بازگشت

حادثه كربلا از منظر تربيت فرزندان


حادثه كربلا، جاودانه ترين رويدادي است كه زمانه در بستر خودمانند آنرا نديده است. حادثه اي كه آثارش در حصار مرزهاي اسلامي محدود نگشته و خورشيد فروزانش همه گيتي را تا ابد درخشان گردانيد. همه كساني كه پيرامون اين حادثه به تامل نشسته اند،به فراخور شناخت خويش از آن درس گرفته، مبارزان درس مبارزه،آزادگان درس آزادگي، شهادت طلبان درس شهادت و مصلحان اجتماعي درس اصلاح گرفته اند.



اين واقعه بي نظير زواياي بي انتهايي دارد كه تنها اندكي ازآنها شناخته شده و زواياي ناشناخته اش بسي بيش از شناخته شده است. بي گمان با گسترش دانش بشري در حوزه علوم انساني، اميد كشف آنها دور از انتظار نيست، از جمله زواياي اين واقعه عظيم تامل از منظر روانشناسي و تربيت است. نگارنده معتقد است هدف سيره وسنت ائمه اطهار عليهم السلام قبل از هر چيز، هدايت و تربيت است،زيرا آنان بزرگترين مربيان بشريت اند و بايد تفسير تربيتي ازحوادث زندگي آنان ارائه شود.



ذكر اين نكته مفيد است كه، گوناگوني شرايط زماني ائمه اطهارعليهم السلام باعث گشته تا آنان با وجود آرمان مشترك، در عرصه دعوت و تربيت شيوه هاي گوناگون داشته باشند. در ميان امامان شيعه، امام حسين(ع)شرايط ويژه خود را داشت. بنابراين ضمن آنكه همه زندگي و سيره حضرت سرمشقي كامل، از حيات طيبه، براي پيروانش است سيره تربيتي آن حضرت در حادثه كربلا هم براي كساني كه زندگيشان به شرايط زماني آن حضرت شباهت بيشتري دارد ومي خواهند حسيني باشند، اهميت بيشتري دارد.



توجه به نيازهاي فرزندان



موجودات عالم براي ادامه حيات نيازهايي دارند كه بدون برآوردن آنها ادامه حيات نا ممكن و يا همراه با سختي است اين احتياج در غير انسان به نيازهاي مادي و جسماني محدود است امادر انسان نياز امور مادي، رواني و معنوي فراواني را شامل مي شودكه تنها در سايه رفع نياز از همه امور به رشد كامل جسماني ورواني مي رسد. توجه به نيازهاي گوناگون از نكات مهم تربيتي است،نيازهايي كه در قالبهاي زيستي، عاطفي، رواني و معنوي جلوه گرمي شود. در واقعه كربلا نيز با وجود همه مسايل و شيوه اي كه امام حسين(ع)در پيش روي خود داشته، از توجه به نيازهاي مادي و معنوي فرزندان و همراهان خود غافل نماند.



الف: نيازهاي مادي



نيازهاي مادي احتياج اوليه هر انسان است. و بدون تامين آن،قادر به ادامه حيات نيست. نياز به رفع تشنگي از اين جمله است كه در كربلا به خاطر وضعيت ويژه اي كه دشمن براي كاروان كربلا به وجود آورد، به نيازهاي حياتي تبديل شد و ايشان را به تلاش، براي رفع آن از راههاي ممكن، واداشت از اينرو، آنگاه كه حضرت عباس(ع)از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبيد، حضرت از او خواست براي كودكان آب فراهم نمايد و فرمود:



«فاطلب لهولاء الاطفال قليلا من الماء» [1]پس كمي آب براي اين كودكان فراهم كن...



اين توجه حضرت آنگاه به اوج مي رسد كه فرزند شيرخواره اش را بربالاي دست مي گيرد و از دشمن برايش آب مي خواهد. در مقتل ابي مخنف آمده است:



امام حسين(ع)به سوي ام كلثوم آمد و فرمود: خواهر! تو را درباره فرزند شيرخواره ام به نيكي سفارش مي كنم، او شير خواره است و شش ماه بيشتر عمر ندارد. ام كلثوم به برادر جواب داد: سه روز است اين طفل آب ننوشيده است.



برايش آبي طلب فرما، حضرت طفل را گرفت و در مقابل دشمن ايستادو آنگاه فرمود: «اي قوم شما برادر و فرزندانم را به شهادت رسانديد و جز اين طفل باقي نمانده و او از تشنگي دهان را بازمي كند و مي بندد، به او جرعه آبي دهيد...»[2]



ب: نيازهاي عاطفي و رواني



گرچه در طبقه بندي نيازها در روانشناسي، نيازهاي زيستي جزءنخستين نيازها به حساب مي آيد، اما نقش نيازهاي عاطفي و رواني نيز با اهميت و تعيين كننده است. زيرا هر چند نياز جسمي محسوس و آشكار است و فقدانش جسم را متاثر مي گرداند، اما نيازهاي روحي و رواني نا محسوس اند و عدم پاسخگويي به آنها روان آدمي راآزرده مي سازد. كودكان و نوجوانان به خاطر موقعيت سني آسيب پذيري در برابر مشكلات نياز دو چندان به بر آوردن نيازهاي عاطفي و رواني دارند، اين نيازها، بخصوص در شرايط ويژه، از دست دادن والدين، هنگام بيماري و... چنان شدت مي يابد كه بي توجهي به آنهاحيات رواني و عاطفي كودك را به مخاطره مي اندازد.



اين شرايط ويژه به كامل ترين شكل در كربلا براي فرزندان امام حسين(ع)جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در ميدان مبارزه،در سخت ترين حالات، امام(ع)را صدا مي زدند و در واپسين لحظات، اوج نياز عاطفي خويش را به نمايش مي گذارند. در كربلا بيماري چون علي بن الحسين(ع)حضور دارد كه تقدير الهي بر بقاء وجودش تعلق گرفت. و از دست دادن پدر و امام خويش را تجربه نمود. اين وضعيت خاص قطعا توجه ويژه اي را مي طلبيد و اينجا است كه آن حضرت به گونه هاي مناسب به نياز فرزندان پاسخ مي دهد و نسبت به فرزنداني كه به ميدان مبارزه آمده اند به گونه اي، به يگانه فرزندش زين العابدين(ع)به گونه اي ديگر. و در مورد يتيمان و داغديدگان پس از شهادت خويش به شكلي ديگر سفارش مي فرمايد.



رفتار حضرت با فرزندان و نو جوانان در ميدان جنگ



آنچه از مقاتل بر مي آيد اين است كه حضرت نسبت به فرزندان وبرادرزادگانش كه به ميدان مبارزه مي رفتند، رفتارهاي گوناگوني داشت. نخست در هنگام رفتن به ميدان با در آغوش گرفتن آنان واظهار علاقه و محبت صحنه هاي زيبايي از عاطفه و محبت را به نمايش مي گذاشت. درمورد «قاسم بن الحسن » آمده است: «قاسم در حالي كه نوجواني غير بالغ بود، سوي خيمه هاي طرف ميدان خارج شد. وقتي امام حسين(ع)نگاهش به قاسم افتاد، او را به آغوش كشيد. آن دودست به گردن هم آويختند و چنان گريستند كه بيهوش شدند.»[3]



در مرحله بعد، وقتي آنان در ميدان مبارزه، در مقابل شرايطنابرابر، گرماي شديد و تشنگي قرار گرفتند، آن حضرت آنان را به صبر دعوت كرد و به آنان دلداري داد و اظهار همدردي نمود درمورد «احمد بن حسن » نوشته اند: «بعد از آنكه در ميدان جنگ شرايط مبارزه توان را از او گرفت، نزد عمويش حسين(ع)آمد وپرسيد: عمو(جان)آيا جرعه آبي هست تا جگر خود را با آن خنك كنم و براي مبارزه با دشمنان خدا و رسولش توان بيشتري پيدا كنم؟



امام(ع)فرمود: «يابني اصبر قليلا حتي تلقي جدك رسول الله(ص)،فيسقيك شربه من الماء لاتظماء بعدها ابدا»فرزندم! كمي صبر كن تا جدت رسول خدا را ملاقات كني، او چنان شربت آبي به تو بنوشاند كه هرگز تشنه نشوي.[4]



در مورد «علي اكبر» نيز آمده است بعد از مبارزه اي بي امان و كشتن تعدادي از دشمنان در حالي كه جراحات زياد بر بدن داشت،عطش بر او بسيار ناگوار آمد. پس نزد پدر آمد و عرض كرد: «ياابه العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد اجهدني فهل الي شربه من ماء و سبيل اتقوي بها علي الاعداء؟ فبكي الحسين(ع)و قال يا بني يغز علي محمد و علي و علي ابيك ان دعوهم فلا يجيبونك و تستغيث بهم فلا يغيثونك...»[5]



اي پدر، عطش مرا از پاي در آورد و سنگيني اسلحه مرا ناتوان كرد، آيا شربت آبي هست تا با نوشيدن آن، توان بيشتر، با دشمنان مبارزه كنم؟



امام فرمود: فرزندم بر محمد و علي و پدرت سخت است كه آنان رابخواني و به تو پاسخ ندهند و به ياري بخواهي و آنان فرياد رس تو نباشند... .



در مرحله سوم، آنگاه كه بعد از مبارزه بي امان فرزندان توسطدشمن مجروح گشته و بر زمين افتادند، حضرت به رعت خود را بربالينشان رسانيد و آنها را در آغوش گرفت. در آن لحظات حساس كه فرزندان نياز بيشتري به تسلي خاطر داشتند، با آنان ابرازهمدردي نمود... . آنگاه كه «قاسم بن الحسن » بر زمين افتاد وعموي خود را صدا زد، امام حسين(ع) چون باز شكاري خود را بربالين فرزند برادر رساند و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله نمود. وقتي گردو غبار فرو نشست، ديدند امام(ع) بر بالين قاسم نشسه و به قاسم(ع)كه در حال جان دادن بود، فرمود: «عز والله علي عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا يعنك او يعنك فلا يغني عنك بعدا لقوم قتلوك »[6]



به خدا سوگند، بر عموي تو سخت است كه او را بخواني پاسخ ندهد، يا اجابت نمايد ولي نتواند كمك كند يا كمك كند اما به توسودي نبخشد.(از رحمت)خداوند دور باد قومي كه تو را كشت.



رفتار حضرت نسبت به فرزند بيمارش زين العابدين(ع)



خواست الهي بر اين تعلق گرفت كه علي بن الحسين حجت او بعد ازامام حسين(ع)، بيمار باشد تا جهاد بر او واجب نشود و همچنان زمين از حجت اللهي خالي نگردد و اين وضعيت جلوه ديگري از تربيت حسيني را مي طلبيد. در حالي كه شدت مبارزه و مصبيتهاي پياپي كربلاانسان معمولي را چنان به خود مشغول مي كند كه همه چيز را فراموش مي كند، مربي بزرگ كربلا از مسئوليت بزرگ تربيت غافل نماند و چون فرزند خود را نيازمند توجه و مراقبت ديد، بر بالينش آمد وگفتگويي صميمانه به پرسشهاي او در در مورد حوادث كربلا پاسخ داد. در منابع تاريخي مي خوانيم:



«... حضرت به سوي خيمه فرزندش زين العابدين آمد و در حالي كه فرزندش بر فرشي از پوستين استراحت مي نمود و زينب(س)از اوپرستاري مي كرد، فرزندش را عيادت نمود، وقتي زين العابدين(ع)نگاهش به پدر افتاد، خواست از بستر بر خيزد. اما ازشدت بيماري قادر به برخاستن نبود. از عمه اش زينب(س)خواست كه اورا كمك كند، زينب خود را تكيه گاه او قرار داد.



امام حسين(ع)از وضعيت بيماري فرزندش سئوال كرد و زين العابدين(ع)حمد و سپاس خداوند رابه جا آورد و از پدر پرسيد دراين روز با اين قوم منافق چگونه رفتاري كردي؟



پدر فرمود: «فرزندم شيطان بر آنان مستولي گشت و آنان را ازياد خدا غافل كرد...»[7]



رفتار حضرت نسبت به خانواده و فرزندان در لحظه وداع



امام(ع)در واپسين لحظه هاي زندگي خويش شرايط ناگواري خانواده و فرزندان غصه يتيمي و از دست دادن نزديكترين عزيزان از يك طرف، طي مسير كربلا تا شام و از شام به مدينه، همراهي دشمنان سنگدل، از طرف ديگر را مجسم كرد. در چنين شرايطي امام(ع)شيوه دعوت به صبر و برد باري و توجه دادن به نصرت الهي را برگزيد تابا دم حسيني خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشان براي دست يابي به همه اهداف، تقويت نمايند. در مقاتل آمده است:



«هنگامي كه امام(ع)همه يارانش را ديد كه شهيد شده اند، براي وداع به خيمه ها آمد و ندا داد: «اي سكينه، اي فاطمه، اي زينب،اي ام كلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سكينه صدا زد: اي پدرآيا تن به مرگ داده اي؟



فرمود: كسي كه ياور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.[8]



طبق نقل ديگر فرمود: «اي نور چشم من كسي كه ياوري ندارد،چگونه تسليم مرگ نشود،(فرزندم)رحمت و نصرت خداوند در دنيا وآخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهي، صبر پيشه كن و زبان به شكوه مگشاي، زيرا دنيا از بين رفتني و آخرت ماندگار است.» [9]



طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنين توصيه نمود: «خودتان را براي گرفتاري آماده كنيد و بدانيد خداوند نگهدار وياور شما است و شما را از شر دشمنان نجات مي بخشد و عاقبت امرتان را به خير خواهد كرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب خواهد نمود و به شما، در برابر اين گرفتاري، انواع نعمت وكرامت عطاء خواهد كرد. پس زبان به شكوه مگشاييد و سخني مگوييدكه از منزلت و ارزش شما بكاهد.»[10]



سفارش به فرزندان يتيم و بازماندگان



بي شك از تلخترين لحظات براي فرزندان خرد سال، لحظه ي از دست دادن والدين است. چنين وضعيتي بر فرزندان بسيار ناگوار و طاقت فرسا مي نمايد. در چنين شريطي آنان نيازمند توجه و عاطفه اند،نيازمند محبت و تسلي خاطراند.



فرزندان و بازماندگان كاروان كربلا هم نظاره گر دل خراشترين صحنه ها بوده اند. لذا به توجهي عميق نياز داشتند. از اين روامام حسين(ع)با همه گرفتاريهايي كه داشت، وضعيت روحي و رواني فرزندان را پس از شهادت خود پيش بيني كرد و در واپسين لحظات،تنها فرزند بازمانده از خود زين العابدين(ع)را به توجه ومراقبت و درك وضعيت روحي آنها سفارش كرد و آنچنان شرايط رواني و روحي آنها را ترسيم كرد و مشاوره هاي لازم تربيتي را به ايشان ارائه نمود كه شخصي آشنا به مسائل روانشناسي و تربيتي را به شگفتي وا مي دارد. امام(ع)فرمود: «... يا ولدي انت اطيب ذريتي و افضل عترتي و نت خليفتي علي هولاء العيال و الاطفال فانهم غرباء مخذولون قد شملتهم الذله و اليتم و شماته الاعداء و نوائب الزمان، سكتهم اذا صرخوا و آنسهم اذا استوحشوا و سل خواطرهم بلين السلام فانهم مابقي من رجالهم من يستاءنسون به غيرك و لااحد عندهم يشكون اليه حزنهم سواك دعهم يشموك و تشمهم، و يبكواعليك و تبكي عليهم.»[11]



«فرزندم تو پاكيزه ترين ذريه و با فضيلت ترين خاندان من هستي،بعد از من تو سر پرست كودكان و اهل بيت هستي، آنان غريب هستند.



خواري و يتيمي و شماتت دشمنان و مصيبتهاي زمان آنها را در برگرفته است. هرگاه ناله و گريه شان بلند شد، آرامشان گردان، درهنگام ترس همراهشان باش، با سخنان نرم تسلي خاطرشان بده. ازمردان آنها، جز تو كسي كه مايه انس و آرامششان باشد، زنده نمانده است و جز تو كسي را كه شنواي شكوه ها و درد دلهايشان باشد، ندارند....»[12]



پاسخگويي به پرسشهاي فرزندان



فرزندان وقتي دوران نوزادي و كودكي را پشت سر مي گذارند، براثر ارتباط بيشتر با اشياء پيرامون و برخورد با موقعيتهاي جديد، سئوالاتي در ذهنشان به وجود مي آيد در مقطعي از سن، چنان والدين را «سئوال باران » مي كنند كه آنها را به ستوه مي آورند.



كودكان هرچه رشد عقلاني بيشتري مي يابند، سئوالات جدي تري خواهندداشت، بويژه در دوره نوجواني و آغاز جواني، شرايط جديد، تغييرو تحولات، تصميمات بزرگ در زندگي والدين سئوالات بيشتري را درذهن آنان ايجاد مي كند، در چنين وضعيتي بر والدين بصير و آگاه است كه زمينه پرسشگري را براي فرزندانشان فراهم كنند و پاي صحبتهاي آنان بنشينند و با صبر و حوصله به پرسشهاي آنان پاسخ مناسب دهند و ابهامات را مرتفع سازند. حادثه كربلا، كه موقعيت جديدي در زندگي امام حسين(ع) محسوب مي شد، پرسشهايي را در ذهن فرزندان و ديگر همراهان حضرت ايجاد كرد و ذهن كنجكاو آنان رابه پرسشگري وا داشت. حسين بن علي(ع)با درك موقعيت آنها، به سئوالاتشان پاسخهاي مناسب و در خور شاءنشان مي داد. به دو نمونه از پاسخگويي حضرت اشاره مي كنيم:



1- هنگامي كه حضرت به همراه اصحابش، هنگام ظهر در ثعلبيه فرود آمد، خواب كوتاهي بر آن حضرت مستولي شد. پس از اندكي حضرت با چشم گريان از خواب بيدار شد. فرزندش «علي » كه متوجه اين صحنه بود، پرسيد: اي پدر! چرا گريه مي كني؟ خداوند چشم تو رانگرياند.



حضرت فرمود: «فرزندم اين لحظه، وقتي است كه رويا در آن دروغ نمي باشد. من در خواب سواره اي را ديدم كه كنارم ايستاد و گفت:



«اي حسين شما به سرعت حركت مي كنيد و مرگ به سرعت شما را به بهشت مي رساند و آگاهي يافتم كه مرگ ما فرا رسيده است.»



علي پرسيد: اي پدر! آيا ما بر حق نيستيم؟



فرمود: «فرزندم به خداوندي كه همه بندگان به سوي او برمي گردند، ما بر حق هستيم »علي عرض كرد: در اين صورت ترسي از مرگ نداريم.



امام فرمود: خداوند بهترين پاداش پدر به فرزند را به تو عطافرمايد.»[13]



2- بعد از آنكه حضرت، در شب عاشورا، حوادث روز عاشورا وشهادت ياران را ترسيم كرد، قاسم بن حسن(ع)در باره شهادت خودپرسيد. امام(ع)به او مهرباني كرد و پرسيد:



فرزندم مرگ نزد تو چگونه است؟



پاسخ داد: عمو(جان)مرگ نزد من از عسل شيرين تر است.



حضرت بعد از آنكه ظرفيت و توان درك قاسم را نمايان ساخت وپاسخ زيباي او را شنيد، فرمود: عمويت به فدايت گردد! به خداقسم! تو از كساني هستي كه بعد از آزمايش بزرگ به همراه من شهيدمي شوند.



نقش آزادي و انتخاب در تربيت فرزندان



خداوند انسان را آزاد آفريد و قدرت اراده و انتخاب به اوبخشيد تا پرتو آن از ميان راههاي مختلف مسير صحيح را برگزيند.



آنچه انسان در پرتو شناخت و بدون اكراه و اجبار برگزيد، در راه تحقق و دستيابي به آن تا پاي جان مي ايستد، عنصر آزادي به جا وانتخاب درست در تربيت، عنصري گرانبها و كار آمد است، در تربيت فرزندان اجبار ثمري نمي بخشد، والدين و مربيان بايد چنان زمينه را آماده كنند كه فرزندان خود راه صحيح را بر گزينند تا برآنچه به حق برگزيده اند، پايبند و استوار باشند، از جلوه هاي تربيتي حادثه عاشورا، صحنه آزادي و انتخاب راه بود. امام حسين(ع)با اينكه در كربلا به شدت نيازمند داشتن ياور بودند، باكمال صداقت و راستي فرزندان و ديگر ياوران خود را در ادامه مسير آزاد مي گذارد و با اينكه بر فرزندان خود حق بزرگ دارد اماهيچگاه راه مبارزه و همراهي خود را بر آنان تحميل نمي كند و ازاينروست كه مي بينيم آنان نيز كه آگاهانه همراهي پدر و امام خويش را برگزيدند در راهش تا آخرين نفس ايستاده و جان خويش رافداي راهش نموده اند. ابي حمزه ثمالي از علي بن الحسين(ع) نقل مي كند كه در شب عاشورا پدرم اهل و فرزندان خود و اصحاب را جمع نمودند و خطاب به آنان فرمود: «اي اهل و فرزندان و اي شيعيان من، از فرصت شب استفاده كنيد و جانهاي خود را نجات دهيد... شمادر بيعتي كه با من بسته ايد آزاد هستيد. ...»[14]



نيز آن حضرت هنگامي كه عبدالله فرزند مسلم نزد ايشان آمد واجازه ميدان طلبيد فرمود: «شما در بيعت با من آزاد هستي،شهادت پدرت كافي است. تو دست مادرت را بگير و از اين معركه خارج شو» عبد الله عرض كرد: «بخدا سوگند من از كساني نيستم كه دنيا را بر آخرت مقدم دارم.»[15]

پاورقي

[1]. بحارالانوار، ج 45، ص 41؛ موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 3ـ 472، به نقل از الدمعة الساكبة. ج4، ص322 و العوالم، ج2، ص 284.



[2] . مقتل ابي مخنف، ص130، (منشورات الرضي)؛ موسوعة كلمات الامام الحسين، ص9ـ 478.



[3] . بحارالانوار، ج45، ص34؛ ترجمه نفس المهموم، ص 147؛ موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 464، به نقل از العوالم، ح17، ص 278 و الدمعة الساكبة، ج4، ص 317.



[4] . مقتل ابي مخنف، ص 126؛ موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 469، به نقل از ينابيع المودة، ص 415، الدمعة الساكبة، ج4، ص 318، معالي السبطين،ج1،ص455؛ ناسخ التواريخ، ج2، ص331.



[5] . بحارالانوار، ج 45، ص 43؛ ترجمه نفس المهموم، ص 141؛ منتهي الآمال، ج1، ص 691؛ مقتل المقرم، ص 325؛ موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 461؛ به نقل از مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 30، العوالم، ج 17، ص 285، (با اندكي اختلاف)



[6] . بحارالانوار، ج 45، ص 35، ترجمه نفس المهموم، ص 148؛ منتهي الآمال، ج 1 ، ص 699، موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 465 ؛ به نقل از مقتل خوارزمي، ج 2 ، ص 27، العوالم، ج 17، ص 278؛ و الدمعه الساكبة ، ج 4، ص 317



[7] . موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 485؛ به نقل از الدمعة الساكبة، ج 4، ص 351، معالي السبطين، ج 2، ص 22، و ذريعة النجاة، ص 139



[8] . بحارالانوار، ج 45، ص 47؛ منتهي الآمال، ج 1، ص 448، موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 490، به نقل از منتخب التواريخ، ص 440؛ و الدمعة الساكبة ، ج 4، ص 336



[9] . موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 490؛ به نقل از اسرار الشهادة، ص 423، و ناسخ التواريخ، ج 2، ص 360 با كمي اختلاف



[10] . منتهي الآمال، ج 1، ص 455؛ موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 491، به نقل از الدمعة الساكبة، ج 4، ص 346و ناسخ التواريخ، ج 2، ص 380



[11] . موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 486، به نقل از الدمعة الساكبة ، ج 4، ص 351، معالي السبطين، ج 2 ، ص 22؛ و ذريعة النجاه، ص 139



[12] . موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 5ـ 344 ، به نقل از مقتل خوارزمي، ج1، ص 226؛ الفتوح، ج 5، ص 79؛ بحارالانوار، ج 44، ص 367؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 595؛ و نيز با كمي تفاوت در موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 368، به نقل از تاريخ طبري، ج 3، ص 309؛ الكامل في التاريخ، ج 2، ص 554؛ بحارالانوار، ج 44، ص 379؛ العوالم، ج 17، ص 229، نقل شده است



[13] . موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 2ـ 401؛ به نقل از مدينة المعاجز، ج4، ص 214؛ نفس المهموم، ص 230؛ و ناسخ التواريخ، ج 2، ص 220



[14] . موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 401، به نقل از نفس المهموم، ص 230، مدينة المعاجز، ج4، ص 214، و ناسخ التواريخ، ج 2، ص 220



[15] . همان ص 469؛ به نقل از معالي السبطين، ج 1، ص 402؛ و ناسخ التواريخ ، ج 2، ص 317

علي همت بناري