بازگشت

پيام هاي جاويدان در حماسة امام حسين (ع)






مقدمه



عاشورا حادثه اي نبود كه در يك نيم روز در سال 61 هجري اتفاق بيفتد و از قبل وبعد خود جدا باشد. هم ريشه در حوادث پيشين و تحولات اجتماعي مسلمانان از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص) تا سال 60 هجري داشت وهم پيامدهاي آن و آثاري كه در فكر وعمل مسلمانان داشته ، تا امروز گسترش داشته است و تا دامنة قيامت نيز امتداد خواهديافت .با آن همه بهره برداري هاي حماسي ، مبارزاتي ، تربيتي و معنوي كه تاكنون از قيام كربلا و شهادت اباعبدالله(ع) شده است ، به نظر مي رسد كه غناي محتوايي اين نهضت خدايي ، بسيار بيشتر از آن است كه تاكنون مطرح شده است . امروزيان و آيندگان پيوسته بايد از اين كوثر اعيان و يقين بنوشند و سيراب شوند و تشنگان حقيقت ناب را هم سيراب سازد. از اين رو با همة كارهايي كه تاكنون در شناختن و شناساندن اين حماسه ماندگارانجام يافته است ، زمينه چنين تلاش هاي فرهنگي ، هم چنان باقي است و هر زمان به شكلي و در قالبي نوتر، مي توان درس هايي از اين حادثه را تدوين كرد و آموخت و نشر دادتا جهان و جان هاي حقيقت جو مجذوب جلوه ها و زيبايي هاي اين حماسه شوند. انعكاس اين درس ها مي تواند از راه هاي مختلف انجام شود. تبيين و تحليل پيامدهاي اين حماسه يكي از بهترين اقدام ها جهت نيل به اين منظور است . در اين پژوهش نيز چنين تلاشي انجام پذيرفته است .







قبل از تولد



آغاز هجرت ، هنوز امام حسين به دنيا نيامده بود. جبرئيل نزد پيامبر آمد و عرض كرد:«اي محمد خداوند تو را به نوزادي از فاطمه 3 مژده مي دهد كه به دنيا مي آيد. امتت بعد از تو او را مي كشند.» پيامبر(ص) از اين خبر نگران شد... بار ديگر جبرئيل نازل گرديدو همين خبر را داد. باز پيامبر(ص) نگران شدند. جبرئيل به آسمان صعود كرد و سپس بازگشت و عرض كرد:«اي محمد! پررودگارت سلام مي رساند و مژده مي دهد كه مقام امامت و ولايت را در ذريه او قرار دادم . پيامبر(ص) از نگراني بيرون آمد و گفت :«راضي شدم ».







ولادت



امام حسين (ع) بنابر پاره اي از روايات در روز پنجم شعبان سال چهارم هجرت درمدينه ديده به جهان گشود. ولادت آن حضرت را بنابر بعضي روايات به پيامبر اكرم (ص)خبر دادند. آن حضرت نوزاد را به دست گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را به زبان آورد و نامش را حسين گذاشت .



سپس گوسفندي را به عنوان عقيقه قرباني كرد. فاطمه زهرا3 به دستوررسول خدا(ص) موي سر حسين (ع) را تراشيد و به اندازة وزن آن ، نقره به فقير صدقه داد.مطابق بعضي از روايات بعد از نماز ظهر، جبرئيل نزد پيامبر(ص) آمد و مژده ولادت حسين (ع) را خبر داد. پيامبر(ص) فرمود: الله اكبر و نيز روايت شده است جبرئيل به پيامبر تبريك و تسليت گفت : تبريك به خاطر ولادت حسين (ع) و تسليت به خاطرشهادت جانسوزش .







اسامي و القاب



كنيت امام حسين (ع) چنان كه در كشف الغمه مسطور است ابوعبدالله بوده است .القاب شريفش بسيار است : الرشيد، الطيب ، الوفي ، السيد، الزكي ، المبارك ، التابع ،المرضات الله، السبط ، چنان كه از رسول خدا(ص) حديث كرده اند: «حسين سِبط ُ مِن َالاسباط » و از مشهورترين اين القاب «الزكي » است و فاضل تر آن است كه رسول خدا(ص)در حق او و برادرش حسن (ع) فرموده است : «انهما سيدا شباب اهل الجنه ».



لاجرم سيد اشرف است .







همسران و فرزندان



دربارة تعداد فرزندان امام حسين (ع) بين مورخان و محدثان اختلاف نظر است .عالم بزرگ مرحوم شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي گويد: امام حسين (ع) شش فرزند داشت :علي بن حسين ، امام سجاد كه مادرش شاه زنان (شهربانو) دختر يزدجرد بود، علي بن حسين معروف به علي اكبر كه مادرش ليلي نام داشت و در كربلا شهيد شد، جعفر كه قبل از ماجراي كربلا از دنيا رفت و مادرش از قبيلة قضاعيه بود. عبدالله كه در كربلا كودك بود ودر آغوش پدر بر اثر اصابت تير دشمن به شهادت رسيد. مادر او رباب نام داشت . سكينه كه مادرش رباب بود، فاطمه كه مادرش ام اسحاق نام داشت .



مناجات و عبادت امام حسين (ع)



امام حسين به مناجات و عبادت با خداوند خويش عشق مي ورزيد و تا لحظه مرگ و شهادت خونبارش از آن غافل نبود. چنان كه در شب عاشورا حضرت امام حسين (ع)ويارانش تا صبح به مناجات مشغول بودند و به درگاه حضرت باري تعالي ناله و زاري مي كردند و زمزمة راز و نياز آن با معبود، هم چون طنين بال زنبوران عسل شنيده مي شد.جمعي كه در ركوع و جمعي در سجده و گروهي ايستاده و بعضي نشسته و مشغول عبادت بودند. جامع ترين مناجات اين سيد مظلوم و معصوم (ع) دعاي عرفه مي باشد و سالكان وسائرين طريق عشق و عرفان و معرفت به يقين روح زنگار گرفته خويش را با تمسك وتوسل به اين دعا و مناجات با خداي خود صيقل خواهند داد، تا بتواند سنگلاخ هاي طريق تقرب و وصل بين عبد و مولاي را زدوده و هموار نمايند.







امام حسين (ع) در عصر حكومت خلفا



امام حسين (ع) پس از رحلت پيامبر (ص) با حوادث بسيار تلخ و جانسوزي مانندماجراي غصب خلافت ، ماجراي شهادت جانگداز مادرش حضرت زهرا(ع) ... رو به روگرديد. آن بزرگوار در اين عصر سايه به سايه پدرش در ابعاد گوناگون ، از حريم حق دفاع مي كرد و همدم و شريك غم و اندوه پدر بود. از هر فرصتي مناسب به مبارزه با طاغوتيان وباطل گرايان بر مي خاست ! موضع گيري امام حسين در برابر ابوبكر و عمر، هم چون موضع گيري برادرش امام حسن (ع) بود. در اين عصر، حسين (ع) و حسن كه دوران كودكي را مي گذراندند، همراه مادرشان حضرت زهرا(ع) براي مطالبة فدك ، نزد ابوبكررفتند و به عنوان شاهد، گواهي دادند كه فدك ، از آن فاطمه (ع) است به گونه اي كه ابوبكرگواهي آنها را پذيرفت ، ولي با مداخلة عمر گواهي آنها نقض گرديد. ماجراي اذان گفتن بلال حبشي به تقاضاي حسن و حسين (ع) در عصر خلافت ابوبكر بيانگر آن است كه امام حسين (ع) همراه برادرش حسن (ع) از هر فرصتي ، ناخشنودي خود را از حكومت ابوبكر، آشكار مي ساختند و به او اعتراض مي كردند. يكي از موارد شركت حسن وحسين (ع) در اعتراض به حكومت ابوبكر اين بود كه حضرت علي (ع) سه شب پياپي ،فاطمه (ص) را بر مركبي سوار مي كرد و دست حسن و حسين (ع) را مي گرفت و به خانه رزمندگان بدر (مهاجر و انصار) مي برد و حق خود را براي آنها بيان مي نمود و از آنهامي خواست تا آن حضرت را براي گرفتن حقش «يعني مقام رهبري » ياري كنند. ولي جزافراد اندكي ، كسي جواب مثبت به آن حضرت نمي داد.







امام حسين (ع) در عصر خلافت عثمان و امام علي (ع)



در زمان خلافت عثمان ، كه او در آغاز محرم سال بيست و چهار هجري بر مسندخلافت نشست و حدود دوازده سال خلافت كرد، حسين (ع) دوران جواني را مي گذراند وهمواره با پدر و برادر بود و هرگز خلافت عثمان را نپذيرفت و در فرصت هاي مناسب به آن اعتراض مي كرد. از جمله هنگامي كه عثمان ابوذر را به ربذه تبعيد كرد. با اين كه عثمان دستور اكيد داده بود كسي به بدرقة ابوذر نرود، علي (ع) همراه جمعي از ياران و از جمله امام حسن وامام حسين 8 به بدرقة ابوذر شتافتند و هر يك خطاب به ابوذر سخناني گفتند و امام حسين (ع) با دستگاه خلافت عثمان به مخالفت بر مي خيزد و از كردارهاي ابوذر تقدير مي كند، و آشكارا مخالفت خود را با روش عثمان اعلام مي دارد. پس از كشته شدن عثمان مسلمانان در مدينه ، با حضرت علي (ع) بيعت كردند و آن حضرت زمام امورخلافت را بدست گرفت آن حضرت در سراسر اين عصر با حوادث تلخ روبرو شد. از جمله سه جنگ داخلي بزرگ يعني جمل ، صفين ، نهروان كه هر سه در خلافت ايشان رخ داد.حسين (ع) در تمام اين حوادث سايه به ساية پدرش حضرت علي (ع) حركت مي كرد.بازويي پر توان و ياري مهربان براي پدر بود و در امور سياسي ، اجتماعي ، اقتصادي ،قضايي و نظامي در صف اول ياران علي (ع) قرار داشت و شب و روز براي رفع مشكلات گوناگون مردم ، در خدمت پدر تلاش مي كرد. امام حسين (ع) در جنگ جمل ، صفين ونهروان از رزمندگان پيشتاز و قهرمان سپاه پدرش حضرت علي (ع) بود. او و برادرش امام حسن (ع) همچون دو بازوي پر توان براي پدر بودند و چون سربازي جان بر كف ، ازحريم پدر دفاع مي كردند. امير مؤمنان علي (ع) مراقب بود كه به آنها صدمه اي نرسد وهميشه مي فرمود: «براي حفظ نسل رسول خدا(ع) مراقب آنها باشيد» امام حسن (ع) بعداز شهادت پدر ده سال امامت كرد. در اين مدت فراز و نشيب هاي بسياري رخ داد.امام حسين (ع) در تمام اين مدت از ياران مخلص برادرش امام حسن (ع) بود و او را امام مي دانست و از او پيروي مي كرد تا آن جا كه به فرموده امام صادق (ع): «امام حسين (ع)به خاطر احترام و تجليل از مقام برادرش امام حسن (ع) هرگز جلوتر از او راه نرفت و درسخن گفتن از او پيشي نگرفت .» حتي در ماجراي صلح امام حسن (ع) با معاويه ، امام حسين همچنان در كنار برادر بود، تا آن هنگام كه مزدوران معاويه امام حسن (ع) رامسموم كردند و امام حسن (ع) وصيت هاي خود را به برادرش امام حسين (ع) نمود، واسرار امامت را به او سپرد.







امام حسين (ع) در عصر حكومت معاويه



پس از شهادت حضرت علي (ع) در سال چهلم هجري امام حسن (ع) حدودشش ماه خلافت كرد. سپس ماجراي صلح به ميان آمد و از آن پس معاويه بر مسندخلافت نشست كه خلافت او نوزده سال و هشت ماه طول كشيد و سرانجام در نيمه رجب سال 60 هجري در گذشت . امام حسين (ع) در اين عصر كه حدود ده سالش مقارن باامامت امام حسن (ع) و حدود ده سال ديگر مقارن با امامت خودش بود، با معاويه ومزدوران او درگيري شديد داشت . معاويه را طاغوت مي دانست و هرگز روي خوش به اونشان نمي داد. در اين جا براي روشن شدن موضع گيري امام حسين (ع) در برابر معاويه ومزدورانش به نمونة زير توجه مي كنيم :







تسليم شدن معاويه و وليد در برابر حق طلبي امام حسين (ع)



بين امام حسين (ع) و معاويه در مورد قطعة زميني در مدينه نزاع و كشمكش شدو سرانجام امام حسين (ع) به او فرمود: بايد يكي از اين سه راه بپذيري يا حق من در اين زمين را خريداري كني يا آن را در اختيار من بگذاري يا ابن عمر و ابن زبير را بين من وخود داور كني . اگر هيچ كدام از اين سه پيشنهاد را نپذيرفتي كار تو، به «حلف الفضول »منتهي مي شود. سپس امام حسين (ع) در حالي كه خشمگين بود برخاست و از نزد معاويه دور شد و در مسير راه چند نفر را ديد و آنها به او قول دادند كه اگر معاويه حقت را نداد ماطبق برنامة «حلف الفضول » تو را براي گرفتن حقت حمايت مي كنيم گر چه با كشيدن شمشير از نيام باشد. اين خبر به معاويه رسيد او از پي آمد وخيم آن هراسناك شد و براي امام حسين (ع) پيام داد كه شخصي را بفرست تا حق تو را بگيرد.



نظير اين حادثه در مورد امام حسين (ع) و وليد بن عتبه رخ داد. امام حسين (ع) به او فرمود: سوگند به خدا يا بايد حقم را بدهي و يا شمشير از نيام بركشم در مسجد از افراد«حلف الفضول » كمك مي گيرم وليد پس از اطلاع از تصميم قاطع حسين (ع) تسليم شد وحق او را داد و او را از خود راضي نمود.







بزرگواري امام حسين (ع)



روزي امام حسين (ع) از جايي عبور مي كرد، ديد جواني به سگي غذا مي دهد، به او فرمود: «به چه انگيزه اين گونه به سگ مهرباني مي كني ؟» او عرض كرد: من غمگين هستم ، مي خواهم با خشنود كردن اين حيوان ، غم و اندوه من مبدل به خشنودي گردد.اندوه من از اين رو است كه من غلام يك نفر يهودي هستم و مي خواهم از او جدا شوم .امام حسين (ع) با آن غلام نزد صاحب او كه يهودي بود آمدند، امام حسين (ع) دويست دينار به يهودي داد تا غلام را خريداري كرده و آزاد سازد. يهودي گفت : اين غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به در خانه ما آمدي به شما مي بخشم و اين بوستان را نيز به غلام بخشيدم و آن پول مال خودتان باشد. امام حسين (ع) همان دم غلام را آزاد كردهمة آن بوستان و پول را به او بخشيد. وقتي كه همسر يهودي ، اين بزرگواري را ازامام حسين (ع) ديد، گفت : «من مسلمان شدم و مهريه ام را به شوهرم بخشيدم » و به دنبال او شوهرش گفت : «من نيز مسلمان شدم و خانه ام را به همسرم بخشيدم ».







ياران بي نظير امام حسين (ع)



امام حسين (ع) ويژگيها و خصايصي دارد كه براي ديگري در عالم واقع نشده است . حتي انبيا نيز در اين ويژگي ها شركت ندارند. بعضي از علماي گذشته دربارة خصايص حسين كتاب هايي نوشته اند. از جمله خصايص حسين (ع) اجتماع عده اي ازاصحاب و ياوراني است كه از اولين تا آخرين نفر ايشان گرد هيچ پيغمبر يا امامي جمع نشده و نمي شود. عده ياران امام حسين (ع) كه در كربلا به اتفاق شهيد شدند هفتاد و دونفرند كه قبل از قضيه كربلا چند نفر كشته شدند از جمله : مسلم بن عقيل و هاني بن عروه هم چنين عبدالله و ابن عفيف را كه پس از قضيه كربلا شهيد گرديدند بايد به آنها ضميمه كرد. اما تعداد كساني كه همراه ابي عبدالله بن حسين (ع) به كربلا وارد شدند پانصد به بالاذكر شده حتي بعضي از يكصد هزار نفر نيز نوشته اند كه پس از خبر دادن حسين (ع) ازكشته شدنش كناره گرفتند. از سكينه مظلوم منقول است كه وقتي پدرم خطبه خواند وخبر داد كه فردا من و هر كه همراه حسين است كشته مي شود و هر كس مي خواهد برودمانعي ندارد، ديدم ده نفر ـ ده نفر و حتي بيشتر با هم يا تنها فرار كردند تا همان عدة اندك باقي ماندند. هفده نفر از آنها بني هاشم و از بستگان نزديك امام حسين (ع)هستند.







خلافت يزيد و بيعت گرفتن براي خلافت يزيد



مادر يزيد، صحرانشين بود كه معاويه پيش از خلافت با او ازدواج كرد و چون نمي توانست با زندگاني دمشق بسازد او را به صحرا نزد كسانش فرستاد. يزيد در آن جا باخلق و خوي بدوي بزرگ شد. تفريح را دوست مي داشت و به قانون پاي بند نبود، مردي بخشنده و فصيح و سخنور بود مي گفتند: «شعر به پادشاهي آغاز و با پادشاهي ختم شد.»مقصود از پادشاه اول «امرالقيس » و از پادشاه دوم «يزيد» بود.



معاويه در سال شصتم هجري در گذشت و يزيد پس از دفن پدر به مسجد بزرگ شهر در آمد. مردم را به بيعت كردن با خود فرا خواند و بيعت كردند و به خانه برگشت .هنگام مرگ معاويه ، حاكم مدينه وليد بن عتبه پسر ابو سفيان بود و حاكم مكه يحيي بن حكيم پسر صفوان پسر اميه بود و بر كوفه نعمان بن بشير انصاري حكومت داشت و بربصره عبيدالله بن زياد. يزيد را همتي جز بيعت گرفتن از آن چهار تن نبود و به وليد نامه نوشت تا دربارة بيعت بر آن چهار تن سخت بگير و به آنان اجازه هيچ گونه سر پيچي ازبيعت ندهد. چون اين نامه به وليد رسيد از بروز آشوب بيمناك شد و سخت نامه را پوشيده داشت و با آن كه ميان او و مروان اختلاف بود كسي فرستاد و او را خواست ، مروان پيش اوآمد و وليد نامه يزيد را براي او خواند و با او مشورت كرد. مروان گفت : عبدالله بن عمر وعبدالرحمن بن ابوبكر خواستار خلافت نيستند ولي سخت مواظب حسين بن علي وعبدالله بن زبير باش و هم اكنون كس بفرست اگر بيعت كردند كه چه بهتر و گرنه پيش ازآن كه خبر آشكار شود و هر يك از ايشان جايي بگريزد و مخالفت خود را ظاهر سازد گردن هر دو را بزن .



وليد به عثمان كه نوجواني در سن بلوغ بود و آن جا حضور داشت گفت : پسر جان برو حسين بن علي و عبدالله بن زبير را فراخوان . پسرك به مسجد رفت و آن دو را آن جانشسته ديد و گفت : دعوت امير را بپذيريد و پيش او آييد. گفتند برو ما از پس تو مي آييم وچون پسرك برگشت ابن زبير به امام حسين (ع) گفت خيال مي كني براي چه منظوري دراين ساعت كسي پيش ما فرستاده است ؟ فرمود: گمان مي كنم معاويه مرده است وبراي بيعت پيش ما فرستاده است . ابن زبير گفت : من هم جز اين گمان ندارم . هر دو به خانه هاي خود برگشتند. امام حسين (ع) تني چند از دوستان و غلامان خويش را جمع كرد و به سوي دار الاماره رفت و به آنان دستور داد بر در نشينند و اگر صداي او را شنيدند به درون خانه هجوم آورند. امام حسين (ع) پيش وليد رفت و كنار او نشست ، مروان هم آن جابود، وليد نامه را براي حسين (ع) خواند، حضرت در پاسخ فرمود: كسي چون من پنهاني بيعت نمي كند. وليد مردي دوست دار عافيت بود، لذا به امام حسين (ع) گفت : برو و با مردم پيش ما خواهي آمد و امام برگشت . مروان به وليد گفت : با راي من مخالفت كردي و به خدا قسم ديگر هرگز چنين فرصتي به تو نخواهد داد. وليد گفت : اي واي بر تو، مراراهنمايي مي كني كه حسين پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) را بكشم ؟، به خدا قسم كسي كه روز قيامت براي خون حسين (ع) مورد مواخذه قرار گيرد، ترازوي عملش درپيشگاه الهي سبك نخواهد بود.



عبدالله بن زيبر در خانه خود پناهنده شده و وليد را غافل كرد و چون شب فرا رسيدبه سوي مكه گريخت و از شاهراه نرفت و راه بيراهه را پيش گرفت . صبح فردا اين خبر به وليد رسيد و حبيب بن كدين را همراه سي سوار به تعقيب او فرستاد كه نتوانستند اثري ازاو به دست آورند، عبدالله بن زبير از مدينه گريخت و به كعبه پناهنده شد و كسان را به سوي خود دعوت مي كرد. حسين (ع) به پاسخ فرماندار مدينه كه مي گفت با يزيد بيعت كند گفت : «كسي همانند من نهاني بيعت نمي كند، گمان دارم تو نيز مايل نيستي كه من نهاني بيعت كنم وقتي همه مردم را براي بيعت دعوت كردي ما را نيز دعوت كن كه كار به كجا باشد». وليد كه مردي صلح جو بود دست از او برداشت . پس از آن ، امام حسين (ع) به مكه رفت .







امام حسين (ع) در مكه



موسم حج نزديك بود و در اين فصل ، مردم صحرا و باديه از افق هاي دور دست روبه سوي مكه مي نهند، از هر شهر و قريه ، نمونه اي در اين مركز بزرگ اسلامي يافت مي شود. اكنون فرصت مناسبي است كه امام حسين (ع) نبايد آن را ناديده بگيرد و بدون بهره برداري هاي لازم از آن بگذرد. كاروان امام حسين (ع) پرده سياه شب را مي دريد وجلو مي رفت ، مي رفت تا راه خود را در دل ميليون ها نفوس بشر كه شيفته و شيداي آزادي اند باز كند. شتران با قدم هاي آهسته و حركت يكنواخت خود اين قافله كوچك را كه از جوانان و زنان و كودكان بني هاشم تشكيل مي شد، به سوي سرنوشت نامعلوم وابهام آميزي سير مي داد، كسي چه مي دانست كه اين كاروان كوچك و كم جمعيت ، منشأچه حوادث بزرگ و خونيني خواهد بود و چگونه همين جوانان سر بزير و آرام ، باجانبازي هاي پر شكوه خود، دودمان قدرتمند اموي را دراقيانوس زمانه غرق نموده و محوو نابودش خواهند ساخت . اين تنها حسين (ع) بود كه از نقشه ها مطمئن بوده و با قيافه اي مصمم و سرشار از شخصيت و عظمت قدم بر تاريكي گذارده و جلو مي رفت . اين كاروان پنج بار بر سر راه خود با اين پرچم ارغواني رنگ افق بر خورد كرد و پنج بار طلوع و غروب خورشيد را پشت سر گذارد تا اين كه در شب جمعه سوم شعبان به بيت الحرام ، مكه معظمه واردشد.



خبر ورود حسين (ع) به مكه به زودي در شهر منتشر گشت . مردم از اين كه فرزندرسول خدا را در ميان خود مي ديدند، مسرور شده و هر روز به خدمتش مي رسيدند، و ازمحضر عاليش استفاده مي كردند. عبدالله بن زبير كه خود داعيه خلافت داشت از آن حضرت ديدن نموده و با اين كه از بودن امام حسين (ع) در مكه ناراحت شده و او را مزاحم خود تشخيص مي داد ولي ناچار بود هر روز به خدمتش رسيده و عرض ارادت كند. والي مكه عمرو بن سعيد بن عاص نيز كه موقعيت عظيم حسين (ع) را در دل هاي مكّيان مشاهده مي نمود ناچار شد براي رعايت ظاهر كه هم شده از امام حسين (ع) ديدن كند.عبدالله بن مطيع كه از بزرگان مكه و مردي با موقعيت بود و از اوضاع و احوال سياسي وجريان هاي پشت پرده به خوبي اطلاع داشت ، به محضر امام حسين (ع) شرفياب شده وتا آن جا كه ديد سياسي اش اجازه مي داد، مطالب را براي امام حسين (ع) تجزيه و تحليل مي نمود، او را به نام اين كه مكه حرم امن الهي است ، به ماندن در آن جا تشويق مي كرد.عبدالله بن مطيع مي پنداشت اصولاً حسين (ع) محتاج به نقشه اي است كه سرانجام او رابه خلافت برساند و بر دشمن نيرومندش يزيد پيروز گرداند. چنين تصور مي نمود كه امام حسين (ع) علاوه بر شكست يزيد موقعيت خود را براي به دست آوردن مقام خلافت نيز طالب است . اشتباه عبدالله بن مطيع و اصولاً اشتباه تمام اشخاصي كه خود را طرف مشاوره امام حسين (ع) قرار دادند، همين بود كه گمان مي كردند امام حسين (ع) درتلاش به دست آوردن مقام خلافت است و نقشه هايي را كه طرح مي كردند همه و همه راه را براي وصول به اين منظور هموار مي نمود. ولي امام حسين (ع) راه خود را خوب مي شناخت و جز به همان مسير تعيين شده كه قلم قضاي الهي آن را امضا كرده بودنمي انديشيد او موفقيت شخصي خود را نمي خواست ، او از يك افق وسيع تر از فراز قله اي مرتفع به حوادث نظر مي كرد.



دعوت مردم كوفه از امام حسين (ع)



امام حسين (ع) تا فرا رسيدن ايام حج در مكه ماند و در طي اين مدت مردم كوفه نيز او را راحت نمي گذارند و با فرستادن نامه هاي فراواني كه گويا تعداد آن از دوازده هزارهم تجاوز كرده است او را به سوي خود دعوت مي كردند. حسين بن علي (ع) هم براي آن كه آنها را بدون جواب نگذارده باشد و ضمناً از اوضاع واقعي كوفه نيز مطلع گردد، پسرعموي خود مسلم بن عقيل را كه جواني برومند عاقل و كاردان بود به عنوان سفارت به كوفه فرستاد. كوفيان پس از مرگ معاويه به موجب تلوّن ذاتي خود به اندازة كافي دچارهيجان شده بودند.



خانة سليمان صرد خزاعي را كه از بزرگان شهر و از صحابه رسول خدا بود ستاد كارخود قرار دادند و اجتماعات خود را عليه يزيد در آن جا تشكيل مي دادند. و در همان جا بودكه نامه هاي خود را انشا مي نمودند و به سوي امام حسين (ع) مي فرستادند.



امام حسين (ع) هوشمندتر از اين بود كه فريب تلوّن ذاتي آنها را خورده و تحت تاثير نامه هاي آنها قرار گيرد. آن حضرت در پي خلافت و به دست آوردن موقعيت نظامي نبود، بلكه نقشه ديگري داشت . نقشه اش اين بود كه با جنگ سرد يزيد را در هم كوبد وگفتيم كه نخستين گام جنگ سرد، ايجاد هيجان در افكار مردم است . اكنون كه كوفه خود،آمادگي اش را اعلام نموده و در آستانة يك هيجان بزرگ قرار دارد، چراحسين بن علي (ع) از آن بهره مند نشود.



مسلم را به كوفه فرستاد تا با تدبير خويش كوفه را تا آن جا كه ممكن است هم چنان مشتعل و فروزان نگهدارد و خود در مكه ماند تا وظيفه بيدار كردن افكار مكيان وحج گزاران را بر عهده گيرد.



در عين حال امام حسين (ع) از بصره نيز غافل نبود، زيرا پس از مدينه و مكه وكوفه ، اهميتي به سزايي داشت . لازم ديد كه بصره را هم در جريان حوادث گذارده و اين پايگاه بزرگ اموي را نيز متزلزل سازد. لذا نامه اي به بزرگان بصره نوشت ، اين نامه ها به اندازة كافي اثر خود را كرد و قلوبي را كه در بصره به ياد خدا و فضيلت مي طلبيد دچارهيجان نمود. اما در اين جا لازم است بررسي و ارزيابي شود كه چرا امام حسين (ع) دعوت مردم كوفه را پذيرفت و پسر عموي خود مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد تا اوضاع كوفه را بررسي كند.



امام حسين (ع) از آن جا كه شرايط زمان خود را درك مي كرد بايد راهي انتخاب مي كرد تا با آن وسيله درد عده اي از افراد امت را چاره كند و آن دسته ها عبارت بودند از:



دسته اول : كه قسمت عمده مردم را تشكيل مي دادند كساني بودند كه در مقابل فساد معاويه ، ارادة خود را از دست داده بودند و به پستي و خواري ناشي از فسادي كه پيرامون خلافت اسلامي را فرا گرفته بود و آن را به صورت بدترين نوع حكومت امپراتوري هاي ايران و روم و هراكليوس درآورده بود، تن در داده بودند.



دسته دوم : كساني بودند كه منافع خصوصي خود را بر اهداف رسالت پيامبر(ص)ترجيح مي دادند؛ به طوري كه هدف هاي عظيم رسالت به تدريج اهميت خود را از دست داده و هدف هاي خصوصي و شخصي جاي آن را گرفته بود.



دسته سوم : ساده لوحاني بودند كه فريب فرمانروايان بني اميه در آنان موثر افتاده بود.



اگر چه پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) خلافت اسلامي كم كم از مفهوم صحيح وشرعي خود منحرف گرديد، اما مفهوم خلافت از هر گونه تغيير اساسي بركنار مانده بود.ليكن در دوران معاويه ، در مفهوم خلافت تغييرات اساسي پديد آمد و خلافت اسلامي شكل سلطنتي و استبدادي كسري و قيصر را گرفت .



دسته چهارم : اين عده مسئله را از لحاظ واگذاري خلافت از طرف امام حسن (ع)به معاويه و عقد قرارداد صلح با او مي نگريستند و به نظرشان اين تنها راهي بود كه امام حسن (ع) و اوضاع و احوال پيچيده آن روز به عنوان رهبر و حافظ منافع آيندة رسالت از هر گونه نابودي پيش گرفته بود.



از اين رو امام حسين (ع) موقعيت را ارزيابي مي كرد تا به مسلماناني كه از دورماجراي كناره گيري برادرش امام حسن (ع) از خلافت و صلح با معاويه را شنيده بودند،ثابت كند كه كناره گيري و صلح برادرش به معناي آن نيست كه اهل بيت پيامبر(ص) ازرسالت خود دست كشيده و آن را دربست تحويل معاويه داده باشند.



امام حسين (ع) در برابر اين آزمايش قرار نداشت كه تمام شرايط را در نظر گيرد ودرد اين چهار دسته را چاره كند، آن حضرت براي رسيدن به اين هدف جز اين چاره اي نداشت كه عزيمت به عراق را انتخاب كند.







رفتن مسلم بن عقيل به سوي كوفه



مسلم بن عقيل حركت كرد تا به كوفه رسيد و در خانه اي كه خانة مختار بن ابوعبيدبود وارد شد. شيعيان پيش او آمد و شد مي كردند و او نامه امام حسين (ع) را براي مردم كوفه مي خواند و شيعيان با او بيعت ياوري كردند. مسلم بن عقيل كه وضع را چنين ديدكسي را نزد امام حسين (ع) فرستاد و او را ترغيب كرد كه به سوي كوفه حركت كند.



هنگامي كه خبر آمدن مسلم بن عقيل به كوفه شايع شد و نعمان بن بشير حاكم كوفه از آن آگاه شد گفت : من جز با كسي كه با من پيكار كند جنگ نخواهم كرد و جز كسي كه به من حمله كند حمله نخواهم كرد و كسي را به تهمت و سوء ظن نمي گيرم ولي هركس بيعت خود را بشكند و آشكارا روياروي من قرار گيرد تا هنگامي كه دسته شمشيرم دردستم باشد با او جنگ خواهم كرد هر چند تنها باشم .



مسلم بن سعيد حصرمي و عمارة بن عقبه كه هر دو جاسوس يزيد در كوفه بودندبراي او نامه نوشتند و او را از آمدن مسلم بن عقيل به كوفه آگاه كردند و به او نوشتند كه اوبراي دعوت مردم به بيعت با امام حسين (ع) به كوفه آمده است . چون اين نامه به يزيدرسيد دستور داد فرمان حكومت كوفه را براي عبيدالله بن زياد نوشتند و به او دستور داد كه به كوفه رود و مسلم بن عقيل را با دقت و مراقبت تعقيب كند تا بر او پيروز شود و او رابكشد يا از كوفه و بصره تبعيد كند. در اين اثنا يزيد، نعمان بن بشير را به سبب ضعفي كه در جلوگيري از فتنه نشان داده بود عزل كرد و عبيدالله بن زياد را به جايش گماشت . وي برشيعيان سخت مي گرفت چنان كه بسياري از آنها از دور مسلم بن عقيل پراكنده مي شدند. وقتي مسلم بن عقيل رفتار كوفيان را ديد به هاني بن عروه مرادي پناه برد وعبيدالله بن زياد هر دو را بكشت .







امام حسين (ع) به سوي كوفه و شهادت ايشان



حسين بن علي (ع) همان روز كه مسلم شهيد شد از مكه بيرون آمد. ابن زياد،حصين بن نمير را كه فرمانده شرطه او بود با چهار هزار سوار از مردم كوفه فرستاد تا ميان قادسيه و قطقطانه توقف كند و از رفتن اشخاص از كوفه به سوي حجاز غير از حاجيان وعمره گزاران و كساني كه متهم به هواداري امام حسين (ع) نيستند جلوگيري كند.



چون حسين (ع) تصميم به بيرون آمدن از مكه گرفت و شروع به آماده شدن شد،خبر به عبدالله بن عباس رسيد، به ديدار آن حضرت آمد و گفت : اي پسر عمو، شنيده ام قصد رفتن به عراق داري ؟ فرمود: آري چنين تصميمي دارم . عبدالله گفت : تو را به خداسوگند از اين كار منصرف شو! فرمود: تصميم گرفته ام و از حركت چاره اي نيست .



تصميم و قصد امام حسين (ع) به اطلاع عبدالله بن زبير رسيد او هم به ديدارايشان آمد و گفت : اگر در همين حرم الهي بماني و نمايندگاني و داعيان خود را به شهرهابفرستي و براي شيعيان خود در عراق بنويسي كه پيش تو آيند بهتر است و چون كارت استوار شد كارگزاران يزيد را از اين شهر بيرون كن ، من هم در اين كار با تو همراهي و هم فكري خواهم كرد و اگر به مشورت من عمل كني بهتر است اين كار را در همين حرم الهي انجام دهي .



گويند چون روز سوم رسيد عبدالله بن عباس باز به حضور امام حسين (ع) آمد وگفت : اي پسر عمو، به مردم كوفه نزديك مشو كه قومي حيله گرند و در همين شهر بمان كه سرور و سالار مردماني و اگر نمي پذيري به يمن برو كه در آن حصارها و دره هاي استواري است و سرزمين گسترده و وسيعي است و گروهي از شيعيان پدرت در آن جايند.



امام حسين (ع) فرمود: اي پسر عمو، به خدا سوگند مي دانم كه تو خيرخواه ومهرباني ولي من تصميم به رفتن گرفته ام . ابن عباس گفت : اگر ناچار مي روي پس زنان وكودكان را با خود مبر كه در امان نيستند. حسين (ع) فرمود: مصلحت را در اين مي بينم كه با زنان و فرزندان بيرون روم .



گويند چون امام حسين (ع) از مكه بيرون آمد سالار شرطة عمرو بن سعيد بن عاص حاكم مكه با گروهي نظامي جلو آن حضرت را گرفت و گفت : امير عمروبن سعيد به تو دستور مي دهد برگردي و برگرد و گرنه من از حركت تو جلوگيري مي كنم .



امام حسين (ع) سخن او را نپذيرفت ، دو طرف با تازيانه به يكديگر حمله كردند وچون اين خبر به عمروبن سعيد رسيد، ترسيد كار دشوار شود و به سالار شرطه خود پيام دادباز گردد. امام (ع) حركت فرمود و چون به منطقه صفاح رسيد فرزدق شاعر كه از عراق به كوفه مي آمد با ايشان برخورد و سلام كرد، امام حسين (ع) فرمود: مردم عراق را چگونه ديدي ؟ گفت : آنان را پشت سر گذاشتم در حالي كه دل هايشان با تو و شمشيرهايشان برضد تو بود. ولي امام حسين (ع) هم چنان به راه خود ادامه داد.



چون به منزله زباله رسيدند فرستادة محمد بن اشعث و عمر بن سعد كه به خواهش مسلم او را با نامه اي حاكي از بي وفايي و پيمان شكني مردم كوفه گسيل داشته بود رسيد و چون امام حسين (ع) آن را خواند به درستي خبر كشته شدن مسلم و هاني يقين پيدا كرد و سخت اندوهگين شد.



امام حسين (ع) هم چنان به راه خود ادامه مي داد و چون به وادي عقيق رسيدمردي از قبيله بني عكرمه به حضور ايشان آمد و سلام كرد و به اطلاع رساند كه ابن زيادميان قادسيه و عذيب سوران را بر كمين گماشته است و افزود: فداي تو گردم باز گرد به خدا سوگند به سوي نيزه ها و شمشيرها مي روي .



امام حسين (ع) به او فرمود: خيرخواهي و در حد كمال نصيحت كردي خدايت پاداش نيكو دهد. حركت فرمود و به منزل شراه رسيد، شب را آن جا گذارند و فردا حركت فرمود. سواران بني اميه كه هزار تن بودند به فرماندهي حر بن يزيد تميمي رياحي رسيدند.



امام (ع) همين كه نزديك شدند به جوانان خود دستور فرمود با مشك هاي آب به استقبال آنان بروند و ايشان همگي آب آشاميدند و اسب هاي خود را هم سيراب كردند وهمگي در سايه اسب هاي خود نشستند.



امام حسين (ع) به حر فرمود: چه قصد داري ؟ گفت : به خدا سوگند مي خواهم تو راپيش امير عبيدالله بن زياد ببرم . فرمود: در اين صورت به خدا سوگند با تو جنگ خواهم كرد. و چون گفتگو ميان ايشان بسيار شد، حر گفت : من مامور به جنگ با تو نيستم و فقط به من دستور داده اند از تو جدا نشوم . اكنون چيزي انديشيده ام كه با آن وسيله از جنگ با تودر امان مانم و آن اين است كه ميان خود و من راهي را برگزيني كه نه به كوفه بروي و نه به حجاز و همين گونه رفتار مي كنيم تا رأي عبيدالله بن زياد برسد. امام حسين (ع) فرمود:اين راه در پيش گير.



امام حسين (ع) از قصر بني مقاتل همراه حربن يزيد حركت فرمود و هرگاه آهنگ صحرا مي كرد حر او را از اين كار باز مي داشت تا آن كه به جايي به نام كربلا رسيدند، از آن جا اندكي به سوي راست حركت كردند و به نينوا رسيدند. و در اين هنگام بود كه نامه اي ازابن زياد براي حر آمد، «اما بعد همان جا كه اين نامه ام به دست تو مي رسد بر حسين ويارانش سخت بگير و او را در بياباني بدون آب و سبزه فرود آور و حامل اين نامه را ماموركرده ام تا مرا از آنچه انجام مي دهي آگاه سازد و السلام ».



حر نامه را خواند و سپس به امام حسين (ع) گفت : مرا چاره اي از اجراي فرمان ابن زياد نيست همين جاي فرود آي و براي امير بهانه اي بر من قرار نده .



امام حسين (ع) به حر فرمود: كمي پيش مي رويم و آن گاه پياده مي شويم و حركت كردند و چون به كربلا رسيدند حر و يارانش مقابل امام حسين ايستادند و آنان را از حركت باز داشتند و گفتند: همين جا فرود آييد كه رود فرات به شما نزديك است .



امام (ع) پرسيد: نام اين سرزمين چيست ؟ گفتند: كربلا. فرمود: آري ، سرزمين سختي و بلاست ، پدرم هنگام جنگ صفين از اين منطقه گذشت و من همراهش بودم .



روز دوم ورود آن حضرت به كربلا عمر بن سعد با چهار هزار نفر فرا رسيد، عمر بن سعد جنگ با امام حسين (ع) را خوش نمي داشت . ابن زياد، به او گفت فرماني را كه براي تو نوشته ام برگردان . گفت : در اين صورت مي روم و با همان ياران و كساني كه قرار بود با اوبه ري و دستبي بروند حركت كرد و به امام حسين (ع) رسيد و حربن يزيد هم با همراهان خود به او پيوست . عمر بن سعد به قرة بن سفيان حنفي گفت : پيش امام حسين (ع) برو ازاو بپرس چه چيزي موجب شده است اين جا بيايي ، او آمد و اين پيام را گزارد.



امام حسين (ع) فرمود: از سوي من به او بگو كه مردم اين شهر براي من نامه نوشتند و متذكر شدند كه پيشوايي ندارند و از من خواستند پيش آنان بيايم .



گويند ابن زياد به عمر بن سعد نوشت كه از حسين (ع) و ياران او آب را بازگير ونبايد يك جرعه آب بنوشند. وقتي اين نامه به عمربن سعد رسيد به عمرو بن حجاج دستور داد كه با پانصد سوار به كنار شريعه فرات برود و مانع از آن شود كه امام حسين (ع) ويارانش آب بردارند. چون تشنگي بر حسين (ع) و يارانش سخت شد به برادر خودعباس بن علي (ع) فرمان داد همراه سي سوار و بيست پياده هر يك مشكي بردارند.عباس به سوي آب رفت ولي عمرو بن حجاج از ايشان جلوگيري كرد ولي عباس (ع) باهمراهان خود با آنان جنگيد و آنها را كنار زد و پيادگان مشكها را از آب پر كردند.



بعد از آن عمر بن سعد به ياران خود دستور حمله داد شامگاه روز پنج شنبه نهم محرم بود ولي امام حسين (ع) از آنان خواست كه جنگ را به فردا موكول كنند، و پذيرفتند.امام (ع) ياران خود را كه سي و دو سوار و چهل پياده بودند آرايش جنگي داد، زهير بن قين را بر سمت راست و حبيب بن مظاهر را بر سمت چپ گماشت و پرچم را به برادرش عباس سپرد. نخستين كسي كه از ايشان به ميدان رفت و جنگ كرد علي بن حسين كه همان علي اكبر است بود و همواره پيكار كرد تا شهيد شد.



عباس (ع) هم چنان پيشاپيش امام حسين (ع) ايستاده بود و امام (ع) به هر سومي رفت او هم به همان سو مي رفت تا اين كه عاقبت شهيد شدند. امام حسين تنها ماند.امام (ع) سخت تشنه بود.



در اين هنگام مردي از قوم تيري بر آن حضرت زد كه بر دوش او فرو شد وحسين (ع) آن را از شانه خود بيرون آورد، زرعه بن شريك تميمي ، شمشيري بر آن حضرت فرود آورد كه امام دست خود را سپر قرار داد. سنان بن اوس نخعي با نيزه حمله كرد و نيزه زد و حضرت درافتاد. خولي بن يزيد اصبحي از اسب پياده شد كه سر آن حضرت را جدا كند. دستش لرزيد و نتوانست و برادرش شبل بن يزيد پياده شد و سرامام (ع) را بريد و به برادرش خولي داد و امام حسين (ع) در دهم محرم سال 61 هجري به شهادت رسيدند.



سه عامل مهم نهضت امام حسين (ع)



گاه گفته مي شود كه يزيد فرمان داده بود تا از امام حسين (ع) بيعت بگيرند، يعني امام حسين (ع) رسماً حكومت يزيد را بپذيرد و تسليم حكومت او گردد و از آن حمايت كند، و چون امام حسين (ع) يزيد را فردي نالايق ، فاسق و ستمگر مي دانست با او بيعت نكرد و همين موجب مخالفت دستگاه يزيد با امام حسين (ع) و سرانجام قيام امام حسين (ع) بر ضد آن دستگاه گرديد. بنابراين عامل و انگيزه اصلي قيام عظيم امام حسين بيعت نكردن با يزيد بود تا در هر زمان حسينيان و پيروان حق ، حكومت طاغوت رانپذيرند و تسليم چنان حكومتي نشوند، بلكه بر ضد آن قيام كنند.



بعضي ديگر مي گويند: هدف امام حسين (ع) از حركت به سوي عراق ، گردآوري نيروها و تشكيل حكومت اسلامي ، و تحقق بخشيدن به آرمان هاي اسلام در پرتوحكومت اسلامي ، و امكانات آن بود چنان كه جد بزرگوارش رسول خدا(ص) از مكه به سوي مدينه هجرت كرد و در مدينه به تشكيل حكومت پرداخت و در پرتو آن اسلام وبرنامه هاي آن را به طور گسترده و عميق در سطح جهان عرضه نمود.



محققان اسلامي عامل سومي را ذكر كرده اند و آن را عامل اصلي و مهم انگيزه قيام امام حسين مي دانند و آن عامل امر به معروف و نهي از منكر بود. امام حسين (ع)وقتي مي ديد يزيد آشكارا ميگساري و قمار بازي مي كند و از ارتكاب گناهان بزرگ باكي ندارد و مقدسات اسلام را زير پاي گذاشته ، موجب ترويج باطل و فساد و نابودي ارزش هاي والاي اسلام شده است ، قيام كرد.



از سوي ديگر دو فريضة «امر به معروف و نهي از منكر» با توجه به اهميت آن دراسلام و مراتب آن ، او را الزام مي كند كه قفل سكوت را بشكند و فرياد بزند و اسلام عزيز وحيثيت مسلمانان را از خطر انحرافات يزيد و يزيديان نگهدارد. گرچه فريادشان در كوتاه مدت خاموش شد و موجب شهادتش گرديد ولي در دراز مدت موجب نابودي ظلم و ظالم واحياي حق و حقيقت خواهد گرديد.



عواقب واقعة كربلا



به عوض اينكه واقعة كربلا باعث ترس طرفداران حسين (ع) و علي (ع) بشودشجاعت شيعيان را برانگيخت و آنان را به انتقام گرفتن تهييج كرد. سالگرد حادثه كربلاهمه ساله و تا امروز، با گريه و زيارت و مرثيه هاي بيش از صد ميليون شيعه برگزار مي شود.از كوفه تا دمشق و چند روز بعد از واقعة كربلا مسلمانان شاهد عبور رقت بار و وحشت انگيززنان خاندان پيغمبر بودند كه مانند گله اي از بردگان تا كاخ يزيد كشانده مي شوند.



زنها با لباس هاي پاره پاره ولي با غرور و فشرده به يكديگر راه مي رفتند. همه ساله در كربلا و دمشق و قاهره در روز دهم محرم سالگرد قتل امام حسين (ع) هزارها وميليون ها مسلمان شيعه وسني براي يادآوري و عزاداري ، در مساجد و تالارهاي عمومي اجتماع مي كنند. در اين اجتماعات به شرح وقايع كربلا مي پردازند و مردم به گريه و زاري مي پردازند. خبر حادثة جانگذاز كربلا، در مدينه باعث انزجار عمومي گرديد.



سران شهرها و بازماندگان دوستان پيغمبر دور هم گردآمده ، مي پرسيدند: آياممكن است از اين پس خلافت مردي را كه نه تنها از فرامين قرآن سرپيچي مي كند،بلكه از كشت و كشتار اعضاي خاندان پيغمبر نيز ابا ندارد قبول كرد؟ ورود خواهران ودختران امام حسين (ع) به همراه زين العابدين (ع) بر شدت تنفر مردم ، نسبت به يزيدافزود.



به محض اين كه خبر رسيدن آنهابر حومة شهر منتشر گرديد جمع كثيري بافريادهاي «الله اكبر» به استقبال شتافتند و در خيابان هاي مدينه عده زيادي به تظاهرات پرداختند و پرچم هاي سياه عزا به دست گرفته ، بر قاتلين حسين (ع) لعنت و دشنام فرستادند.



سپس در مسجد بزرگ شهر اجتماع عظيمي به وجود آمد، اشعاري درمدح حسين (ع) و محكوميت قاتلين او خوانده شد. باران دشنام و لعنت از هر سو مي باريدو در فضاي مسجد همچون فرياد عظيم جنگ طنين مي افكند. فرستادگان يزيد، فراركردند و بي درنگ دمشق را از صحنه اي كه ديده بودند مطلع ساختند.



يزيد در صدد گذراندن وقت و فرونشاندن كينه ها بر آمد و هيئتي به مدينه فرستاده تا از اغتشاش جلوگيري كند. نمايندگان يزيد، با سران مدينه تماس گرفتند و بعد از چندروز مذاكره قرار شد پنج نفر به عنوان نماينده از مدينه به دمشق بروند و از يزيد توضيح بخواهند.



نمايندگان مدينه بيش از يك هفته در پايتخت نماندند و پس از مراجعت ، رئيس آنها «عبدالله بن حنظله » گزارشش را از آنچه در دمشق ديده يا شنيده بودند به اطلاع موكلين خود رساند. خليفه اطلاع يافت كه مخاصمت مدينه ، به عوض فرو نشستن هر روزبا شدت بيشتري ، توسعه مي يابد. تصميم گرفت ، غائله را با روش هميشگي خود يعني كشت و كشتار بخواباند و سپاهي مركب از هزاران سرباز به فرماندهي مسلم بن عقبه كه در خونخواري استاد عبيدالله بود به مدينه فرستاد، سپاه مسلم شهر را اشغال كرد وسربازانش به قتل و غارت و كشت و كشتار و از ميان بردن هر چه در سر راه خودمي ديدند،پرداختند.



معتمدين شهر، وحشت زده و پريشان گرد هم آمدند و از شرايط قطع اين فجايع جويا شدند. مسلم از يزيد دستور خواست و بعد به ايشان پاسخ داد: سه روز مهلت مي دهم كه بلاشرط تسليم شويد. خلافت يزيد را به رسميت بشناسيد و خود را بندگان او اعلام كرده ، قبول كنيد كه او مي تواند به ميل خود، جان و مال شما را تصاحب كند. سران مدينه با بزرگ منشي جواب دادند. «ما مرگ را ترجيح مي دهيم .» خوي درنده مسلم بار ديگربيدار شد. مرد و زن پير و جوان و بچه هم به قتل رسيدند.







آثار و پيامدهاي عاشورا



وقتي كه سخن از «پيام ها و آثار» عاشورا است ؛ تنها به اين معنا نيست كه امام حسين (ع) و شهداي كربلا به صورت مشخص و رسمي به مردم آن زمان يازمان هاي آينده چه دستوري داده اند، بلكه شامل درس هايي هم كه ما از عاشورا مي گيريم مي شود؛ مثلاً امام حسين (ع) فرموده است :«اگر دين نداريد آزاده باشد» اين يك پيام صريح و روشن است . و اگر ما از حادثه عاشورا اين درس را مي گيريم «كه هر چند با نيروي كم و امكانات اندك ، بايد در مقابل ظلم تسليم نشده و مبارزه كرد» اين هم نوعي پيام عاشورايي است .



هر چند در سخن سيدالشهدا چنين مضموني بيان نشده باشد، ولي چون آن حضرت براي ما «اسوه » است و عملش براي ما «حجت » و مي بينيم كه خود و يارانش بانفرات كم در مقابل انبوه دشمن تا آخرين نفس مبارزه و مقاومت كردند، پس مي توان گفت كه «ايستادن مقابل ظالم » پيام عاشورا است . هر چند ما اين را به صورت درسي ازعاشورا گرفته ايم . و اكنون لازم است كه در اين جا به ذكر پيام ها و آثار عاشورا پرداخته شود.







پيام هاي اعتقادي



رسالت تبيين «مكتب » و تصحيح باورهاي مردم در مسائل عقيدتي و بينشي ، برعهده «امام » است . امامان با سخن و عملشان هم صورت صحيحي از اعتقادات راترسيم مي كنند، هم با انحرافات عقيدتي مقابله و مبارزه مي كنند. اين كه توحيد ناب چيست و خداباوري و عقيده به مبدأ و معاد چه نقشي در زندگي دارد و شيوه انبياء ومرامشان كدام است و تداوم خط رسالت در قالب «امامت » چگونه است و دين چيست واهل بيت (ع) كيانند و چه مسئوليتي دارند و وظيفه امت در مقابل امام چيست ، همه و همه جلوه هايي از «پيامدهاي اعتقادي » عاشورا است ما اگر به قيام سيدالشهدا از اين ديدگاه بنگريم ، درس هاي عظيمي را خواهيم آموخت و عاشورا را كلاس درسي خواهيم يافت كه در سخنان امام و عاشوراييان ، متجلي است .



حتي رجزهاي اصحاب امام و خطبه هاي امام و اهل بيت چه قبل از شهادت و چه در مقطع اسارت ، پر از نكته هاي عقيدتي است . علاوه بر بعد نظري و تبين خطوط اصلي وروشن دين ، تجلي اين باورها در عمل آنان ، جلوة ديگري از بعد اعتقادي است . مثلاً«توحيد» را نه صرفاً از بعد نظري ، بلكه عبادت و اطاعت را نيز در صحنه عاشورا و انقلاب امام حسين (ع) مي تواند ديد و اين ، بس آموزنده و تاثير گذارتر از جنبه فكري و ذهني مسئله است .



عقيده به خدا و قيامت ، نه تنها به صورت يك باور خشك و ذهني ، بلكه منشأ اثردر زندگي فردي و اجتماعي مسلمان مطرح است و تلاش هاي او را حتي در صحنه مبارزه ، جهت مي دهد. اعتقاد به امامت نيز نه صرفاً در حد يك بحث كلامي واحتجاج هاي قرآني و حديثي در مورد اين كه پس از پيامبر، چه كسي خلافت دارد، بلكه به عنوان نظام سياسي و پذيرش ولايت پيشواي صالح و خط مشي منطبق بر قرآن و سنت رسول و اين كه چه كسي شايسته زمامداري امت اسلام است ، مطرح است .



جايگاه پيامبر و اهل بيت در جامعه اسلامي نيز از همين زاويه قابل طرح است ونيز اصل مسئله رسالت حضرت محمد و قرآن و وحي و شفاعت هر كدام به نحوي كه داراي پيام است ، در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار مي گيرد.







پيام هاي اخلاقي



اخلاق يكي از سه بعد عمدة دين است و اسلام بر سه بعد اصلي «اعتقاد»،«احكام » و «اخلاق » استوار است و تكميل ارزش هاي اخلاقي و جهت خدايي بخشيدن به صفات و رفتار انسان ها از اهداف عمدة بعثت انبياست . تصحيح منش و رفتار انسان وكاشتن بذر كمالات اخلاقي و خصال متعالي انساني در نهاد جان انسان ها، بخشي مهم ازرسالت پيامبر و امامان است .



اخلاق را از كجا مي توان آموخت ؟ از گفتار و رفتار معصوم چرا كه آنان اسوه اند ومظهر شايسته ترين خصلت هاي انساني و خدا پسند هستند، جلوه گاه خلق و خوي حسيني و مكارم اخلاق در برخوردهاي يك حجت معصوم .حادثه كربلا و سخناني كه امام حسين (ع) و خانوادة او داشتند و روحيات و خلق و خويي كه از حماسه سازان عاشورابه ثبت رسيده است ، منبع ارزشمندي براي آموزش اخلاق و الگوگيري در زمينة خودسازي ، سلوك اجتماعي ، تربيت بدني و كرامت انساني است . مسائلي چون صبوري ،ايثار، جوانمردي ، عزت ، شجاعت ، وارستگي ازتعلقات ، توكل ، خداجويي ، همدردي وبزرگواري ، نمونه هايي از پيام هاي اخلاقي عاشورا است و در گوشه گوشة اين واقعة جاويدان ، مي توان جلوه هاي اخلاق را ديد. و در اين جا لازم است به توضيح يكي از اين پيام هاي اخلاقي پرداخت .



آزادگي : آزادي در مقابل بردگي ، اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است ، اما آزادگي برتر از آزدي است و نوعي حريت انساني و رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلت آور و حقارت بار است . تعلّقات و پاي بندي هاي انسان به دنيا، ثروت ، اقوام ، مقام ، فرزند، و...در مسيرآزادي روح او، مانع ايجاد مي كند.



اسارت در برابر تمنيّات نفساني و علقه هاي مادي نشانه ضعف ارادة بشري است .وقتي كمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالي و خصال نيكوست . خود را به دنيا وشهوات فروختن ، نوعي پذيرش حقارت است و خود را ارزان فروختن . صحنه كربلا نيزجلوه ديگر از آزادگي بود كه از ميان دو شمشير مرگ با افتخار را پذيرفت و به استحصال شمشيرهاي دشمن رفت . روح آزادگي امام ، سبب شد حتي در آن حال كه مجروح بر زمين افتاده بود نسبت به تصميم سپاه دشمن براي حمله به خيمه هاي زنان و فرزندان ، برآشوبد و آنان را به آزادگي دعوت كند.



پيامدهاي تاريخي



مقصود از اين عنوان ، تاثيري است كه «عاشورا» در حركت هاي تاريخي ، بينش تاريخي ، تجزيه و تحليل حوادث ، چه در زمان نزديك عاشورا داشته ، يا مي بايست داشته باشد، چه در زمان هاي بعد تا عصر حاضر داشته و دارد يا مي تواند داشته باشد.



هر حادثة تاريخي ، موجي از آثار و پيامدهاي مختلف بر مي انگيزد، يا حداقل زمينه موج آفريني در آن است ، به شرط آن كه جوهرة حادثه ، هم شناخته و هم شناسانده شود. در اين صورت است كه تاريخ از نبش قبر يا غيبت مردگان يا نقالي وقايع گذشته درمي آيد. حركت آفرين و منبع الهام بخش مي گردد.



عنوان پيام تاريخي عاشورا تنها شامل پيام هاي صريح عاشورا به تاريخ آينده نمي شود، بلكه شامل شناخت نيروي نهفته در بطن حادثه براي الهام گيري در زندگي كه عاشورا را از حالت «حادثه اي در گذشته » درآورده ، صورت «ذخيره اي از هدايت ها، درس هاو عبرت ها براي آيندگان » به خود مي گيرد نيز مي شود و ما مي توانيم از عاشورا «پيام »بگيريم و «درس » بياموزيم و «عبرت » مي گيريم كه بسي مهم تر است ، كه اين درس توجه به نقش انسان آگاه و متعهد در ساختن تاريخ و تاثير گذاري در روند حوادث تاريخي مهم است . از اين رهگذر مي توان انسان ها را به قدرت تاثيرگذاري و حركت آفريني شان توجه داد و به جاي اين كه صرفاً تابع جريانات تاريخ و موج آفرينان اعصار باشند و براي خود اراده و تواني قائل نباشند، آنان را به نيروهاي تاثير گذار و فعال در اين عرصه تبديل كرد.



مسلماً در شب تاريك تاريخ ، آن تك شمع هايي كه روشنايي مي بخشند و اميدمي آفرينند، «راه » را مي نمايانند.



بسياري را به شمع بودن و سوختن و راه نشان دادن مي كشاند. نقش «الگو» و«پيشتاز» در پديده هاي تاريخي روشن است . در مسير تحولات اجتماعي نيز خيلي ها درپي رفتن اند، اما پيشرو ندارند.



قافله سالاران تاريخ ، آنانند كه با ايمان به ارادة خويش و شناخت جاي هر گام واقدام به موقع به تكليف تاريخي خويش عمل مي كنند و تاريخ ساز مي شوند. نهضت عاشورا از اين ديد نيز پيوسته براي بشريت جوياي كمال و آزادي و عزت ، پيام داده است وصداي «هل من ناصر» كربلا، در رواق تاريخ ، تا ابديت به گوش مي رسد.







پيام هاي سياسي



اسلام ، ديني است كه بعد سياسي آن بسيار نيرومند است . احكامي كه جنبه اجتماعي و سياسي دارد و نقشي كه يك مسلمان در قبال موضوع حق و باطل بر دوش دارد و نيز اهميت مسئله حكومت و رهبري و دخالت مردم در سرنوشت اجتماعي خويش ونظارت بر روند كار حاكمان و مسئولان امور، گوشه اي از اين بعد را نشان مي دهد.



فلسفة سياسي اسلام و طرح مكتب براي مديريت جامعه ، به صورت «ولايت »است . معيارهاي دين براي زمامداران ، ملاك هاي ارزشي است . در دوران پيامبر و ائمه حكومت از آن آنان است و در عصر غيبت ، اين حق از آن «ولي فقيه » است كه نمايندگي ازمعصوم دارد. مبناي تصدي حكومت ، لياقت و توان علمي و شايستگي تقوايي است ، نه زور. حاكمان نيز در چهار چوب «دين خدا» به اداره امور مي پردازند.



عاشورا حركتي انقلابي بر ضد انحرافات سياسي و ديني حاكم مستبد است و قيام سيدالشهدا سرشار از بار سياسي .



اسارت مردم در چنگ حكومت ظالمانه و تلاش براي رهايي آنان و سپردن زمامداري به «امام صالح » به قصد گسترش حق و عدل در جامعة گوشه اي از اين بعد رانشان مي دهد و حركت امام حسين (ع) و خاندان و يارانش جهت آگاهي بخشي به توده هاي مردم و ترسيم سيماي رهبر شايسته و افشاي چهره واليان بي دين و دنيا پرست و ستمگر است . گوشه اي ديگر از اين قيام عاشورا براي همة آنان كه حق طلب ، عدالت خواه مبارزه ، مدافع مظلوم ، جهادگر در راه خدا، شهادت طلب ، مصلح اجتماعي و آزادانديش و آزاده اند، پيام دارد و به گواهي تاريخ ، بنيان بسياري از نهضت هاي ضد ظلم ومقاومت هاي در برابر تجاوز حركت هايي در راستاي تشكيل حكومت اسلامي كه بردرس هاي عاشورا استوار بوده است . اگر هويت سياسي و مبارزاتي قيام عاشورا براي جهانيان به خوبي ترسيم شود، در ميان انسان هاي آزاده و ملت هاي در بند و آزادي خواه ،هواداران و شاگردان بسيار خواهد يافت .



عاشورا پاسخي به اين گونه سوال هاست كه حاكم شايسته كيست ؟ صفات رهبرمسلمانان كدام است ؟ وظيفه حكومت در قبال مردم چيست ؟ مردم در جامعه اسلامي چه حقوق و چه وظايفي دارند؟ با نظام ستمگر چه بايد كرد؟ براي قيام مردمي چه زمينه هايي لازم است ؟ دامنه امر به معروف و نهي از منكر تا كجاست ؟ معيارها و مبناهاي ساختارسياسي جامعه چيست ؟ ولايت و بيعت چه كسي لازم و تكليف آور است ؟ و... مسائلي ازاين دسته .







نتيجه گيري



تاريخ بشر در بردارندة حوادث و رخدادهاي فراواني است ، بخشي از اين حوادث راقيام هاي متعددي تشكيل مي دهد كه هر كدام خود داراي جريان ويژه اي بودند. گاه ممكن است اين انقلاب ها پيام هايي را به نسل هاي بعد منتقل نموده باشند اما ديري نپاييده كه به تدريج ديگر روحي زنده و موثر نداشته اند و پس از چندي از اذهان رفته اند. به كلام ديگر اين پيام ها با نسل هاي بعد و خواسته هاي آنها نتوانسته اند ارتباط برقرار كنند ويا به نيازهاي آنان پاسخ دهند. حال با اين مقدمة مختصر به گفته همگان - خواه شيعه ياغير شيعه از مسلمانان و حتي غير مسلمانان - به اين نكته تاكيد مي كنيم كه پيام هاي حماسة امام حسين (ع) جاويدان است .



چنانچه جواهر لعل نهرو راه آزادي ملت خويش (هنديان ) را از يوغ استعمارانگلستان - در دوران مبارزات مردم هندوستان با استعمار - پيروي از امام حسين مي داند. اما سؤال اساسي آن است كه ما - به عنوان علاقه مندان و پيروان اين امام همام - تا چه ميزان اين پيام ها را شناخته و مورد تحليل و ارزيابي قرار داده ايم ؟



لاجرم برخود لازم مي دانيم تا براي درك و تبيين موضوع فوق تلاشي كنيم تا ازاين طريق حيات خود و جامعه مان را از حضور روح اين ابرمرد هميشه زندة تاريخ عطرآگين نماييم و نسل جوان ما كه در دوران بسيار حساس و ويژه اي به سر مي برد ازخطر گمراهي و كجروي نجات يابد.



قرآن كريم نيز به اين امر ارزشمند و پرمحتوا اقدام نموده است و از طريق بيان سرگذشت امت هاي پيشين و انبيا و اولياي الهي قصد دارد مردم را متنبه نمايد و هم چنين الگوهاي برجسته را به آنها عرضه كند. ضمن اين كه مي توان از اين طريق پيام هاي آنها را نيز دريافت .



لذا ضرورت دارد براي دريافت پيام هاي امام حسين (ع) كه خود قرآن ناطق بود،تلاش و سعي وافر به عمل آوريم .



البته بايد اعتراف كنيم كه ما را ياراي آن نيست تا با تسلط بر اين موضوع ، همة ابعاد و زواياي آن را روشن نماييم اما بر حسب وظيفه در حدي كه مقدور است ، ضرورت دارد تلاش نماييم . براين اساس پيامهاي هميشه زنده و حماسه جاويدان امام حسين رامي توان در موارد ذيل بيان نمود:







الف - پيام هاي اعتقادي



مسئوليت بيان مكتب و تصحيح باورهاي اعتقادي مردم بر عهدة امام است .امامان بزرگوار با سخن و عملشان راه درست اعتقادي را بيان كرده و با انحراف عقيدتي مبارزه نموده اند.



عاشورا از اين نظر، بسيار غني مي باشد. سخنان امام ، خاندان و اصحاب ايشان چه قبل از شهادت و چه در دوران اسارت پر از نكته هاي عقيدتي است . علاوه بر بعدنظري و تبيين خطوط اصلي و روشن دين ، مي توان تجلي اين ايده ها را در عمل آنان ملاحظه نمود و اين اثر گذاري فوق العاده اي دارد.



پيام عقيدتي عاشورا، تنها عبارت و كلامي در راستاي يگانگي خداوند و وجودقيامت نيست بلكه زيباترين تصوير ممكن از اين اعتقادات است . جايي كه امام حسين (ع) در ظهر عاشورا و در اوج غم از دست دادن ياران و نزديكان و رذالت دشمن كينه توز نماز به پاي مي دارد. و در پاسخ آنان كه آن زمان را براي نماز مناسب نمي ديدند، فرمود نبرد ما براي اقامة نماز است .







ب - پيام هاي اخلاقي



اخلاق در دعوت انبيا و اولياي الهي جايگاه وزيني داشته است . رسول گرامي اسلام هدف بعثت خويش را براي تكميل كردن مكارم اخلاق مي دانند. به تدريج ازمصيبت هايي كه بر جامعه اسلامي وارد شده بود اين واقعيت تلخ بود كه اشرافيت پليداموي نه تنها بر خلافت چنگ زده بود بلكه تلاش مي نمود اخلاق فاسد جاهلي را درجامعه اسلامي گسترش دهد.



پيام هاي جاويدان عاشورايي اين بعد از قضيه را نيز به خوبي در بر گرفت . از اين رومي توان از عاشورا در زمينة خودسازي ، سلوك اجتماعي و كرامت انساني درس هايي هميشه ماندگار استخراج نمود زيرا در آن اوج ايثار، صبوري ، جوانمردي ، شجاعت ، توكل ،خداجويي ، بزرگواري و ديگر كرامات عالي اخلاقي به روشني نشان داده شده است .







ج - پيام هاي اجتماعي



همواره در بسياري از جوامع ، افرادي تلاش كرده اند ديگران را تحت اختيار و نفوذخود قرار دهند. آزادگي انسان براي آنان مقبول نبوده است . وقتي كمال و ارزش انسان به روح آزاد و همت عالي و خصال نيكو مي باشد خود را اسير انساني ديگر قرار دادن ، پذيرش حقارت است .



روح متعالي امام حسين (ع) با وجود نفرات اندك و كمبودهاي ظاهري ديگر، اجازه نداد تا در برابر ستم كاران و متجاوزان اظهار عجز نمايد. حتي در لحظات تنهايي ، در حالي كه ياران و خاندانش يكي پس از ديگري در خون خود غوطه ور شده بودند، به سپاه چندهزار نفري دشمنان كينه توز حمله ور گرديد. بنابراين اگر قرار است افرادي به ناحق درجامعه بر ديگران تسلط يابند چه زيباست ايستاده جان دادن !







د - پيام هاي تاريخي



همان طور كه بيان گرديد انقلاب ها و نهضت ها همواره تلاش بر انتقال پيام داشته اند هر چند كه در دراز مدت معمولاً از ارتباط با نسل هاي بعد توفيقي نداشته اند،قسمتي از ضعف آنها مربوط به پيام هاي تاريخي شان بوده است . عاشورا در سيماي امام حسين (ع) جوهرة خويش را به تاريخ عرضه نمود، اما نه حادثه اي كه در زماني و درجايي اتفاق افتاد و در دل تاريخ دفن گرديد بلكه در دل تاريخ درخشيد.



نهضت عاشورا از اين ديدگاه نيز پيوسته براي بشريت ِ جوياي كمال و آزادي وعزت ، در بردارندة نداي «هل من ناصر» است كه براي ظالمان آزار دهنده و براي مظلومان رهايي بخش است .







ر - پيام هاي سياسي



سرانجام پيام هاي سياسي حماسة حسين را مي توان دريافت . فلسفة سياسي اسلام و طرح ويژة مكتب براي ادارة جامعه ، اقتضا مي كند تا رهبران شايسته در رأس حكومت اسلامي قرار گيرند.



ادارة تعاليم الهي در توان هر فرد ضعيف و ناپاكي نيست . در غياب پيامبر(ص) امام اين مسئوليت را عهده دار است و در غياب امام ، نايب امام (ولي فقيه ) شايسته اين امرمهم است . عاشورا اين پيام مهم را در برداشت كه بي تفاوتي و بي مسئوليتي جامعه درنهايت موجب خسارت و درنده خويي افراد ناشايست شده و رهبران شايسته الهي درمسلخ شهادت قرباني خواهند شد. لذا همه موظف به حساسيت در امور سياسي وپشتيباني از رهبران الهي هستند.




پاورقي

1- حسن ابراهيم حسن ، تاريخ سياسي اسلام ، ترجمة ابوالقاسم پاينده ، تهران : جاويدان ،1363.



2- گابريل ، علي و حسين دو قهرمان اسلام ، ترجمة فروغ شهاب .تهران :ارمغان ،1354.



3- دينوري ، ابوحنيفه احمد بن داود، اخبار الطوال ، ترجمه صادق نشأت . تهران : بنيادفرهنگ ايران ،1346.



4- صالحي كرماني ، محمد رضا. الفباي فكري امام حسين (ع) . تهران : كانون انتشار،1352.



5- غفاري ، محسن . سيرة امام حسين از طلوع اشكبار تا عروج خونين ، تهران : پيام آزادي .



6- فريشلر، كورت . امام حسين و ايران . ترجمه ذبيح اله منصوري ، تهران :جاويدان ،1371.



7- محمدي اشتهاردي ، محمد. پرتوي از زندگي چهارده معصوم : تهران :انصاريان ،1351.



8- محدثي ، جواد. پيام هاي عاشورا. تهران : پژوهشكده تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه .



9- سپهر، ميرزا تقي لسان الملك ، ناسخ التواريخ در احوالات حضرت سيدالشهداء،تهران : اسلاميه ،1398 هـ. ق


علاء الدين شاهرخي