بازگشت

حضرت امام حسين



حضرت امام حسين

نام آن بزرگوار حسين است و اين اسم، انتخاب پروردگار عالم است. مشهورترين كنيه ايشان ابي عبدالله است، و مشهورترين القاب ايشان سيدالشّهدا والمظلوم والشهيد است. عمر پر بركت آن حضرت تقريباً پنجاه و شش سال است. در سوم شعبان سال چهارم هجرت متولد شد. و در دهم محرم الحرام سال شصت و يك از هجرت در كربلا به دست لشگريان يزيد بن معاويه شهيد گرديد. شش ساله بود كه جد بزرگوارش از دنيا رفت. سي سال با پدر بزرگوار خود زندگي كرد و ده سال بعد از شهادت پدر، با برادر بزرگوارش بود و ده سال هم مدّت امامت آن حضرت است.

حسين عليه السلام علاوه بر فضايل حسبي و نسبي كه همه اهل بيت دارا هستند امتيازهايي هم در ميان اهل بيت عليهم السلام دارند.

اولين امتياز اين است كه ائمه طاهرين عليهم السلام همه از صلب او هستند. از اين جهت رواياتي از رسول اكرم (ص) آمده است كه به اين امتياز تصريح شده است.

سلمان فارسي مي گويد: «حسين در دامن رسول اكرم نشسته بود و حضرت او را مي بوسيد و مي فرمود: انت السّيد ابوالسادة انت الامام ابن الامام ابوالائمة انت الحجة ابوالحجج تسعة من صلبك وتاسعهم قائمهم. تو بزرگي و پدر بزرگاني. تو امامي و پسر امامي و پدر اماماني. تو حجت خدايي و پسر حجت خدايي و پدر حجتهاي خدايي. و آن حجتهاي خداوند نه نفرند كه از نسل تو هستند و نهمين آنان قائم آل محمد است.»

دومين امتياز كه تداوم حيات اسلام مرهون شهادت او است ـ اگر به تاريخ مراجعه شود، فهميده مي شود اگر قيام حسين و اسارت اهل بيت آن بزرگوار نبود، نامي از اسلام نمانده بود ـ آن است كه رسول اكرم بدان اشاره مي فرمايد: حسين منّي وانا من حسين. يعني: «حسين از من است و من نيز از حسينم.» امام حسين به اين امتياز اشاره مي كند وقتي مي خواستند بيعت با يزيد را به او تحميل كنند: لَو بايعت يزيد فعلي الاسلام السلام. يعني: «اگر با يزيد بيعت كنم بايد فاتحه اسلام را خواند.» و نظير اين كلمات در كلمات رسول اكرم و ائمه طاهرين و زيارات آن حضرت زياد ديده مي شود.

سومين امتياز حسين، شعله هاي محبّت اوست در دلها. رسول اكرم مي فرمود: ان للحسين حراره في قلوب الناس لن تبرد ابداً.

«همانا براي حسين محبتي در دلها شعله ور است كه هرگز خاموش شدني نيست.»

چهارمين امتياز ابي عبدالله الحسين (ع) اين است كه در تربت او شفا است و استجابت دعا در حرم مطهر او از نظر روايات مسلم و قطعي است.»

امتياز پنجم كه امتياز بزرگي است آن است كه حسين (ع) عشق و فداكاري و گذشت در راه خدا را عملاً معني كرد. و بايد گفت اگر كاري امام حسين در روز عاشورا نبود، بسياري از مفاهيم و لغات را نمي شد معني كرد. حسين در روز عاشورا مي گويد:

اللهم انت ثقتي في كل كرب وانت رجائي في كل شر وانت في كل امر نزل بي ثقة وعده، كم من هم يضعف فيه الفؤاد وتقل فيه الحيلة ويخذل فيه الصديق ويشمت فيه العدو انزلته بك وشكوته اليك رغبة مني اليك عمن سواك ففرجته وكشفته فانت ولي كل نعمة وصاحب كل حسن ومنتهي كل رغبة.

اي خدا پناه من در هر غمي تو هستي و اميد من در هر سختي تو هستي. در هرچه بر من روي آورد تو پناه و ياري كننده من هستي. چه بسيار از غمهايي كه دل را به تپش درمي آورد و چاره را كم مي كند و رفيق را درمانده و دشمن را خوشنود مي كند به تو واگذار نمودم و شكايت آن را به تو كردم براي رغبتي كه فقط به تو داشتم نه به غير تو، و تو آن غم را دفع كردي. پس تو صاحب هر نعمت و هر خوبي هستي و منتهاي هر آرزويي تويي.»

او هرچه دارد در راه حق فدا مي كند، جان، مال، عيال، اصحاب، اولاد و حتي طفل شير خوار را، و در گودال قتلگاه چنين مي گويد:



تركت الخلق طرا في هواكا

وايتمت العيال لكي اراكا



ولو قطعتني في الحب اربا

لماحن الفؤاد الي سواكا



اي خدا از همه كس، از همه چيز در راه تو گذشتم و براي ملاقات تو از همه وابستگان چشم پوشيدم. اي خدا اگر در راه محبت تو پاره پاره شوم دل من به سوي غير تو تمايل نخواهد كرد.

اين است حقيقت ايمان سير الي الله تعالي، حقيقت علم و عرفان به خدا، حقيقت عبوديت و فناء الي الله. اين است حقيقت تقوا و سرگذشت از ما سوي الله، و حقيقت زهد، و حقيقت شجاعت به معناي غلبه بر دشمن و غلبه بر نفس و نباختن خود در جزر و مدّ روزگار. اين است حقيقت فتوّت و مردانگي، حقيقت سخاوت، معناي رافت و رحمت، حقيقت تواضع براي خدا و مخلوق خدا و دين خدا؛ اين مفهوم حلم، اين معناي فصاحت و بلاغت در گفتار و كردار. اين است حقيقت سياست، و مفهوم عدالت، و حقيقت جهاد في سبيل الله، معناي رسيدن به مطلوب از هر جهت. و بالاخره اين است همه فضايل انسانيت. از اينجا معني روايت پيامبر اكرم (ص) كه فرمود: انّ الحسين مصباح الهدي وسفينة النجاة. يعني: «حسين چراغ هدايت و كشتي نجات است» معلوم مي شود و اگر رسول اكرم فرموده است: من احبّ ان ينظر الي احب اهل الارض والسماء فلينظر الي الحسين. يعني: هر كه دوست دارد نظر كند به كسي كه نزد خدا و اهل بيت محبوبترين افراد زمين و آسمان است، به حسين نظر كند نظر به همين معني داشته است.»

من لحق بي استشهد ومن تخلف عني لن يبلغ الفلاح ابدا.

«هر كه به من پيوندد و با من بيايد شهيد مي شود و هر كه تخلف كند و شركت در اين قيام خونين نكند هرگز رستگار نخواهد شد.»

در خطبه حسين (ع) شب ترويه، كه صبح آن شب به كربلا حركت نمود مي خوانيم:

من كان باذلا مهجته فينا فليرحل معنا غدا فانا راحلون غدا انشاء الله.

هر كه مي خواهد خونش را در راه ما دهد، فردا با ما حركت كند. ما به ياري خدا فردا حركت خواهيم كرد. و نظير اين جمله در كلمات امام حسين عليه السلام زياد ديده مي شود.

بايد گفت اگر اسلام در مخاطره باشد و زمينه براي قيام مفيد باشد، قيام با علم به شهادت، يك وظيفه ديني براي همه است؛ و قيام حسين عليه السلام چنين بود. از خطبه هاي امام حسين (ع) روشن مي شود كه دين اسلام در مخاطره شديد قرار داشته است. امام همان روزي كه از مدينه حركت مي كند چنين مي فرمايد:

انّي لم اخرج بطراً وا مفسداً ولا ظالماً وانما خرجت ان آمر بالمعروف وانهي عن المنكر واسير بسيرة جدّي وابي واطلب الصلاح في امة جدي.

«من قيام نكرده ام براي اخلال و افساد و ظلم، بلكه قيام من به خاطر امر به معروف و نهي از منكر و نشان دادن راه رسول اكرم و پدرم اميرالمؤمنين و اصلاح مفاسد در امت جدم مي باشد.»

و در كربلا ـ وقتي كه همه مهياي شهادت بودند ـ خطبه مي خواند و در آن خطبه مي فرمايد:

الا ترون ان الحق لايعمل به والباطل لايتناهي عنه ليرغب المومن في لقاء الله واني لا اري الموت الا سعادة والحياة مع الظّالمين الاّ برماً.

«آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري نمي شود؟ بايد مؤمن از اين پيشامد بميرد و همانا من، مرگ را با اين پيشامد سعادت مي دانم و زندگي با ظلم جز بدبختي چيز ديگري نيست.»

از اين گونه فرمايشات از امام حسين (ع) فراوان داريم كه روشن است كه اسلام در مخاطره بوده است. از طرفي زمينه و اقتضا، چنانكه سابقاً درباره صلح امام حسن عليه السلام گفتيم، براي قيام امام حسين فراهم بوده است. پس بايد گفت قيام آن حضرت يك وظيفه الهي است.

بررسي علل قيام امام حسين نياز به كتابي مفصل دارد. اما از آنچه كه بطور اجمال گفته شد، علت قيام آن بزرگوار روشن گرديد و ما براي توضيح مقصود، چند سطري اضافه مي كنيم.

سقيفه بني ساعده، ابي بكر را به جاي اميرالمؤمنين نهاد وچون روايات رسول اكرم، مغاير با اينكار بود، شعار حسبنا كتاب الله مستمسك قرار گرفت و از طرفي از نقل روايت از رسول الله شديداً ممانعت مي شد. حتي نقل مي كنند كه ابي بكر پانصد روايت از رسول اكرم داشت كه آن را در ميان مردم آتش مي زد. پس از آن مي ديدند اگر به قرآن بسنده شود، كار سقيفه بني ساعده خنثي مي شود، از اين جهت شعار: «نهينا عن التعمق والتكلف في القرآن، شايع شد. يعني نهي شده ايم كه در قرآن تأمل و تفكر كنيم و خود را به زحمت اندازيم. معلوم است كه اين روش، چه امّت بي تفاوت، بي فكر و بي اراده اي مي سازد. مصيبت ديگري كه براي اسلام پيش آمد، اختلاف طبقاتي بود كه در خلافت عثمان به اوج خود رسيد و اميرالمؤمنين در خطبه شقشقيه به آن اشاره مي كند:

وقام معه بنو ابيه يخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الربيع.

«بني اميه اطراف عثمان را گرفتند و بيت المال مسلمانان را نظير شتري كه علفها را مي بلعد، بلعيدند.»

مصيبت ديگري كه پيش آمد جعل روايات از روحاني نماهاي درباري بود كه پايه اسلام را مي زد. ما يك نمونه روايت از ميان آن روايات بسيار را مي آوريم:

اذا نزلت سورة النجم فقرأها رسول الله للمشركين فاذا قرأ افرايتم اللات والعزي ومنات الثالثة الاخري القي الشيطان في فمه وقال تلك القرانيق العلي شفاعتهن لترجي فالمشركون سروا بذلك فسجد رسول الله وسجد المشركون معه.

وقتي سورة النجم نازل شد رسول اكرم سوره را براي مشركين خواند و وقتي آيه افرايتم اللات والعزي را خواند شيطان در دهن پيامبر نهاد كه بگويد آن شيرهاي عالي ـ بتها ـ شفاعت آنها روز قيامت مورد آرزو است. مشركين از اين گفته خوشنود شدند و چون پيامبر سجده كرد، آنان نيز سجده كردند.

معلوم است اين گونه روايات چگونه پايه اسلام و قرآن و پيامبر را از بين مي برد. مسئله ديگر ارعاب عجيبي بود كه بر مسلمانان حكمفرما شد، مخصوصاً در زمان معاويه كه هر كه نفس مي كشيد او را مي كشتند. كم كم در اثر وقوع اين مسايل، زمينه آماده شد كه شخصي مثل يزيد با كمال صراحت در ميان مردم بگويد:



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء ولا وحي نزل



آيا براي امام حسين عليه السلام با وجود زمينه و اقتضا براي قيام، لازم و وظيفه اسلامي نبود كه قيام كند؟

چيزي كه بايد گفت اين است كه ائمة طاهرين عليهم السلام راجع به عزاداري و زيارت ابي عبدالله الحسين سفارش بسيار دارند و ثوابهاي بزرگي بر آن شمرده اند. در بعضي از آن روايات علّت آنرا احياي ولايت گفته اند. ما يكي از آن روايات بسيار را كه صاحب وسايل الشيعه در كتاب مزار وسايل نقل نموده است مي آوريم و سپس توضيح مختصري در اين باره مي گوييم.

عن ابي عبدالله عليه السلام انه قال لفضيل اتجلسون وتتحدثون فقال نعم. فقال ان تلك المجالس احبها فاحيوا امرنا فرحم الله من احيي امرنا. يا فضيل من ذكرنا او ذكرنا عنده ففاضت عيناه ولو قدر جناح الذباب غفر الله ذنوبة ولو كانت مثل زبد البحر!

فضيل بن يسار از امام صادق (ع) نقل مي كند كه فرمود: «آيا در مجالس عزا مي نشينيد و از مصايب ما ياد مي كنيد؟» گفتم: آري. فرمود: خدا رحمت كند افرادي كه ولايت را زنده مي كنند. اي فضيل هركه ياد ما كند يا نزد او از ما ياد شود و گريه كند، حتي به مقدار بال مگسي، خدا گناهان او را مي آمرزد حتي به مقدار كف درياها.»

قيام ابي عبدالله عليه السلام، قيام نظامي نبود بلكه قيام عاطفي و تبليغي بود. حسين عليه السلام نمي خواست شخص يزيد و يزيدها را بردارد، بلكه مي خواست شخصيت يزيد و بني اميه و بني مروان را نابود كند؛ مردم را بيدار كند، مردم را به حكومت بشوراند، مردم را از حكومت متنفر كند. از اين جهت بطور مخفي از مدينه بيرون رفت و وقتي مردم فوج فوج به مكه مي آمدند، او از مكه حركت كرد و روز عاشورا علاوه بر اينكه گاهي بدون اسلحه به ميدان مي رفت و سخنراني عاطفي و تبليغي مي نمود، و علاوه بر اينكه گاهي قرآن را به ميدان مي برد و آنان را به قرآن قسم مي داد كه بيدار شوند، كودك شير خوارش را نيز به ميدان برد كه او را روي دستانش شهيد كردند. و سرانجام موجي در كربلا ايجاد كرد كه عصر عاشورا تأثير نهاد و اختلافي در ميان لشگر يزيد پديد آمد.

اين موج را بايد موج ديگري پيروي كند و آن موج ديگر، اسارت خاندان حضرت حسين (ع) بود. خاندان ابي عبدالله الحسين به واسطه اسارتشان، به واسطه تبليغاتي كه داشتند. موج عظيمي در كوفه و شام بلكه همه ممالك اسلامي ايجاد كرد. حتي گفته شده كه در مدت بيست سال قبل از قيام حسين (ع) يك انقلاب هم واقع نشد، ولي در مدت بيست سال بعد از قيام حسين، بيشتر از بيست انقلاب رخ داد كه طي آن در سال دوم، دولت بني اميّه و در سال بيستم، دولت بني مروان به دست عباسيان برچيده شد.

اين موج دوم را موج دائمي ديگري بايد مدد كند تا آن موج زنده بماند و آن موج سوّم، موج عزا، نوحه سرايي، گريه، سينه زني، و زيارت حسين است. عزاداري علاوه بر آنكه روش شهادت و فداكاري و ايثار و شهادت پروري را به انسان مي آموزد، و رهبر با كفايت مي تواند به واسطه آن مجالس و آن دسته از احساسات مردم بهره گيرد، اضافه بر آن تعليم و تعلم عمومي نيز مرهون اين مجالس است. تهذيب نفس خصوصاً صبر، استقامت، شجاعت و زير بار ظلم نرفتن از اثرات مستقيم آن است. نقش ديگر اين گونه مجالس، زنده نمودن دو قانون است از قوانين بزرگ اسلام كه امر به معروف و نهي از منكر باشد.

گريه براي حسين، تشكيل مجالس عزا، دسته هاي عزا، زيارت از دور و نزديك، ايجاد بناهايي مثل حسينيه و سقاخانه، زنده نگاه داشتن ولايت است، زنده نگاه داشتن خون حسين است، شركت در موج اول است، زنده نگاه داشتن روح انقلاب است تا بالاخره به دست راهبرش حضرت بقية الله عجل الله تعالي فرجه الشريف تسلّط بر جهان حاصل شود. اگر همه ثواب بر عزاداري، بر زيارت، بر تشكيل مجالس مترتب شده است، اصل زيارت، اصل تشكيل مجالس، براي اين است كه اين گونه مجالس، رمز پيروزي، رمز بقاي شيعه، رمز زنده كردن ولايت، و بالاخره مردم را از زير پرچم حسين آوردن، و همه را هماهنگ با حسين و هدفش نمودن است.