بازگشت

امام حسين عليه السلام الگوي زندگي (3)


پيروي از فرامين حياتبخش امامان معصوم عليه السلام در صورتي محقق مي شود كه پيوند عاطفي و دروني با آنان برقرار شود و اين پيوند معنوي، با شناخت كمالات وجودي آن گراميان دوام مي يابد. در اين نوشتار در ادامه مباحث گذشته، با دو ويژگي امام حسين عليه السلام؛ يعني، «سخاوت واحسان» و «تربيت شايسته» آشنا مي شويم:



11. تربيت شايسته



امام حسين عليه السلام براي تربيت افراد، مخصوصا فرزندان خويش، از كارآمدترين شيوه ها بهره مي گرفت كه هر يك از آنان مي تواند براي پدران و مادران و مربيان عصر ما راهگشا باشد. ما در اينجا جهت اختصار فقط به مواردي از آن اشاره مي كنيم:



الف. تكريم همسر



آن حضرت با چهره اي گشاده و روحي سرشار از عاطفه و محبت با همسران خود برخورد مي كرد؛ چرا كه آرامش روحي و رواني مادر، در پرورش فرزندان نقش به سزائي دارد. امام حسين عليه السلام بارها تكريم همسر را به دوستانش متذكر شده و در پاسخ اعتراض آنان كه به وجود فرشها و پرده هاي نو در منزل حضرت ايراد مي گرفتند، مي فرمود: «اِنّا نَتَزَوَّجُ النِّساءَ فَنُعْطيهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَيَشْتَرينَ بِها ماشِئْنَ، لَيْسَ لَنا فيهِ شَي ء؛ ما با زنها ازدواج مي كنيم و [پس از ازدواج] مهريه همسران را پرداخت مي كنيم و آنان با مهرهايشان هر چه دوست داشته باشند مي خرند و ما دخالتي نمي كنيم.»



امام حسين عليه السلام در مورد تكريم همسر و فرزند خود، اشعاري دارد كه از بالاترين علاقه قلبي و نهايت احترام به همسر و فرزندش حكايت مي كند. در مورد همسرش حضرت رباب و دخترش سكينه مي فرمايد:



لَعَمْرُك اِنَّني لاَُحِبُّ دارا تَكونُ بِها سكينَةُ وَ الرُّبابُ ا



ُحِبُّهُما وَ اَبْذُلُ جُلَّ مالي وَ لَيْسَ لِعاتِبٍ عِندي عِتابٌ



«به جانت سوگند! من خانه اي را دوست دارم كه در آن سكينه و رباب باشد، من آنها را دوست دارم و عمده اموالم را [به آنان] مي بخشم و براي كسي شايسته نيست كه مرا سرزنش كند.»



ب. گزينش نام نيك



نام هر شخص، معرّف اعتقادات، فرهنگ، مليت و اصالت خانوادگي اوست. صاحبان نام زيبا، در آينده به آن افتخار مي كنند و صاحبان نامهاي ناشايست، از نام خود احساس حقارت خواهند كرد.حضرت سيدالشهداء عليه السلام در اين زمينه الگوي شايسته اي براي ماست. شيخ مفيد اسامي فرزندان آن حضرت را اين گونه مي شمارد: علي، جعفر، عبدالله، سكينه، فاطمه.



امام عليه السلام نامهاي نيك را ترويج مي كرد و در اين رابطه به صاحبان آن نامها و والدينشان درود مي فرستاد. هنگامي كه جنازه خونين حرّ را در آخرين لحظات زندگي به حضورش آوردند، حضرت با دستان مبارك خود، صورت او را نوازش كرد و در حالي كه خونِ چهره اش را پاك مي كرد، فرمود: «بَخٍّ بَخٍّ لَك ياحُرُّ، اَنْتَ حُرٌّ كما سُمّيتَ فيِ الدّنيا وَ الاْآخِرَةِ وَاللّهِ ما اَخْطَأَتْ اُمُّك اِذْ سَمَّتْك حُرّا فَاَنْتَ وَاللّهِ حُرٌّ في الدُّنيْا وَ سَعيدٌ فيِ الاْآخِرَةِ؛ به به! احسنت به تو اي حرّ!تو آزادمردي؛ چنان كه در دنيا و آخرت آزاده خوانده مي شوي، سوگند به خدا!مادرت در اينكه تو را حرّ ناميده اشتباه نكرده است. به خدا قسم! تو در دنيا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهي بود.»



ج. تشويق



در تربيت، تشويق شيوه اي كارآمد و موفق است، و اگر با شرايط صحيح انجام شود، محركي بسيار قوي در ايجاد و تكرار رفتارهاي پسنديده در مخاطبان خواهد بود.در سيره امام حسين عليه السلام تشويق جايگاه خاصي دارد. ابن شهرآشوب مي گويد: جعفر،يكي از فرزندان امام حسين عليه السلام، در نزد معلمي به نام عبدالرحمن سلمي در مدينه آموزش مي ديد. روزي معلّم جمله «الحمدللهِ ربِّ الْعالمينْ» را به كودك خردسال حضرت سيدالشهداء ياد داد. هنگامي كه جعفر آن را براي پدر ارجمندش قرائت كرد، حضرت حسين عليه السلام معلم را فراخوانده و با اهداي هداياي ارزشمندي او را تشويق نمود، و هنگامي كه به خاطر اعطاي پاداش زياد به معلم، مورد اعتراض اطرافيان قرار گرفت، فرمود: هديه من كجا با تعليم «الحمدلله رب العالمين» برابر است؟!



د. توجه به پرسشهاي جوانان



هنگامي كه فرزندان به سن بلوغ و رشد عقلاني مي رسند، سؤالاتي در ذهن آنان مطرح مي شود كه پاسخ صحيح و منطقي به آن در پرورش انديشه آنان خيلي مؤثر است. قاسم بن الحسن يادگار حضرت مجتبي عليه السلام، هنگامي كه در شب عاشورا از عمويش امام حسين عليه السلام شنيد كه به اصحابش بشارت مي دهد، فردا تمامي آنها شهيد خواهند شد، در ذهن او نيز سؤالهايي نقش بست. از جاي برخاسته و از امام عليه السلام پرسيد: عموجان! آيا من هم در ميان شهداء خواهم بود؟ امام حسين عليه السلام فرمود! «يا بُنَيَّ كيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَك؛ پسرم! مرگ را چگونه مي بيني؟» نوجوان خوش سيما با تمام خلوص و صفا پاسخ داد: «اَحْلي مِنَ الْعَسَلِ؛ شيرين تر از عسل!»



قاسم دوباره سؤالش را تكرار نمود: آيا من هم در رديف شهداي كربلا خواهم بود؟ امام پاسخ داد: عمويت فداي تو باد! بلي به خدا قسم تو را هم در رديف يارانم خواهند كشت، حتي كودك شيرخواره ام عبدالله را نيز به شهادت مي رسانند.



12. سخاوت و بخشندگي



حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام به عنوان اسوه كامل بشريت از تمام كمالات انساني برخوردار بود. آن بزرگوار وارث تمام خوبيهاي انبياء، اولياء و صلحا بود. و پيروان خود را نيز به فضائل اخلاقي ترغيب و تشويق مي نمود و مي فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ نافِسُوا فِي الْمَكارِمِ وَ سارِعُوا فِي الْمَغانِمِ؛ اي مردم! در كسب فضائل والاي اخلاقي تلاش و براي بدست آوردن اين سرمايه هاي معنوي شتاب كنيد!»



از برجسته ترين خصلتهاي انساني آن حضرت؛ سخاوت و بخشندگي اش مي باشد. آن بزرگوار تلاش مي كرد با حمايتهاي مادي و معنوي خود، مرحمي بر زخمهاي نيازمندان و انسانهاي دردمند و خسته از فشارهاي سنگين فقر و فلاكت بگذارد. امام حسين عليه السلام بر اين باور اصرار مي كرد كه: «مَنْ جادَ سادَ وَ مَنْ بَخِلَ رَذِلَ وَ اِنَّ اَجْوَدَ النّاسِ مَنْ اَعْطي مَنْ لا يَرْجوُا؛ كسي كه بخشش نمايد، بزرگي خواهد يافت و هر كس بخل ورزد، پست خواهد گشت و يقينا بخشنده ترين مردم كسي است كه به نيازمندي كه [از او] اميد ياري ندارد، بخشش كند.»



و مي فرمود: «مَنْ نَفَّسَ كرْبَةَ مُؤمِنٍ فَرَّج اللّهُ عَنْهُ كرَبَ الدّنْيا وَ الاْآخِرَة؛ هر كس كه غصّه اي را از دل مؤمني برطرف كند، خداوند اندوه هاي او را در دنيا و آخرت برطرف مي نمايد.»



در اينجا به مواردي از بخششهاي آن حضرت مي پردازيم:



1. انس مي گويد: نزد امام حسين عليه السلام بودم كه كنيزي آمد و دسته گلي به حضرت تقديم كرد. امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. گفتم: اي فرزند رسول خدا! يك دسته گل چقدر ارزش دارد كه شما او را آزاد كرديد. امام فرمود: خداي سبحان ما را تربيت كرده است و فرموده است: «وَ اِذا حُيِّيتُمْ بِتَحيَّةٍ فَحَيّوُا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْرُدُّوها»؛ «هرگاه به شما تحيتي گفتند، پاسخ آنانرا نيكوتر از آن و يا به همان اندازه بدهيد.» و پاسخ نيكوتر او همان آزادي اش بود.



2. امام حسن عليه السلام به بيرون از مدينه رفت و شبي را بر چوپاني ميهمان شد. او از حضرت كمال پذيرايي را نموده و هنگام صبح، امام را به سوي مدينه بدرقه كرد. حضرت مجتبي عليه السلام به او فرمود: اگر به مدينه آمدي، سراغ ما بگير كه در خدمت تو باشيم. آن چوپان به مدينه آمد و به خدمت امام حسين عليه السلام رسيد، به گمان اينكه امام حسن عليه السلام است، و عرضه داشت: من همان چوپاني هستم كه فلان شب ميهمان ما شديد و فرموديد كه در مدينه به خدمتتان برسم.



امام حسين عليه السلام از گفته هاي چوپان فهميد كه برادرش امام مجتبي عليه السلام ميهمان او بوده است. از او پرسيد: تو چوپان چه كسي هستي؟ گفت: فلاني. امام پرسيد: چند رأس گوسفند در اختيار داري؟ گفت: سيصد رأس.



امام حسين عليه السلام ارباب او را دعوت كرده و با رضايت وي، گوسفندان و چوپان را كه غلام او بود، خريداري كرد. آنگاه چوپان را بخاطر نيك رفتاريش با امام حسن عليه السلام آزاد كردو تمام گوسفندان را به او بخشيد. سپس فرمود: «اِنَّ الَّذي باتَ عِنْدَك اَخي وَقَدْ كافَأْتُك بِفِعْلِك مَعَهُ؛ آنكه در آن شب ميهمان تو بود، برادرم امام حسن بود. اكنون اينها را در مقابل كاري كه با او كردي قرار دادم.»



3. مردي وارد مدينه شد و از بخشنده ترين فرد آن شهر پرسيد: به او گفتند: حسين بن علي عليه السلام سخي ترين مرد اين شهر است. او در پي حضرت به مسجد رفت و آن جناب را در حال نماز يافت، آنگاه با ابياتي چند خطاب به امام حسين عليه السلام گفت:



لَم يَخِبِ الاْآنَ مَنْ رَجاك وَ مَنْ حَرّك مِنْ دُونِ بابِك الْحَلَقَة



اَنتَ جَوادٌ و اَنْتَ مَعْتَمَدٌ اَبُوك قَدْ كانَ قاتِلُ الْفَسَقَة



لَولاَ الَّذي كانَ مِنْ اَوائِلِكمْ كانَتْ عَليْنَا الْجَحيمُ مُنْطَبِقَة



«كسي كه به تو اميد بسته و درب خانه ات را كوبيده، تا به حال نااميد و مأيوس نگرديده است. تو بخشنده اي و تو مورد اعتماد هستي و پدرت نابود كننده افراد فاسق بود. اگر هدايتها و زحمات شما خاندان رسالت نبود، عذاب جهنم همه ما را فرا مي گرفت.»



امام حسين عليه السلام بعد از شنيدن سخنان وي، رو به قنبر كرده و فرمود: «آيا از مال حجاز چيزي به جاي مانده است؟» قنبر گفت، بلي، چهار هزار دينار داريم. امام فرمود: «قنبر! آنها را حاضر كن كه اين شخص براي مصرف آنها از ما سزاوارتر و نيازمندتر است.» سپس به منزل رفت و رداي خود را ـ كه بردي يماني بود ـ از تن در آورد و دينارها را در آن پيچيد و به خاطر شرم و حيا، از لاي در، به آن مرد نيازمند داد و اشعار او را نيز با ابياتي زيبا و در همان قافيه پاسخ داد:



خُذْها فَاِنّي اِلَيْك مُعْتَذِرٌ وَ اعْلَمْ بِاَنّي عَلَيْك ذوُ شَفَقة



لَوْكانَ في سَيْرِنا الْغَداةُ عَصا اَمْسَتْ سَمانا عَلَيْك مُنْدَفِقَة



لكنَّ رَيْبَ الزَّمان ذُو غِيَرٍ وَالْكفُّ مِنّي قَليلةُ النَّفَقة



«اينها را بگير، من از تو معذرت مي خواهم و مطمئن باش كه من نسبت به تو دلسوز و علاقه مندم. اگر امروز قدرت و حكومتي دست مابود، آسمان جود و رحمت ما بر تو ريزش مي كرد. ولي حوادث روزگار در حال دگرگوني است،بدين جهت تنگدست شده و بخششمان اندك است.»



مرد عرب هديه ها را گرفت و گريست. امام حسين عليه السلام فرمود: آيا عطاي ما را اندك شمردي؟! گفت: نه هرگز! بلكه به اين مي انديشم كه اين دستان بخشنده چگونه به زير خاك پنهان خواهد شد؟!



4. در زيارت جامعه كبيره خطاب به پيشوايان معصوم عليهم السلام عرضه مي داريم: «فِعْلُكمُ الْخَيرُ و عادَتُكمُ الاِْحْسانُ وَ سَجِيَّتُكمُ الْكرَمُ؛ كارهاي شما نيك، عادت شما احسان، و رسم و روش شما كرامت و بزرگواري است.» علي بن طعان محاربي مي گويد: هنگامي كه لشكر حرّ با امام حسين عليه السلام ملاقات كرد، من آخرين نفري بودم كه از سپاه حر به منزل «ذوحسم» رسيدم. امام حسين عليه السلام چون تشنگي من و اسبم را مشاهده كرد، به من فرمود: «اَنَخِ الرّاويةَ؛ اين راويه را بخوابان!» چون ما به مشك راويه مي گفتيم، منظور امام را نفهميدم. حضرت دوباره فرمود: «يَابْنَ اَخي! اَنخِ الْجَمَل؛ برادرزاده! [آن شتري كه مشك آب روي اوست [بخوابان!»



چون شتر را خواباندم: فرمود: از آب آن بنوش. من خواستم آب بنوشم، امّا بر اثر خستگي نتوانستم. امام حسين عليه السلام برخاست و از آن مشك، من و اسبم را سيراب كرد.



آب خود با دشمنان تشنه قسمت مي كند عزت و آزادگي بين تا كجا دارد حسين



در اينجا به عنوان حسن ختام اين بخش، ابيات ديگري از اين شعر دلنشين شهريار تبريزي را مي آوريم:



شيعيان ديگر هواي نينوا دارد حسين روي دل با كاروان كربلا دارد حسين



از حريم كعبه جدش به اشكي شست دست مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين



مي برد در كربلا هفتادو دو ذبح عظيم بيش از اينها حرمت كوي منا دارد حسين



پيش رو راه ديار نيستي كافيش نيست اشك و آه عالمي را در قفا دارد حسين



رخت و ديباج حرم چون گل به تاراجش برند تا بجايي كه كفن از بوريا دارد حسين



بردن اهل حرم دستور بود و سر غيب ورنه اين بي حرمتيها كي روا دارد حسين



سر به قاچ زين نهاده، راه پيماي عراق مي نمايد خود كه عهدي با خدا دارد حسين



او وفاي عهد را با سركند سودا ولي خون به دل از كوفيان بي وفا دارد حسين



دشمنانش بي امان و دوستانش بي وفا با كدامين، سركند، مشكل دو تا دارد حسين



سيرت آل علي با سرنوشت كربلاست هر زمان از ما يكي صورت نما دارد حسين



ساز عشق است و به دل هر زخم پيكان زخمه اي گوش كن عالم پراز شور و نوا دارد حسين



دست آخر كز همه بيگانه شد ديدم هنوز بادم خنجر نگاهي آشنا دارد حسين



شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا جاي نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين



اشك خونين گو بيا بنشين به چشم شهريار كاندرين گوشه عزايي بي ريا دارد حسين

پاورقي

. الكافي، ج 6، ص 476.



. بحارالانوار، ج 45، ص 47.



. الارشاد، ج 2، ص 137.



. لواعج الاشجان، ص147؛ لهوف، سيدبن طاووس، ص192.



. المناقب ، ج3، ص 222.



. مدينة المعاجز، ج4، ص214.



. نزهة الناظر، حلواني، ص81.



. همان، ص82.



. همان، ص82.



. نساء، 86.



. بحارالانوار، ج44، ص195.



. كلمات الامام الحسين عليه السلام ، ص 620.



. بحارالانوار، ج 44، ص 190.



. مقتل ابو مخنف، ص 82.

عبدالکريم پاک نيا