بازگشت

انگيزه ها و اهداف ِ نهضت عاشورا


مقدمه



امام حسين (ع) مشعل دار چراغ هدايت ونجات دهندة امت از گمراهي و ضلالت است .



امام حسين (ع) كشتي نجات است و معلم سعادت انسان هاست و اين نه حرف مابلكه فرموده منجي عالم بشريت حضرت رسول اكرم (ص) مي باشد. امام حسين (ع) قيامي آتشين و حركتي توفنده عليه شرك و كفر و فساد و فحشاء و كج فهمي و انحراف ، نفاق وبي ديني آغاز كرد و راهي نافع براي همة آزادانديشان در اعماق جامعه تاريك بشريت گشود و فريادي رسا بر بلنداي قله رفيع شهادت سر داد و تشنگان حقيقت را از كوثر زلال مرام خونين خود سيراب و سيه رويان دنياپرست را به خاك مذلّت نشانيد.



امام حسين (ع) احياگر اصيل نبوي و سيرة صحيح علوي و ويرانگر كاخ هاي اموي و بيدادگر انسان هاي دنيوي و تجلي گر بينش عميق زندگي اخروي بود.



امام حسين (ع) آزاده اي از تبار آزادگان و معصومي از نسل پاك پيامبراسلام (ص) ورهبري بيدار و ايثارگري واقع گرا و اسوه اي آشكار و اسطوره اي هميشه در تاريخ و زنده اي جاودانه و مؤمني كه از جان و مال و عزيزان دست كشيده بود.



امام حسين (ع) غوغايي خاموش نشدني در جهان برپا نمود و آتش عشق عاشقان خدا را برافروخته و تجليات والاي الهي را در سينه ها افكنده و راه اصيل اسلامي را به روي مردم گشوده است .



امام حسين (ع) رهروي صديق براي گذشتگان تاريخ سراسر افتخار مومنان واقعي بوده است .







«شهادت » يك ارزش بزرگ



شهادت يكي از ارزش هاي بزرگ و از عوامل مهم ّ كمال و رستگاري انسان محسوب مي شود. اعتلا و سلامت و سعادت جامعه و تأمين حيات جاودانه همة ارزش هاي والا در پرتو اين ارزش بزرگ تحقق مي يابد و خون هاي مطهّر شيفتگان شهادت پاسدار همه نيكي ها و تداوم بخش راه صائب همة انبيا و امامان و مصلحان وانقلابگران راه خدا مي گردد.



كسي كه در راه احياي دين و استقرار تعاليم مقدّس اسلام و تحقق آرمان هاي والاي انسان در جامعه كشته شود «شهيد» نام مي گيرد.



شهيد در مسير رشد و كمال معنوي به عالي ترين درجات و مراتب نائل مي آيد و ازمقام و منزلتي بس بزرگ نزد پروردگار عالم برخوردار مي گردد.



قرآن كريم مي فرمايد: «به كساني كه در راه خدا كشته مي شوند مرده نگوييد، بلكه آنان زنده اند ولي شما درك نمي كنيد».



هم چنين مي فرمايد: «كساني كه در راه خدا كشته شدند، مرده نپنداريد بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند».



آنان به فضل و رحمتي كه از جانب خدا نصيبشان شده است ، شادمانند و به آن مؤمناني كه هنوز به آنان نپيوسته اند و بعداً در پي آنان به راه آخرت خواهند شتافت ، مژده مي دهند كه از مردن هيچ نترسيد و از خوف نداشتن متاع دنيا، هيچ غم مخوريد و آنان رابه فضل و نعمت خدا بشارت مي دهند.



در آيات ديگري به پاداش بزرگ و عظيم جهادگران راه خدا كه براي تحقق آرمان هاي الهي در خون خويش غوطه ور شدند، اشاره مي فرمايد كه به عنوان نمونه در آية ذيل مي فرمايد:



«كسي كه در راه خدا جهاد كند و كشته شود و يا پيروز گردد؛ ما پاداش بزرگ به اوعطا خواهيم كرد».



با استفاده از آيات مزبور و ساير آياتي كه در موضوع شهادت و مقام و منزلت بزرگ شهيد نازل شده است ، پاداش شهيد و شأن و درجه و مرتبه او زندگي و حيات جاودانه وابدي اش هرگز با حيات دنيوي قابل مقايسه نيست و انسان تا به آن مقام عظيم نائل نيايد، به درك و بينش درستي دست نمي يابد. احاديث و روايات فراواني نيز ازپيامبراكرم (ص) و ائمّة اطهار: دربارة ارزش بزرگ شهادت و مقام شهيد نقل شده است .



پيامبرگرامي اسلام (ص) مي فرمايد: «بالاتر از هر عمل نيكي ، باز عمل نيكوي ديگري وجود دارد، مگر شهادت در راه خدا، كه بالاتر از آن هيچ عمل نيكويي وجودندارد».



در روايتي ديگر مي فرمايد:



«هيچ قطره اي نزد خدا محبوب تر از خون شهيدي كه در راه خدا ريخته شودنيست .» براي شهدا درجات و امتيازهاي خاصي قرار داده شده كه بدين وسيله علاوه برپاداش بزرگي كه به آنان داده مي شود با اين امتيازها شأن و مقامي بلند مي يابند وبه گونه اي ديگر از آنان قدرداني و تجليل مي شود. يكي از اين امتيازها اين است كه برخلاف ساير افراد از شهدا سؤال و جواب قبر نمي شود و وقتي از رسول اكرم (ص) دربارة علت برداشته شدن آزمايش و سؤال و جواب در قبر و برزخ از شهيد سؤال مي شود، در پاسخ مي فرمايد: «شهيد در زير برق شمشيري كه در بالاي سرش بوده ، آزمايش خود را باموفقيت انجام داده است ».



امتياز ديگر شهدا اين است كه پس از پيامبران و علماي و دانشمندان بزرگ الهي كه در قيامت حق شفاعت ديگران را دارند، شهيدان نيز از اين مقام بهره مند مي باشند.



آنچه باعث مقام رفيع و منزلت خاص شهيدان شده ، نقش مهمّي است كه آنان باخون خويش در جامعه ايفا مي نمايند. شهدا با خون پاك و مقدّسشان رگ هاي بي جان جامعه را حيات مي دهند و از سكون و جمود و مردگي رهايي مي بخشند.



جهاد مقدّس شهيد و خون پاكي كه در اين راه به زمين ريخته مي شود عامل بقاي جوامع انساني و تداوم ارزش هاي مقدّسي است كه انسانيت و شرف و عدالت و آزادي درپرتو آنها جان و رمق مي گيرند و استمرار مي يابند.



شهيد چون شمع مي سوزد و با نور خويش ظلمات و تاريكي هاي زندگاني بشر راروشن مي كند و راه رشد و سلامت و سعادت جامعه انساني را صاف و هموار مي سازد.







جلوه هايي از شوق و علاقه به «شهادت » در تاريخ اسلام



«شهادت » به دليل نقش خاصي كه در رشد و كمال معنوي انسان و تحقق هدف مقدّسي چون تقرّب به درگاه حضرت پروردگار و كسب خشنودي و رضايت او به عهده دارد، همواره آرزوي بزرگ پيامبران و ائمّه و اولياء و صالحين و مؤمنين بوده است . آنان شيفته حضرت حق ّ و آرزومند وصال محبوب بوده و شهادت را نزديك ترين راه جهت نيل به اين مقام بلند دانسته و همواره از خداوندمتعال درخواست رسيدن به اين فيض بزرگ راداشته اند.



زندگي سراسر جهاد و مبارزه اين بزرگان هميشه با عشق به شهادت سپري مي شده و همواره با اميد به تحقق اين هدف مقدّس و در انتظار رسيدن لحظه اي كه جامه تن را بدرند و قفس جسم را بشكنند و به ملكوت اعلي پرواز آغاز نمايند، روزشماري مي كردند. جهت آماده شدن زمينه هاي لازم براي ورود در بحث اصلي و بررسي نقش شهادت در نهضت امام حسين (ع) از ميان تمام جلوه هاي فراوان عشق به شهادت درتاريخ اسلام ، به ذكر چند نمونه اكتفا مي كنيم :



1 ـ پيامبران همه در آتش عشق به شهادت مي سوخته اند و سرانجام اكثر آنان به آرزوي خويش مي رسيده و با شهادت في سبيل الله در جوار رحمت حق مي آرميده اند.امامان شيعه نيز عاشقان شهادت بوده اند و در سخنان و دعاهاي آنان به وضوح اين عشق و علاقه مشاهده مي شود و اينان نيز سرانجام به آرزوي بزرگ خويش نائل آمده اند. دراين جا به اشتياق وصف ناپذير حضرت علي بن ابي طالب (ع) به شهادت در راه خدا اشاره اي مي كنيم .



در سخنان حضرت علي (ع) شوق به مرگ و شهادت در راه خدا موج مي زد. اين سخن زيبا از اوست :



«همانا من مشتاق لقاي پروردگار خويشم و دوستدار شهادت ».



و در سخني ديگر مي فرمايد: «به خدا سوگند كه علاقه و انس فرزند ابوطالب به مرگ و شهادت ، بيش از علاقه كودك به پستان مادر است ».



حضرت علي (ع) هميشه در تب شهادت مي سوخت و در انتظاري شيرين براي نيل به اين مقصود بزرگ به سر مي برد. پس از پايان يافتن جنگ احد كه حضرت علي (ع)دلاورانه عليه دشمن جنگيد، با مشاهدة پيكر غرق به خون حضرت حمزه (ع) و برخي ديگر از اصحاب و ياران كه به شهادت رسيده بودند، حضرت احساس ناراحتي مي كند و ازاين كه او نيز به فيض شهادت نرسيده ، مغموم و محزون مي شود. وقتي غم و ناراحتي خويش را با پيامبراكرم (ص) در ميان مي گذارد، پيامبر(ص) او را به شهادت در آينده بشارت مي دهد و مي فرمايد: «به تو مژده مي دهم كه شهادت به دنبال توست ». حضرت علي (ع)خوشحال مي شود و آرام مي گيرد و هم چنان در انتظار شهادت باقي مي ماند.



پس از گذشتن مدتي مولا علي (ع) به علت تأخير در شهادتش نگران مي شود وديگربار از پيامبراكرم (ص) مي پرسد: «اي فرستادة خدا! مگر در جنگ اُحد، آن گاه كه گروهي از مسلمين شهيد شدند و اين توفيق نصيب من نشد، و اين بي توفيقي سخت برمن گران آمد، شما به من نفرمودي كه تو را مژده مي دهم كه شهادت به دنبال داري ؟»رسول اكرم (ص) پاسخ داد: «آنچه گفته ام به طور قطع محقق مي شود؛ ولي آن گاه صبر وشكيبايي تو چگونه است ؟» حضرت علي (ع) مي گويد: «اي فرستادة خدا! اين از مواردصبر و شكيبايي نيست ، بلكه از موارد مژده و شكر و سپاس است ».



اميرالمؤمنين (ع) همچنان سال هاي سال در انتظار شهادت مي سوخت و در اوج بي وفايي مردم و برخوردهاي غيرانساني آنان با او، چندبار اين واقعيت را اعلام مي نمايدكه اگر اميد و طمع به شهادت نداشتم يك روز را با چنين مردمي دوست نداشتم زندگي كنم .



2 ـ پيروان دين مبين اسلام نيز تحت تأثير آثار و بركات ايمان به خدا در آرزوي شهادت و نيل به مقام قرب الهي به سر مي برده اند. تاريخ اسلام مشحون است ازصحنه هاي جهاد و مبارزه خالصانه اين پاكان و عشق و علاقه وصف ناپذيرشان به شهادت در راه خدا.



به نمونه هاي برگزيده اي از تاريخ صدراسلام توجه مي كنيم :



«عمروبن جموح » مردي بود كه پايش مي لنگيد و طبق حكم صريح قرآن جهاد براو واجب نبود او با آن كه چهار فرزندش را به جنگ در راه خدا در ركاب رسول اكرم (ص)فرستاده بود و عذر شرعي داشت ، دلش مي خواست به جهاد برود. خويشاوندان عمرو او رااز رفتن به جهاد منع مي كردند و متذكر مي شدند كه تو اولاً عذرشرعي داري و ثانياً چهارفرزند دلاورت در جنگ شركت مي كنند. او يادآور مي شود به همان دليل كه فرزندانم آرزوي سعادت ابدي و بهشت جاويدان دارند من هم دارم و مي خواهم به فيض شهادت نائل آيم . خويشاوندان عمرو اصرار مي ورزند و سرانجام عمرو نزد رسول خدا(ص) مي رود ومي گويد: «خويشاوندانم مي خواهند مرا در خانه حبس كرده و نگذارند در جهاد شركت كنم ، به خدا قسم آرزو دارم با اين پاي لنگ به بهشت بروم .»



رسول اكرم (ص) به او يادآور مي شود كه : «اي عمرو! آخر تو عذر شرعي داري ، خدا تورا معذور داشته است ، بر تو جهاد واجب نيست .» عمرو اصرار مي ورزد و سرانجام رسول اكرم (ص) مي فرمايد: «مانعش نشويد! بگذاريد برود، آرزوي شهادت دارد. شايد خدانصيبش كند!».



3 ـ «خيثمه » و «سعد» پدر و پسري هستند كه هردو در آرزوي شهادت به سرمي برند و براي رفتن به جبهه و شهادت در راه خدا آرام و قرار ندارند. اين دو با هم بر سراين موضوع كه يكي بماند و يكي به جبهه برود با هم گفتگو مي كنند و هردو دلشان مي خواهد كه در خانه نمانند و راهي نبردگاه حق و باطل شوند.



سعد مي گويد: «پدرجان ! اگر حساب بهشت و نيك بختي جاوداني در بين نبودحتماً ترجيح مي دادم تو به جنگ بروي و من مي ماندم ، اما چه كنم كه آرزومندم در اين راه شهيد شوم ...». خيثمه پاسخ مي دهد: «در عين حال پسرم ! لطف كن و بگذار من بروم و توكنار همسر خود و براي مواظبت از زن ها بمان و آرام بگير.»



سعد پيشنهاد پدر را نمي پذيرد و پدر مي گويد: «پسرم ! چاره اي نيست . بايد يكي ازما دونفر بماند، پسر كه نمي تواند از فيض حضور در جبهه جنگ و نيل به سعادت بزرگ شهادت محروم بماند، به پدر پيشنهاد قرعه كشي مي كند، قرعه براي رفتن به جبهه ورويارويي با سپاه خصم و كشتن و كشته شدن . پدر پيشنهاد پسر را مي پذيرد و قرعه كشي مي شود و قرعه به نام سعد در مي آيد».



سعد به جبهة جنگ مي رود و به آنچه در اشتياق آن مي سوخت دست مي يابد و به درجة والاي شهادت نائل مي آيد. اما پدر چه كند؟! او نيز مشتاق شهادت است ، او نيز درانتظار فرارسيدن روزي است كه به سوي محبوب بال و پر گشايد. سعد در جنگ «بدر» به شهادت رسيده و اينك جنگ احد در پيش است . پدر سعد كه جز به جانفشاني و شهادت در راه خدا نمي انديشيد، به رسول خدا(ص) چنين عرض مي كند:



«... با آن كه در جنگ بدر، بسيار آرزومند بودم تا شركت كنم ، با پسرم قرعه كشيدم كه قرعه به نام او درآمد و خداوندمتعال شهادت را نصيب او فرمود، من هم سخت مشتاق شهادت بوده و هستم . ديشب پسرم را در خواب ديدم كه در ميان باغ ها و جويبارهاي بهشت مي خراميد و به من مي گفت پيش ما بيا و در بهشت با ما و همراه ما باش كه آنچه را خداوند وعده داده بود، همه را حق يافتيم .



به خدا سوگند مشتاق رفاقت با پسرم در بهشت شده ام . من سالخورده ام واستخوان هايم پوك شده است و ديدار خدا را سخت دوست مي دارم .



اي رسول خدا! از خدا بخواه كه شهادت و ديدار سعد را در بهشت به من روزي فرمايد.»



رسول اكرم (ص) دعا مي كند و خيثمه در جنگ احد به آرزوي بزرگ خويش نائل مي آيد و غرق در خون پاكش مي شود و به ديدار محبوب مي شتابد.



4 ـ «عمير» نوجواني است كه مشتاق حضور در ميادين رزم و وصول به مقام رفيع شهادت در راه خداست . عمير مي داند به دليل سن ّ كمي كه دارد رسول اكرم (ص) او را به ميدان نبرد نخواهد برد. اكنون سپاه اسلام عزم حركت به سوي نبردگاه را دارد. «عمير»خود را در گوشه و كنار پنهان مي كند. برادرش اين صحنه را مشاهده مي نمايد و از اومي پرسد: «چرا چنين مي كني ؟!» عمير در پاسخ به برادر مي گويد: «مي ترسم پيامبر مرا از

نوجوانان بشمارد و برگرداند، من سخت مشتاق شركت در جنگ و وصول به شهادت هستم ».



پيامبراكرم (ص) متوجه عمير مي شود و دستور مي دهد تا او برگردد. عمير چنان گرية سوزناكي سر مي دهد كه پيامبر بر او رحمت مي كند و اجازه مي دهد تا در جنگ شركت نمايد. عمير كه شانزده سال بيشتر نداشت ؛ با شوقي وصف ناپذير به جبهه رفته و به فيض شهادت مي رسد و به آرزوي خويش نائل مي آيد.



در تاريخ اسلام از اين صحنه ها فراوان يافت مي شود.







انگيزه ها و اهداف نهضت عاشورا



امام حسين (ع) عابد شب ، زاهد دهر و شير غرّان عرصة پيكار در گرماگرم صحنة كارزار در برابر منافقان بدتر از كفّار در كمال عزّت ، افتخار، سربلندي و اقتدار بوده وشخصيتي متعلق به جهان آزادگان است و اختصاصي به قوم عرب و مكتب اسلام و ملت شيعه ندارد. او به ابديّت پيوسته و الگوي مبارزان در تمامي تاريخ است . و از همين جهت است كه متفكران آزادانديش جهان بدون توجّه به مرام و مكتب دين و مذهب خود،كلماتي روشن و گويا پيرامون شخصيت بزرگ و جهاني امام حسين (ع) بيان داشته اند تا به جايي كه گاندي احياگر و انقلابي بزرگ هندي و رهبر مبارزات آزادي طلبانه مردم هندعليه استعمار فرتوت ِ بريتانياي كبير صريحاً اعلام مي كند كه من چيز تازه اي براي مردم نياورده ام ، اگر بخواهيد هند را نجات دهيم واجب است همان راه حسين بن علي رابپيماييم . يعني راه نجات ، همان خط مبارزاتي حسين بن علي (ع) رهبر بزرگ شيعيان مي باشد.



محمدعلي جناح مي گويد: «براي حسين ممكن بود زندگي خود را با تسليم شدن

به اراده يزيد نجات بخشد، اما مسئوليت بزرگ پيشواي اسلام اجازه نمي داد كه يزيد را به عنوان خليفه بشناسد... در روي ريگ هاي تفتيده روح حسين فناناپذير برپاست .»



و اينك برگ سبزي تقديم صحنة سرخ كربلا مي شود. كاري كوچك و اندك دربرابر بزرگي و عظمت حركت ايثارگرانه امام حسين (ع) و ياران فداكار او. با اميد قبولي وپذيرش از جانب آن حضرت .







1) توقف گاه هاي امام و همراهان والا مقام آن حضرت (ع):



توقف گاه ها:



1 ـ تنعيم . 2 ـ ذات عرق . 3 ـ حاجر. 4 ـ خزيمه . 5 ـ زرود. 6 ـ ثعلبيه . 7 ـ ذباله . 8 ـبطن عقبه . 9 ـ شراف . 10 ـ بيضه . 11 ـ زهيمه . 12 ـ غريب الحاجانات . 13 ـ بني مقاتل .14 ـ نينوا.







2) روزشمار تاريخ :



1 ـ مرگ معاويه : روز 15 ماه رجب سال 60 هجري . 2 ـ خروج امام حسين (ع) ازمدينه : روز يكشنبه دو روز مانده به آخر ماه رجب سال 60 هجري . 3 ـ ورود امام حسين (ع)به مكّه : شب جمعه سوّم ماه شعبان سال 60هجري . 4 ـ حركت حضرت مسلم (ع) به نمايندگي از طرف امام حسين (ع) از مكّه به سوي كوفه : روز 15ماه رمضان سال 60هجري . 5 ـ قيام مسلم در كوفه ؛ روز سه شنبه 8 ذيحجه سال 60هجري . 6 ـ شهادت مسلم در كوفه ؛ روز چهارشنبه 9 ذيحجه سال 60هجري . 7 ـ خروج امام حسين (ع) از مكّه به سوي عراق : روز سه شنبه 8 ذيحجه سال 60هجري . 8 ـ ورود امام حسين (ع) به سرزمين كربلا: روز دوّم محرّم سال 61 هجري . 9 ـ شهادت امام حسين (ع)؛ روز دهم محرم سال 61 هجري .



3) آغاز نهضت :



«صراحت در بيان هدف » حضرت امام حسين (ع) از اوّل بدون هيچ ترس و واهمه و ملاحظه كاري ، هدف از قيام خود را بيان نمود و بدون هيچ گونه مصلحت انديشي به بيان علت و انگيزه مخالفت با حكومت جائرانة يزيدبن معاويه پرداخت و اهميت قضيه وقتي معلوم مي شود كه بدانيم امام (ع) حتي قبل از حركت از مدينة منوّره و در حالي كه به ظاهردر اختيار عُمّال بني اميّه مي باشد، موضع اصولي خود را اعلام مي كند:



وقتي كه وليد در خلوت از امام حسين (ع) براي بيعت با يزيدبن معاويه دعوت به عمل آورد، حضرت صريحاً نظر خود را بيان فرمود و اين اظهارات در حالي بيان مي شد كه هنوز مردم كوفه امام را به سوي خود دعوت نكرده بودند.



حضرت در پاسخ وليد فرمود:



«ما اهل بيت پيامبر و منبع رسالت و محل آمد و رفت و مراجعة ملائكه و وسيلة نزول رحمت خدا هستيم و آغاز و خاتمه هر چيز از ما مي باشد و يزيد شخصي مشروب خوار، آدم كش و فاسق است و آشكارا معصيت مي كند و كسي چون من با شخصي چون او بيعت نخواهد كرد».



ملاحظه مي شود كه امام حسين (ع) بدون هيچ ملاحظه كاري و سياسي بازي دراولين عكس العمل خود امكان بيعت با يزيد را صريحاً نفي مي كند و بي پرده ضعف يزيد رابرمي شمارد و عدم صلاحيت او را براي حكومت و در نتيجه عدم رسميت حكومت وي رااعلام مي كند و انگيزه حركت و قيام خود را بر زبان مي آورد. البته واضح است كه بيان هدف و نهضت از ابتدا و حتي قبل از آغاز حركت ، نشان ِ اصالت آن ايده و مرام است وامكان تحريف آن هدف و انگيزه به كلي از بين مي رود، مخصوصاً اگر در طول راه و درمراحل مختلف قيام پيوسته به آن هدف اشاره شود و اين امر در نهضت كربلا به خوبي مشهود است .



صبح آن شبي كه استاندار مدينه از امام حسين (ع) تقاضاي بيعت براي يزيد كرد،مروان بن حكم در كوچه اي به امام برخورد نمود و به عنوان نصيحت عرض كرد كه من خيرخواه شما هستم و صلاح مي دانم كه با يزيد بيعت كنيد كه اين كار به نفع دين و دنياي شما مي باشد.



امام حسين (ع) در پاسخ او مطالبي را بيان فرمودند و هدف قيام و حركت توفندة خود را به صراحت اعلام كردند و فرمودند:



«اينك بايد فاتحة اسلام را خواند؛ زيرا مسلمانان به فرمانروايي يزيد گرفتارشده اند...! آن گاه مشروعيت حكومت بني اميه را زير سؤال برده و آن را قويّاً نفي مي كند و ازجدش پيامبر اسلام (ص) نقل مي كند كه حكومت و خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است .»



ايشان مي فرمايد:



«از پيغمبر شنيده ام كه اگر روزي معاويه را در بالاي منبر من ديديد او را به زيرآوريد».



با اين سخن مشروعيت حكومت پدر و برادرش را كه با معاويه به جنگ و ستيزپرداخته اند بيان كرده و در حقيقت اعلام مي كند كه اينك همان راه برادرم حسن (ع) وپدرم علي (ع) و در واقع راه و رسم جدم پيامبر اسلام است كه من مي پيمايم و اين بهترين بيان براي انگيزه نهضت و قيام او مي باشد. اين اعلان جنگ با يزيد و نفي پذيرش سلطه او از طرف امام معصوم زمان است و جالب است كه اين موضوع را تا لحظة شهادت وپايان ظاهري مبارزة قهرمانانه خود حفظ نموده و حتي قدمي از مواضع الهي خودعقب نشيني نكرد.



امام حسين (ع) تصميم به خروج از مدينه گرفته و عازم سفر مي شود و قبل ازحركت دو بار به زيارت مرقد مطهر رسول خدا(ص) رفته و منظور خود از قيام را، رواج خير ونيكي و معروف و انهدام پايه هاي فساد و منكرات ذكر نموده و در حالي كه خطاب به رسول خدا مي كرد تصميم خود را مبني بر مقاومت و مبارزه تا سرحدّ شهادت اعلام داشت .







4) مقاومت در برابر مخالفت ها:



از اولين لحظه اي كه هدف امام حسين (ع) بر ديگران معلوم شد، مخالفت ها باحركت آن حضرت شد. عده اي از دوستان و بستگان به عنوان خيرخواهي و به منظورحفظ جان امام (ع) و بعضي ديگر از مخالفت ها به جهت رسيدن به اهداف و اغراض شيطاني خود، آن امام معصوم را از مبارزه منع مي كردند.



اينك به نمونه هاي از اين مخالفت ها اشاره مي شود:







1 ـ مخالفت دوستان :



الف ـ عمر أطراف خدمت حضرت آمده و عرض كرد كه برادرم امام حسن (ع) به من خبر داده كه مخالفت تو با يزيد به قتل تو منجر مي شود و لذا شما از اين سفر ومخالفت با حكومت منصرف شويد تا از كشته شدن مصون بمانيد.



حضرت به او فرمود كه من هم از شهادت خود خبر دارم و پدرم مرا از كشته شدن دراين راه مطلع كرده است . امام حسين (ع) حتي جزئيات بيشتري از شهادت و محل دفن خود را به عمر گفت و در حقيقت مخالفت صريح خود را با تقاضاي خيرخواهانه برادرش اعلام كرد و بيان كرد كه قيام و حركت من با توجه و آگاهي به عاقبت راه مي باشد.



ب ـ ام سلمه وقتي كه از حركت امام مطلع شد به حضورش آمد و او را از رفتن منع كرد و خبر از شهادت امام در اين راه داده و حزن و اندوه خود از مسافرت امام (ع) را اعلام نمود. حضرت در پاسخ اظهارات او فرمود: «اي مادر! من هم از عاقبت اين سفر و شهادت

خود و اسارت زن و فرزندانم مطلع هستم و مي دانم كه ياوري براي آنها نخواهد بود». واين جا نيز امام حسين (ع) با نهايت احترامي كه براي همسر پيامبر قائل است مخالفت خود را با پيشنهاد او اعلام مي كند و تصميم قاطع خود را بر حركت و قيام با علم به آنچه پيش مي آيد بيان مي نمايد.



ج ـ محمدحنفيه نيز خدمت برادر آمد و گفت : تو عزيزترين مردم نزد من هستي ومن تشخيص مي دهم كه خير و صلاح در توقف شما در شهري دور از دسترسي يزيدمي باشد، يا به شهري دوردست برويد و يا در نقطة معيني اقامت نكنيد؛ بلكه پيوسته تغيير مكان بدهيد.



البته منظور محمدحنفيه از تقاضاي فوق اين بود كه امام (ع) تا مدتي مخفيانه زندگي كند تا به اندازة كافي ياور و حمايت كننده جمع آوري نموده و بعد به جنگ باحكومت يزيد برخيزد و هرگز هدفش ممانعت از مبارزة امام (ع) با يزيديان نبود و اين امراز سخناني كه با حضرت مطرح كرد به خوبي معلوم مي شود.



امام حسين (ع) مخالفت خود را با اين توصيه نيز ابراز داشت و ضمن قدرداني وسپاسگزاري از نصيحت و خيرخواهي برادرش فرمود كه من چاره اي جز مبارزه با يزيدنداشته و بايستي اين حركت الهي را آغاز كرده و به قيامي خونين برخيزم . سپس با بياني قاطع اعلام مي دارد كه حتي اگر در تمام كرة زمين با همة وسعتي كه دارد؛ پناهگاه وياوري نداشته باشم به اين مبارزه و نبرد مي پردازم و هرگز زير بار يزيد و بيعت با اونخواهم رفت .



د ـ عبداللهبن عباس به حضور انورش رسيده و نگراني خود را از شهادت حضرت دراين مبارزه به عرض امام رساند و از ايشان تقاضا نمود كه يا در مكه بماند و يا به يمن كه در ميان كوه ها محصور و داراي امنيت بيشتري نسبت به ساير مكانها مي باشد برود تا از

شرّ حكومت جائر در امان باشد؛ ولي امام حسين (ع) تصميم قطعي خود را بر ادامة حركت و مبارزه با طاغوت زمان اعلام نمود و فرمود:



اي پسرعمو! مي دانم كه نسبت به من خيرخواه و مهربان هستي ؛ ولي من بايد اين مسير را طي كرده و راه را به انتها برسانم .



هـ ـ عبداللهبن زبير هم امام را در مكه ملاقات كرده و از ادامة حركت و مبارزه به اين شكل بازداشته و تقاضاي تجديدنظر در مواضع امام را نموده و از حضرت خواست كه در مكه بماند. امام حسين (ع) در پاسخ وي عزم خود را در مورد حركت و ادامة مبارزه اعلام نمود و خبر از شهادت خود داده و فرمود:



«نمي خواهم به خاطر من به خانة خدا حمله و بي احترامي شود، و من در طف و بركناره فرات كشته مي شوم ».



و ـ عبداللهبن جعفر نامه اي به امام حسين (ع) نوشت و آن را به وسيله دو فرزندش عون و محمد به حضور امام ارسال داشت و در آن نامه حضرت را قسم داد كه از آن سفرمنصرف شود؛ زيرا بيم كشته شدن امام در اين راه وجود داشت كه در آن صورت اميرمؤمنان و نور خدا خاموش مي شود.



امام حسين (ع) در پاسخ بيان داشت كه : «من رسول خدا(ص) را در خواب ديده ام وآن خواب را به كسي نخواهم گفت و در آن خواب ، مأموريت مهمي به من محوّل شده كه حتماً بايد آن را تعقيب كنم ».







2 ـ مخالفت دشمنان :



الف : اولين مخالفت با حركت امام حسين (ع) از ناحية مروان بن حكم ابراز شد و اوگفت كه من خيرخواه تو هستم و خير و صلاح شما را در بيعت كردن با يزيد مي دانم و اين كار در حقيقت به نفع دنيا و آخرت شما مي باشد؛ اما حضرت با كلامي بسيار قوي و كوبنده پاسخ داد كه : «اگر يزيد حاكم باشد؛ بايد فاتحة اسلام را خواند. يعني اگر من قيام نكنم ،ديگر اسلامي باقي نخواهد ماند و براي حفظ اسلام و شريعت محمدي (ص) چاره اي جزمبارزه عليه حكومت جائر وجود ندارد.



ب : عبداللهبن عمر نيز خدمت امام حسين (ع) رسيد و امام را از اين قيام منع كرد وگفت : چون مردم با يزيد بيعت كرده و درهم و دينار هم در دست او مي باشد و قدرت هم دارد و لذا صلاح است كه با او سازش و بيعت كنيد و من مي ترسم اگر با او مخالفت كنيد؛كشته شويد و گروهي از مسلمانان نيز قرباني شوند.



پس از سخنان نسبتاً مفصّل عبدالله، امام (ع) در پاسخ او فرمود:



«دنيا حقير و پست است ، مگر نمي داني كه بني اسرائيل در چندساعت هفتادپيامبر را كشتند و بعد در بازار به خريدوفروش پرداختند، گويا هيچ اتفاقي نيفتاده است ؟ولي بالاخره خدا انتقام گرفت و آنها را به سزاي اعمال خود رسانيد. اي عبدالله! دست ازياري من برندار.



در اين بيان نه تنها تصميم قطعي خود را مبني بر ادامة حركت جهادي اعلام مي كند؛ بلكه خبر از عاقبت راه نيز مي دهد و سعي مي دارد كه عبدالله را نيز به راه هدايت بكشاند.



امام حسين (ع) با اين چند جمله به عبدالله فهمانيد كه در راه حق و مبارزه باطاغوت نبايد از كشته شدن هراسيد و من اين راه را مي پيمايم ؛ اگرچه مي دانم كه اين قيام به كشته شدن من و يارانم منجر مي شود؛ ولي در نهايت ، پيروزي با ماست و خدا انتقام مارا از دشمنان و قاتلان و مخالفان ما خواهد گرفت .



ج : عمروبن سعيد، استاندار مدينه امان نامه اي براي امام حسين (ع) نوشت و براي حضرت به مكه فرستاد و تقاضاي انصراف امام از تصميم به مسافرت عراق را نمود ولي امام ، آن تقاضا را نيز رد كرد.



انگيزه قيام در كلام امام (ع)



از لابه لاي كلمات امام حسين (ع) و نامه هاي آن حضرت به خوبي مي توان به هدف و انگيزه آن قيام مقدس و نهضت الهي پي برد و به نظر مي رسد كه بهترين بيان براي ارائة انگيزه و فلسفه اي براي نهضت عاشورا همان سخنان گهربار و صريح و روشن امام (ع) مي باشد كه ذيلاً به بعضي از علل قيام كربلا كه برگرفته از سخنان خودامام حسين (ع) است ، فهرست گونه اشاره مي كنيم :



1 ـ عدم صلاحيت يزيد براي رهبري جامعة اسلامي به خاطر اعمال زشت وناشايست او در قتل افراد بي گناه ، شرب خمر، ارتكاب فسق و فجور علني و امثال آن .



2 ـ حرمت خلافت اسلامي بر خاندان ابوسفيان كه اشخاصي فاسد و فاسق هستند و مخصوصاً يزيد كه به مراتب پست تر و فاسق تر از معاويه بود.



3 ـ عشق و علاقة امام حسين (ع) به رواج خوبي ها و بيزاري و نفرت او از فسق وفجور و منكرات ايجادشده توسط حكومت بني اميه .



4 ـ مساوي بودن قبول بيعت با يزيد و به رسميت شناختن او با خواري و ذلت وزبوني براي امام (ع) كه كشته شدن را به مراتب شرافتمندانه تر از آن مي داند.



5 ـ تعلق گرفتن ارادة خداوندمتعال و دستور او بر لزوم تحقق اين قيام و كشته شدن حسين و فرزندان و يارانش و به اسارت رفتن خانوادة آن حضرت .



6 ـ اين قيام ، امتحان و آزمايش است بر اينكه آيا امت اسلام فرزند پيامبر خود رادر سختي و وضع دشواري كه پيش مي آيد؛ ياري مي كند يا نه .



7 ـ زنده كردن سيرة رسول الله(ص) و روش علي بن ابي طالب (ع) در جامعة اسلامي .



8 ـ اصلاح مفاسد امت و نهي آنها از منكرات و مبارزه با نابساماني هاي ضداسلامي و ضدانساني حكومت يزيد و امربه معروف و خوبي ها و كمالات انساني وگسترش عمل اسلامي .



9 ـ نيل به پيروزي و نابودي بني اميه و خاتمه دادن به ظلم و جور آنها گرچه بعد ازشهادت .



10 ـ از بين بردن بدعت هايي كه به اسم دين رايج شده است .



11 ـ دستور پيامبر(ص) مبني بر وجوب مبارزه با حاكم ظالم كه فساد را رواج مي دهد.



12 ـ ظاهرشدن زشتي ها، سركوب فضايل ، سايه افكندن و خواري بر زندگي مردم .



13 ـ عدم عمل به حق و عدم دوري از باطل در جامعه .



موارد فوق و ده ها نمونه ديگر به همراه ادلّه واضح و غيرقابل ترديد نقلي و عقلي همه گوياي اين واقعيت است كه حسين بن علي (ع) از پايان راه و انتهاي مسير كه جزپاياني خونرنگ ندارد؛ كاملاً مطلع بود و هيچ گونه شك و ترديد در اين باور راه ندارد.



اين در حالي است كه پيروزي بر قواي طاغوت زمان از نقطه نظر امام (ع) امري مطلوب بوده و در صورت فراهم آمدن مقدمات موردقبول حضرت قرار مي گرفته است ؛ ولي شهادت هم پايه و عدل پيروزي است و در منطق اسلام هردو براي انسان مسلمان آفرين است ؛ اگرچه در درازمدت ، زيرا هميشه خون بر شمشير پيروز بوده و خواهد بود وامام حسين (ع) با علم به خطرات موجود در راه براي عينيت بخشيدن به كمالات عالي انساني و معيارهاي والاي معنوي در جامعة اسلامي ، در آن راه گام نهاد و خون مطهرخويش را در آن راه نثار و درسي فراموش نشدني به شيفتگان خود و پيروان اسلام ورهروان خونين سرش ، سايه افكند.

كمال قبادي