بازگشت

حماسه حسيني در يك نگاه


شهيد مرتضي مطهري قدس سره كه با دغدغه خاص به بررسي موضوعات اسلامي مي پرداخت، نسبت به حادثه عاشورا حساسيت و عنايت فوق العاده اي داشت. گر چه در اين باره تأليف و اثري مكتوب توسط خود استاد نيست، اما گويا آنچه در نظر داشته بر قلم جاري كند، در سخنرانيهاي خود اظهار نموده است. «حماسه حسيني» عنوان سه جلد كتاب از استاد شهيد است. اين مجموعه مشتمل بر سخنرانيها و يادداشتهاي ابتدايي و غير تفصيلي استاد مطهري است كه از حدود سال 1347 تا 1356 شمسي ايراد و نوشته شده و تاكنون بيش از سي نوبت به چاپ رسيده است. اين كتاب با عنوان «الملحمةُ الحسينيه» به عربي ترجمه شده و به نام مترجم تصريح نشده است (1) .



از آنجا كه استاد شهيد در لابه لاي جلدهاي اول و دوم، و بخش آخر جلد سوم بر كتاب شهيد جاويد ايراداتي داشته و ديدگاههاي آن را رد نموده است، نويسنده شهيد جاويد در انتقاد از حماسه حسيني كتابي با عنوان «نگاهي به حماسه حسيني استاد مطهري»(2) نوشته و ضمن تأييد انتقادهاي استاد مطهري از تحريفات و خرافات بسته شده بر اين نهضت، با زبان علمي به ردّ انتقادهاي شهيد مطهري پرداخته و آن گاه پاره اي از منقولات تاريخي كتاب «حماسه حسيني» را مورد نقد قرار داده است.



«حماسه حسيني» تاريخ نگاري نيست، بلكه تحليل تاريخ است و در آن به جنبه درس آموزي و الگوگيري از قيام امام حسين عليه السلام و لزوم پيراستن آن از تحريفات تكيه و تأكيد شده است.



از آنجا كه استاد مطهري خود عهده دار فراهم كردن اين كتاب نشده و فرصت تجديد نظر در مطالب آن را نيافته و مطالب آن را به تدريج گفته و نوشته بود، مسامحاتي در آن يافت مي شود. با اين وصف نكاتي جديد و ارزشمند در كتاب وجود دارد كه مي توان آن را در شمار كتابهاي مهم قلمداد كرد (3) .



و اينك به مناسبت سال «عزت و افتخار حسيني» كوشيده ايم مروري بر مطالب آن داشته باشيم.



دو چهره حادثه كربل



حادثه كربلا دو صفحه بي نظير دارد؛ صفحه سفيد و نوراني و صفحه تاريك و سياه و ظلماني.



به اعتقاد استاد مطهري صفحه تاريك آن: «از نظر تنوع جنايت بي مانند است. حدود بيست و يك نوع پستي و لئامت در آن رخ داده كه حتي در جنگهاي صليبي و آنچه اروپائيها در اندلس مرتكب شدند به پاي آن نمي رسد. اگر فقط به اين صفحه نگاه كنيم فقط بايد شعر مرثيه بگوييم و بس.



صفحه ديگر آن حماسه و افتخار و نورانيت، تجلي حقيقت، انسانيت و حق پرستي است و بشريت حق دارد در برابر آن به خود ببالد. جنبه حماسي اين حادثه صد برابر بر جنبه جنايي آن مي چربد. جنايت اين است كه فقط يك صفحه اش [آن هم جنايات آن را [بخوانند و آن را از نظر هدف منحرف نمايند. امام حسين عليه السلام يك مكتب است و پس از مرگش زنده تر مي شود، بني اميه گمان مي كرد حسين عليه السلام را كشت و تمام شد، ولي بعد فهميد كه مرده حسين مزاحم تر است. تربت او كعبه صاحبدلان است و باز تصميم گرفتند قبرش را خراب كنند، اما هرگز موفق نشدند نام و ياد و مكتب او را از بين ببرند. از نظر اسلام، شهادت امام حسين عليه السلام از ديدگاه فردي و اجتماعي موفقيت آميز بود.» (4)



حماسه حسيني



از نظر استاد بهترين واژه اي كه بيانگر عمق نهضت حسيني است كلمه حماسه است، نه نهضت يا قيام يا شورش و جز اينها.



«كلمه حماسه به معناي شدت و صلابت است و نيز به معناي شجاعت و حميت. چنان كه در ادبيات فارسي و عربي شعر و نثر حماسي داريم (5) ، حادثه و شخصيت حماسي نيز هست. شخصيت حسين بن علي عليهماالسلام صبغه حماسي دارد و بايد با وجود و سرگذشت او يك احساس حماسي داشته باشيم، نه يك احساس تراژدي و مصيبت، رثا و نفله شدن. شخصيتهاي حماسي جنبه نژادي و قومي دارند؛ يعني مخصوص يك قوم و نژاد معين و يك آب و خاكند، اما در مورد امام حسين عليه السلام چنين نيست. او يك شخصيت حماسي است، اما حماسه انسانيت و بشريت، نه حماسه قوميت. سخن، عمل و روح امام حسين عليه السلام هيجان و حماسه مافوق حماسه هاست و علت شناخته نشدن ايشان نيز همين است. شخصيت امام از نظر شدت حماسي بودن و علو و ارتفاع جنبه انساني بي نظير است و ما اين حماسه را نشناخته ايم (6) .



از اين رو «كليد شخصيت امام حسين عليه السلام حماسه است و عظمت و شور و صلابت و شدّت و ايستادگي و حق پرستي. كلمات و اشعاري هم كه از آن حضرت نقل شده، حاكي از همين روحيه حماسه و صلابت، خداپرستي و حماسه الهي و انساني است»(7).



تحريفها در واقعه عاشورا



نهضت مقدس عاشورا نقش اساسي در زنده نگهداشتن اسلام و ستم ستيزي مسلمانان به ويژه شيعيان داشته و دارد. اهميت و تأثيرگذاري احياگري و سازندگي اين حادثه سبب شده برخي به انگيزه هاي گوناگون دست به كار شده، اين نهضت مقدس را حركتي غير منطقي و نابخردانه جلوه دهند. روشن است كه دشمن به عمد دست به تحريف زده، ولي دوست از روي جهل به اين ميدان وارد شده كه نتيجه يكي است.



استاد مطهري با حساسيت و دغدغه ديني اين انحراف را نمي توانست تحمل كند. در دهه چهل كه خرده گيريها و شبهه آفرينيها افزايش يافته، هر گروه و فرقه براي خود نشان دادن در پي دستاويزي مي گشتند كه اسلام را از جلوه بيندازند، بهترين و عوام فريب ترين مستمسك كه باعث شده جوانان از گرايش به اسلام و اظهار علاقه به آن احساس شرم و خجالت كنند، پيرايه هايي بود كه بر اين واقعه شورانگيز بسته اند؛ يعني همان چيزي را كه موج مي آفريند و مردم را به اسلام علاقه مند مي كند و به ستم ستيزي و عدالت خواهي وا مي دارد، به رخدادي بدل كرده اند كه ركود و سستي مي آفريند.



شهيد مطهري پس از تقسيم تحريف به لفظي و معنوي (8) از اين گلايه دارد كه هر دو نوع تحريف در حادثه عاشورا راه يافته است. اما تحريف معنوي را خطرناك تر از تحريف لفظي و نقل قطعات تاريخي نادرست مي داند (9) ؛ زيرا بدون اينكه از لفظ بكاهد و آن را كم يا زياد كند، حادثه و سخن را به گونه اي توجيه و تفسير مي نمايد كه بر خلاف معناي واقعي آن باشد.



اما عوامل تحريف در حادثه عاشورا چيست؟ استاد شهيد به سه عامل اشاره مي كند:



1ـ دوستان ناآگاه و دشمنان مغرض.



اين عامل اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. اغراض دشمنان هميشه عاملي براي تحريف حادثه هاي مهم است. در مورد حادثه عاشورا حكومت اموي كوشيد تا با اقداماتي نهضت حسيني را منحرف كند؛ مانند خارجي معرفي كردن برخي از عناصر نهضت حسيني، و اتهام آشوب و اختلاف انگيزي به مسلم بن عقيل از سوي ابن زياد. شگفت اينكه تلاش دشمنان در تحريف واقعه عاشورا ره به جايي نبرد و با كمال تأسف در حادثه كربلا بيشتر تحريفات از ناحيه دوستان است.



2ـ تمايل به اسطوره سازي، همان حس قهرمان پرستي بشر، ولي ما نبايد يك سند مقدس را در اختيار افسانه سازان قرار دهيم.



3ـ كج فهمي از قيام حسيني. برخي مي گويند صرفا گريه بر امام، كفاره گناهان است و ثمر ديگري بر آن مترتب نيست (10) :



«مي گويند امام حسين كشته شد تا گناهان ما بخشيده شود. شايد اين مسئله را از دنياي مسيحيت گرفته باشند و امام حسين عليه السلام را «فادي» مانند مسيح ناميده اند، در حالي كه قطعا اين كار خطا و دروغ است و اگر روزه دار در ماه رمضان عمدا اين سخن را بگويد واللّه روزه اش باطل است؛ زيرا دروغ بر امام حسين است»(11).



تحريف معنوي ديگر اين است كه مي گويند: «امام يك دستور خصوصي داشت. به او گفتند برو خودت را به كشتن بده. پس به ما و شما ارتباط پيدا نمي كند؛ يعني قابل پيروي نيست. به دستورات كلي اسلام كه دستورات كلي و عمومي است مربوط نيست. تفاوت اين سخن با سخن خود امام حسين عليه السلام چقدر است؟ امام



حسين فرياد كشيده كه علل و انگيزه قيام مسائلي است كه منطبق بر اصول كلي اسلام است (12) »؛ مثل اصلاح امور اجتماعي امت اسلام، امر به معروف و نهي از منكر. نيازي نيست كه از خودمان براي آن دليل ذكر كنيم. و درست به خاطر همين اهداف مقدس بوده است كه ائمه اطهار عليهم السلام اصرار داشتند كه عزاي امام حسين عليه السلام زنده بماند؛ يعني خواستند اين اهداف و شعارها زنده بماند:



«حسين بن علي عليهماالسلام مكتب عملي اسلام را تأسيس كرد. او نمونه عملي قيامهاي اسلامي است. خواستند مكتب حسين زنده بماند و سالي يك بار حسين با آن نداهاي شيرين و عالي و حماسه انگيزش ظهور كند و فرياد كند: «اَلا ترونَ اَنَّ الحق لا يُعمل به و اَنّ الباطل لا يتناهي عنه، ليرغب المؤمن في لقاء اللّه محقّا.» ( 13) خواستند «الموت اولي من ركوب العارِ» (14) ، مرگ از زندگي ننگين بهتر است براي هميشه زنده بماند. خواستند «لا اَري الموت إلاّ سعادة و الحياة مَعَ الظالمين الاّ بَرَما» (15) ، براي هميشه زنده بماند... نگذاريد حادثه عاشورا فراموش شود. حيات شما، زندگي و انسانيّت و شرف شما به اين حادثه بستگي دارد. به اين وسيله مي توانيد اسلام را زنده نگه داريد. پس ترغيب كردند كه مجلس عزاي حسيني را زنده نگه داريد. و درست است. عزاداري حسين بن علي واقعا فلسفه صحيح و بسيار عالي دارد. اما متأسفانه عده اي اين را نشناختند» (16) .



وظيفه ما در برابر تحريفها



استاد مطهري دو گروه عوام و خواص (توده مردم و آگاهان) را مسئول پديد آمدن اين تحريفات مي داند و اكنون نيز وظيفه هر دو گروه مبارزه با اين آفت مي باشد. دانشمندان كه نقاط ضعف اجتماع را مي شناسند نبايد از آنها چشم پوشي كنند، بلكه بايد براي رفع آنها بكوشند.



عوام در حادثه عاشورا دو نقطه ضعف دارند: «شلوغي مجلس» و «شور و وايلا به پا شدن». بزرگ ترين وظيفه علما مبارزه با اين نقاط ضعف اجتماع است، چنان كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:



«اذا ظهرت البِدَعُ في اُمّتي فليظهر العالم علمه و الاّ فعليه لعنة اللّه » (17) .



و بالاتر از اين، قرآن كريم مي فرمايد:



«اِنّ الذين يكتمونَ ما انزلنا من البيّنات و الهُدي مِن بَعدِ ما بينّاه للناس في الكتاب اولئك يَلعَنهم اللّه و يَلعَنهم اللاعنون» (18)



«وظيفه علما در دوره ختم نبوت، مبارزه با تحريف است... وظيفه علماست كه در اين موارد حقايق را بدون پرده به مردم بگويند، و لو مردم خوششان نيايد»(19).



نهضت حسيني، عامل شخصيت يافتن جامعه اسلامي



در اينكه شهادت امام حسين عليه السلام اسلام را تجديد حيات نمود شكي نيست (20) . سؤالي كه مطرح است اين است كه چه رابطه اي است ميان شهادت امام حسين عليه السلام و زنده شدن اصول و فروع دين؟ استاد مطهري پاسخ مي دهد:



«چون نهضت او يك حماسه بزرگ الهي و اسلامي بود، حيات تازه اي در عالم اسلام دميد. پس از شهادت ايشان رونقي در اسلام پيدا شد. امام حسين با حركت بزرگ خود، روح مسلمانان را زنده كرد. ترس را ريخت و احساس بردگي و اسارتي را كه اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاويه بر روح جامعه حكمفرما بود، تضعيف كرد. به عبارت ديگر به جامعه اسلامي شخصيت داد. احساس شخصيت مسئله بسيار مهمي است كه سرمايه اي بالاتر از آن براي اجتماع وجود ندارد. آنچه پيغمبر اسلام به مردم عرب داد و آنان را از حضيض پستي به اوج عزت رساند، ايماني بود كه به آن مردم شخصيت داد. امويين كاري كردند كه شخصيت اسلامي را از ميان مسلمين ميراندند و امام حسين عليه السلام آن شخصيت را احيا كرد.



شخصيت دادن به يك ملت به اين است كه به آنها عشق و ايده آل داده شود، يا گرد و غبار از روي آن عشقها پاك كند. بعد از بيست، سي سال كه تعاليم اسلام فراموش شده بود، امام حسين عليه السلام فرمود: «و علي الاسلام السَّلام اِذْ قد بُليت الأمّة براعِ مثل يزيد» (21) . «انّي لم اخرج اَشِرا و لا بَطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدي» (22) .



او حسّ استغناء و بي نيازي به مردم داد، درس غيرت، بردباري و تحمل شدايد و سختيها را به مردم داد. پس اينكه مي گويند حسين بن علي چه كرد كه دين اسلام زنده شد، جوابش همين است كه روح تازه اي دميد، خونها را به جوش آورد، ترس مردم را ريخت و همان مردم ترسو، تبديل به يك عده مردم دلاور شدند»(23).



نهضت حسيني، تجسم عملي اسلام



مكتب مقدس اسلام جامع و داراي ابعاد درهم تنيده فردي، اجتماعي، اخلاقي، سياسي و فرهنگي است. رفتار امامان معصوم تجلي ابعاد مختلف مكتب است.



اوج اين تجلي پس از دوره كوتاه صدر اسلام در حادثه كربلا وجود دارد. از اين رو برداشتهاي ما از اين حادثه بايد متناسب با جامعيت و فراگيري آن باشد. به گفته استاد مطهري: «حادثه كربلا تجسّم فكر و ايده چند جانبه و چند بعدي اسلامي است. آنچه در جريان و عمل اين حادثه تحقق پيدا كرده، اسلام است و همه برداشتهاي صحيح از حادثه عاشورا به بخشي از آن اشاره كرده اند. صحيح اند ولي ناقص، كامل نيست؛ مثل برداشت دعبل خزاعي، كميت اسدي، محتشم كاشاني، عمان ساماني و اقبال لاهوري. برداشت دعبل خزاعي از نهضت ابا عبداللّه ، به تناسب زمان فقط جنبه هاي پرخاشگري آن است. برداشت محتشم كاشاني، جنبه هاي تأثرآميز و رقت آور، برداشت عمان ساماني يا صفي عليشاه عرفاني، عشق الهي و پاكبازي در راه حق. و ديگري از جنبه حماسي، اخلاقي، پند و اندرز و... و همه درست گفته اند، ولي برداشت هر يك از يك جنبه اين نهضت است نه تمام آن.



اگر بخواهيم به جامعيت اسلام نگاه كنيم بايد به نهضت حسيني نگاه كنيم. مي بينيم امام حسين كليات اسلام را عملاً در كربلا به مرحله عمل آورده و مجسم كرده است، ولي تجسّم زنده، حقيقي و واقعي، نه تجسم بي روح؛ چون اسلام مجسّم است. ائمه اطهار اين همه به زنده نگهداشتن و احياي اين حادثه توصيه كرده اند. در اين حادثه مرد، زن، پير و جوان، كودك، سياه و سفيد، عرب و عجم نقش دارند. و داراي جنبه هاي عرفاني و توحيدي، پاكباختگي در راه خداست. از يك سو امام عليه السلام مرد پرخاشگري است كه در مقابل دستگاه جبار قيام كرده و مي فرمايد: «واللّه لا اُعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افرُّ فرار العبيد» (24) . «هيهات منّا الذلّة»... از سوي ديگر امام را در كرسي يك خيرخواه، واعظ و اندرزگو مي بينيم كه حتي از سرنوشت شوم دشمنان خودش ناراحت است كه اينها چرا بايد به جهنم بروند. او نمونه جدش بود كه: «لَقَدْ جائكم رسولٌ مِنْ انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريصٌ عليكم بالمؤمنين رؤفٌ رحيمٌ» (25) . در اين مقام، امام حسين عليه السلام يكپارچه محبت و دوستي است كه حتي دشمن خود را هم واقعا دوست دارد كه نجات پيدا كند. از جنبه اخلاقي نيز حادثه عاشورا سرآمد است. ارزشهاي اخلاقي مانند ايثار، وفا و مروت، مساوات اسلامي، برابري و برادري در آن موج مي زند» (26) .



عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني



در باره عامل اصلي قيام عاشورا تحقيقات فراواني صورت گرفته و هر كس بر اساس نگرش خود به ذكر عواملي پرداخته است؛ مانند اينكه قصد و هدف اصلي آن حضرت تشكيل حكومت اسلامي بود، يا اينكه دستور خصوصي داشت و ديگران را نشايد كه درباره آن كاوش كنند. اگر به سخنان خود امام حسين عليه السلام مراجعه كنيم پاسخ روشني مي يابيم. در كلمات آن حضرت عواملي چون اصلاح امت پيامبر اسلام، امر به معروف و نهي از منكر و در واقع پرداختن به مسائل بنيادين فراوان به چشم مي خورد. از لابه لاي تاريخ بر مي آيد كه عوامل ديگري مثل بيعت خواهي يزيد و اعلام وفاداري كوفيان نيز در كار بوده اند. اما به هنگام بررسي و تحليل واقعه عاشورا، بايد ميان اين عوامل از نظر تأثير و اهميت فرق نهاد. استاد شهيد مطهري، پس از ذكر عوامل مؤثر در حادثه كربلا جايگاه و اهميت هر يك را بيان مي دارد:



عوامل مؤثر در نهضت حسيني



در نهضت حسيني عوامل متعددي دخالت داشته و همين امر سبب شده كه از نظر تفسيري و پي بردن به ماهيت آن بسيار پيچيده باشد. عوامل مؤثر در نهضت حسيني را مي توان اين چند عامل دانست:



الف ـ بيعت خواستن يزيد از امام حسين عليه السلام و امتناع ايشان از بيعت.



بيعت با يزيد ـ كه مظهر هر فسادي بود ـ دو مفسده داشت:



1ـ تثبيت خلافت موروثي در خاندان اموي؛ يعني خلافت فرد مطرح نبود، بلكه خلافت موروثي مطرح بود؛ زيرا معاويه بر اين بود كه يزيد خليفه شود.



2ـ شخصيت خاص يزيد كه آن زمان را از هر زمان ديگر متمايز مي كرد. و آن اينكه او نه تنها فاجر و فاسق بود، بلكه برخلاف خلفاي اموي شئون و مصالح اسلامي را در ظاهر هم رعايت نمي كرد؛ مثلاً علنا شراب مي خورد و... كه امام حسين عليه السلام مي فرمايد در صورت بيعت: «و علي الاسلام السّلام اذ قد بليت الامة براعٍ مثل يزيد» (27) . بيعت نكردن يعني در مقابل اين حكومت تعهدي ندارم و بيعت نكردن امام خطري براي حكومت بود. وظيفه امام در اينجا بيعت نكردن است و تسليم تهديد نشدن، و لو كشته شود، ولي نه بگويد. يزيد در نامه خصوصي مي نويسد: «خذا الحسين بالبيعة اَخْذا شديدا» (28) ، ولي امام حسين عليه السلام مي فرمايد: «لا واللّه لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افرّ فرار العبيد» (29) .



ب ـ دعوت مردم كوفه



اين، عامل اصلي نبوده و حداكثر تأثير آن اين بوده كه امام را از مكه بيرون بكشاند و ايشان به طرف كوفه بيايند؛ زيرا نامه هاي مردم كوفه به مدينه نيامد، بلكه در مكه به دست حضرت رسيد و امام نهضتش را از مدينه شروع كرده بود؛ يعني وقتي نامه ها به ايشان رسيد كه امام تصميم خود را بر امتناع از بيعت گرفته بود و همين تصميم، خطري بزرگ براي او به وجود آورده بود. بنابراين دعوت مردم كوفه عامل اصلي در اين نهضت نبود، بلكه عامل فرعي بود.



ج ـ امر به معروف و نهي از منكر



اين نَصّ فرمايش خود امام عليه السلام است كه هنگام خروج از مدينه به محمد بن حنفيه اين وصيتنامه را نوشتند:



«هذا ما اوصي به الحسين بن علي اخاه محمدا المعروف بابن الحنفية،.. انّي لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انّما خرجت لطلب الاصلاح في اُمّة جدي، اريد ان آمُرَ بالمعروف و اَنهي عن المنكر و اسير بسيرة جدّي و ابي عليّ بن ابي طالب عليه السلام » (30) .



در اينجا ديگر مسئله بيعت و دعوت اهل كوفه وجود ندارد؛ يعني اگر از من بيعت هم نخواهند، ساكت نخواهم نشست. بنابراين، اين عامل را امام حسين عليه السلام يك اصل مستقل و يك عامل اساسي ذكر كرده است.



ارزيابي عوامل ياد شده



در ميان عوامل مزبور، دعوت مردم كوفه، ارزش بسيار ساده و عادي دارد. احتمال موفقيت آن حدود پنجاه درصد و يا كمتر است، كه اگر شمار لشكر دشمن بيشتر باشد احتمال موفقيت كمتر خواهد بود.



و اما بيعت، ارزش آن نسبت به دعوت بيشتر است، چون نصرت و ياري مردم در كار نبود و ايشان از پذيرش بيعت امتناع فرمود. از اين نظر كه امام در چنين حالتي به تنهايي و بشخصه در مقابل تقاضاي نامشروع يك قدرت بسيار جبار ايستاده است، بدون انصار و اعوان، و مقاومت هم صددرصد خطرناك است، داراي ارزش است.



اما امر به معروف و نهي از منكر، ارزش بسيار بالايي دارد؛ زيرا نه متكي به دعوت است و نه تقاضاي بيعت.



اگر فقط عامل اول مؤثر بود، چنانچه امام را دعوت نمي كردند امام قيام نمي كرد. اگر عامل دوم فقط مؤثر بود، چنانچه حكومت بيعت نمي خواست، امام قيام نمي كرد، اما به موجب عامل سوم، امام حسين عليه السلام يك فرد معترض، منتقد، مثبت، انقلابي و قيام كننده است.



شرايط امر به معروف و نهي از منكر



از آنجا كه اين عامل ارزش نهضت امام حسين عليه السلام را بسيار بالا مي برد، بايد اين اصل مهم را بشناسيم كه چگونه اين اصل آن قدر اهميت دارد كه شخصيتي مثل امام حسين عليه السلام را وادار مي كند تا جانش را فدا كند. حسين بن علي عليهماالسلام در راه امر به معروف و نهي از منكر، يعني در راه اساسي ترين اصلي كه ضامن بقاي اجتماع اسلامي است، كشته شد؛ اصلي كه اگر نباشد جامعه متلاشي شده، از ميان مي رود. آيات قرآن در اين زمينه زياد است و از جوامع گذشته كه ياد مي كند، مي گويد اينها متلاشي و هلاك شدند؛ زيرا در آنها نيروي اصلاح و امر به معروف و نهي از منكر نبود. اما برخي از شرايط آن:



يكي اين است كه آمر به معروف و ناهي از منكر (يعني مصلح جامعه بشري) اول بايد خود صالح باشد تا بتواند اصلاح كند: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعونَ الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهونَ عن المنكر» (توبه / 112).



آمر به معروف و ناهي از منكر يعني مصلح. مگر ناصالح مي تواند مصلح باشد؟ آنان كه اول خود را اصلاح كرده و تربيت و تأديب نموده اند مي توانند مصلح باشند. علي عليه السلام مي فرمايند:



«مَنْ نصب نفسه للنّاس اِماما فَعَليه اَنْ يَبْدأَ بتعليم نَفْسِه قَبْلَ تعليم غيره وَ مُعَلِّم نَفْسِهِ و مؤدّبها اَحقُّ بالاجلال مِنْ مُعَلّم الناسِ و مؤدّبهم» (31) .



اگر آمرين به معروف و ناهين از منكر خود آلوده باشند، به جايي نخواهند رسيد.



علي عليه السلام مي فرمايد:



«لَعَن اللّه ُ الآمرين بالمعروف التاركين له و الناهين عن المنكر العاملين به» (32) .



دوم رشد، آگاهي و بصيرت است. بايد معروف و منكر را بشناسيم، چگونگي امر و نهي را بدانيم. ائمه فرموده اند بهتر است جاهل، امر به معروف و نهي از منكر نكند؛ زيرا: «... ما يفسده اكثر ممّا يصلحه»(33). وظيفه جاهل ابتدا تحقيق و كاوش كردن است تا روشن بين بشوند و لذا يكي از ارزشهاي نهضت حسيني روشن بيني است.



مراتب و مراحل امر به معروف و نهي از منكر



الف ـ هجر و اعراض، به شرطي كه اثر مثبت داشته باشد.



ب ـ زباني. پند، نصيحت و ارشاد، چون گاه به خاطر جهل و ناداني و تبليغات نادرست مرتكب منكري مي شود و نياز به راهنما و مربي براي آگاه سازي دارد.



ج ـ مرحله عمل. البته عمل ها هم مختلف است. علي عليه السلام در مورد پيامبر مي فرمايند: «طبيبٌ دَوّارٌ بطبّه قد احكم مراهمه و احمي مواسمه» (34) .



او طبيب بود. نهي از منكر هم شبيه به طبابت است؛ هم مرهم مي نهند و هم جراحي مي كنند. عمل پيامبر اول لطف و مهرباني بود، و اگر مهرباني سودي نداشت جراحي مي كرد. همان گونه كه امر به معروف و نهي از منكر ارزش نهضت امام حسين عليه السلام را بالا برد، نهضت امام حسين عليه السلام هم ارزش امر به معروف و نهي از منكر را در جهان اسلام بالا برد. امام حسين عليه السلام ثابت كرد كه به خاطر امر به معروف و نهي از منكر مي توان جان و مال و عزيزان را داد. امر به معروف و نهي از منكر مشروط به عدم مفسده است نه ضرر شخصي و امام حسين عليه السلام به اين اصل عمل كرد. فرمايشات آن حضرت در اين باره بسيار واضح و روشن است(35).



هنگامي كه اوضاع صددرصد مأيوس كننده است، در مرز عراق در مقابل لشكر حرّ مي فرمايد:



«ايّها الناس من رأي سلطانا جائرا مستحلاً لحرام اللّه ناكثا لعهد اللّه مستأثرا لفي ء اللّه ، متعدّيا لحدود اللّه فلم يُغيّر عليه بقولٍ و لا فعلٍ، كان حقّا علي اللّه ان يدخله مدخله. الا و اِنّ هولاء القوم قد احلّوا حرام اللّه و حرّموا حلاله و استأثروا فيءاللّه ».



بنابراين هر كس در اين شرايط ساكت بماند مانند آنهاست، آن گاه ايشان فرمان الهي را بر خود تطبيق داده و مي فرمايد: «و انا احقّ من غيره» (36) .



در نهضت حسيني عملاً امر به معروف و نهي از منكر صورت گرفته است. وجود مقدس امام حسين عليه السلام در اين نهضت عملاً يك آمر به معروف و ناهي از منكر بود و از او بيشتر بعد از شهادتش، اهل بيت بزرگوار آن حضرت بعد از عاشورا به عنوان يك گروه امر به معروف و نهي از منكر شروع به فعاليت كرده و آنها دنبال هدف حسين عليه السلام بودند»(37).



ماهيت قيام حسيني



از آنچه گذشت، تا اندازه اي ماهيت قيام مقدس حسيني روشن شد. معمولاً افراد در زمان خود شناخته نمي شوند، بلكه پس از درگذشت آنان، ارزش ايشان آشكار مي گردد؛ چنان كه امام علي عليه السلام مي فرمايد: «غدا تعرفونني و يكشف لكم سرائري» (38) .



حوادث و وقايع نيز مانند افراد پس از سپري شدن دوره اي شناخته مي شوند. چه بسا حادثه اي در زمان خودش كوچك تلقي شود، ولي پس از آن بهتر شناخته شود؛ مثل حادثه عاشورا كه پس از قرنها ابعاد و جوانب گوناگون آن بهتر شناخته شد.



امام حسين عليه السلام در پي زنده كردن روش رسول اللّه در شيوه رهبري است؛ يعني در حادثه عاشورا علاوه بر امر به معروف و نهي از منكر، زنده كردن سيره رسول اللّه را هم مي بينيم و آن رهبري جامعه و تعيين رهبري جامعه است. از اين رو به هنگام بررسي و تحليل ماهيت قيام حسيني عليه السلام بايد به ميزان تأثير عوامل دخيل در آن توجه كرد. مهم ترين عامل، امر به معروف و نهي از منكر و احياي سيره پيامبر است. عوامل ديگر هر چند دخيل بوده اند، ولي اين اندازه اهميت نداشته اند؛ مانند دعوت مردم كوفه. وظيفه امام در مقابل بيعت، سر باز زدن است، در مقابل دعوت، رفتن است و در مقابل امر به معروف و نهي از منكر، يك مهاجم است.



موضوعات ديگر



مرحوم استاد شهيد مطهري در جلد نخست كتاب حماسه حسيني مطالب زيادي را به مناسبت بحث از سيره و حماسه و قيام امام حسين عليه السلام مطرح نموده است؛ از جمله عنصر تبليغ در نهضت حسيني (39) . در اين بخش، موضوعات زير مورد بررسي قرار گرفته اند:



تبليغ در اسلام، مفهوم تبليغ، شرايط موفقيت يك پيام (مانند عقلاني بودن آن، قدرت و نيرومندي محتواي آن، انطباق با احساسات بشر)، وسائل و ابزار پيام رساني. چهار عاملي كه در موفقيت يا شكست يك پيام مؤثرند: 1ـ ماهيت پيام (حقانيت و غني بودن محتواي آن)، 2ـ شخصيت خاص پيام رسان، 3ـ ابزار پيام رساني، 4ـ كيفيت و متد و اسلوب رساندن پيام. روشهاي تبليغي نهضت حسيني، نقش اهل بيت سيدالشهدا در تبليغ نهضت حسيني، شرايط مبلغ و تأثير تبليغي اهل بيت امام حسين عليه السلام در مدت اسارتشان.



در جلد دوم كتاب نيز استاد مسئله امر به معروف و نهي از منكر را در نهضت حسيني مورد بررسي قرار داده، در همين ارتباط چندين مسئله را به بحث گذاشته اند؛ از جمله: ارزش امر به معروف و نهي از منكر از نظر علماي اسلام (40) ، كارنامه ما در امر به معروف و نهي از منكر و گلايه از اينكه كار درخشاني در باره اين وظيفه مهم انجام نداده ايم (41) . و مبحث شعارهاي عاشورا (42) ، كه در اين بحث به دو موضوع پرداخته شده: يكي شعارهايي كه امام حسين عليه السلام و اهل بيت و اصحاب ايشان در روز عاشورا ابراز كردند و ديگر شعار بودن عاشورا براي مردم شيعه. در ضمن اين بحث از شعارهايي كه برخي ابراز كرده و در واقع با روح حماسه حسيني ارتباطي ندارد، انتقاد نموده و گفته اند شعارهاي ما در مجالس، در تكيه ها و در دسته ها بايد مُحيي باشد نه مخدّر، بايد زنده كننده باشد نه بي حس كننده. اگر بي حس كننده باشد نه تنها اجر و پاداشي نخواهيم داشت، بلكه ما را از حسين عليه السلام دور مي كند.



جلد سوم حماسه حسيني حاوي مطالبي است كه استاد شهيد به مرور ايام نگاشته اند و هدف از اين نگارش يادداشت مطالب مهم جهت مراجعه بعدي يا آمادگي براي سخنراني بوده است. از اين رو كتاب به ده بخش تقسيم شده است:



بخش اول: ريشه هاي تاريخي حادثه كربلا. نوشته هاي استاد در اين بخش متفاوت مي باشد، بعضي كوتاه و در چند سطر و بخشي ديگر طولاني در حد يك مقاله است. بخش دوم يادداشتهايي است در باره ماهيت قيام حسيني و عوامل مؤثر در آن، مانند بيعت، دعوت مردم كوفه و امر به معروف و نهي از منكر. تفصيل اين يادداشتها در جلد دوم به صورت سخنراني آمده است. بخش سوم: امام حسين عليه السلام و عيسي مسيح عليه السلام . بخش چهارم يادداشتهايي در باره عنصر امر به معروف و نهي از منكر كه در جلد دوم به تفصيل در باره آن بحث شده است. بخش پنجم يادداشتهايي در باره تحريفات در واقعه تاريخي عاشورا (مانند تحريف لفظي، معنوي، عوامل تحريف، تقصير عوام و وظيفه آنها و وظيفه علما). بخش ششم نقد استاد بر كتاب «حسين وارث آدم» نوشته دكتر علي شريعتي است. استاد نوشته اند: آنچه در اين جزوه (حسين وارث آدم) به چشم نمي خورد شخصيت امام حسين عليه السلام و آثار نهضت اوست. مبناي جزوه بر اين است كه در جامعه طبقاتي همه تلاشها بي حاصل است. انقلابيون تاريخ، وارث آدم يعني انسان اشتراكي مي باشند و قيامشان براي حق بوده و حق يعني عدالت، برابري و اشتراكيت. امام حسينِ اين جزوه همان امام حسينِ مظلوم و محكوم روضه خوانهاست كه هيچ نقشي در تاريخ ندارد. بخش هفتم يادداشت حماسه حسيني، بيان مفهوم حماسه و اين است كه بهترين تعبير براي قيام عاشورا لفظ حماسه است. بخش هشتم يادداشت عنصر تبليغ در نهضت حسيني. بخش نهم يادداشتهاي پراكنده. بخش دهم حواشي مختصر استاد بر كتاب شهيد جاويد. استاد نقدي مستقل بر اين كتاب ندارند، بلكه بر چاپ نخست آن حواشي كوتاهي نگاشته اند. گويا استاد تنها تا صفحه 215 آن كتاب را نقد نموده اند؛ اما لابه لاي جلد دوم و سوم، با اشاره يا با تصريح به نقد محتواي كتاب شهيد جاويد پرداخته اند.

پاورقي

1- چاپ سوم، قم، المراكز العالمي للدراسات الاسلامية، 1413 ق.



2- نعمت اللّه صالحي نجف آبادي، نگاهي به حماسه حسيني استاد مطهري، تهران، 1379.



3- بنگريد به: محمّد اسفندياري، كتابشناسي تاريخي امام حسين(ع)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380، ص 204.



4- حماسه حسيني، ج 1، ص 130-121.



5- مانند خطبه 51 نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام.



6- حماسه حسيني، ج 1، ص 121-113.



7- همان، ص 149-148.



8- همان، ج 3، ص 252-251 و ج 1، ص 13.



9- همان، ج 1، ص 67.



10- همان، ص 57-40.



11- همان، ص 77.



12- همان، ص 78-77.



13- تحف العقول ص، 176؛ اللهوف، ص 33؛ بحارالانوار، ج 44، ص 381.



14- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 110؛ اللهوف، ص 50؛ بحارالانوار، ج 45، ص 50.



15- تحف العقول، ص 176؛ اللهوف، ص 33؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 381.



16- حماسه حسيني، ج 1، ص 48-46 و 80.



17- اصول كافي، ج 1، ص 54؛ سفينة البحار، ج 1، ص 63.



18- بقره / 159.



19- حماسه حسيني، ج 1، ص 104-91.



20- مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام در عيد فطر و قربان: «اشهد انك قد اقمت الصلاة و آتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر...».



21- اللهوف، ص 11؛ في رحاب ائمة اهل البيت، ج 3، ص 74.



22- مقرّم، مقتل الحسين، ص 156؛ مناقب ابن شهر آشوب، ص 89.



23- حماسه حسيني، ج 1، ص 174-161.



24- شيخ مفيد، الارشاد، ص 235؛ مقرّم، مقتل الحسين، ص 280.



25- توبه / 128.



26- حماسه حسيني، ج 1، ص 312-289.



27- مقرّم، مقتل الحسين، ص 146.



28- همان، ص 140.



29- الارشاد، ص 235.



30- خوارزمي، المقتل، ج 1، ص 188.



31- نهج البلاغه، حكمت 70.



32- همان، خطبه 129.



33- اصول كافي، ج 1، ص 46.



34- نهج البلاغه، خطبه 107.



35- مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188؛ تحف العقول، ص 245.



36- تاريخ طبري، ج 4، ص 304.



37- حماسه حسيني، ج 2، ص 149-13.



38- نهج البلاغه، خطبه 147.



39- حماسه حسيني، ج 1، ص 285-185 و 365-341.



40- همان، ج 2، ص 119.



41- همان، ص 153.



42- همان، ص 207.

رضا حق پناه