بازگشت

امام حسين عليه السلام و احياي دين (2)






آسيب شناسي باورهاي ديني در عصر امام حسين عليه السلام



عصر امام حسين عليه السلام با آفات و آسيب هاي گوناگوني در باورهاي ديني مواجه بود و «آسيب شناسي باورهاي ديني » نقش مهمي در شكل گيري جريان نهضت عاشورا داشت كه در اينجا به خاطر اهميت آن نسبت به ساير آسيب شناسي ها و اين كه آسيب هاي اعتقادي، ريشه و منشا آفات و آسيب هاي ديگر است، به ذكر برجسته ترين آنها مي پردازيم. (16)



آسيب هاي وارده بر باورهاي ديني را مي توان به دو دسته تقسيم كرد:



1. آسيب هاي ايجابي (آنچه در اسلام و از اسلام نيست، به آن نسبت داده شود)،



2. آسيب هاي سلبي (آنچه در اسلام بوده متروك و مهجور گردد) .



برخي آسيب هاي ايجابي و سلبي وارد بر دين و باورهاي ديني عبارت بودند از:



1. ظهور خوارج با عقايدي مخصوص به خود،



2. تكفير منكران خلافت خلفا به عنوان يك اصل ديني،



3. اعتقاد به قدر (اختيار مطلق)،



4. ترويج تفكر جبري،



5. شيوع مرجئه گري و...



در اين مقاله براي اختصار، به ذكر دو نمونه اخير از آسيب هاي ايجابي و سلبي (جبرگرائي و مرجئه گري) حادث شده در آن دوره، كه در سرنوشت اسلام بهطور عموم و به ويژه در شكل گيري حادثه كربلا نقش به سزايي داشته، اكتفا شده، تحقيق بيش از اين به توفيقي ديگر موكول مي شود.



ترويج انديشه هايي همانند «تفكر مرجئه » مي توانست در توجيه اعمال ناشايست مسلمانان نقش مؤثري داشته باشد؛ چرا كه از يك سو به آنان آزادي عمل مي داد كه هر خلافي را به راحتي مرتكب شوند و در عين حال احترامشان نيز در بين توده مردم محفوظ بماند.



همچنين ترويج اين انديشه در بين مردم مي توانست از بروز بسياري از قيام ها و حركت هاي مردمي جلوگيري نمايد. بنابراين در سايه چنين تفكري، حاكمان بني اميه مي توانستند دست به هر گناه و جنايتي بزنند و مردم نيز هيچ عكس العملي از خود نشان ندهند. اين انديشه هنگامي كه در كنار انديشه جبرگرايان قرار مي گرفت بر ابعاد پيامدهاي ويرانگر آن افزوده مي شد؛ انديشه «جبر»، به كلي از انسان سلب مسئوليت مي كرد و تفكر «ارجا»، اسلام و ايمان هر جنايت پيشه اي را تضمين مي نمود!



آسيب شناسي در بُعد ايجابي



يكي از موارد بسيار حاد آسيب در جامعه ديني امام حسين عليه السلام گرايش توده مردم به مسلك «جبر» بوده است. آنچه مجموعا از تاريخ اسلام روشن مي شود اين است كه مسلمانان صدر اسلام با اعتقاد راسخي كه به «قضا و قدر» داشتند، اين تعليم را آن چنان دريافت كرده بودند كه در نظرشان با تسلط خودشان بر سرنوشتشان منافاتي نداشت و مساله تغيير و تبديل سرنوشت و اين كه خود اين تغيير و تبديل ها نيز جزو «قضا و قدر» است نزد آنها امري مسلم بود؛ از اين رو، اعتقاد محكم آنان به سرنوشت، آنها را به سوي «جبرگرايي » نكشانيد و آنان را بي حس و لا قيد بار نياورد.



آنها ضمن فعاليت هاي شگفت آور و متكي به نفس كم نظيرشان، همواره از خداوند بهترين «قضا» را طلب مي كردند، چون متوجه بودند كه در هر موردي انواع «قضا و قدرها» هست، بنابراين از خدا بهترين آنها را طلب مي كردند، ولي از آغاز حكومت امويان «قضا و قدر» مرادف «جبر» و عدم آزادي و تسلط بي منطق يك قدرت نامرئي بر انسان و اعمال و افعال او معرفي شد.



رسوخ اين باور در اذهان مسلمانان پيامدهاي بسيار خطرناك و ناگواري به همراه داشت كه موجب ركود و انحطاط آنان گرديد. با اين بينش انحرافي اگر شخصي مثل يزيد بر جامعه حاكم مي شود خواست خدا تلقي مي گردد! و اگر مردم مدينه را قتل عام مي كند و به خانه خدا هجوم مي برد نيز خواست خدا معرفي مي شود و... .اين يكي از آسيب هايي بود كه در عصر امام حسين عليه السلام گريبانگير عقايد مردم شده بود تا آنجا كه وقتي به عمربن سعد،قاتل امام حسين عليه السلام اعتراض مي شود كه چرا حكومت ري را بر كشتن پسر عمويت برگزيدي، عمر در جواب مي گويد:



«كانت امور قضيت من السماء و قد اعتذرت الي ابن عمي قبل الواقعة فابي الا ما ابي، (17) اموري از جانب خداوند قطعيت يافته، و من قبل از وقوع حادثه كربلا مراتب را به پسر عمويم گفتم و از وقوع آنها عذرخواهي كردم. او هيچ گاه حاضر نشد بيعت را بپذيرد.



آسيب شناسي در بُعد سلبي



يكي ديگر از موارد آسيب بر باورهاي ديني در عصر امام حسين عليه السلام كه دين را به كلي از محتوا تهي كرد، شيوع تفكر «مرجئه گري » بود كه موجب جدا شدن «عمل » از حوزه «ايمان » گرديد. يكي از معاني «ارجاء»، «تاخير انداختن » است و وجه تسميه پيروان اين تفكر به «مرجئه » نيز از همين باب است.



مرجئه را از اين جهت به اين اسم خوانده اند كه بين «عمل » و «ايمان » جدايي قايلند و معتقدند كه عمل در حقيقت ايمان شرط نشده است و مرتبه عمل بعد از مرتبه ايمان قرار دارد. به عقيده آنها مؤمن كسي است كه لفظا يا قلبا به اسلام گرايش داشته باشد؛ از اين رو، بين ايمان پيامبر صلي الله عليه و آله و ايمان ظاهري تارك الصلاة يا هر عياش و آلوده به انواع منكرات كه فقط به زبان ايمان آورده است هيچ فرقي قايل نيستند و هر دو را مؤمن مي دانند.



در نامه امام حسين عليه السلام به مردم بصره مي خوانيم:



« من شما را به سوي كتاب خدا و سنت پيامبرش فرا مي خوانم. آگاه باشيد كه سنت ها نابود شده و بدعت ها آشكار شده و شما اي مردم اگر با من همراه شويد و ندايم را پاسخ مثبت گوييد، من به راه روشن ديانت رهنمونتان خواهم كرد.»



نقش امويان در گسترش مرجئه



بر اساس حقايق مسلم تاريخي، خلفاي بني اميه افرادي فاسق و فاسد بودند و مردم نيز بر اين حقيقت كاملا آگاهي داشتند و خلفاي اموي نيز قادر به كتمان فسق و فجور خود نبودند. از اين رو ترويج انديشه هايي همانند «تفكر مرجئه » مي توانست در توجيه اعمال ناشايست آنان نقش مؤثري داشته باشد؛ چرا كه از يك سو به آنان آزادي عمل مي داد كه هر خلافي را به راحتي مرتكب شوند و در عين حال احترامشان نيز در بين توده مردم محفوظ بماند.



همچنين ترويج اين انديشه در بين مردم مي توانست از بروز بسياري از قيام ها و حركت هاي مردمي جلوگيري نمايد. بنابراين در سايه چنين تفكري، حاكمان بني اميه مي توانستند دست به هر گناه و جنايتي بزنند و مردم نيز هيچ عكس العملي از خود نشان ندهند. اين انديشه هنگامي كه در كنار انديشه جبرگرايان قرار مي گرفت بر ابعاد پيامدهاي ويرانگر آن افزوده مي شد؛ انديشه «جبر»، به كلي از انسان سلب مسئوليت مي كرد و تفكر «ارجا»، اسلام و ايمان هر جنايت پيشه اي را تضمين مي نمود! با رواج چنين انديشه هايي بود كه فردي مانند يزيد بن معاويه توانست در ظرف مدت كوتاه حكومت سه ساله اش، مرتكب بزرگترين جنايات شود و توده مسلمانان نيز سكوتي مرگبار را اختيار كنند. يزيد در اولين سال حكومتش، «حسين بن علي عليهماالسلام» را به همراه اصحابش با فجيع ترين وضعي به شهادت رساند و خانواده اش را به اسارت برد. در سال دوم، واقعه «حره » را آفريد كه در جريان آن بسياري از اصحاب و ياران پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به شهادت رسيدند و به سربازان خود اعلام نمود كه به مدت سه روز آزادند در مدينه - حرم امن رسول الله صلي الله عليه و آله - هر آنچه بخواهند انجام دهند! و آنان نيز در اين مدت هر آنچه از قبايح و جنايات ممكن بود مرتكب شدند! و در سال سوم نيز خانه خدا را به منجنيق بست و آتش زد و ويران كرد.



عوامل بنيادين احيا



بحث مهم ديگري كه در زمينه «احياگري » مطرح مي شود اين است كه عوامل و اركان احيا در جامعه ديني چه چيزهايي هستند؟ در اين بخش از مقاله به تحليل و بررسي اين موضوع مي پردازيم. (18) اگر هر جامعه اي را بتوان به «عوام » و «خواص » (اعم از حكمرانان، دانشمندان و روشنفكران) يا «رهبران » و «مردم » تقسيم نمود، در احياي جامعه، سؤال اساسي كه از آغاز جاي طرح دارد، اين است كه براي احياي جوامع از كجا بايد آغاز كرد، از رهبران، نخبگان يا از مردم و بدنه جامعه؟ در اينجا حداقل سه پاسخ قابل فرض است كه اتفاقا هر سه نيز طرفدار دارد.



1. اين بزرگان و رهبران و نوابغ و قهرمانانند كه نقش اصلي را در جامعه دارند و در تاريخ نيز همين افراد نقش عمده را به عهده دارند؛ بنابراين طبيعي است كه «احيا» بايد از رهبران و از بالا شروع شود. در اين نظريه نقش مردم چندان جدي گرفته نمي شود.



2. نظريه دوم درست در مقابل ديدگاه فوق بر اين است كه تاريخ، شخصيت ها را به وجود مي آورد؛ يعني نيازهاي عيني اجتماعي است كه شخصيت خلق مي كند. از ديدگاه اينها مردان بزرگ «علامت » هستند نه «عامل » و افراد و شخصيت ها جز تجلي گاه روح جمعي چيز ديگري نيستند. از ديدگاه طرفداران اين مكتب، احيا بايد از مردم و از بدنه جامعه شروع شود.



امام حسين عليه السلام پس از تصميم به قيام و تشخيص امر خدا و احساس وظيفه براي مبارزه با دستگاه غاصب يزيد، قاطعانه وارد عمل مي شود، به طوري كه درخواست افراد مخلص و بزرگواري مانند ابوبكر عمر بن عبدالرحمن مخزومي، عبدالله بن عباس و محمد بن حنفيه نيزنمي توانند او را از تصميمش منصرف سازند و او با اراده اي استوار، حركت الهي خويش را براي رسيدن به اهداف والا و مقدسش آغاز مي كند.



3. گروه سوم براي «تغيير» هم به نقش رهبري و هم به اوضاع محيطي هر دو توجه دارند و ميزان موفقيت رهبر را به توان وي در ايجاد سازگاري بين نيازهاي رواني خود و نيازهاي اجتماعي جامعه وابسته مي دانند. در اينجا كار «احيا» به هر دو بخش سازنده يك جامعه يعني «رهبري » و «مردم » مربوط است، همان طور كه در مقابل، انحطاط جوامع نيز به بي كفايتي نخبگان و بي تحركي و ركود آحاد جامعه مربوط مي شود. از نگاه «ديني » نظريه سوم مورد تاييد و تاكيد است. در قرآن ضمن اين كه انبيا و اوليا قهرمانان داستان ها و تاريخ هستند و نقش اساسي را بر عهده دارند؛ اما اين قهرمان ها به زبان قوم و در حد فهم آنها سخنمي گويند (ابراهيم عليه السلام)و هرگز خود را از توده ها و مردم جامعه بي نياز نمي بينند و در كنار محور بودن انبيا در قرآن، «ناس » هم اصالت دارد. از اين رو است كه در قرآن مجيد حداقل، 240 بار «ناس » به كار برده شده كه اين فراواني كاربرد بر همين موضوع دلالت دارد، به عنوان شاهد در قرآن مجيد سخن از رسول براي مردم (نساء / 79) خانه خدا براي مردم (بقره / 125) آيات الهي براي مردم (بقره / 187) و حتي خداي مردم (سوره ناس) و...به ميان آمده است.



حاصل اين كه براي احيا و اعتلاي جوامع از ديدگاه ديني هم رهبران، قهرمانان، الگوهاي زنده، با نشاط و حركت آفرين لازم است و هم توده مردم بايد آگاه و بيدار شده و همراه خواص احياگر اقدام كنند والا حركت احياگرانه خواص با شكست مواجه خواهد شد.



شاهد اين مدعا نهضت حسيني است. امام حسين عليه السلام حركت و نهضت خود را در همان اولين گام با جوشش، خروش،وفرياد آغاز نمود؛ به عنوان مثال پس از اين كه در مسجد مدينه، دعوت وليد والي مدينه به حضرت و زبير مي رسد، اولين جمله اي كه امام عليه السلام به كار مي برد اين است كه «قد ظننت ان طاغيهم قد هلك (19)؛ گمان مي كنم طاغوت آنها هلاك شده است. »



در همين جمله كوتاه اولا، معاويه را با مفهوم طاغوت تعبير مي كند كه مفهومي مذموم است و نشان از طغيان حاكم دارد و ثانيا، براي مرگش، مفهوم هلاكت را بهكارميبرد.



در نامه امام حسين عليه السلام به مردم بصره مي خوانيم:



«انا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه صلي الله عليه و آله فان السنة قد اميتت و ان البدعة قد احييت و ان تسمعوا قولي و تطيعوا امري اهدكم سبيل الرشاد(20)؛ من شما را به سوي كتاب خدا و سنت پيامبرش فرا مي خوانم. آگاه باشيد كه سنت ها نابود شده و بدعت ها آشكار شده و شما اي مردم اگر با من همراه شويد و ندايم را پاسخ مثبت گوييد، من به راه روشن ديانت رهنمونتان خواهم كرد.»



احياي سنت كه به تعبير امام عليه السلام"مرده است"، خود ممكن است در نظر برخي برگشت به عقب [«سلفي گري »] (مثل حركت هاي امثال وهابيون) و حاصل آن ركود باشد، اما تفسيري كه حضرت در قول و فعل از احياي سنت مي دهد، محيي و اعتلابخش است. سنت نبوي و علوي در قالبي مطرح مي شود كه جامعه راكد را به حركت در مي آورد. از اينجا مي توان فهميد كه اولا اگر سنتي عناصر لازم را براي حركت بخشي و اعتلادهي نداشت، بازگشت به آن نيز نتيجه اي جز اماته و انحطاط جوامع در پي ندارد. ثانيا، اگر سنتي عناصر لازم حيات بخش را داشته باشد ولي تفسيري جامد و خشك از آن ارائه گردد، باز صرف بازگشت به سنت، حلال مشكل جامعه نيست، پس هم بايد سنت عناصر حيات بخش داشته باشد و هم تفسير تحرك زا و متناسب با عصر از آن صورت پذيرد. حال ببينيم سيره امام از احياي سنت چگونه طرح و تفسير مي شود.



اگر بتوان از جمله ويژگي هاي هر حركت حيات بخش و احياگر را «ارادي بودن » عمل دانست، يعني نقش انتخاب و اختيار و گزينش در هر عملي بيشتر باشد، ارزش عمل بيشتر مي شود و صبغه انساني به خود مي گيرد. امام عليه السلام در شب عاشورا كه به حسب ظاهر بايد تمام تلاشش بر آن باشد كه نيروهاي موجود را تهييج و تحريك، و براي حفظ روحيه آنها عمل كند و سخن بگويد، چنين مي فرمايد:



«آگاه باشيد كه من فردا مورد هجوم اين دشمنان قرار خواهم گرفت، بنابراين شما را آزاد مي گذارم تا هر چه زودتر از اين سرزمين دور شويد و هيچ مسئوليتي بر شما نيست. اكنون سياهي شب همه جا را فرا گرفته، از آن به عنوان مركب استفاده كنيد. هر يك از شما دست يكي از افراد خاندان مرا بگيرد و با خود همراه ببرد. آري شما در اين تاريكي به اين سو و آن سو پراكنده شويد و مرا با اين لشگر انبوه واگذاريد، چرا كه آنان تنها با من كار دارند.»(21)



آري اين حد بالايي از انتخاب و اختيار براي حركت احياگرانه و شهادت طلبانه است كه ارزش نهضت حسيني را افزايش مي دهد كه حتي با سلب مسئوليت رهبري نسبت به آنها، به اهداف عالي پايبند ماندند و حيات را نه در زندگي ذليلانه دنيايي، كه حيات واقعي را به پيروي از امامشان مرگ عزيزانه يافتند.



گرچه در باب اين كه نخبگان و رهبران و خصوصا امام حسين عليه السلام قول و فعلش سراسر حيات بخش بوده و شواهدي فراوان مي توان در اين راستا مطرح نمود، ولي به مقتضاي اختصار مقاله فقط به نمونه و شاهدي كه نهضت حسيني را داراي اهداف فطري معرفي مي كند، اشاره مي شود.



وقتي قصد تعرض به خاندان حسين عليه السلام شد، امام عليه السلام فرمود:



«ويلكم يا شيعة آل ابي سفيان! ان لم يكن لكم دين و كنتم لاتخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم (22)؛ واي بر شما، اي پيروان آل ابوسفيان! اگر دين نداريد و از عالم آخرت نمي هراسيد، لااقل در اين دنياي خود آزاد باشيد.»



در اينجا اهداف حيات بخش نهضت احياگرانه حسيني، گستره خود را مي نماياند كه جداي از دستورهاي ديني و قالب هاي مذهبي در چارچوب عزت، انسانيت و جوانمردي است و اگر كسي حتي در قالب ديني نگنجيده است ولي به قالب انسانيت پايبند باشد، به طور طبيعي با اين نهضت همراه خواهد شد.



خصوصيات رهبري امام حسين عليه السلام در احياي دين



افرادي كه در طول تاريخ به احياگري پرداخته اند انسان هاي استثنايي، بي نظير يا كم نظيري بوده اند كه داراي خصوصيات ويژه اي بودند. و همين خصوصيات بوده كه آنها را از ديگران متمايز ساخته و منشا اثر نموده است. در اين قسمت به چند ويژگي مهم در نحوه رهبري احياگران در جامعه اسلامي بهخصوص رهبري نهضت عاشورا اشاره مي كنيم كه از سيره پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام استفاده مي شود. (23)



1- رهبري بر اساس بصيرت



سنت الهي دعوت بر اساس بصيرت و آگاهي است، اما"سنت مشركان" دعوت بر اساس جهل است. در اين زمينه خداوند متعال، خطاب به پيامبرش مي فرمايد:



«قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني و سبحان الله و ما انا من المشركين (24)؛ اي رسول ما، امت را بگو، طريقه من و پيروانم همين است كه خلق را به خدا با بينايي و بصيرت دعوت كنم و خدا را از شرك و شريك منزه دانم و هرگز به خداي يكتا شرك نياورم .»



در حوزه رهبري هم به اين صفت توجه شده است، به طوري كه رهبر جامعه اسلامي بايد در افزايش سطح آگاهي انسان ها و ايجاد محيط مناسب براي آنان بكوشد، تا بتوانند راه خود را با آگاهي و بصيرت برگزينند و بپيمايند. نفوذ رهبر در جامعه بايد به گونه اي باشد كه او را از جان و دل بپذيرند و اين امر ممكن نيست مگر آن كه افراد اجتماع به ميزاني از شعور و آگاهي برسند كه بتوانند حق خود را به خوبي تشخيص دهند. آماده كردن جامعه به اين حد از آگاهي نيز وظيفه رهبر است، همچنان كه اوليا و اوصياي الهي عمل كردند و به توفيق هاي شگرفي نايل آمدند. يكي از راه هاي اصلي به منظور ساختن جامعه اي آرماني و هدفدار، اجراي اصل الهي و قرآني «امر به معروف و نهي از منكر» است و با نگاهي به آيات و روايات به شيوه رهبري معصومان - سلام الله عليهم اجمعين - پي مي بريم. اينك به نمونه هايي از اين موارد اشاره مي كنيم.



خداوند تعالي بعد از ذكر پيروزي معجزه آسا در جنگ بدر و علل اعجاز مي فرمايد:



«ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة و ان الله سميع عليم (25)؛ تا آنها كه هلاك مي شوند از روي اتمام حجت باشد و آنها كه زنده مي شوند از روي دليل روشن، كه خداوند شنوا و داناست. »



امام حسين عليه السلام در برابر دشمنان نيز ابتدا به موعظه و تبيين حق از باطل مي پردازد و پس از اين كه با آنان اتمام حجت مي كند، وارد جنگ با آنها مي شود. ايشان در وصيتنامه اش به محمد بن حنفيه، پس از ذكر اهداف قيام خويش مي فرمايد:



«پس آن كه مرا قبول كند همچون قبول حق، همانا خداوند شايسته تر به حق است و هر كس مرا رد كند، صبر مي كنم تا خداوند بين من و گروه ستمكار قضاوت كند كه او بهترين حاكمان است.» (26)



از اينجا معلوم مي شود كه قبول امت بايد از روي آگاهي بر به حق بودن امام و رهبر باشد و نه صرفا از روي احساسات و عواطف زودگذر، كه اينان نمي توانند پيروان واقعي باشند. ضمنا مي بينيم، حضرت حسين بن علي عليهماالسلام بعد از اين كه حُربن يزيد رياحي از ادامه سفر ايشان جلوگيري مي كند، با ايراد سخناني به تبيين موقعيت فعلي و شرايطي كه در آينده در انتظار آنان است مي پردازد و مي فرمايد:



«مكر و نيرنگ نزد ما اهل بيت حرام است. پس هر آن كس كه از اين سفر كراهت دارد مي تواند باز گردد.» (27)



بر اساس اين گفته، خود رهبر مي بايست از اهل بصيرت و عالم به حق باشد و اين نيست مگر آن كه عالم به دين و عامل به آن باشد، تا بتواند جامعه را به آنچه كه كمال واقعي است رهنمون گردد. حضرت علي عليه السلام در مورد ويژگي هاي رهبري در قيام ها مي فرمايد:



«لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و العلم بمواضع الحق؛ پرچم انقلاب را كسي بر دوش نمي گيرد مگر آن كه اهل بصيرت و شكيبايي و آگاه به مواضع حق باشد.»



خداوند متعال در اين زمينه در قرآن كريم مي فرمايد:



«افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لا يهدي الا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون (28)؛ آيا كسي كه هدايت به حق مي كند براي پيروي شايسته تر است يا آن كسي كه خود هدايت نمي شود مگر هدايتش كنند. شما را چه مي شود؟ و چگونه داوري مي كنيد؟»



2. قاطعيت در رهبري



رهبر در راس جامعه قرار دارد و مركز ثقل انديشه ها، طرح ها و پيشنهادهاست و در حقيقت، آخرين مرجع براي تجزيه و تحليل، جمع بندي و اتخاذ تصميم است. از اين جهت و به لحاظ موقعيت خود به اراده نيرومندي نيازمند است تا پس از بررسي تمام جوانب، تصميمي قاطع بگيرد. او بايد از هر نوع ترديد و دو دلي بپرهيزد و با اعتماد و اتكال به ذات مبارك خداوندي، نظر نهايي خود را اعلام كند و در پيگيري و اجراي آن بكوشد. آيات و روايات معصومين عليهم السلام حاكي از توجه فراوان به اين اصل از اصول مهم رهبري است. خداوند متعال در قرآن كريم، پس از امر به مشورت به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد:



«و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله » (29)؛ در كارها با آنان مشورت كن، اما هنگامي كه تصميم گرفتي (قاطع باش) و بر خدا توكل كن. »



از آيه شريفه چنين استفاده مي شود كه هر چند در همه امور بايد با اهل فن و تخصص مشورت كرد و ديدگاه هاي شايسته آنان را در نظر گرفت و محترم شمرد، اما تصميم نهايي بر عهده رهبر است و اوست كه بايد پس از پي بردن به موضع حق و آگاهي از درستي راه، بدون هيچ شك و ترديدي قاطعانه تصميم بگيرد و عمل كند.



پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در جنگ احد پس از مشورت با ياران و تصميم به جنگ با كفار در بيرون از مدينه، قاطعانه عمل مي كند. به طوري كه پس از ابراز پشيماني اصحاب در پاسخ مي فرمايد:



«هنگامي كه پيامبري زره مي پوشد، شايسته نيست آن را از تن به در كند تا زماني كه با دشمن به نبرد بپردازد.»(30)



حضرت علي عليه السلام نيز در جنگ نهروان بعد از اتمام حجت بر خوارج با قاطعيت عمل مي كند به گونه اي كه فقط عده معدودي از خوارج مي توانند از صحنه جنگ بگريزند.



حضرت حسين بن علي عليهماالسلام هم پس از تصميم به قيام و تشخيص امر خدا و احساس وظيفه براي مبارزه با دستگاه غاصب يزيد، قاطعانه وارد عمل مي شود، به طوري كه درخواست افراد مخلص و بزرگواري مانند ابوبكر عمر بن عبدالرحمن مخزومي، عبدالله بن عباس،ومحمد بن حنفيهنيزنمي توانند او را از تصميمش منصرف سازند و او با اراده اي استوار، حركت الهي خويش را براي رسيدن به اهداف والا و مقدسش آغاز مي كند.



قاطعيت حضرت حسين بن علي عليهماالسلام در خطبه معروفش در مكه مكرمه به هنگام خروج از آن مكان مقدس كاملا نمايان است. او در اين هنگام مي فرمايد:



«مرگي كه سرنوشت فرزندان آدم شده، همچون گردنبند بر گردن دختر جوان برازنده و زيباست. چنان به ديدار گذشتگانم مشتاقم كه يعقوب در اشتياق ديدار يوسف؛ براي من مصرع و مقتلي اختيار كرده اند كه با عشق و افتخار با آن رو به رو مي شوم هم اكنون اعضاي پيكر خويش را به چشم مي نگرم كه آن را گرگ هاي بيابان در منطقه اي بين نواويس و كربلا پاره پاره مي كنند و روده هاي تهي و شكم هاي گرسنه خود را از آنها پُر مي سازند. گريز از روزي نيست كه با قلم مشيت پروردگار به نگارش در آمده است. خشنودي خدا، خشنودي خاندان پيامبر است. در برابر آزمايش او پايداري مي كنيم و در برابرآنپاداش مقاومت كنندگان را به دست مي آوريم. » (31)



3. تقدم منافع جامعه بر منافع فرد در هدفگذاري



مهم ترين هدفي كه حكومت اسلامي مورد توجه قرار مي دهد، مبتني بر دو مورد زير است:



الف. هدايت انسان ها به سمت و سوي خليفة الله شدن و آماده كردن مقدمات سير و سلوك آنان. اين يكي از مهم ترين اهداف دين اسلام و حكومت اسلامي است.



ب. ايجاد مدينه فاضله و محيط مناسب كه فرد بر اساس آن بتواند به هدف اصلي خود كه مقام خليفة اللهي است نايل آيد. براي ايجاد چنين جامعه اي توجه به منافع و مصالح عمومي و اقامه عدل و داد، ضروري است. بنابراين، رهبر جامعه اسلامي بايد در هدفگذاري خود به مصالح عمومي و عدالت اجتماعي توجه داشته باشد و با ايجاد محيط مناسب، افراد را به كمال واقعي خود برساند.



ضرورت برپايي عدل و قسط در جامعه به عنوان يكي از اهداف مهم رهبري اسلامي در آيات قرآني و روايات معصومين عليهم السلام مورد تاكيد قرار گرفته است كه به نمونه هايي از آن اشاره مي كنيم:



«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط (32)؛ همانا فرستادگانمان را با دلايل روشن فرستاديم و همراه ايشان كتاب و ميزان را قرار داديم تا مردم به عدالت قيام كنند.»



حضرت علي عليه السلام در بخشي از نامه خود به مالك اشتر مي فرمايد:



«و كاري كه بايد پيش از هر كاري دوست داشته باشي ميانه روي در حق است و همگاني كردن آن در برابري و عدل. و كامل ترين آن در به دست آوردن رضايت رعيت است. همانا خشنودي عموم مردم به رضايت خواص مي انجامد (و نسبت به عموم اجحاف نمي شود) و ناخشنودي خواص با خشنودي عموم مردم بخشودني است و ناديده گرفته مي شود.» (33)



در نهضت عاشورا نيز اين امر مد نظر است، به طوري كه يكي از اهداف مهم قيام عاشورا اصلاح جامعه و برپا داشتن عدل و داد ذكر مي شود. امام حسين عليه السلام پيش از مرگ معاويه و آغاز قيام خويش، در اجتماع بزرگي از مردم كوفه خطبه اي ايراد مي كند كه در بخشي از آن به امر به معروف و نهي از منكر و لزوم اجراي آن اشاره مي كند و مي فرمايد:



«خداوند ابتدا امر به معروف و نهي از منكر را واجب گردانيد؛ زيرا مي دانست اگر اين واجب انجام و برپا گردد تمامي واجبات آسان و مشكل برپا خواهد شد. چه آن كه امر به معروف و نهي از منكر دعوت به اسلام مي كند، علاوه بر اين رد مظالم و مخالفت با ظلم و تقسيم خمس و غنايم و گرفتن زكات از اهل آن و پرداختن به مستحقين را به دنبال خواهد داشت.» (34)



در اين كلام به ثمرات امر به معروف و نهي از منكر كه در يك كلام به معناي ايجاد قسط و عدل در جامعه و حفظ مصالح عمومي است اشاره شد، ضمن اين كه امور معنوي كه موجب صلاح جامعه نيز هست مورد تاكيد قرار گرفته است.



امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران پيرامون اهداف قيام امام حسين عليه السلام مي فرمايد:



«تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمده اند. و همه آنها اين مساله را داشتند كه خود فداي جامعه شود. فرد هر چه بزرگ باشد بالاترين فرد كه ارزشش بيش از هر چيز است در دنيا، وقتي كه با مصالح جامعه معارضه كرد، اين فرد بايد فدا بشود. سيدالشهدا روي همين ميزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرده كه فرد بايد فداي جامعه بشود: جامعه بايد اصلاح شود «ليقوم الناس بالقسط » بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا كند.» (35)

پاورقي

16- خورشيد شهادت، دفتر سوم، صص 123 - 141.



17- جعفر سبحاني، بحوث في الملل و النحل، ج 3، ص 241.



18- محمد منصور نژاد، ردپاي عقل در كربلا، انتشارات راستي نو، ص 42 - 45.



19- ابي مخنف، وقعة اللطف، تحقيق محمد هادي يوسفي الغروي، موسسه النشر الاسلامي، ص 79.



20- همان، ص 107.



21- همان، ص 197.



22- سيد محسن الامين العاملي، امام حسن و امام حسين عليهماالسلام، ترجمه اداره كل مراكز و روابط عمومي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 252.



23- مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللي امام خميني (س) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، موسسه تنظيم و نشر آثار امام ص 446 - 451.



24- سوره يوسف، آيه 108.



25- سوره انفال، آيه 42.



26- ناسخ التواريخ، در احوالات سيدالشهدا عليه السلام ج 2، ص 9.



27- همان، ص 158.



28- سوره يونس، آيه 35.



29- سوره آل عمران، آيه 159.



30- جعفر سبحاني، فروغ ابديت، ج 2، ص 453.



31- ناسخ التواريخ، ج 2، ص 120.



32- سوره حديد، آيه 25.



33- نهج البلاغه، ص 429، نامه 53، تحقيق صبحي صالح .



34- محمد رضا الحسيني الجلالي، الحسين سماته و سيرته، ص 110.



35- قيام عاشورا در كلام و پيام امام خميني، ص 37.

محمد مهدي عباسي