بازگشت

امام حسين عليه السلام


محبت خداوند موجب مي شود همه گام ها در رضاي دوست برداشته شده و انسان در راه اداي تكليف تزلزل و هراس به خود راه ندهد و دوست داشتن مردم نيز باعث اعتناي به آنان و موجب رفع مشكلات مردم خواهد شد.



نويسنده در اين مقاله بر آن است تا اين دو صفت بارز را در شخصيت امام حسين(ع) كه مي تواند براي كارگزاران حكومت الگو باشد، به اجمال بيان كند.



دو صفت بارز كه در شخصيت والاي امام حسين(ع) جلب توجه مي كند يكي مسأله علاقه و محبت شديد حضرت به خداوند و ديگري علاقه و محبت به مردم است؛ علاقه و محبتي كه پايه ها و مايه هاي امامت و ولايت حسين بن علي(ع) را از يك سو و تأثيرات فراوان و سرنوشت ساز آن حضرت را در جامعه بشري و مجتمع انساني از سوي ديگر، برقرار و استوار داشته است.



هر چند ارباب تحقيق و تأليف از كنار اين دو خصيصه ارزشمند حسيني به ايجاز و اختصار گذاشته اند، لكن ناگفته پيدا است كه آنچه اشاره شد دو اصل پر اهميت در زندگاني مولايمان حسين بن علي(ع) است كه مي توان به گونه مطلوبي از آن بهره برداري عملي نمود. به ويژه آنكه وي امام معصوم و واجب الاطاعه است كه همه چيز او (جز آنچه كه دليل قطعي بر اختصاصش به امام معصوم قائم باشد) براي ما اسوه و سند و دستور است.



چنانچه دو موضوع ياد شده به يكديگر ضميمه شده و يك جا از آن بحث شود به گونه اي سود خواهد داشت و چنانچه از يكديگر بصورت منفك مطرح شوند به گونه اي ديگر. و مي توان گفت در صورت دوم نتيجه تصوري و تصديقي آن مهمتر و جامع تر اما با طرح نخست نتيجه عملي و عيني آن ارزشمندتر خواهد بود. لذا مناسب است در آغاز بصورت جداگانه پيرامون هر يك اشاراتي داشته باشيم .



1. محبت و دوستي با خداوند



همه كس بايد خداي را دوست بدارد بلكه تمام كساني كه خداوند را پذيرفته و به وجود لايتناهي وي معتقدند مدعي دوست داشتن وي هستند كه وجه آن نيز آشكار است. خداي بزرگ قدرت مطلق، علم مطلق، حيات مطلق و بالاخره حسن مطلق است و ذره اي نقص و شائبه در او راه ندارد، و بالبداهه هر آنچه حسن مطلق باشد در حد اعلاي محبوبيت و مطلوبيت است، زيرا هر كس حسن و نيكويي را با فطرت و وجدان خود لمس نموده و مجذوب آن مي گردد.



پس همه كس دعواي دوستي با خداوند را دارد و از آن دم مي زند و به آن معترف است و معتقد. بلكه عارفان و صوفيان تا آنجا پيش رفته اند كه دوستي هر چيز را دوستي خداوند انگاشته و مرجع نهائي همه حسن ها و زيبائيها را حسن مطلق و ذاتي معشوق حقيقي و معبود واقعي (خداوند) مي دانند و يكي از معاني جمله معروف (لو ادليتم بحبل الي الارضين السفلي لهبط الي اللّه) را همين معني مي شمرند.



البته در مرحله عينيت و عمل بايد اين ادعا يعني دعوي دوستي با خدواند، به منصه اثبات برسد وگرنه همچون ديگر ادعاهاي تهي از واقعيت بلكه از آنها هم بدتر خواهد بود، و در اثبات اين ادّعا، مهم آن است كه خود خداوند كه محبوب واقعي است آن را بپذيرد و بر آن صحه گذارد.





*



وليلي لا تقر لهم بذاكا تبين مَن بكي ممن تباكي اذا طلع الصباح و غار نجم

*



و كل يدعي وصلا بليلي اذا طلع الصباح و غار نجم اذا طلع الصباح و غار نجم



و روشن است كه مهمترين نشانه صدق اين ادعا آن است كه همه گام ها در راه رضاي دوست برداشته شود و انسان عاشق و محب هيچ گونه حركت و سكون، تكلم و سكوت و قيام و قعودي جز آنچه مورد رضاي پروردگار است نداشته باشد، و اين نعمتي عظيم و موهبتي ارزنده است در وجود دارندگان آن و طبيعي است هر چه علاقه و حب بنده به خدا بيشتر و قوي تر باشد دليل معرفت و شناخت و قرب بيشتر به ذات اقدس او خواهد بود، و لذا عارفان و سالكان راه دوست خداي را بهتر شناخته و به سمت و سوي وي بيشتر راه يافته اند، زيرا اينان با اشراقات قلبي و الهامات دروني توانسته اند دريچه اي در مقابل خود بگشايند و سري بكشند به آنچه كه در وصف نايد و در شرح نگنجد، و با دليل ها و برهان هاي خشك منطقي و فلسفي و فرمول هاي رياضي و علمي به تحرير و تقرير نيايد.



آري اينان از همه كس بيشتر عاشق خدايند و به سوي وي پر و بال مي گشايند. در روايتي كه هر چند از نظر سند بر اساس دراية الروايه محل بحث و گفتگو است اما به لحاظ نكات عرشي و حقايق عرفاني بلندي كه در آن هست نمي توان به سادگي از آن گذشت و از متن و محتواي زيباي آن به آساني چشم پوشيد، آمده است كه خداوند متعال فرمود:



«من طلبني وجدني و من وجدني عشقني (يا: من وجدني احبني) و من احبني عشقني و من عشقني عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعليّ ديته و انا ديته (و يا: و من عليّ ديته فانا ديته)1 هر كه به جستجوي من بر آيد مرا مي يابد و هر كه مرا پيدا كند دوستم خواهد داشت و هر كه من را دوست بدارد عاشق و شيفته من خواهد شد و هر كه چنين باشد من نيز عاشق او خواهم بود و هر كه من عاشق او باشم در اين راه او را خواهم كشت و شهيد عشقش خواهم نمود و هر كه از سوي من شهيد عشق شود خونبهاي او بر عهده من خواهد بود و من خود ديه و خونبهاي وي هستم (و به كمتر از اين براي وي راضي نيستم).



ديه چيزي است كه در آخرين مرحله دريافت مي شود و آخرين موجودي و دريافتي است و تنها موجودي عاشق، خداست و بس.



اين است كه عاشقان و عارفان راستين از همه خداشناس ترند، و با اين موجودي و سرمايه بزرگ، از همه ثروتمندتر و غني تر. و اين است كه رسيدن به اين مقام والا به سادگي حاصل نشود و با ادعا ثابت نگردد.



حال بنگريم كه عشق و شيفتگي حضرت اباعبدالله الحسين(ع) به مقام ربوبي و ذات اقدس الهي چگونه بوده است.



محبت و رابطه معنوي امام حسين(ع) با خداوند



به صراحت تاريخ و احاديث، امام حسين(ع) بيشترين محبت و شيفتگي را نسبت به خداوند داشت. وجودش سرشار از محبت خدا بود. از ميان آن همه حالات، داستانها و روايات و اخبار، همين يك جمله بعنوان نمونه براي ما كافي است. جمله اي كه از مهمترين فرازهاي مناجات او در عصر عرفه در صحراي عرفات با خداي خويش است:



متي غبت حتي تحتاج الي دليل يدل عليك و متي بعدت حتي تكون الاثار هي التي توصل اليك، عميت عين لا تراك عليها رقيباو خسرت صفقة عبد لم تجعل من حبك نصيبا2.





*



كي رفته اي ز ديده كه پيدا كنم تو را كي رفته اي ز دل كه تمنا كنم ترا

*



كي رفته اي ز دل كه تمنا كنم ترا كي رفته اي ز دل كه تمنا كنم ترا



امام(ع) واقعا دلش براي خدا پر ميزد. اما نه چون دوستي ها و دوستان ما كه مي پنداريم دو دوست در عالم دوستي بايد همه آداب و اخلاق و رسوم را كنار گذاشته و دم از (بين الاحباب تسقط الاداب) زنند.



ديل كارنگي نويسنده و سخنران شهير انگليسي مي گويد: بر خلاف آنچه كه مي گويند ميان دو نفر دوست قيد و شرطي نيست، من مي گويم هر چه محبت و دوستي ميان دو نفر بيشتر باشد به رعايت احترام، آداب و اخلاقيات انساني بايد بيشتر ملتزم و عامل باشند.3



سخن اين نويسنده غربي را اسلام عزيز، قرن ها پيش از اين گفته و دستور داده است. عمل و روش بزرگان علم و عرفان هم بر اين استوار بوده است. امام حسين، همچون ديگر پيشوايان اسلام، با آن همه عشق و محبت به ذات اقدس ربوبي، بيشترين احساس ابهت و جلال و جمال و عظمت نسبت به پروردگار متعال را در وجود خود همراه داشت كه در موارد گونه گون تجلي و بروز مي كرد. بايد اين ها را در حالات حضرت اباعبداللّه الحسين(ع) هنگام آغاز عبادت و نماز، در اقامه نماز، هنگام اداء تكبيرة الحرام، در قنوت و قيام و ركوع و سجود و جاي جاي نماز، بايد مطالعه كرد.



امام حسين(ع) تا پايان عمر، تا روز شهادتش، بلكه تا ساعت و حتي لحظه شهادت اين ارتباط ناگسستني و آن عشق سوزان به محبوب واقعي خود را به همراه داشت.



در روز شهادت هر چه به زوال ظهر نزديك مي گرديد و ساعات بحراني جبهه كربلا نزديك تر مي شد آن عاشق دلباخته با سپري شدن ساعات فراق و نزديك شدن وعده وصل قيافه اش مصمم تر، رنگ او برافروخته تر، سيمايش گلگون تر و چهره اش شكفته تر مي گرديد و وجد و شور مخصوصي در امام مشاهده مي شد.4



برخي از مقتل نگاران آورده اند كه در ساعت آخر براي يك لحظه اشراقي بر دل نوراني امام تابيدن گرفت، و در آن احساس نمود كه وي از سوي خداوند مجاز است زنده بماند و يا به وصل دوست بار يابد. «خير بين النصر علي اعدائه و بين لقاء اللّه تعالي»، اين ارتباطي است ناگفتني و پيامي است برون از شرح و وصف. امام حسين(ع) كه در حال و هواي ديگري بود و جز به معبود ومعشوق نهايي خود نمي انديشيد(لقاء اللّه تعالي) ديدار خداوند را بر بقاء در اين دنياي ناسوتي برگزيد5 و آن خداي دوستي، وي را به سوي دوست فرا خواند.



حتي امام حسين در لحظه شهادت تبسم بر لبان خود داشت و خندان و شاداب بود. او آرام و شاد و بشاش و متبسم و خندان است. شمر از او سر مي بريد اما وي چون گل شكفته است 6 چرا كه وظيفه خود را به انجام رسانيده و اينك در آستانه وصال با معبود و معشوق ومحبوب خويش است. آري اين است نتيجه عشق و معرفت به پروردگار، و اين است نتيجه اداء تكليف و انجام مسؤوليت و وظيفه. آرامش خاطر و سكون و طمأنينه حاصل ارزشمند خروج از عهده تكليف است. و چه موهبتي از اين ارزشمندتر.



قصور و تقصير در اداء وظيفه، تشويش و اضطراب را در فرد (و سپس در جامعه) به همراه دارد و هر چه ناتوانايي و كوتاهي در اين باره بيشتر، تزلزل و ترس و هراس نيز بيشتر است. چنانكه هر چه سعي در اداء تكليف و كوشش در انجام وظيفه بيشتر و هر چه مقصد و مقصود مهمتر و خطيرتر، آسايش روح، سكون خاطر، شادي ضمير و آرامش وجدان نيز فراهم تر و تأثير عظيم آن در فرد و اجتماع ملموس تر و محسوس تر مي باشد. چيزي كه بسياري از آن غافل و بي خبر و از دست آوردهاي آن ناآگاه مانده و رابطه و پيوند علي و معلولي را گم كرده اند.



پيامبر اسلام(ص) از زمان پيشين پيرامون اصحاب امام حسين(ع)، آن عاشقان كوي دوست و شيفتگان وصال يار چنين فرموده بود: لا يجدون الم مس الحديد7. آنان درد و رنج و اصابت اسلحه آهن را نمي يابند. چگونه مي شود نيزه و خنجر به بدني فرو رود و بيرون كشيده شود و خون جاري گردد لكن احساس سوزش و درد در ميان نباشد؟ پاسخ اين است كه اينان چنان شيفته و دلباخته كوي دوست و راهي به سوي آن ديار بودند كه سر از پا نمي شناخته و برخورد با سلاح هاي گوناگون را به چيزي نمي گرفتند و كوچك ترين اعتنائي به آن نداشتند و چنان در راه اداي تكليف و انجام وظيفه اسلامي و انساني خود سرمست موفقيت و كاميابي بودند كه به هيچ چيز ديگر نمي انديشيدند. جائي كه ياران و اصحاب امام(ع) چنين بودند آيا خود آن وجود سرشار و آن مصداق بارز «والذين آمنوا اشد حبا8 للّه» چگونه بود؟



آثار توجه به خدا



اين حقيقت (توجه به خداوند و فقط او را به عنوان ملجأ نهائي دوست داشتن) براي سبك كردن بار مشكلات و بالا رفتن توان و تحمل و بردباري همه كس، به ويژه دست اندركاران محترم نظام مقدس اسلامي بسيار سودمند و مفيد است. نظامي كه از هر سوي تحت فشارهاي گوناگون دشمنان اسلام است. حصر اقتصادي، نظامي، تهاجم فرهنگي، تهمت هاي واهي، نقض حقوق بشر، اتهام شوم تروريسم و ديگر حملات و هجمه هاي وارده از سوي دشمنان خارجي و داخلي كه هر لحظه موجي از اينگونه افتراها و دشمني ها به سوي اين نظام مقدس سرازير مي گردد تا بلكه آن را به دست انهدام و يا تزلزل و تذبذب بسپرند، براي مقابله و مواجهه با اين گونه حملات و تهمت ها ناجوانمردانه، هيچ چيز سودمندتر و كارگشاتر از تقويت رابطه با خداوند نيست و بيش از پيش به سوي او توجه داشتن، افزايش معرفت و محبت به معبود حقيقي، به جنبه هاي معنوي اهميت دادن، در همه حال، به او پناه بردن و رابطه مستمر داشتن، با عرفان و درك صحيح به سوي او شتافتن، به نماز جمعه و جماعت، مجالس دعا و نيايش و ذكر و توسل و ديگر مظاهر تقوا و تقويت روح روي آوردن، بايد برنامه و شعار هميشگي همگان خصوصا دست اندر كاران نظام مقدس جمهوري اسلامي باشد، كه هر چه بار معنوي انسان و هر چه اخلاص و توجه و خداشناسي وي افزايش يابد خداوند بهتر و بيشتر به سوي و سمت بنده اش روي مي آورد كه به گفته قران كريم: و من يتق اللّه يجعل له مخرجا.9



و به گفته خداوند بزرگ در حديث قدسي:



«من تقرب اليّ شبرا تقربت اليه ذراعا و من تقرب الي ذراعا تقربت اليه باعا و من تقربت الي ماشيا تقرب اليه هرولة»؛10 هر كه يك شبر به سوي من نزديك شود من يك زراع (دو شبر) به او نزديك خواهم شد و آن كس كه يك زراع به من روي آورد من يك باع (يك بغل) به او روي خواهم آورد و براي او آغوش خواهم گشود و آن كس كه به سوي من گام بردارد من به سوي او خواهم دويد.



انسان هر چند به سوي خداوند گامهاي بيشتر و بلندتري بردارد، خداي بزرگ بهتر از آن و بيشتر از آن به سوي وي اقبال مي كند و بنده اش را مورد لطف و عنايت خود قرار مي دهد: «قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعوني يحببكم اللّه».11



محبت و علاقه به مردم



يكي از مظاهر بارز تجلي شخصيت والاي امام حسين(ع) دوستي و علاقه او به مردم و عاطفه اي است كه به مردم ابراز مي نمود. در حالات او مي خوانيم: زماني از كنار مستمندان مي گذشت. آنان نانهاي خود را يك جا گرد آورده و محفل انس كوچكي براي خود ترتيب داده و آماده خوردن بودند كه امام را سواره ديدند آنان سلام كرده و به حضرتش تعارف نمودند. امام متواضعانه از اسب پياده شد و در كنارشان نشست، دعوتشان را اجابت نمود و آنان را مورد ملاطفت و محبت ويژه خود قرار داد و به آنان فرمود: اگر نه اين بود كه نان هاي شما صدقاتي است كه به شما داده اند هم اكنون من نيز با شما همسفره مي شدم و با شما مي خوردم، اما ما صدقه نمي خوريم. لكن شما برخيزيد و با من به منزل بيائيد و از سفره ما استفاده كنيد تا من هم با شما همسفره باشم و همخوراك و همنشين، و چنين كردند.12



نيك بنگريم آيا رابطه اي از اين نزديكتر و متواضعانه تر با مردم مي توان ارائه نمود؟



امام(ع) با اين برخورد ظريف هم به مستضعفان شخصيت داده و هم به گونه ديگر كه با شئون و وظايف امام مطابق بوده با آنان نشسته و غذا ميل فرمود. جالب اينجا است كه از آغاز سلام و تعارف به آنان نفرمود برخيزيد با من به خانه درآئيد بلكه پياده شده در كنارشان نشست، لطف و عنايت فرمود، آنگاه آنان را به سفره خويش فرا خواند. كه اين خود عالي ترين مظهر مردمي بودن حضرت حسين بن علي عليه السلام است.



در نمونه ديگر هنگامي كه فرد مستضعف و مستمندي به محضر امام حسين(ع) مي آمد و در پي حاجت خود نامه اي تقديم مي نمود: امام نامه را نخوانده مي فرمود حاجتك مقضية؛ نياز تو برآورده شده است. كساني مي گفتند: يابن رسول اللّه(ص)، چرا نامه آنان را نمي خوانيد؟



پاسخ مي فرمود: اين اندازه از وقت كه من صرف مطالعه نامه وي مي كنم او در مقابل من شرمنده مي ماند و من تحمل اين را ندارم، يا اينكه مي ترسم اين اندازه كه من او را جهت مطالعه نامه اش متوقف سازم خداوند متعال در قيامت مرا در برابر محضر عدل خود متوقف كند كه توان آن را ندارم.13



البته آنان فقراء و بينواياني واقعي و راست گفتار بودند كه با صداقت و شرمساري ابراز نياز خود به محضر امام مي نمودند و وي نيز با نهايت احترام و ملاطفت با آنان رفتار مي كرد. تا آنجا كه مطالعه مي كنيم يك بار يكي از افراد مستضعف را با خود به خانه برد و خود به درون منزل رفته مقداري وجه نقد كه حقوق فقراء بود در لاي عباي خود گذارده و پشت در خانه ايستاده همچون انسان خجلت زده اي پول را از لاي در (به گونه اي كه خودش رو در روي آن فقير قرار نگيرد) بيرون فرستاده و به سمت وي دراز نمود و فرمود:





*



واعلم باني عليك ذو شفقة خذها و اني اليك معتذر

*



خذها و اني اليك معتذر خذها و اني اليك معتذر



بگير پول را و من از تو پوزش مي خواهم و با تو در پي شفقت هستم.



كه ناگهان آن شخص فقير از اين عطاي امام(ع) و اين ابراز شرمساري و اظهار عذر خواهي آن حضرت به گريه افتاد و اشك ريخت و به شدت دچار انقلاب روحي شد.14



از اين نمونه ها در حالات امام حسين(ع) فراوان است.



ارزش مردم در نظام اسلامي



علاقه به مردم و محبت و شفقت بر آنان بسيار خطير و ارزنده است. اگر يك مقام مسئول به مردم علاقمند بود، خوش رفتاري نمود، در صدد حل مشكلات آنان برآمد و كارگشايي كرد، اين فرد نه تنها انسان موفق و پيروزي است بلكه محبوب عنداللّه خواهد بود.



نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران جنبه مردمي قوي و ارزشمندي دارد. اصولاً نظام از آن مردم و بر دوش مردم است. مردم خود پاسدار و اداره كننده و متعهد حفظ اين نظام الهي هستند، آنان هستند كه نيروهاي متمركز و متراكم خود را در راه خدا بسيج نموده و تقديم انقلاب اسلامي كرده اند. ارزش مردم بسيار زياد است. چه اندازه از رحمت خداوندي دور است آن كسي كه اين مردم به پاخاسته را نشناخته و كاري به كار آنان ندارد. اين مردم همه چيز خويش را فداي اسلام و انقلاب اسلامي كرده و مي كنند. مال، جان، اولاد و كسان و خانه و كاشانه و در مظاهر گوناگون و مناسبات متعدد، در دوران نهضت و انقلاب و بيش از آن در جنگ تحميلي، در محاصره هاي اقتصادي و فرهنگي و غيره، هميشه با كمال توان به صحنه آمده اند لذا اين مردم و اين انسانهاي شايسته و بندگان خداوند از ارزش والايي برخوردارند و بايد آنان را به حساب آورد و خدمتگزار و دوستدارشان بود.



مردم هم به اين نكته خوب توجه دارند كه اگر كاري برايشان مي شود كرد، بايد كرد. لذا اگر كار انجام شدني است اما زمان لازم دارد بايد اين مسأله براي آنان بازگو شود، و اگر كاري است كه قوانين و مقررات تناسب ندارد بايد آنان را با زبان خوش توجيه كرد كه اگر كاري انجام نشد بدبين نشوند و اين هم خود يك نكته مهم است. اتفاقاً امام حسين(ع) خود گاهي اين ها را انجام مي داد و نيازمند به محضرش مي آمد، از وي پرس و جو مي كرد، سؤالاتي مطرح مي فرمود و بر معلومات او مي افزود و روشنگري مي كرد.15



البته مردم هم هرگونه شده بايد به اين حقيقت راه يابند كه بيش از حد مقدور و مصوبات نبايد توقع و انتظار داشته باشند و تغيير و تبديل مقررات و مصوبات يك نظام نه ممكن است و نه جايز. قانون محور و معيار است و مرجع براي همه كس و همه چيز و نبايد با سوءظن و بدبيني به مسئولين نگريسته شود. حسن ظن از اصول اسلامي است. به همه چيز و همه كس، به ويژه به مسئولين نظام و دست اندركاران جمهوري اسلامي. بديهي است چنانچه به صورت مردمي با مردم رفتار شود پذيرا خواهند بود و تسليم خواهند شد. اين مطلبي است كه كرارا آزمايش شده است.



نتيجه



كوتاه سخن آنكه: با توجه به دو جنبه ارزنده اي كه از خصائص و ويژگيهاي حضرت اباعبداللّه الحسين(ع) ياد كرديم نتيجه مي گيريم كه: اولاً هميشه بايد با خدا بود و با وي ارتباط داشت و از او غفلت ننمود و از وي فاصله نگرفت. با تقوا، عبادت، انجام فرائض و ترك محرمات، حتي المقدور انجام مستحبات و ترك مكروهات و خداشناسي و خداترسي كه بهترين سرمايه ها هستند به سوي خداوند شتافت، تا هر چه بيشتر محبت خداوند در دل ها جايگزين شود و انسان دوست خدا گردد.



و اين موهبتي است براي همه به ويژه دست اندركاران حكومت اسلامي كه بدين گونه راه خود را با اشعه حيات بخش حسيني نوراني كنند و با اين شعاع هاي درخشان حركت نمايند تا در دنيا پيروز و در آخرت سعادتمند گردند. و جامعه خود را نيز به سمت كمال، سعادت، رفاه، عزت و عظمت سوق دهند و رهنمون شوند.



ثانياً، مردمي بودن و در ميان آنان زيستن و خود را از ديگران برتر ندانستن و آنان را شناختن و به رفع مشكلات و انجام خواسته هاي آنان همت گماردن بايد مد نظر و مورد عمل و اهتمام همگان باشد. بايد به مردم بها داد. آنان بندگان خدايند و خداوند بندگان خود را دوست مي دارد.



اين دستورات، بخصوص در اين عصر خاص بيشتر متوجه مسئولين محترم و مديران عزيز و صاحبان گرامي مشاغل نظام مي باشد. با در دست داشتن اين دو سلاح (محبت و دوستي با خداوند و همراه مردم و همدرد آنان بودن) به خوبي مي توان راز و رمز موفقيت را به دست آورد و كليد رضاي الهي را يافت و حق مردم را ادا نمود. دو سلاح مؤثر كه از فرهنگ عاشورا و منطق حسيني به ميراث مانده است و هرگز نبايد اجازه داد كه اين سلاح ها بر زمين بماند بلكه بايد آنها را برداشت و به صحنه آمد و به رزم با دشمنان خدا و دين پرداخت.



و اين است پيروي از سالار آزادگان حسين عزيز و شهيد كربلا و اين است بهره و نتيجه سوگواري و عزاداري بر سيد مظلومان و اين است راز و رمز زنده نگهداشتن نهضت مقدس و قيام خونين حسيني و اين است گوشه اي از الگوهاي تربيتي و اخلاقي از امام حسين(ع) و فرهنگ عاشورا.

پاورقي

1. كلمات مكنونه، تأليف مولي محسن فيض كاشاني، چاپ سنگي صفحات 76 و 75؛ همچنين بنگريد: به المنهج القوي، ج 4، ص398، به نقل احاديث مثنوي، چاپ دوم، ص 134: من احبني قتلته و من قتلته فانا ديته.



2. بخشي از دعاي امام حسين(ع) در روز عرفه. مفاتيح الجنان، به نقل از سيد ابن طاووس در اقبال.



3. آيين دوست يابي، ديل كارنگي.



4. در اين خصوص نگاه كنيد به: بحارالانوار، ج 44، ص 297، حديث دوم از حضرت زين العابدين(ع).



5. اسرار الشهاده دربندي، متوفي 1286 هـ.ق، ص 403، به نقل از لهوف. همچنين علامه حاج ميرزا محمد رفيع نظام العلماء در كنوز السعاده و رموز الشهاده، ص 207 مي فرمايد:بعد ان سمع قوله يا حسين ما حتمنا عليك الموت و ان شئت لنصرف عنك هذه البلية قال عليه السلام: يا رب، وددت ان اقتل و احيي سبعين مرة في طاعتك و محبتك.



6. كنوز السعادة و رموز الشهاده، تأليف علامه حاج ميرزا محمد رفيع نظام العلماء، چاپ 1322 هـ.ق، تبريز، ص 151 ـ 150.



7. الحكم الزاهرة، ج 2، ص 288، حديث شماره 3583، به نقل از نفس المهموم، محدث قمي. همچنين از امام صادق(ع) نقل شده كه در توصيف اصحاب حضرت سيد الشهداء فرمودند: ان اصحاب جدي الحسين كانوا لا يحسون بالم الحديد. نگاه كنيد به كتاب «مع الحسين في نهضته»، تأليف استاد اسد حيدر.



8. سوره بقره، آيه 165.



9. سوره طلاق، آيه 2.



10. الاحاديث القدسيه، تأليف زين الدين المناوي، چاپ سوم، ص31، به نقل از صحيح بخاري. همچنين نگاه كنيد به ميزان الحكمه، ج8، ص 113 و 112، احاديث شماره 16343 - 16341



11. سوره آل عمران، آيه 31.



12. اعيان الشيعه، ج 1، ص 580، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب و ربيع الابرار زمخشري.



13. تحف العقول، چاپ جامعه مدرسين حوزه علميه قم، صفحه 247.



14. بحار الانوار، ج 44، ص 190، حديث شماره 2.



15. ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 443 و 442، به نقل از جامع الاخبار

سيد علي شفيعي