .



اما مرد با دين و ايمان از ترس دينش تو را نا اميد نمي سازد. امام شخص جوانمردنيز از جوانمردي خود حيا مي كند كه تو را رد نمايد و افراد اصيل و نجيب مي دانند كه توبراي بر آمدن نيازت آبروي خويش را در گرو احسان او گذاشته اي ، نجابت او نمي گذارد كه دست خالي برگردي و روي تو را به زمين نخواهد انداخت .



درخواست كردن يعني سرفرود آوردن نزد ديگري و اين با روح عزت مسلماني سازگار نيست . امام (ع) نمي خواهد مؤمنين حتي براي رفع نيازهاي مشروع خويش تن به خواري بدهند.

از تعاليم امام حسين به مردم اين بود كه قدر و ارزش خويش را خوب بشناسند و خود را در راه هاي پست نيندازند و خويشتن را ارزان نفروشند



آن حضرت بخشش را سبب آقايي و بزرگواري و بخل ورزيدن را خواري و پستي برمي شمرد. از كارهايي كه موجب پوزش و عذرخواهي مي شود بر حذر مي كرد و آن را نشانة خواري مي دانست . كسي كه بخواهد پيوسته به جهت كارهاي خلاف خود عذر بخواهدنمي تواند سربلند و عزيز نزد مردم باشد. عزت و عزت مداري در ميان مردم و اجتماع تابدان حد نزد سرور آزادگان اهميت دارد كه مرگ با عزت را بهتر از زندگي با ذلت و خواري مي دانست . هم چنين سفارش مي فرمود كه از كساني كه به عزت و آبروي مردم متعرض مي شوند و آبروي مردم براي او اهميتي ندارد سعي كن كه تو را نشناسد و از او دوري گزين .



امير المؤمنين (ع)، از فرزندش حسين (ع) پرسيد: فرزندم ! بزرگواري در چيست ؟حضرت فرمود: نيكي به فاميل و به دوش گرفتن بار خسارات آنان .



از آن حضرت پرسيدند: پستي در چيست ؟ فرمود: پستي انسان در آن است كه خويشتن را حفظ نمايد و عيال خود را تسليم ناملايمات و خطرها كند.



امام حسين (ع) راه عزت ابدي را تنها در راه اطاعت خداوند مي دانست و بر اين موضوع تأكيد دارد كه كسي كه تصور كند عزت را مي تواند با كسب رضايت و خشنودي مردم به بهاي خشم و غضب خدا به دست آورد در اشتباه است :



«هر كس كه رضايت الهي را با غضب مردم بخرد خداوند او را از مردم بي نياز سازد و هر كس رضايت مردم را با غضب الهي بخرد خداوند او را نيازمند مردم سازد.»



اين كلام بدين معنا است كه بنده تا بندگي نكند و خدا را قدرت مطلق نداند و سرتعظيم بر آستان جلال و جبروت خدا فرو نياورد نتيجه اي جز ذلت پذيري ديگران نخواهد داشت . عزت تنها از آن خدا است : ان العزة لله جميعا.



از همين رو است كه امام حسين (ع) در نماز شب خود از خدا اين چنين مي خواهد: «اللهم انا نعوذ بك أن نذل و نخزي ؛ خدايا به تو پناه مي بريم از اين كه ذليل و خوار شويم »



بر اين اساس امام حسين (ع) راه حصول عزت و كرامت نفس را تنها با اعتراف به ذلت و عجز و فقر در پيشگاه الهي و اعتراف به مجد و عظمت و عزت خداوندي مي داند.دعاها و مناجات آن حضرت مشحون از اين دو مطلب است : «فلك الحمد و المجد و علوالمجد يا ذاالجلال و الاكرام »، در فرازي از دعاي عرفه اين چنين خود را در پيشگاه الهي معرفي مي كند: «يا مولاي فها أنا ذا بين يديك يا سيدي خاضعا ذليلا حصيرا حقيرا؛ اي مولاي من ، در پيشگاه تو سرافكنده و ذليل و عاجز و ناچيز و كوچكم . و نيز «الهي ذلي ظاهر بين يديك ؛ خدايا! اين ذلت و خواري من است كه در پيشگاه تو آشكار است و نيزاعتراف به ذلت و درخواست عزت فراز ديگري از دعاي عرفه است : «يا من دعوته ذليلا فأعزني ؛ اي آن كه مي خوانمش در حالي كه (در برابرش ) ذليل و خوارم پس به من عزت كرامت فرما.»



اما اين اعتراف به كوچكي و حقارت و خود را هيچ انگاشتن در برابر آن عظمت وقدرت مطلق عين عزت و عزت مندي است . امام حسين (ع) در فرازي ديگر از دعاي عرفه جمع اين دو را به بهترين وجه بيان كرده است : «الهي كيف أستعز و في الذلة أركزتني أم كيف لا أستعز و اليك نسبتني ؛ خدايا چگونه دعوي عزت كنم و حال آن كه مرا(به حكم بندگي ) در ذلت نهاده اي و چگونه داراي عزت نباشم در صورتي كه نسبت بندگي به تو دارم .



اين معنا را مولاي متقيان و امير مؤمنان علي (ع) در كلام گهربار خود اين چنين بيان كرده است : «الهي كفاني فخرا أن تكون لي ربا و كفاني عزا أن أكون لك عبدا؛ خدايا مرا فخر همين بس كه تو پروردگار مني و عزت من همان كه بنده تو هستم .»



آري آن كه خود را عبد خواند عزيز شد. عبوديت توجه به عظمت و جلال و جبروت معبود است كه توجه به اين ، تقوا را به دنبال خواهد داشت و بنده را از معصيت باز مي دارد واين مرحله اوج عزت و عزت مندي انسان است . «لا عزت أعز من التقوي ؛ هيچ عزتي به مرتبة عزتي كه از تقوا حاصل مي شود نيست .» عزت هاي ديگر صوري و زودگذر است . از اشعار امام حسين (ع) است كه در اين باره مي فرمايد:



أيعتز الفتي بالمال زهواو ما فيها يفوت عن اعتزاز



آيا جوان مي خواهد با ثروت به عزت و افتخار برسد درحالي كه هر آنچه در آن است عزتش از دست مي رود. اينها عزت نيست . آن كه عزت حقيقي مي خواهد بايد به عزت ذاتي وصل شود تا عزتش باقي بماند. باز در فراز ديگري از دعاي عرفه مي خوانيم : «يا من خص نفسه بالسمو و الرفعة و أولياؤه بعزه يعتزون ؛ اي آن كه ذات خود را به علو مقام ورفعت مخصوص گردانيدي و دوست دارانت را به عزت خود عزيز ساختي .»



اين عزت را كسي نمي تواند زايل كند، زيرا جلوه اي از عزت خداوندي است . اين چنين است كه امام عزت مندانه و با صلابت در برابر معاويه ايستاده است .

امام حسين (ع) عزت مندي را نه تنها در امور سياسي ، كه در روابط فردي و اجتماعي نيز به مسلمانان مي آموخت . او عزت را حتي براي فقير و نيازمند مي خواست و نياز را توجيه گر ذلت پذيري و خدشه دار كردن عزت نفس مسلمان نمي ديد و راه حفظ عزت و كرامت نفس را نيز در زمان نيازمندي به آنان مي آموخت



امام حسين (ع) در دوران پس از صلح امام مجتبي (ع) و دوران امامت خويش با بردباري تمام امور را زير نظر داشت و در مواضع حساسي كه لازم بود به ميدان مي آمد و ازحريم امامت و حرمت پيروانش دفاع مي كرد. پس از آن كه معاويه برخي از شيعيان را به قتل رساند امام نامه تندي به وي نوشت و او را توبيخ كرد و اعمال نادرستش را نكوهيد. به او نوشت آيا تو حجر و ياران عابد و پارسايش را نكشتي ؟ آنان گناهي جز افشاي بدعت ها و امر به معروف و نهي از منكر نداشتند و تو پس از آن كه به ايشان امان نامة محكم دادي ، پيمان شكستي و آنان را از دم تيغ گذراندي . آيا تو قاتل عمرو بن حمث خزاعي نيستي ؟ گناه او جز پيروي از پدرم امام علي (ع) نبود و تو به فرزند سميه فرمان دادي ؛ هركه را بر دين علي (ع) است ، از ميان بردارد. او را كشتند و مثله كردند.



پس از جملاتي فرمود: تو در نامه خود نوشته اي اين امت را به آشوب و فتنه برمگردان ! من براي اين امت فتنه اي بزرگ تر از فرمان روايي تو بر آنان سراغ ندارم . گفته اي كه در كار و انديشه خود و دين خود و امت خود و امت محمد (ص) باش ! به خدا سوگند من هيچ كاري را برتر از پيكار با تو نمي شناسم و آورده اي كه اگر با من دسيسه كني من نيز باتو دسيسه كنم ! اي معاويه ! بدان كه خدا را كارنامه اي است كه هيچ كوچك و بزرگي را فرونمي گذارد، جز اين كه همه را به حساب مي آورد. بدان كه خدا كشتار از روي بدبيني وگرفتار ساختن از روي تهمت تو را فراموش نكرده و نيز فرمان روا كردن كودكي را كه شراب مي نوشد و سگ بازي مي كند توسط تو از ياد نخواهد برد. من تو را نمي بينم جز اين كه خود را هلاك و دينت را نابود و زير دستان خود را تباه ساخته اي . والسلام .



اين خطاب و عتاب زماني بود كه كسي جرأت نداشت اظهار وجود كند.



در گزارشي آمده است معاويه در همان سالي كه حجر بن عدي و ياران او را كشت ، حج كرد و حسين بن علي (ع) را ديده گفت : اي اباعبدالله! ايا اين خبر به تو رسيده كه ما باحجر و ياران او و شيعيان پدرت چه كرديم ؟



فرمود: با آنان چه كردي ؟



گفت : آنان را كشتيم و كفن پوشانديم و بر آنان نماز گزارديم .



امام حسين (ع) خنديد و فرمود: اي معاويه ، آنان خصم تو هستند. ولي ما اگر پيروان تو را بكشيم ، آنان را كفن نپوشانيم و بر ايشان نماز نگذاريم و دفن نكنيم (كه مسلمان نيستند).



دو نمونة ديگر: ابن ابي الحديد با ذكر سندي گزارش مي كند: در زمان امارت وليدبن عتبة بن ابي سفيان از طرف معاويه بر مدينه در مورد مالكيت اموالي در «ذي مروه » باامام حسين (ع) اختلاف داشت . امام فرمود: مگر وليد مي تواند به دليل حاكميتش بر من زور بگويد! به خدا قسم يا بايد حق مرا بدهد يا با شمشير آخته در مسجد خدا ايستاده و اصحاب حلف الفضول را به كمك مي خوانم . خبر به عبد الله بن زبير و مسور بن مخرمه وعبدالرحمن بن عثمان تيمي رسيد. آنان قسم خوردند اگر امام اصحاب حلف الفضول را بخواند حتماً با شمشير به ياري وي خواهند رفت تا حقش را بگيرد و يا در اين راه كشته شوند. وليد كه از ماجرا مطلع شد با عجله آن اموال غصب شده را به امام بازگرداند و امام ر اراضي كرد.



شبيه همين نزاع بر سر قطعه زميني با معاويه در گرفت . امام حسين (ع) چهار پيشنهاد به معاويه كرد: اول فرمود: حقم را از من بخريد، دوم : آن را به من پس دهيد، سوم : به حكميت ابن عمر و ابن زبير راضي هستم به هر چه آنان گفتند تن در دهيد و پيشنهادچهارم «صيلم » است .



معاويه پرسيد: آن ديگر چيست ؟



امام فرمود: از اهل حلف الفضول ياري مي جويم . لذا امام با خشم برخاست و مجلس را ترك كرد و ماجرا را براي ابن زبير تعريف كرد.ابن زبير گفت : به خدا قسم ! اگرحسين (ع) چنين فرياد كند، اگر خوابيده باشم مي نشينم ، اگر نشسته باشم مي ايستم ،اگر ايستاده باشم حركت مي كنم ، نفس به نفست مي دهم تا حقت را بگيريم يا روحمان به پرواز درآيد. معاويه اين نفوذ را كه ديد، در پي امام فرستاد و گفت ما آن پيشنهاد نخست را مي پذيريم .



اين دو واقعه تاريخي حاكي از سياست ها اقتصادي بني اميه براي به تنگناكشاندن علويان و امام حسين (ع) بود كه به اين وسيله بنية مالي حضرت را محدود وتضعيف كنند. اما امام بدون ترس و هراسي از حق خويش دفاع كرد و مرعوب قدرت حاكم نشد و اجازه نداد بر وي غلبه كنند و اين عين عزت است .

امام حسين (ع) راه عزت ابدي را تنها در راه اطاعت خداوند مي دانست و بر اين موضوع تأكيد دارد كه كسي كه تصور كند عزت را مي تواند با كسب رضايت و خشنودي مردم به بهاي خشم و غضب خدا به دست آورد در اشتباه است



سال هايي نه چندان طولاني از رحلت رسول خدا (ص) نگذشته بود كه طاغوت ها بر منبر پيامبر (ص) بالا رفتند و عزت اسلام و مسلمين را از آنان ستاندند و گرد ذلت بر سر ورويشان نشاندند. امام حسين (ع) با قيام خونبارش عزت از دست رفته مسلمانان را به ايشان بازگرداند و «كلمة الله» را اعتلا بخشيد. اين قيام ريشه در جريان ها و انحرافات گذشته داشت . امام نيز هرگز مبارزه را رها نكرده بود و همواره با حسن انتخاب و انتخاب احسن در موضع گيري ها نقش ايفا مي كرد. اكنون با روي كار آمدن يزيد بهترين گزينه انتخاب قيام و انقلاب خونين است . از فرمايشات نخست امام در پاسخ به مروان اين بود:«و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد».



شرايط و اوضاع اجتماعي در زمان امام به گونه اي بود كه مقتضي قيام بود و جز قيام راه ديگري نبود و راهي براي صلح نيز نمانده بود و در اين شرايط ، صلح نيز جايگاهي نداشت ، يا قيام بود و يا خواري و زبوني و سر تسليم فرود آوردن و تن به ذلت و ننگ دادن . اين چنين است كه سرور آزادگان امام حسين (ع) جلوة عزت مداري مي شود و اين سخنان را در برابر يزيد كه همه در برابرش گردن ذلت خم كرده اند با كمال قدرت و صلابت مي فرمايد:



- «و الله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل ، و لا أقر اقرار العبيد...؛ نه ، به خداي سوگند كه بسان ذلت زدگان دست ذلت به دست خودكامگان نخواهم داد و بسان بردگان وبرده صفتان به راه و رسم بردگي قدم نخواهم نهاد.



- «الموت في عز خير من حياة في ذل ؛ مرگ با عزت بهتر است از زندگي باذلت »



- «ألا ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين الثنتين بين السلة و الذلة ، هيهات منا الذلة ،يأبي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون حجور طابت و طهرت و أنوف حيمة و نفوس أبية ،من أن يؤثر طاعة اللئام ، علي مصارع الكرام . ألا و اني زاحف بهذا الاسرة مع قلة العد وخذلة الناصر، ثم أوصل كلامه بأبيات فروة بن مسيك المرادي :



فان نهزم فهزامون قدماو ان تغلب فغير مغلبينا



و ما ان طبنا جبن و لكن منايانا و دولة آخرينا»



هان كه اين زنازادة فرزند زنازاده مرا بر سر دو راهي نگه داشته است . راهي به سوي مرگ و راهي سوي ذلت ، هرگز مباد كه ذلت را بر مرگ اختيار كنيم . خدا و پيغمبرش و مردم با ايمان و دامن هاي پاك و پاكيزه كه ما را پرورانده و مردمي كه زير بار ستم نروند و افرادي كه تن به ذلت ندهند (همه و همه ) به ما اجازه نمي دهند كه فرمانبري لئيمان را بركشته شدن شرافت مندانه برگزينيم . هان كه من با اين افراد فاميلم ؛ با اين كه كم اندواندك و ياوري ندارم ، با شما خواهم جنگيد. سپس حضرت سخنش را به اشعار فروة بن مسيك مرادي پيوست .



سخنراني امام در برابر حر و اصحابش تحليلي از اوضاع سياسي روز بود و تكليف خود و همة مسلمانان را در اين خطابه اعلام و اعلان كرد. امام روايتي از رسول خدا (ص)خواند: هر كه سلطان ستم پيشه اي ببيند كه حرام هاي خدا را حلال شمرده ، عهد و ميثاق با خدا را شكسته ، با سنت پيامبر (ص) به مخالف برخاسته و با گناه و تجاوز به حقوق مردم اقدام كرده است و آن شخص با گفتار و كردارش در صدد اقدام به اصلاح برنيامد، سزاواراست كه او را با آن حاكم در يك مكان در دوزخ جاي دهند. آگاه باشيد كه اين گروه پيروي از شيطان را پيشه كردند و فرمانبرداري خداي را وانهادند، فساد را آشكار ساختند، حدود راتعطيل كردند، در بيت المال تصرف كردند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كردند، و (بدانيد) من سزاوارترين مردم در برخورد و مقابله با اين انحراف و تغيير آن هستم .



حر امام را از عاقبت ورود به كوفه بيم داد. امام فرمود: مرا از مرگ مي ترساني ؟ مگر بيشتر از اين چيزي هست كه مرا بكشيد؟ نمي دانم با تو چه بگويم . شعر آن برادر انصاري را كه به ياري پيامبر (ص) برخاسته بود و پسر عمويش به او گفت : كجا مي روي كه كشته مي شوي ؟ با تو مي گويم :



سأمضي فما بالموت عار علي الفتي اذا ما نوي حقا و حاهد مسلما



و واسي الرحال الصالحين بنفسه و فارق مذموما و خالف مجرما



اقدم نفسي لا أريد بقائهالتلقي خميسا في النزال و عرمرما



فان عشت لم أندم و ان مت لم ألم كفي بك ذلا أن تعيش و ترغما



مي روم كه مرگ براي جوانمرد اگر نيت پاك دارد و مسلمان است و پيكار مي كند و به جان از مردان پارسا پشتيباني مي كند، عار نيست .



در راه مردان صالح و شايسته جانبازي كند و از نابود شدگان (در دين ) جدا گشته ، به گنه كاري پشت كند.



زنده ماندن را نمي خواهم و جانم را پيشاپيش مي فرستم (و تقديم مي كنم ) تا با قشون در رزم گاه به نبرد پردازد و هماوردي كند.



پس (در اين صورت ) اگر زنده ماندم ، پشيمان نيستم و اگر مردم ، سرزنشي ندارم . بس است براي تو كه زنده بماني و بيني تو را به خاك بمالند و زبون و خوار شوي .

امام حسين (ع) در دوران پس از صلح امام مجتبي (ع) و دوران امامت خويش با بردباري تمام امور را زير نظر داشت و در مواضع حساسي كه لازم بود به ميدان مي آمد و ازحريم امامت و حرمت پيروانش دفاع مي كرد. پس از آن كه معاويه برخي از شيعيان را به قتل رساند امام نامه تندي به وي نوشت و او را توبيخ كرد و اعمال نادرستش را نكوهيد



حر بن يزيد كه اين سخن را شنيد دانست آن حضرت تن به كشته شدن داده ، ولي تن به خواري و تسليم شدن به پسر زياد نداده است . از اين رو به كناري رفت و با همراهان خود از يك سو مي رفت و امام از سوي ديگر، تا به منزل ديگري رسيدند. اين درسي براي حر بود و او نيز شيفتة عزت مندي امام شد و هنگام انتخاب ، راه امام را در پيش گرفت و برمدار عزت مداري گام نهاد و سرانجام نام خويش را جاودانه ساخت و نام و كارش در فرهنگ ديني و عامه ضرب المثل شد.



امام در هنگام سفر به عراق در منطقة «ذي حسم » فرمودند: شما مي بينيد كه چه اتفاقاتي در حال وقوع است ، مي دانيد كه دنيا تغيير كرده و عجيب ناشناخته است ، ارزش ها پشت كرده و دگرگون شده است و از آنها جز كفي روي آب چيزي باقي نمانده است و به اندازه چراي چارپايي در مرتع باقي نيست . آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري به عمل نمي آيد. سزاوار است كه شخص مؤمن از اين غصه بميرد و به ديدار خدايش بشتابد (كه اين اوضاع قابل تحمل نيست ). من نيز مرگ را جز سعادت و زندگي در كنار ستم پيشگان را جز خواري نمي بينم .



فرجام سخن را به زيور خطبه اي از امام حسين (ع) دربارة امر به معروف و نهي ازمنكر مزين مي كنيم . باشد كه اين منشور عزت خواهي حسيني سرلوحة مبارزات عزت خواهان قرار گيرد:



شما اي گروه نيرومند، دسته اي هستيد كه به دانش معروف و به خوبي نامور و به خيرخواهي معروف و به وسيله خدا در دل مردم مهابتي داريد، شرافت مند از شما حساب مي برد و ناتوان شما را گرامي مي دارد، آنان كه هم درجه شمايند و بر آنها حق نعمتي نداريد شماها را بر خود ترجيح مي دهند، شما واسطة حوايجي هستيد كه بر خواستاران آنها ممتنع شدند و به هيبت پادشاهان و ارجمندي اكابر در ميان راه گام بر مي داريد. آيا همه اينها براي اين نيست كه مردم به شما اميد دارند كه به حق خدا قيام كنيد و اگر از بيشترحق او كوتاه بياييد به حق ائمه بي اعتنايي كرديد، اما حق ناتوان ها را نديده گرفتيد، با اين كه حق خود را كه بدان معتقديد طلب كنيد. شماها نه مالي در اين راه خرج كرديد و نه جايي را براي خدا كه آن را آفريده ، به مخاطره انداختيد و نه براي رضاي خدا با عشيره اي در افتاديد. شماها به درگاه خدا آرزوي بهشت او را داريد، و هم جواري رسولان او و امان ازعذاب او را، اي كساني كه اين آرزوها را به درگاه خدا داريد من مي ترسم كه يك انتقامي ازخدا بر شما فرود آيد. زيرا شماها به يك مقامي از كرامت خدا رسيديد كه بدان برتري داريد بر ديگران . بندگان مؤمن به خدا فراوانند و مردم آنها را گرامي نمي دارند و شماها به خاطر خدا در ميان مردم ارجمند هستيد و به چشم خود ملاحظه مي كنيد كه پيمان هاي خدا شكسته شده و شما هراس نمي كنيد با آن كه براي يك نقض تعهد پدران خود به هراس مي افتيد.

آخرين كلام امام در گودال قتلگاه اين است كه فرمودند: «يا شيعة آل أبي سفيان ، ان لم تكن لكم دين فكونوا أحرارا في دنياكم ؛... اگر دين نداريد آزاد مرد باشيد.»



در حالي كه تعهد رسول خدا (ص) خوار و بي مقدار شده ، كورها و لال ها و زمين گيرها در همه شهرها بي سرپرست ماندند و بر آنها ترحم نمي شود، شما به اندازه مقام خود و در خور مسئوليت خود كار نمي كنيد. نه به كسي هم كه آن كار را مي كند خضوع داريد. مابا مسامحه و سازش با ظالمان ، خود را آسوده مي داريد. همه اينها همان است كه خداوند شما را بدان فرمان داده از جلوگيري و بازداشتن دسته جمعي و شما از آن غافليد، مصيبت بر شما از همه مردم بزرگ تر است ، زيرا در حفظ مقام بلند علمي دانشمندان و علما مغلوب شديد (نتوانستيد مقام علمايي خود را حفظ كنيد و ديگران را بر آن مقام چيره نموديد) وكاش شما كوشش مي كرديد.



اين براي آن است كه مجاري امور و احكام به دست دانشمندان و علماي به خدااست كه امين بر حلال و حرام او هستند و بايد زمام امور به دست آنها باشد، شماييد كه اين مقام از شماها گرفته شده ، زيرا تفرق شما از حق و اختلاف شما درباره روش پيغمبر با وجود دليل روشن ، اگر شماها بر آزار شكيبا باشيد، در راه خدا تحمل به خرج دهيد، زمام امور خدا به شماها برگردد و از طرف شماها اجرا شود و شما مرجع كار مردم باشيد ولي شما خودتان ظلمه را در مقام خود جاي داديد و امور حكومت خدا را با آنها واگذاشتيد تا به شبهه كار كنند و در شهوت و دل خواه خود پيش روند. آنان را بر اين مقام مسلط كرده گريزشماها از مرگ و خوش بودن شماها بر زندگي دنيا كه از شما جدا خواهد شد. ناتوان رازيردست آنها كرديد برخي را برده و مقهور كنند و برخي را ناتوان يك لقمه نان و مغلوب نمايند. مملكت را براي خود زير و رو كنند و رسوايي هوس راني را بر خود هموار سازند. به پيروي از اشرار و دليري بر خداي جبار، در هر شهري خطيبي سخنور بر منبر دارند و همه كشور اسلامي زير پاي آنهاست و دستشان در همه جا باز است و مردم همه در اختيارآنهايند و هر دستي بر سر آنها زنند قدرت دفاع ندارند، برخي زورگو و معاندند و بر ناتوانان به سختي يورش برند و برخي فرمان روايند و به خدا و معاد عقيده ندارند. شگفتا از اين وضع و چرا در شگفت نباشم كه زمين در تصرف مردي دغل و ستم كار است و يا زكاة بگيرنابكار و يا حاكم بر مؤمنان كه به آنها مهربان نيست و ترحمي ندارد و خدا حاكم باد درآنچه ما كشمكش داريم و او به حكم خود در موضوع اختلاف ما قضاوت كناد.



بار خدايا تو مي داني كه آنچه از ما اظهار شده براي رقابت در سلطنتي نيست ، به خواهش كالاي دنيا نيست ، ولي براي اين است كه دين تو را بر پا بينيم (برگردانيم ) و در بلادت اصلاح نماييم ، ستم رسيده هاي از بنده هايت را آسوده خاطر كنيم و به واجب وسنت و احكام تو عمل شود. شماها بايد ما را ياري كنيد و به ما حق بدهيد. نيروي ستم كاران بر سر شماها است ، آنها در خاموش كردن نور پيغمبر شما مي كوشند و خدا ما را بس است و بر او توكل داريم و به درگاه او بازگرديم ، و سرانجام به سوي اوست .



فرمان ها و فرمايش هاي ديگر از امام در منابع تاريخي و مقتل نگاري وارد شده است كه به چند نمونة ديگر اشاره مي كنم : امام حسين (ع) براي حفظ اسلام و بازگرداندن عزت دوبارة به آن هر آنچه در توان داشت در طبق اخلاص گذاشت و فرمود: «ان كان دين محمد (ص) لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني ؛ اگر دين جدم پيامبر (ص) جز با كشته شدن من استوار نمي شود پس اي شمشيرها مرا دريابيد. آخرين كلام امام در گودال قتلگاه اين است كه فرمودند: «يا شيعة آل أبي سفيان ، ان لم تكن لكم دين فكونوا أحرارا في دنياكم ؛... اگر دين نداريد آزاد مرد باش

محمود حيدري آقاي