بازگشت

رهبري عاشورا


«ما و خانواده ابي سفيان، دو خانداني هستيم كه با يكديگر بر سر «خدا» دشمني كرديم؛ ما «گفتيم»: خدا راست گفت و آنان «گفتند»: خدا دروغ گفت. ابوسفيان با رسول خدا(ص) جنگيد و معاويه با علي بن ابي طالب(ع) جنگيد و يزيد بن معاويه با حسين بن علي(ع) جنگيد و سفياني با قائم(ع) مي جنگد.»

امام صادق(ع)



1 قدس سره افزون بر اصل جايگاه و نقش رهبري در حركتهاي اصلاحي و سياسي بويژه در ساختار اجتماعي و نظام سياسي گذشته، رهبري و امامت حضرت سيدالشهدا(ع) در حركت كربلا و هدايت و مديريت نهضت از آغاز تا انتها توسط ايشان بسيار چشمگير و برجسته است، بگونه اي كه علي رغم شخصيت و نقش آفريني جاودانه خويشان و اصحاب فداكار حضرت، مي توان حركت كربلا و نهضت عاشورا را مساوي با حسين(ع) شمرد، گويا كه هر آنچه در جبهه حسين(ع) از آغاز تا انتها و حتي پس از شهادت وي در دوران اسارت خاندان نبوت، رخ داد، برخاسته از شعاع امامت و سرپنجه مديريت و تدبير آن بزرگوار بود. و اين گونه بود كه نهضت عاشورا بر كاكل رهبري و منطق حسين(ع) مي گرديد و پيش مي رفت.



منطق الهي و روش حق و سلوك امامانه سيدالشهدا(ع) در هدايت قافله اي كه راه دراز مدينه تا مكه و مكه تا كوفه را با عزمي استوار و هدف و برنامه اي مشخص طي مي كند، و در عين دلنگراني ها و ترديدافكني ها و شبهه پراكني هايي كه در چنين حركتهايي از داخل جبهه خودي و بيرون از آن به وجود مي آيد، بي هيچ ترديدي راه خود را دنبال مي كند و آن نقطه دور را كه به چشم بسياري از تيزبينان نمي آيد، به روشني تمام مي بيند و دل و عمل و سرمايه خويش را در گرو دستيابي به آن مي گذارد، براي هر كسي كه با ديده انصاف و واقع بين، مروري بر تاريخ نهضت و فضاي قيام عاشورا داشته باشد، بسي آشكار است و ترديدناپذير.



امام(ع) در شرايطي در محور اين حركت قرار گرفت و ثقل رويدادها و مقاطع حساس و نفس گير آن را بر دوش خود گذاشت كه بيشتر نخبگان سياسي آن روز و داعيه داران رهبري جامعه، ترديدافكني مي كردند و او را از اين حركت برحذر مي داشتند و در چارچوب معيارهاي تحليل سياسي خود، آن را حركتي بي سرانجام و حتي خسارت بار مي شمردند، اما بينش الهي و معرفت امامانه امام، نقطه هاي روشني را در خشت خام مي ديد كه ديگران از ديدن آن در جام بلورين ناتوان بودند.



امام(ع) بخوبي جامعه و مردمان آن روزگار و نظام سياسي حاكم را مي شناخت. امام(ع) بيش از هر كس ديگري براي حفظ جان مسلمانان و پرهيز از خونريزي بي سرانجام اهتمام مي ورزيد. امام(ع) بيش از ديگران، خواهان گسترش امنيت جامعه و حفظ آرامش مردم بود و از اينكه درگيري و تنشي بي فايده و يا خسارت بار، مخلّ امنيت و آسايش جامعه باشد سخت پرهيز داشت، اما روشن بيني، ايمان، احساس مسؤوليت ديني و آينده نگري و جامع انديشي وي و پيماني كه از جايگاه امامت و علم و ايمان با خداي خويش براي دفاع از دين و دينداري و حاكم ساختن دين و ارزشهاي ديني و برپا كردن حكومت امام عادل با همه ويژگيهاي آن داشت، او را به حركتي وا مي داشت كه در نگاه ظاهربين و محدود آن نخبگان و داعيه داران، اقدامي بي فرجام و حركتي بي سرانجام بود. و اين چنين بود كه در جبهه وي، گردش همه امور برگرد خورشيد وجود او بود و همه ياران، آنان كه به راستي يار بودند و يار ماندند، همه خواست و هستي خويش را در آينه رخ وي مي ديدند و اراده اي جز اراده امام و خواستي جز خواسته او نداشتند. مردانشان تا زنده بودند با همه وجود تلاش مي كردند گزندي به امام(ع) نرسد، و زنانشان، آن گونه خواست وي را در ايام اسارت جامه عمل پوشاندند و با همه وجود تلاش كردند جاي خالي وي در دفاع از آرمان و اهداف و شخصيت نهضت و مقابله با تخريب و تحريف و گمراه گري دشمن را پر كنند و چنين است كه سيدالشهدا(ع) از آغاز تا پايان، محور حركت و نقطه ثقل نهضت به شمار مي رود و جبهه باطل نيز تا اين محور در گردش بود و رمقي در تن داشت آسوده خاطر نشد، تنها زماني مي توانست خود را پيروز ميدان معرّفي كند كه با اسبان چابك خويش، دسته جمعي بر بدنهاي پاره پاره شهيدان عرصه نبرد كه در رأسشان بدن بي رأس حسين(ع) بود، تركتازي كند و همراه با صداي كوبيدن سمّ ستوران و در هم آميختن با صداي خرد شدن استخوان شهيدان، شيپور پايان پيروزمندانه جنگ را بنوازد، ولي سيدالشهدا(ع) در موضع رهبري قيام، از همان آغاز نگاهي غير از اين داشت و پيروزي واقعي را در روزي مي دانست كه با خون خود و يارانش، منطق خود را براي هميشه ماندگار كند و دست دغلباز و جنايت پيشه و منحرف دشمن را براي هميشه رو كند.



رضي الله عنه سيدالشهدا(ع) در جايگاه رهبري حركت و پيش از آن در جايگاه امامت امت رسول خدا(ص) و پيش از آن در سالهايي كه در دامان پيامبر اكرم(ص) و علي(ع) و فاطمه زهرا(س) رشد كرده و تربيت مي شد، در اوج قله انساني و ارزشهاي الهي و اسلامي قرار داشت. سالهاي خردسالي و كودكي اش آن گونه مورد عنايت و اهتمام پيامبر خدا(ص) قرار داشت. سالهاي نوجواني و جواني اش همچون برادرش امام حسن(ع) در سايه عنايت الهي و توجه ويژه اميرالمؤمنين(ع) قرار گرفته بود و با شايستگي هاي شخصيتي خويش، به خواست و اراده خداوند، به عنوان حجت خدا و امام معصوم(ع) به شمار مي رفت و ناديده انگاشتن اين حقيقت از سوي اين و آن چيزي از شايستگي ها و شرافت امامت و علم و عصمت وي نمي كاست. او در جايگاه انسان كامل، در اوج علم و معرفت و ايمان و عمل صالح قرار داشت. مراتب عبادت، سخاوت، شجاعت، شرافت خانوادگي، غيرت و مردانگي و مروّت، طهارت و تعالي روحي، عزت نفس، و تقوا و خدا ترسي وي روشن تر از آن بود كه كسي بتواند از سر جهالت و يا عداوت، ترديدي در آن افكند. او در يك كلمه مظهر همه ارزشهاي الهي و كمالات انساني بود.



ياران او نيز كه تا پاي جان وي را همراهي كردند، همان گونه كه خود امام شهادت داده است، برترين هاي آن روزگار بودند و در وفاداري و اتصاف به ارزشهاي ديني و انساني، سرآمد روزگار خود بودند. اين ويژگي نه تنها در جوانان و والاتباران بني هاشمي بود بلكه در يكايك ياران وي هر يك بسته به مراتب وجودي خويش وجود داشت. ياراني كه علي رغم آن شرايط دشوار و اختيار و معرفت كامل و بي هيچ تحميلي از سوي امام(ع) با شوق تمام و با استقبال كامل از شهادت و دست و پا زدن در خون خويش، در كنار او و پيشاپيش او در برابر گله اي از انسانهاي مسخ شده كه به سيرت گرگ درآمده اند، ايستادند و به شهادت رسيد.



در برابر آنان گله هايي از گرگان و روبهان و كفتاران و لاشخوراني ايستاده بودند كه به عداوت و قساوت پيشگي خويش، شمشير و نيزه و كمان بر رخ حسين(ع) و ياران وي و حتي كودكان او مي كشيدند و جمعي نيز برخاسته از حرامخواري هاي خود، گردن كشيده تا با پايان جنگ، لختي از جيفه دنيا را به دست ابن زياد و يزيد بن معاويه به پوز و منقار كشند. و اين گونه بود كه در اوج پستي و حتي به دور از رسوم جنگاوريِ اعرابِ صحرانشينِ جاهلي، نه تنها از گشودن راه آب بر حسين(ع) و ياران حسين(ع) و كودكان حسين(ع) دريغ مي كردند بلكه با تيغ زبان ناپاك خويش و با نشان دادن لمبرهاي شاخه فرات، و سيراب شدن ددان و وحشيان از آن، زخم زبان مي زدند و اهانت روا مي داشتند و اين يعني كمال پستي و حقارت. به راستي آيا جامعه اي كه روزگاري آن همه افتخارات را براي خود خريده بود، اينك تنها با گذشت يك نسل، كارش به اينجا رسيده بود كه با فرزند پيامبري كه باني و مايه آن همه عزت و افتخار و هدايت و نعمت و سربلندي براي آنان شده بود، اين گونه رفتار كند! و آيا جز اين است كه با آن همه افتخارات و آن همه ارزشها، آن مردمان، به غفلت و كوتاهي خويش، گرفتار حكومتها و رهبراني شدند و خود را با خواست حاكماني سازگار ساختند كه فقط در فاصله نيم قرن پس از رحلت پيامبر(ص) به اين روزشان افكنده بودند و اين چنين است كه به تعبير امام باقر(ع) «و لم ينادَ بشي ء كما نودي بالولاية»،2 ولايتي كه به گفته سيدالشهدا(ع) در گرو پاي بندي به قرآن، قيام به قسط و عدل، التزام و عمل به دين حق، و پاسباني و محصور ساختن نفس خويش بر اينها براي خداست.3 و اين چنين است كه به گفته امام صادق(ع) منازعه و مقاتله خاندان پيامبر(ص) با خاندان ابي سفيان، همه بر سر يك موضوع بود. آنان گفتند و مي گويند «خدا» راست است و راست گفت و اينان گفتند و مي گويند: «خدا» دروغ است و دروغ گفت.



عليه السلام افزون بر آن همه دستاوردهاي حركت سيدالشهدا(ع) كه بارها بازگو و تحليل شده است، چگونگي سلوك حضرت در موضع رهبري نهضت، در همان فاصله زماني كوتاه، الگويي ماندگار را از رهبري اسلامي و شاخصه هاي آن ترسيم كرده است كه بايد همانند اهتمام به اصل حركت امام(ع) و اهداف نهضت وي و پيامها و پيامدهاي آن، مورد توجه و تأسّي قرار گيرد. جامع نگري، عاقبت انديشي، مهرباني و مدارا و عطوفت، شجاعت و قاطعيت در مديريت و عدم خلط آن با استبداد و خودكامگي، صبر و متانت، نظم و اعتقاد به برنامه ريزي و سازماندهي، اهتمام به روشنگري و هدايت و تبليغ، توجه به معنويات و اهتمام به عبادت و دعا و پيوند قلبي با خدا، و تلاش و برنامه ريزي براي استفاده بهينه از فرصتها، از جمله نكته ها و محورهاي درس آموزي است كه در مجموع، الگوي «رهبري حسيني» را پيش روي ما مي گذارد و كربلا را مدرسه آموختن روش مديريت ديني و شيوه رهبري اسلامي مي سازد.



رحمهم الله كربلا، عرصه ظهور و بروز شخصيت و ويژگي هاي مردماني چند بود، گروهي اندك كه اراده و خواست خويش را در اراده و خواست امام(ع) مي ديدند و دل در گرو محبت و ولايت و امامت وي داشتند، چه آنانشان كه از آغاز همراه امام شده بودند و چه آنان كه در ميانه راه و حتي در ساعات پاياني حركت، خود را در ركاب امام قرار دادند. اينان كساني بودند كه با تشخيص درست، و ايمان محكم و پرهيزكاري و فداكاري و مردانگي و در يك كلمه با دينداري خويش، خود را الگويي جاودانه كردند تا جايي كه همراهي با آنان، همواره خواسته همه كساني است كه جوياي فوز و رستگاري واقعي اند.



دسته اي ديگر در حجمي انبوه، با وحشي گري تمام، در مقابل امام صف كشيدند و به فرمان ابن زياد آب به روي خاندان پيامبر(ص) بستند و شمشير بر آنان گشودند. اينان خواري دنيا و آتش آخرت را بر خود خريدند و خود را در قعر جهنم افكندند. اما همه كوفه و مردمان آن ديار، اينان نبودند. اينان بودند و جمع زيادي از واماندگان و حيرت زدگان و امام ناشناساني كه دل در گرو ترديدافكنان و شايعه سازان و مروّجان و ستايشگران وضع موجود سپرده بودند و معرفت محدود و ايمان ناقص و دنياخواهي و رفاه طلبي و گمراه گري هاي واعظان وابسته و حديث خوانان دين فروش، و چند دستگي ها و خودبيني ها و رياست طلبي هاي سران آنان و تعصبات و باند بازي هاي موجود قبيلگي، آنان را مردماني مذبذب و كم بصيرت يا بي بصيرت ولي پر ادّعا قرار داده بود كه نمي توانستند بخوبي از فرصتهاي موجود بهره برند و بر مواضع درست خود نيز ثبات قدم نداشتند، و با اين همه، بسياري از آنان در دل علاقه مند به اهل بيت(ع) بودند و گمان مي كردند كه امام حسين(ع) را دوست دارند، اما علاقه اي كه محكوم خواسته ها و هواهاي زودگذر بود و نمي توانست مناسبات اجتماعي و رفتار سياسي آنان را با علاقه و محبتي كه مدّعي آن بودند كاملاً سازگار سازد و اين بود كه در يك داوري دقيق از سوي فرزدق خطاب به امام(ع) گفته شد سردمداران اين جماعت فريفته عطايا و وعده هاي حكومت شدند و يكپارچه عليه تو هستند اما توده مردم، دلشان با تو است ولي شمشيرشان فردا عليه تو كشيده خواهد شد! و به راستي كه داوري عالمانه اي در باره آنان شده است. و اين اختصاص به آن مردمان ندارد. هر جامعه اي هر چند اسلامي ممكن است دچار چنين وضعيتي شود كه حتي علي رغم علايق قلبي خويش و علي رغم نداها و داوري هايي كه از ژرفاي دل خود مي شنود، به فراخور آن، عمل نكند و حتي عملاً در برابر آن بايستد و اين هشداري بس مهم در بررسي و تحليل رخداد عاشورا است كه صداي آن از متن تاريخ، به وضوح كامل به گوش مي رسد و مايه عبرت براي كساني است كه عبرت آموزي از تاريخ را پيشه خود سازند. آنچه از نقش مردم در اين دفتر ويژه نامه سخن رفته بيشتر ناظر به اين بعد قيام و كوتاهي كوفيان در پيمان خويش و ياري سيد الشهدا(ع) مي باشد.



قدس سرهم دفتر دوم ويژه نامه انديشه سياسي عاشورا مجموعه اي از مقالات و آثار را پيش روي خوانندگان فرهيخته مي گذارد كه همه با محوريت «رهبري، مديريت و نقش مردم در عاشورا» پديد آمده است. موضوع دفتر اول ويژه نامه «زمينه ها، عوامل و اهداف نهضت عاشورا» است و دفتر سوم به «پيامها و پيامدهاي عاشورا» مي پردازد. در پايان سر مقاله شماره نخست ويژه نامه، توضيحات بيشتري در اين باره آمد كه در اينجا نيازي به بازگويي آن نيست. با عرض سپاس به درگاه خداي متعال كه توفيق ساماندهي دفتر دوم ويژه نامه را نيز فراهم ساخت، از همه فرزانگان و صاحب نظراني كه در فراهم ساختن اين مجموعه شركت جستند و اهتمام ورزيدند، سپاسگزاري مي كنيم و اميدواريم اين دفتر نيز علي رغم برخي كاستي ها بتواند در آشناسازي بيشتر با انديشه سياسي عاشورا براي خوانندگان مفيد باشد. ان شاءالله.

پاورقي

1. بحارالانوار، ج33، ص165، ج52، ص190، «انا و آل ابي سفيان اهل بيتين تعادينا في الله، قلنا صدق الله و قالوا: كذب الله. قاتل ابوسفيان رسول الله(ص) و قاتل معاوية علي ابن ابي طالب(ع) و قاتل يزيد بن معاوية الحسين بن علي(ع) و السفياني يقاتل القائم(ع).» 2. كافي، ج2، ص18.



3. بحار، ج44، ص335.

سيد ضياء مرتضوي