جاودانگي قيام امام حسين عليه السلام
حادثه عاشورا از دلخراش ترين وقايع تاريخ اسلامي به شمار مي رود. اين رخداد از هنگامه وقوع تاكنون مورد اهتمام و توجخ انسان هاي آزاده قرار گرفته است. متفكران و نويسندگان مسلمان و غير مسلمان از زاويه هاي گوناگون آن را كاويده و به موضوعاتي از اين دست نظر افكنده اند:
علل شكل گيري و پيدايش حادثه كربلا؛ درس هاي عاشورا؛ حضور زنان؛ گريه و عزاداري؛ تحيف ها و ... .
و البته هنوز جاي مباحث بسيار تاريخي، اخلاقي و انساني، جهت پژوهش هاي عميق خالي است. يكي از پرسش هايي كه مطرح است و در لابه لاي نوشته ها به اجمال بدان پرداخته شده، راز جاودانگي اين قيام است. با آنكه قيام هاي بسيار در تاريخ بشريت و نيز دوره هاي اسلامي به وقوع پيوسته، اما كشش و جاذبه و ژرفايي حادثه عاشورا در آن مشهود نيست. چه تفاوتي ماهوي ميان آنها وجود دارد؟ چه رمز و رازي در اين قيام و رخداد نهفته است؟
آيا تا به حال از خود پرسيدهايم كه:
1. اجتماع مردم در اين ايام، و تجمع وصف ناشدني روزهاي تاسوعا و عاشورا به ويژه در كشورهاي شيعهنشين از چه نيرويي تغذيه ميكند؟ چرا گذشت قرنها، نه تنها از نشاط آن نكاسته بلكه سال به سال بر رونق آن افزوده است؟
2. حضور گسترده نيروهاي جوان كه همه تعلقهاي جواني اعم از مد لباس تا خواب سنگين را كنار نهادهاند، چگونه توجيه ميشود؟ جوانان با ايدهها و حساسيتهاي متفاوت، كه انرژي غير قابل كنترل و روحيهاي گريزان از توصيه و پند دارند، چرا عميقاً جذب اين حادثه ميشوند؟
در اين جهان، آيينها، مرامها و حوادث تاريخي هر چه انسانيتر باشد و به جوهره وجودي انسان نزديكتر، ماندگارتر خواهند بود.
3. نمايش زيباي هيئتهاي عزاداري و دستههاي سينهزني بدون آموزشهاي فني و درازمدت كه بسا زيباتر از رژه دستههاي نظامي صورت ميگيرد، آن هم با تنوع فراوان، بر حسب عرفها و عادتهاي بومي و منطقهاي، چگونه تحليل ميشود؟ بسيار ديده ميشود كه سربازان بعد از آموزشي درازمدت به خوبي از عهده وظايف خود برنميآيند، اما دستههاي عزاداري خودآموز، آرايشي زيبا پيدا ميكنند؟
4. چه چيزي مردم را در ايام محرم به احسانها و ايثارهاي بزرگ مالي واميدارد؟ اطعامها و خوانهاي گسترده در اين ايام از چه عاملي سرچشمه ميگيرد؟ با آن كه براي جلب احسانهاي كم تراز اين به تبليغاتي گسترده و برنامهريزيهاي درازمدت، نياز است.
اين همه پس از قرنهاي متمادي كه از حادثه كربلا گذشته، و بدون كمترين جبر و تشويق دنيايي و حكومتي چه توجيهي دارد.
اين نوشتار بر آن است تا اندازهاي در مورد اين پرسش بررسي و كاوش كند. ميتوان علل و عوامل متعددي براي اين جاودانگي برشمرد؛ مانند:
1. انتساب امام حسين عليه السلام و فرزندانش به رسول خدا .
2. حضور زنان و كودكان .
3. نهايت درندهخويي و ستمگري يزيديان .
4. مشيت الهي .
5. ماهيت انساني قيام عاشورا .
به نظر ميرسد نميتوان ماندگاري و جاودانگي را به يك راز و سبب منتهي كرد، بلكه تمامي علل و عوامل پيش گفته در آن مدخليت دارد.
سه عامل نخست واضح است و پيرامونش بسيار نوشته شده است. عامل چهارم شايد همان باشد كه در پارهاي احاديث بدان اشاره ميشود مانند:
قال رسول الله صلي الله عليه و آله: انّ لقتل الحسين عليه السلام حرارة في قلوب المومنين لاتبرد ابداً. (1)
«شهادت امام حسين عليه السلام را در دلهاي مومنان شرارهاي است كه هيچگاه خاموش نشود.» حقيقتاً تاثير عوامل غيبي و آسماني بر ماندگاري اين حادثه را نميتوان انكار كرد.
به گمان ما عامل پنجم جايگاه ويژهاي دارد، گرچه علل چهارگانه ديگر هر يك تاثير خود را ميگذارد. چرا كه اين عامل بيشتر، عمق معرفت، انتخاب، اراده، تصميمگيري و زيبايي عمل امام حسين و همراهانش را نشان ميدهد. به تعبير ديگر حسن فاعلي و حسن فعلي حادثه عاشورا، با اين علت بيشتر نمايان ميگردد.
اين نوشتار ميخواهد به اختصار حادثه كربلا را از اين زاويه مورد مطالعه قرار دهد. در اين جهان، آيينها، مرامها و حوادث تاريخي هر چه انسانيتر باشد و به جوهره وجودي انسان نزديكتر، ماندگارتر خواهند بود.
حادثه عاشورا نيز چنين است. نميبايست آن را تنها از زاويه انتساب به خاندان پيامبر بررسي كرد و يا تنها بر عوامل غيبي پاي فشرد و يا اوج درندهخويي يزيديان را منظور داشت و يا بر حضور زنان و كودكان تاكيد ورزيد، بلكه آن را به عنوان حادثهاي كه تمام اصول و ضوابط انسان در آن منظور شده و هيچ امر غير انساني در ناحيه هدف و روش در آن به چشم نميخورد، مطالعه كرد. گاه انسانها درباره اهداف و روشهاي انساني، خوب سخن ميگويند و نيك قلم ميزنند. برخي اين هدفها و روشها را در عاديترين شرايط زندگي پياده ميكنند. اعجاز و اعجاب حادثه عاشورا در آن است كه در ناگوارترين شرايط زندگي، گروهي ذرهاي از اهداف، روشها و منشهاي انساني تخطي نميكنند و آن را در دشوارترين شرايط، عينيت ميبخشند.
انساني بودن اين حادثه را در دو بعد هدفها و روشها پي ميگيريم:
الف- اهداف
آرمانها و اهدافي كه امام حسين و يارانش از آغاز حركت تا شهادت و اسارت بر آن پاي ميفشردند، كاملاً انساني است كه به برخي از آن اشاره ميشود:
1. آگاهي بخشي
آگاهي بخشي، هوشيار كردن انسانها، و از جهالت و سرگرداني درآوردن آنها، از عاليترين اصول انساني به شمار ميرود.
استعداد آدميان در فضاي آرام و امن به فعليت ميرسد، شكفته ميشود و كمال مييابد. اگر اين امنيت فراگير نباشد و تنها متمولان و قدرتمندان از آن بهرهمند گردند، چنين جامعهاي را نميتوان امن ناميد. هرگاه كه دورافتادگان از هرم قدرت و ثروت كه هميشه بيشترين قشرهاي اجتماعي را تشكيل ميدهند، از امنيت برخوردار گردند، جامعه، انساني و الهي است. امام حسين عليه السلام يكي از اهدافش را چنين بيان ميكند:
و يأمن المظلومون من عبادك؛ (بدان خاطر قيام كردم) كه ستمديدگان از بندگانت در امنيت به سر برند.
امام حسين عليه السلام براي رهايي انسان از جهالت، سر درگمي، خون خود را نثار كرد. در زيارت اربعين كه شيخ طوسي و ديگران آن را روايت كردهاند، چنين ميخوانيم:
و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة(2)؛ او خون خودش را در راه تو نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و ناداني رهايي بخشد.»
امام حسين
2. اصلاحگري
هميشه زدودن پيرايهها از زواياي زندگي جمعي انسانها، آرماني ارزشمند و بزرگ بوده است. مصلحان كسانياند كه تلاش ميكنند جامعه انساني را از حركت در بيراهه ها باز دارند و آنان را پايبند به قواعد انساني سازند. برداشتن غل و زنجيرهاي اجتماعي، فقر و پريشاني خاطري آدميان جزو اصول اصلاح گري و اصلاح طلبي است.
رسول خدا صلي الله عليه و آله با بعثت خود، تحولي الهي و انساني در جامعه پديد آورد، لكن پس از رحلت ايشان پيرايهها گريبانگير جامعه نبوي شد و دچار ارتجاع گرديد. اصلاحات حسيني در مسير برداشتن اين پيرايهها و زدودن كجيها بود تا با ارتجاع به جاهليت بستيزد و آن را از ميان برد. امام حسين به واقعيت آن روز جامعه چنين اشاره فرمود:
الا ترون الي الحق لايعمل به والي الباطل لايتنهاي عنه (3)؛ آيا نمينگريد كه به حق عمل نميشود و از باطل پرهيز نيست.
اصلاحگري خود را نيز با اين جملات بيان داشت:
انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (4)؛ همانا براي جستن اصلاح در امت جدم، قيام كردم.
3. امنيت
استعداد آدميان در فضاي آرام و امن به فعليت ميرسد، شكفته ميشود و كمال مييابد. اگر اين امنيت فراگير نباشد و تنها متمولان و قدرتمندان از آن بهرهمند گردند، چنين جامعهاي را نميتوان امن ناميد. هرگاه كه دورافتادگان از هرم قدرت و ثروت كه هميشه بيشترين قشرهاي اجتماعي را تشكيل ميدهند، از امنيت برخوردار گردند، جامعه، انساني و الهي است. امام حسين عليه السلام يكي از اهدافش را چنين بيان ميكند:
و يأمن المظلومون من عبادك (5)؛ (بدان خاطر قيام كردم) كه ستمديدگان از بندگانت در امنيت به سر برند.
4. امر به معروف و نهي از منكر
يكي از مهمترين اهداف قيام حسيني نظارت و كنترل بر قدرت متمركز جامعه به شمار ميرود. آن حضرت بر اين باور است كه حكمرانان در مسير صواب حركت نميكنند و يكي از راههاي بازدارندگي و نيز ايستادگي در برابر آن نظارت همگاني و كنترل قدرت از طريف نخبگان اجتماعي بلكه تودههاي اجتماعي است. امام حسين عليه السلام بر اين هدف نيز بارها تاكيد ميورزد:
اريد أن آمر بالمعروف وانهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي(6)؛ تصميم دارم امر به معروف و نهي از منكر نمايم و بر روش جدم و پدرم رفتار كنم.
در منزلگاه عُذَيب خبر شهادت قيس بن مسهر صيداوي به امام حسين داده شد. و نيز گزارش دادند كه مردم دلهايشان با شما است و شمشيرهايشان بر رويتان كشيده. طرماح به حضرت پيشنهاد كرد كه از راه منصرف شويد و به سوي كوهي در منطقه ما حركت كنيد كه از دسترس به دور است و ما براي شما بيست هزار رزمنده تعهد ميكنيم كه از شما دفاع كنند.
امام حسين پس از تشكر و سپاس فرمود: ان بيننا و بين القوم عهداً و ميثاقاً و لسنا نقدر علي الانصراف؛ ميان ما و مردم كوفه پيماني است كه نميتوان از آن سر باز زد.
روشن است كه يكي از حوزههاي اصلي امر به معروف و نهي از منكر، نظارت عمومي نسبت به حكمرانان و متوليان امور است و آنچه در زمان امام حسين عليه السلام صادق بود، همين حوزه از امر به معروف و نهي از منكر است؛ گرچه دامنه آن به روابط افراد با يكديگر نيز گسترش دارد.
تا اينجا چهار آرمان اصلي قيام امام حسين كه تمامي آنها در راستاي اعتلاي انسانيت و رشد و كرامت انسانها است، برشمرده شد.
ب- روشها
بسياري از حركتهاي اجتماعي، انقلابها و اصلاحطلبيها، با آرمان و اهداف بلند و انساني شروع ميشود، اما آنچه در روش و عمل اتفاق ميافتد، معمولاً سازگاري با اهداف و آرمانها ندارد. نهضت حسيني اعجازش در همين است كه روش به كار گرفته شده از سوي امام، صد در صد مطابق با آرمان و هدف او است. در روش و منش او چيزي نميتوان يافت كه با آرمان و هدف نسازد، آن هم در اوج سختي، نبرد، خون، اسارت و ... . اينك به نمونههايي از اين روش و منش انساني اشاره ميشود:
1. صداقت و يكرنگي
عاشورا، نمايش مجسم و عيني باورهاي ديني و خصلتهاي انساني، در دشوارترين لحظات زندگي است. عاشورا ميآموزد كه در سختترين حالتها ميتوان پايبند به آموزههاي دين و صفات انساني بود. آن جا كه خطرها و دلهرهها بسياري را به مصلحتسنجي و دوگانه زيستي واميدارد، عاشورا افقي فراتر از آن يعني صداقت و يكرنگي را به نمايش ميگذارد؛ زيرا عاشورا زاييده مكتبي است كه يكرنگي در عقيده را ميپسندد و از نفاق برحذر ميدارد. يكرنگي در انگيزه و نيت را توصيه ميكند و ريا را شرك ميشمرد، يكرنگي در سخن را تعليم ميدهد و دروغ را كليد همه پليديها ميداند؛ يكرنگي در داد و ستد را ميآموزد و غش را حرام ميكند، يكرنگي در دوستي را سفارش كرده و خيانت را مذمت ميكند و ... .
امام حسين
عاشوراييان با خداوند، با امام، با امت و با دشمن با خويشتن، صادق و يكرنگ بودند. چهار تصوير زير صداقت را در حادثه عاشورا نشان ميدهد:
- هنگامي كه امام حسين ميخواست از مكه حركت كند در جمع دوستان و ياران سخن گفت و آنان را با وعده پست و مقام و ثروت و آسايش به قربانگاه نكشاند، بلكه فرمود: اَلا و مَن كان باذلاً فينا مُهَجَتَهُ مُوطَناً علي لقاءالله نَفسَه فَليَرحل معنا فانّي راحل مُصبِحاً إن شاءالله (7)؛ بدانيد، آن كه آماده است در راه ما بذل جان كند و خود را براي ملاقات خداوند، مهيا ساخته با ما كوچ كند؛ به راستي كه من صبحگاهان با خواست خداوند حركت خواهم كرد.»
- هنگامي كه امام حسين عليه السلام بر بالين عباس آمد و او را غرقه در خون يافت گفت: آلان اِنكسَر ظهري(8)؛ اينك كمرم شكست.
- آن زمان كه علي اكبر از رزمگاه بازگشت، به پدر گفت: العطش قد قتلي و ثقل الحديد اجهدني(9)؛ تشنگي مرا از پاي در آورده و سنگيني سلاح مرا بي تاب كرده است.
- امام حسين عليه السلام ياران خود را در شامگاه تاسوعا گرد آورد و شهادت خود را به آنان خبر داد و آنان را براي بازگشت آزاد گذاشت. (10) چنانكه روياي سحرگاه شب دهم را براي ياران بازگو كرد و حمله سگهاي درنده را برايشان باز گفت. (11)
2. عدالت در عمل
عدالت را به آساني ميتوان بر زبان راند، به سادگي ميتوان نوشت، به سهولت ميتوان نمايش داد، اما به سختي ميتوان با عدالت زيست. از همين رو است كه خداوند در قرآن هنگامي كه از روزه، عبادت، و ذكر، سخن ميراند، با تعبير «لعلكم تتقون»(12)؛ (شايد پارسا شويد) آن را ختم ميكند. اما زماني كه به عدالت فرمان داده، آن را نزديكترين راه حتمي و قطعي به تقوا ميداند.
امام حسين عليه السلام در پاسخ فرمود: ما كنت ابداً هم بقتال؛ من نبرد را آغاز نخواهم كرد.
امام حسين عليه السلام گرچه به شهادت عشق ميورزيد و از مرگ هراسي نداشت و آن را چونان گردنبند دختران جوان، مايه زيبايي و زيور زندگي ميدانست، اما به كشتن ديگران راغب نبود و از آن كناره ميگرفت، مگر ديگران به نبرد دست زنند. و حسينيان نيز بايد خصلت عشق به شهادت را از پيشواي خود به ارث برند و بدان ببالند و از نبرد و خونريزي خرسند نباشند كه اصل و قاعده اولي، صلح است و نبرد و جنگ، صورت اضطرار زندگي است.
اعدلوا هو اقرب للتقوي(13)؛ عدالت پيشه كنيد، كه نزديكترين راه به پارسايي است.
اينجا ديگر سخن از شايد و ليت و لعل نيست، بلكه از يك فرمول قطعي خبر ميدهد. در حادثه عاشورا به جز خطابههاي آتشين در مذمت ظلم و ستمگري و دعوت به عدل و انصاف نمونهاي برجسته و عيني از عدالت را ميبينيم:
امام حسين عليه السلام هنگامي كه بر بالين فرزند ارشد خويش علي اكبر آمد، صورت بر صورت فرزند نهاد و گفت: خاك بر دنيا پس از تو، چه چيزي اين گروه را بر خداوند جسور و گستاخ كرده تا حريم پيامبر را هتك كنند. (14)
و زماني كه بردهاي سياه به نام «واضح» از لشكر عاشوراييان بر زمين افتاد و امام حسين عليه السلام را ندا داد، امام بر بالينش آمد و گونه بر گونهاش نهاد. اين رفتار مايه مباهاتش شد و گفت: مَن مثلي و ابن رسول الله واضع خده علي خدّي؛ كيست مانند من كه فرزند رسول خدا گونه به گونهاش گذارده باشد.(15)
3. گفتگو
خردمندان و فرزانگان، به سخن ديگران گوش ميسپارند و تبيين باورها و توجيه رفتار خويش را عار ندانند. اينان گفتگو را بهترين راه نزديكي انسانها به يكديگر ميدانند.
در مقابل، آنان كه براي خود شأن و منزلتي ساخته و ديگران را كمتر به حساب آورند، نه به سخن ديگران گوش كنند و نه راضي شوند كردار و رفتار خويش را روشن كنند.
در حادثه عاشورا خصلت نخست را در حسين عليه السلام و يارانش ميبينيم. امام حسين عليه السلام با نوشتهها و خطابهها، از راز حركت خويش پرده برميدارد، انگيزه و مرام خود را باز ميگويد، سبب نافرماني از حكومت يزيد را به زبان ميآورد و ...
همين رويه را در ياران وي ميبينيم. آنان نيز هر يك خطابههايي ايراد كرده و به تبيين مواضع و توجيه رفتار خود دست زدند.
جريان مقابل نه تنها حاضر نبود كار خود را موجه سازد، بلكه شنيدن سخن حق ياران حسين عليه السلام را كسالتآور قلمداد ميكرد.
در روز عاشورا زهير در برابر لشكريان يزيد قرار ميگيرد و به تبيين مواضع ميپردازد. شمر به سويش تير پرتاب كرده و ميگويد: أبرمتنا يكثرة كلامك (16)؛ ساكت باشد، ما را از زيادهگويي خسته كردي.
امام حسين
برير هم كه از سربازان كهنسال امام حسين عليه السلام و از استادان قرائت در مسجد جامع كوفه بود، نزد لشكريان عمر سعد آمد و شروع به سخن كرد. هنوز چند جمله بر زبان نياورده بود كه از ميان جمعيت فرياد برآمد: يا برير! قد اكثرت الكلام (17)؛ برير زياده سخن گفتي.
4. ادب
سلوك اجتماعي بر پايه باور به شخصيت انساني جدا از همه باورها، خصلتها و طبقه اجتماعي را ميتوان ادب ناميد. اين همان است كه اميرمومنان به مالك اشتر فرمود: مردمان يا برادر تواند در دينداري و يا همتاي تواند در آفرينش.(18)
به دو پرده از ادب رفتاري در حادثه عاشورا بنگريد:
- روز هفتم محرم شمر، نزديك خيمههاي امام حسين عليه السلام آمد و با صدايي بلند فرياد زد: ابن بنو اختنا؟ «خواهرزادههاي ما كجايند؟» عباس و برادرانش كجا هستند؟ (شمر با مادر ابوالفضل خويشاوندي قبيلهاي داشت). عباس عليه السلام رو گرداند و پاسخي نداد. امام حسين عليه السلام فرمود: پاسخ دهيد گرچه فاسق باشد.(19) (آنگاه عباس عليه السلام و شمر به گفتگو پرداختند.)
مادر عمرو بن جناده كه كودكي يازده ساله بود، او را به رزمگاه فرستاد و شوهر اين زن در يورش نخست دشمن، به شهادت رسيد. وقتي كودك از امام حسين اجازه خواست، حضرت فرمود پدرش كشته شده و شايد مادرش راضي نباشد. عمرو گفت مادرم مرا فرستاده است.
- در مسير مكه به كوفه، حرّ با هزار سواره براي بستن راه امام حسين عليه السلام خود را به آنان رسانيد. وي ماموريت داشت، امام را به كوفه نزد عبيدالله ببرد.
پيمودن راه طولاني تشنگي را بر حر و همراهانش غالب كرده بود. امام حسين چون تشنگي آنان را ديد، فرمان داد همه را سيراب سازيد.
أمر أصحابه ان يسقوهم و يرشقواالخيل(20)؛ به يارانش دستور داد كه آنها را سيراب كنند و اسبانشان را نيز سيراب سازند.
5. احترام به موقعيت و جايگاه انسانها
وقتي امام حسين به منزلگاه شَراف رسيد، حر با هزار سوار براي بستن راه و بازگرداندن از حركت فرود آمد.
امام حسين پس از آن كه دستور داد آنان و اسبانشان را سيراب سازند، برايشان سخن گفت و از فلسفه حركت خويش سخن راند و چنين بر زبان آورد كه من خود بدينجا نيامدم، بلكه در پي دعوتها و نامههاي شما بود و اگر خرسند نيستيد، بازگردم.
به هر حال، وقت نماز ظهر فرا رسيد. حجاج بن مسروق اذان گفت. امام حسين عليه السلام رو كرد به حر و فرمود: اتصلي باصحابك؛ تو با لشكر خود نماز ميخواني؟ و حر گفت: لابل نصلي جميعاً بصلاتك (21)؛ همه به امامت شما نماز مي گزاريم. اگر در آداب نماز جماعت از استحباب امامت حاكم، فرمانده، صاحب منزل و ... سخن رفته است، امام حسين عليه السلام حرمت يك فرمانده را نگه ميدارد و او را مخير ميسازد و البته ادب حر نيز ستودني است كه با آن كه براي راه بستن آمده، اما نيكو، حرمت سبط رسول خدا را پاس مي دارد.
6. احترام به پيمانها
در منزلگاه عُذَيب خبر شهادت قيس بن مسهر صيداوي به امام حسين داده شد. و نيز گزارش دادند كه مردم دلهايشان با شما است و شمشيرهايشان بر رويتان كشيده. طرماح به حضرت پيشنهاد كرد كه از راه منصرف شويد و به سوي كوهي در منطقه ما حركت كنيد كه از دسترس به دور است و ما براي شما بيست هزار رزمنده تعهد ميكنيم كه از شما دفاع كنند.
امام حسين پس از تشكر و سپاس فرمود: ان بيننا و بين القوم عهداً و ميثاقاً و لسنا نقدر علي الانصراف (22)؛ ميان ما و مردم كوفه پيماني است كه نميتوان از آن سر باز زد.
و از اين رو است كه در روايتهاي بسيار، پايبندي به پيمانها نشانه دينداري شمرده شده است.
امام باقر عليه السلام در حديثي فرمود:
انّا لنحب من كان عاقلاً، فهماً، فقيهاً، حليماً، مدارياً، صدوقاً، وفيّاً (23)؛ ما دوست داريم كسي را كه خردمند، فهيم، دانا، بردبار، سازگار، يكرنگ و وفادار به پيمان باشد.
7. پرهيز از جنگ افروزي
آنگاه كه امام به سرزمين نينوا رسيد، نامه عبيدالله بن زياد به حر رسيد كه بر امام حسين عليه السلام سخت گيرد.
در اين هنگام زهير به امام حسين گفت: نبرد با اينان براي ما آسان است از جنگيدن با لشكرياني كه پس از اين خواهند آمد.
و زن خولي تا پايان عمر از اندوه غم شهادت امام حسين عليه السلام آرايش نكرد.
امام حسين عليه السلام در پاسخ فرمود: ما كنت ابداً هم بقتال(24)؛ من نبرد را آغاز نخواهم كرد.
امام حسين عليه السلام گرچه به شهادت عشق ميورزيد و از مرگ هراسي نداشت و آن را چونان گردنبند دختران جوان، مايه زيبايي و زيور زندگي ميدانست، اما به كشتن ديگران راغب نبود و از آن كناره ميگرفت، مگر ديگران به نبرد دست زنند. و حسينيان نيز بايد خصلت عشق به شهادت را از پيشواي خود به ارث برند و بدان ببالند و از نبرد و خونريزي خرسند نباشند كه اصل و قاعده اولي، صلح است و نبرد و جنگ، صورت اضطرار زندگي است.
8. شيوه دعوت
وقتي امام به منزلگاه قصر بني مقاتل فرود آمد، چادر بزرگي بر پا ديد. پرسيد از آن كيست؟ گفته شد از عبيدالله بن حر جعفي است كه مردي متمول و ثروتمند بود. امام حسين عليه السلام حجاج بن مسروق را نزد او فرستاد تا وي را به سوي حسين عليه السلام فراخواند. حجاج چيزي همراه داشت. عبيدالله پرسيد: اين چيست؟ حجاج گفت: هدية اليك و كرامة قبلته هذاالحسين يدعوك الي نصرته (25)؛ اين هديهاي براي تو است اگر بپذيري. اينك حسين تو را براي ياري فرا ميخواند.
امام حسين
عبيدالله گفت: وقتي از كوفه بيرون آمدم جمعيت بسياري ديدم كه براي نبرد با حسين مهيا ميشدند و من توانايي ياري حسين را ندارم. چون حجاج سخن عبيدالله را براي امام نقل كرد، امام حسين عليه السلام با جمعي از ياران و خاندانش نزد او رفت.
9. حضور زنان
حضور زنان و احترام به اين حضور، از سوي امام حسين يكي از منشهاي انساني اين قيام است. حادثه عاشورا از آغاز تا پايان از حضور زنان برخوردار بوده و نيز بسيار تاثيرگذار بودند، و استاد مطهري، حادثه عاشورا را مذنث (مخفف مذكر و مونث) دانسته، يعني حادثهاي مردانه و زنانه.
همسر زهير دلهم دختر عمرو، او را با توصيه و تشويق بسيار، به ياري حسين عليه السلام واميدارد و از او وعده شفاعت در آخرت ميگيرد.(26) گرچه نام زهير آوازه تاريخ شد و از همسر وي كمتر سخن به ميان ميآيد.
ام وهب دختر عبدالله همسر عبدالله بن عمير كلبي، با برداشتن عمودي به تشويق شوهرش به نبرد ميپردازد و ميخواهد به همراه شوهر كشته شود كه امام حسين عليه السلام او را برميگرداند و ميفرمايد بر زنان نبرد واجب نيست. (27)
و نيز وقتي كعب بن جابر بر برير يورش برد، همسرش او را سرزنش كرد و گفت ديگر با تو سخن نگويم، تو دشمنان فرزند فاطمه را ياري دادي. (28)
مادر عمرو بن جناده كه كودكي يازده ساله بود، او را به رزمگاه فرستاد و شوهر اين زن در يورش نخست دشمن، به شهادت رسيد. وقتي كودك از امام حسين اجازه خواست، حضرت فرمود پدرش كشته شده و شايد مادرش راضي نباشد. عمرو گفت مادرم مرا فرستاده است. (29)
چنانكه زني از قبيله بكر بن وائل، هم تباري هاي خود را به جهت غارت رزمگاه امام حسين، سرزنش كرد.(30)
و زن خولي تا پايان عمر از اندوه غم شهادت امام حسين عليه السلام آرايش نكرد. (31)
نيز در برخي كتب تاريخ نقل شده كه امام حسين عليه السلام در آخرين لحظات زندگي به خواهرش زينب گفت: يا اختاه لاتنسيني في نافلة الليل (32)؛ خواهرم مرا در نماز شب از ياد مبر.
جالب است توجه شود كه در واقعه كربلا حضور مثبت زنان در اردوگاه امام حسين چشمگير است و نيز جماعت و ياري زنان از سپاه دشمن؛ ولي نام زني كه به ياري يزيديان برخاسته باشد و آنان را مدد رسانده باشد، نقل نشده است.
10. اهتمام به گرفتاريها
در غروب روز نهم كه امام حسين عليه السلام يارانش را گرد آورد و آنان را براي رفتن مخير ساخت. به محمد بن بشير حضرمي كه پسرش در مرزهاي ري به اسارت گرفته شده بود، فرمود: انت في حَلِّ من بيعتي فاعمل في فكاك ولدك؛ بيعت خود را از تو برداشتم براي رهايي فرزندت تلاش كن.
وي در پاسخ گفت: به خداوند چنين نكنم. آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود:
اذا أعط ابنك هذه الاثواب الخمسة ليعمل في فكاك اخيه (33)؛ پس اين پارچهها به فرزندت ديگرت ده تا در راه آزادي برادرش از آن بهره برد.
در پايان اميدواريم متوليان امور ديني در بزرگداشت اين گونه شعائر بكوشند:
الف. حس مذهبي و ديني اين حركت و روح گرفتن آن را قوي سازند.
ب. اين حركت را با آگاهي بخشي و معرفتدهي همراه كنند.
ج. آن را از خرافات و بدعتهاي عوامانه بپيرايند.
د. در اين مسير زنده و سازنده، مانع و آفت، ايجاد نكنند.
ه. مقدماتي فراهم آورند تا اين حركت در جريانهاي خاص سياسي و جناحي وارد نشود، و رنگي جز رنگ حسيني به خود نگيرد.
تا ماهيت الهي و انساني اين قيام جاودانه هميشه و چونان گذشته درس آموزيهاي بيشتر، پرتوافكنيهاي گستردهتر را به همراه داشته باشد.
پاورقي
1. مستدرك الوسائل، ج10، ص 318
2. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ص 731
3. مقتل الحسين، ص 232
4. همان، ص 156
5. الحياة، ج2، ص 231
6. همان
7. مقتل الحسين، ص 194
8. همان، ص 338
9. همان، ص 322
10. همان، ص 258
11. همان، ص 267
12. سوره بقره، آيه 21، 63 و 183
13. سوره توبه، آيه 8
14. مقتل الحسين، ص 308
15. همان، ص 308
16. همان، ص 284
17. نهج البلاغه، نامه 53
18. مقتل الحسين، ص 285
19. همان، ص 252
20. همان، ص 214
21. همان، ص 214- 216
22. همان، ص 222
23. بحارالانوار، ج 78، ص 245، ح 56
24. مقتل الحسين، ص 228
25. همان، ص 223- 224
26. همان، ص 208- 209
27. همان، ص 293- 294
28. همان، ص 309- 310
29. همان، ص 314
30. همان، ص 386- 387
31. همان، ص 391- 392
32. اعلام النساء المومنات، ص 381
33. مقتل الحسين، ص 260
مهدي مهريزي