بازگشت

بازخوانيِ چند حديث مشهور درباره عاشورا


از زبان حال تا زبان قال



مقتل نگاران و روضه خوانان، سخنان بسياري را ـ در قالب نثر و نظم ـ به امام حسين(ع) نسبت داده اند كه هرگز سند و مدركي براي آنها نمي توان يافت. بعضي از آن سخنان با اين كه غير مستند و جعلي اند، بسيار مشهور و متداول نيز هستند و از آنجا كه مقبوليت عام يافته اند، برخي از پژوهشگران و نويسندگان بنام و معاصر نيز آنها را مسلّم الصدور پنداشته، بدون تأمل و تحقيق، در آثار خود به عنوان سخني از سخنان امام حسين(ع) آورده اند. امروز هم بسياري از كتابسازان و مؤلفانِ مبلّغ و مبلّغانِ مؤلف پيوسته آنها را در تأليفات و تبليغات خويش از زبان امام حسين(ع) مي نويسند و در شمارگان فراواني منتشر مي كنند؛ غافل از آنكه امام حسين(ع) هرگز آن سخنان را نگفته و به زبان نياورده است و آن سخنان، هر يك مصداق آشكاري است از آن ضرب المثل معروف كه مي گويد: «ربّ مشهورٍ لا اصل له.»



در ميان مقتل نگارانِ روضه خوان و مجالس نويسان واعظ، از ديرباز چنين



مرسوم بود كه داستانها و سخناني را نخست در مجالسِ روضه خواني براي مردم (عوام الناس) مي گفتند و سپس همانها را در كتابهاي خود مي نوشتند. آنان در آغاز اين مجالس، خود نيز ترديد داشتند و آن سخنان را تنها براي گرياندن مردم مي گفتند، اما با ديدن تأثر شديد شنوندگان، از آن ترديد دست شسته، باورشان مي شد كه امام حسين(ع) چنان سخناني گفته و يا چنان حوادثي رخ داده است.



به اين ترتيب، سخنان بسياري نخست با عنوان «زبان حال» گفته شده و سپس در كتابهاي مقاتل و مجالس تدوين شده است. همان سخنان ساختگي، با گذشت زمان و پس از آن كه پيوسته تكرار شده و شهرت يافته اند، از صورتِ «زبان حال» خارج شده و صورتِ «زبان قال» به خود گرفته اند.



گويندگان و سرايندگانِ اين گونه سخنان به تصور اينكه در چنان شرايطي جا داشت امام حسين(ع) چنان سخناني بگويد، آنها را گفته و نوشته اند.[1] اما اين گفته ها با مرور زمان از «شرايط و احوال» گذشته به مقامِ «حوادث و اقوال» رسيده اند تا به پشتوانه شهرت و مقبوليت عام، از سخنان امام حسين(ع) انگاشته شده و روايت و حديث پنداشته شده اند.



اين گونه سخنانِ حديث گونه، به ويژه در ميان اشعاري كه به امام حسين(ع) نسبت داده مي شود فراوان است. دهها بلكه صدها بيت از اين گونه اشعار را تنها در كتابي مجهول المؤلف به نام «ادب الحسين و حماسته» مي توان يافت.[2] ما در اينجا تنها بعضي از آن سخنان را كه بسيار مشهور و معروف اند و اكنون نيز برخي از مؤلفان و نويسندگان آنها را از سخنان امام حسين(ع) مي پندارند و از زبان آن حضرت نقل مي كنند، برمي رسيم؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.

إنّ الحياة عقيدة و جهاد



اين سخن به عنوان سخني از سخنان امام حسين(ع) زبانزد خاص و عام است و به جز اهل تحقيق، همگان آن را از زبان آن حضرت نقل مي كنند. استاد مطهري معتقد است اين سخن را سند و مدركي نيست و از نظر مفهوم و محتوا نمي تواند درست باشد.[3] مرحوم علامه جعفري(ره) در شرح نهج البلاغه خود نوشته است:



... مقدس ترين خونهايي كه در اين خاكدان به زمين ريخته است، خونهاي دفاع كنندگان از ايمان به حقايق «حيات معقول» بوده است كه مي گفت:



قِفْ دونَ رأيك في الحياةِ مُجاهداً



إِنَّ الحياةَ عَقيدة و جِهاد[4]



از اين سخن استاد تنها همين قدر فهميده مي شد كه اين سخن، مصرعي از يك بيت شعر است و حديث و روايت نيست.



چندين سال پيش پژوهشكده باقرالعلوم(ع) در قم تصميم گرفت كه سخنان امام حسين(ع) را از كتابهاي معتبر و نيمه معتبر گردآوري كند. اين تصميم به جا و ستودني بالأخره پس از سالها تلاش، با عنوان «موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)» به بار نشست و چاپ اول آن در سال 1373ش منتشر شد. هنگامي كه موسوعه مراحل پاياني و ويرايش را مي گذراند، روزي از آقاي محمود شريفي كه مسئوليت گروه حديث را در پژوهشكده به عهده داشت و موسوعه تحت نظر ايشان تهيه مي شد، از اين سخن مورد بحث پرسيده شد كه آيا آنها سند و مدركي براي اين سخن يافته اند يا نه. ايشان جواب داد كه ما آن را در جايي نديديم و در كتابي كه بتوان نام برد نيافتيم؛ مثل اينكه اين سخن نبايد حديث باشد و پرسيد: مگر شما آن را در جايي ديده ايد؟ در پاسخ گفته شد: از شرح نهج البلاغه استاد جعفري چنين فهميده مي شود كه اين سخن بايد شعر باشد. بالأخره ايشان



هم همان سخن استاد جعفري را در مقدمه موسوعه آوردند.



اما باز اين ترديد وجود داشت كه اين سخن يا حديث در جايي و در كتابي يا مدركي ثبت و ضبط شده باشد؛ چرا كه «نيافتن، دليل بر نبودن نيست.» سرانجام، يكي از پژوهشگران معاصر با انتشار مقاله اي پرده از راز اين معماي چندين ساله ما برداشت و ثابت كرد كه اين سخن روايت يا حديث نيست و از امام حسين(ع) نقل نشده است، بلكه يكي از شعراي معاصر مصري، يعني احمد شوقي، آن را سروده است.[5]

ان كان دين محمد(ص)...



اين سخن نيز سالهاي سال ذهن ما را به خود مشغول ساخته بود و به هر جا كه احتمال مي رفت سندي بر اين سخن ارائه شده باشد سر مي زديم. به هر كسي مي رسيديم با اندك مناسبتي سراغ مدرك يا سند اين سخن را مي گرفتيم؛ همه يا اظهار بي اطلاعي مي كردند و يا به كتابهايي كه در عرض اين بيست، سي سال نوشته شده اند ارجاع مي دادند. البته پس از مراجعه معلوم مي شد همه آنان كه اين سخن را نوشته اند، سند يا مرجع و مأخذ سخن خود را ذكر نكرده اند، بلكه فقط با اتكا به شهرت و آوازه اي كه اين سخن دارد، آن را با عنوان يكي از سخنان امام حسين(ع) در آثار خود آورده اند! بعضي از نويسندگان هم كه اهل تحقيق و دقت بودند، هنگام نقل اين سخن بعضي از عبارتها را به كار برده بودند كه دو پهلو مي نمود و پس از اندكي تأملْ حكايت از نوعي ترديد و تشكيك نويسنده مي كرد.[6]



سرانجام روزي هنگام تحقيق درباره شعراي كربلا، وقتي كه مي خواستيم براي تكميل و تأليف «سيماي كربلا، حريم حُرّيّت»، فصلي را درباره شاعران برخاسته از شهر كربلا ترتيب دهيم، به شاعري به نام شيخ محسن ابوالحبّ حويزي برخورديم كه از شعرا و خطباي



كربلا بود و در سالهاي 1235 ـ 1305ق زندگي مي كرد. همان وقت پي برديم كه سخن مورد بحث، بيتي از يك قطعه از اشعار اوست[7] و همان جا نوشتيم:



شيخ محسن هويزي حائري، معروف به «ابوالحبّ حويزي»، از خطباي بنام حسيني و از شاعران شيعه، داراي ديوان شعري به نام «الحائريات» است. در فضل و كرامت اين شاعر همين بس كه بيتي از يك قصيده غرّاي او، چنان شهرت شگفت انگيزي پيدا كرد كه در همه جا و در بيشتر نوشته ها به نام امام حسين(ع) و به عنوان حديث و روايتي از سخنان سيّد الشهدا(ع) نقل و ثبت مي شود؛ يعني چنان زبان حالي در حق ابوالاحرار(ع) گفته است كه به جاي زبان قال و حديث مسلّم نشسته است؛ آنجا كه مي گويد:



اَعْطَيْتُ رَبِّي مُوْثِقاً لا يَنْتَهِي إلاّ بقتْلي فَاصْعُدي وَذَريني



إنْ كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَمْ يَسْتَقِمْ إلاّ بِقَتْلي يا سُيُوفُ خُذِيني[8]



درباره اشعار عاشورايي ابوالحب هويزي[9] دو نكته ديگر نيز گفتني است. نخست اينكه يكي ديگر از اشعار وي كه از قضا آن هم بسيار معروف و متداول است، گاهي به نوه اش يعني پسر پسرش كه وي نيز شاعر بود و از خطبا و شعراي كربلايي و عاشورايي خوانده مي شود، نسبت داده شده و شعر پدر بزرگ، به اشتباه در ديوان شعر فرزند زاده اش ثبت شده است.[10] سرچشمه اين اشتباه از آنجا است كه نام هر دو محسن و شهرت هر دو به شعرهاي عاشورايي است و هر دو در كُنيه و نسبت يكسان يعني ابوالحب هويزي هستند و در تاريخ نيز به نوعي اشتراك ارقام دارند؛ چرا كه تاريخ تولد اين يكي درست همان تاريخ وفات آن يكي (1305ق) است.



شعر مورد بحث چنين است:



الله اكبر ماذا الحادث الجللُ فقد تزلزل سهل الارض و الجبل



ما هذه الزفرات الصاعدات اسي كانّها شعل يري بها شعل



كأنّ نفحة صدرالحشر قد فجئت فالنّاس سُكري و لا سكر و لا شمل



و انّ عاشورا لو عمّ الهلال به كانّما هو من شؤم به زحل



قامت قيامت اهل البيت و انكسرت سفن النجاة و فيها العلم و العمل



جلّ الإله فليس الحزن بالغه لكنّ قلباً حواه حزنه جللُ...



نكته ديگر اينكه اين شعر ابوالحب هويزي كه تنها چند بيت از آن برگزيده شد، به نام سيد بحرالعلوم (قدس سره) نيز نوشته شده و در ايران همه جا به نام سيد شهرت يافته است. و از زبان او خوانده مي شود. گويا اين اشتباه هم از آنجا ناشي شده است كه مرحوم سيد بحرالعلوم چند بيت از اشعار ابوالحب را اقتباس كرده و به صورت تضمين در اول منظومه معروف خود آورده بود و فاضل بسطامي نيز كه دو شرح بر دوازده بند سيد بحرالعلوم، با نامهايِ «لؤلؤ البحرين» و «سفينة النجاة در شرح قصيده سيد سادات» نوشته بود، متوجه اين تضمين نشده و در نتيجه همه اشعار را به نام سيد شرح كرده و منتشر ساخته است و ديگران نيز از وي پيروي كرده و همه شعرها را به نام سيد شهرت داده اند.



به هر حال شعرهاي مورد بحث از ديرباز در ايوان بالاسر امام حسين(ع) در كربلا به نام شيخ ابوالحب هويزي ثبت و ضبط شده است و نه مي تواند از سيد بحرالعلوم باشد؛ زيرا كه شعرها با سبك ديگر اشعار ابوالحب هويزي كاملاً همگون است و نه مي تواند از ابوالحب دوم (نوه شاعر) باشد؛ چرا كه پيش از تولد وي در ايوان بالاسر ثبت بوده است.[11]

اسقوني شربة من المأ



پيش ترها هرگاه كه اين سخن را از زبان روضه خواناني كه براي گرياندن مردم حاضرند هر روضه بي اساس را بخوانند مي شنيديم، به سختي ناراحت مي شديم و با خود مي گفتيم آخر چگونه امكان دارد



كه امام حسين(ع)، ابوالاحرار و سرور آزادگان، چنين سخن ذلت باري را در برابر دشمن به زبان آورد و با خواري و ذلت، زبان به التماس گشايد و از مردمان پستي كه كمر به قتل او بسته بودند خواهش كند كه بياييد به خاطر جدم رسول خدا(ص) جُرعه اي آب به من دهيد!



شهيد عزيزي كه شعارش «هيهات من الذلّه» ، و سخنش «موت في عزٍّ ، خير مِن حَياةٍ في ذلّ» بود و مي فرمود:



الموت اولي من ركوب العار والعار اولي من دخول النار



مرا عار آيد از اين زندگي كه سالار باشم كنم بندگي



تن مُرده و گريه دوستان به از زنده و خنده دشمنان



چگونه مي تواند تن به اين ذلت دهد و از دشمناني جانيِ خود با التماس آب بخواهد؟ شگفت آورتر از همه اينكه عده اي در توجيه اين روايت جعلي مي گويند: امام(ع) با اين سخنان مي خواست اتمام حجت بكند! اما معلوم نيست در كجاي اين سخن دليل يا حجت و برهاني نهفته است.



اصولاً جاي تأويل و توجيه زماني است كه روايتي سند داشته باشد. اما هنگامي كه سخني از هرگونه سند و مدركي محروم باشد و محتوا و مفهومي كاملاً توهين آميز و ذلت بار داشته باشد، ديگر جاي هيچ گونه تأويل و توجيهي نيست.



سخن مورد بحث در كتابهاي قابل اعتماد، و حتي در كتابهاي نيمه معتبر، نيامده و فقط در كتابهاي انگشت شماري كه آكنده از تحريفات عاشورا و پر از اكاذيب است ديده شده است.



همان متن ساختگي نيز خود، بهترين گواه بر جعلي بودن اين سخن است. جعل كنندگان اين سخن آن را چنين ساخته و پرداخته اند:



... سپس حسين(ع) رو به عمر بن سعد كرد و گفت: يكي از سه چيز را از من بپذيريد!



عمر سعد گفت: آن سه چيز چيست؟



امام (ع) فرمود: بگذاريد به حرم جدم رسول خدا، مدينه، برگردم!



عمر سعد گفت: من نمي توانم اين اجازه را به تو بدهم.



امام(ع) فرمود: جرعه اي آب به من بنوشانيد كه جگرم از تشنگي سوخت!



عمر سعد گفت: اين دومي هم شدني نيست.[12]



امام (ع) فرمود: اگر چاره اي جز جنگيدن با من نداريد، پس لااقل تن به تن به جنگ من آييد!



عمر سعد گفت: اشكال ندارد؛ اين سومي را به تو اجازه مي دهيم!!!



انصاف را كه بهترين دليل برساختگي بودن اين خبر، همين متن است كه خوانديد و خود با صد زبان فرياد مي كشد كه من ساختگي و جعلي هستم. اين خبر به اخبار مشابهي كه بني اميه ساخته اند مي ماند و خلاصه سخن اينكه اين تحريف، از روي تحريف ديگري عكس برداري شده و تحريف اندر تحريف است.



علاوه بر اين، انگيزه اي ديگر نيز در ساختن اين خبر مي تواند دخيل باشد و آن انگيزه همانا تدارك مقدمات براي هرچه بيشتر گرياندن مردم است؛ چرا كه بيشتر روضه خوانان و مداحان همواره در پي اخباري از اين دست هستند تا به هر قيمتي اشك مردم را درآورند؛ اگرچه به بهاي ذليل نشان دادن امام حسين(ع) و توهين به ساحت مقدس سيّد الشهدأ(ع) باشد. همين است كه مي بينيم اين خبر فقط از كتابهايي سر برآورده است كه همه چيز حتي اصول مسلّم عقيدتي و مذهبي در آنها مرعوب و مغلوب اصل گريه بوده است.



در اين قبيل كتابها كه همه چيز در آن برمدار گريه و گريه آور بودن مي چرخد، از اين گونه اخبار ساختگي و ذلت بار بسيار مي توان يافت. در يكي ديگر از اين اخبار چنين آمده است:



در آن هنگام كه حسين(ع) روز عاشورا در ميان ميدان جنگ ايستاده بود و از دشمنانش جُرعه اي آب مي خواست و فرياد مي كشيد: هَل مِن راحمٍ يرحم آل الرسول المختار، هل من... هل من... هل من... ،



شمر جلو آمد و داد زد: تو كجايي يا حسين! امام (ع) فرمود: همين جا هستم.



شمر گفت: آيا تو از ما جُرعه اي آب طلب مي كني؟ نه، اين مطلب محال است كه برآورده شود و....[13]



در دنباله خبر مطالبي آمده است كه ما از ترجمه آن معذوريم. همين قدر هست كه بايد گفت: «قلم اينجا رسيد و سر بشكست». به هر حال، استاد مرتضي مطهري در اين باره سخني دارد كه بسيار مفيد است.



استاد مي گويد:



اين قدر تشنگي ابا عبدالله(ع) زياد بود كه وقتي به آسمان نگاه مي كرد بالاي سرش را درست نمي ديد. اينها شوخي نيست. ولي من هرچه در مقاتل گشتم (آن مقداري كه مي توانستم بگردم) تا اين جمله معروفي را كه مي گويند ابا عبدالله به مردم گفت: اسقوني شربة من المأ، يك جرعه آب به من بدهيد، ببينم، نديدم. حسين(ع) كسي نبود كه از آن مردم چنين چيزي طلب بكند. فقط يك جا دارد كه حضرت درحالي كه داشت حمله مي كرد و هو يطلب المأ. قرائن نشان مي دهد كه مقصود اين است: درحالي كه داشت به طرف شريعه فرات مي رفت (در جستجوي آب بود كه از شريعه بردارد) نه اينكه از مردم طلب آب مي كرد.[14]

دريغ از اندكي انديشه!



در ميان تحريفات عاشورا به تحريفي برخورديم كه تكان دهنده و بسيار اهانت آميز بود. و مي توان گفت كه حتي اندكي انديشه در نويسندگان و انتشار دهندگان اين تحريف نبوده است.



برخي نوشته اند: هنگامي كه شمر بر سينه امام حسين(ع) نشسته بود و مي خواست سر حضرت را از بدنش جدا كند، به او گفت:



ايا شمر خاف الله واحفظ قرابتي من الجدّ منسوباً إلي القائم المهدي



ايا شمر تقتلني و حيدرة ابي و جدّي رسول الله اكرم مهتدي



و فاطمة امّي و الزكي ابن والدي و عمّي هو الطيّار في جنة الخلدي



شاعر يا بهتر بگوييم جاعل اين اشعار، پس از آنكه در دنباله شعر از بانوان حريم حسيني (زينب، ام كلثوم، سكينه و رقيه) نام مي برد، به سراغ امام زين العابدين(ع) مي رود و با جسارت و گستاخي از زبان امام حسين(ع) به شمر بن ذي الجوشن مي گويد:



ايا شمر ارحم ذالعليل و بعده حريماً بلا كفل يلي امرهم بعدي[15]



مراد اين است كه امام حسين(ع) در واپسين لحظات عمر و در آن شرايط سخت، با زبان شعر به شمر مي گفت: «اي شمر، بر آن بيمار عليل كه در خيمه هاست و بر خانواده بدون كفيل من كه او بايد سرپرستي آنها را به دست گيرد، رحم كن و با آنها مهربان باش!».



بايد گفت جعل كننده اين شعر، تنها در همين بيت اخير، چندين توهين در حق حضرت سيدالشهدا(ع) روا داشته است:



1. با وجود امام سجاد(ع) حريم و خانواده امام حسين(ع) را بي سرپرست و بدون كفيل خوانده است.



2. از زبان امام حسين(ع) به حضرت سجاد(ع) لقب عليل و بيمار داده است.[16]



3. امام سجاد(ع) و اهل بيت امام حسين(ع) را از طرف امام حسين(ع) و از زبان آن حضرت، به شمر سپرده است!

«هل من ناصرٍ ينصرني»



براي اين سخن بسيار مشهور نيز كه به امام حسين(ع) نسبت داده مي شود، سند و مدركي يافته نشد. معنا و مفهوم سخن، چنان مي نمايد كه روضه خوانان براي گرياندن مردم آن را از زبان امام حسين(ع) ساخته و پرداخته اند. اما سخنان مشابه و هم معنايي كه در توجيه آن نقل مي شود نيز در منابع مستند و قابل قبول يافته نشده است.[17] با اعتماد به كتابهاي كه به كوشش



معاصران و يا متأخّران نوشته شده است، هرگز نمي توان اين شعار را به عنوان حديث يا روايت پذيرفت.

تفسير «كهيعص»



كلمه فوق از كلمات مقطّعه قرآن، و پس از آيه شريف بسم الله الرحمن الرحيم، دومين آيه از سوره مريم است. در تفسير و تأويل اين كلمه روايتي آورده اند كه حتي در كتابهاي بسيار قديمي هم ديده مي شود.[18] اين منابع مي نويسند:



... راوي مي گويد: به امام زمان (عج) عرض كردم: اي پسر رسول خدا، مرا از تأويل كهيعص آگاه ساز. امام ـ به ادعاي راوي ـ فرمود: اين حروف از اخبار غيبي است كه خداوند بنده خويشْ زكريا را از آن آگاه ساخته و سپس آن را براي محمد(ص) بيان كرده است. [اطلاع زكريا از اين اخبار] به اين سبب بود كه وي از پروردگار خويش خواست تا نامهاي پنج تن را به او بياموزد. پس جبرئيل بر او نازل شد و آنها را به وي آموخت و [از آن پس] هرگاه زكريا، محمد، علي، فاطمه و حسن را ياد مي كرد، اندوه او برطرف و گرفتاري اش حل مي شد و هرگاه از حسين ياد مي كرد، گريه گلوي او را مي گرفت و نفسش مي بريد. روزي گفت: خداوندا، مرا چه مي شود كه هرگاه چهار تن از آنان را ياد مي كنم، با نام آنان اندوهم برطرف مي شود، اما وقتي از حسين ياد مي كنم، از چشمانم اشك فرو مي ريزد و اندوه و درد مرا فرا مي گيرد؟



در اين هنگام خداوند او را از ماجراي حسين(ع) آگاه كرد و فرمود: كهيعص؛ كافِ آن يعني كربلا، هاي آن يعني هلاكتِ عترتِ [رسول]؛ ياي آن يعني يزيد بن معاويه كه به حسين ستم كرد؛ عين آن عطش و تشنگي حسين؛ و صاد آن صبر اوست...[19]



محقق منتقد، شيخ محمدتقي شوشتري كه بيشتر با اثر بزرگ خود در علم رجال، يعني قاموس الرجال، شناخته مي شود. در ديگر اثر پربار و گرانسنگ خود، الاخبار الدخيله، بخشي را با عنوان «الباب الثاني في الاحاديث الموضوعه» (باب دوم در احاديث جعل شده و موضوع) باز كرده و اولين حديث موضوعي كه آورده، همين حديث مورد بحث و طولاني است كه از كمال الدين شيخ صدوق نقل كرده است. محقق شوشتري بحثهاي مفصلي را در نقد و رد اين خبر مطرح كرده و نُه صفحه از كتاب الاخبار الدخيله را (ص 96 ـ 104)، به انتقاد از اين خبر اختصاص داده است.



محقق شوشتري در مورد قسمت ياد شده (تفسير كهيعص) نيز شش حديث ديگر ـ كه از قضا سه حديث آن در آثار ديگر شيخ صدوق هم آمده ـ روايت كرده كه همگي حاكي از اين است كه كهيعص از اسماي مقطّعه خداست. از جمله آن احاديث، اين روايت از كتاب وقعة صفّين است كه: «امام علي (ع) در هنگامه جنگ و جهاد خدا را با عبارتِ «يا كهيعص» مي خواند.»[20]



يكي ديگر از پژوهشگران نيز در اين باره مي نويسد:



روايت مزبور دربر دارنده امور نامأنوسي از اين قبيل [تفسير كهيعص به كربلا] است كه بايد در آن تأمل ورزيد. هرچند آنچه از اين روايت نقل كرديم در غرابت و نامأنوسي و شگفت انگيزي، كمتر از آنچه وا گذاشتيم نيست...



اما تفسيري كه در روايت فوق در مورد «كهيعص» وجود دارد، با اخبار و روايات فراوان ديگري كه در تفسير اين حروف آمده است، منافات دارد. از جمله در برخي از اين روايات آمده است كه مراد از اين كلمه، آن است كه خداوندْ كافي، هادي، والي، عالم و در وعده خويش صادق است.[21]



نويسنده پس از آنكه چندين روايت ديگر را نيز در تفسير كهيعص نقل مي كند ـ كه همگي با روايت مورد بحث در



تعارض و تناقض است ـ ، در ادامه مي نويسد:



افزون بر همه اينها، سند روايت فوق مشتمل بر برخي راويان متهم به دروغ پردازي در حديث است كه محمد بن بحر شيباني از جمله آنان به شمار مي آيد و درباره او گفته اند كه وي از قائلان به تفويض و غاليان و از كساني بود كه در نقل حديث به راويان ضعيف اعتماد مي كرد....[22]



استاد علي اكبر غفاري، مصححِ كتاب كمال الدين نيز در ذيل روايت مورد بحث مي نويسد:



رجال سند اين روايت، بعضي مجهول الحال و برخي ديگر مهمل هستند، و متن روايت هم متضمن حرفهاي غريبي است كه بعيد است از معصوم(ع) صادر شده باشند، و شامل احكامي است كه مخالف احكامِ به صورت صحيح رسيده از امامان معصوم(ع) است. اضافه بر همه اينها بايد گفت واسطه ميان صدوق و سعد بن عبدالله (كسي كه اين خبر از زبان او روايت شده) در همه كتابهايش يك نفر، پدرش يا محمد بن حسن است و اين براي پژوهشگري كه در كتابها و مشيخه صدوق تحقيق كرده باشد مسلّم است با اين حال چگونه است كه در خبر مورد بحث ميان صدوق و سعد، پنج واسطه است؟![23]



استاد غفاري در چند مورد ديگر نيز انتقادهايي بر اين خبر وارد مي كند؛[24] از جمله در جايي مي نويسد: «در حاشيه كتاب بحارالأنوار نيز چندين ايراد بر اين خبر وارد شده كه با جمله ـ فيه غرابة ـ شروع مي شود...»[25]



افزون بر همه اين اشكالهاي به جا و وارد، اشكال ديگري نيز در متن خبر مورد بحث ديده مي شود كه دانشوران يادآوري نكرده اند و آن، تحريف بزرگي است كه اين خبر در متن خود دارد و به صراحت در تفسير حرفِ «هأ» از حروف كهيعص مي گويد كه «هأ، يعني هلاكت عترت!»



پر واضح است كه سازندگان اين روايت خواسته اند شهادت عترت رسول خدا(ص) و فرزندان علي(ع)، به ويژه شهادت امام حسين(ع)، را ـ كه صحبت در تفسير حروف ياد شده، درباره عاشورا و كربلاي اوست ـ هلاكت بنامند. ترديدي نيست كه هلاكت خواندن شهادت، آن هم شهادت شهداي كربلا و سيدالشهدا(ع) تحريفي بزرگ و بسيار ناجوانمردانه است.

تحريفي در متن يك خبر



نوشته اند كه مردي از قبيله بني تميم كه عبدالله بن حوزه ناميده مي شد، روز عاشورا سوار بر اسب به سوي سپاهيان امام حسين(ع) تاخت. ياران امام (ع) به او نهيب زدند كه: مادرت در عزايت بنشيند! كجا مي تازي؟ او گفت: «إنّي اَقْدمُ عَلي رَبٍّ رَحيمٍ وَشفيعٍ مُطاعٍ.»، امام حسين(ع) از يارانش پرسيد: اين كيست، گفتند: اين، ابن حوزه است. امام(ع) گفت: بار پروردگارا، وي را به آتش انداز! عبدالله بن حوزه كه از نفرين امام حسين(ع) عصباني شده بود، به اسب خود نهيب زد، اما اسبش رم كرد و او را سرنگون ساخت.



بعد درحالي كه پاي چپش در ركاب اسب گير كرده بود و پاي راستش رو به بالا در هوا سرگردان بود، اسب وي را مي كشيد. در اين هنگام، مسلم بن عوسجه به او نزديك شد و پاي راستش را با شمشير قطع كرد و با اين حال، اسب او را به اين سو و آن سو مي كشيد تا سرش را آن قدر به سنگها و درختها كوبيد كه او را كشت و خداي سبحان به زودي روحش را به آتش كشيد.[26]



حال با توجه به



منابع و متون ديگر معلوم مي شود كه در اين خبر تحريفي روي داده و جمله «انّي اقدم علي ربّ رحيم و شفيع مطاع» از سخنان امام حسين(ع) است كه به اشتباه ـ از سوي نسخه برداران در هنگام استنساخ و يا هر كس ديگر ـ به عبدالله بن حوزه نسبت داده شده است؛ چرا كه هيچ تناسبي ندارد كه آن مرد جسور و گمراه در آن شرايط بدون هيچ گونه مناسبتي اين سخن را گفته باشد. صحيح بايد همان گونه باشد كه در منابع و متون ديگر، به اين ترتيب آمده است:



مردي از لشكر عمر سعد به سوي امام (ع) آمد و گفت: حسين كجاست؟ امام حسين(ع) گفت: من اينجا هستم، آن مرد گفت: تو را به آتش مژده مي دهم [كنايه از اينكه تو به جهنم خواهي رفت ]! امام حسين(ع) گفت: «كلاّ انّي اقدم علي ربّ رحيم و شفيع مطاع...؛ يعني نه چنان است كه تو مي پنداري، بلكه من به سوي پروردگار رحيم و شفيع كه اطاعت مي شود، مي روم....[27]



بقيه خبر هم با مختصر تفاوتي چنان است كه گذشت. البته با ملاحظه منابع مختلف معلوم مي شود كه علاوه بر تحريف ياد شده، تحريفات ديگري نيز در پيرامون اين خبر، به ويژه درباره نامهاي اشخاص، رخ داده است. علامه شوشتري در اين مورد و نيز درباره نامها و اخبار چند شهيد ديگر از شهداي كربلا بحث كرده و پرده از روي برخي تصحيفها و تحريفها برداشته است.[28]

در مورد زيارت عاشورا



در متن زيارت عاشورا، فقره اي است كه چنين خوانده مي شود: «اللّهم العن العصابة التي جاهدت الحسين.»[29] پيداست كه در اين عبارت تحريفي روي داده است و صورت صحيح عبارت بايد يكي از دو شكل زير باشد:



1. «اللهم العن العصابة التي حاربت الحسين(ع)».[30]



2. «اللهم العن العصابة التي جاحدت[31] الحسين(ع)»[32] زيرا احتمال دارد راوي



زيارت و يا ديگران، هنگام شنيدن يا نوشتن و استنساخ كردن، دچار اشتباه شده باشند و عبارت صحيح «جاحدت» را به غلط «جاهدت» شنيده يا نوشته باشند.



اما احتمال بيشتر و نزديك به واقع، همان صورت اول يعني«حاربت» است كه در روايت كامل الزيارات آمده است. كتاب شريف كامل الزيارات، نوشته فقيه و محدّث جليل القدر، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه (متوفاي 367ق)، علاوه بر اينكه كتابي بسيار معتبر و مستند و مورد عنايت ويژه علماي شيعي است، قديمي ترين كتابي است كه متن زيارت عاشورا را آورده است. و نويسنده آن از همه نويسندگاني كه متن مورد بحث را به صورت «جاهدت» نوشته اند، به زمان صدور روايت نزديك تر بوده است؛ زيرا در ميان منابع قديمي و متقدم، تنها كتاب مصباح المتهجد، نوشته شيخ طوسي (م 461ق) است كه عبارت را «جاهدت» آورده و مرحوم محدّث قمي در مفاتيح الجنان و ديگران نيز آن را از مصباح شيخ گرفته اند. اما چنان كه گذشت، ابن قولويه كه يك قرن پيش تر از شيخ طوسي زندگي مي كرده، همان عبارت صحيح «حاربت» را روايت كرده است.



با توجه به مفهوم و معناي هر دو كلمه («حاربت» و «جاهدت)» نيز معلوم مي شود كه حق، همان عبارتِ «حاربت» است و «جاهدت» به هيچ وجه نمي تواند صحيح باشد؛ چرا كه جنايتهاي دشمنان امام حسين(ع) را هرگز نمي توان جهاد خواند و گفت كه: «خدايا، آنها را كه با امام حسين(ع) جهاد كردند لعنت كُن!»



به تصريح معجمهاي الفاظ قرآن و صحيفه سجاديه و نهج البلاغه و متون معتبري چون كُتُب اربعه، كلمه «جهاد» و «مجاهد» و ديگر مشتقات آن هميشه باري از قداست را به دوش خود حمل كرده است و همه جا در موارد مثبت جنگ به كار برده شده است. جهاد و مجاهدت با آن بارِ قداستي كه در متون ديني دارد، هرگز نمي تواند درباره دشمنان و كُشندگانِ سيدالشهدا(ع) به كار برده شود.



بي ترديد جنايت آنان محاربه بود و جانيان عاشورا نيز محارب با خدا و رسول خدا(ص) و سيد الشهدأ(ع) بودند. با دقت در



عبارتهاي متن خودِ زيارت عاشورا نيز همين معنا ـ يعني «حاربت» ـ ديده مي شود : «انّي سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم».



در متن زيارتي كه از امام صادق(ع) براي روز عاشورا روايت شده است نيز همين معنايِ «حاربت» ديده مي شود. امام صادق(ع) پس از آنكه مقدماتي را براي زيارت امام حسين در عاشورا يادآوري مي كنند و به ويژه نماز خاصي را تعليم مي دهند، مي گويند: در همان مصلاي خود توقف مي كني و هفتاد بار مي گويي: «اللهمّ عذّب الذين حاربوا رُسُلك و شاقّوك، و عبدوا غيرك و...».[33]

كل يوم عاشورا و كلّ ارضٍ كربلا



برخي سخن فوق را بدون مدرك و مأخذ از زبان امام صادق(ع) نقل مي كنند.[34] ما نتوانسته ايم براي اين حديث بسيار مشهور، مأخذ و مدركي بيابيم، بلكه احاديث و راويتهاي چندي را در متون مستند و معتبر ديديم كه با اين سخن، تعارض و تضادي آشكارا دارند. در اينجا چند نمونه از آنها را نقل مي كنيم:



1. شيخ صدوق با آوردن اسناد و به نقل از مشايخ روايتي خويش روايت مي كند كه امام صادق(ع)، هم به نقل از پدرش امام محمدباقر(ع) و هم به نقل از پدر بزرگش امام زين العابدين(ع)، از امام حسن مجتبي(ع) روايت كرده است كه آن حضرت در پيشگويي شهادت برادرش امام حسين(ع) به او گفت: «لا يوم كيومك يا أبا عبدالله؛ اي ابا عبدالله! هرگز روزي چون روز تو (عاشورا) نباشد».[35]



2. شيخ صدوق در حديث ديگري به سند خويش از امام سجاد(ع) نقل مي كند كه آن حضرت مي فرمود: «لا يوم كيوم الحسين(ع)؛ هرگز روزي مانند روز



حسين (عاشورا) نباشد».[36]



3. علامه حلي نيز به نقل از احمد بن يحيي بلاذري (متوفاي 279ق)، صاحب كتاب انساب الاشراف، نقل مي كند كه عبدالله بن عمر هم مي گفت: «لا يوم كيوم قتل الحسين».[37]



با اين همه جاي بسي شگفتي است كه آن سخن ساختگي (كلّ يوم عاشورا و كلّ ارض كربلا) بدون دليل و بي آنكه سند و مأخذي داشته باشد، همچنان پيوسته به امام صادق(ع) نسبت داده مي شود و شبانه روز از رسانه هاي عمومي و در محافل مذهبي، تبليغ و ترويج مي گردد و برخي حتي آن را با تفصيل بيشتري چنين نقل مي كنند كه: كلّ يوم عاشورا، كلّ ارض كربلا، كلّ شهرٍ محرّم و كلّ فصل عزا.[38] غافل از اينكه اين سخن را هرگز سندي و مدركي، حتي به صورت مرسل و مقطوع يا ضعيف و سست هم نيست. چنان مي نمايد كه اين عبارت، شعار يا شعري از شاعري وابسته به حزبي جنگ طلب باشد.



معنا و مفهوم اين شعار به فرقه زيديه يا كيسانيه و يا اسماعيليه بيشتر برازنده است تا به مذهب عدل علوي، يا تشيع سبز حسني و حسيني و سجادي. به نظر ما، اين سخن نمي تواند با شيعه اثنا عشري و مذهب جعفري نسبتي داشته باشد. رئيس مذهب ما امام جعفر صادق(ع) است كه بزرگ ترين شاخصه او همچون پدرش امام محمد باقر(ع) دانش و بحث و درس است. اصولاً در مذهب جعفري و اماميه، امامت بيشتر به معناي هدايت است و امام بيش از هر چيز با علم و دانشش شناخته مي شود؛ برخلاف زيديه كه امام در ميان آنها نخست با خون و شمشير شناخته مي شود و به اعتقاد آنان، نخستين شرط و مهم ترين امتياز در امامت و امام، همانا قيام مسلحانه و «قائم بالسيف» بودنِ امام است. چنين به نظر مي رسد كه اين سخن ناسخته از زيديه سرچشمه گرفته است كه هر روز عاشورا و همه جا كربلاست.



به ميان كشيدن اين سخن كه بالاخره هر روز، حق و باطل در تخاصم و تعارض اند نيز مغالطه اي بيش نيست؛ چرا كه در مقابله با باطل، آنچه همواره لازم و بايسته است، معرفت و دانش است، و حق هميشه با صراحت دانش و صداقت منطق، پيروز و سربلند است. اين امر در سيره سبز پيشوايان هادي و هاديان صادق به وضوح ديده مي شود.

پاورقي

منابع و مآخذ



1. الاخبار الدخيلة، محمدتقي شوشتري، تهران: مكتبة الصدوق، چاپ اوّل/ 1390 ق.



2. اخبار و آثار ساختگي، هاشم معروف الحسني، ترجمه حسين صابري، مشهد: آستان قدس رضوي، چاپ اوّل/1372 ش.



3. ادب الحسين و حماسته، نويسنده نامعلوم، به تحقيق احمد صابري همداني، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ دوم/بي تا.



4. الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، قم: مؤسسة آل البيت لاحيأالتراث، چاپ دوم/ 1416ق.



5. الاقبال بالاعمال الحسنة (اقبال الاعمال) سيد رضي الدين علي بن طاووس، به تحقيق جواد قيّومي، قم: دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول/1416ق.



6. الأمالي، ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، تحقيق قسم الدراسات الاسلامية، قم: مؤسسة البعثه، چاپ اول/ 1417ق.



7. انسان كامل، مرتضي مطهري، تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم/ 1375 ش.



8. پيام عاشورا، عباس عزيزي، قم: دارالنشر، چاپ اول/ص 34/ 1373ش.



9. تراث كربلا، سلمان هادي طعمه، بيروت: چاپ دوم/1403ق.



10. ترجمه و تفسير نهج البلاغه، محمدتقي جعفري، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول/1360 ش.



11. جواهر الكلام في سوانح الايّام، حسن اشرف الواعظين، تهران: مطبعه علميه، چاپ اول/ 1362ش.



12. ديوان ابي الحبّ هويزي، عبدالمحسن ابي الحبّ هويزي، قم: انتشارات الرضي، چاپ اول/1371ش.



13. سيماي كربلا، حريم حرّيّت، محمد صحّتي سردرودي، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم/1372 ش.



14. فرهنگ عاشورا، جواد محدّثي، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1374ش.



15. كامل الزيارات، ابن قولويه، به تحقيق و تصحيح علامه اميني، نجف: المطبعة المرتضويه، چاپ اول/1356ق.



16. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، به تصحيح علي اكبر غفاري، تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم/1395ق.



17. مثير الاحزان، نجم الدين ابن نماي حلّي، قم، چاپ سوم/1406ق.



18. الملهوف علي قتلي الطفوف، سيد ابن طاووس، تحقيق فارس حسّون تبريزيان، تهران: دارالأسوه، چاپ اول/1414ق.



19. المنتخب للطريحي في جمع المراثي و الخطب المشهور بالفخري، فخرالدين طريحي نجفي، نجف: المطبعة الحيدرية، چاپ اول/ 1379ق.



20. موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، معهد تحقيقات باقرالعلوم، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1373ش.



21. نهج الحقّ و كشف الصدق، علامه حلّي، به تحقيق عين اللّه حسني ارموي، قم: دارالهجره، چاپ اول/1407ق.



[1] . اصطلاح «زبان حال» كه امروزه نيز در ميان مقتل خوانان و مداحان، متداول است، حاكي از همين معنا است.



[2] . اين كتاب را انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميّه قم! منتشر و چندين بار تجديد چاپ كرده است! سخن بالا درباره كتابي هم كه با نام «ديوان الامام الحسين(ع)» منتشر شده است صدق مي كند. آشفتگي هر دو كتاب بر پژوهشگران معارف اسلامي پوشيده نيست.



[3] . انسان كامل، مرتضي مطهري، ص 130 ـ 131؛ 240 ـ 244 .



[4] . ترجمه و تفسير نهج البلاغه، محمدتقي جعفري، ج 8 ، ص 118 ، چاپ اول، 1360 ش .



[5] . چكيده مقالات كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، ص 152 ، چاپ اول.



[6] . ر.ك: امام در عينيّت جامعه، محمدرضا حكيمي، ص 95؛ چاپ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1367 ش .



[7] . تراث كربلا، سلمان هادي طعمه، ص 53.



[8] . سيماي كربلا، ص 216 ـ 217، چاپ دوم، به نقل از تراث كربلا، ص 155 ـ 156، چاپ جديد.



[9] . منسوب به هويزه؛ همان شهري كه در هنگامه هاي هشت سال دفاع مقدس نامش بر سر زبانها بود. شاعر ما از آنجا كه نياكانش از هويزه به كربلا كوچيده بودند، هويزي نام گرفته است. اين كلمه در عربي، «حويزي» نوشته مي شود.



[10] . ديوان ابي الحبّ، ص 161، قم، انتشارات الرّضي، چاپ اول، 1371 ش.



[11] . سيماي كربلا، ص 217.



[12] . المنتخب للطريحي، ص 439؛ اسرار الشهادة، دربندي، ص 409؛ جواهرالكلام في سوانح الايام، ج 1، ص 382.



[13] . المنتخب للطريحي، ص 379.



[14] . حماسه حسيني، ج 2، ص 218.



[15] . اسرار الشهادة، ص 426 ؛ ادب الحسين و حماسته، ص 46.



[16] . بعيد هم نيست كه علت اشتهار حضرت سيد ساجدين علي بن الحسين(ع)، با نام «امام بيمار»، همين شعر منسوب به امام حسين(ع) بوده باشد.



[17] . فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، 470 ـ 472 .



[18] . كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ص 454 ـ 465 ، چاپ دوم، دارالكتب الاسلامية، 1395ق . اين خبر طولاني است و ما تنها قسمتهايي را كه مربوط به عاشوراست آورده ايم.



[19] . همان، ص 461.



[20] . الاخبار الدخيلة، ج 1، ص 100 ـ 101 .



[21] . اخبار ساختگي، هاشم معروف حسني، ص 305 .



[22] . همان، ص 306 .



[23] . كمال الدين، ص 454 ، پانوشت.



[24] . همان، ص 457، 459، 460، 461، 463 و 465.



[25] . همان، ص 457، پانوشت.



[26] . الارشاد، ج 2 ، ص 102.



[27] . الاخبار الدخيلة، ج 3، باب اول از فصل نهم، ص 191 ـ 192 ، به نقل از تاريخ طبري و مثير الاحزان ابن نماي حلّي ؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص 436، به نقل از تاريخ طبري، ج 3، ص 322 و الكامل في التاريخ، ج 2، ص 564 ، با اندكي اختلاف در عبارتهاي ديگر، به ويژه در نام مرد ياد شده.



[28] . الاخبار الدخيلة، همان، ص 190 ـ 202.



[29] . مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا، ص 810 .



[30] . كامل الزيارات، ص 176، باب 71 ؛ الاخبار الدخيلة، ج 4، ص 254.



[31] . «جحد»: انكار كردن، تكذيب نمودن ؛ «جاحدت»: انكار كردند، عناد ورزيدند، تكذيب نمودند.



[32] . الاخبار الدخيلة، ج 3، ص 318 .



[33] . اقبال الاعمال، سيد ابن طاووس، ج 3، ص 67 .



[34] . پيام عاشورا، عباس عزيزي، ص 28، از زبان امام صادق(ع) و بدون مأخذ و مستند نيز، ر.ك: فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، ص 371.



[35] . الأمالي، شيخ صدوق، ص 177. افزون بر شيخ صدوق، ديگر دانشوران شيعي نيز اين حديث را نقل كرده اند. ر.ك: مثير الأحزان، ابن نماي حلّي، ص 23؛ الملهوف علي قتلي الطفوف، سيد ابن طاووس، ص 99 .



[36] . الأمالي، شيخ صدوق، ص 547.



[37] . نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلّي، ص 356.



[38] . به اين ترتيب و لابد: كلّ قتل شهادة و كلّ امامٍ حسين

محمد صحّتي سردرودي