بازگشت

امام حسين (ع) در گفتار رسول (بر اساس مهم ترين منابع اهل






مقدمه



ابا عبدالله الحسين (ع) سومين امام معصوم شيعيان است كه در سوم ماه شعبان ،سال چهارم هجري قمري در مدينة منوّره ديده به جهان گشود.



مادر آن حضرت فاطمة زهرا، دختر رسول الله(ص)، سيّدة بانوان جهان است ، و پدربزرگوارش حضرت علي (ع) فرزند ابو طالب ، پسر عم ّ رسول خدا(ص) است . حضرت محمّدمصطفي (ص) ـ آخرين پيامبر و فرستادة خداوند ـ جدّ بزرگوار آن حضرت است .



ابا عبدالله الحسين (ع) داراي 11 فرزند بود، هفت پسر و چهار دختر. عمر شريف آن حضرت پنجاه و هفت سال و چهار ماه و هفت روز است . دوران امامتش هم يازده سال و ده ماه و سه روز بود.



حسين (ع) وقتي به دنيا آمد پيامبر او را در آغوش گرفت ، در گوش راست او اذان ودر گوش چپش اقامه گفت و بدين سان در گوش او نخستين بار بانگ توحيد طنين اندازگرديد.



رسول خدا(ص) به امر خداي يكتا، او را حسين ناميد. زبان در دهان نوزادش گذاشت و كودك زبان جدّش را بمكيد.



حضرت فرمود: فرزندم ! خداوند لعنت كند كساني را كه تو را به شهادت مي رسانند.



پيامبر خدا(ص) در هفتمين روز تولّد او دو گوسفند عقيقه كرد، يك رانش را به قابله داد. سر نوزاد را تراشيد و هم وزن موي سر او نقره به فقرا صدقه داد. شكم هاي بينوايان راسير كرد.



رسول خدا(ص) نوزاد را بر دامن نهاد و فرمود: كشته شدنت بر من بسي گران است .و حضرت بسيار گريست و فرمود: براي فرزندم مي گريم . او را گروهي كافر و ستمكارخواهند كشت .



حسين بن علي (ع) شش سال از دوران كودكي خود را همراه جدّش محمدمصطفي (ص) سپري كرد. مدّت سي سال با پدر بزرگوار علي بن ابي طالب (ع) زندگي نمود،پس از شهادت پدر بزرگوارش ، ده سال با برادرش امام حسن مجتبي (ع) بود، پس از آن كه برادرش در سال 50 هجري قمري مسموم شد و به شهادت رسيد، ده سال تمام دردوران حكومت ظالمانه و ستمگرانة معاويه زيست و هميشه با او در ستيز بود.



پس از درهم پيچيده شدن طومار عمر معاويه ، فرزندش يزيد كه ولي عهد معاويه بود، به حاكميت رسيد، و در نيمة ماه رجب 60 هجري به وليد پسر عُتبه كه حاكم مدينه بود، نامه نوشت تا از امام حسين (ع) براي يزيد بيعت بگيرد.



حاكم مدينه امام را براي بيعت با يزيد فراخواند، و امام (ع) در جواب حاكم مدينه فرمود: «اي حاكم مدينه ! تو مي داني كه ما اهل بيت پيامبر و معدن رسالتيم ، خانة ما محل نزول و رفت و آمد ملائكه و جايگاه نزول رحمت الهي است . خداوند اسلام را از خاندان ماآغاز و افتتاح نموده و تا پايان نيز با ما پيش خواهد برد. ولي يزيد مرد شراب خوار و قاتل

انسان هاي بي جرم و بي گناه است . يزيد فردي است كه آشكارا از حدود الهي تجاوز كرده وبه طور علني دست به فسق و فساد مي زند، هيچ گاه مردي همانند من ، به فردي مثل يزيددست بيعت نمي دهد.



امام از بيعت با يزيد سرباز زد، و از اين كه تحت فشار شديد بود در 28 رجب همان سال ، مدينة رسول الله را به قصد مكّة مكرّمه ترك گفت و در سوم شعبان در مكّه رحل اقامت افكند، و به افشاگري از حكومت يزيد پرداخت .



امام بنا به دعوت و رسيدن نامه هاي بي شمار از طرف مردم كوفه كه افزون از12000 نامه ذكر شده ، پسر عمويش حضرت مسلم فرزند عقيل را به نمايندگي خود به كوفه فرستاد. خود اعمال حج را به دليل نا امن شدن فضاي مكّه نيمه تمام گذاشته و درروز هشتم ذيحجه با اهل و عيال و به همراهي جمعي از ياران خود، به سوي كوفه حركت كردند، و در روز دوم محرّم سال 61 هجري در كربلا رسيدند. و در روز دهم محرّم همراه ياران با وفاي خويش به مقام والاي شهادت رسيدند، كه تا امروز و تا دامنة قيامت ،حقّانيت راه و مكتب او هم چنان فروزان تر از خورشيد مي درخشد، و قاتل او مورد لعن خدا،و رسولش ، و ملائكه و بندگان صالح خدا است چنان كه رسول الله به صراحت اين مطلب را بارها بيان فرموده است .



احاديث گردآوري شده در اين مقاله برخي از احاديث و رواياتي است كه از زبان رسول الله در منابع و كتاب هاي اهل سنّت بيان شده است . و اميد است با مطالعه و دقّت دركلام و بيان رسول خدا كه در بارة فرزند و پارة تنش امام حسين (ع) بيان فرموده ، هر چه بيشتر و بهتر حسينش را از زبان جدّش رسول الله بشناسيم .







اذان گفتن پيامبر(ص) در گوش هاي حسين (ع)



عن عبيدالله بن أبي رافع عن أبيه ، قال : «رأيت رسول الله(ص) أذّن في اُذن الحسين (ع) حين ولدته فاطمة 3».



حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين و هم چنين محب الدين شافعي در ذخائر العقبي گفته است : عبيدالله پسر أبي رافع و او از پدرش روايت كرده است :«هنگامي كه امام حسين (ع) از حضرت فاطمه 3 متولّد شد، رسول خدا(ع) را ديدم كه درگوش هاي حسين (ع) اذان گفت .»







عقيقة پيامبر(ص) براي حسنين 8



عن عبدالله بن بريدة ، عن أبيه : «اءن رسول الله(ص) عق ّ عن الحسن والحسين 8بكبشين كبشين »



نسائي در سننش گفته است : از عبدالله پسر بريده و او از پدرش روايت كرده است :«رسول خدا(ص) براي امام حسن و امام حسين 8 (در هنگام تولّدشان ) دو گوسفند، دوگوسفند عقيقه كرد.»



ابو داود اين حديث را در سُننش از ابن عباس روايت كرده است ، و هم چنين اين حديث در تاريخ بغداد، حلية الاوليا و غيره نيز وارد شده است ».







تعويذ پيامبر(ص) براي حسنين 8



عن ابن عبّاس قال : «كان النبي (ص) يعوّذ الحسن والحسين 8 ويقول : اءن أباكماكان يعوذ بها اءسماعيل واءسحاق : أعوذ بكلمات الله التامّة ، من كّل شيطان وهامّة ، ومن كل عين لامّة .»



بخاري ، ترمذي وابن ماجه در كتاب هاي شان گفته اند: از ابن عباس روايت شده كه او گفت : «پيامبر(ص) حسن و حسين 8 را تعويذ مي كرد و مي گفت : پدر شما اسماعيل

واسحاق را به اين كلمات تعويذ مي كرد: به وسيلة كلمات تامّة خداوند از هر شيطان آسيب رسان ، و از هر چشم بد پناه مي برم .»







ناراحت شدن پيامبر(ص) به جهت گرية حسين (ع)



عن يزيد بن أبي زياد قال : خرج النبي (ص) من بيت عائشة فمرّ علي بيت فاطمة 3 فسمع حسيناً يبكي فقال : «ألم تعلمي أن بكائه يؤذيني ؟»



در تاريخ دمشق ، مجمع الزوائد و غيره از يزيد پسر زياد نقل شده كه او گفته است :«حضرت پيامبر(ص) از منزل عائشه بيرون شد، گذرش به خانة حضرت فاطمه 3 افتاد،گرية حسين را شنيد، آن حضرت (به دخترش فاطمه ) فرمود: «مگر نمي داني كه گرية حسين مرا ناراحت مي كند؟»







زبان پيامبر در كام حسنين 8 براي رفع عطش آنان



عن ابي هريرة قال : «اشهد لخرجنا مع رسول الله(ص) حتي اذا كنّا ببعض الطريق سمع رسول الله(ص) صوت الحسن والحسين 8 وهما يبكيان مع اُمّهما، فأسرع السيرحتي أتاهما فسمعته يقول : ما شأن ابني ؟ فقالت : العطش ، قال : فأخلف رسول الله(ص) الي شنة يتوضأ بها فيها ماء وكان الماء يومئذٍ أغداراً والناس يريدون الماء، فنادي هل أحدمنكم معه ماء؟ فلم يجد أحد منهم قطرة . فقال : ناوليني أحدهما، فناولته اءياه من تحت الخدر. فأخذه فضمّه الي صدره وهو يضغو ما يسكت فأدلع له لساه ، فجعل يمصه حتي هدأ وسكن وفعل بالا´خر كذلك »



در تهذيب التهذيب ، ومجمع الزوائد و نيز در غير اين دوتا، از ابو هريره روايت شده كه او گفت : «گواهي مي دهم كه ما به همراه رسول خدا(ص) در بعضي از كوچه ها راه مي رفتيم ، و آن حضرت صداي گرية حسن و حسين 8 را - كه همراه مادرشان بودند -شنيد. من از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: «پسرانم را چه شده كه گريه مي كنند؟فاطمه فرمود: بر اثر تشنگي مي گريند! حضرت براي حسنينش در طلب آب برآمد و دراين حال و احوال آب ناياب بود و همة مردم در پي آن بودند؛ حضرت با آواز بلند فرمود: آياكسي از شما با خودش آب دارد؟ ولي هيچ كس ، حتي يك قطرة آب نداشت ! حضرت (به فاطمه 3) فرمود: يكي از آنان را به من بده ، حضرت فاطمه 3 يكي از بچه ها را از زيرپوشش و ستر بيرون آورده و به پيامبر(ص) داد، حضرت او را گرفت و بر سينه اش چسباند،طفل صيحه مي كشيد، حضرت زبان مباركش را در كام او نهاد، طفل زبان حضرت رامي مكيد تا آرام و ساكت شد. حضرت همين رفتار را با ديگري انجام داد او نيزآرام گشت .»







بوسيدن لب هاي حسين (ع)



عن أبي هريرة قال : كان النبي (ص) يدلع لسانه للحسين (ع): فيري الصبي حمرة لسانه فيهش ّ فقال : عينية بن بدر: ألا أراه يصنع هذا بهذا؟ فو الله اءنّه ليكون لي الولد قدخرج وجهه وما قبّلته قط ، فقال : «من لا يرحم لا يُرحم .»



احمد حنبل در مسندش از ابو هريره نقل كرده كه او گفته است : «پيامبر(ص) زبانش را براي حسين (ع) (در حال كودكي او) بيرون مي آورد، كودك سرخي زبان او را مي ديد، بااشتياق و سرور به او متمايل مي شد. عينيه پسر بدر كه اين حالت را مشاهده كرد، با تعجب گفت : پيامبر را مي بينم كه با اين بچه چه كار مي كند؟! به خدا سوگند من اولاد و فرزند دارم و صورت آنان را هرگز نبوسيده ام . رسول خدا(ص) (در جواب كلام عينيه ) فرمود: «كسي كه رحم نداشته باشد مورد ترحم قرار نمي گيرد.»



اين حديث به صراحت و روشني اين مطلب را مي رساند كه حضرت رسول (ص)براي خوشحالي امام حسين در هنگام كودكي او زبان مباركش را براي بيرون مي آورد، تافرزندش را خوشحال سازد، و هنگامي كه اين عمل مورد تعجّب مردان بي رحم واقع مي شد، پاسخ حضرت اين بوده است كه «كسي كه بي رحم باشد، مورد ترحم قرارنخواهدگرفت .»







بالا رفتن حسين (ع) بر سينة پيامبر(ص)



عن معاوية بن أبي مزرد، عن أبيه ، قال : سمعت أبا هريرة يقول : أبصرت عيناي هاتان وسمعت اُذناي رسول الله(ص) وهو آخذ بكفّي حسين وقدماه علي قدمي رسول الله(ص) وهو يقول : «حزقّه حُزقّة ترق ّ عين بقّة » فرقي الغلام حتي وضع قدميه علي صدررسول الله(ص) ثم قال رسول الله(ص): «افتح فاك » ثم ّ قبّله ، ثم قال : «اللهم أحبه فاءنّي اُحبّه .»



معاويه پسر أبي مرزد از پدرش نقل كرده است : از ابو هريره شنيدم كه مي گفت : بادو چشمم ديدم و با دو گوشم از رسول خدا(ص) شنيدم - در حالي كه آن حضرت دو دست حسينش را گرفته بود و قدم هاي كوچكش روي قدم هاي رسول الله(ص) بود - مي فرمود:«كوچولو كوچولو، بالا بيا!» سپس كودك بالا بالا آمد تا قدم هايش را روي سينة رسول خدا(ص) نهاد. پس از آن رسول خدا فرمود: «لبهايت را باز كن » سپس لب هاي او رابوسيد و فرمود: «خداوندا او را دوست بدار! چون من او را دوست دارم .»



اين حديث به همين مضمون و با اندك تفاوتي در الاصابة ابن حجر عسقلاني ، ومعجم كبير طبراني و نيز در غير آن ها ذكر شده است .







حسين (ع) از من است و من از حسين (ع)



عن يعلي بن مرّة قال : اءنّهم خرجوا مع النبي (ص) الي طعام دعوا له : فاءذا حين يلعب في السكّة ، قال : فتقدم النبي (ص) أمام القوم وبسط يديه فجعل الغلام يفرّها هنا و هاهناويضاحكه النبي (ص) حتي أخذه ، فجعل احدي يديه تحت ذقنه والاخري في فأس رأسه فقبّله وقال : «حسين منّي وأنا من حسين أحب ّ الله من أحب ّ حسيناً، حسين سبط من الاسباط .»



ابن ماجه از يعلي پسر مرّه روايت كرده كه او گفت : «عده اي به همراه حضرت پيامبر(ص) به سمتي كه جهت صرف طعام دعوت شده بودند، مي رفتند، در اين هنگام حسين (ع) در كوچه بازي مي كرد، حضرت پيامبر(ص) جلو آمده ، آغوش مبارك را به سوي حسين خردسالش باز كرد، كودك اين سو و آن سو فرار مي كرد، پيامبر(ص) مي خنديد تا اورا گرفت ، سپس آن حضرت يك دست مبارك را زير چانة كودكش و دست ديگر را بالاي سر او نهاد، و سپس او را بوسيد و فرمود: حسين از من است و من از حسين ! خداوند دوست مي دارد كسي را كه حسين را دوست بدارد، حسين فرزندي از فرزندانم است ».



اين حديث به همين مضمون و با اندك تفاوتي در سنن ترمذي ، مسند أحمدحنبل ، اسد الغابه و سنن كبراي بيهقي و غيره ذكر شده است .



نظر به سيماي حسين (ع) نظر به سيماي پيامبر(ص)



في ذيل تفسير قوله : (وعلّم آدم الاسماء كلّها) قال أعرابي قصد الحسين بن علي (ع) فسلّم عليه وسأله حاجته ، وقال : سمعت جدّك يقول : «اءذا سألتم حاجة فاسألوهامن أربعة ، اءمّا عربي شريف ، أو مولي كريم ، أو حامل القرآن ، أوصاحب وجه صبيح ، فأمّاالعرب فشرفت بجدّك ، وأما الكرم فدأبكم وسيرتكم ، وأما القرآن ففي بيوتكم نزل ، وأماالوجه الصبيح فاءنّي سمعت رسول الله(ص) يقول : «اءذا أردتم أن تنظروا اءلي ّ فانظروا الي الحسن والحسين .»



فخر رازي در تفسير كبيرش در ذيل آية شريفة (وعلّم آدم الاسماء كلّها) گفته است : اعرابي نزد امام حسين (ع) آمد، بر آن حضرت سلام كرد، و حاجتش را طلب نمود، وبه آن حضرت گفت : از جدّت رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: «اگر حاجتي خواستيد ازچهار نفر بخواهيد: يا از عرب شريف ، يا از مولاي كريم ، يا از حامل قرآن ، يا از كسي كه داراي سيماي روشن و چهرة نوراني است . (همة اين اوصاف در شما است ،) از لحاظ عرب بودن به سبب جدّت رسول الله شريف هستي ، و از جهت كرم ؛ كرامت و بزرگواري ادب وسيرة شماست . و اما از جهت قرآن ؛ كلام خدا در خانه هاي شما نازل شده است . و اما چهرة نوراني ؛ من از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: «هرگاه خواستيد به طرف من نظر كنيد،به حسن و حسين نگاه كنيد.»



اين حديث به خوبي نشان مي دهد كه حضرت امام حسين (ع) و هم چنان برادرش امام حسن (ع) در نزد رسول خدا از چنان موقعيت و مقامي برخوردار بوده كه نظر به چهرة آنان ، نظر به سيماي مبارك رسول الله(ص) است ، و بدون ترديد هرگونه هتك و بي حرمتي به آنان هتك و بي حرمتي به رسول الله(ص) است . و در اين مورد احاديث فراواني وارد شده كه در جايش ذكر خواهد شد.



شباهت حسين (ع) به رسول الله(ص)



عن أنس بن مالك قال : «أتي عبيدالله بن زياد برأس الحسين بن علي (ع) فجعل في طست ، فجعل ينكث وقال : في حسنه شيئاً، فقال أنس : كان أشبههم برسول الله(ص)وكان مخضوباً بالوسمة .»



از انس بن مالك روايت شده كه او گفت : «سر حسين بن علي (ع) را براي عبيداللهپسر زياد آوردند، پسر زياد سر مبارك حسين (ع) را در طشت گذاشت ، و با ني شروع به زدن سر مبارك آن حضرت نمود! و در زيبايي او با خودش چيزي گفت ! و انس گفته است كه چهرة امام حسين (ع) بيشتر از همه شباهت به رسول خدا(ص) داشت . و محاسن شريفش با وسمه خضاب بود.»



اين مطلب در صحيح بخاري و سنن ترمذي و مسند احمد بن حنبل و غيره به تفصيل روايت شده است .



عن محمد بن الضحاك بن عثمان قال : «كان جسد الحسين (ع) شبه جسدرسول الله(ص)»



ابو بكر هيثمي در مجمع الزوائد و همچنين طبراني در معجم كبيرش و نيز غيراين دو تا روايت كرده اند كه محمد پسر ضحاك ، پسر عثمان گفته است : «اندام حسين (ع)شبيه اندام رسول خدا(ص) بود.»







حسنين 8 ريحانة پيامبر(ص)



عن انس بن مالك قال : «دخلت أو ربما دخلت علي رسول الله(ص) والحسن والحسين 8 ينقلبان علي بطنه ويقول : ريحانتي من هذه الامّة .»



نسائي در سننش و هم چنين هيثمي در مجمع الزوائد روايت كرده اند كه انس بن مالك گفت : «چه بسا اوقاتي كه خدمت رسول خدا(ص) مي رسيدم ، حسن و حسين 8 رامي ديدم كه روي شكم آن حضرت مي پريدند و رسول خدا(ص) مي فرمود: «دو ريحانة من از ميان اين امّت هستيد.»



عن ابن أبي نعيم ، قال : كنت شاهداً لابن عمرو وسأله رجل عن دم البعوض ، فقال :ممن أنت ؟ فقال : من أهل العراق . قال : انظروا الي هذا! يسألني عن دم البعوض وقد قتلواابن النبي (ص)، وسمعت النبي (ص) يقول : «هما ريحانتاي من الدنيا.»



اين حديث به همين از طرق متعدد و مختلف در كتاب هاي مختلف اهل سنّت ازجمله سنن ترمذي ، خصائص نسائي ، مسند احمد حنبل و غيره ذكر شده است .







حسنين 8 بر كتف پيامبر(ص)



عن عمر، قال : رأيت الحسن والحسين 8 علي عاتقي النبي (ص)، فقلت : نعم الفرس تحتكما، فقال النبي (ص) ونعم الفارسان هما»



از عمر روايت شده كه او گفته است : «حسن و حسين 8 را ديدم كه بر كتف پيامبر(ص) سوار بودند، و من به آنان گفتم : اسب سواري خوبي داريد! رسول خدا(ص) فرمود:اين دو تا نيز سواران خوبي هستند.»



اين حديث در كنز العمال و غيره نيز ذكر شده است و هم چنين مضمون اين حديث در سنن ترمذي و مستدرك الصحيحين و غيره نيز آمده است .



دوست داشتن حسنين دوست داشتن رسول الله، دشمني با حسنين دشمني با رسول الله



عن زر بن حبيش قال : كان رسول الله(ص) ذات يوم يصلّي بالناس فأقبل الحسن والحسين 8 وهما غلامان فجعلا يتوثّبان علي ظهره اءذ سجد، فأقبل الناس عليهماينحّونهما عن ذلك ، قال : «دعوهما بأبي وأمّي ، من أحبّني فليحب ّ هذين .»



بيهقي در سنن كبرايش ذكر نموده است : زر پسر حبيش گفته است : «روزي رسول خدا(ص) با مردم نماز مي خواند، حسن و حسين 8 كه كودك بودند به سمت آن حضرت آمدند، و هنگامي كه رسول خدا(ص) به سجده مي رفت ، حسنين 8 بر پشت جدّبزرگوارشان بالا مي شدند. مردم خواستند كه آن دو كودك را از حضرت دور كنند و مانع بشوند، پيامبر خدا(ص) فرمود: «آنان را به حالشان بگذاريد، پدر و مادرم فدايشان باد! هركسي كه مرا دوست دارد، بايد اين دو را دوست بدارند.»



عن اسامة بن زيد قال : قال النبي (ص): «هذان ابناي وابنا ابنتي ، اللهم ّ انّي اُحبّهمافأحبّهما وأحب ّ من يحبّهما»



ترمذي در سننش روايت كرده كه اسامه بن زيد گفته است : پيامبر خدا(ص) فرمود:«اين دو تا (اشاره به حسن و حسين 8)، دو فرزند من اند و پسران دخترم ، خداوندا، اين دو را دوست مي دارم ، پس تو آن دو را دوست بدار، و دوست بدار كسي را كه آن دو را دوست مي دارد!»



اين حديث در خصائص نسائي و كنز العمال و نيز در كتب ديگر اهل سنّت واردشده است .



عن أبي هريرة قال : قال رسول الله(ص): «من أحب ّ الحسن والحسين فقد أحبّني ومن أبغضهما فقد أبغضني »



از ابو هريره روايت شده كه او گفته است : رسول الله(ص) فرمود: «هر كسي كه حسن و حسين 8 را دوست بدارد، مرا دوست داشته است ، و كسي كه با آن دو بغض و عداوت پيشه كند، با من بغض و دشمني نموده است .»



اين حديث در سنن ابن ماجه ، مسند احمد حنبل و نيز در تاريخ بغداد و غيره روايت شده است .»



عن سلمان قال : سمعت رسول الله(ص) يقول : «الحسن والحسين ابناي من أحبّهما أحبّني ومن أحبّني أحبّه الله ومن أحبّه الله أدخله الجنة ، ومن أبغضهما أبغضني ومن أبغضني أبغضه الله أدخله النار.»



در مستدرك صحيحين ، معجم طبراني ، و معجم الزوائد از سلمان روايت شده كه اوگفته است : از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: «حسن و حسين دو فرزندانم هستند،هر كسي آن دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است ، و هر كسي مرا دوست دارد، خدا اورا دوست دارد، و كسي را كه خداوند سبحان دوست بدارد، وارد بهشت مي شود ولي اگركسي با حسن و حسين غضب و عناد داشته باشد، با من غضب و دشمني نموده است ، وهر كسي با من غضب و دشمني كند، خداوند با او غضب مي كند، و سرانجام او را درآتش مي افكند.»



مضامين اين احاديث در ذخائر العقبي ، كنز العمال ، معجم كبير طبراني و غيره به تفصيل ذكر شده است .



حسنين 8 سرور جوانان بهشت



عن أبي سعيد الخدري قال : قال رسول الله(ص): «الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنّة »



محمد بن عيسي ترمذي در كتابش نقل نموده كه ابي سعيد خدري از رسول خداروايت نموده كه آن حضرت فرموده است : «حسن و حسين سروران جوانان بهشتند.»



اين حديث در كتب مختلف اهل سنّت و از طرق متعدد وارد شده است . چنانچه احمد بن حنبل در مسندش ، و نسائي در خصائصش ، و خطيب بغدادي در تاريخش ، و نيزديگران مثل ابن حجر عسقلاني ، و ابو نعيم اصفهاني و غيره ، ذكر نموده اند.



عن ابن عمر قال : قال رسول الله(ص): «الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنّة وأبوهما خيرا منهما.»



فرزند عمر از رسول خدا(ص) روايت نموده كه آن حضرت فرمود: «حسن و حسين سروران جوانان اهل بهشتند، و حضرت علي (ع)، بهتر از دو فرزندشان است .



اين حديث در سنن ابن ماجه ، مستدرك صحيحين حاكم نيشابوري ، معجم كبيرطبراني و نيز در غير آن ها روايت شده است .







تزيين بهشت به حسنين 8



عن عقبة بن عامر قال : قال رسول الله(ص): «لما استقر أهل الجنّة في الجنّة قال الجنّة : يا رب أليس وعدتني أن تزينني بركنين من أركانك ؟ قال : ألم أزيّنك بالحسن

والحسين ؟ قال : فماست الجنّة ميساً كما تميس العروس .»



عقبه فرزند عامر از رسول خدا(ص) روايت نموده كه آن حضرت فرمود: هنگامي كه بهشتيان در بهشت مأوا گيرند، بهشت در پيشگاه خداوند عرض مي كند: خداوندا مگروعده ندادي كه مرا به وسيلة دو ركن از اركانت زينت دهي ! خداوند در پاسخش مي فرمايد:آيا تو را به حسن و حسين زينت ندادم ؟ سپس بهشت همانند عروس به خود مي نازد وفخر مي كند.



اين حديث در كنز العمال ، تاريخ بغداد و نيز در غير آن ها وارد شده است . وهم چنين احاديثي به همين مضمون در اسد الغابة و ديگر كتب اهل سنّت وارد شده است .







الحسنان يدخلان الجنّة علي خيل متوّجة بالدر والياقوت



عن أبي هريرة قال : قال رسول الله(ص): «يحشر الانبياء يوم القيامة علي الدواب ليوافوا من يؤمهم للمحشر، ويبعث صالح علي ناقته ، وأبعث علي البراق ويبعث ابناي الحسن والحسين علي ناقتين من نوق الجنّة .»



ابو هريره گفته است كه رسول خدا فرمود: انبيا در روز قيامت ، سوار بر چهارپايان برانگيخته مي شوند، و حضرت صالح سوار بر ناقه اش برانگيخته مي شود، و من سوار بربراق برانگيخته مي شوم ، و فرزندانم حسن و حسين سوار بر دو ناقة بهشتي برانگيخته مي گردند.



اين حديث در مجمع الزوائد، معجم كبير طبراني ، تاريخ بغداد و نيز در غير اين هاوارد شده است .



قال علي (ع)، قال رسول الله(ص): «اذا كان يوم القيامة كنت أنت وولدك علي خيل بلق متوّجة بالدر والياقوت فيأمركم الله بكم الي الجنة والناس ينظرون .»



از حضرت علي (ع) روايت است كه رسول خدا (به من ) فرمود: وقتي روز قيامت فرابرسد، تو و فرزندت سوار بر اسب برانگيخته مي شويد، در حالي كه مزيّن به دُر و ياقوت است ، خداوند براي شما دستور ورود به بهشت را صادر مي كند، و مردم نظاره كنندة شماهستند.







خبر دادن جبرئيل به شهادت و محل شهادت امام حسين (ع)



عن أنس بن مالك : «أن ّ ملك المطر استأذن أن يأتي النبي (ص) فأذن له ، فقال لاُم سلمة : املكي علينا الباب لا يدخل علينا أحد، قال : وجاء الحسين (ع) ليدخل فمنعته ،فوثب فدخل ، فجعل يقعد علي ظهر النبي (ص) وعلي منكبه وعلي عاتقه ، قال : فقال الملك للنبي (ص) أتحبّه ؟ قال : نعم ، قال : أما اءن امّتك ستقتله واءن شئت اريتك المكان الذي يقتل فيه فضرب بيده فجاء بطينة حمراء فأخذتها ام ّ سلمة فصرّتها في خمارها» قال ثابت : بلغناأنها كربلاء.



از انس بن مالك روايت شده است : فرشتة باران از پيامبر خدا(ص) اجازه خواست تابه خدمت آن حضرت بيايد. حضرت برايش اجازة ورود داد، و براي ام سلمه فرمود كه مواظب در باش تا هيچ كسي وارد نشود، در اين حال حسين (ع) آمد تا داخل خانه شود، ام ّسلمه مانع شد، حسين خُرد سال به سرعت پريد و داخل خانه شد، سپس شروع كرد به نشستن بر پشت و كتف و گردن پيامبر(ص).



فرشته به پيامبر(ص) عرض كرد: آيا او را دوست مي داري ؟!



حضرت فرمود: بله !



فرشته گفت : ولي اُمّتت به زودي او را شهيد مي كند، اگر خواسته باشي ، محل شهادت او را براي شما نشان مي دهم ؟



سپس فرشته دستش را زد و گِل ِ سُرخي آورد، و ام ّ سلمه آن را برداشت و با حزن واندوه در بين لچك و رو سريش پنهان كرد.»



و بعد معلوم شد كه محل ّ شهادت آن حضرت سرزمين كربلا بوده است .



اين حديث را احمد حنبل ، محب ّ الدين شافعي ، ابو بكر هيثمي و ابو القاسم طبراني و ديگران به تفصيل ذكر كرده اند.



عن عبدالله بن وهب بن زمعة ، قال : أخبرتني اُم سلمة اءن رسول الله(ص) اضطجع ذات ليلة للنوم فاستيقظ وهو خاثر ثم اضطجع فرقد، ثم استيقظ وهو خاثر دونما رأيت به المرة الاُولي ، ثم اضطجع فاستيقظ وفي يده تربة حمراة يقبّلها، فقلت : ماهذه التربة يارسول الله؟ قال : أخبرني جبريل (ع) اءن ّ هذا يقتل بأرض العراق - للحسين - فقلت لجبرئيل : أرني تربة الارض التي يقتل بها، فهذه تربتها.»



از عبدالله فرزند وهب فرزند زمعه روايت شده كه او گفت : «ام سلمه به من خبر دادكه رسول خدا(ص) شبي براي خوابيدن دراز كشيد، سپس بيدار شد در حالي كه گرفته وپريشان بود، دو باره حضرت دراز كشيد و خوابش برد، سپس مضطرب و پريشان از خواب بيدار شد، اضطراب آن حضرت غير از اضطرابي بود كه در مرتبة اوّل در آن حضرت ديدم .بار سوم حضرت دراز كشيد و اين بار كه از خواب بيدار شد در دستش تربت سرخي بود كه آن را مي بوسيد! سپس من گفتم : يا رسول الله اين تربت چيست ؟



حضرت فرمود: جبرئيل (ع) برايم خبر داد كه اين - اشاره به حسينش نمود - درزمين عراق كشته مي شود. براي جبرئيل گفتم ، خاك زميني را كه حسينم در آن جا شهيدمي شود نشانم بده ، و اين ، تربت همان سرزمين است .»



اين حديث را حاكم نيشابوري ، محب الدين شافعي ، ابو القاسم طبراني ، نقل كرده اند. و هم چنين مراجعه شود به كنز العمال متقي هندي ، و صواعق محرقة ابن حجرهيثمي شافعي ، و اعلام النبوة ماوردي .



عن زينب بنت جحش : «أن النبي (ص) كان نائماً عندها وحسين (ع) يحبو في البيت ، فغفلت عنه ، فحبا حتي أتي النبي (ص) فصعد علي بطنه ، الي أن قال : قالت : ثم قام يصلّي واحتضنه فكان اذا ركع وسجد وضعه واءذا قام حمله ، فلما جلس جعل يدعو ويرفع يديه ويقول : فلما قضي الصلاة قلت : يا رسول الله لقد رأيتك تصنع اليوم شيئاً ما رأيتك تصنعه ، قال : اءن جبريل أتاني فأخبرني أن ابني يقتل ، قلت : فأرني تربته اذاً، فأتاني بتربة حمراء.»



از زينب دختر جحش روايت شده است : «پيامبر خدا(ص) در پيش او خوابيده بود،حسين كه كودك و كوچك بود با دست و پايش در منزل راه مي رفت و بازي مي كرد،لحظه اي از كودك غافل شدم ، او به طرف رسول خدا(ص) آمد و بالاي شكم مبارك آن حضرت رفت .



زينب در ادامة سخنانش مي گويد: سپس رسول خدا(ص) بلند شد و به نماز ايستاد وحسين خُرد سالش را در بغل گرفت ، و هنگامي كه به ركوع و سجده مي رفت ، كودك را درزمين مي گذاشت ، و وقتي دو باره مي ايستاد، حسينش را برمي داشت ، و هنگامي كه آن حضرت نشست دست هاي مباركش را بلند نموده و دعا مي كرد. هنگامي كه از نماز فارغ شد عرض كردم : اي رسول خدا(ص) امروز از شما كاري را مشاهده كردم كه تا كنون نديده بودم كه چنين عملي را داشته باشيد؟



پيامبر در پاسخم فرمود: جبرئيل نزدم آمد و به من خبر داد كه پسرم كشته مي شود.گفتم : تربت و خاكش را نشانم ده ! سپس خاك سرخي برايم آورد.»



اين حديث در معجم كبير طبراني ، و تاريخ دمشق و نيز در غير اين دو كتاب روايت شده است .



روي احمد بن حنبل بسنده عن عبدالله بن نجا، عن أبيه ، «أنه سار مع علي (ع) - وكان صاحب مطهرته - فما حاذي نينوي وهو منطلق الي صفين ، فنادي علي (ع): اصبر أباعبدالله اصبر أبا عبدالله بشط الفرات ، قلت : وماذا؟ قال : دخلت علي النبي (ص) ذات يوم وعيناه تفيضان ، قلت : يانبي الله أغضبك أحد ما شأن عينيك تفيضان ؟ قال : بل قام من عندي جبريل فحدّثني أن الحسين يقتل بشط الفرات ، قال : فقال : هل لك الي أن أشمّكم من تربته ؟، قال : قلت : نعم ، فمدّ يده فقبض قبضة من تراب أعطانيها فلم أملك عيني ّ أن فاضتا.»



احمد حنبل به سند خود از عبدالله نجا و او از پدرش روايت كرده است : «درهنگامي كه علي (ع) رهسپار صفين بود، همراه آن حضرت بودم ، و زماني كه نزديك نينوارسيد حضرت مرا صدا كرد و فرمود: ابا عبدالله صبر كن ، ابا عبدالله به شط فرات صبر كن !



گفتم : براي چه ؟



آن حضرت فرمود: «روزي در خدمت پيامبر خدا(ص) رسيدم ، از چشمان آن حضرت اشك سرازير بود، عرض كردم : اي پيامبر خدا! آيا كسي شما را به خشم و غضب آورده كه ديدگان شما اين چنين اشك ريزان است ؟ رسول خدا(ص) فرمود: جبرئيل نزدم آمد و به من خبر داد: حسين در شط فرات كشته مي شود!



رسول خدا فرمود: سپس جبرئيل گفت : آيا مي خواهي عطر و بوي تربتش راببيني ؟ رسول خدا فرمود: گفتم : بله ! سپس جبرئيل دستش را دراز كرد و يك قبضه ازتربت گرفت و به من داد و به همين دليل است كه بي اختيار اشك هايم سرازيراست .



دستور پيامبر به ياري حسين (ع)



عن أنس بن الحارث ، عن أبيه الحارث - وكان من أصحاب النبي (ص) من أهل الصفة - قال : «سمعت رسول الله(ص) والحسين في حجره يقول : اءن ابني هذا يقتل في أرض يقال لها العراق » فقتل أنس بن الحارث مع الحسين (ع).



انس فرزند حارث از پدرش كه از اصحاب نبي (ص) و از اهل صفه بود روايت كرده است : «در حالي كه حسين (ع) در دامن رسول الله(ص) قرار داشت ، من از او شنيدم كه مي فرمود: اين فرزندم (اشاره به حسين (ع)) در زميني كه به آن عراق گفته مي شود، به شهادت مي رسد.»



و هنگامي كه حسين (ع) رهسپار كربلا شد، انس فرزند حارث همراه وي شد، و درركاب آن حضرت به شهادت رسيد.



اين حديث را ابن اثير در اسد الغابه ذكر نموده است ، و هم چنين ابن حجرعسقلاني در ترجمة انس بن الحارث بيان نموده و گفته است : «فخرج أنس بن الحارث الي كربلا فقتل بها مع الحسين (ع). و در مضمون اين حديث مراجعه شود به كنز العمال وذخائر العقبي .







گذاردن حضرت رسول (ص) تربت امام حسين (ع) را در نزد ام ّ سلمه و خون آلودشدنش در روز عاشورا



عن عمر بن ثابت ، عن الاعمش ، عن شقيق ، عن اُم ّ سلمة قالت : «كان الحسن والحسين 8 يلعبان بين يدي رسول الله(ص) في بيتي ؛ فنزل جبريل فقال : يا محمّد اءن امتك تقتل ابنك هذا من بعدك ، وأومأ بيده الي الحسين (ع)، فبكي رسول الله(ص) وضمّه الي صدره ثم قال رسول الله(ص): وضعت عندك هذه التربة فشمّها رسول الله(ص) قال :ريح كرب وبلاء، وقال : يا اُم ّ سلمة اءذا تحولت هذه التربة دماً فاعلمي أن ابني قد قتل .فجعلتها اُم سلمة في قارورة ثم جعلت تنظر اليها كل يوم وتقول : ان يوماً تحوّلين دماً ليوم عظيم .»



عمر فرزند ثابت از اعمش و او از شقيق روايت كرده كه ام سلمه گفت : «حسن وحسين در منزلم جلو پيامبر بازي مي كردند، جبرئيل نازل شد و براي پيامبر گفت : اي محمّد(ص) امّتت بعد از تو اين پسرت را به شهادت مي رساند، و با دستش به سوي حسين (ع) اشاره كرد، رسول الله(ص) گريه كرد و حسينش را در سينه اش گرفت ، سپس رسول خدا(ص) فرمود: اين تربت را در نزد تو مي گذارم ، رسول خدا(ص) آن تربت را بو كرد وفرمود: بوي كرب و بلاء است . و فرمود: اي ام سلمه ! وقتي اين تربت متحول به خون شد،بدان كه پسرم كشته شده است .



ام سلمه تربت را در شيشه اي گذاشت و هر روز به آن نگاه مي كرد، و ام سلمه مي گفت : روزي كه تربت متحوّل به خون شود آن روز، روز عظيم مصيبت بزرگي خواهدبود.»



اين حديث را ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب ذكر نموده است . و مضمون اين حديث را ابن حجر عسقلاني در مجمع الزوائد و طبراني در معجم كبير و نيز غير آنهاذكر كرده اند.







خواب ديدن ام سلمه و ابن عباس رسول خدا را در هنگام شهادت امام حسين (ع)



روي الترمذي بسنده عن سلمي ، قالت : «دخلت علي اُم ّ سملة وهي تبكي ، فقلت :ما يبكيك ؟ قالت : رأيت رسول الله(ص) - تعني في المنام - وعلي رأسه ولحيته التراب ،

فقلت : مالك يا رسول الله؟ قال : شهدت قتل الحسين آنفاً.»



ترمذي به سند خود از سلمي روايت كرده است : «خدمت ام سلمه رسيدم و او گريه مي كرد، از ام سلمه پرسيدم : چرا گريه مي كني ؟ او در پاسخم گفت : رسول خدا(ص) را ديدم - منظورش ديدن در خواب بود - سر و صورت و محاسن آن حضرت پر از خاك بود،عرض كردم : اي رسول خدا(ص) شما را چه شده است ؟ حضرت فرمود: همين حالا شاهدكشته شدن حسينم بود.»



ترمذي اين حديث را در سنن خود ذكر كرده نموده است ، و هم چنين مضمون اين حديث را حاكم نيشابوري ، ابن اثير، بيهقي شافعي ، ابن حجر عسقلاني و غيره به تفصيل ذكر كرده اند.



عن ابن عبّاس ، قال : «رأيت النبي (ص) فيما يري النائم نصف النهار، أشعث وأغبرمعه قارورة فيها دم ، فقلت : با نبي ّ الله ما هذا؟، قال : هذا دم الحسين وأصحابه لم أزل التقطه منذ اليوم ، قال : فأحصي ذلك اليوم فوجدوه قُتل قبل ذلك بيوم .»



از ابن عبّاس روايت شده است : «پيامبر خدا(ص) را نيم روز در خواب ديدم كه پريشان و خاك آلود بود كه شيشة پر از خون با خود داشت ، عرض كردم : اي پيامبر خدا!اين چيست ؟ در جواب فرمود: اين خون حسين و اصحابش است كه امروز پيوسته در اين شيشه جمع كردم . ابن عباس گفت : آن روز را شمارش كرده و ضبط كردم ، و بعداً معلوم شدكه حسين (ع) يك روز پيش از آن به شهادت رسيده بود.»



حاكم نيشابوري اين حديث را از ابن عباس در كتابش روايت كرده است ، وهم چنين اين حديث به همين مضمون در مسند احمد حنبل ، و اسد الغابة ، الاستيعاب ،الاءصابة و نيز در غير آن ها با اندك تفاوتي در لفظ و طريق وارد شده است .



امام حسين (ع) ثمرة پيامبر(ص)



عن مولي عبدالرحمن بن عوف قال : خذوا عني قبل أن تشاب الاحاديث بالاباطيل ، سمعت رسول الله(ص) يقول : «أنا الشجرة وفاطمة فرعها، وعلي لقاحها،والحسن والحسين ثمرتها، وشيعتنا ورقها، وأصل الشجرة في جنّة عدن وسائر ذلك في سائر الجنّة »



از مولا عبدالرحمن عوف روايت است كه او گفت : پيش از آن كه گرد و غبار باطل چهرة احاديث را بپوشاند، حقيقت را از من فراگيريد، از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: «من درخت هستم ، وفاطمه فرع و شاخه هاي درخت است ، علي ماية باروري وثمردهي اوست ، حسن و حسين 8 ميوه ها و شيعيان و پيروان ما برگ هاي آن درخت هستند، ريشه و اصل درخت در بهشت عدن است و مابقي آن در سائر بهشت .»



اين حديث در المستدرك علي الصحيحين و ميزان الاعتدال و ديگر كتب اهل سنّت روايت شده است .







محاربة با اهل بيت : محاربة با رسول الله(ص)



عن زيد بن ارقم ؛ ان ّ رسول الله(ص) قال لعلي وفاطمة والحسن والحسين : «أناحرب لمن حاربتم وسلم لمن سالمتم .»



زيد بن ارقم روايت كرده است كه رسول خدا(ص) به علي ، فاطمه ، حسن وحسين : فرمود: «هر كسي كه با شما بجنگد با آن در جنگم ، و با هر كسي كه با شما درصلح و مسالمت باشد، در مصالحه و مسالمت هستم .»



اين حديث را ترمذي در سننش روايت كرده است ، و ابن ماجه آن را با اندك تفاوتي در لفظ در سننش آورده است . و هم چنين در ديگر منابع اهل سنّت مثل

المستدرك علي الصحيحين ، ذخائر العقبي ، اسد الغابه وغيره به تفصيل ذكر است .



عن أبي هريرة قال : نظر النبي (ص) الي علي ّ والحسن والحسين وفاطمة فقال : «أناحرب لمن حاربكم وسلم لمن سالمكم .»



احمد حنبل در كتابش آورده كه ابو هريره گفت : پيامبر خدا(ص) به علي ، حسن ،حسين وفاطمه : نظر افكنده و فرمود: «هر كسي كه با شما محاربه كند، با او در محاربه هستم ، و كسي كه با شما در مسالمت و آشتي باشد، با او مسالمت دارم .»



عن أبي بكر بن أبي قحافة أنّه قال : «رأيت رسول الله(ص) خيّم خيمة ً وهو متّكي علي قوس عربية ، وفي الخيمة علي ّ وفاطمة والحسن والحسين : فقال : معشرالمسلمين أنا سلم لمن سالم أهل الخيمة ، حرب لمن حاربهم ، ولي ٌّ لمن والاهم ، لايحبّهم اءلاّ سعيد الجدّ، طيّب المولد، ولا يبغضهم اءلاّ شقي ّ الجدّ، ردي ء الولادة .»



محب الدي ّ طبري در رياض النضرة و نير غير او ذكر كرده كه ابو بكر بن قحافه گفته است : «رسول خدا(ص) خيمه اي برپا كرده بود و در ميان خيمه حضرت علي ، فاطمه ،حسن و حسين : در خيمه بودند، رسول خدا(ص) در حالي كه بر كمان عربي تكيه داده بود، فرمود: اي طايفة مسلمانان ! هر كسي كه با اهل اين خيمه در مسالمت و آشتي باشد،با او در مسالمت و آشتي هستم ، و هر كسي كه با آنان در حرب و جنگ باشد، با آنان درحرب و جنگم ، محبّت و دوستي من با كساني است كه با آنان در محبّت و دوستي باشند. وهيچ كسي آنان را دوست نمي دارد، مگر افراد سعادت مند و خوش بخت ، و آناني كه پدردارند و پاك و طاهر تولد يافته اند. و هيچ فردي با آنان دشمني ندارد، مگر آنان كه شقي وسنگ دل هستند و ولادتشان پست و ناپاك هستند.»



خوارزمي در مناقب و قاضي نعمان مغربي در شرح الاخبار نيز ذكر كرده است .



واين حديث معيار حق و باطل را به صراحت بيان مي كند، و بسيار گويا و روشن مي گويد: محبّان و دوستان علي ، فاطمه ، حسن و حسين ، سعادت مندان و پاكيزه به دنياآمدگان هستند و مبغضان و دشمنان علي ، فاطمه ، حسن و حسين ، اشقيا و افرادبي مقداري هستند و ولادت شان ناپاك و پست است .







بني اميّه شجرة ملعونه و مبغوض رسول الله(ص)



عن راشد بن سعد، عن أبي ذر، قال : سمعت رسول الله(ص) يقول : «اءذا بلغت بنو اميّة أربعين اتّخذوا عباد الله خولاً، ومال الله نحلاً، وكتاب الله دغلاً.»



از راشد فرزند سعد روايت شده كه ابو ذر گفت : از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: «وقتي تعداد بني اميّه به چهل نفر برسند بندگان خدا را، بنده و بردة خويش قرار مي دهند و مال خدا را بخشش و عطية خويش مي پندارند، و كتاب خدا را بازيچه قرارمي دهند.»



اين حديث را حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين و متقي هندي دركنز العمال ذكر كرده اند.



عن أبي برزة الاسلمي ، قال : «كان أبغض الاحياء الي رسول الله(ص) بنو اُميّة وبنوحنيفة وثقيف .»



ابو برزه اسلمي گفته است : «مبغوض ترين جانداران ، در نزد رسول خدا(ص)، بني ثقيف ، بني حنيف ، و ثقيف بودند.»










پاورقي

1 - اسد الغابة في معرفة الاصحاب ، عز الدين ابي الحسن علي بن أبي الكرام ابن الاثير (630 ه) دار احياء التراث العربي - بيروت .



2 - الاصابة في تمييز الصحابة ، أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (852 ه) داراحياء التراث العربي - بيروت الطبعة الاولي 1382 ه.



التفسير الكبير، فخر الدين الرازي (606 ه)



3 - الخصائص الكبري ، جلال الدين سيوطي (911 ه) دار الكتب العلميّة -بيروت ، الطبعة الاولي 1405 ه.



4 - الصواعق المحرقة ، احمد بن حجر الهيثمي الشافعي (974 ه)، مكتبة القاهرة ،1385 ه.



5 - اللئالي ، جلال الدين عبد الرحمان السيوطي (911 ه).



6 - المستدرك علي الصحيحين ، محمّد بن عبدالله الحاكم النيسابوري ، (405 ه)،دار الكتب العلميّة - بيروت - الطبعة الاولي 1411 ه.



7 - المصنّف في الاحاديث والا´ثار، عبدالله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي (235ه)، دار الفكر - بيروت ، الطبعة الاولي 1409 ه.



8 - المعجم الكبير، أبو القاسم سليمان أبو أحمد الطبراني (360 ه). دار احياءالتراث العربي ، الطبعة الثانية .



9 - أعلام النبوّة ، علي بن محمد الماوردي الشافعي (450 ه)، دار مكتبة الهلال -بيروت 1409 ه.



10 - تاريخ بغداد، ابو بكر احمد بن علي الخطيب البغدادي الشافعي ، (463 ه) دارالكتب العلميّة - بيروت .



11 - تاريخ دمشق ، علي بن الحسن بن هبة الله بن عساكر الدمشقي (571 ه).



12 - تهذيب التهذيب ، ابن حجر العسقلاني (258 ه)، دار الفكر - بيروت .



13 - حلية الاولياء طبقات الاصفياء، ابو نعيم احمد بن عبدالله الاصفهاني ، (420ه)، دار الكتاب العربي - بيروت ، 1407 ه.



14 - ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي ، محمد الدين احمد بن عبدالله الشافعي الطبري (694 ه) دار المعرفة - بيروت .



15 - سنن أبي داود سليمان بن الاشعث السجستاني الازدي (275 ه)، دار احياءالتراث العربي - بيروت .



16 ـ شرح الاخبار في فضائل ائمّة الاطهار، النعمان بن محمد المغربي - مؤسسة النشر الاسلامي .



17 - صحيح البخاري ، محمد بن اسماعيل البخاري (256 ه).



18 - فتح الباري بشرح صحيح البخاري ، أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (852ه)، دار احياء التراث العربي - بيروت 1408.



19 - كنز العمال في سنن الاقوال والافعال ، علاء الدين علي بن حسام الدين الشهير بالمتقي الهندي .



لسان العرب ، ابن منظور (630 - 611 ه)، دار احياء التراث العربي - بيروت .



20 - لسان الميزان ، شهاب الدين احمد بن علي بن حجر العسقلاني (852 ه) دارالكتب العربي ، الطبعة الثالثة 1406 ه.



21 - مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، أبو بكر الهيثمي ، (807 ه)، دار الكتاب العربي ،الطبعة الثالثة 1402 ه.



22 - مسند أبي داود الطياليسي ، سليمان بن داود بن الجارود (204 ه)، طبعة حيدرآباد الدكن 1321 ه.



23 - مسند أحمد بن حنبل ، ابو عبدالله احمد بن محمّد بن حنبل الشيباني المروزي ، (241 ه)، دار الفكر - بيروت .



24 - مشكل الا´ثار، أبو جعفر الطحاوي (321 ه)، حيدر آباد الدكن 1333 ه.




ناظر حسين (حميد) زكي