بازگشت

انگيزه هاي قيام امام حسين (ع)


«عن الحسين بن علي بن ابي طالب : و أنا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيّه ، فان ّالسنّة قد أميتت و البدعة قد أحييت ».



بي شك امام حسين (ع) از فرجام حركت الهي ـ سياسي خودش آگاه بود او نيك مي دانست كه اين قيام به شهادت او و يارانش مي انجامد و زنان و دخترانش به اسارت دشمن درمي آيند. اكنون بايد به اين پرسش پاسخ داد كه آيا حفظ جان واجب نيست ؟قهراً پاسخ مثبت است پس بايد پرسيد: چرا امام اين حركت خونبار را آغاز كرد؟ انگيزه هاو اهداف آن حضرت چه بوده است ؟



با سيري اجمالي در سيره و سخنان سيد الشهدا(ع) اهداف كلان و خرد او رامي توان اين گونه بيان كرد:







هدف كلان و استراتژيك



احياي اسلام ناب محمدي (ع) و ارزش هاي ديني ؛ آزاد سازي دين و حكومت ديني از چنگال نا اهلان و اشرار.







اهداف جزئي



اهداف و مقاصد جزئي امام حسين (ع) عبارت بودند از:



1. انجام دادن تكليف و تحصيل رضايت خدا.



2. ترسيم زندگي سعادتمندانه و مسوؤليت



3. مبارزه با زمامداران فاسد و مفسد.



4. تشكيل حكومت ديني .



5. اجراي احكام و حدود ديني و جلوگيري از تعطيلي آنها.



6. اصلاح طلبي و ارائة الگوي عيني رهبر عادل با رويكرد به سنّت نبوي و علوي .



(ع). احياي فريضة گرانسنگ امر به معروف و نهي از منكر.



8. اتمام حجت و آگاهي بخشي به امت و تقويت هوشمندي هاي سياسي ـ ديني مردم .



اينك هر يك از اهداف جزئي را توضيح مي دهيم :







1ـ انجام دادن تكليف الهي و تحصيل رضايت خداوند



فردي كه به مقام عبوديت بار يافته است و افتخار خود را بندگي خدا مي داند، جزانجام دادن تكليف و دستيابي به رضايت خداوند، به چيز ديگري نمي انديشد و همة برنامه هاي زندگي اش را بر اين اساس سامان مي بخشد. اين موضوع مهم را براي نمونه از اين سخنان حضرت مي توان به دست آورد:



الف ـ آن گاه كه مادر بزرگ ايشان «ام سلمه » به حضرت گفت : با حركت خودت به سوي عراق ، مرا اندوهگين مساز؛ زيرا از جدت رسول خدا شنيده ام كه فرمود: «فرزندم حسين در خاك عراق و در محلي به نام كربلا كشته خواهد شد». امام در پاسخ وي فرمود:«يا أمّاه و أنا أعلم انّي مقتول مذبوح ٌ ظلماً و عدوناً و قد شاء عزّوجل ّ أن يري حرمي ورهطي مشرّدين و اطفالي مذبوحين مأسوي ّ مقيّدين و هم يستغيثون فلا يجدون ناصراً؛اي مادر! به خوبي مي دانم كه براساس ستم و كينه توزي مردم ، كشته مي شوم و سرم ازبدنم جدا مي گردد آري ، خداوند بزرگ چنين خواسته است كه كودكانم كشته شوند و زنان وفرزندانم به اسارات دشمن درآيند و فرياد ناله هاي آنان طنين انداز شود، ولي كسي به فرياد آنان نرسد».



ب . وقتي محمد بن حنفيه از حركت برادرش به سوي كوفه آگاه شد، سراسيمه به مكه شتافت و از بي مهري و بي وفايي مردم كوفه نسبت به امام علي (ع) و امام حسن (ع)سخن گفت . او امام حسين (ع) را از سفر به كوفه بازداشت و حركت به طرف يمن راپيشنهاد كرد.



امام به او فرمود: «دربارة پيشنهاد تو فكر مي كنم »، ليكن ايشان صبحگاهان بارسفر بست و حركت خونين خودش را آغاز كرد. محمد شتابان پيش برادر آمد و گفت : مگروعده ندادي كه سخن مرا بررسي كني ؟



حضرت در پاسخ وي فرمود: «بلي ولكن بعد ما فارقتك ، رأيت رسول الله(ص) في المنام و قال : يا حسين ، اخرج ، فان الله تعالي شاء ان يراك قتيلاً».



محمد با شنيدن رؤياي برادرش گفت : (انا لله و انا اليه راجعون ). سپس پرسيد:پس چرا زنان و كودكانت را مي بري ؟ حضرت در پاسخ فرمود: «و قد شاء الله ان يراهن ّسبايا».



ج . هنگامي كه عبدالله بن جعفر (همسر حضرت زينب ) از حركت به سوي كوفه آگاه شد، نامه اي به ايشان نوشت و توسط دو فرزندش عون و محمد، براي امام فرستاد اوامام را از اين سفر خونين بازداشت و همزمان به ديدار، عمرو ابن سعد فرماندار مدينه وامير الحاج يزيد رفت تا امان نامه اي از وي بگيرد او نيز پذيرفت و برادرش يحيي را همراه امان نامه و عبدالله به سوي امام روانه ساخت .



وقتي پيش حضرت آمدند، عبدالله با تقديم نامة عمرو، دوباره بازگشت او راخواستار شد آن گاه امام در پاسخ وي فرمودند: «انّي رأيت رؤياً فيها رسول الله و أرمت فيهابأمر أنا ماض ٍ له ، علي ّ كان أولي ؛ در خواب پيامبر را ديدم و در آن دستوري به من داده شدكه بايد آن را دنبال كنم ، چه به سودم باشد يا ضررم ».



سپس عبدالله توضيح بيشتري دربارة خواب حضرت طلبيد. امام فرمود: «ماحدّثت أحداً بها و ما أنا مُحدّث ٌ بها حتي ألقي ربّي ».



د. هنگامي كه كاروان عشق و ايثار در منزلي (بطن عقبه ) به استراحت پرداخت ،امام خطاب به يارانش فرمود: «ما أراني الا مقتولاً فانّي رأيت في المنام كلاب تنهشني واشدّها علي كلّب ابقع »؛ بي ترديد من كشته خواهم شد؛ زيرا در خواب ديدم كه چندين سگ به من حمله ور شدند و سرسخت ترين آنها سگي بود سياه و سفيد».



ه. هنگامي كه كاروان حماسه و شور، به نزديكي كربلا و منزل «قصر بني مقاتل »رسيد، پس از استراحت كوتاهي ، امام دستور حركت داد و با ذكر «انا لله و انا اليه راجعون ،الحمد لله رب العالمين » راه افتاد. جناب علي اكبر پيش آمد و سبب استرجاع پدرش راجويا شد، امام در پاسخ وي فرمود:



«انّي خفقت برأسي ، فعن ّ لي فارس و هو يقول : القوم يسرون و المنايا تشري اليهم ؛ فعلمت اءنّها انفسنا نعيت الينا؛ خواب سبكي بر چشمانم غلبه كرد و ناگهان اين صدارا شنيدم : اين گروه شبانه حركت مي كنند و مرگ نيز به دنبال آنهاست ، بدينسان فهميدم كه خبر مرگ را برايم مي دهند»



آنگاه علي اكبر عرض كرد: «لا أراك ان شاء الله بسوء؛ ألسنا علي الحق ّ؟؛ خداوندبر تو بد نخواهد، مگر ما در مسير حق نيستيم ؟».



امام فرمود: «آري ، به خدا سوگند كه جز در راه حق گام برنمي داريم ».



«علي اكبر گفت : «پس در اين صورت چرا بايد از مرگ بترسيم ؟ هرگز هراسي به دل راه نمي دهيم ».



و هنگامي كه طليعة سپاه ظلمت با كاروان نور، رو به رو گرديد و آنان را ناگزير درسرزمين كربلا فرود آوردند، امام فرمود: «اللهم اني أعوذ بك من الكرب و البلاء هيهنامحط ُّ رحالنا و هيهنا و الله محل ّ قبورنا، و هيهنا و الله محشرنا و منشرنا، و بهذا وعدني جدّي رسول الله و لا خلاف لوعده »؛



بار پروردگارا! از اندوه و بلا به تو پناه مي برم . اين جاست محل فرود آمدن ما، به خدا سوگند! اينجاست مكان قبرهاي ما، به خدا سوگند! اين جا محل حشر و نشر ما درقيامت است ، اين وعده اي است كه جدم پيامبر به من داده است و به يقين در وعدة اوخلافي نيست ».



ز. عصر تاسوعا سپاهيان نفاق ، آهنگ يورش به خيمه هاي حسين (ع) كردند.حضرت در آستانة خيمه ، به شمشيرش تكيه زده بودكه خواب سبكي بر چشمانش چيره شد. حضرت زينب صداي همهمة سپاه را شنيد و سراسيمه پيش برادرش شتافت و با اوسخن گفت . حضرت در پاسخ وي فرمود: «انّي رأيت رسول الله في المنام فقال لي : انّك صائر الينا عن قريب ؛ پيامبر خدا را در خواب ديدم كه به من گفت ؛ به زودي نزد مامي آيي .»



ح . در واپسين ساعت هاي شب عاشورا، خواب سبكي چشم امام (ع) را فرا گرفت .وقتي از خواب بيدار شد، به يارانش فرمود: «انّي رأيت في منامي كأن ّ كِلاباً قد شتّت علي ّتَنْهَشُني و فيها كلب أبقع ُ رأيتُه ُ أشدَّها و أظن ُ أن ّ الَّذي يتولّي قتلي ، رجل ٌ أبرص ُ من هؤلاءالقوم ».



در خواب ديدم كه چندين سگ شديداً بر من حمله ور شدند و سر سخت ترين آنهاسگي بود به رنگ سياه و سفيد و فكر مي كنم از ميان اين مردم ، فردي كه بيماري برص دارد، مرا خواهد كشت ».



سپس افزودند: «و اني رأيت رسول الله بعد ذلك و معه جماعة من أصحابه و هويقول : أنت شهيد هذه الامة و قد استبشر بك أهل السموات و أهل لصفيح الاعلي وليكن افطارك عندي الليلة ، عَجِّل ْ و لاتُؤخّرْ، فهذا ملك قد نزل من السماء ليأخُذَ دَمَك في قارورة خضراء؛ همچنين رسول خدا(ص) را با جمعي از يارانش ديدم كه به من فرمود: توشهيد اين امتي و ساكنان آسمان ها و اهالي ملكوت اعلي و عرش برين ، آمدن تو را به يكديگر مژده مي دهند. تو امشب افطار را پيش ما خواهي بود. بشتاب و تأخير را روا مدار.اكنون فرشته اي از آسمان فرود آمده است تا خون تو را بگيرد و در شيشه ي سبز رنگي نگهداري كند؛



در پايان فرمود: فهذا ما رأيت ُ و قد أَنِف َ الامر و اقترب الرحيل من هذه الدنيا لا شك فيه ؛



اي ياران ! اين بود خوابي كه ديدم . مرگ ما فرا رسيده ، بي ترديد هنگام كوچيدن ازاين دنيا نزديك شده است .»



آري ، شهادت آن بزرگوار، ويژگيهاي قاتل ـ ابتلا به بيماري برص كه به صورت سگ سياه و سفيد نشان داده شد ـ روزة امساك از توجه به غير خدا وبه مهماني افطارپيامبر(ص) رفتن ، استقبال فرشتگان از روح اين شهيد والامقام ، ذخيره كردن خون او كه بايد براي زنده نگه داشتن دين ، در همارة تاريخ در جريان باشد ،همة اين حقايق ملكوتي در عالم رويا به آن حضرت بيان شد و او نيز عاشقانه آنها را پذيرفت و در راه انجام وظيفه همة آنها را به جان خريد.







نتيجه



در تمامي سخنان پيش گفته ، تنها چيزي كه نمود برجسته اي دارد ،تشخيص تكليف الهي و وظيفة ديني و عمل به آن براي دستيابي به رضايت خداوند سبحان است كه امام حسين (ع) نمادهاي اختيار از اين مهم را به صورت الهامهايي در عالم رؤيا بيان كرده است . شايان تأمل است كه خواب معصوم حجت است و هيچ تفاوتي ميان خواب وبيداري او نيست .



قرآن مجيد، چگونگي آگاهي حضرت ابراهيم (ع) از يك تكليف مهم آسماني رادر عالم رؤيا ذكر مي كند. همچنين در روايات آمده است كه امام رضا(ع) فرمود«... ياحسن ! اءن َّ منامنا و يقظتنا واحدة ».







يادسپاري مهم



در بيانات امام (ع) سخن از «مشيت الهي » به ميان آمده است . شايد اين پرسش به ذهن برخي خطور كند كه اگر خواست خدا چنين بود، پس امام حسين (ع) چاره اي جزحركت نداشت و او در پيمودن اين راه مجبور بود! پس شهادت او و يارانش چندان ارزشي ندارد؛ زيرا عمل غير اختياري نيكو شمرده نمي شود. از سوي ديگر، رفتار ددمنشانة سپاهيان كوفه نيز چندان زشت نمي نمايد؛ چون هر مقتولي ، قاتلي مي طلبد و آنان نيزطبق خواست خدا عمل كرده اند! پس اين همه لعن و نفرين براي چيست ؟



در پاسخ بايد گفت : مشيت و اراده دو نوع است : تكويني و تشريعي ؛ آنچه به پيدايش چيزي در جهان ، پيوند دارد، ارادة تكويني ناميده مي شود كه يكي از ويژگي هاي آن محال بودن تخلف از اراده است ؛ يعني محال است كه خواستة خدا تحقق نيابد؛ (انماامره اذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون ) و آنچه به امور قانوني ربط دارد، ارادة تشريعي نام دارد. از ويژگيهاي آن امكان تخلف مراد از اراده است ؛ يعني ممكن است كه خواستة خدا تحقق نيابد: (ان الله يأمر بالعدل والاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاءوالمنكر والبغي يعظكم لعلكم تذكّرون ) خداوند به برپايي عدالت و نيكي به مردم ورسيدگي به امور خويشان ، فرمان داده ، آنها را از مردم خواسته و نيز از پيدايش زشتي ها ومنكرات و ستم باز داشته است ، خداوند شما را موعظه مي كند، شايد متذكر شويد». ليكن همگي با چشم خود مي بينيم كه چنين نيست و خواستة خدا عملي نشده چه بسيار است نيكي ها كه بر زمين مانده و چه بسيار آلودگي هايي است كه درجوامع پخش شده است !



بنابراين ، روشن شد كه در تحقق عملي از انسان ، تنها ارادة خداوند كافي نيست ،بلكه خود انسان نيز بايد اراده داشته باشد و حسن وقبح و صلاح و فساد كار را دريابد و به آن روي آورد، يا از آن رخ برتابد. وقتي امام حسين (ع) غصب خلافت نبوي و تكيه زدن فرد پليدي چون يزيد به مسند قدرت را نگريست ، ديگر لحظه اي درنگ را روا نشمرد وجهاد با غاصبان خلافت و دشمنان رسالت را بر خود واجب ديد تا بدين سان خودوفرزندانش را قرباني كند و اسلام در حال نابودي را جاني دوباره بخشد وقرآن و آيين فراموش شدة نبوي را حياتي نو عطا كند.



اين مأموريت آسماني در قالب خواب به سيدالشهداء(ع) عرضه شد و او نيز پيش ازهر حركتي اين انگيزه و هدف مهم خويش را با يارانش بيان كرد تا آنان كه در طول تاريخ ،اوراق زرين اين حماسة شورانگيز را ورق مي زنند، به خوبي بدانند كه او بر پاية علم وآگاهي واراده و اختيار، اين مسير را پيمود و با نيروي بسيار اندك ؛ ولي با ايمان و فداكار، دربرابر سپاهيان پرشمار دشمن پا به عرصة جهاد گذاشت . نتيجة ي طبيعي اين نبرد،شكست ظاهري او ويارانش بود؛ ليكن همان گونه كه او از طريق احاديث فراوان ، به شهادتش آگاه شده بود، اين موضوع مهم را هم مي دانست كه اين رفتار وي ، الگويي براي مبارزان مسلمان خواهد شد واين حماسه آفريني او و يارانش ، همچنان بر تارك تاريخ خواهد درخشيد.







2. ترسيم زندگي سعادتمندانه و مسؤوليت شناسي دربرابر سرنوشت امت اسلامي



يكي از وظايف هر مسلمان اين است كه دربرابر دين الهي و سرنوشت امت اسلامي ، احساس مسؤوليت داشته باشد .فقط به زندگي فردي و وظايف انفرادي نينديشد؛ بلكه در مقابل هر حركتي كه سعادت امت را به خطر مي افكند، واكنش مناسبي از خود نشان دهد تا نااهلان زمينة نفوذ و به سقوط كشاندن حكومت ديني را در سرنپرورانند.



اين مهم بر پيشوايي چون حسين بن علي (ع) واجب تر از ديگران است . آن حضرت بااقدام شجاعانة خويش ، اين درس را به همگان آموخت و ويژگيهاي زندگي سعادتمندانه را برشمرد، زيرا زندگي به فرو رفتن و فراآمدن نفس نيست . بسياري ازانسان ها مرده هاي متحركي هستند كه فقط خواص حيات حيواني دارند. براي آشنايي بااين هدف مهم امام (ع)، نمونه هايي از سخنانش را با هم بررسي مي كنيم :



الف ، نامه به مردم بصره



سيد الشهدا(ع) پس از ورود به مكة مكرمه ، نامه اي بدين مضمون براي سرشناسان مردم بصره ؛ مانند مالك بن مسمع بكري ، منذرين بن جارود و مسعود بن عمر فرستاد و درآن نوشت : «أما بعد، فان ّ الله اصطفي محمداً من خلقه و أكرمه ُ بِنُبُّوته واختاره لرسالته ثم قَبَضه ُ اليه و قد نصح لعباده و بلّغ ما أرسل به ، و كُنّا أهله و اوليائه وأوصيائه و ورثته و أحق الناس بمقاسه في الناس . فاستأثر علينا قومُنا بذلك ، فَرضينا وكَِرهنا الفرقة و أحببنا العافية و نحن نعلم انّا احق ُّ بذلك الحّق المستحّق علينا مِمّن تولاّه ؛وقد بعثت رسولي اليكم بهذا الكتاب وأنا أدعوكم الي كتاب الله وسنته نبيّه . فان ّ السنة قدأمتيت ْ والبدعة َ قدأحييت . فان تسمعوا قولي أهدكم الي سبيل الرشاد. و السلام عليكم ورحمة الله و بركاته پس از حمد و ثناي الهي ، بي ترديد خداوند، حضرت محمد(ع) را ازميان آفريدگانش برگزيد و او را به نبوت و رسالت كرامت بخشيد. سپس در حالي كه اووظيفة الهي و ابلاغ رسالتش را ناصحانه و خالصانه انجام داده بود، او را به ملكوت اعلا بردو جانش را گرفت . ما اهل بيت ، وصي و وارث او و سزاوارترين مردم براي جانشيني اوبوديم ؛ ولي گروهي بر ما پيشي جستند و حق ما را ربودند. ما با آگاهي از شايستگي خويش بر آنان ، براي سلامتي جامعه و پيشگيري از هر گونه فتنه و آشوبي ، بدان تن داديم وآرامش جامعة اسلامي و احياي دين خدا را بر دستيابي به حق خويش ، پيش انداختيم .اكنون پيك خود را با نامه اي به سوي شما گسيل مي دارم و شما را به سوي قرآن و سنت پيامبر(ص) فرا مي خوانم ؛ زيرا در شرايطي هستم كه سنت نبوي ، مرده و نابود شده و جاي آن را بدعت ها فرا گرفته است . اگر دعوت مرا بپذيريد، راه رشد و سعادت را به شمامي نمايانم ، درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد».



ب . برخي از اشعار حماسي امام حسين (ع) در ميدان نبرد



الموت أولي من ركوب العاروالعار أولي من دخول النار



«مرگ از پذيرفتن ننگ بهتر، و تن دادن به ننگ ، از درآمدن به آتش جهنم بهتراست ».



أنا الحسين بن علي آليُت أن لا أنْثَني



أحمي عيالات أبي أمُضي علي دين النبي



«من حسين فرزند علي هستم ، سوگند ياد كرده ام كه دربرابر دشمن سر فرودنياورم ».



«من از خاندان پدرم پشتيباني مي كنم و براي احياي دين جدم كشته مي شوم ».



براي آشنايي بيشتر با اشعار حماسي امام و يارانش مراجعه شود به كتاب : العوالم ،مقتل خوارزمي و ادب الحسين (ع).



ج . منشور جهاني حماسه ي جاويد كربلا



پس از آن كه همة ياران ، فرزندان و برادران امام حسين (ع) شهيد شدند، او به نبردبا دشمن پرداخت و با حمله هاي پي در پي ، بسياري از سپاهيان كوفه را بر زمين افكند.آنان از رويا رويي با حضرت درماندند، حيله اي به كار بستند و به خيمه هاي خاندان اوحمله ور شدند. آنگاه امام (ع) با صداي رسايي فرياد زد: «يا شيعة آل ابي سفيان ! ان لم يكن لكم دين و كنتم تخافون المعاد، فكونوا أحرار في دنياكم و ارجعوا الي أحسابكم ان كنتم عرباً كما تزعمون ؛ اي دوستداران خاندان ابوسفيان ! اگر دين نداريد و از روز رستاخيرنمي هراسيد، دست كم آزاد مرد باشيد و اگر خود راعرب مي دانيد، به آيين نياكان خود رفتاركنيد و مراقب شرافت انساني خود باشيد».







نتيجه



احساس مسؤوليت دربرابر دين آسماني و سرنوشت امت اسلامي ، از وظايف سنگين هرفرد مسلمان است كه دربارة رهبران ديني ، نمود بيشتري دارد و نيز ترسيم سيماي جامعة سعادتمند از ويژگيهاي رهبران الهي است كه امام حسين (ع) در سراسرزندگي حماسه سازش به اين دو، عمل كرد و اهتمام به اين دو وظيفة اجتماعي را به همگان آموخت .







3 ـ مبارزه با زمام داران فاسد ومفسد



عن الحسين بن علي (ع): سمعت جدي رسول (ص) يقول : الخلافة محرّمة علي آل ابي سفيان ؛ فاذا رأيتم المعاوية علي منبري فابقروا بطنه ؛



مبارزة حق وباطل در طول تاريخ ، هماره بوده است . طاغوت ها ومستكبران ، بابهره گيري از ابزار قدرت ؛ تهديد و تطميع ، مردم را شست وشوي مغزي مي دهند؛(فاستخف ّ قومه فأطاعوه ) و بدين سان بر جان و مال مردم ، سلطه مي يابند وزمام امرآنان را در اختيار مي گيرند وآنان را به اطاعت و بندگي خود فرا مي خوانند، اينان رهبران نارند؛ ليكن رهبران نور، هماره مردم را به خدا پرستي و خودگريزي و حركت در مسيرصراط مستقيم الهي ، دعوت مي كنند.



قهراً ميان اين دو روش برخورد بامردم ، درگيري پديد مي آيد؛ رهبران نوراني به هروسيلة ممكن مي كوشند تا انسان ها را از بردگي غير خدا نجات دهند و به بندگي ذات اقدس الهي ره بنمايانند، هرچند به نثار جان ومالشان بينجامد. از اين رو، امام حسين (ع)نيز يكي از اهدافش را مبارزه با زمامداران فاسد و مفسد مي نامد. براي نمونه چند مورد رابررسي مي كنيم :







الف . در پاسخ مروان بن حكم



پس از حضور امام (ع) درجسلة شبانة فرمانداري كه به جهت بيعت گيري بي سروصدا ازآن حضرت ، بر پا شد و حضرت آن پاسخ دندان شكن را به وليد داد.صبح روز بعد،مروان امام (ع) را ديد و گفت : من خيرخواه تو هستم ، بيعت با يزيد به سود دنيا و آخرت تواست . سيدالشهدا(ع) در پاسخ وي فرمود:



«انّالله وانا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا ابليت الامة براع ٍ مثل يزيد ولقدسمعت جدّي رسول الله(ع)يقول : الخلافة محرّمة علي آل أبي سفيان ، فاذا رأيتم المعاوية

علي منبري فابقروا بطنه و قدرآه اهل المدينة علي المنبر فلم يبقروا، فابتلاهم الله يزيدالفاسق : اكنون كه مسلمانان به زمامداري فردي چون يزيد گرفتار شده اند، بايد فاتحة اسلام را خواند و با آن وداع كرد. شنيدم از جدم رسول خدا كه مي فرمود: خلافت بر دودمان سفيان حرام است ، اگر روزي معاويه را بر بالاي منبرم ديديد، شكمش را بدريد و با خواري و ذلّت او را بكشيد؛ ولي مردم مدينه اين صحنه را ديدند و هيچ واكنشي نشان ندادند،بدين جهت ، خداوند آنان را به يزيد بدتر ازمعاويه گرفتار كرد».







ب . تصرف اموال كاروان يزيد



هنگام خروج امام (ع) از مكة مكرمه ، منطقة تنعيم ـ كه نزديك ترين نقطه به حرم است ـ كارواني را ديد كه از سوي استاندار يمن ، بحيزي يسار، هداياي ارزشمند را به سوي شام مي بردند. حضرت جلو آنان را گرفت و آن اموال را مصادره كرد و خطاب به آنان گفت :«من احب ّ منكم ان ينصرف معنا الي العراق ، أوفينا كرائه و أحسّنا صحبته و من أحب ّالمفارقة اعطيناه من الكراء علي ما قطع من الارض ؛ هر يك از شما دوست دارد كه همراه ما به عراق بيايد، كراية كامل او را مي پردازيم و با او به نيكي برخورد مي كنيم و آن كه بخواهد از همين جا برگردد، كراية تا آن مكان را به او مي پردازيم ».







يادسپاري



سرور آزادگان با اين عملكرد انقلابي ، به همگان آموخت كه بايد باطاغوت هر چندبا روش هاي اقتصادي بستيزند؛ زيرا آن اموال از آن مسلمانان محروم يمن بود كه مزدورمعاويه آن هارا از مردم به زور گرفته ، براي خود شيريني به يزيد فرستاده بود اين اموال ،بايد در اختيار حاكم عادلي قرار گيرد كه براي صلاح امت اسلامي مصرف شود.



از سوي ديگر، با پيشنهاد اعطاي كراية شترداران كه از طبقة محروم بودند ،التزام خود را به احكام ديني و با وعدة مصاحبت نيكو در طول سفر به عراق ، اخلاق زيبايي اسلامي را به نمايش گذاشت .







ج . لزوم مبارزه با ستمگران



كاروان امام (ع) با سپاه حر روبه رو شدو ناچار به همراهي آنان تن داد و درمنازل ميان راهي و كنار همديگر به استراحت مي پرداختند. در منزلي به نام «بيضه » حضرت زبان به سخن گشود كه در بخشي از آن آمده است :



«أيّها الناس ! ان ّ رسول الله(ص) قال : من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله، ناكثاًعهده ، مخالفاً لنبيه ، يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان ، فلم يُغّير عليه بفعل و لاقول ، كان حقّاً علي الله أن يدخله مدخله ؛ اي مردم ، پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: هر مسلماني ،حاكم ستمگر را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده ، پيمان الهي را شكسته ، با سنت پيامبرش به مخالفت برخاسته ، با بندگان خدا و امت اسلامي به گناه و تجاوز رفتار مي كند،ولي در برابر او هيچ واكنشي گفتاري يا رفتاري نشان ندهد و راه سكوت را در پيش گيرد، برخداوند است همان گونه كه حاكم ستمگر را به عذاب جهنم گرفتار مي كند، آن فرد ساكت را نيز به همان آتش بسوزاند».







د. تحقير عبيدالله توسط امام حسين (ع)



وقتي كه حرّ بن يزيد، كاروان عشق و ايثار را با اجبار در منطقة كربلا فرو نشاند،نامه اي به عبيدالله بن زياد، والي كوفه نوشت و ازاو كسب تكليف كرد. وي در پاسخ حرچنين نوشت : از ورود آنان به سرزمين كربلا آگاه شدم ،اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه به من فرمان داده است كه لحظه اي استراحت نكنم و غذايي سير نخورم تا حسين را بكشم ، يا

او به فرمان من درآيد و به حكومت يزيد تن در دهد.



وقتي پيك ابن زياد اين نامه رابه امام (ع) داد، حضرت آن را خواند و با بي اعتنايي به زمين انداخت و فرمود: «لا افلح قوم اشتروا مرضات المخلوق بسخط الخالق ؛ رستگار وكامياب مباد مردمي كه خشنودي خلق را با غضب خالق معامله كردند واز خدا گريختند وبه دنيا دل بستند». سپس در پاسخ نامه رسان چنين فرمود: «ما له عندي جواب ّ، لانّه حقّت عليه كلمة العذاب ؛ اين نامه شايستة پاسخ نيست ، زيرا نويسنده اش ، دشمني با خدارا برگزيده و فرد بي ارزش است و عذاب الهي ، او را در بر خواهد گرفت ».



گفتني است ، هنگامي كه پيك ، نزد ابن زياد بازگشت و رفتار امام را گزارش داد،وي بسيار خشمگين شد و در صدد انتقام و سخت گيري هاي بيشتر بر آمد.







4ـ تشكيل حكومت اسلامي



يكي از وظايف رهبران الهي ، تشكيل حكومتي است كه بر پاية آيين آسماني ،شكل گيرد و با هدف شكوفايي استعدادهاي انساني و بالندگي دين و ارزش هاي آن ، به ساماندهي امور مردم بپردازد.



امام حسين (ع) نيز پس از مرگ معاويه و استقبال مردم عراق از امامت و دولت آن حضرت ، زمينه را براي تشكيل حكومت اسلامي ، مساعد يافت . اين حقيقت را برخي ازسخنان سيد الشهداء(ع) آشكار مي سازد كه براي نمونه چند مورد آن را بررسي مي كنيم :







الف . نامه اي به مردم بصره



امام حسين (ع) پس از ورود به مكه ، نامه اي بدين مضمون براي مردم بصره نوشت : «أما بعد، فان ّ الله اصطفي محمداً من خلقه و أكرمه ُ بِنُبُّوته و اختاره لرسالته ثم قَبَضَه ُ اليه وقد نصح لعباده ، و بلّغ ما أرسل به ، وكُنّا أهله و اوليائه و أوصيائه و ورثته و أحق الناس بمقاسه في الناس ، فاستأثر علينا قومُنا بذلك ، فَرضينا و كَِر هنا الفرقة وأحببناالعافية و نحن نعلم انّا أحق ُّ بذلك الحق ّ المستحق ّ علينا ممَّن تولاّه ؛ وقد بعثت رسولي اليكم بهذا الكتاب و أنا أدعوكم الي كتاب الله و سنته نبّيه . فان ّ السنة قد أميتت ْ و البدَعة قدأُحييت . فان تسمعوا قولي أهدكم الي سبيل الرشاد، والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته ؛پس از حمد و ثناي الهي ؛ بي ترديد، خداوند، حضرت محمد را از ميان آفريدگانش برگزيدو او را به نبوت و رسالت ، كرامت بخشيد. سپس در حالي كه او وظيفة الهي و ابلاغ رسالتش را ناصحانه و خالصانه انجام داده بود، او را به ملكوت اعلا برد و جانش را گرفت . ما اهل بيت ، وصي و وارث او و سزاوارترين مردم براي جانشيني او بوديم ؛ولي گروهي بر ما پيشي جستند وحق ما را ربودند، ما با آگاهي از شايستگي خويش بر آنان ، براي سلامتي جامعه وپيشگيري از هرگونه فتنه و آشوبي ، بدان تن داديم و آرامش جامعة اسلامي و احياي دين خدا را بر دستيابي به حق خويش پيش انداختيم . اكنون پيك خود را با نامه اي به سوي شما گسيل مي دارم و شما را به سوي قرآن و سنت پيامبر(ص) فرا مي خوانم ، زيرا درشرايطي هستم كه سنت نبوي مرده و نابود شده و جاي آن را بدعت ها فرا گرفته است . اگردعوت مرا بپذيريد، راه رشد وسعادت را به شما مي نمايانم ، درود و رحمت و بركت خدا برشما باد».



رهبر آزادگان در اين نامه ، ضمن دعوت از مردم بصره براي قيام عليه حكومت امويان ومبارزه با بدعت ها و انحراف ها، حكمت سكوت خاندان رسالت را دربرهه اي اززمان ، پيشگيري از فتنه و آشوب در جامعة اسلامي خوانده ، شايستگي خودش را براي خلافت و تشكيل حكومت ديني ، به روشني بيان مي فرمايد.







ب . پاسخ نامه هاي مردم كوفه



از آنجا كه مردم كوفه از ستم امويان به تنگ آمده بودند، وقتي از مرگ معاويه وورود امام حسين (ع) به مكه و مخالفت او با خلافت يزيد و خودداري از بيعت با او خبردارشدند، نامه هاي گوناگوني براي آن حضرت نوشتند و آمادگي خودشان را براي پذيرفتن رهبري و امامت سيدالشهدا(ع) به روشني بيان كردند و وعدة پشتيباني از دولت حسين راجار زدند وقتي نامه ها به دست امام (ع) رسيد، در پاسخ آن ها چنين نگاشت .



«بسم الله الرحمن الرحيم ، من الحسين بن علي الي الملا من المؤمنين والمسلمين ، اما بعد فان ّ هانياً و سعيداً قدّما علي ّ بكتبكم و كانا آخر من قدم علي ّ من رسلكم و قد فهمت كل ّ الذي قصصتم و ذكرتم و مقالة جلكم انه ليس علينا امام فاقبل ،لعل ّالله يجمعنا بك علي الهدي و الحق ّ؛ و قد بعثت اليكم اخي و ابن عمّي و ثقتي من اهل بيتي و امرته ان يكتب الي ّ بحالكم و امركم و رأيكم . فان كتب انه قد اجتمع رأي ملاكم وذوي الفضل وو الحجي منك علي مثل ماقدم علي ّ به رسلكم و قرأت في كتبكم ، اقدم عليكم وَشيكاً ان شاءالله. فلعمري ما الامام الا العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الدّائن بالحق ّ و الجالس نفسه علي ذات الله، والسلام »



«به نام خداوند بخشايندة بخشايشگر، از حسين بن علي به بزرگان و سرشناسان اهل ايمان و اسلام ، پس از حمد و ثناي الهي ، آخرين نامة شما را توسط هاني و سعيددريافت كردم و به مقاصد شما پي بردم درخواست شما در نامه هايتان اين بود كه ما امام ورهبري نداريم ، به سوي ما بشتاب تا خداوند ما را به وسيلة تو به حق رهنمون سازد. اكنون برادر ديني و پسرعمويم (مسلم بن عقيل ) و مطمئن ترين فرد خاندانم را به سوي شماگسيل مي دارم و به او فرمان داده ام كه از نزديك با آرا و افكار شما آشنا شود و گزارش آن رابه اطلاع من برساند. اگر خواستة تودة مردم و آگاهان و خردورزان شما همان باشد كه درنامه ها به من نوشته ايد و پيك هاي شما به من گفته اند، من نيز اگر خدا بخواهد، به زودي به سوي شما حركت مي كنم . به خدا سوگند! پيشواي بر حق فقط كسي است كه به كتاب خدا عمل كند، دادپيشه باشد، سر به حق بسپارد و جانش را وقف خدمت به دين ذات اقدس الهي كند».



ج . سخنراني براي سپاه حّر



كاروان نور وايثار در منزل «شراف » فرود آمده بود كه سپاهيان ظلم و ظلمت از راه رسيد. حر بن يزيد رياحي به فرماندهي هزار نفر از مردان كوفه براي كنترل و دستگيري امام حسين (ع) حركت كرده بود. هنگام اذان ظهرشد و حضرت به حجاج بن مسروق دستور داد تا اذان بگويد آنگاه به حر گفت : تو با ما نماز مي خواني يا با سپاهيانت ؟ حر درپاسخ گفت همگي با هم نماز مي خوانيم . پس از برگزاري نماز جماعت ، سيدالشهدا(ع) به سخنراني پرداخت و فرمود:



«يا ايُّها الناس !انّها معذرة الي الله و انّي لم آتكم ، حتي أتتني كتبكم وقدمت بهارسلكم أن تقدم علينا فانه ليس لنا امام و لعل ّالله ان يجمعنا بك علي الهدي ؛ فان كنتم علي ذلك فقد جئتكم فأعطوني ما اطمئن ّ به من عهودكم و مواثيقكم ، وان كنتم لمقدمي كارهين انصرف عنكم الي المكان الذي جئت فيه اليكم ؛



اي مردم ، اين سخنان من به جهت اتمام حجت بر شماست تا در پيشگاه خداوندنيز مسؤوليّتي نداشته باشم . من بي جهت به سوي شما نيامدم ؛ اگر بدين نوشته هايتان وفاداريد، اكنون من آماده ام و شما نيز با من پيماني استوار ببنديد و مرا از همكاري خودتان مطمئن سازيد (تاحكومت ديني را بر پا و حكومت يزيدي را سرنگون كنيم ) و اگرازآمدن من ناخرسنديد، من حاضرم به محلي برگردم كه از آن جا آمده ام ».



د. دومين سخنراني امام (ع)



همچنين پس از برگزاري نماز عصر در منزل «شراف »، امام (ع) براي دومين بارسخنراني كرد و فرمود: «أما بعد، ايّها الناس ! فانكم ان تتّقوا الله و تعرفوا الحق ّ لاهله يكن أرضي لله عنكم . و نحن أهل بيت محمد(ص) اولي بولاية هذا الامر عليكم من هؤلاءالمدّعين ما ليس لهم و السّائرين فيكم بالجور و العدوان . و ان أبيتم الاّ الكراهة لنا والجهل بحقّنا و كان رأيكم الا´ن غير ما أتتني به كتبكم ، انصرف عنكم ؛ اي مردم ! اگر ازخدا بترسيد و حق را به حق دار بدهيد. براي خداوند پسنديده تر است . ما دودمان حضرت محمد(ص) براي تشكيل حكومت ديني و احراز ولايت و رهبري مردم ، از خاندان اميه سزاوارتريم ، آنان كه به ناحق مدعي اين مقام هستند و هماره در راه ستم و تجاوز گام برمي دارند، اگر در رويگرداني از ما و شناختن حق ما پا مي فشاريد و از نوشته ها ودعوت نامه هاي خودتان دست برداشته ايد، من حرفي ندارم و از همين جا برمي گردم .»







دو يادسپاري مهم



1ـ از اين سخنراني هاي سرور آزادگان ، به روشني برمي آيد كه امويان فاسد ومفسد، هيچ گونه صلاحيتي براي تصدي خلافت را ندارند و تنها خاندان رسالت سزاوار به دست گرفتن زمام حكومت ديني است ؛ ليكن در اين ميان پرسشي است كه بايد بدان پرداخت ؛ اگر سپاهيان كوفه آن حضرت را رها مي كردند، او از مبارزه دست بر مي داشت وبه مدينه باز مي گشت ؟



در پاسخ بايد گفت :اين سخنان حضرت ، جنبة اتمام حجت دارد كه با هشدار دادن به آنان و طرح دعوت نامه هايشان ، دل خفتة آنان را بيدار و ضمير خاموش آنان را روشن سازد تا هيچ گونه عذر و بهانه اي نداشته باشند.



2 ـ خداوند، ولي ّ و اختياردار همة جهان هستي ، به ويژه انسان است ؛ چون آفريدگاراوست و ولايت امت اسلامي از سوي خداوند به پيامبر(ص) واگذار شده است ؛ (النّبي ّ أولي بالمؤمنين من أنفسهم ) و رسول خدا(ص) سكة اين ولايت را در موارد گوناگون مانند«غدير خم » به نام علي ابن ابي طالب (ع) وفرزندان او زد. پس ولايت و امامت الهي جاي گفت و گو نيست . محور سخن ،رهبري ظاهري و به دست گرفتن قدرت ادارة جامعه است .بسي روشن است كه اگر مردم ، آمادگي بيعت نداشته باشند، هيچ امامي حكومت اسلامي را نمي تواند بر پا كند؛ مگر علي بن ابي طالب (ع) به همين دليل 25، سال خانه نشين نشد؟ مگر تشكيل حكومت علوي پس از بيعت مردم نبود؟



آري ، مشروعيت ولايت و امامت اهل بيت : از سوي خداوند است و مردم در اين زمينه ، هيچ گونه نقشي ندارند، ولي مقبوليت حكومت آنان در گرو پذيرش و بيعت مردم است و اگر مردم آمادگي بيعت نداشته باشند، اين تكليف از رهبران الهي ساقط است . هرچند آنان هيچ گاه از تشكيل حكومت عدل غفلت نمي ورزند و هماره در صدد زمينه سازي براي برپايي آن هستند.



از اين رو امام حسين (ع) به آنان فرمود: «اگر دست بيعت با من مي دهيد و دربرپايي حاكميت ديني مرا ياري مي كنيد، من نيز با شما هماهنگ مي شوم و همراه شمامي كوشم تا نااهلان را از مسند قدرت پايين بكشيم ؛ ولي اگر شما چنين نظري نداريد،پس چنين تكليفي بر من نيست ، نه بدين معنا كه از مبارزه دست بر مي دارم و حاكميت يزيد را به رسميت مي شناسم ! هرگز، بلكه بدين معنا كه از وعدة همكاري شما براي تشكيل دولت اسلامي ، قطع اميد مي كنم و راه ديگري را در مبارزه عليه طاغوت زمان ،پيش روي خود قرار مي دهم .



آري ، عزت و افتخار حسيني در اين است :



فَقتل ُ امرءٍ بالسّيف في الله أفضل سأمضي ومابالموت عارُ علي الفتي



هيهات من ّ الذّله : لا أعطيهم بيدي اعطاء الذّليل ولا أفّرمنهم فرار العبيد»



با اين همه ، آيا او حكومت ننگين امويان رابه رسميت مي شناسد و ازمبارزه با آنان دست مي كشد؟



همچنين در سخنراني امام (ع) در منزل «بيضه » آمده است : «.. وقد أتتني كتبكم و قدمت علي ّ رسلكم ببيعتكم انكم لا تسلّموني و لاتخذلوني ، فان اتمتم علي ّ بيعتكم تصبيوا رشدكم . فأنا الحسين بن علي و ابن فاطمة بنت رسول الله(ع) نفسي مع أنفسكم وأهلي مع أهليكم و لكم في ّ أسوة ، وان لم تفعلوا و نقضتم عهدكم و خلّفتم بيعتي من أعناقكم ، ما هي لكم بنكر، لقد فعلتموها بأبي و اخي و ابن عّمي مسلم ؛



پيام شما درنامه ها وزبان پيك هايتان اين بود كه با من بيعت كرده ايد تا عليه يزيدمبارزه كنيم ومرا در برابر دشمن تنها نگذاريد و دست از ياري من برنداريد؛ پس اگر به عهد خودتان وفادار باشيد، به سعات و رشد دست مي يابيد؛ زيرا من حسينم ، فرزند علي وفاطمه ؛ دختر پيامبرتان . در اين صورت من و خانواده ام در كنار شما و خانواده هايتان خواهم بود وميان من و شما هيچ گونه فاصله و طبقه اي نخواهد بود و من الگو و رهبر شماخواهم شد و اگر پيمان خود شكستيد و از بيعت با من تخلف ورزيديد، اين عمل شماپيشينه دارد. به خدا سوگند! شما با پدرم علي (ع) و برادرم حسن (ع) و پسر عمويم مسلم نيز چنين كرديد»







يادسپاري مهم



سخن از بيعت گفتن وآن را چندين بار تكرار كردن ، براي تفهيم اين معناست كه من و شما هم پيمان شديم تا من رهبر شما باشم و حكومت امويان را سرنگون و دولت اسلامي را برپا كنيم ، پس اين همه وعده ها كجا رفت ؟







جايگاه والاي امر به معروف و نهي از منكر



احياي امر به معروف و نهي از منكر و آموزش آن دو به امت اسلامي ، يكي ازمقاصد آن حضرت به شمار مي رود: «اللهم ّ انّي أحب ّ المعروف و أنكر المنكر».



بي شك ، نخستين سنگ بناي هر جامعه اي «قانون » است و بدون آن ، دستيابي به فلاح و رستگاري و ساحل امن ، خيالي است خام ؛ ليكن «قانون » به تنهايي بس نيست ،بلكه بايد مجري آگاه و ناظر اميني نيز در كار باشد. در تمامي نظام هاي سياسي ، فرد ياگروهي ، مأمور اجراي قانون و نيز نظارت بر چگونگي اجراي آن هستند؛ اما در نظام سياسي اسلام ، افزون بر برگزيدگان خاص تعريف شدة قانوني ، تمامي افراد جامعة

اسلامي ، وظيفة نظارت بر اجراي قانون و پاسداري از حريم آن را بر عهده دارند. اين نظارت عمومي اسلامي كه وظيفة بسيار سترگ و سنگين و ضامن اجراي عدل وداد ودستيابي آحاد جامعه به كمال و سعادت است «امر به معروف و نهي از منكر» نام دارد.



با تأسف فراوان ، اين نسخة شفابخش و اين فريضة گران سنگ ، به وادي فراموشي سپرده شده ؛ يا در ساية عدم آگاهي از شرايط ، شيوه ها و مراتب آن به زهر كشنده و نسخة ويرانگري بدل گشته است ؛ زيرا آن كه بدون شناخت ، رويكرد به عملي داشته باشد، چون رونده اي است كه در مسير غلط حركت مي كند و هر چه شتابش بيش ، دوري ازمقصد و گمراهي اش بيشتر است ؛ «العامل علي غير بصيرة كالسائر علي غير الطريق ، لايزيده سرعة السير الاّ بعداً».



به راستي ، ريشة اين سهل انگاري و فراموش كاري چيست ؟ امام باقر(ع) در سخن نوراني اش به اين پرسش ، پاسخ مي دهد و آن را «دنيا دوستي و لذت جويي » مي داند:



«يكون في آخر الزّمان قوم يُتّبع فيهم قوم مُرائون يتقرّئون و ينتسكون ، حُدثاءسفهاء، لا يوجبون أمراً بمعروف و لا نهياً عن منكر، الا اذا أمنوا الضرّر، يطلبون لانفسهم الرُّخص و المعاذير، يتّبعون زلاة العلماء و فساد عملهم ، يُقبلون علي الصّلاة و الصّيام و مالا يُكلّمهم في نفس و لا مال ؛ و لو أضرّت الصّلاة بسائر ما يعملون ، بأموالهم و أبدانهم ،لرفضوها كما رفضوا أسمي الفرائض و أشرفها؛



در آخر الزمان ، گروهي پديدار مي گردند كه رياكاران و عابد نمايان و نادانان تازه به دوران رسيده را الگوي خود مي دانند و از آنان پيروي مي كنند. آنان فرمان دادن به نيكي هاو بازداشتن از بدي ها را واجب نمي شمارند، مگر زمان كه از اين طريق آسيب نبينندهمواره در پي راه گريز و بهانه جويي و عذر تراشي هستند. دنبال عيب جويي و جست وجوي لغزش هاي دانشمندان و آشكار ساختن رفتارهاي زشت آنان هستند رويكرد آنان به نماز و روزه و ساير اعمالي است كه به مال و جانشان آسيب نرساند، ليكن اگر نماز نيز به مال و جان آنان ضرري داشته باشد، از آن گريزانند، همان گونه كه بلند پايه ترين وگران سنگ ترين واجبات (امر به معروف و نهي از منكر) را رها كرده اند».



مهم ترين ويژگي جامعة اسلامي



قرآن مجيد ،مهم ترين ويژگي حكومت اسلامي وجامعة ديني رارواج وگسترش فريضة ارجمند امربه معروف و نهي از منكر مي شمارد (كنتم خير اُمة اُخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر) (ولينصرن ّ الله من ينصره ان ّ الله لقوي ّ عزيز *الّذين ان مكّنّاهم في الارض أقاموا الصّلاة و ءاتوا الزّكاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور).



همچنين خداوند سبحان ، يكي از ويژگي هاي برجستة پيامبر اكرم را در كتاب هاي تورات و انجيل ـ كه بشارت آمدن او را داده اند ـ امر به معروف و نهي ازمنكر ياد مي كند:(الذّين يتّبعون الرّسول النّبي الاُمّي الّذي يجدونه مكتوباً عندهم في التوراة و الانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر)



حقيقت والاي امر به معروف



واژة «امر و نهي » به معناي «فرمان دادن و بازداشتن » است . ناگفته پيداست كه همگان داراي چنين مقامي نيستند و صلاحيت دستور دادن را ندارند؛ زيرا دستيابي به جايگاهي كه حرف انسان سكة قبولي خورده ، مطلوب و محبوب ديگران باشد، بسياردشوار است .



ازاين رو، بايد بسياري ازموارد مشابه را ارشاد ونصيحت وموعظه ناميد، نه فرمان به فعل و بازداشتن از كاري . گفتني است كه اين هم در جاي خود، وظيفة همگاني و كاري بسيار ارزشمند است و بركات فراواني نيز در پي دارد.



بنابراين ، اگركسي از چنين موقعيت اجتماعي مقبولي برخوردار باشد ،وظيفة اوسنگين و ايفاي رسالتش پيچيده تر و دشوارتر است ، او لحظه اي نمي تواند درنگ كند وشاهد ترك معروف يا فعل منكري در جامعة اسلامي باشد و گرنه در پيشگاه ذات اقدس الهي ، مسؤول و معاقب خواهد بود.



در پايان بايد گفت : خداوند والا، نوعي ولايت مؤمنان بر يكديگر را در اين آية كريمه بيان كرده است : (المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر...) پس با استناد به اين آيه ، لزوم رويكرد به امرو نهي را مي توان ثابت كرد.







زيباترين راهكار



اصولاً در فرهنگ وحي ، امر به معروف و نهي از منكر، يك حرفه نيست ، بلكه هنري تربيتي و سنگري براي دفاع از دين است .احياگر معروف ، هنرمند اين صحنة انسان سازي و مجاهد نستوه اين ميدان مبارزه است و هدفي جز اصلاح و تكامل و رشدتك تك افراد جامعه را دنبال نمي كند.



شايان توجه است كه فرمان دادن به زيبايي ها و بازداشتن از زشتي ها، تحميل يك فكر نيست ، بلكه نوعي احياي تفكّر و خيزش انگيزش است ودر حقيقت ، به گونه اي اتمام حجّت است كه در جهت پاسداري از مرزهاي ديني و ايجاد وحدت و اتحادِ مبتني برپند و نصيحت است كه با بهترين و مستدل ترين شيوه ها انجام مي شود:



(أبلّغكم رسالات ربّي و أنصح لكم ).



(ادع الي سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتي هي احسن ).از اين رو محور تمامي دستورهاي ديني ، بستر سازي مناسب براي ايجاد پاكي و پاكيزگي انسان ها و خشكاندن زمينه هاي انحراف و آلودگي است . بي شك ،

معروف ، بذر پاكيزه اي است كه براي رشد و بالندگي اش ، شرايط ويژه اي نياز دارد، همان گونه كه گناه نيز تخم گنديده و ميكروب هستي سوزي است كه براي بقاي حياتش ، زمينة مساعدي مي طلبد.



پس ، براي احياي فريضة گران پاية امر به معروف و نهي از منكر، فراهم آوردن زمينه هاي رشد معروف و افول منكر، بسيار ضروري است ؛ زيرا آن كه بذر قيمتي را درزميني شوره زار بريزد، انرژي خود را هدر داده ، سرمايه اش را تلف كرده است . بنابراين ،زيباترين و بهترين شيوة كارآمد، رويكرد به اقدامات علمي و عملي براي از ميان برداشتن منكر و گسترش معروف در جامعه است كه به موارد زير مي توان اشاره كرد:







الف . تلاش هاي علمي و آموزشي



از آنجا كه حكمت ِ برانگيخته شدن پيامبران و هدف از مجاهدتهاي صالحان ،هدايت كردن انسانهاست ، ساماندهي زمينه هايي براي آموزش آنها از مهمترين وظايف رهبران الهي است . از اين رو، بايد تودة مردم به ويژه نسل جوان با دستورهاي كتاب آسماني و سيرة اهل بيت عصمت و طهارت و كوششهاي مستمر آنان دربارة احياي واجب سترگي چون امر به معروف آشنا شوند. دراين زمينه به چند نمونه بسنده مي كنيم :



1. امام علي مي فرمايد: «وما أعمال البّر كلّها و الجهاد في سبيل الله، عند الامربالمعروف و النهي عن المنكر الاكنفثة في بحر لُجَّي َّ»



چنانچه اعمال صالح رابايكديگر ارزيابي كنيم و تمامي آنها را دريك كفّة ترازوقراردهيم ، حتي گل سرسبد كردارهاي نيكو كه همان حضور در جبهه هاي نبرد و ميدان جهاد است و امربه معروف را در كفّة ديگر آن بگذاريم ، كفّة دوم بسيار سنگين مي شود.همة كارهاي عبادي انسان در مقابل فريضة ارجمند امر به معروف ، مانند كفي بر روي اقيانوس بيكراني است كه هيچ گونه مقايسه اي ميان آنها، شدني نيست .



2. امام باقر مي فرمايد: «ان ّ الامر بالمعروف و النهي عن المنكر سبيل الانبياء ومنهاج الصّلحاء، فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل ّ المكاسب و تردّالمظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر؛ فرمان دادن به خوبي ها وبازداشتن از بدي ها راه پيامبران وشيوة صالحان است . آن دو، عامل تحقق امنيت فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي است ، اجراي احكام الهي و دستورات ديني ، برقراري عدالت اجتماعي ، امنيت ، سازندگي ، استواري و پايداري نظام اسلامي وسلامت اقتصادي و برچيده شدن ظلم وستم ، همه و همه از بركات احياي اين فريضة بس بزرگ است ».



3. پيامبر اكرم در ايام خردسالي اش كه در كنار حليمة سعديه به سر مي برد، ازمادرش پرسيد: برادرانم كجا مي روند؟ او گفت : آنان گوسفندان را به بيابان و چراگاه مي برند. حضرت فرمود: «يا أمّاه ! ما أنصفتني ؛ اي مادر! انصاف به خرج ندادي ».



آنگاه در پاسخ حليمه كه علت را جويا شد، حضرت اين گونه پاسخ داد:«أكون أنا في الظّل ّ و اخوتي في الشمس والحرّ الشديد و أنا أشرب منهااللّبن ؛ چگونه است كه من درسايه بياسايم و برادرانم در زير آفتاب و گرماي سوزان آن باشند و من از شير آن گوسفندان بياشامم ».



4. پس از انعقاد پيمان حديبيه و پيمان شكني مشركان مكه ، ابوسفيان به فكرچاره افتاد و براي تجديد پيمان و عذرخواهي از پيامبر، مخفيانه وارد مدينه شد و به دنبال واسطه اي بود كه مقبول آن حضرت باشد. نخست ، در خانة علي بن ابي طالب (ع) را زد وتقاضايش را با او در ميان گذاشت ، ولي آن بزرگوار نپذيرفت . در اين هنگام ، ناگهان چشمش به حسن بن علي (ع) افتاد كه در كنار مادرش زهرا(س ) نشسته است . ابوسفيان با اشاره به حسن (ع)، خطاب به فاطمه (س ) گفت : اي دختر محمد(ص)! از اين كودك بخواه تا نزد پدربزرگش از ما شفاعت كند تا عرب و عجم رهين منت خويش سازد و برهمگان سروري يابد.



آنگاه امام حسن (ع) جلو رفت و يك دست خود را بر بيني آن ملعون مكار نهاد و بادست ديگرش ، ريش وي را گرفت و فرمود: «يا أباسفيان قل لا اله الا الله، محمد رسول الله، حتّي أكون شفيعاً».







ب . اقدامات عملي



براي زدودن منكرات از چهرة زيباي جامعة اسلامي و واداشتن افراد به رعايت حدود الهي ، تنها به گفتار نمي توان بسنده كرد بلكه افزون بر آموزشهاي علمي ،رويكردهاي عملي مناسبي را بايد در پيش گرفت . خداوند بزرگ به مسلمانان فرمان داده است كه هنگام لزوم ، با اقدامات عملي حساب شده ، از شكسته شدن مرزهاي دين الهي جلوگيري كنند. شايد برخي گمان كنند كه مراد از اقدامات عملي ، كارهاي خشونت آميزي مانند زدن و دستگير كردن و... باشد، ولي مقصود ما زمينه سازي بنيادين براي احياي معروف و مرگ منكر در جامعه است كه آن را در سه محور خلاصه مي كنيم :



1. خشكاندن زمينه هاي گناه و آلودگي : درمان مشكلات اقتصادي ؛ فقر،وضعيت ناگوار و ناپسندي است كه زمينة بسياري از گناهان را فراهم مي كند. رسول خدا(ص) فرمود: «كاد الفقر أن يكون كفراً». بسياري از مفاسد اقتصادي ، زاييدة فقرند؛يعني اگر گناهكار، فقير نبود، به اين راهها كشيده نمي شد. بدين جهت ائمة اطهار:،امر به معروف و نهي از منكر را با كمك هاي مالي همراه مي كردند. پيامبر اسلام پس ازفتح اعجازآميز مكه ، همة دشمنان خويش و سران قريش را امان دادو چون غزوة حنين رخ داد و مردمان مكه او را در اين نبرد همراهي كردند، حضرت پس از تقسيم عمومي غنايم جنگي ، 15 آن را كه سهم خودش بود، به سران مكه بخشيد كه بسياري از آنان دشمنان ديرينة او بودند. امام كاظم (ع) در اين زمينه مي فرمايد: «آنان گروهي بودند كه خدا را به يگانگي پذيرفته بودند و پرستش غير خدا را رها ساخته بودند ،ولي اعتقاد به نبوت حضرت محمد(ص) در دلشان رسوخ نكرده بود، از اين رو، پيامبر با آنان انس مي گرفت ... بخشي از صدقات وغنايم جنگي را به آنان مي بخشيد تا شناخت راستين وتمايل به دين الهي در دلشان پديد آيد.»



ابن عباس در تفسير آية شريفة : (رجال لا تلهيهم تجارة ولابيع عن ذكر الله و اقام الصلاة ) چنين مي گويد: «به خدا سوگند! مراد از اين آيه ، علي بن ابي طالب است ؛ زيراروزي رسول خدا سيصد دينار به ايشان هديه كرد، او دينارها را گرفت و با خود گفت : به خداسوگند! من امشب با اين پولها صدقه اي خواهم داد كه خداوند از من بپذيرد.



از اين رو، پس از نماز عشا از مسجد بيرون آمدم و زني را ديدم كه از من كمك طلبيد؛ صد دينار به او دادم ؛ ولي چون فردا صبح پيش مردم آمد، آنان به يكديگرمي گفتند: علي ديشب به يك زن آلوده ، صدقه داده است . سخت اندوهگين شدم و فرداشب كه نماز عشا را خواندم ، صد دينار ديگر برداشتم و با خود گفتم : به خدا سوگند! امشب صدقه اي خواهم داد كه خداوند از من پذيرا باشد. آنگاه مردي را ديدم و دينارها را به اودادم . فردا صبح از مردم شنيدم كه چنين مي گفتند: علي ديشب به يك دزد، صدقه داده است . بسيار غمگين شدم و محضر رسول خدا شرفياب شدم و داستان را بازگو كردم .



حضرت فرمود: اكنون جبرئيل از سوي خدا خبر آورد كه صدقات تو پذيرفته شده است ؛ زيرا آن زن آلوده و مرد دزد، پس از بازگشت به خانه ، از گناهانشان توبه كردند و باهمان صد دينار به كسب و تجارت پرداختند و آن مرد ثروتمند كه چندين سال زكات مالش را نداده بود، خودش را سرزنش كرد و گفت : من چقدر بخيل هستم ، با اين كه علي مالي ندارد، صد دينار صدقه مي دهد، ولي سالهاست كه من زكات بدهكارم و سرانجام

توبه كرد و زكاتش را پرداخت . اي علي : خداوند دربارة صدقة تو، اين آيه را فرو فرستاد».



2. برچيدن شهوات و زمينه هاي فساد جنسي : فساد در جامعه ، چون آتشي است كه همگان در آن مي سوزند و همة ارزشهاي ديني و انساني در اين آتش ، خاكسترمي شود. تنها راه مبارزه با اين مشكل اجتماعي ، اجراي حدود يا امر و نهي گفتاري وزندان و شلاق نيست ؛ گرچه همة اينها لازم است .



غريزة قدرتمند شهوت را با سفارش ها و نصايح اخلاقي و نيز شلاق ، نمي توان مهار كرد، تا زماني كه راه ازدواج براي جوانان بسته است و گردنه هاي سختي پيش روي آنان نهاده شده است ، فساد اخلاقي و جنسي جوانان ، اجتناب ناپذير است . پسنديده ترين راه براي پاك شدن جوانان و رهيدن آنان از دام غريزة تند خوي شهوت ، فراهم كردن زمينة ازدواج آنان است .



امام صادق (ع) مي فرمايد: «مردي را كه استمنا كرده بود، نزد امام علي (ع) آوردند.حضرت چنان با شلاق به دستهاي او زد تا سرخ شد، آنگاه از بيت المال هزينة ازدواج او راپرداخت و او را همسر داد.»



3. نابودسازي زمينه ي فكري گناه : گاه با پيشگيري هاي برنامه ريزي شده ،منكرات بسياري را مي توان برطرف كرد يا از شدت و كثرت آن كاست . هنگامي كه احتمال مي رود برخي از سخن يا رفتار كسي برداشت ناروا كنند يا به اشتباه بيفتند، بايداين زمينه را نابود كرد. در سيرة معصومان مي بينيم كه پيامبر، براي پيشگيري از گمراهي مردم ، در زمان حياتش ، علي بن ابي طالب را «اميرالمؤمنين » خواند و گروهي از اصحابش را فرمان داد تا با اين عنوان ، به وي سلام كنند. در پايان فرمود: «شما را براي اين دعوت كرده بودم كه شاهدان خدايي باشيد؛ خواه اين شهادت را به ديگران برسانيد يا آن راپنهان سازيد.»



همچنين امام صادق (ع) براي پيشگري از گمراهي مردم و نيفتادن در دام بدعت گذاران ، هنگام مرگ پسر بزرگش اسماعيل ، گروهي از يارانش را جمع كرد و چندين بار (هنگام غسل دادن ، كفن كردن ، دفن كردن ) از آنان گواهي گرفت كه فرزندش اسماعيل مرده است . آنگاه دست فرزند كوچكش موسي را گرفت و فرمود: «او حق است وحق با اوست و از اوست ؛ تازماني كه خداوند زمين و آنچه را در زمين است ، به ارث برد.»



همچنين امام كاظم (ع) در مراسم حج ، به زياد قندي فرمود: «اي زياد! اين فرزندم علي ، سخنش سخن من و كردارش كردار من است ؛ هرگاه نيازي داشتي ، از او بخواه وسخنش را بپذير، او چيزي جز حق را به خداوند نسبت نمي دهد.» گفتني است ، سرانجام ،زياد قندي از سران فرقة واقفيه شد، به او گفتند، مگر تو خودت سخن امام كاظم را دربارة فرزندش علي نقل نكردي ؟ وي گفت : اكنون وقت اين حرفها نيست ...







پاداش آمران و ناهيان



در قرآن مجيد و روايات اهل بيت :پاداش هاي فراواني براي احياگران امر به معروف و نهي از منكر ياد شده است كه به ذكر برخي از آنها بسنده مي كنيم :



1 ـ پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد: «مَن أَمَرَ با المعروف و نهي عن المنكرفهو خليفة الله في ارضه وخليفة رسول الله وخليفة كتابه .



احياگر اين فريضة والا، شايستگي رسيدن به مقام گرامي خلافت خدا، رسول وقرآن را پيدا كرد».



2ـ نيز از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه فرمود: «أَلا' أُخْبِرُكُم ْ عَن ْ أَقْو'ام ٍ لَيْسُوابِأَنْبِي'اءَ وَلا' شُهَد'اءَ، يَغْبِطُهُم ْ يَوْم َ الْقِي'امَة ِ، الاَنْبِي'اءَ وَالشُّهَد'اءُ بِمَن'ازِلِهِم ْ مِن َ اللهِ عَلي ' مَن'ابِرَ مِن ْنُورٍ يُعْرَفُون َ؟ ق'الُوا: وَمَن ْ هُم ْ ي'ارَسُول َ اللهِ؟ ق'ال َ: الَّذين َ يُحَبِّبُون َ عب'ادَ اللهِ اءلَي اللهِ وَيُحَبِّبُون َاللهَ اءلي ' عِب'ادِه ِ. قُلْنا: هذا حَبَّبُوا اللهَ اءلي ' عِب'ادِه ِ، فَكَيْف َ يُحَبِّبُون َ عِب'ادَ اللهِ اءلَي اللهِ؟ ق'ال َ:يَأْمُرُونَهُم ْ بِم'ا يُحِب ُّ اللهَ وَيَنْهَوْنَهُم ْ عَمّ'ا يَكْرَه ُ اللهُ فَاءذ'ا أَط'اعُوهُم ْ أَحَبَّهُم ُ اللهُ عَزَّ وَجَل َّ؛



آيا مردماني را به شما معرفي كنم كه از سلسلة پيامبران و شهيدان نيستند، ولي داراي مقامات نوراني و بلندي هستندكه همگان به آن غبطه مي ورزند؟ ياران گفتند:آري ! يا رسول الله. فرمودند: آنان كه بندگان خدا را محبوب خدا و خداي بزرگ را محبوب بندگانش مي كنند، حركت آنها در زمين آميخته با نصيحت و ارشاد است . گفته شد: اي پيام آور حق و حقيقت ! معناي جمله دوّم روشن است كه ذات اقدس الهي را معرفي مي كنند ومحبت او را در دلهاي مردم زياد مي گردانند؛ ليكن مفهوم جملة اول براي ماروشن نيست . چگونه بندگان خدا را محبوب او مي گردانند؟



فرمودند: به آنها فرمان مي دهند تا اعمالي را كه خدا دوست دارد، انجام دهند وكارهايي را كه او نمي پسندد، ترك كنند و هنگامي كه مردم به سخنان و ارشادهاي آنهاجامة عمل پوشاندند، خداوند سبحان ، چنين مردمي را دوست مي دارد».







پيامدهاي شوم ترك نهي از منكر



از آنجا كه اين دو فريضة گرانسنگ از اهميت ويژة فردي و اجتماعي برخورداراست ، ترك آن دو نيز پيامدهاي شومي را در بردارد. در اين زمينه به روايات زير توجه فرماييد:



1. تغيير فرهنگ عمومي جامعه : امام صادق (ع) مي فرمايد: روزي رسول خدا(ص)به مردم گفت : چگونه است حال شما، هنگامي كه زنانتان فاسد وجوانانتان فاسق مي شودو شما امر به معروف و نهي از منكر نمي كنيد؟ مردم گفتند: آيا چنين چيزي شدني است ؟پيامبر(ص) فرمود: بدتر از آن خواهد شد؛ چگونه است حال شما، زماني كه به منكر، فرمان مي دهيد و از معروف ، باز مي داريد؟ مردم گفتند: آيا چنين چيزي شدني است ؟ رسول خدا(ص) فرمود: آري ، بدتر از اين نيز رخ خواهد داد؛ چگونه است حال شما، آنگاه كه معروف را منكر و منكر را معروف مي شماريد؟».



2. چيرگي فساد و حاكميت فاسدان ومفسدان .



3. عدم استجابت دعا: امام علي (ع) فرمود: «لا تَتْركُوا الامرَ بِالمعروف ِ والنَّهي َ عَن ِالمُنكرِ، فَيُوَلّي ' عَلَيكم شِرارُكُم ْ ثُم َّ تَدْعُون َ فَلا يُسْتَجاب ُ لَكُم ْ».



4. هرج و مرج اجتماعي و گرفتاري در منجلاب هاي فساد.



5. رخت بر بستن بركات از جامعه : رسول خدا(ص) فرمود: «همواره امت من درميان زيبايي ها و نيكيها هستند، تا زماني كه به معروف ، فرمان دهند و از منكر، باز دارند ودر نيكوكاري ، همديگر را ياري دهند، ليكن هنگامي كه چنين نكردند، بركات از جامعة آنان برچيده مي شود، هرج و مرج در جامعه رواج مي يابد و به گونه اي گرفتار مي شوند كه كسي به ياري آنان نمي شتابد».







بركات احياي امر به معروف



همان گونه كه ترك آن دو، پيامدهاي شومي را در بردارد، احياي آن دو نيز بركات بسيار خوبي را براي فرد و جامعة اسلامي به ارمغان مي آورد. در اين زمينه نيز برخي ازروايات را بررسي مي كنيم :



1. دلگرمي مؤمنان و نگراني كافران : «فمن أمر بالمعروف شدّ ظهور المؤمنين ومن نهي عن المنكر أرغم أنوف الكافرين ».



2. پايداري دين و ضمانت اجرايي براي احكام آن : امام علي (ع) فرمود: «قوام الشريعة الامر بالمعروف و النهي عن المنكر واقامة الحدود».



3. حاكميت زيبايي ها در جامعه : رسول گرامي اسلام (ص) فرمود:«لا تزال امّتي

بخير ما أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و تعاونوا علي البرّ...».



همچنين امام باقر(ع) فرمود: «ان الامر بالمعروف والنهي عن المنكر سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء، فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل ّالمكاسب و تردّ المظالم و تعمّر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر».







توضيح مفهوم و مصداق معروف و منكر



«معروف » از ريشة «عرف » به معناي شناخته شده و «منكر» از اصل «نكر» به معناي ناشناخته است و در فرهنگ ديني نيز به معناي آن رفتار و گفتاري است كه ازديدگاه عقل و نقل مطلوب و پسنديده يا نامطلوب و نكوهيده است . بدين مناسبت شايسته است كه برخي از مصاديق معروف و منكر را از نظر بگذرانيم :



1. معروف فرهنگي : تلاش براي ارتقاي سطح فكري و آگاهي هاي جامعه ، به ويژه نسل جوان ؛ آسيب شناسي هاي فكري و معنوي جوانان ؛ آمادگي در برابر تهاجم فرهنگي دشمن ؛ بيان ويژگي هاي خودي و غير خودي و تعيين مرزها...



2. معروف سياسي : حفظ دستاوردها و ارزشهاي انقلاب اسلامي ؛ دفاع از كيان نظام اسلامي ؛ حضور در صحنه هاي انقلابي ؛ صبر و بردباري در مشكلات انقلاب ؛ حرمت نهادن به قوانين نظام اسلامي ؛ پاسداري از موهبت گرانسنگ ولايت فقيه ...



3. معروف نظامي : جهاد در راه خدا؛ پاسداري از مرزهاي كشور اسلامي ؛ تقويت بنيادهاي دفاعي كشور؛ فراگرفتن فنون نظامي ؛ آمادگي و بسيج همگاني براي دفاع ازنظام اسلامي ...



4. معروف اداري : برخورد شايسته و خداپسندانه با ارباب رجوع ؛ دقت در حفظ بيت المال مسلمانان ؛ داشتن نظم و وجدان كاري ...



5. معروف علمي : بر دانش آموزان عزيز و دانشجويان گرامي ، معلمان و اساتيد آنان واجب است كه در امر آموزش ، بسياربكوشند وفرصت ها را غنيمت بشمرند و آموزه هاي سودمند را در اختيار شكوفايي و تكامل نظام اسلامي قرار دهند. همچنين بر طلاب واساتيد حوزه هاي علميه لازم است علوم الهي را به گونة شايسته به جامعة اسلام عرضه كنند مردم را به حقايق ديني آشنا سازند.



6. منكر سياسي : تحت تأثير تبليغات منفي دشمنان انقلاب قرار گرفتن ؛ نشراكاذيب و پخش شايعه هاي بي اساس ؛ دلسرد و نااميد كردن مردم از نظام و انقلاب ؛بازداشتن مردم از حضور در صحنه هاي سودمند اجتماعي ؛ شرارت و فتنه انگيزي ؛جاسوسي براي دشمنان نظام ؛ حزب گرايي و زير پانهادن منافع ملي ؛ اهانت به نظام ورهبري و ولايت فقيه ؛ ناديده گرفتن خدمات نظام و برجسته كردن كاستي ها؛ حمايت ناآگاهانه يا هوس مدارا نه از فرد يا گروهي خاص ...



(ع). منكر فرهنگي : عقبگرد به سنت هاي دوران طاغوت و احياي مراسم شاهنشاهي مانند چهارشنبه سوري و سيزده بدر و...؛ گرايش به فرهنگ بيگانه ؛ برهنگي فرهنگي و رويكرد به فرهنگ برهنگي ؛ ترويج فساد و بدحجابي در جامعه ؛ ترويج تن پوشهاي مبتذل ...



8. منكر اداري : بي نظمي در كار؛ دزديدن از وقت كاري ؛رشوه گيري ؛ بي حرمتي به مردم و ارباب رجوع ...







شرايط و مراتب امر به معروف و نهي از منكر



دهها آيه از قرآن مجيد، لزوم اين نظارت همگاني را ثابت مي كند؛ ليكن فقيهان بزرگوار، شرايطي را كه برگرفته از مجموع آيات و روايات است ، در وجوب امر به معروف ونهي از منكر ذكر كرده اند كه توجه خوانندگان گرامي را به آنها جلب مي كنيم :



1. مفهوم و مصداق معروف و منكر را بشناسد.



2. احتمال تأثير داشته باشد وگرنه لغو است ؛ ليكن مراد از اثر، اثر نقد و بالفعل نيست ، اگر احتمال دهد كه در آينده ، مؤثر خواهد شد يا از تكرار منكر، پيش گيري خواهدكرد يا در بازدارندگي ديگران اثر خواهد داشت ، يا سبب اتمام حجت بر همگان خواهد شد،نهي از منكر واجب است .



3. تارك معروف و فاعل منكر بر ادامة رفتارش پافشاري داشته باشد وگرنه باصدور يك گناه از فردي و توبه از آن ، ديگران هيچ وظيفه اي ندارند.



4. ضرر و مفسدة بزرگ تري در كار نباشد؛ اين شرط در صورتي است كه ضررجمعي و ديني در ميان نباشد وگرنه بايد اهم و مهم ّ رعايت شود.



5. آمر و ناهي بايد عادل باشد و به گفته هايش عمل كند؛ اين مورد از شرايط كمال است ؛ زيرا بدون آن نمي تواند در ديگران اثر گذار باشد.



در پايان ، شايسته است كه مراتب سه گانة امر و نهي را نيز بازگويم :



1. رفتاري .



2. گفتاري .



3. برخورد عملي .



مرتبة يكم و دوم ، همگاني است ، ولي مرتبة سوم از اختيارات حكومت اسلامي است و بايد زير نظر فقيه عادل انجام شود. از اين رو، بايد سازمان جداگانه اي شكل گيرد وبا نظارت مجتهد عادل ، اين مرحلة مهم نيز عملي گردد.



عن الحسين بن علي (ع): «ألا ترون أن ّ الحق ّ لايعمل به و أن ّ الباطل لايتناهي عنه ، ليرغب المومن في لقاء الله؛ آيا نمي بينيد كه مردم به حق عمل نمي كنند و ازباطل رويگردان نيستند؟ در اين موقعيت حساس ، بر هر فرد با ايماني بايسته است كه بادشمنان دين بجنگد و جانش را در اين راه قرباني كند و به لقاي يار بشتابد.»



پنج . اجراي احكام و حدود ديني و جلويگري از تعطيلي آنها



يكي از وظايف حاكم اسلامي ، اجراي احكام نوراني ديني است ؛ زيرا دين ،مجموعه اي از اعتقادات و اخلاقيات و احكام عملي است كه به وسيلة مردان آسماني ازسوي خداوند بزرگ براي هدايت بشر فرود آمده است . حراست از دين ، وظيفة همگان است ، ليكن رهبران دين ، رسالتي حساس تر و سنگين تر دارند. از اين رو،امام حسين (ع) در لابه لاي سخنانش اين جمله را گوشزد مي كند كه برخي از آنها رابررسي مي كنيم :



الف . در سخنراني سرور آزادگان در منزل «بيضه » آمده است : «أيها الناس !... ألا وان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و أظهروا الفساد وعطلواالحدود و استأثروا بالفي ء وأحلّوا حرام الله وحرّموا حلال الله وأنا أحق ّ ممَّن َ غيّر».



آگاه باشيد! دودمان پليد اميه ، به فرمان شيطان درآمده ، از اطاعت خداي رحمان سرباز زده اند، فساد را اشكار ساخته ، حدود الهي را به تعطيلي كشانده ، في ء ـ بخشي از حق كه مخصوص خاندان پيامبر است ـ را به خود اختصاص داده ، حلال و حرام خدا را جا به جاكرده اند. در اين موقعيت حساس براي تغيير اين همه فساد و منكرات ، كسي شايسته تر ازمن نيست ».



ب . آغازين روز ورود به كربلا پس ازآن كه كاروان نور وايثار در دوم محرم سال 61هجري به كربلا وارد شد و خيمه هايش را برافراشت و در آن جا استقرار يافت ، در نخستين سخنراني خود در جمع يارانش چنين فرمود: «...ألا ترون الي الحق ّ لايعمل به والي الباطل لايتناهي عنه ، ليرغب المؤمن في لقاء الله؛ آيا نمي بينيد كه مردم به حق عمل نمي كنند و از باطل رويگردان نيستند! در اين موقعيت حساس ، برهر فرد با ايماني شايسته است كه با خودكامگان بستيزد و جانش را در اين راه فدا كند تا به ديدار الهي باريابد».



شش . اصلاح طلبي و احياي سنّت نبوي و روش علوي



خدا و رسول و خاندانش از هرگونه فسادي بيزار و هرگونه صلاح و اصلاحي راخواستارند. از اين رو، رويكرد به صلاح و اصلاح طلبي وظيفة هر فرد با ايماني است ، به ويژه رهبران الهي كه همة كوشش هاي آنان در اين مسير، رقم مي خورد. امام حسين (ع)در سخنان نوراني اش ، اين حقيقت را بيان مي كند كه در اين زمينه فقط وصيتنامة آن حضرت را با هم مرور مي كنيم :



«بسم الله الرّحمن الرحيم ، هذا ماأوصي به الحسين بن علي الي أخيه محمد بن الحنفيّه : أن الحسين يشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و ان محمداً عبده و رسوله جاء الحق من عنده وان الجنة حق و النار حق والساعة آتية لاريب فيها و ان ّ الله يبعث من في القبور، وانّي لم أخرج اشرا و لابطراً ولامفسداً ولاظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في أمّة جدي أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيرة جدّي و أبي علي بن ابي طالب ؛فمن قبلني بقبول الحق فالله أولي بالحق ّ و من ردّ علي ّ هذا، أصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم و هر خيرالحاكمين ، و هذا وصيتي اليك يا أخي وماتوفيقي الا بالله،عليه توكلت واليه أنيب ».



امام حسين (ع) پس از بيان عقيده اش دربارة توحيد و نبوت و معاد، اهداف حركتش را چنين برشمرد: «من نه از روي خودخواهي و خوشگذراني و نه براي فساد وستم ، از مدينه حركت كردم ، بلكه تنها هدفم اصلاح مفاسد اين امت ،امر به معروف و نهي از منكر، احياي سنت نبوي و روش علوي است . پس هر كه اين حقيقت را از من بپذيرد ومرا همراهي كند، بي ترديد راه خدا پسندانه اي را در پيش گرفته است و هر كه از من رخ برتابد، در برپايي اين نهضت ، پايداري مي كنم تا خداوند ميان من و اين افراد، داوري كندو او بهترين داوران است . برادرم ! اين است وصيت من به تو و هر توفيقي از خداست ، بر اوتوكل مي كنم و بازگشتم به سوي اوست ».







هفت . اتمام حجت ، بازگويي حقايق و هوشيار ساختن مردم در برابررفتارهايشان



يكي از سياستهاي شوم استكباري ، به غفلت كشاندن مردم از حقايق جاري زندگي است ؛ فردي كه هم ّ و غم ّ او فقط پرداختن به شكم و شهوت باشد و از اصول آزادزيستن و انسان بودن ، باخبر نباشد، حيوانيست كه در سراشيبي سقوط قرار گرفته ، درآستانة درنده شدن است : (أولئك كالانعام بل هم أضل ّ) چنين موجودي براي رسيدن به مقاصد مادي و پاسخ گويي به غرايز حيواني اش ، به هركاري دست مي زند، هرچند كشتن انسان بي گناهي باشد، بلكه بالاتر، گرچه پيامبر يا فرزند او باشد. در چنين موقعيت بحراني است كه بايد به فرياد او رسيد و آگاهي ها و هشدارهاي لازم را براي او بيان كرد تازمينة خروجش از حيوانيت به عالم انسانيت و هدايت به قله هاي سعادت ، فراهم گردد؛دست كم حجت بر او تمام شود كه در صورت گرفتاري به عذاب و كيفر الهي ، هيچ گونه عذرو بهانه اي نداشته باشد. در موارد گوناگون ، از سخنان نوراني امام حسين (ع) اين هدف دنبال شده است كه برخي از آنها را بررسي مي كنيم :



الف . در ميان راه مكه به كوفه ، در منزل «ثعلبيه »، مردي خدمت سيدالشهداء(ع)شرفياب شد و از تفسير اين آيه پرسيد: (يوم تدعوا كل أناس بامامهم ): «روز رستاخيزهر امتي را با امامش فرا مي خوانيم ». حضرت در پاسخ وي فرمود: «امام دعي الي هدي فأجابوا اليه و امام دعي الي ضلاة فأجابوا اليها؛ هؤلاء في الجنة وهؤلاء في النار وهو قوله تعالي : فريق في الجنة و فريق في السعير؛



برخي از رهبران ، مردم را به راه راست فرا مي خوانند و گروهي ، صدايشان رامي شنوند و از آنان پيروي مي كنند وبرخي از پيشوايان ، مردم را به راه كج سوق مي دهند وگروهي نيز به آنان پاسخ مثبت مي دهند، دستة نخست ، در بهشت و طايفة دوم در جهنم هستند. اين حقيقت را خداوند (در آية هفتم از سورة شورا) بيان كرده است كه انسان ها دونوعند، بعضي در بهشت و برخي در دوزخ ».



ب . در همين مكان ، مردي به حضور حضرت شرفياب شد و امام از او پرسيد: اهل كدام شهري ؟ او گفت : اهل كوفه . سخناني ميان آن دو مبادله شد و آنگاه به او فرمود: أماوالله! لو لقيتك بالمدينه لاريتك اثر جبرئيل في دارنا و نزوله بالوحي علي جدّي ، يا أخا اهل الكوفه ! من عندنا مشتقي العلم ، أنعلموا وجهلنا؟ هذا مما لايكون ؛ آگاه باش ! به خداسوگند! اگر تو را در مدينه مي ديدم ، اثر وردّ پاي جبرئيل را در خانة ما و محلي را كه در آن به جدم وحي مي آورد، به تو نشان مي دادم . اي مرد كوفي ! خاندان ما سرچشمة علوم است ،آيا اينان دانايند وما نادان ؟ اين شدني نيست ».







يادسپاري



پيداست كه اين سخنان نوراني امام (ع) در پاسخ شبهاتي بود كه در ذهن آن مردكوفي جا گرفته بود. متأسفانه در منابع حديثي و تاريخي ، از پرسش هاي آن مرد، اثري نيست ، ليكن از پاسخ امام برمي آيد كه او فردي قشري نگر بوده كه حركت حضرت راعليه حكومت به ظاهر ديني يزيد مي دانست ؛ زيرا او يزيد را خليفة مسلمانان مي شمرد ونبرد با او را نبرد با حاكم ديني مي پنداشت ! از اين رو، سرور آزادگان با بر شمردن ويژگي هاي خود وخانواده اش او را با لايه هاي زيرين ديني آشنا كرد وبه او فهماند كه كانون پيدايش دين وفرود آمدن وحي الهي ، خاندان پر بركت رسالت است ، نه دودمان پليد اميه .بنابراين ، شدني نيست كه آنان با حقايق ديني آشنا باشند و بر اساس آنها رفتار كنند، ولي ما چنين نباشيم .



ج . امام حسين وارد منزل «شراف » شد و طليعة سپاهيان كوفه نيز به فرماندهي حربن يزيد رياحي از راه سيد و پيام امير كوفه را به حضرت بيان كرد. آنگاه امام به سخنراني پرداخت و سخنان آگاهي بخش را به آنان فرمود:



«أيها الناس انّها معذرة الي الله واليكم و انّي لم آتكم حتي أتتني كتبكم و قدمت بها رسلكم أن أقدم علينا فانّه ليس لنا امام ولعل ّ الله أن ّ يجمعنا بك علي الهدي ، فان كنتم علي ذلك فقد جئتكم فاعطوني ما أطمئن ّ به من عهودكم و مواثيقكم ، و ان كنتم لقدومي كارهين انصرف عنكم الي المكان الّذي جئت منه اليكم ؛ اي مردم ! اين سخنان من به جهت اتمام حجت بر شماست تا در پيشگاه خداوند نيز مسؤوليتي نداشته باشم .من بي جهت به سوي شما نيامدم ؛ اگر بدين نوشته هايتان وفاداريد، اكنون من آماده ام وشما نيز با من پيماني استوار ببنديد و مرا از همكاري خودتان مطمئن سازيد (تا حكومت ديني را برپا و حكومت يزيدي را سرنگون كنيم ) و اگر از آمدن من ناخرسنديد، من حاضرم به محلي برگردم كه از آن جا آمده ام ».



د. امام به منزل «بني مقاتل » وارد شد و اطلاع يافت كه عبيدالله بن حرّ جعفي نيزهمراه يارانش در آنجاست . وي از دوستداران عثمان بودكه پس از كشته شدن او به دربارمعاويه پيوست و در نبرد صفين نيز در صف سپاهيان شام بود. سرانجام او يكي از راهزنان بنام شد و ثروت فراواني به چنگ آورد. نخست ، حضرت ، حجاج بن مسروق را پيش اوفرستاد تا او را هدايت كند، ولي سودي نبخشيد؛ زيرا او از عزم جزم كوفيان مبني بركشتن فرزند فاطمه (س ) خبر داشت . امام شخصاً در خيمه هاي او حضور يافت و به او فرمود:



«يابن الحرّ! ان ّ أهل مصركم كتبوا الي ّ أنهم مجتمعون علي نصرتي و سألوني القدوم عليهم و ليس الامر علي ما زعموا و أن ّ عليك ذنوباً كثيراً، فهل لك من توبة تمحوبها ذنوبك ؟؛



اي فرزند حر! مردم ديار شما به من نامه نوشتند كه عزمشان را براي ياري من جزم كرده اند و از من خواسته اند كه به سوي آنان بشتابم ، ليكن حقيقت برخلاف نوشته هايشان است و تو در دوران زندگاني ات ، گناهان بسياري انجام داده اي ، آيا قصدپاك شدن از آن گناهان را داري ؟»



عبيدالله گفت : به خدا سوگند! من مي دانم كه هر كس از تو پيروي كند، به سعادت جاويد دست مي يابد؛ ولي احتمال نمي دهم كه ياري من ، به حال تو سودي داشته باشد؛زيرا در كوفه كسي را نديدم كه عزمش را به نصرت تو استوار ساخته باشد. به خدا سوگندت مي دهم كه مرا از اين كار معاف بدار، چون من از مرگ سخت گريزان و هراسناكم و درعوض آن ، بهترين اسبم را به تو هديه مي كنم كه در ميدان جنگ ، بسيار چالاك است .



حضرت در پاسخ فرمود: «أما اذا رغبت بنفسك عنّا فلا حاجة لنا في فرسك و ماكنت متخذ المضلّين عضداً؛ اكنون كه از ما روگرداندي و از نثار جانت ، خودداري ورزيدي ،ما نه به خودت نيازمنديم ، نه به اسبت ؛ زيرا من افراد گمراه را ياور خود برنمي گزينم ».



در پايان افزودند: «انّي أنصحك كما نصحتني ، ان استطعت أن لا تسمع صراخنا ولاتشهد وقعتنا فافعل ، فوالله! لايسمع و اعيتنا أحد و لاينصرنا، الا أكبّه الله في نار جهنم ؛همانگونه كه تو مرا نصيحت كردي ، من نيز به تو نصيحت مي كنم ، اگر خودت را به منطقه دوردستي مي تواني برساني ، كه صداي استغاثه ما را نشنوي و حادثه دلخراش ما را نبيني ،حتما اين كار را بكن . به خدا سوگند! اگر فرياد يارخواهي ما به گوش كسي برسد و او به ياري ما نشتابد، خداوند او را با خواري در آتش جهنم مي افكند»







دو يادسپاري مهم



1. از آنجا كه رهبران الهي در صدد درمان و نجات دادن انسان ها از منجلاب هاي هلاكت و هدايت كردن آنان به سوي چكادهاي برافراشتة سعادت هستند، گاهي شخصاًبه بالين بيمار مي روند وبا آگاهي از آلودگي هاي فراوانش ، به درمان او مي پردازند. از اين رو، حضرت با ياداوري خطاهاي گذشتة عبيدالله، سعي در بازگشت او مي كند؛ حتي با ذكرنام پيامبر و دخترش فاطمه به تحريك احساسات او مي پردازد. اين رفتار حسين (ع)همان اتمام حجت و آگاهي بخشيدن به مردم نسبت به پيامدهاي شوم رفتارشان شمرده مي شود.



2. وقتي امام از هدايت يافتگي او نااميد شد وفطرت خدا جوي او را خموش يافت ،اين پندار دنياگران را كه «هدف ، وسيله را توجيه مي كند» به شدت غلط و باطل شمرد و بااقتباس از آية : (وما كنت متخذ المضلّين عضداً)، اين حقيقت را در گوش جهانيان طنين انداز كرد كه براي رسيدن به هدف مقدس ، از وسيلة پاك بايد مدد جست و اموال دزدي و غارتي يا اهدايي دربار معاويه به كار حسين بن علي نيايد؛ زيرا او در صدد اجراي فرمان الهي وانجام دادن تكليف ديني خود است .







ه. نامه اي از كربلا به مدينه



سرور شهيدان ، پس از استقرار در كربلا، در نامه اي كوتاه به برادرش محمد بن حنفيه و ساير بني هاشم چنين نوشت : «أمّا بعد فكأن َّ الدنيا لم تكن و كأن َّ الاخرة لاتزل ».



«پس از حمد و ثناي الهي ، گويا دنيايي نبوده و ما نيز در اين جهان نبوده ايم وآخرت نيز هماره پايدار و بي زوال است و ما نيز نبود نخواهيم شد».







يادسپاري



اين نامة پر نغز امام از اعتقاد راسخ و ايمان بنيادي او به مبدأ و معاد حكايت مي كند و در اين لحظه هاي حساس و بحراني به فكر نماياندن حقايق جهان هستي به ياران و خويشاوندان است . از زاوية ديد انسان كامل ، دنياي به اين بزرگي ، بسيار كوچك وگذرگاه است و هرچه هست در جهان آخرت است و دلبستگي به آن سبب اشتياق به مرگ و ايثار جان و مال است . پس چنين فرهنگي است ، فرهنگ نوراني عاشورا. عاشوراييان دنيا را هيچ مي انگارند و به لذت هاي آن دل نمي بندندو آن را مزرعه اي براي آخرت خويش مي دانند.



و. دو خطبه در يك روز



امام حسين در نخستين ساعتهاي روز عاشورا كه سپاهيان كوفه را آمادة نبرد ديد،سوار براسب شد و صفوف سپاهش را سامان داد و آنگاه خطاب به كوفيان فرمود: «أيهاالناس ! سمعوا قولي و لاتعجلوا، حتي أعظكم بما هو حق لكم علّي ، و حتي أعتذر اليكم من مقدمي عليكم ، فان قبلتم عذري و صدّقتم قولي و أعطيتموني النّصف من أنفسكم ،كنتم بذلك أسعد و لم يكن لكم علي ّ سبيل ، وان لم تقبلوا منّي العذر و لم تعطوا النصف من أنفسكم ، فأجمعوا أمركم و شُركاءكم ثم لايكن أمركم عليكم غمّة ثم اقضوا الي ّ ولاتنظرون ، ان ّ وليي ّالله، الذي نزّل الكتاب و هو يتولّي الصالحين ؛ اي مردم ! سخنم رابشنويدو در نبرد شتاب نكنيد تا من وظيفة نصحيت كردن به شما را انجام دهم و انگيزة سفرم را بيان كنم ، پس اگر دليل مرا پذيرفتيد و انصاف را پيشة خود كرديد، سعادتمندمي شويد و دست از جنگ برمي داريد؛ زيرا دليلي بر آن نداريد. اگر حرف مرا قبول نكرديدو انصاف به خرج نداديد، آنگاه با يكديگر متحد شويد و انديشة باطلتان را دربارة من عملي سازيد و هيچ مهلتي به من ندهيد؛ ليكن بدانيد كه ولي ّ و پشتيبان من ، آن خدايي است كه قرآن را فرو فرستاده است و اوست مولا و ياور شايستگان ».



وقتي سخنان امام به اين جا رسيد، صداي گريه و ناله هاي زنان و كودكان حرم بلندشد. آنگاه حضرت به برادرش عباس و فرزند ارشدش علي اكبر مأموريت داد تا آنان راساكت كنند و بديشان بگويند كه فعلاً ساكت باشيد؛ زيرا گريه هاي زيادي در پيش روداريد. پس از اتمام حجت بر مردم كوفه و بازگويي حقيقت نامه ها و درخواستهاي آنان ،مطالب مهمي را در تقويت هوشمندي سياسي ـ اجتماعي و پندگيري از اقبال و ادبار دنيارا بدينسان بازگو فرمود: «عباد الله! اتّقوا الله و كونوا من الدنيا علي حذر، فان الدنيا لو بقيت علي احد، لكانت الانبياء احق ّ بالبقاء وأولي بالرضاء وأرضي بالقضاء غير ان الله خلق الدنياللفناء، فجديدها بال ٍ و نعيمها مضمحل و سرورها مكفهر و المرل تلقة والدار تلعة ، فتزوّدوافان خير الزاد التقوي و اتقوالله لعلكم تفلحون ؛ اي بندگان خدا! تقوا پيشه كنيد و ازدنياطلبي بگريزيد. اگر دنيا به كسي وفا مي كرد، يا كسي در آن هميشگي ماندگار بود،بي ترديد پيامبران الهي براي بقا سزاوارتر و جلب رضايت شايسته ترين و تن دادن به چنين حكمي خرسندتر بودند؛ زيرا اين كه خداوند، دنيا را براي فنا آفريده است ،تازه هايش كهنه ، نعمت هاي نابود شدني و شادي هايش به اندوه بدل مي شود، منزلي پست و خانه اي موقت است . پس به هوش باشيد و براي آخرت خود توشه برگيريد؛ زيرابهترين توشة آخرت ، تقوا و خداانديشي است . تقوا پيشه كنيد تا رستگار و كامياب گرديد».



پس از بيان بي وفايي و گذرايي لذايذ دنيوي ، افزودند: «أريكم قد اجمتمعهم علي أمر قد اسخطتم الله فيه عليكم و أعرض بوجهه الكريم عنكم و احل ّ بكم نعمته ، فنعم الرّب ربّنا و بئس العبيد انتم ، اقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول محمد ثم انّكم زحفتم الي ذرّيّته و عترته تريدون قتلهم ؛ لقد استحوذ عليكم الشيطان فانساكم ذكر الله العظيم ،فتبّالكم و لما تريدون ، انالله و انا اليه راجعون ، هؤلاء قوم كفروا بعد ايمانهم فبعداً للقوم الظالمين ؛ شما بر چيزي با يكديگر متحد شده ايد كه خشم خدا را بر شما برانگيخته ،بدين جهت خداوند از شما رخ برتافته ، عذابش را بر شما فرود آورده است . عجب خداي خوبي داريم وعجب بندگاني هستيد كه به طاعت او اعتراف كرديد و پيامبرش راپذيرفتيد، آنگاه براي كشتن خاندان و فرزندانش حمله ور شديد؛ بي ترديد شيطان بر شماچيره گشته ، خداي بزرگ را از ياد شما برده است . واي بر شما، ننگ بر فكر و هدف شما، مااز آن ِ خداييم و بازگشت ما به سوي اوست . خدايا! تو شاهد باش ، اينان مردماني هستند كه پس از ايمان ، كفر ورزيدند، لعن و نفرين بر اين مردم ستمكار باد».



آن گاه براي پاسخ گويي به شبهات افراد ساده لوحي كه بر اثر تبليغات مسموم امويان فريب خورده بودند و حركت حسين بن علي را شورشي عليه مصالح امت و خليفة شرعي و قانوني مي دانستند، جايگاه نَسَبي و شخصيت معنوي خود و خاندانش را بيان كردو با اين سخنان ، ثابت كرد كه حمزه و جعفر، عموهاي فداكار و جان نثار وي و علي بن ابي طالب ـ نخستين ايمان آورندة به خدا و رسول و سردار دلاور در جبهه هاي نبرد عليه كفار ـ پدر او بود و بدينسان هويدا ساخت كه دودمان امويان سلسله جنبانان ضديت بااسلام بودند ومخالفان دين ديروز، امروز، قدرت ديني را در دست گرفته اند.



سخنان امام در ميان كوفيان ، ولوله اي پديد آورد و كم مانده بود كه صداي اعتراض آنان بلند شود؛ ناگهان شمربن ذي الجوش داد زد: او نادان و گمراه است و نمي فهمد كه چه مي گويد! حبيب بن مظاهر در پاسخ وي گفت : تو نادان و گمراهي و سخنان او رانمي فهمي ؛ زيرا خداوند قلبت را مهر و موم كرده است .



سپس امام (ع) سخنان را اين گونه ادامه داد: «فان كنتم في شك من هذا،أتشكون انّي ابن بنت نبّيكم ؟ فوالله ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبّي فيكم و لا في غيركم ؛ ويحكم أتطلبوني بقتيل قتلته او مال استهلكته او بقضاء من جراحة ؛ اگر درسخنان من به ديدة ترديد مي نگريد، آيا شك داريد كه من پسر دختر پيامبرتان هستم ؟به خدا سوگند! در روي كره ي خاكي ، فرزند دختر رسول خدا، كسي جز من نيست . واي برشما! آيا كسي از شما را كشته ام كه به خونخواهي او قصد كشتن مرا داريد يا مالي را نابودساخته ام يا جراحتي بر كسي وارد كرده ام كه مرا قصاص كنيد؟



با اين خطابة حضرت ، سكوت مرگباري بر سپاه كوفه حكمفرما گرديد. آن گاه براي تأييد سخنانش ، چند تن از سرشناسان كوفه را با نام صدا زد و فرمود: يا شيث بن ربعي وياحجار بن ابجر ويا قيس بن اشعث يا يزيد بن حارث ! الم تكتبو اءلي ّ أن قد اينعت الثمار واخضّر الجناب و انّما تقدّم علي جندٍ لك مجنّدة ؛ آيا شما براي من نامه ننوشتيد كه ميوه هارسيده ، درختان سرسبز و خّرم گشته است و در كوفه سپاه آماده اي در اختيار توست ؟».



آنان كه راه گريزي نداشتند، سكوت پيشه كردند و قيس بن اشعث گفت : چرا باپسر عمويت بيعت نمي كني ؟ در اين صورت او با تو به نرمي و مساعدت رفتار مي كند.حضرت بسيار بر آشفت و فرمود: «لا والله! لاأعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا أفّرمنهم فرار العبيد. يا عبادالله! انّي عذت ُ بربّي و ربّكم ان ترجمون ، اعوذ برّبي و بربّكم من كّل متكبر لا يومن بيوم الحساب ».



نه ، هرگز! به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان مي گذارم و نه مانند بردگان ،صحنة نبرد را رها مي كنم . من به پروردگار خويش و شما پناه مي برم از اين كه سخنان مراباور نمي كنيد. به خداي خود و شما پناه مي برم از هر فرد متكبري كه روز رستاخير را باورندارد».







هدايتها و درسهاي سازندگي عاشورا



حماسة شورانگيز كربلا، سراسر درس و عبرت و منشور هدايت است .حماسه اي جاري در همة عصرها و نسل ها، حماسه اي پرشكوه كه حاوي پيامهاي حيات بخش فراواني است . حماسه اي كه درسهايش ، در طول تاريخ ، زندگي سعادتمندانه را براي انسانها، از هر نژاد و هر كشوري ، رقم مي زند. بدين جهت ، برخي ازآنها را از لابه لاي سنت و سيرت و روايات امام حسين (ع) استخراج و با همديگر مرورمي كنيم :







1ـ عزت و افتخار حسيني



(مبارزه با طاغوت و به رسميت نشناختن او، زير بار ذلت نرفتن ؛ در برابر سختيهامقاوم و پايدار بودن ).



*در پاسخ وليد بن عقبه : «أيها الامير! انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و مهبط الرحمة ؛ بنا فتح الله و بنا يختم ، و يزيد رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق ، و مثلي لا يبايع مثله ».



* در پاسخ مروان بن حكم : «انالله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام ،

اذ بليت الامة براع مثل يزيد.»



* در پاسخ برادرش عمراطرف : «والله اعطي الدنيّة من نفسي ابداً و لتلقين ّفاطمة اباها شاكية ما لقيت ذرّيّتها من امته و لاتدخل الجنة احدٌ اذاها في ذرّيّتها».



* در پاسخ برادرش محمد بن حنفيه «يا اخي لو لم يكن في الدنيا ملجأ و لامأوي لما بيعت يزيد بن معاوية »



* پس از ورود به سرزمين كربلا: «فانّي لا أري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين اِلاّ برماً».



* درآغازين نبردهاي عاشورا: «صبرا يا بني الكرام ، فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البؤس و الّضّراء الي الجنان الواسعة و النّعم الدائمة ».



* در دومين سخنراني در روز عاشورا:« الا و ان ّ الدّعي قد ركز بين أثنتين ؛ بين السّلة و الّذلّة و هيهات منّا الذّلّة ، يأبي الله لنا ذلك و رسوله و المؤمنون و حجورُ طابت وطهرت و انوف حميّه و نفوس ٌ أبيّه من ان نؤثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام ».



* پس از جنگ مغلوبه مرحلة عمليات : «اما والله! أحبيبهم الي شي ء مّما يريدون حّتي ألقي الله و أنا مُخضب ُ يدمي ».



* خطاب به فرزندان ابوطالب : «صبراً علي الموت يا بن عمومتي ، صبراً يا اهل بيتي ، والله رأيتم هواناً بعد هذا اليوم ».



2 ـ تسليم فرمان و رضاي خدا شدن



* هنگام وداع با جدش پيامبر(ص):« اللهم ان ّ هذا قبر نبيك محمد(ص) وانا ابن بنت نبيّك و قد حضرني من الامر ما قد علمت و اسئلك يا ذالجلال و الاكرام بحق ّ القبر ومن فيه الاّ اخترت لي ما هو لك رضي و لرسولك رضي ».



* در ديدار با مردي كه از اوضاع نابسامان كوفه گزارش داد: «ان الامر لله يفعل مايشاء و ربّنا تبارك كّل يوم هو في شأن ».



* در پاسخ طرماح بن عدي و عمرو خالد و سعد و مجمع و نافع بن هلال كه پس ازشهادت مسلم و قيس بن مسّهر صيداوي از كوفه گريختند و به امام حسين (ع) پيوستند:«اما والله اني لارجو ان يكون خيراً ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا».



* در واپسين لحظه هاي حيات : «اللهم متعالي المكان ، عظيم الجبروت ، شديدالمحال ، غنُّي عن الخلائق ، عريض الكبرياء، قادرُ علي ما تشاء... صبراً علي قضائك ،يارب ّ لا اله سواك يا غياث المستغيثين ، مالحارب سواك و لا معبود غيرك ، صبراً علي حلمك يا غياث من لا غياث له ».







3ـ لزوم حمايت از دين و ارزشهاي ديني



* در وصيت نامه اش به محمد بن حنفيه : «و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (ص).»



* در نامه اش به مردم بصره :«وانا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيّه ، فان السّنة ّ قداميتت و البدعة قد احييت ».



* سخنراني در جمع حاجيان در مكه : «الحمدلله و ماشاء الله و لاقّوة الابالله و صّلي الله علي رسوله ... لا محيص عن يوم خُط َّ بالقلم ، رضي الله رضانا أهل البيت نصبر علي بلائه و يوفّينا اجور الصّابرين ».



* پس از اداي آخرين نماز عشق : «يا كرام ، هذه الجنّة قد فتحت ابوابها و اتصلت انهارها و ايعنث ثمارها و هذا رسول الله(ص) و الشهداء الذين قتلوا في سبيل الله، يتوقّعون قدومكم و يتباشرون بكم ؛ فحاموا عن دين الله و دين نبيّه و ذّبوا عن حرم الرسول ».



* در وصيت نامه ي الهي سياسي اش به محمد حنفيه : «اريد.... أن اسير بسيرة جدّي و أبي علي بن ابي طالب (ع)».



* حضرت ابوالفضل (ع) هنگام بريده شدن دست راستش : «والله ان قطعتموايميني انّي أحامي ابداً عن ديني ».







4ـ احياي امر به معروف و نهي از منكر



* هنگام وداع مرقد مطهر رسول خدا(ص): «اللهم ان هذا قبر نبيك محمد(ص) واناابن بنت نبّيك و قد حضرني من الامر ما قد علمت ؛اللهم انّي احب المعروف و انكرالمنكر».



* در منزل بيضه : «يا ايها الناس ! ان ّ رسول الله: من رأي سلطاناً جائراً مستحلاًلحرام الله، ناكثاً عهده ، مخالفاً لسنّة رسول الله، يعمل في عبادالله بالاءثم و العدوان ،فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول ، كان حقّاً علي الله يدخله مدخله ... و انا أحق ّ ممّن غيّر».



5 ـ ويژگيهاي رهبر اسلامي و روش حكومتي او



*در پاسخ نامه هاي مردم كوفه : «فلعمري ، ما الامام الاّ العامل بالكتاب و الآخذبالقسط و الدائن و الجالس نفسه علي ذات ».



* در وصيت نامة الهي سياسي اش به محمد بن حنفيه : «اريد ان ... اسير بسيرة جّدي و ابي علي بن ابي طالب ».







6ـ لزوم پيروي از رهبر الهي



* در نامه اش به مردم بصره : «فان تسمعوا قولي اهدكم الي سبيل الرشاد».



* در سخنراني منزل شراف پس از برگزاري نماز عصر با طليعة سپاه كوفه به فرماندهي حربن يزيد رياحي : «اما بعد، ايها الناس ، فانكم ان تتقواالله و تعرفوا الحق ّلاهله ، يكن ارضي الله و نحن اهل بيت محمد(ص) اولي بولاية هذا الامر من هؤلاءالمدّعين ما ليس لهم والسائرين بالجور و العدوان ».



* در سخنراني منزل بيضه يا نامه اي به سران كوفه : «فان اقمتم علي بيعتكم تصيبوا رشدكم فانا الحسين بن علي و ابن فاطمه بنت رسول الله، نفسي مع انفسكم واهلي مع اهليكم لكم في ّ اسوة ».



* در دومين سخنراني امام (ع) در روز عاشورا: «... ما عليكم ان تنصتوا الي ّفتسمعوا قولي و انما ادعوكم الي سبيل الرشاد، فمن اطاعتي كان من المرشدين و من عصاني كان من المهلكين ».



7ـ خطر بي تفاوتي در برابر رهبري



* در پاسخ عبيدالله حّر جعفي كه از هواداران عثمان و از دوستداران معاويه بود: «واني انصحك كما نصحتني ، ان استطعت ان لاتسمع صراخنا و لا تشهد وقعتنا فافعل ،فوالله لا سمع واعيتنا احدٌ و لاينصرنا الاّ اكبّه الله في نار جهّنم ».



* در پاسخ عمروبن قيس مشرفي و پسر عمويش كه به بهانة كثرت اولاد و نابودي اموال و سرمايه ، از پشتيباني امام حسين (ع) گريختند: «انطلقا فلا تسمعا لي واعية ولاتريا لي سواداً. فانه من سمع واعيتنا او رآي سوادنا فلم يجبنا او يغثنا، كان حقا علي اللهعزوجل ان يكبّه علي منخريه في النار».







8ـ قاطعيت در تصميم



* در پاسخ برادرش محمد بن حنيفه كه وي را از حركت به سوي مكه بازمي داشت : «يا اخي ! جزاك الله خيرا، لقد نصحت و اشرت بالصواب ، و انا عازم علي الخروج الي مكه ، و قد تهيّات لذلك انا و اخوتي وبنو اخي و سميعتي و امرهم امري و رأيهم رأيي ».



* پس از تصميم امام حسين (ع) مبني بر حركت به سوي كوفه ، شماري ازسرشناسان مانند محمد بن حنفيه ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن زبير، از او خواستند كه ازتصميم خودش برگردد. حضرت در پاسخ آنان فرمود:«و قد أزمعت ُ علي المسير».



* در پاسخ طرماح بن عدي و چهار نفر از مردان كوفه كه به سپاه نور پيوستند وامام را از حركت به سوي كوفه بازداشتند: ان ّ بيننا و بين القوم عهداً و ميثاقاً ولسنا نقدرعلي الانصراف حتي تتصّرف بنا و بهم الامور في عاقبة ».







(ص)ـ نترسيدن از مرگ و روحيه شهادت طلبي



* در نخستين سخنراني اش در جمع زايران خانة خدا فرمود: «الحمدللهوماشاءالله و لاقوّة الا بالله وصلي الله علي رسوله : خط ّ الموت علي ولد آدم مخط ّ القلادة علي جيد الفتاة و ما أولهني الي أسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف و خير لي مصرع انالاقيه ، كاني بأوصالي تتقّطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا فيملؤن ّ منّي أكراشاجوفا و أجربة شغباً، لامحيص عن يوم خط بالقلم ... من كان باذلا فينا مهجته موطّناً علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا، فاني راحل مصبحاً ان شاء الله»



* امام سجاد(ع) مي فرمايد: شب عاشورا پدرم در ميان خيمه با چند تن از يارانش نشسته بود و «جون » غلام سياه پوست ابوذر به آماده سازي شمشير، مشغول بود، آنگاه پدرم اين اشعار را خواند:



يا دهر اف ّ لك من خليل كم لك بالاشراق والاصيل



من صاحب أو طالب قتيل والدهر لايقنع بالبديل



و انّماالامر الي الجليل وكّل حّي سالك سبيل



«اي دنيا! اُف بر دوستي تو كه صبحگاهان و شامگاهان افراد بي شماري ازدوستانت را به كشتن مي دهي و هيچ قناعت نمي كني و بي ترديد امور انسان در اختيارخداي بزرگ است و هر موجود زنده اي در مسير مرگ حركت مي كند».



آنگاه چشمانم پراز اشك شد و عمه ام زينب 3 با شنيدن اين اشعار، نگران

گرديدو پس از رفتن ياران حضرت ، به خيمة برادرش درآمد و گفت : اي كاش مرده بودم وچنين روزي را نمي ديدم ! اي يادگار گذشتگان و اي پناهگاه بازماندگان ! امشب همة داغهاي مرا تازه كردي .



امام حسين (ع) به خواهرش زينب تسلي داد و پس از سفارش به صبر و پايداري فرمود: «يا أختاه ، تعزّي بعزاء الله و اعملي ان اهل الارض يموتون واهل السماء لايبقون وان ّ كّل وجه هالك الاّوجه الله الذي بقدرته و يبعث الخلق فيعودون وهو فرد وحده ؛ ابي خيرمنّي و امّي خير واخي خير منّي ؛ ولي و لهم ولكّل مسلم برسول الله اسوة ».



* در نزديكي كربلا خواب سبكي بر چشمان امام (ع) چيره شد و ندايي را شنيد كه مي گويد: «اين گروه شبانگاهان در حركتند و مرگ نيز آنان را دنبال مي كند. وقتي بيدارشد، استرجاع كرد و علي اكبر(ع) اين حالت پدرش را ديد و سبب را جويا شدو امام خوابش را به پسر بازگو كرد. آنگاه علي اكبر گفت : «لا أراك الله بسوء ألسنا علي الحق ؟». امام فرمود: ما جز در صراط مستقيم گام نمي نهيم » سپس علي اكبر گفت : «اذا لا نبالي أن نموت محقين ».



* در نخستين گفتمان با ياران پس از نماز صبح روز عاشورا فرمود: «صبرايابني الكرام ،فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البؤس و الضّرّاء الي الجنان الواسطة والنّعم الداعة ؛ فأيّكم يكن ان ينتقل من سجن الي قصر و ما هو لاعدائكم الاكمن ينتقل من قصر الي سجن وعذاب ؛ ان ّ ابي حدّثني عن رسول الله(ص )ان ّ الدّنيا سجن المؤمن وجنة الكافر، و الموت جسر هؤلاء الي جنانهم و جسر هؤلاء الي جحيمهم ، ماكذبت ولاكذبت .







10ـ دنيا گريزي و فريفته نشدن به آن



* عصر پنج شنبه ، نهم محرم الحرام بود كه سپاهيان سيه روي كوفه ، آهنگ حمله به سپاه نور را كردند و امام (ع) به برادرش ابوالفضل (ع) فرمود: «اركب بنفسي انت يا اخي ،حتي تلقاهم ، فتقول لهم مالكم و ما بدألكم وتسئلهم عما جاء بهم ».



جناب عباس (ع) رفت و قصد آنان را جويا شد. اميرشان گفت : از سوي ابن زياددستور جنگ رسيده است . حضرت برگشت و موضوع را به محضر امام (ع) عرضه داشت .آنگاه سالار عابدان فرمود: «ارجع اليهم فان استطعت ان تؤخّرهم الي غدوة و تدفعهم عنّاالعشّية نصلّي لربنّا الليلة ، تدعوه و نستغفره ، فهو يعلم انّي احّب الصلاة و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار».



* هنگام ظهر روزعاشورا عمروبن كعب (ابوثمامة صائدي ) به امام حسين (ع)عرض كرد: وقت نماز ظهر فرا رسيده است دوست دارم آخرين نمازم را به امامت شمابخوانم . حضرت فرمود: «ذكرت الصّلاة جعلك الله من المصّلين الذاكرين ، نعم هذا اوّل وقتها سلوهم ان يكفوا عنا حتي نصلي ».



حصين بن نمير گفت : نماز شما قبول نيست ( زيرا عليه خليفه واميرالمؤمنين شوريده ايد). حبيب بن مظاهر به او گفت : اي نادان ! خيال مي كني نماز تو قبول است ونماز فرزند پيامبر پذيرفته نيست ، آنگاه حصين به وي حمله كرد و سپاهيان كوفه نيز او رابه محاصره در آوردند و سرانجام وي شهيد شد. در نتيجه دو تن از حماسه آفرينان ميدان عشق ، سپر بلا شدند و سالار عشق ، نماز عشق را خواند و پس ازپايان يافتن نماز ،آن دو بابدني خون آلود از تيرهاي دشمن بر زمين افتادند و آن دو سعيد بن عبدالله حنفي و عمربن قرظة انصاري بودند كه امام به آنان فرمود: «انت أمامي في الجنة ، فاقرء رسول الله مني السلام ».



11ـ پيامد شوم خوردن مال حرام



* در دومين سخنراني روز عاشورا فرمودند: «وكلّكم عاص لامري غير مستمع لقولي ، قد انخزلت عطّياتكم ، من الحرام و ملئت بطونكم من الحرام ،فطبع الله علي قلوبكم ، و يلكم الا تنصتون ، الا تسمعون ؟ «همگي سركشي كرده ، به سخنانم گوش نمي دهيد، زيرا بر اثر هداياي حرام و لقمه هاي حرام كه شكمهايتان به آن پر شده ، خداونددلهايتان را مهر و موم كرده است ، واي بر شما چرا ساكت نمي شويد؟







12ـ دنيا گرايي انسانهاي ضعيف الايمان



در نخستين سخنراني امام پس از ورود به سرزمين كربلا:«الناس عبيد الدنيا والدّين لعق ُ علي السنتهم ، يحوطونه مادرّت به معايشهم ، فاذا محصّوا بالبلاء قل ّالديّانون ».







13ـ آزادمردي و غيرت مردانگي



گاهي ياران امام (ع) موقعيت راهبردي داشتند و به سادگي دشمن را مي توانستنداز پا درآورند؛ ليكن آن حضرت از اين عمل نهي كرد و فرمود: «هيچ گاه آغازگر نبردنخواهم شد».



حر بن يزيد رياحي ، نامة عبيدالله بن زياد را دريافت كرد كه بر امام حسين (ع)سخت بگيرد:«جعجع بالحسين حين تقرء كتابي و لاتنزله الا بالعراء علي غير ماء و غيرحصن ».



آنگاه امام (ع) فرمود: «بگذار در بيابان نينوا يا غاضريات فرود اييم ».



حر گفت : «پيك عبيدالله مراقب من است و من اين پيشنهاد شما را نمي توانم بپذيرم .»



در اين هنگام زهير بن قين به امام (ع) گفت : «جنگيدن با اين گروه اندك براي ماآسانتر است ، تا ديگر سواران كوفه نرسيده اند، با اينان بجنگيم ».



امام در پاسخ وي فرمود: «ما كنت لابداهم بالقتال ».



در واپسين لحظه هاي حيات نوراني اش در قتلگاه فرمود: «يا شيعة ال أبي سفيان !ان لم يكن لكم دين ٌ و كنتم لا تخافون المعاد. فكونوا أحراراً في دنياكم و ارجعوا الي أحسابكم ان كنتم عرباً كما تزعمون . أنا الّذي أقاتلكم و تقاتلوني و النساء ليس عليهن ّجناح ٌ، فامنعوا عتاتكم عن التّعرض لحرمي ما دمت حيّاً».



هنگام برخورد با طليعة سپاه دشمن به فرماندهي حر بن يزيد كه خود واسبانشان بسيار تشنه بودند: «أسقوا القوم و ارووهم من الماء و رشِّفوا الخيل َ ترشيفاً».







14ـ تعظيم شعائر الهي



در پاسخ سخنان هوس آميز عبدالله بن زبير در مكه فرمود: «ان ّ بمكّة كبشاً به تستحل ّ حرمتها، فما أحب ّ أن أكون ذلك الكبش و لئن أُقتل خارجاً منها بشبرٍ أحب ّ اءلي ّمن أن أقتل فيها و لئن أقتل خارجاً منها بشبرين أحب ّ الي من أن أقتل خارجاً منهابشبرٍ... ولئن أقتل بالطّف ّ أحب ُّ اءلي من أن أُقتل بالحرم ».







15ـ بيان سنت الهي در رفتار با حق جويان و باطل گرايان



تلاوت قرآن در جمع ياران در شب عاشورا: و لايحسبن الذين كفروا انما نُملي لهم خيرٌ لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اءثماً و لهم عذاب مُهين * ما كان الله ليذر المؤمنين علي ما أنتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيّب .



كثرت و پيروزي ظاهري لشكريان باطل نشان عنايت خدا و قلّت وشكست ظاهري سپاهيان حق نشان بي مهري خدا به آن دو گروه نيست ، بلكه صحنه اي براي ازمون است تا صف نيكان از بدان و جبهة پاكيزگان از آلودگان جدا شودواين پيروزي موقت ، سبب هرچه بيشتر فرو رفتن جنايتكاران در منجلاب فساد وگناه شود تا خداوند يكسره آنان را به عذاب خويش گرفتار سازد؛ همان گونه كه حضرت زينب (س ) درپاسخ عبيدالله بن زياد ملعون كه از پيروزي بر امام حسين (ع)مغرور شده بود، اين ايه را تلاوت كرد و به او هشدار داد كه در انتظار عذاب سهمگين الهي بماند.



* هنگامي كه سخنراني عمومي امام حسين (ع) در روز عاشورا و گفت و گو با عمربن سعد بن ابي وقاص نتيجه اي نداد و او تيري را در چلة كمان گذاشت و به سوي سپاهيان نور، شليك كرد و گفت : پيش اميرتان گواهي كنيد كه نخستين تير را من شليك كردم ، لشكريان كوفه همگي به تيرباران سربازان ميدان عشق پرداختند كه شماري ازآنان شهيد شدند. (و اين حملة عمومي ناميده شد).



آنگاه امام حسين (ع) برخاست و خطاب به ديگر يارانش فرمود: «قوموا ايّها الكرام الي الموت الذي لابدٌ منه . فان ّ هذه السهام رسل ُ القوم اليكم ، فوالله ما بينكم و بين الجنة والنار الا الموت ، يعبر بهؤلاء الي جنانهم و بهؤلاء الي نيرانهم ».



همچنين پس از اداي نماز عشق به اندك ياران باقي مانده فرمود: «يا كرام ، هذه الجنة قد فتحت ابوابها و اتّصلت انهارها و اينعت ثمارها و هذا رسول الله(ص) و الشهداءالذين قتلوا في سبيل الله يتوقعون قدومكم و يتباشرون بكم ؛ فحاموا عن دين لله و دين نبيّه و ذبّوا عن حرم الرسول (ص)».



16ـ دنيا لغزشگاهي خطرناك



امام حسين (ع) در نخستين سخنراني اش در روز عاشورا فرمود: «عبادالله! اتقواالله و كونوا من الدنيا علي حذرٍ. فان ّ الدنيا لو بقيت علي احد أو بقي عليها احدٌ، لكانت الانبياء احق ّ بالبقاء و اولي بالرضاء و ارضي بالقضاء؛ غير ان ّ الله خلق الدنيا للفناء، فجديدهابال ٍ و نعيمها مضمحل ّ و سرورها مكفهرٌ و المنزل تلعة ٌ؛ فتزودوا اءن ّ خير الزاد التقوي ، واتقواالله لعلكم تفلحون .»







17ـ فقط پذيرش ولايت خدا



امام حسين (ع) در نخستين سخنراني اش در روز عاشورا اين آيه را تلاوت فرمود:(اءن ولي ّ الله الذي نزّل الكتاب و هو يتولّي الصالحين )؛ اگر شما مردمان كوفه مرا ياري نمي كنيد، بدانيد كه ولي ّ، سرپرست و ياور من آن خدايي است كه همة انسانها را بافروفرستادن پيامهاي آسماني اش سرپرستي مي كند و ساية لطف و هدايت ويژه اش را برنيكو سيرتان مي گستراند.







يادسپاري



«الصالحين » غير «عملوا الصالحات » است ؛ برخي در پرتو ايمان به مبدأ و معاد،كارهاي شايسته ونيكويي انجام مي دهند، به اين اميد كه پاداش الهي را در آغوش بكشندكه گاهي نيز از اين افراد، كارهاي ناشايستي سر مي زند؛ ليكن برخي ديگر در ساية همت و پشتكارشان ، رويكرد به تقوا و گريز از طغيان چنان اوج مي گيرند كه گوهر ذاتشان ،شايسته و نيكو مي گردد. در حقيقت ، صلاح جز و جان و مقوم ذات آنان مي شود.



18ـ بازبودن راه توبه



هنگامي كه جناب حرّ بن يزيد رياحي ، از عزم راسخ عمر بن سعد با جنگ در برابرفرزند پيامبر(ص) آگاه شد، از سپاهيان كوفه جدا شد و به سوي امام حسين (ع) حركت كرد وعذرخواهي كرد و گفت : «ايا توبة من پذيرفته مي شود؟».



حضرت فرمود: «نعم ، يتوب الله عليك و يغفر لك ؛ آري ، خداوند، توبة تو رامي پذيرد و گناهانت را مي بخشد».







19ـ افزايش مصيبت پذيري در ساية پيوند با خدا



در فرجامين ساعت هاي روز عاشورا كه همة ياران وفرزندان امام حسين (ع) شهيدشدند، حضرت براي اتمام حجت ، نداي «هل من ناصر» را سر داد. وقتي صدا به خيمه هارسيد، صداي گريه و ناله هاي آنان بلند شد، و حضرت به سوي آنان برگشت و به آرامش سفارش كرد. همچنين به خواهرش زينب فرمود: «فرزند شيرخواره ام را به من بده تابراي آخرين بار با او وداع كنم ». آنگاه حرملة بن كاهل اسدي به دستور عمر بن سعد،تيري به سوي آن كودك شيرخوار انداخت و گلويش را هدف گرفت .



خون از گلوي علي اصغر جاري شد و حضرت با دستش آن خون را گرفت و به سوي آسمان پاشيد وفرمود: «هون علي َّ ما نزل بي أنّه بعين الله؛ تحمل اين مصيبت بر من آسان است ؛ زيرا در منظر و پيشگاه خداست ».







20ـ پيروزي خون بر شمشير



هنگام بازگشت آزادگان حماسه افرينان كربلا به شهر مدينه ، ابراهيم ، فرزندطلحه ، با هدف استهزاي امام سجاد(ع) به وي گفت : چه كسي در اين نبرد پيروز شد؟

حضرت پاسخ دندان شكني به او داد و فرمود:



«اذا دخل وقت الصلاة ، فأذّن و اقم تعرف من الغالب ؛ هنگامي كه وقت نمازمي شود، اذان و اقامه بگو تا فرد پيروز را بشناسي (يعني آن كه نامش در بالاي مأذنه ها وبر سر زبانهاست ، پيامبر خداست ».







عبرتهاي عاشورا



از بررسي و تحليل همه جانبة فاجعة كربلا بر مي آيد: عواملي كه در پيدايش آن نقش بسياري مهمي داشت ، بدين قرار است :



1. ضعف آگاهي و بينش اسلامي ؛



2. ضعف ايمان و باورهاي ديني ؛



3. كم رنگ شدن معنويت ؛



4. افول غيرت ديني ؛



5. رويكرد به دنياگرايي و گريز از آخرت جويي ؛



6. كنار زدن وصاياي پيامبر دربارة ثقلين (قرآن و عترت ).



پس اكنون كه به فضل الهي و همت مردم ، نظام امامت و ولايت در ايران اسلامي برپا شده است ، براي پيشگيري از تكرار تاريخ ، به اين موارد با ديدة عبرت بنگريم و ازظاهر حماسة كربلا به باطن آن عبور كنيم ، و اين حقايق مشكل را به خوبي دريابيم ونسل جوان را از اين خطرها آگاه سازيم و براي تقويت بنيادهاي فكري ، عقيدتي ،باورهاي ديني ، پررنگ ساختن معنويت در جامعه ، فروزان ساختن مشعله هاي غيرت ديني ، آخرت طلبي و گسستن از دنيا و دل نبستن به زرق و برق آن ، نصب العين قرار دادن سفارش رسول خدا(ص) دربارة ثقل اكبر و كبير و عملي ساختن رهاوردهاي آسماني آن دو،بيش از پيش بكوشيم تا به لطف الهي شاهد پيروزي مطلق را در آغوش كشيم و اين نظام اسلامي را به پرچمدار اصلي اش حضرت بقية الله الاعظم ـ روحي فداه ـ بسپاريم و درركاب مهرتاب او براي رشد و شكوفايي اسلام ناب نبوي (ص)، بكوشيم و جان ناقابل خودرا فدايش سازيم .