بازگشت

حسين محور عزّت و مصباح هدايت


حماسة جاويدان عاشورا كه از بستر شن هاي داغ و سوزان كربلا سرزد، همواره الهام بخش نهضت هاي آزادي بخش و رهايي گستر ميليون ها انسان آزاده و افراد وارسته در طول تاريخ اسلام گرديده است و شور و شوق آن همواره شيفتگان آزادي و طالبان افتخار و سربلندي را به سوي محور اين عنصر آزادي بخش و كانون رهايي آور متوجّه ساخته است . بنيان گذار اين نهضت مقدّس ، همواره مصباح هدايت و سفينة نجات وكانون عزّت و شرف و محور كرامت انساني بوده و خواهد بود.



حادثة جان سوز كربلا تاكنون مشعل فروزان محافل شيعه و عامل محرّك مجامع آنان در طول قرون و اعصار و در گسترة نسل ها و اجيال و توده ها بوده است . در آينده نيزهم چنان نوربخش و الهام بخش امت اسلامي و ملل جهاني باقي خواهد ماند.



اكنون ما درصدد اين هستيم كه در حدود فهم و توان خويش از خصوصيّات قهرمان اصلي اين حادثة بزرگ و از ويژگي هاي منحصر به فرد او سخن بگوييم تا به رمزبقا و جاودانگي اين حادثه بهتر و بيشتر پي ببريم ، چون قهرمان اصلي اين حادثه آن چنان در هاله اي از عظمت و بزگواري قرار گرفته كه هرگز نمي توان به سادگي نظيري برآن تصوّر كرد و تشبيهي به آن قايل شد. اين حادثه بزرگ آن چنان با باورهاي اعتقادي ،اجتماعي و انساني مردم رقم خورده است كه هرگز نمي توان آن را از هم ديگر تفكيك وجدا نمود يا روزي به بوتة نسيان و فراموشي سپرد.



مردم مسلمان جهان ؛ به ويژه شيعيان و دوست داران آن امام همام (ع) ، از آن روزهاي نخستين وقوع اين حادثه كه در سال شصت و يك هجري به وقوع پيوست به اهميت سرنوشت ساز اين حادثة جان سوز پي برده اند و در راه تثبيت تاريخي آن ، به تحرير و نگارش و بازگويي درس هاي عبرت آموز آن برآمده اند؛ به حدّي كه بخش اعظمي از قفسه هاي كتاب خانة بزرگ اسلامي را به اين امر مهم ّ اختصاص داده و در ضبط و نگه داري آن با وسايل مختلف كوشيده اند.



در بررسي عوامل اصلي اين جاودانگي ، بيش از هر چيز خصوصيّات روحي وعظمت شخصيّت وجودي قهرمان اصلي اين حادثه ، جلب توجّه مي كند. درست است كه عوامل ديگري هم در اين امر دخالت دارند، مانند: روحيّه ظلم ستيزي ، كثرت مظالم ديگران در حق ّ اهل بيت (ع) ، روش تبليغ دين و اتخّاذ شيوه و راه و رسم خاص ّاهل بيت (ع) ، ولي عظمت روحي امام (ع) و خصوصيّات اخلاقي او تمام اين عوامل راتحت الشعاع خود قرار مي دهد. رمز جاودنگي هم در آن امور نهفته است .



حسين بن علي (ع) واجد تمام خصوصيّات يك فرد كامل تربيت يافتة آيين اسلام بود، بلكه او أسوه و قدوة خداجويان جهان به شمار مي رفت . در وجود او تمام نشانه هاي يك شخصيّت بارز اسلامي موج مي زد.



در وجود مبارك او، تمام صفات كمالي و ارزشي از قبيل : آزادگي ، جوانمردي ، شرف ،شهامت ، شجاعت ، صفا، وفا، صبر، پايداري ، استقامت ، مروّت ، عظمت روحي ، كرامت نفس ، عزم استوار، ارادة قوي ، عزّت نفس و مناعت طبع بود، ولي در بين تمام اين صفات برجسته و ملكات نفساني ، خصوصيّت عزّت نفس و مناعت طبع از تمام ويژگي هاي آن حضرت ، برجسته تر و شاخص تر مي نمايد و ما در اين جا مي خواهيم اندك توفقّي در برابراين ويژگي آن بزرگوار نموده باشيم و كمي به تدبّر و تأمل و تتّبع بنشينيم تا در حدّ فهم خويش ، به يكي از رموز جاودانگي قيام ابي عبدالله الحسين (ع) پي برده باشيم . چون تمام اين آوازها مرهون آن صفت عالي و رهين آن ويژگي والاي نفساني و روحيّه ممتاز ومنحصر به فرد اوست كه توانسته است طالبان كمال و عاشقان تعالي و تحوّل روحي را به سوي كعبة آمال خود جذب كند و خود در مغناطيس فضيلت و در محور قطب دائره انسانيّت ، گام نهد.



آري ، اين عزّت نفس و مناعت طبع عالي او بود كه توانست او را از ورود به حقارت ها و رذالت ها حراست كند. او و اين گنجينة نفيس دروني او بود كه توانست رضاي خدا را بر تمام خشنودي ها، شادي هاترجيح دهد تا از خاك به افلاك و از ملك به ملكوت اعلي برساند و او را با ملكوتيان ، هم نوا و هم شأن و هم رتبه سازد.







عزت نفس چيست ؟



اينك به توضيح تحليل عزّت نفس و مناعت طبع پردازيم . نخست آن كلمه را دركلام خدا بررسي مي كنيم :



آن جا كه خداوند متعال ، خود و رسول و مؤمنان خويش را با آن صفت عاليه مي ستايد و مي فرمايد:(ولله العزّة ولرسوله و للمؤمنين المنافقون لايعلمون ) ؛ عزّت وبزرگواري از آن ِ خدا و رسول خدا و مؤمنان مي باشد ولي منافقان نمي دانند. و چه مي فهمندكه عزّت چيست ؟ و عزيز واقعي كيست ؟



عزّت در مقابل ذلّت ، بالا گرفتن مقام شامخ روح ، آلوده نساختن آن با مطامع پست دنيوي و حراست نفس از آلوده شدن با زخارف ناچيز مادّي است .



فرد عزيز كسي است كه خود را از پستي ، حقارت ها، دنائتها دور نگه دارد و آنچه برخلاف شأن رفيع نفس نفيس اوست به جا نياورد و هرگز تن به پستي و خواري اي كه پايين تر از شأن و مقام اوست انجام ندهد ؛ خواه در امور ديني باشد يا امور ديني . اين كلمه در ميان واژه اي اخلاقي و فضيلتي و معنوي آن چنان از شأن و اعتبار والايي برخورداراست كه خداوند متعال اين كلمه و اشتقاقات آن را از قبيل : عزّ، يعزّ، أعزّ، عزيز، عزّت رادقيقاً يكصد و نوزده مرتبه در قرآن مجيد به كار برده است اين اهتمام خاص ّ الهي نشان مي دهد كه اين صفت اخلاقي از پيام هاي خاص ّ و عزّت بخش و سعادت آفرين كتاب آسماني مي باشد.



امام حسين (ع) ـ كه خود تربيت يافتة قرآن و بزرگ مروّج و مبلّغ آن بود ـ اين صفت كمالي را از آن مبدأ وحي و منشأ حيات روحي دريافت نموده است و خود در تمام مراحل زندگي پاي بند فرمان هاي عزّت نفس و بلندي طبع و آقايي و سيادت روحي بوده است و در تمام مراحل حيات ، مقيّد به رعايت اصول آن بوده است .







حفظ عزّت در كلام فقها



آيين اسلام ، حفظ عزّت و كرامت انساني را در تمام مراحل زندگي مدّنظر قرار داده و تخلّف از آن را پايين تر از شأن و اعتبار يك مسلمان واقعي دانسته است ، مثلاً فقهاي اسلام در باب تهيّة آب وضو، در جايي كه تهيّه آب ، مشكلاتي دارد فرموده اند: فرد نمازگزارمي بايست قبل از انجام فريضة نماز به هر ترتيبي آب به دست آورد و وضو بسازد. اگرتهيّة آب نياز به تفحّص و گشتن در حول وحوش و اطراف خويشتن باشد باز لازم است تاچند ميل تفحص ّ نمايد و اگر نيازمند پرداخت پول هم بوده باشد و طرف نيز توان پرداخت آن را داشته باشد مي بايست پول بپردازد تا مجبور به تيمّم نگردد، ولي اگر تهيّه آب نيازمند تمنّي و خواهش از يك فرد لئيم و خسيسي باشد كه صد در صد احتمال پذيرش داده نمي شود فقهاي اعلام بالاتّفاق فرموده اند: لازم است تيمّم نمايد و از فرد لئيم درخواست رفع نياز ننمايد. فقها به اين آيه استدلال كرده اند: (ولله العزّه و لرسوله وللمؤمنين .)



فرد مؤمن و خداجوي نمي بايست عزّت و اعتبار و شأن خود را ذليل و خوار سازد،هر چند در ارتباط با يك عمل عبادي و در ارتباط با مقام بندگي ستايش الهي بوده باشد. اينك نمونه هايي از اعمال و موارد زندگي امام حسين (ع) كه عزّت و بزرگواري در آنهاموج مي زند و سرشار از بلند نظري ها است بازگو مي نمائيم .







نمونة اول



نوشته اند: « بين امام حسين (ع) و معاويه در مورد قطعه زميني واقع در «ذي مروه » اختلافي رخ داد. معاويه مي خواست حق ّ آن حضرت را نكول كند، ولي حسين (ع) باآن خصلت حق جويي و حق طلبي اي كه داشت حاضر نبود كه زير بار زور و تعدّي رود. لذاخطاب به معاويه فرمود: بايد يكي از سه پيشنهاد مرا بپذيري : يا حق مرا خريداري كني ياآن را به خود من برگرداني يا ميان من و خود ابن عمر يا زبير عوّام را داور قرار دهي و اگراين پيشنهادها را قبول نكني آن گاه شمشير خود را كشيده و از مردم دعوت به « حلف الفضول » مي نمايم .



سپس حسين بن علي (ع) از مجلس معاويه با خشم و غضب بيرون رفت . معاويه كه از اخلاق و شجاعت و شهامت و عزّت نفس او با خبر بود پيغام داد كه من زمين را از تومي خرم . قيمت آن را دريافت نما!».



فرهاد ميرزا مي افزايد: عبدالله بن زبير پيش معاويه آمد و از حسين (ع) تأيديه گرفت ؟ و امام پيشنهاد نخستين خود راپذيرفت و زبير مزرعه را فروخت و به حضور امام آمد و گفت كسي بفرست تا قيمت آن را از معاويه دريافت نمايد.»







نمونه دوم



امام (ع) پس از هلاكت معاويه به مجلس فرماندار مدينه براي بيعت با يزيداحضار شد تا با يزيد بيعت كرده و بر اطاعت او گردن نهد. او در آن مجلس كه جمعي ازبني اعمام و فرزندان و برادران نيز همراه او بودند: صريحاً بيعت يزيد را نپذيرفت و بامروان بن حكم سخت برخورد نمود و فرمود: آيا شخصي در شرايط من ، رواست كه با فردشرابخوار و متظاهر به فسق و فجور بيعت نمايد؟ امام (ع) با تندي آن مجلس را ترك فرمود وعازم مكّه گرديد تا راه را جهت وصول به مقصد خويش هموار سازد. از سخنان آن بزرگوار در آن مجلس آمده است :



« انّا اهل بيت النّبوّه ، و معدن الرسالة ، بنا فتح الله، و بنا ختم يَزيِدٌ فاسق فاجر،شارب الخمر، قاتل النفس المحترمه يُعلن ُ بالفسق و الفجور، مثلي لايبايع مثله و لكن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أيّنا أحق بالبيعه و الخلافة ؛



ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم خداوند به نام و احترام ما دفتر خلقت را باز گشوده است و با نام ما هم ختم مي فرمايد. يزيد فرد فاسق ، شراب خوار علني و قاتل مسلمانان بي گناه مي باشد، مسلماناني كه اسلام خون آنان را محترم شمرده بود. او شخص متجاهربه فسق و گناه است و فردي در رتبت و منزلت من با چنين فرد فاسق و فاجري بيعت نمي كند. شب را به روز برسانيم و تأمل و انديشه در عواقب امر نمائيم تا ببينيم كدام يك سزاوار بيعت و مقام خلافت هستيم ؟»



نمونه سوم



ابن هشام مي نويسد: بين حسين (ع) و وليد بن عقبه در خصوص مالي اختلافي رخ داد. وليد حاكم مدينه بود و مي خواست از قدرت خود سوء استفاده نمايد. و حق ّ امام راضايع سازد. حسين (ع) به او گفت : به خدا سوگند! اگر از قدرت و اعتبار خود استفاده كني شمشير مي كشم در مسجد پيامبر خدا(ص) مردم را به « حلف الفضول » فرا مي خوانم .عبدالله بن زبير كه پيش وليد نشسته بود از حسين (ع) حمايت كرد و گفت : به خدا قسم اگر حسين دعوت به حلف الفضول نمايد من هم شمشير خود را به نفع او از غلاف بيرون مي كشم . گروهي از صحابه نيز به حمايت از حسين برخاستند. وليد با مشاهده اين اوضاع مرعوب گرديد و دست از تعدّي برداشت .







نمونه چهارم



باز نوشته اند: وليد ( فرماندار مدينه ) بار ديگر به مزرعة حسين (ع) تجاوز كرد.اباعبدالله مي ديدند كه او به زور حكومت ، متكي است ، او را از پشت قاطر به پايين كشيد،عمامه اش را به دور گردنش پيچيد و صورت او را به خاك سياه ماليد، در حالي كه مروان بن حكم ( شهربان مدينه ) نيز حضور داشت . او به حسين (ع) اعتراض كرد و گفت : اي حسين ! اين نخستين تجاوزي است كه از سوي رعيّت به مقام حاكم انجام مي گيرد. وليدمتوجّه شد كه مروان سوءنيتي دارد و مي خواهد از آب گل آلود ماهي بگيرد، گفت : حق باحسين بود من متجاوز بودم امام (ع) فرمود: حالا كه تو صريحاً اقرار به حق نمودي ،مزرعه را به تو بخشيدم .







نمونه پنجم



آنان كه همگي منتظر فرمان امام (ع) بودند، امّا موقعيّت و شرايط حسّاسش ،لحظه اي بود كه امام (ع) كاملاً در محاصره سپاه يزيد قرار داشت . سرنوشت حيات و بقاي ظاهري او در گرو تسليم شدن يا امتناع از بيعت با يزيد بود. اين جا است كه تجلّي وظهورعزّت نفس و مناعت طبع ، شكوه و جلوة خاص ّ خود را نشان مي دهد و با كلمات تاريخي وسخنان جاودان ، عزّت نفس و مناعت طبع و ءاباي نفس خويش را نشان مي دهد جايي كه مي فرمايد: « أل'ا ءان ّ الدّعي بن الدّعي قد ركزني بين اثنتين : بين السِلّة و الذِلّة يأبي اللهذالك و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت ، و انوف حميّه و نفوس أبيّه من ان نُوْثر طاعة اللئّمام علي مصارع الكرام ؛



آگاه باشيد! اين پسر خوانده فرزند پسر خوانده مرا بين دو امر سرنوشت ساز مخيّرساخته است : يا شمشير كشيدن و جنگيدن يا قبول ذلّت و پستي ، ولي ذلّت و پستي از ماخاندان به دور است ، زيرا خداوند، رسول خدا، مؤمنان آن را روا ندانسته اند و آغوش هاي پاك مادران و انسان هاي وارسته و نفوس با عزّت هرگز روا نمي شمرند كه ما طاعت لئيمان و افراد پست را بر كشتارهاي كريمانه ، مقدّم بداريم .»



در اين سخنراني نوراني كه شعار ابدي حسيني (ع) را نشان مي دهد به همين آيه مباركه اشاره شده ، جايي كه خداوند متعال مي فرمايد: الگوي شيعيان و دوست داران شكسته وسياه فرعي دست راست (ان َّ العزّه لله و لرسوله المؤمنين و لكن ّ المنافقون لايعلمون ).







الگوي شيعيان و دوست داران



اين روحيّه مناعت و عزّت نفس ، به شيعيان و دوست داران آن بزرگ نيز سرايت كرده است . عاشقان آن بزرگوار در سرتاسر جهان ، به پيروي از رهنمودها و ارشادات علمي و عملي آن بزرگوار گام نهاده اند. بيش ترين نهضت ها و حركت هاي اسلامي نوعاً درسرتاسر جهان از سوي پيروان آن بزرگوار با پيروي از پيشوا و امام ، هرگز زير بار ذلّت وخواري نرفته اند.



امروز جامعة اسلامي ما در برابر تهاجمات استكبار جهاني قرار گرفته است .استكبار جهاني سعي و كشش دارد تا ارزش هاي معنوي و مقدّسات مذهبي مسلمانان رامورد هجوم و حمله قرار دهد. مي خواهد آنان را نخست هم رنگ خود سازد و آن گاه تمام مقدّسات و ارزش ها را به تحليل ببرد و استيلا و تسلّط خود را كاملاً هموار سازد.



عزّت و افتخار حسيني (ع) ايجاب مي كند كه پيروان و دوستداران آن پيشواي راستين ، مصونيّت معنوي و داخلي خود را حفظ كنند و نه تنها حالت انفعال و تدافعي نداشته باشند، بلكه با تكيه به ارزش ها و امكانات فراوان معنوي ، حالت تهاجمي نيزداشته باشند و ارزش هاي حسيني (ع) كه عبارت از مبارزه با ظلم و ستم و مقابله با ستم كاران و متعدّيان حقوق اجتماعي و معنوي است در سطح جهاني ، مطرح سازند و همه رابه وحدت و يك پارچگي در برابر مظالم و تعدّيات دروني و بروني ، بسيج نمايند. تا همواره سرفراز و سربلند زندگي كنند. سطح جهان را از آلودگي ها وفسادها و تباهي ها محفوظ ومصون دارند و اين شعار جاودانة حسيني (ع) را تداوم بخشند كه : « هيهات منّا الذّلة ».



ذلّت و خواري و تسليم شدن در برابر زورگويان از ساحت ما واز شأن و اعتبار، دوراست و ما هرگز نبايست زير بار زور و ظلم و تعدي و تحميل عقايد و افكار وارداتي بلكه باالگو برداري از زندگي سعادت بخش سرور آزادگان حضرت ابا عبدالله (ع) تداوم بخش راه عزّت و افتخار آن بزرگ پيشوا(ع) باشيم كه همواره زندگي سعادت بخش را برزندگي هاي ننگين و آلوده با ظلم و تعدّي ، ترجيح داده است و در تداوم اين حيات ، تا سرحدّ شهادت و فدا نمودن جان خويش ، پيش رفته اند.



امروز شرايط زندگي ما همانند شرايط زندگي سرور آزادگان است ، با اين تفاوت كه شگردها، فريبندگي ها و تجهيزات عصر، بيشتر و مجهّزتر از آن دوران مي باشد و منافقان و پيمان شكنان نيز بيش تر و مرموزتر مي باشند، ولي «هيهات منّا الذّلة » .







گفتار ابن ابي الحديد



ابن ابي الحديد ـ عالم معتزلي كه شرح و تفسير بيست جلدي او بر نهج البلاغة حضرت علي (ع) يكي از بهترين ها مي باشد ـ در مورد مناعت طبع و بلندي روح امام حسين (ع) مي گويد:



« سيّد اهل الأباء الّذين علّمواالناس الحَمِيَّة و الموت تحت ظلال السيوف ،اختياراً علي الدنيّة ابوعبدالله بن ابيطالب الذي عرض عليه الأمان و أصحابه ، فأنف من الذّل ؛ سرور و پيشواي جوان مردان كه هرگز تن به ذلّت نداد و درس جوان مردي و عزّت نفس را به ديگران نيز تعليم داد، مرگ زير يار شمشيرها را بر پستي و دنائت انتخاب نمود.يكي هم اباعبدالله، حسين بن علي ّ بن ابي طالب بود. فردي كه به او و يارانش امان داده شد، اما با اختيار و انتخاب خود، از ذلّت و حقارت ، اعتراض نمود».



آري اين استقامت و حفظ عزّت نفس در مراحل واپسين زندگي امام حسين (ع)تجلّي باشكوه تري به عرصة نمايش گذاشت . آن گاه كه دائرة محاصره و فشارها باريك ترگرديد و اصحاب و ياران آن حضرت از دست رفته ، فرزندان و اهل و عيال او در مضيقة بي آبي و عطش قرار گرفتند. اين عزت نفس و مناعت طبع و تسليم نشدن او در برابر لئيمان و بدطينتان واقعاً حيرت انگيز و بهت آور است كه بدون مبالغه و گزاف هيچ قلم ِ توانا و هيچ زبان ِ گويا و هيچ هنرمندِ زبردست ، نمي تواند صحنه ها و لحظه هاي آن را دريابد و آن چنان كه بوده است به قلم و بيان و نمايش درآورد.



آن گاه كه حسين بن علي (ع) تنها و تنها در محاصرة تنگ نيروهاي مسلّح ومهاجم ابن زياد قرار گرفته بود و سپاه شقاوت آماده بودند كه با يك حمله و يورش كار او رايك سره سازند.



آن گاه كه برق هزاران شمشير برّاق ، چشم ها را خيره مي ساخت ودل ها را مي لرزاندو اميدي به حيات و بقا وجود نداشت . آن گاه كه سوز تشنگي و عطش ، سراپاي وجودامام (ع) و فرزندان دلبندش فراگرفته بود و جهان در برابر چشمانش تيره و تار بود. آن گاه كه زنان و كودكان امام (ع) در خيمه ها منقلب و پريشان و چشم انتظار قطراتي آب هستند و در حال حيرت و پريشاني به سر مي برند و اسارت در كمين آنان .



آن گاه كه ناله جان سوز زنان و كودكان و دختران قلب پرمهر حسين را مي سوزاند وجگرش را چاك مي زند، چنين اوضاع وحشت زا كه شير درّنده را به لرزه و ضعف مي كشاند.در ميان چنين طوفاني ، هر ناخدايي خود را گم مي كند ولي باز صداي پرهيمنه و با صلابت او به گوش آن ناجوان مردان مي رسد:



«هيهات منّاالذّلة ! هيهات منّاالذّله ! ولله لااعطينّهم بيدي ، ءاعطاء الذليل ؛ من هرگز دست ذلّت به دست اينان نمي دهم .»



اكنون كه به حق ، سال عزّت و افتخار حسيني (ع) نام گذاري شده و تمام عشق ،افتخار و بالندگي مردم ايران و شيعيان جهان با نام زيباي حسين (ع) و به يادفداكاري هاي آن بزرگ مرد جهان معنويّت وستارة درخشان آسمان امامت مي باشد ما باافتخار تمام ، ترجمة مقتل ارزشمند « مقتل الحسين » (ع) تأليف عالم عامل سيدعبدالرّزاق موسوي مقرّم را كه يكي از مقاتل مفيد و ارزشمند عصر ما است تقديم آن همايش بزرگ و اهدا به مقام شامخ رهبري مي نماييم كه چنين نام زيبايي را به چنين سال فرخنده و مبارك ، گزينش فرموده اند و اين نام پرشكوه و خاطرات سازنده وفداكاري هاي آن پرچمدار جهاد بزرگ اسلامي را همدم و انيس زندگي مردم ما ساخته اندتا در همة ساعت ها و دقايق ايّام ، به ياد او و به ياد فداكاري هاي او بوده باشيم و هموارة خود را در مقام دفاع از شأن و شرف و حيثّيت و اعتبار ميهن اسلامي و مقدّسات ارزشمندآيين نوراني اسلام و فرآورده هاي معنوي انقلاب اسلامي خويش بنماييم . هميشه درمسيري گام سپاريم كه حسين بن علي (ع) و ياران فداكار او در آن مسير گام نهادند. به چنان دفاع و حمايت از اسلام برخيزند كه حسين بن علي (ع) مقتدا، پرچمدار اسلام به آن دفاع و قيام برخاستند. بنابراين مدام گوياي اين كلمات باشند: « السلام عليك يااباعبدالله أشهد أنك قد اقمت الصلوة و آتيت الزكوة و امرت بالمعروف ونهيت عن المنكر و اطعت الله و رسوله حتّي اتيك اليقين ... فياليتنا كنّا معك فنفوز فوزاً عظيماً.»

عقيقي بخشايشي