بازگشت

بررسي زندگي امام حسين (ع) از ولادت تا شهادت


مقدمه





*



اي گشته فلك منور از رأي حسين شد رنگ قمر عارض زيباي حسين اي گشته عيان بنزد اقبال حسين خواهي كه خداوند تو را دارد دوست در دل جا ده محبت آل حسين

*



افتاده ملك چو سايه در پاي حسين طوبي خجل از قامت رعناي حسين دانسته زقول نبوي حال حسين در دل جا ده محبت آل حسين در دل جا ده محبت آل حسين



ملل پيشرفتة جهان ملتي هستند كه براي آينده شان از گذشته سرمشق گيرند ومسير بزرگان ، آباء و اجداد و اقوام خود را انتخاب كنند تا به مطلوب خود برسند. ملت رستگار آن است كه اخبار تاريخي ـ ملي خود را حفظ و در آن سير كند تا به سرحد كمال نائل گردد.



جالب ترين صفحات اوراق گذشته تاريخ ، شرح حال رجال و پيشوايان جامعة بشري است كه براي سعادت خانواده يا ملت خود قيام كرده و گام هاي بلند برداشته و باخطرات خانمان برافكن مبارزه كرده اند و در نتيجه ، نسل آينده و اخلاف آن ها از اين مجاهدت براي پيشرفت و ارتقاء فردي و جمعي استفاده نموده اند. بهره گيري از سيرة بزرگان ، سنت بشري است كه هر قوم و ملتي آداب و عادات ، حركات و سكنات ، كردار وگفتار بزرگان خود را به عمل گذاشته و به صورت شئون ملي و رسوم اجتماعي درآورده است . پس مجموعة انديشه و گفتار و كردار بزرگان يك قوم آداب مليت و شئون قوميت آن جامعه را تشكيل مي دهد.





*



هركه ناموخت از گذشت روزگار هيچ ناموزد زهيچ آموزگار

*



هيچ ناموزد زهيچ آموزگار هيچ ناموزد زهيچ آموزگار



ميلاد سيد الشهدا



اشعة آفتاب وجود مبارك «با سوابقي كه جبرئيل به پيغمبر خدا از مولود او خبرداده بود» روز پنج شنبه سوم شعبان سال چهارم هجرت در مدينه از مشرق دامان فاطمه زهرا 3 در خانة اميرالمؤمنين (ع) پرتو افكن گرديد. او دومين ثمرة پيوند فرخندة علي (ع) و حضرت فاطمه 3 بود.



حسين بن علي (ع) در دوران خود به شجاعت و آزادگي و ايستادگي در برابر ستم شهرت داشت . ميلادش مانند زندگاني و شهادتش شگفت انگيز است . حضرت در مدت زندگي خود در كنار جدش رسول خدا (ص) با آن حضرت مأنوس بوده و حتي وقت نماز از آن حضرت جدا نمي شد. رسول خدا (ص) سخت به او و برادرش اظهار علاقه كرده و با جملاتي كه دربارة آنها فرمودند، گوشه اي از فضايل آنها را براي اصحاب بازگو كردند. اكنون در آثارحديثي ، شمار زيادي فضيلت براي امام حسين (ع) نقل شده كه بسياري از آنها نظيرحديث «الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة » متواتر بوده و يا فراوان نقل شده است .



بعد از تولد حسين (ع) ، بي درنگ او را كه شش ماهه به دنيا آمده بود، به حضورپيغمبر خدا (ص) بردند. به اتفاق تمام مورخان رسول خدا كام كودك را با آب دهان خودبرداشت و زبان در دهان او گذاشت و او را از شيرة جان خود سيراب كرد و فرمود: «حسين مني و انا من حسين » و آن طور كه ميل داشت حسين را پرورش داد و تربيت كرد تابزرگ شد. ابن اثير مي نويسد: در زمان تولد امام حسين (ع) ، رسول خدا (ص) در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و اسراري را به گوش او خواند و اماناتي به اوتحويل داد. حسين هم اسرار و امانت جدش را بهتر از هر كس حفظ كرد و به عمل گذاشت .



در مسير تاريخ سه نفر شش ماهه به دنيا آمدند



آنچه از تاريخ به دست مي آيد، سه نفر شش ماهه به دنيا آمده اند:



يحيي بن زكريا، عيسي بن مريم و حسين بن علي (ع)



عالمان طبيعي اروپا از روي موازين علمي تكامل ثابت كرده اند كه جنين آدمي شش ماهه كامل نمي شود و زيست نمي كند. هر مولود شش ماهه ناقص الخلقه مي شود؛زيرا مقدار تكامل سلول هاي او به حد زيست نرسيده و مي گويند هر مولودي بايد كمتر از2500 گرم وزن نداشته باشد و حد كمال جنيني او در نه ماهگي است و حال آن كه حسين شش ماهه به دنيا امد و اين قول مورد انفاق فريقين است و از نظر صورت وسيرت هم زيباترين و كامل ترين افراد بشر بود. نه تنها نقصي در او ديده نشد بلكه به كمال جسماني و رشد كامل روحاني خود رسيد. قيام عاقلانه و حكيمانه او مثل اعلاي كياست و سياست ونشانة جرئت بود. نبايد حساب زندگاني ابي عبدالله را با ساير مردم عادي مقايسه نمود.حسين مرد آسماني بود و از آب و خاك ِ ديگر عجين شده و نشو و نما يافته و سير فكري اوباعث نجات بشر از نابخردي است .



ابن شهر آشوب مي نويسد: پس از تولد حسين ، فاطمه مريض شد و رسول خدا (ص) دايه خواست . حسين از پستان احدي شير نخورد مگر آن كه چهل شبانه روز از انگشت وزبان پيغمبر (ص) تغذيه كرد تا بزرگ شد.



دوران كودكي سيدالشهدا (ع)



امام حسين (ع) تا هفت سالگي زير نظر مقام نبوت و رسالت سايه وار حركت مي كرد و در كنار مهد عصمت و طهارت بود. تا سي وهفت سالگي در حجر ولايت مطلقه الهية پدرش و تا چهل وهشت سالگي در كنار مهر و عاطفة امامت برادرش ، حضرت مجتبي عمر گذرانيده و يازده سال هم دورة امامت و ولايت مطللقه خود او بود. بنابراين دوران ِ كودكي و جواني ، كمال و امامت او در مهبط نزول وحي و مهد عصمت و دامان ولايت و ساحل امامت و مكتب ولايت ادامه داشته تا عاشورا كه سن او پنجاه وهفت سال سال وهفت ماه بود.



در تربيت حسين اسرار شرافت ، پاكيزگي ، فضيلت ، سعادت ، سيادت ، شهامت ،شجاعت ، استقامت و پافشاري در راه دين ، عزت و حميت ، حفظ ناموس و حقوق ديگران ،دستگيري از بينوايان ، احقاق حق مستمندان ، تسليم نشدن و زير بار زور نرفتن ،طرفداري از حق و حقيقت ، نهفته است .



سجايايي كه حسين از جد و پدر و مادرش به ارث برد براي احدي امكان پذير نبود.در پرورشگاه محمدي شخصيت حسين عامل مؤثري در احياء شريعت اسلام بود و مثل اعلاي درس فضيلت و اخلاق گرديد.



دوستي حسين براي پيغمبر نه تنها از راه عاطفة فرزندي بود، بلكه براي سفارشاتي بود كه از زبان وحي گرفته و حسين را سبب ِ جاودانگي و استمرار رسالت و نبوت خود شناخت .



حسين ، احياگرِ مجد و عظمت اسلام و سبب ابقاء حيات اجتماعي مسلمين براي هميشه گرديده و نقش او فراموش شدني نيست .



حسين و نسب



امام حسين از حيث نسب ممتازترين انسان است ؛ زيرا جدش رسول خدا (ص) ،مادرش فاطمه زهرا، پدرش علي مرتضي ، برادرش حسن مجتبي ، خواهرش زينب كبري و همسرش دختر يزدگرد پادشاه ساساني است و اين نسب براي احدي نيست .



حسين و صورت و سيرت



خواند مير از شواهد النبوه نقل مي كند كه امام حسين (ع) صورتي زيبا و جمالي منور داشت كه چون در خانه تاريك مي نشست از سفيدي رخسار مباركش محيط اطراف روشن مي شد و همه مي دانستند امام حسين (ع) است .



حسين بن علي شخصاً داري مزايايي بود كه ديگران فاقد آن بودند وسرتاسرزندگيش عجيب بود؛ يكي آن كه شش ماهه به دنيا آمد و ديگر آن كه شهادتش بي نظير بود. در قيام خونين او بسياري از كلمات عملاً ترجمه شد كه اگر حسين (ع) نبوداين كلمات معنا نمي شد: عشق و اراده و صبر و فداكاري از جمله آن موارد است . سالارشهيدان در حسن خلق ، تواضع ، ادب ، بخشش ، صله رحم ، راستي ، درستي ، عبادت ،فراست و ذكاوت ، شجاعت و شهامت ، آزادي و سعادت ، فداكاري و گذشت ، اميدواري وآرزو، شرافت و عشق ، مرام و مسلك ، صبر وبردباري ، سياست ملي و مظلوميت اجتماعي داراي نبوغ فكري بود. اين كلمات را چنان معنا كرد كه تاكنون كسي چنين معنانكرده است .



امام حسين (ع) سرباز با شخصيت و فداكار اسلام است كه درس آزادي و فداكاري و مجد و عظمت را به مسلمين آموخت و در صورت و سيرت بي نظير و ممتاز بود.



حسين بر دوش پيغمبر (ص)



شيباني از عبدا.. بن شداد روايت مي كند كه پدرش گفته در يكي از اوقات نمازهاي جماعت خدمت پيغمبر بودم ايشان حسن و حسين را بر دوش خود سوار كرده بود و چون نزديك شد، آنها را بر زمين گذاشت . آن گاه براي نماز جماعت تكبير گفت . هنگام سجودخيلي طول كشيد. من سر خود را بلند كردم ، ديدم حسين بر پشت پيغمبر (ص) سوار شده .من دوباره به سجده رفتم . چون نماز تمام شد، بعضي گفتند: يا رسول الله ميان دو سجده آنقدر طول دادي كه ما گمان كرديم امري حادث شده و يا وحي بر تو نازل شده ، فرمود:هيچ كدام از آنها نبود، فقط پسرم حسين سوارم شده بود و من نخواستم او را پايين آورم صبر كردم تا خود فرود آيد.



ابوسعيد خدري روايت كرده كه حسين را ديدم دوان دوان نزد پيغمبر آمد. رسول خدا نماز مي خواند و حسين به گردنش آويخت و پيغمبر با دست او را گرفت و تا به ركوع رفت ، او را نگاه داشت .



بخاري از ابوهريره نقل مي كند كه حسين و حسن نزد پيغمبر (ص) و در دامان مهر وعطوفت او بودند كه هوا تاريك شد. پيغمبر (ص) فرمود برويد به حجرة مادرتان . گفتندتاريك است ما مي ترسيم . ناگاه نوري ظاهر شد يا برقي زد و فضا را روشن كرد. حسنين به خانة مادر رفتند.



ابو عمر بن عبدالله قرطبي نقل مي كند كه با چشم خود ديدم پيغمبر (ص) حسين راصدا مي كرد و او از دامان رسول الله بالا مي رفت . آن گاه دهان حسين را مي بوسيد ومي گفت : خدايا من حسين را دوست دارم تو نيز او را دوست دار.



حسين و فدايي شدن ابراهيم



در ترجمه المستقصي نقل كرده اند كه پيغمبر (ص) امام حسين را بر زانوي راست وابراهيم را بر زانوي چپ خود نشانيده بود كه جبرئيل نازل شد و گفت : خدايت سلام مي رساندو مي فرمايد اين دو فرزند را براي تو جمع نخواهد كرد و يكي را از تو باز خواهدگرفت ، اينك بينديش و هر كدام را خواهي اختيار كن .



پيغمبر (ص) بر چهرة حسين و ابراهيم نگريست و فرمود: اگر حسين وفات كند ازمفارقت او دل من و علي و فاطمه هر سه خواهد سوخت ، ولي اگر ابراهيم وفات يافت اكثردرد و حزن نصيب من خواهد شد و انتقال ابراهيم را قبول نمود و او را فداي حسين كرد وپس از سه روز ابراهيم مريض شد و وفات يافت .



حسين (ع) و لباس هاي مختلف



لباس ، معرف فرد و اجتماع است و با لباس مي توان افراد و قبايل و ملل را از هم تشخيص داد. سادگي و بي آلايشي لباس نمونة سادگي و بي آلايشي روح است .



در روايتي مجلسي نقل مي كند كه در روز عيد حسنين لباس رنگارنگ ، تن كودكان مردم ديدند و از جدشان لباس خواستند، جبرئيل لباس حرير سفيد آورد و آن گاه آنان لباس رنگين خواستند. طشتي آوردند جبرئيل آب ريخت و لباس حسن سبز و لباس حسين سرخ شد در اين موقع حسين پنج ساله بود.



حسين (ع) داراي لباس هاي بهشتي بود؛ يعني لباس مخصوص پيغمبر ازتافته هاي نرم بود كه فاطمه 3 تهيه كرده بود و بر او مي پوشانيد و مي فرمود لباس بهشتي است .



حسين در بزرگي لباسش همانند لباس پيغمبر و پدرش علي بوده . عمامه تيره رنگ ، پيراهن سفيد، نعلين يماني ، انگشتر عقيق در دست داشت و ابن زياد براي واردشدن به كوفه همين حيله را كرد كه لباسي مانند لباس حسين پوشيد و نقاب بر او انداخت تا كسي او را نشناسد و آن گاه وارد دارالاماره شد.



چند روايت در مورد حسنين



«سئل رسول الله (ص) ايما اهل بيتك احب اليك قال (ص) الحسن و الحسين »



از پيغمبر (ص) پرسيدند كدام يك از اهل بيت خود را بيشتر دوست داري ، فرمود:حسن و حسين را.



شيخ طوسي از حديفه نقل مي كند كه پيغمبر (ص) فرمود: فرشته اي بر من نازل شدكه تا آن وقت به زمين نيامده بود. سلام كرد «و ابشرني ان ابنتي فاطمه سيدة نساء اهل الجنه و ان الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة ».



شيخ طبرسي نقل مي كند كه پيغمبر (ص) فرمود: روز قيامت عرش خدا را به نور حق زينت مي كنند. حسن طرف راست و حسين طرف چپ عرش قرار خواهند گرفت .



و در روايتي ديگر دربارة علي ، فاطمه و حسن و حسين : فرمود: هر كس با آنان جنگ آورد، من با او به جنگ مي خيزم و هر آن كه تسليم آنها شود، من با او سر آشتي دارم .



رسول خدا (ص) دست حسنين را گرفت و فرمود: هر كه من و اين دو پسر و پدر آنهارا دوست دارد، روز قيامت در صف من قرار خواهد گرفت .



عايشه روايت كرده ، يك روز صبح حسن و حسين و فاطمه و علي (ع) در زير عباي پيغمبر (ص) جمع شدند. آن گاه رسول خدا (ص) فرمود: ( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً ) .



علاقة رسول خدا به اين دو فرزند، بر همه اصحاب آشكار بوده و همانطور كه دربارة امام حسين (ع) گذشت ، پيامبر (ص) مي كوشيد تا مردم را از علاقه خود به اين دو امام آگاه كرده و حتي مي فرمود: خدايا دوست بدار كسي كه آنها را دوست بدارد: «من احبني فليحب هذين » ، و فرمود: «من أحب الحسن والحسين فقد أحبني ، و من أبغضهما فقدابغضني » آن حضرت درباره اين دو برادر فرمود: هما ريحاني من الدنيا»، درباره امام حسين (ع) فضايل اختصاصي نيز آمده است كه يكي از مشهورترين آنها، روايت «حسين مني و أنا من حسين » است .



يحيي ابن سالم موصلي كه از غلامان امام حسين (ع) بود، مي گويد: با امام درحركت بوديم . به خانه رسيدند و آب طلبيدند. كنيزي با قدحي پر از آب بيرون آمد. امام پيش از خوردن آب «فضه اي » را درآورده به او دادند و فرمودند: اين را به اهلت بسيار، آن گاه به نوشيدن آب پرداختند.



از امام باقر (ع) روايت شده است كه امام حسين (ع) در سفر حج پياده حركت مي كرد، در حالي كه چهار پايان او پشت سر او حركت مي كردند.



نقل يك روايت هم در اخلاق امام حسين (ع) مناسب مي نمايد. ابن ابي الدنيا نقل كرده است كه امام حسين (ع) بر گروهي از فقيران عبور مي كرد كه سفره شان پهن بود وغذايي فقيرانه داشتند. وقتي امام را ديدند، حضرت را دعوت كردند. آن حضرت پياده شد وفرمود: ( ان الله لا يحب المستكبرين ) آن گاه نشست و با آنها غذا خورد. پس از آن فرمود: شما دعوت كرديد، من پيرفتم . اكنون من شما را دعوت مي كنم ، بايد بپذيريد. پس از آن به رباب گفت : تا هرچه آماده كرده بياورد تا با هم بخورند.



اشتغال حسن و حسين (ع) در حضور پيغمبر (ص) به بازي هاي كشتي ، خط نويسي ،و «لعب المداحي » چاله بازي با ريگ و گودال و خاك و مسابقه اسب سواري و تير اندازي وسبقت در نماز و وضو و غيره بوده است .



سلمان فارسي روايت مي كند كه ديدم حسين در دامان پيغمبر (ص) بود و مي فرمود:تو سيد فرزند سيدي و پدر ساداتي ، تو امام ، فرزند امام و پدر ائمه هستي ، تو حجت ، فرزندحجت و پدر حجج خدايي ، نُه تن از نسل تو حجت خدا هستند و نهمين آنها قائم ايشان است .



خصال و مكارم اخلاق سيد الشهدا از زبان رسالت



شيخ صدوق در امالي از حديفه اليمان روايت مي كند كه ديدم رسول خدا دست حسين را گرفته و فرمود: يا ايها الناس هذا الحسين بن علي فاعرفوه فوالذي نفسي بيده انه لفي الجنة و محبيه في الجنه و محبي محبيه في الجنة ».



اي گروه مردم ، اين است حسين پسر علي بن ابيطالب ، او را بشناسيد. قسم به خدايي كه جان من بدست اوست ، حسين در بهشت است ، دوستان حسين در بهشت اند ودوستان ِ دوستان او نيز در بهشت خواهند بود.



نماز گزاردن ِ حسين بر پدر و برادر و خواهرش



طبري در تاريخ كبير مي نويسد: چون اميرالمؤمنين (ع) از جهان درگذشت . حسن و حسين و عبدالله بن جعفر عامل غسل و كفن و دفن او شدند و او را در پارچه اي كفن كرده ، دفن نمودند و بر او نماز خواندند و حسن (ع) نُه تكبير بر جنازة پدر گفت .



حسين (ع) و حج خانه خدا



مورد اتفاق مورخان است كه حضرت حسين (ع) بيست وپنج سفر پياده از مدينه به مكه براي حج رفته است ؛ يعني در مدت عمر، كه بيشتر سنوات آخر زندگي آن حضرت بوده ، بيست وپنج بار به خانة خدا رفته است .



حسين (ع) و كمك به مستمندان و صفات ممتاز ايشان



باري ، حسين بن علي (ع) ظروف چوبي و قدح از پوست كدو داشته اند كه در آن غذامي خوردند.



آن حضرت داراي اين صفات ممتاز بوده : مهمان را گرامي مي داشت ، سائل رامحروم نمي كرد و آنقدر مي داد كه بي نياز مي شد. صله ارحام مي نموده و به تمام ارحام مقرري مي داد تا بي نياز گردند. با فقرا مجالست و معاشرت داشت و به درد دل آنهامي رسيد. پياده ها را سوار مي كرد. ارباب حوائج را به حاجت خود مي رسانيد. برهنه ها رامي پوشانيد. گرسنه ها را سير مي كرد. قرض مقروضين را ادا مي نمود. پشتيبان ضعفا بود.دوست و شفيق ايتام بود. محتاجان را ضمانت و اعانت مي كرد. هر مالي كه براي اومي رسيد يك جا به سائل مي داد تا ديگر گدايي نكند.



امام حسين (ع) به سائلي كه از راه دور سراغ خانة كريم آمده بود، از پشت در چهارهزار درهم يا دينار داد و از اين كه اندك است ، عذر خواست . با اين اخلاق و بخشش حسين (ع) تمام فاميل و اقارب و عشيره و همسايگان و اهل مدينه و قبايل بدوي و ارباب حوائج دور دست را فريفتة ملكات اخلاقي خود نمود.



در زير آسمان مردي شجاع تر از حسين نبود، زيرا شرايط ابراز شجاعت



در مواقع ابراز شجاعت ِ پيغمبر (ص) و علي (ع) چنان نبود كه در جنگ حسين (ع) موجودبود.



حسين (ع) و شرافت



امام حسين (ع) فطرتاً شريف بوده ، زيرا براي نجات ملت اسلام از هلاكت ،اضمحلال و مرگ هميشگي قيام كرد و با بيان حق و حقيقت معاني شرف و شرافت را درخلال مسافرت خود براي مردم ترجمه كرد و اگر حسين (ع) با كردار و گفتار خود شرف رامعنا نكرده بود، بسياري ديگر از الفاظ واقعاً و در حقيت بدون معنا در ابهام مي ماندند!



حسين بود كه شرافت محمد (ص) و آل محمد را روشن كرد و با فداكاري و سعي وعمل ، خاندانش را در نجات بشر و هدايت و ارشاد جامعه با منطق عملي مبرهن و ثابت نمودو خطر بزرگي كه داشت مسلمين و اسلام را تهديد به مرگ مي كرد، به شرافت نفس خود برطرف فرمود. اقتدار و عظمت و شرافت را براي پيروان اسلام ثابت كرد ودرخشان ترين مظاهر صفات فاضله را كه به شرافت ترجمه مي شود، بر مردم بيان فرمود ومليت اسلام را جاويدان فرمود.





*



بزرگي به مردم و آزادگي است زخوي نكو مرد يابد شرف كه هر نيك و بد زادة آدمند زخوي نكو با شرف مردمند

*



نه از مال و جاه و ملك زادگي است نه از پرتو و دودمان سلف زخوي نكو با شرف مردمند زخوي نكو با شرف مردمند



حسين (ع) و صبر و شكيبايي



صبر وحوصله حسين به قدري بود كه جبرئيل دربارة صبر و عطش او گفت : آسمان از صبرش انگشت حيرت به دندان مي گزد او آنقدر صبر مي كند كه پوست بدن اطفالش ازتشنگي به هم جمع مي شود و لب هايش از رطوبت خالي و خشك مي گردد و باز هم به دشمن نفرين نمي كند، بلكه آنان را به دعا هدايت مي فرمايد و مي گويد: خداوندا اين قوم را هدايت فرما. «صغيرهم يميته العطش و كبيرهم جلده منكمش ».



مورخان نوشته اند: به قدري صبر حسين در مصيبت با اهميت و با عظمت بود كه در روي كرة زمين مصيبتي چون مصيبت او رخ نداده و بزرگ ترين آثار مصيبت او صبرحسين است .



حسين (ع) و علم و دانش



امام حسين (ع) در دانش وارث مقام نبوت و مكان امانت و ولايت و عصمت وطهارت بوده ، علوم و دانش را از لسان وحي فرا گرفته و آنچه هم اخذ كرده به مرتبة علم اليقين او رسيده و لذا هرچه علما و فضلاي مكتب اسلام مانند: ابن عباس و محمد حنفيه و.. خواستند حسين را از رأي خود منحرف كنند، چون علم اليقين در كار خود داشت مانندكوه پا برجا و استوار بر اجراء نقشه خود بود. انديشة امام حسين مانند ساعت منظم كارمي كرد و هيچ حادثه اي او را متزلزل نمي ساخت .



حسين (ع) از نظر روحي و جسمي شبيه پيغمبر اكرم (ص) مي باشد.



بزرگ آيينه اي بود در برابر حق كه هر چه بود سراپا در اوست عكس پذير.



مراحل زندگي حسين بن علي (ع)



حسين بن علي (ع) مدت شش سال از دوران كودكي خود را در زمان جد بزرگوارخود سپري كرد و پس از رحلت آن حضرت ، مدت سي سال در كنار پدرش اميرالمؤمنين (ع) زندگي كرد و در حوادث مهم دوران خلافت ايشان به صورت فعال شركت داشت . امام حسين (ع) در جنگ هاي جمل ، صفين و نهروان حضور داشت و دركنار پدر به جنگ با پيمان شكنان و ظالمان پرداخت . از آن حضرت خطبه اي از جنگ صفين نقل شده است كه ضمن آن مردم را به جنگ ترغيب مي كردند.



امام حسين (ع) در مراحل مقدماتي صفين در گرفتن مسير آب از دست شاميان نقش داشت . امام علي (ع) پس از آن پيروزي فرمود: «هذا اول فتح ببركة الحسين (ع) ».



زماني عبيدالله بن عمر در صفين امام را صدا كرد و گفت كه پدر تو قريش را چنين و چنان كرده است . امام او را متهم به پيروي از قاسطين كرده و فرمودند كه اينان به زوراسلام را قبول كرده اند، اما در اصل مسلمان نشده اند.



پس از شهادت اميرمؤمنان (ع) (در سال چهلم هجري ) مدت ده سال در صحنة سياسي و اجتماعي در كنار برادر بزرگ خود حسن بن علي (ع) قرار داشت و پس ازشهادت امام حسن (ع) (در سال پنجاه هجري ) به مدت ده سال ، در اوج قدرت معاوية بن ابي سفيان ، بارها با وي پنجه در افكند و پس از مرگ وي نيز در برابر حكومت پسرش يزيد قيام كرد و در محرم سال 61 هجري در كربلا به شهادت رسيد.



امام حسين (ع) در دورة امامت برادرش ، از سياست وي دفاع مي كرد. آن حضرت در برابر درخواست هاي مكرر مردم عراق ، براي آمدن آن حضرت به كوفه ، حتي پس ازشهادت برادرش ، حاضر به قبول رأي آنها نشده و فرمودند: تاوقتي معاويه زنده است ، نبايددست به اقدامي زد. معناي اين سخن آن بود كه امام در فاصلة ده سال به اجبار حكومت معاويه را تحمل كردند. اين نكته مهمي در مواضع سياسي امام حسين (ع) است كه كمترمورد توجه قرار گرفته است ، دليلش نيز آن است كه ما، امام حسين (ع) را بيشتر از زاويه اقدام انقلابي اش در كربلا مي شناسيم .



مناسبات امام و معاويه و گفتگوهايي كه در مواقع مختلف صورت گرفته ، نشان ازتسليم ناپذيري امام از لحاظ سياسي در برابر پذيرش مشروعيت قطعي معاويه است .يكي از مهمترين دلايل ، نامة مفصل امام به معاويه است كه ضمن آن به حقايق زيادي دربارة جنايات معاويه در حق شيعيان امام علي (ع) اشاره شده است . امام در اين نامه به معاويه نوشتند: من قصد جنگ و مخالفت با تو ندارم و...



در جاي ديگري نيز بلاذري خلاصة نامه را ذكر كرده كه يك جملة اضافه دارد. درآنجا آورده كه امام به معاويه نوشتند: «و ما أعلم فتنه أعظم من ولايتك هذه الامة ».يعني من فتنه اي سهمگين تر از حكومت تو بر اين امت سراغ ندارم .



بعدها، وقتي معاويه رو در رو با حسين بن علي (ع) قرار گرفت ، به او گفت : آياشنيدي ما بر سر حجر و اصحاب و شيعيان پدرت چه آورديم ؟ امام فرمود چه كرديد؟معاويه گفت آنها را كشتيم ، كفن كرديم ، نماز بر آنان خوانديم و دفن كرديم . امام فرمود: امااگر ما ياران تو را بكشيم ، نه آنها را كفن مي كنيم و نه بر آنها نماز مي خوانيم و نه دفن مي كنيم .



آخرين بخش زندگاني امام حسين ، يعني دوران امامت آن حضرت ، مهمترين بخش زندگي او به شمار مي رود.



مبارزات حسين بن علي (ع) در دوران قبل از امامت



حسين بن علي (ع) از دوران نوجواني كه شاهد انحراف دستگاه حكومت اسلامي از مسير اصلي خود بود، از موضعگيري هاي سياسي پدر خود پيروي و حمايت مي كرد؛چنان كه در زمان خلافت عمر بن خطاب ، روزي وارد مسجد شد و ديد عمر بر فراز منبرنشسته است . با ديدن اين صحنه ، بالاي منبر رفت و به عمر گفت : از منبر پدرم پايين بياو بالاي منبر پدرت برو!



عمر كه قافيه را باخته بود، گفت پدرم منبر نداشت ! آن گاه او را در كنار خود نشانيد وپس از آن كه از منبر پايين آمد، او را به منزل خود برد و پرسيد: اين سخن را چه كسي به تو ياد داده است ؟ او پاسخ داد: هيچ كس !



در جبهه هاي نبرد با ناكثين و قاسطين



حسين بن علي (ع) در دوران خلافت پدرش ، امير مؤمنان (ع) ، در صحنه هاي سياسي و نظامي در كنار آن حضرت قرار داشت . او در هر سه جنگي كه در اين دوران براي پدر ارجمندش پيش آمد، شركت فعال داشت .



در جنگ جمل فرماندهي جناح چپ سپاه اميرمؤمنان (ع) به عهده وي بود و درجنگ صفين ، چه از راه سخنراني هاي پرشور و تشويق ياران علي (ع) براي شركت درجنگ و چه از رهگذر پيكار با قاسطين ، نقشي فعال داشت . در جريان حكميت نيز يكي ازشهود اين ماجرا، از طرف علي (ع) بود.



حسين بن علي (ع) پس از شهادت علي (ع) در كنار برادر خويش ، رهبر و پيشواي وقت ، حسن بن علي (ع) قرار گرفت ، و هنگام حركت نيروهاي امام مجتبي (ع) به سمت شام ، همراه آن حضرت در صحنه هاي نظامي و پيشروي به سوي سپاه شام حضور داشت ،و هنگامي كه معاويه به امام حسن (ع) پيشنهاد صلح كرد، امام حسن ، او و عبدالله بن جعفر را فرا خواند و درباره اين پيشنهاد، با آن دو به گفتگو پرداخت و بالاخره



پس از متاركه جنگ وانعقاد پيمان صلح ، همراه برادرش به شهر مدينه بازگشت و همانجااقامت گزيد.



اوضاع سياسي و اجتماعي دوران امامت حسين (ع)



در زمان امام حسين (ع) انحراف از اصول و موازين اسلامي ، كه از «سقيفه » شروع شده و در زمان عثمان گسترش يافته بود، به اوج خود رسيده بود، در آن زمان معاويه كه سالها از سوي خليفه دوم و سوم بعنوان استاندار در منطقه شام حكومت كرده وموقعيت خود را كاملاً تثبيت كرده بود، به نام خليفه مسلمين سرنوشت و مقدرات كشور اسلامي رادر دست گرفته حزب ضد اسلامي اموي را بر امت اسلام مسلط ساخته بود و به كمك عمال ستمگر و يغماگر خود مانند: زياد بن ابيه ، عمرو بن عاص و... حكومت سلطنتي استبدادي تشكيل داده و چهره اسلام را وارونه ساخته بود.



معاويه از يك سو، سياست فشار سياسي و اقتصادي را در مورد مسلمانان آزاده وراستين اعمال مي كرد و با كشتار، قتل ، شكنجه و آزار و تحميل فقر و گرسنگي بر آنان ازهرگونه اعتراض و جنبش و مخالفت جلوگيري مي كرد و از سوي ديگر، با احياي تبعيض هاي نژادي و رقابت هاي قبيله اي در ميان قبائل ، آنان را به جان هم مي انداخت واز اين رهگذر نيروي آنان را تضعيف مي كرد تا خطري از ناحية آنان متوجه حكومت وي نگردد، و از سوي سوم ، به كمك عوامل مزدور خود با جعل حديث و تفسير و تأويل آيات قرآن به نفع خود، افكار عمومي را تخدير كرده ، و به حكومت خودش وجهة مشروع ومقبول مي بخشيد. اين سياست ضد اسلامي ، به اضافة عوامل ديگري همچون ترويج فرقه هاي باطل نظير: جبريه و مرجئه كه از نظر عقيدتي با سياست معاويه همسو بودند،آثار شوم و مرگباري در جامعه بوجود آورده و سكوت تلخ و ذلت باري را بر جامعه حكمفرماساخته بود.



حسين و وفاداري در پيمان معاويه



حسين (ع) مثل اعلاي فضيلت و كمال و ارشاد و هدايت بود. او در همه حال مصالح عمومي را بر منافع شخصي ترجيح مي داد و دل نگران جامعه بود و در فكر استفاده شخصي نبود، بلكه همواره براي ملت اسلام و براي واژگون كردن نظام امويان تلاش كرد.



حسين با معاويه در صلح امام حسن پيمان بست كه قيام نكند و با آنكه معاويه به شرايط صلح عمل نكرد، حسين بن علي (ع) راضي نشد شخصيت خود را با نقض عهد وپيمان شكني مانند معاويه خدشه دار نمايد، لذا در پيمان با معاويه پايدار بود. هيچ كس ننوشته حسين در تمام عمرش يك دفعه پيمان شكني كرده باشد.



شيخ مفيد مي نويسد: وقتي امام حسن (ع) درگذشت ، مردم كوفه و شيعيان علي (ع) از اطراف نامه نوشتند كه حاضرند معاويه را خلع كرده و با او بيعت كنند ولي حسين بن علي (ع) قبول نكرد و فرمودند: «ميان من و معاويه عهديست كه وجدان من اجازه نمي دهد، نقض عهد كنم . بنابراين تا معاويه زنده است من بر عهد خود پايدارم وچون او در گذرد من دربارة تصميم خود تجديد نظر خواهم نمود.»



مخالفت حسين با معاويه در بيعت يزيد



ابن كثير شامي مي نويسد: معاويه در سال پنجاه وسه هجري از مردم براي يزيدبيعت گرفت . حسين (ع) از كساني بود كه با او مخالفت كرد و حاضر به بيعت نشد و اهل كوفه در اين امر براي حسين (ع) نامه نوشته ، كسب تكليف نمودند و اصرار داشتند كه حسين به كوفه رود تا با او بيعت كنند و به معاويه بفهمانند كه حاضر به قبول خلافت يزيدنخواهند بود و جمعي بسيار هم براي اين كار به مدينه آمدند كه شايد حسين را به بيعت راضي كنند كه اقلا پس از معاويه قبول زمامداري كند. چنانكه پدرش پس از عثمان تقاضاي مردم را قبول كرد.



ولي ابي عبدالله به آنان جواب منفي داد؛ زيرا نمي خواست نقض عهد كند و تامعاويه زنده است اختلاف و اغتشاش بر پا سازد. محمد حنفيه و ابو سعيد خدري و مسيب بن نجيبه فرازي نيز اصرار داشتند ولي امام حسين (ع) آنها را قانع به صبر و بردباري كرد وفرمود در انتظار آينده باشيد.



امام حسين (ع) در تحولات اجتماعي و دعوت هاي متوالي در اين ده سال ، بسيارسياست روشني را تعقيب كرد وبا مردم با كمال تدبير عمل نموده و همه را به آينده اي پرغوغا توجه داد.



دربار يزيد مركز انواع فساد و گناه شده بود و بي ديني دربار او در جامعه چنان گسترش يافته بود كه در دوران حكومت كوتاهش ، حتي محيط مقدسي همچون «مكه » و«مدينه » نيز آلوده شده بود. يزيد سرانجام جان خود را در راه هوسراني از دست داد و افراط در شرابخواري سبب مسموميت ومرگ وي گرديد.



او بيش از چهار سال پس از فاجعة عاشورا زنده نماند، اما اين ننگ و رسوايي رابراي ابد براي خاندان بني اميه به ارث گذاشت . به طوري كه هر يك از خلفاي اموي اندكي عقل و درايت داشتند از تكرار كارهاي يزيد پرهيز مي كردند.



شواهد و مدارك فساد و آلودگي يزيد و زندگي ننگين و حكومت پليد وي به قدري زياد است كه طرح آنها از حدود اين بحث فشرده خارج است .



پيام آوران قيام كربلا



هر قيام و نهضتي از دو بخش «خون » و «پيام » تشكيل مي گردد. مقصود از بخش خون ، مبارزات خونين و قيام مسلحانه است كه مسلتزم كشتن و كشته شدن و جانبازي درراه آرمان مقدس است . مقصود از بخش پيام نيز، رساندن و ابلاغ پيام انقلاب و بيان آرمان ها و اهداف آن است .



در پيروزي يك انقلاب اهميت بخش دوم كمتر از بخش اول نيست ، زيرا اگراهداف و آرمان هاي يك انقلاب در سطح جامعه تبيين نشود، انقلاب از حمايت وپشتيباني مردم برخوردار نمي گردد و كانون اصلي بدست فراموشي سپرده مي شود، و چه بسا گرفتار تحريف ها و دگرگوني ها مي شود.



با بررسي قيام مقدس امام حسين (ع) اين دو بخش كاملاً در آن به چشم مي خورد؛زيرا انقلاب امام حسين (ع) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول ؛ يعني بخش خون و شهادت و ايثار خون بود و رهبر و پرچمدار آن نيز خود حسين (ع) بود در حالي كه بخش دوم آن ازعصر عاشورا آغاز گرديد و پرچمدار آن امام زين العابدين و زينب كبري 8 بودند كه پيام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت و يارانش را با سخنان آتشين خود به اطلاع افكارعمومي رساندند و طبل رسوايي حكومت پليد اموي را به صدا درآوردند.



با توجه به تبليغات بسيار گسترده و دامنه داري كه حكومت اموي از زمان معاويه به بعد بر ضد اهل بيت (به ويژه در منطقة شام ) در راه انداخته بود، بي شك اگر بازماندگان حسين (ع) به افشاگري و بيدارسازي نمي پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاي وقت ، قيام و نهضت بزرگ و جاويدان آن حضرت را در طول تاريخ لوث مي كردند و چهرة آن را وارونه نشان مي دادند.



آثار سياسي رخداد كربلا در شيعه



واقعة كربلا از حوادث تعيين كننده در جريان تكوين شيعه در تاريخ است .مي دانيم كه مباني تشيع ، به ويژه اساسي ترين آنها در اصل آن ، يعني امامت در قرآن وسنت يافت مي شود. اما جدايي تاريخي شيعه از ديگر گروه هاي موجود در جامعه ، به تدريج صورت گرفته است . سنت و انديشه اي كه از دورة خلافت امام علي (ع) به يادگارماند، تا حدودي به شيعه از لحاظ فكري انسجام بخشيد. حمايت امويان از اسلام ساختة خودشان كه سياست گزاري هاي معاويه اجازه نداده بود، ماهيت و فاصلة آن با اسلام واقعي آشكار شود، در جريان به خلافت رسيدن يزيد وضوح بيشتري يافت . در حادثة كربلا جدايي تاريخ شيعه از ساير گروه هايي كه تحت تأثير اسلام مورد حمايت امويان بودند. قطعي شد. از آن پس تشخيص و تشخص شيعه از ديگر گروه ها ـ گروهي كه ازسنت و سيرة علي و جانشيان او پيروي مي كردند ـ كاملاً ممكن بود.



در ميان شيعيان گروهي از هر حيث تابع ائمه بوده و آنها را وصي پيامبر (ص) ومنتخب او مي دانستند. از سوي ديگر گروه هايي از مردم عراق و بعضي مناطق ديگر تنهابرتري علويان را بر امويان در نظر داشته و تشيع آنها در همين حد بود. افرادي كه در كربلادر كنار امام حسين (ع) در شهادت رسيدند، از شيعياني بودند كه امامت را تنها حق علي (ع) و فرزندانش مي دانستند. خود امام (ع) در موارد متعددي از مردم خواست تا حق رابه اهلش بسپارند و او را ياري كنند، زيرا امويان غاصب اين حق هستند.



حكمت شهادت امام حسين (ع)



جنبش كربلا به عنوان يك نهضت مقدس مذهبي و يك حركت سياسي از نوع انقلابي آن ، پايدارترين جنبش در فرهنگ سياسي شيعه است . اين جنبش ، نهضتي براي احياي احكام دين ، زدودن انحرافات ديني و سياسي و جايگزين كردن حكومتي علوي به جاي نظام اموي بوده است . جنبش كربلا از زاويه دستيابي به اهداف خود حاوي نوعي شكست و نوعي پيروزي بود. شكست سياسي با توجه به پذيرفتن اين كه هدف سرنگوني حكومت اموي و ايجاد دولتي علوي بوده است . پيروزي معنوي به دليل تحكيم آرمان هاي معنوي اصيل و ديني در جامعه اسلامي . اگر كسي سرنگوني حكومت اموي رادر شمار اهداف امام حسين (ع) نياورد، شايد شكست سياسي را هم نپذيرد.



حقيقت آن است كه جنبش كربلا را بايد آخرين تلاش سياسي ممكن براي بازگرداندن حكومت به آل علي (ع) تلقي كرد. كوچكترين ترديدي وجود ندارد كه امام علي (ع) حق خويش را پس از رسول خدا (ص) از دست رفته مي ديد، اما به دلايلي سكوت كرد. پس از عمر، انتظار آن را داشت تا حق به حق دار بازگردد. در اين باره خودوشيعيانش نظير مقداد و عمار تلاش كردند، اما اين تلاش ها به جايي نرسيد. پس از آن دردورة عثمان ، امام چنين احساس كرد كه در شرايط جديد، رهبري جامعه چشم اندازموفقي ندارد، با اين حال اصرار مردم اور ا اميدوار كرد. اين اميد در طي چهارسال و نه ماه اقدامات سخت ِ امام براي رهبري صحيح بر باد رفت . تلاش محدود و نوميدانة امام حسن (ع) هم به سرعت در هم شكسته شد. اكنون بايد انتظار بيست ساله اي تا مرگ معاويه مطرح مي شد. امام حسين (ع) اين مدت را صبر كرد، گرچه در اين مدت اعتراضاتي بر معاويه در زمينه هاي سياسي به ويژه قتل برخي شيعيان داشت .



در سالهاي آخر حيات ننگين معاويه سخن از ولايت عهدي يزيد به ميان آمد،امام حسين (ع) مخالفت كرد، اما چندن اميدي نبود. با اين حال امام در مقام امامت نمي توانست تحمل كند.



با روي كار آمدن يزيد، امام از روي اعتراض به مكه آمد. اينجا بود كه روزنة اميدي از سمت شرق گشوده شد. عراق چند بار تجربه ناميموني را پشت سر گذاشته بود، اما چه مي شد كرد. اگر قرار بود اقدامي صورت گيرد، نه در شام و حجاز بلكه فقط در عراق ممكن بود. آيا ممكن بود كه يك بار ديگر به كمك مسلمانان عراق كه شيعيان در آن بودند،حكومت اموي را سرنگون كرد ودولت علوي را برپا نمود؟ ظاهر امر، يعني حمايت هاي گسترده اي كه خبر آنها به امام رسيد، اين امر را تا اندازه اي تأييد مي كرد. امام فرصت را ازدست نداد اما وقتي به كوفه نزديك شد، اوضاع دگرگون شده بود. او در برابر سپاه ابن زيادقرار گرفت . سخن از تسليم شدن و بيعت با يزيد بود. امام نپذيرفت . نتيجه آن شد كه همراه ياران محدودش در كربلا به شهادت رسيد.



علامه مجلسي مي نويسد:



و بايد دانست كه مذلت هاي دنيا موجب مزيد عزت ايشان است و دوست خدا به اينها ذليل نمي گردد. آنها كه خواستند ايشان را ذليل گردانند، اكنون نام ايشان به غير ازلعن و نفرين در زمين مذكور نمي شود و نسل هاي ايشان منقرض شدند و نشاني ازقبرهاي ايشان نيست وحق تعالي نام آن بزرگواران را بلند گردانيده و علوم و كمالات ايشان عالم را فرا گرفته و دوست و دشمن بر ايشان در نماز و غير نماز صلوات مي فرستندو به شفاعت ايشان دردرگاه خدا حاجت مي طلبند، و رئوس منابر و مناره ها را و وجوه دنانيرو دراهم را به نام نامي ايشان مزين مي گردانند، و پادشاهان روي زمين وسلاطين باتمكين به طوع و رغبت از روي اخلاص روي بر خاك آستان ايشان مي مالند، و هر روزچندين هزار كس به بركت زيارت ايشان مغفور مي گردند، چندين هزار كس به بركت لعنت بر دشمنان ايشان مستحق بهشت مي گردند، و چندين هزار كس از بركت گريستن بر ايشان و محزون گرديدن از مصائب ايشان صحيفة سيئات خود را از لوث گناه مي شويند، و چندين هزار كس به بركت اخبار و نشر آثار ايشان به سعادات ابدي فايزمي گردند، و چندين هزار كس به بركت احاديث ايشان به درجة معرفت و يقين مي رسند،وچندين هزار كس به متابعت آثار ايشان و اقتداي به سنت ايشان به مكارم اخلاق ومحاسن آداب محلي مي گردند، و چندين هزار كور ظاهر و باطن در روضات مقدسات ايشان شفا مي يابندو آلاف و الوف از مبتلاي به بلاهاي جسماني و روحاني از دارالشفاي بيوت رفيعه و علوم منيعة ايشان صحت مي يابند.



سخن آخر



زندگاني پنجاه وهفت سالة حسين (ع) قدم به قدم اعجازانگيز بوده . از مولود وميلاد، از شيرخوارگي و كودكي ، از شباب و جواني ، از شجاعت و شهامت ، از جود و بخشش ،از وفا و صداقت ، از حفظ ناموس و احترام قانون ، از حمايت مظلوم و خصم ظالم ، از عبادت و فضيلت ، از مسافرت و معاشرت و حتي شهادتش همه حيرت آور است .



راستي اين چه رازي است كه پاكان تاريخ ، عموماً مظلومان تاريخ هستند؟ گويااين يك سنت تاريخي است كه مظلومان تلخي ستم را بر خود هموار كنند، و آوارگي رابپذيرند، تا بتوانند مظلومان را نصرت و آوارگان بشري را به سامان برسانند.



نتيجه گيري



حسين بن علي از جهات فضيلت و كمال اخلاقي بر همه كس برتري داشته است .



حسين (ع) از جهت امامت و ولايت با پدر وبرادرش در يك سطح قرار داشته اند وساير ائمه هدي هم در همان صف بوده اند، ولي هر يك از آنها در بروز خصال ومكارم شخصي يك اهميت و مزيت خاصي داشته اند و از ميان همه آنها حسين ويژگي خاصي دارد، زيرا او مكتب تربيتي خاصي گشود و در مكتب عملي خود درس فضيلت و اخلاق دادوروش اخلاقي او و پرورش تربيتي او چنان بود كه پيغمبر (ص) و علي (ع) و خلفا و اصحاب همه در اكرام و احترام او تأكيد و مبالغه داشتند و حتي معاويه كه رقيب سرسخت او وپدرش برادرش بود در حضور و غياب به حسين نهايت احترام را مي كرد و اعتراف به مقام وفضيلت او مي نمود.



امام حسين سرباز با شخصيت و فداكار اسلام بودكه درس آزادي و فداكاري و مجدو عظمت به مسلمين آموخت و درصورت و سيرت بي نظير و ممتاز بود، و بايد همه ،زندگاني امام حسين را همچون مشعل فروزان ، الگو و پيشرو همه جانبة راه زندگاني خودقرار دهند.



اي كه مأيوس از همه سويي به سوي عشق رو كن قبلة دل هاست اين دل هرچه خواهي آرزو كن



در آتش خشم ايزدي سوخته كيست هر كس كه نمود قصد آزار حسين



چكيده



اِن َّ الحُسين َ مِصْباح ُ هدي و سَفينَة ُ نَجاة ِ



تاريخ گذشته ، تومار بازي است در برابر تومار بسته آينده . به وسيلة اين تومار باز،بايد بخش بسته را گشود و خطوط حركت آينده را ترسيم كرد، و از زندگاني گذشتگان درس هايي فراوان آموخت .



اين مقاله براساس سرگذشت و زندگاني مقدس سرور و سالار شهيدان امام حسين (ع) تنظيم گرديده ، و هدف از نوشتن اين مقاله يادآوري و الگو قراردادن زندگاني مبارك ايشان ، همانند مشعل فروزان ، در مسير زندگي همه مي باشد.



امام حسين (ع) از جهات فضيلت و كمال اخلاقي بر همه كس برتري و رجحان داشته است . عشق و اراده ، صبر و فداكاري ، حسن خلق ، تواضع ، ادب ، بخشش ، صله رحم ،راستي ، درستي ، عبادت ، فراست و ذكاوت ، شجاعت و شهامت ، آزادي و سعادت ، فداكاري وگذشت ، اميدواري و آرزو، شرافت و عشق ، مرام و مسلك ، سياست ملي و مظلوميت اجتماعي ، بر همه كس صراحت دارد كه اگر حسين (ع) نبود اين كلمات معنا نمي شد.



حسين (ع) از جهت امامت و ولايت با پدر و برادرش در يك سطح قرار داشته اند وساير ائمه هدي هم در همان صف بوده اند ولي هر يك از آنها در بروز خصال و مكارم شخصي يك اهميت و مزيت خاصي داشته اند و از ميان همه آنها حسين (ع) ويژگي خاصي دارد، زيرا او مكتب تربيتي خاصي گشود و در مكتب عملي خود درس فضيلت واخلاق داد و روش اخلاقي او و پرورش تربيتي او چنان بود كه پيغمبر (ص) و علي (ع) و خلفاو اصحاب همه ، در اكرام و احترام او تأكيد و مبالغه داشتند و حتي معاويه كه رقيب سرسخت او، پدرش و برادرش بود حضوراً و غياباً نسبت به حسين نهايت احترام مي كرد واعتراف به مقام و فضيلت او مي نمود.



اي كه مأيوس از همه سوئي به سوي عشق رو كن قبله دلهاست اين دل هر چه

پاورقي

1 ـ عماد الدين حسين اصفهاني (عمادزاده )، زندگاني امام حسين (ع) ، محمد، 68.



2 ـ مهدي پيشوايي ، سيره پيشوايان اسلام ، مؤسسة تحقيقاتي و تعليماتي امام صادق (ع) ، قم 78.



3 ـ رسول جعفريان ، تاريخ خلفا،دفتر نشر الهادي ، قم ، 77.



4 ـ رسول جعفريان ، حيات فكري و سياسي امامت شيعه ، انصاريان ، قم 76.



5 ـ سيد هاشم رسولي محلاتي ، زندگاني امام حسين (ع) ، علميه اسلاميه .



6 ـ مهدي پيشوايي ، پژوهشي پيرامون زندگي امام حسين (ع) ، قم ، 58.



7 ـ محسن غرويان ، پرتوي از كلام امام حسين (ع) ، شفق ، 72.



8 ـ سيد جعفر شهيدي ، قيام حسين (ع) ، دفتر نشر فرهنگي اسلامي ، 59.



9ـ مجموعه مقالات ، انگيزه قيام امام حسين (ع)

نسرين اميرپور