بازگشت

تحريفات عاشورا (5)


در قسمت هاي پيشين مقالات تحريفات واقعه عاشورا به اين مباحث پرداختيم:



1-معناي تحريف و انواع آن .



2-ذكر برخي از تحريفاتي كه در خصوص واقعه تاريخي عاشورا صورت گرفته است .



3-عوامل تحريف، اسباب و موجباتي كه منجر به تحريف مي شوند به طور عام و عوامل خاصي كه در اين حادثه تاريخي دخالت داشته اند.



و در اين قسمت از مقاله به مسئله مهمي مي پردازيم كه بسيار حائز اهميت مي باشد:



4-وظيفه مردم و علما در برابر اين تحريف ها.



به طور قطع و يقين در اين حادثه بسيار بزرگ تاريخي تدريجا تحريفاتي در طول زمان پيدا شده است. و بدون شك در اينجا وظيفه اي هست كه بايد با اين تحريفات مبارزه كرد بلكه به تعبير بهتر، اگر بخواهيم از خودمان ستايش كنيم و تعبير احترام آميزي درباره خودمان به كار ببريم، بايد بگوييم كه نسل ما رسالتي براي مبارزه با اين تحريفات دارد.



در اين عصر ما وظيفه سنگيني داريم، با حادثه تحريف شده كه نمي شود به مردم خدمت كرد. ما و شما بزرگترين وظيفه اي كه داريم اين است كه ببينيم چه تحريف هايي در تاريخ ما شده است. بررسي نماييم كه در تاريخ ما، كه سند اخلاقي و سند تربيت اجتماعي ما است و بايد از آن ها درس بياموزيم، مانند حادثه تاريخي عاشورا، چه تحريفاتي رخ داده است؟ بايد اين تحريفات شناسايي و با آن ها مبارزه شود.

در تحريفات عاشورا مسئول كيست؟

ولي قبل از آن كه اين وظيفه و اين رسالت را چه براي علما (به تعبير ديگر خواص) و چه براي توده مردم (به تعبير ديگر عوام) عرض كنم، مقدمتا ذكر دو مطلب لازم است .



1-با دقت نظر در گذشته در يابيم كه مسئول اين تحريفات چه كساني هستند. آيا خواص و علما مسوول اين تحريفاتند يا توده و عوام الناس؟ اين كه امروز وظيفه چيست و وظيفه كيست، يك مطلب است، و در گذشته مقصر و مسوول كه بوده است، مطلب ديگري است. معمولا در اين گونه قضايا علما به گردن عوام مي اندازند و عوام به گردن علما. علما مي گويند تقصير عوام الناس است، تقصير جهالت اين مردم است. به قدري مردم جاهل و نادان و نالايق و ناشايسته اند كه شايسته دريافت حقايق نيستند! من از مرحوم آيت الله صدر اعلي الله مقامه شنيدم كه تاج نيشابوري در منبر حرف هاي مفت مي گفت، كسي به او اعتراض كرد كه اين حرف ها چيست، در اين اجتماعات چرا دو كلمه حرف حساب نمي زني؟ گفت مردم لايق نيستند! بعد هم با يك دليلي به اصطلاح ثابت كرد.



مردم عوام، يعني توده مردم، منطقي در برابر خواص دارند و اين منطق را اغلب به كار مي برند. مي گويند: ماهي از سر گنده گردد ني ز دم. علما به منزله سر ماهي هستند و ما دم ماهي. ولي حقيقت اين است كه در اين تقصير و در اين مسووليت هم خواص مسوولند و هم عوام. اين را بدانيد كه عامه مردم و توده مردم هم در اين مسايل شريكند. در اين جور مسايل اين توده مردم هستند كه حقايق كشي مي كنند و خرافات را اشاعه مي دهند.



حديث معروفي است كه شخصي از امام صادق عليه السلام در ذيل آيه شريفه "و منهم امييون لايعلمون الكتاب الاماني" سوال مي كند (خدا از عوام يهود در آنجا انتقاد مي كند، با اين كه خدا عوام را بي سواد، امي، درس ناخوانده معرفي مي كند، در عين حال از همين عوام در قرآن انتقاد مي كند و اينها را مسوول مي شناسد.) كه آقا علماي يهود مسوول بوده اند درست، عوام چه مسووليتي دارند؟ اين ها عوام بودنشان عذرشان است! (حديث، مفصل است) امام فرمود اين جور نيست، مسائلي هست كه احتياج به درس خواندن دارد، فقط درس خوانده ها آن را درك مي كنند، درس ناخوانده ها درك نمي كنند.



با دقت نظر در گذشته دريابيم كه مسئول اين تحريفات چه كساني هستند. آيا خواص و علما مسوول اين تحريفاتند يا توده و عوام الناس؟ اين كه امروز وظيفه چيست و وظيفه كيست، يك مطلب است، و در گذشته مقصر و مسوول كه بوده است، مطلب ديگري است. معمولا در اين گونه قضايا علما به گردن عوام مي اندازند و عوام به گردن علما. علما مي گويند تقصير عوام الناس است، تقصير جهالت اين مردم است. به قدري مردم جاهل و نادان و نالايق و ناشايسته اند كه شايسته دريافت حقايق نيستند!



در اينجا مي توان گفت عوام مسئول نيستند چون درس خوانده نيستند. گو اين كه گاهي عوام مسئوليتشان اين است كه چرا درس نمي خوانند؟ اين هم يك منطقي است. اما بعضي از مسايل هست كه بشر به فطرت سليم، آن ها را درك مي كند كه ديگر مدرسه و كتاب و معلم نمي خواهد، بلكه سلامت عقل كافي است. سپس امام مثال زد. فرمود: عالمي مردم را به زهد و تقوا دعوت مي كند، ولي در عين حال برخلاف زهد و تقوا عمل مي كند! توبه فرما باشد، اما توبه فرمايان خود، توبه كمتر كنند و مردم عوام هم اين ها را مي بينند كه مي گويند و بر ضد گفته خودشان عمل مي كنند! امام فرمود آيا بايد درس خوانده و معلم ديده باشد و كلاس طي كرده باشد تا بفهمد كه چنين آدمي لايق پيروي نيست؟ عوام اين ها را به چشم خودشان مي ديدند (قوم يهود) و به عقل خودشان درك مي كردند كه از چنين كساني نبايد پيروي كرد معذلك پيروي مي كردند، پس مسوولند.



بر اساس روايت پيغمبر اكرم صلوات الله عليه كه "انما الاعمال بالنيات لكل امرء ما نضي"؛ عمل، به نيت بستگي دارد. اگر انسان كاري انجام دهد چه خوب و چه بد، اما آن كار بدون قصد و نيت انجام شده باشد، اگر بد است مسوول نيستيد و اگر خوب است پاداش نداريد. عمل خوب بدون قصد و نيت هيچ اثري ندارد كه متاسفانه در جريان عاشورا اين مسئله بسيار تحريف شده است كه اگر كسي در دستگاه امام حسين بدون نيتي كاري انجام دهد مستحق پاداش مي شود. و يا گناهانش آمرزيده مي شود. در حالي كه گناهان انسان را فقط توبه پاك مي كند. "ان الحسنات يذهبن السيئات"؛ كار نيك است كه اثر كار بد را مي برد. اما كار بدون اختيار اين چنين نيست. و ما متاسفانه از همين فطرت خدادادي خود هرگز استفاده نمي كنيم.



در بعضي از كتاب ها نوشته اند يك نفر دزد كه راه را بر مردم مي گرفت و آن ها را مي كشت، يك روز اطلاع پيدا كرد كه قافله زواري در راه كربلا است. آمد سر گردنه اي كمين كرد براي اين كه راه را بر زوار امام حسين ببندد و مالشان را بدزدد و اگر لازم شد آن ها را بكشد. منتظر بود تا قافله برسد كه ناگهان كنار راه خوابش برد، قافله آمد، رد شد و او بيدار نشد. در همين حال صحنه قيامت را خواب ديد كه او را به جهنم مي برند. چرا به جهنم مي برند؟ چون كوچكترين عمل صالح در نامه عملش نيست، هر چه هست گناه است، هر چه هست جنايت است. او را تا لبه پرتگاه جهنم بردند ولي جهنم او را نپذيرفت و برگشت! چرا نپذيرفت؟ چون اين مرد سر راهي خوابيده بود كه در آن جا قافله زوار امام حسين عليه السلام عبور مي كرد و گرد زوار بر تن و لباس او نشسته بود، بدون اين كه خودش قصدي داشته باشد، بلكه قصد كشتن اين زوار را داشته است، قصد بردن مال اين ها را داشته است، ولي عليرغم گفته پيغمبر كه "انما الاعمال بالنيات لكل امرء ما نضي"، اين عمل بدون اختيار، تمام گناهانش را محو كرد كه "فان النار ليس تمس جسما عليه غبار زوار الحسين"؛ از جنبه شعري خيلي خوب است اما از جنبه مكتب امام حسين عليه السلام اصلا صحيح نيست.



2-مطلب دومي خطراتي است كه در اين تحريفات وجود دارد. انواع تحريف ها در واقعه تاريخي عاشورا را به دست آورديم، عوامل تحريف را هم شناختيم. ممكن است كسي بگويد مگر تحريف چه عيبي دارد؟ چه ضرري دارد؟ چه خطري دارد؟ بايد در پاسخ گفت خطر تحريف فوق العاده زياد است. تحريف ضربه غيرمستقيمي است كه از ضربه مستقيم كاري تر است. يك كتاب كه تحريف مي شود (چه تحريف لفظي، چه تحريف معنوي) اگر كتاب هدايت باشد، تبديل به كتاب ضلالت مي شود؛ اگر كتاب سعادت باشد، تبديل به كتاب شقاوت مي شود. اساسا تحريف حقيقت را به كلي عوض مي كند. نه تنها بدون خاصيت مي كند بلكه اثر معكوس مي بخشد.



هر چيزي آفتي متناسب با خودش دارد. پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: "آفة الدين ثلاثة؛ فقيه فاجر، امام جائر، مجتهد جاهل"؛ سه چيز آفت دين است:



1-دانشمند بد عمل، فاسق و فاجر،



2-زعيم و پيشواي ستمكار،



3-مقدس نادان.



پيغمبر اكرم اين ها را به عنوان آفت هاي دين مي شمرد. همان طور كه جمادات، نباتات و حيوانات آفت هاي مخصوص به خود دارند، بدن انسان هم آفت هاي مخصوص به خود دارد، دين، آيين و مسلك هم آفت مخصوص به خود دارند. تحريف، كه به وسيله دو صنف از آن سه صنفي كه پيغمبر اكرم فرمود (فقيه فاجر- عالم بد عمل و فاسق و مقدس نادان) ايجاد مي شود، آفت دين است و دين را مي خورد. تحريف، دين را از بين مي برد.



علي عليه السلام، شخصيتي به اين عظمت، در نظر بعضي از ما مردم يك شخصيت تحريف شده عجيبي است. بعضي از مردم علي را فقط و فقط به پهلواني مي شناسند و بس! گاهي به وسيله اشخاص بسيار مغرض عكس هايي از علي(ع) منتشر مي شود كه شمشيري مانند زبان مار كه دو زبانه دارد در دست اوست و بازوها و قيافه اي براي ايشان درست مي كنند و نقاشي مي كنند كه معلوم نيست از كجا به دست آورده اند. اصلا عكس و مجسمه علي و پيغمبر قطعا در دنيا نبوده است. يك قيافه هاي عجيبي كه انسان باور نمي كند اين همان علي عادل است، اين همان علي اي است كه شب ها از خوف خدا مي گريسته است. چون سيماي يك عابد و مجتهد، سيماي كسي كه شب ها استغفار مي كرده است، سيماي يك حكيم و قاضي و اديب، سيمايي متين و قابل توجه است.



ممكن است كسي بگويد مگر تحريف چه عيبي دارد؟ چه ضرري دارد؟ چه خطري دارد؟ بايد در پاسخ گفت خطر تحريف فوق العاده زياد است، تحريف ضربه غيرمستقيمي است كه از ضربه مستقيم كاري تر است. يك كتاب كه تحريف مي شود (چه تحريف لفظي، چه تحريف معنوي) اگر كتاب هدايت باشد، تبديل به كتاب ضلالت مي شود؛ اگر كتاب سعادت باشد، تبديل به كتاب شقاوت مي شود. اساسا تحريف حقيقت را به كلي عوض مي كند. نه تنها بدون خاصيت مي كند بلكه اثر معكوس مي بخشد.

تحريف در مورد امام سجاد عليه السلام

تحريف ديگري كه مخصوص ما ايراني ها است اين است كه به امام چهارم عليه السلام مي گوييم امام زين العابدين بيمار! غير از زبان فارسي در جاي ديگر اين كلمه بيمار را به دنبال اسم امام زين العابدين نمي بينيم. در زبان عربي چنين كلمه اي نيست. ايشان القاب زيادي دارند، السجاد و ذوالثفنات، از القاب ايشان است. آيا شما در دنيا كتابي پيدا مي كنيد كه لقبي به زبان عربي به امام داده باشند كه مفهوم بيمار را برساند؟! امام زين العابدين تنها در ايام حادثه عاشورا (بگويم تقدير الهي بود براي اين كه بايد اين امام زنده مي ماند و نسل امام حسين از اين طريق محفوظ مي ماند) بيمار بودند و همان بيماري سبب نجات ايشان شد. چند بار تصميم گرفتند امام را بكشند اما چون بيماري ايشان شديد بود، گفتند: چرا او را بكشيم؟ او دارد مي ميرد. در دنيا چه كسي هست كه در عمرش بيمار نشده باشد؟ در غير اين چند روز ببينيد؟ آيا يك جا نوشته اند كه امام زين العابدين بيمار بود؟! ولي ما امام زين العابدين را به صورت يك بيمار مريض زرد رنگ تب داري كه هميشه عصا به دستش است و كمر خم كرده و راه مي رود و آه مي كشد، ترسيم كرده ايم!!



همين دروغ، همين تحريم سبب شده است كه بسياري از اشخاص آه بكشند، ناله بكنند، خودشان را به موش مردگي بزنند تا مردم آن ها را احترام كنند و بگويند آقا را ببينيد درست مانند امام زين العابدين بيمار است، اين تحريف است. امام زين العابدين(ع) با امام حسين(ع) هيچ فرقي نداشته است. با امام باقر(ع) و امام صادق (ع)از نظر مزاج و بنيه هيچ فرقي نداشت. امام بعد از حادثه كربلا چهل سال زنده بودند. مانند همه سالم بودند، چرا بگوييم امام زين العابدين بيمار؟!



پس اجمالا دانستيم كه خطر تحريف چقدر زياد است. تحريف ضربه غيرمستقيم است، از پشت خنجر زدن است. نسل يهوديان در جهان قهرمان تحريفند. هيچ كس به اندازه اين ها در تاريخ جهان تحريف، نكرده است، و به همين دليل هيچ كس به اندازه اين ها به بشريت ضربه نزده است، و حقايق را قلب و بدعت ها ايجاد نكرده است.



رسالت و وظيفه ما

در اين عصر ما وظيفه سنگيني داريم، با حادثه تحريف شده كه نمي شود به مردم خدمت كرد. ما و شما بزرگترين وظيفه اي كه داريم اين است كه ببينيم چه تحريف هايي در تاريخ ما شده است، چه تحريف هايي در نقاشي شخصيت ها و بزرگان ما شده است؟! چه تحريف هايي در قرآن شده است. البته تحريف در قرآن به صورت تحريف لفظي نيست، يعني در قرآن نه يك كلمه كم شده و نه زياد شده است، بلكه تحريف در قرآن به صورت تحريف معنوي است كه خطر تحريف معنوي كمتر از خطر تحريف لفظي نيست. تحريف معنوي قرآن يعني چه؟ يعني تفسير غلط، توجيه غلط . بررسي نماييم كه در تاريخ ما، كه سند اخلاقي و سند تربيت اجتماعي ما است و بايد از آن ها درس بياموزيم، مانند حادثه تاريخي عاشورا، چه تحريفاتي رخ داده است؟ بايد اين تحريفات شناسايي و با آن ها مبارزه شود.



وظايف علماي امت

وظايفي كه علماي امت دارند چيست؟ وظايف عامه و توده مردم چيست؟



عالم، نقطه انحرافش در اين است كه هميشه خودش را در مقابل مردم با يك سلسله نقاط ضعف و عيوب مي بيند. نقاط ضعف روحي و اخلاقي و اجتماعي در افراد يك نوع بيماري است. در بيماري هاي جسماني، خود بيمار معمولا بيماري خود را احساس مي كند و دنبال معالجه مي رود. ولي در بيماري هاي روحي آنچه كه كار را مشكل مي كند اين است كه شخص، بيمار است ولي خود متوجه نيست كه بيمار است! بلكه برعكس، آن بيماري را به عنوان سلامت مي پذيرد! به بيماريش علاقه دارد! چنين نيست كه افراد، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه ضعف بشناسند و به عنوان نقطه ضعف قبول كنند. بلكه آن ها را نقطه قوت در خود مي دانند!



اين عالم است كه مي فهمد نقاط ضعف اجتماعش چيست. عالم كه در مقابل نقاط ضعف اجتماع قرار مي گيرد، دو حالت دارد:



1-با نقاط ضعف مردم مبارزه مي كند. اين را مصلح مي گويند، مُصلح يعني كسي كه با نقاط ضعف مردم مبارزه مي كند. غالبا مردم چنين فردي را دوست نمي دارند!



2- "عالم" مبارزه كردن با نقاط ضعف مردم را كار سخت و مشكلي مي بيند. مبارزه كردن با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد كه ضرر هم دارد؛ از نقاط ضعف مردم استفاده مي كند! اينجاست كه مصداق فقيه فاجر مي شود.



پيغمبر اكرم فرمود آفت دين سه چيز است كه يكي از آن ها فقيه فاجر است.



مثلا در همين مساله واقعه تاريخي عاشورا، عامه مردم در موضوع عزاداري امام حسين عليه السلام دو نقطه ضعف دارند. ما با اين دو نقطه ضعف چه كنيم؟



الف- يكي آن است كه معمولا موسس يا موسسين و صاحبان مجالس، چه آن هايي كه در مساجد و چه آن هايي كه بالخصوص در منازلشان مجلسي برپا مي كنند، در حدودي كه من تجربه دارم (استثنا ندارد) آن چيزي را كه مي خواهند ازدحام جمعيت است! اگر جمعيت ازدحام كند راضي است، اگر ازدحام نكند راضي نيست! اين نقطه ضعف است. اين جلسات براي اين نيست كه جمعيت ازدحام كند. مگر ما مي خواهيم سان ببينيم؟ هدف، آشنا شدن با حقايق است، مبارزه كردن با تحريفات است. اين يك نقطه ضعف است كه گوينده در مقابل آن قرار مي گيرد. آيا با اين نقطه ضعف مبارزه كند يا از اين نقطه ضعف مانند تاج نيشابوري استفاده كند! اگر بخواهد با اين نقطه ضعف مبارزه كند، و حقايق را به مردم بگويد، و با تحريفات مبارزه كند، با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعين كه از جمع شدن دور يكديگر و شلوغ شدن خوششان مي آيد، ناسازگار است. اگر هم بخواهد از اين نقطه ضعف استفاده كند، فقط در فكر اين است كه چه كار كنم تا جمعيت، بيشتر جمع شود. اينجاست كه يك عالم بر سر دو راهي قرار مي گيرد، حالا كه اين ها احمق هستند، و چنين نقطه ضعفي دارند، من هم از اين نقطه ضعف آنها بهره برداري كنم و يا عليرغم وجود اين نقطه ضعف، با آن مبارزه كنم و به دنبال حقيقت بروم؟



ب- نقطه ضعف دومي كه در مجالس عزاداري موجود است و بيشتر از ناحيه عوام الناس است، مسئله «شور و واويلا» به پا شدن است. منبري در آخر منبرش حتما بايد ذكر مصيبت گويد و در اين ذكر مصيبت هم مردم اشك بريزند، كه تنها به اين موضوع ختم نمي شود و واعظ بايد حقايق را كتمان كرده و لعنت خدا را براي خود بخرد چرا كه اشك در آوردن با تحريف همراه مي شود. قرآن كريم فرموده است:



"ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدي من بعد ما بيناه للناس في الكتاب اولئك يعلهم الله و يلعنهم لاعنون"؛ آن داناياني كه حقايقي را كه ما گفته ايم، مي دانند، ولي كتمان مي كنند و اظهار نمي كنند، لعنت خدا و لعنت هر لعنت كننده اي بر آن ها باد.



وظيفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحريف است. خوشبختانه ابزار اين كار در دست است و در ميان علماء افرادي بوده اند كه با اين نقاط ضعف مبارزه كرده و مي كنند. به طور مثال مرحوم حاجي نوري (رضوان الله عليه)، كتاب "لولو و مرجان" را در زمينه حادثه عاشورا به نگارش در آورده است و خود نوعي مبارزه با تحريف مي باشد كه همان قيام و وظيفه مقدسي است كه آن مرد بزرگ انجام داده است.



اين وظيفه علماست كه در اين موارد حقايق را بدون پرده به مردم بگويند ولو مردم خوششان نيايد. وظيفه علما است كه با اكاذيب مبارزه كنند، وظيفه علماست كه مشت دروغ گويان را باز كنند. در باب غيبت فقها، در مواردي استثنا كرده اند. يكي از موارد استثنايي غيبت كه همه علماي بزرگ مرتكب اين غيبت شده اند و آن را لازم بلكه احيانا واجب مي دانند، غيبت واجب، و جرح راوي است. يعني چه؟ پيغمبر اكرم فرمود:" اذا ظهره البدع فعلي العالم ان يظهر علمه و الا فعليه لعنة الله" آنجا كه در دين بدعت ها و دروغ ها ظاهر مي شود، كه در دين نيست، برعهده دانايان است كه حقايق را بگويند ولو مردم خوششان نيايد. اگر كسي حديثي نقل كرد و مطلبي را گفت ما بايد فورا آن را قبول كنيم؟ بايد تحقيق كرد كه او چگونه آدمي است، آيا راستگو است يا دروغگو؟ اگر در زندگي اين آدم يك نقطه ضعفي را كشف كرديد، اگر عيب و نقص و دروغي را يافتيم بر ما نه تنها جايز است بلكه لازم است كه در متن كتاب ها، اين آدم را رسوا كنيم. اين كار يعني جرح. با اين كه غيبت است، و غيبت جاير نمي باشد، ولي در اينجا كه تحريف و قلب حقايق است، بايد او را رسوا كنيم.



يك عالم ممكن است در يك زمينه، بزرگ هم باشد، مانند ملا حسين كاشفي كه خيلي مرد ملايي بوده است! اما در كتاب روضه الشهدايش دروغ آمده است! نوشته است ابن زياد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد كه آمد كربلا و دست به اين كار زد! هر كس بشنود مي گويد پسر عمر سعد خيلي هم تقصير نداشته است؛ پنجاه خروار طلا را به هر كس بدهند دست به اين كار مي زند.



در مورد ملاآقاي دربندي اتفاق نظر است كه آدم خوبي بوده است. حتي مرحوم حاجي نوري كه از كتابش انتقاد مي كند و به حق هم انتقاد مي كند، مي گويد مرد خوبي بوده است. واقعا نسبت به امام حسين عليه السلام مرد مخلصي بوده است. نوشته اند هر وقت نام امام حسين را مي شنيد اشكش جاري مي شد، فقه و اصول را هم به خوبي مي دانسته است. خودش خيال مي كرد كه از فقهاي درجه اول است، ولي از فقهاي درجه دوم و سوم به شمار مي رود. كتابي نوشته به نام خزائن كه يك دوره فقه است و چاپ هم شده و معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم كتاب شما چيست؟ گفت "جواهر". اسم كتاب خودش خزائن بود، به صاحب جواهر گفت از اين جواهر شما در خزائن ما بسيار است. اما كتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هيچ فقيهي نيست كه از اين كتاب استفاده نكند، هيچ فقيهي نيست كه خودش را نيازمند به اين كتاب نبيند. ولي كتاب خزائن كه يك دوره چاپ شد، بعد از آن احدي به سراغ آن نرفت! قيمت آن با اين كه كتاب هزار صفحه اي است، همان قيمت كاغذش بيشتر نيست. اين مرد با اين كه مرد عالمي است ولي اسرار الشهاده را نوشته كه به كلي حادثه كربلا را تحريف كرده است! كتابش مملو از دروغ است! حال به خاطر اين كه يك عالم بوده، با تقوا بوده و مخلص امام حسين بوده است، ما بايد درباره اش سكوت كنيم؟