بازگشت

امام حسين (ع) معلم آزادي


آزادي در ميان همة انسان ها، از يك امتياز ويژه اي برخوردار است و هر كس درمقام استناد به آن ، بي قيد بودن را ملاك قرار مي دهد، مانند اين كه كسي بدون ملاحظة معيارهاي لازم ، كاري را انجام دهد. ولي بايد گفت : معقول ترين راه براي تعريف آزادي اين است كه از خالق متعالي ـ كه آفريننده اوست ـ سؤال شود؛ به خاطر اين كه ، جنسي كه يك كارخانه توليد مي كند بهتر از، هر كس از تمام خصوصيات و نيازهاي آن آگاهي دارد ولذا در كنارش دستورالعمل ها را مي نويسد، تا مورد توجه استفاده كنندگان واقع شود.



تعريف آزادي از ديدگاه ديني



عدم وابستگي انسان به غير خداي متعال ، معناي آزادي را روشن مي سازد؛ چنان كه در كلمات نوراني حضرت امير المؤمنين (ع) آمده : «و لَاَتَكُن ْ عَبْدَ غَيْرك َ وَ قَدْ جَعَلَك َاللهُ حُرّاً؛ هرگز بنده ديگري مباش ، چون خداوند تو را آزاد قرار داده است .



در اين سخن نوراني ، كلمة «حرّ» در مقابل «عبد» مطرح گرديده و در صورتي كه در آن دقت شود، معناي آزادي به خوبي هويدا مي شود. به دليل اين كه «عبد» به كسي اطلاق مي گردد كه هيچ اراده و اختياري از خود ندارند و مانند ابزاري در اختيارديگري است ؛ چنان كه در تاريخ نسل بشر، انسان هاي زيادي را تحت عنوان مذكور،مي بينيم كه به صورت يك جنس و يا متاع ، معامله مي شدند، ولي دين مقدس اسلام بامنطق زيبا زنجيرهاي اسارت را شكست و او را با اين حق غير قابل انكارش ، مورد احترام قرار داد، و در مقابل اعمالش مسئول و صاحب اختيار، معرفي نمود.



گفتني است كه عبد بودن انسان در دو صورت شكل مي گيرد: 1 ـ عوامل ظاهري ؛2 ـ عوامل باطني .



عوامل ظاهري : مانند، ثروت ، تخصص ، ظلم و طغيان ، موجبات اسارت و بندگي ديگران را فراهم مي كنند؛ همان طور كه در طول تاريخ شاهد آن هستيم .



عوامل باطني : نشناختن خويش ، احساسات غير منطقي ، خود بزرگ بيني ، غرور وتكبر، و وابستگي هاي دنيوي ، عدم قبول واقعيات و...



در هر دو صورت ، آزادي از انسان گرفته مي شود، چون همه اعمال و رفتار و گفتار،قضاوت ، تحليل و نگرش هايش ، در اسارت كامل اين دو عامل ، شكل گرفته است ، همان طور كه او در برابر عوامل ظاهري تسليم است . و هيچ الگو و معيار منطقي و معقولي براي توجيه اعمال خويش ندارد. در مقابل عوامل باطني نيز، همين اسارت و عدم آزادي وجوددارد، چون در اثر فشارها غرور، تكبر، وابستگي هاي دنيوي ، احساسات نامتعادل ، اعمال وگفتار و... از او صادر مي شود و هيچ نوع توجيه معقول و منطقي براي كارهاي خود،نمي تواند ارائه دهد و يا از آنها دفاع كند.



بنابراين ، آزادي انسان بر اين است كه از اين دو عامل ، فاصله پيدا كند تا بتواند درهمة كارها و برنامه هايش ، معيارهاي صحيح و معقولي را ملاك خود قرار دهد و هيچ انفعال و تأثّري از عوامل اسارت و بندگي پيدا نكند؛ چنان كه در سخنان نوراني امام حسين (ع) آمده :... و انّي لَم ْ اَخْرَج َ اَشَراً وَ لابَطَراً وَ لامُفْسِداً وَ لاَظالماً وَ اِنَّما خَرَجْت ُلِطَلَب ِ الاصلاح في امة ِ جَدّي (ص) اُريدُ اَن ْ آمُرَ بالمعروف و انهي عن المنكر و اَسيرَ بسيرة ِجدّي وَ اَبي عَلي ّ بن ابيطالب فَمَن قَبِلَني بِقَبُول ِ الحق فَاللهُ اَوْلي بِالحق ِّ؛ من هرگز در اثرطغيان و سركشي و سرپيچي و تكبر در برابر حق و فساد و ظالمانه قيام نمي كنم ، بلكه تنها هدف من اصلاح امّت جدّم مي باشد، مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر نموده وروش و سيرة جدّم و پدرم علي بن ابي طالب را ملاك خود قرار دهم . هر كس مرا در اين قيام و حركت ، با معيار قرار دادن حق بپذيرد، پس خداوند را قبول كرده و از او اطاعت نموده است .



حضرت با اين مطالب ، آزادي را به صورت كامل تعريف كرده و از همه عوامل وعلل ظاهري و باطني كه آزادي را از انسان مي گيرند، بيزاري جسته و اظهار نفرت نموده است ، زيرا اگر كسي از اين گونه عوامل ، متأثّر شود و حركتي را آغاز كند، بي ترديدنمي تواند، انگيزه و هدف معقول و منطقي را، در اختيار داشته باشد و لذا جملة اخير ايشان ،كه تنها معيار سنجش آزادي هر فرد است ، خيلي حائز اهميت است : «فَمَن ْ قَبِلْني بِقَبُول ِالْحَق ْ... يعني هر كسي كه حق را، در هر كاري معيار خويش قرار دهد و با علاقه مندي آن را قبول كند، بي ترديد آزادي و حريّت در وجودش ، مفهوم پيدا كرد است و اين از مهم ترين آموزش هاي معلم آزادي است كه مي خواهد عاشقان و دوستداران آزادي را، با يك فرمول و يا روش صحيح ، در جهت تحقق و شكل گيري آن ، آشنا سازد تا اين كه همگان درتعريف و فهم و تشخيص آزادي و يا در مقام دفاع از آن ، معيار معقول و ارزش آفريني راملاك خويش قرار دهد.



در هرعصر و زمان براي همه انسان هاي روي زمين مطلب بسيار مهم وپيچيده اي كه حل نشده و موجبات جنگ و جدال و كشتارهاي بي رحمانه را فراهم ساخته ، و زندگي را براي عموم مردم ، ناامن كرده ، عدم تعريف درست از آزادي است . چون هر كسي در اثر فشارهاي عوامل ظاهري و يا باطني ، معيار نادرستي را، در كارهايش و يادر گفتار و كردارش ملاك خود قرار داده و حوادث تلخ و ناگواري را، با خسارت هاي غيرقابل جبران به وجود مي آورد.



اما، امام حسين (ع) با ارائه يك معيار و الگوي صحيح و معقول و منطقي ، براي تحقق آزادي ، جامعه انساني را به سوي رشد و كمال و تفاهم و صلح و آرامش رهنمون مي شود، تا زندگي متناسب با شأن انسان ها براي همه ، معنا پيدا كند. حضرت خودش راكه امام و حجّت الهي است ، مطرح نمي كند، بلكه حق را ملاك قرار مي دهد تا راه تحقق آزادي را، بر همگان هموار سازد.



در جنگ صفّين ، كسي خدمت حضرت امير المؤمنين (ع) رسيد و عرض كرد: من شما را در اين سو مي بينم ، مي گويم اين گروه حق ّ اند و معاويه را در آن سوي مي بينم ومي گويم آن گروه باطل است آيا اين تشخيص را از من قبول مي كنيد؟



حضرت فرمودند:



«انك لَمَلْبُوس عليك الحق َّ، ان الحق و الباطل لا يعرفان باقدار الرجال ، اعرف الحق تعرف اهله اعرف الباطل تعرف اهله ؛ اين تشخيص درستي نيست ، چون حق وباطل را با شخصيت هاي انسان نمي توان شناخت ، تو بايد اول خود حق را بشناسي ، بعداهل حق را مي شناسي ، و ابتدا باطل را بشناس ، بعد اهل باطل را مي شناسي ».



اين حقيقت نوراني در سخنان پيشوايان معصوم (ع) رمز و راز و واقعيت آزادي را به خوبي روشن مي سازد؛ و تا انسانها در مسير شناخت حق گامهاي مثبتي برندارند و آن رادر تمام برنامه هايشان ملاك خود قرار ندهند، هرگز بوي آزادي را استشمام نخواهد كرد.



س ـ آيا آزادي همان بندگي است ؟



وقتي كه آزادي را، در مقابل بندگي قرار مي دهيم ، تعريف روشي از هر دو كلمه دراختيار انسان ها قرار مي گيرد در كلمات عرب هم «حرّ» در مقابل «عبد» مطرح مي شودچنان كه در حديث نوراني مولا علي (ع) آمده است : «و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك حرّاً».



بعد از ملاحظه معاني و مفاهيم اين دو واژه ، معلوم گرديد، چه اگر انسان از عوامل ظاهري و باطني خودش را نجات دهد، آزادي براي او معنا پيدا مي كند و در غير اين صورت ، بندگي و اسارت با او هست . در اين جا بايد به اين نكته هم توجه شود كه انسان هادر مورد اين تعريف از آزادي ، متفاوتند، چون عدّه اي در اثر نورانيت روح و قلب به طوركامل و صد درصد آزادند، مانند انبيا و خود امامان معصوم (ع) و پيروان صديقشان وگروهي به مقدار 20%، يا 40%، يا 60% و... آزادي دارند و باقي مانده را در مقابل عوامل ظاهري و يا باطني بندگي و اسارت دارند.



سؤال : در اين جا يك سؤال بسيار مهم و پيچيده اي پيش مي آيد و آن اين است :



وقتي كه در تعريف آزادي و يا حريّت ، واژة بندگي و عبديت ، نكته مقابل آن قرارگرفت و فهم صحيح آن به درك معناي عبد، منوط مي شود. در اين صورت ، لازم است كلمه عبد كه در مقابل «حرّ» و يا آزادي ، خود نمايي مي كند، به خوبي تعريف گردد به دليل اين كه در قرآن مجيد بالاترين امتياز براي انسان ، عبديت او معرفي شده و حتي انبيا واوليا در مقام بسيار ظريف روحاني و عرفاني ، با عنوان عبدي ، عبدنا عبدنا، عبده و... مطرح مي شوند و به شخصيت بي نظير نبي اكرم حضرت محمد بن عبدالله(ص) در معراج اشاره مي كند:



«سبحان الّذي اسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي ؛ پاك ومنزه است آن خدايي كه بندة خود را، در هنگام شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي حركت داد».



در اين صورت بايد روشن شود اين كدام عبديّت است كه ضد آزادي و نكته مقابل آن است و آن عبديّت و زندگي كه عين آزادي و حريّت و بالاترين امتياز براي انسان هامعرفي گرديده كدام است ؟ همه كارشناسان الهي ؛ يعني پيشوايان معصوم پيوسته براي تحقق اين هدف مبعوث شده اند و اساساً راز و فلسفة آفرينش انسان در آيينه قرآن هم همين است .



و ما خلقت الجن ّ و الانس الاّ ليعبدون ؛



ما انس و جن را نيافريديم ، جز اين كه ما را بندگي كنند.



جواب : در اين جا لازم است ضمن قبول اهميّت سؤال با دقت كامل به پاسخ آن بپردازيم .



كلمه «عبد» وقتي كه در مقابل آزادي مطرح مي شود، به اين معناست كه انسان دراسارت كامل عوامل ظاهري و باطني قرار گرفته و در هيچ كارش اراده معقول و منطقي ازخود ندارد.



مثلاً: يك قاضي را در نظر بگيريد كه در برابر پرونده اي ، تحت فشار قرار گرفته دوستان ، يا مسئولين بالا دست ، يا چك سفيد و... از هر طريقي بر وي فشار مي آورند و ازدرون علاقه و تمايلات نفساني يا منافع سودمندي اين كار را به او گوشزد مي كنند وآرزوهاي بسيار مطلوبي را، درمقام تصور به او نشان مي دهد.



اگر قاضي از ميان فشارهاي موجود، خود را با ملاك قرار دادن حق خلاص كرد،فردي آزاد است و اگر چنين نكرد و با توجيهات و تعلّل ها، خودش را درگير ساخت وبرخلاف حق داوري نمود، بي ترديد فردي اسير و عبد است . به خاطر اين كه از فشارهاي موجود ـ اعم از ظاهري و باطني ـ متأثر گرديده و با ملاك قرار دادن نفع شخص و يا چيزديگري ، غير از حق قضاوت نموده است .



در اين گونه موارد و نظاير آن آزادي و همچنين مسئله بندگي و يا عبديت ، به خوبي از هم جدا شده و تعريف خاصي را، از خود نشان مي دهند و هيچ كس دربارة آنها شك وترديد پيدا نمي كند. اما وقتي كه واژة «عبد» در فرهنگ ديني ـ اعم از قرآن و احاديث ـمطرح مي شود، يك حقيقت بسيار معقول و منطقي را، از خود به نمايش مي گذارد. براي درك اين واقعيت بايد گفت كه تفاوت در ميان دو تعريف مذكور، در مورد كلمه «عبد»خيلي واضح است ، عبدي كه در لسان قرآن ، تحت عنوان بالاترين امتياز براي انسان ،مطرح مي شود و يا در فلسفه آفرينش او قرار گرفته به معناي آزادي اوست . به دليل اين كه انسان در اثر به كار گرفتن و يا فعال ساختن ، قدرت تفكر و تعقل خويش ، به يك شناخت وآگاهي بسيار مهم و ارزشمندي ، در مورد خويش و خالق متعال توفيق حاصل مي كند وخود را آگاهانه تسليم حق مي سازد و هيچ ترديدي ندارد كه اين كار، ضمن اين كه بامعيارهاي صحيحي صورت گرفته ، وتنها راه سعادت و موفقيت او مي باشد. مانند مريضي كه به دكتر مراجعه مي كند و انتخاب هاي او را، براي نجات و عافيت خويش انتخاب مي كند، و اين كار براي بيمار، امتياز بزرگي محسوب مي شود،چون با آگاهي و معرفت ،مسير عالمانه و عاقلانه اي را انتخاب كرده است و هيچ كس اين گونه كارهاي ِ انساني رابندگي و اسارت وي ، از پزشك و يا متخصص و يا دانشمند و اهل خبره و... معنا نمي كندبلكه او را در مورد اين حركت درست و منطقي ، تحسين مي نمايد.



مسئله بندگي و عبد بودن انسان ، در برابر پروردگار متعال هم اين گونه است وچنان كه در حديثي آمده كه رسول خدا(ص) فرمودند:



يا عبادالله انتم كالمرضي و رب العالمين كالطبيب فصلاح المريض فيما يعلمه الطبيب لا فيما يشتهيه المريض » اي بندگان خدا شما مانند بيماراني هستيد و پروردگارعالميان مثل پزشك است و خير و صلاح مريض در اين است كه به گفتة دكتر عمل كند،نه به ميل خود».



حالا معناي عبد بودن انسان براي خداي سبحان به خوبي روشن گرديد و هيچ انسان عاقل و خردمندي در اين مورد شك و ترديد ندارد كه تسليم و بندگي انسان درمقابل پروردگار متعال ، عين آزادي اوست . در اين جا خيلي مناسب است كه در مورد،تشخيص درست معناي «عبد» از قرآن استفاده كنيم ، تا مسئله بندگي و عبديت در دوصورت ، هم به معناي آزادي و امتياز بزرگ ،و هم به معناي اسارت وذلت ، روشن تر بشود.



(قال الله الحكيم : الم اعهد اليكم يا بني آدم ان لا تعبد والشيطان انه لكم عدومبين وان اعبدوني هذا صراط مستقيم ؛ اي فرزندان آدم ! آيا با شما پيمان نبستم كه شيطان را بندگي نكنيد، چون او دشمن آشكار شما است و تنها مرا بندگي نماييد و اين صراط مستقيم است ؟



در اين آيه ، كلمه «عبد و بندگي » دو صورت پيدا كرده ، يكي در برابر شيطان وديگري ، در مقابل خداي متعال ، و هر دو به معناي تسليم است . ولي بندگي شيطان ،جاهلانه و غيرمعقول و بر خلاف حقيقت انسان است و با هيچ معيار صحيح و منطقي ،هماهنگي ندارد لذا بندگي شيطان ضد آزادي اوست ، به چند دليل :



1 ـ او همانند ديگر موجودات مخلوق و محتاج به خداوند است ؛



2 ـ هيچ قدرتي و علمي در برابر وعده هايش ندارد، چون موجودي مستقل در برابرخداوند نيست ؛



3 ـ در تمام توصيه هايش ، تحريك احساسات و غير منطقي ساختن انسان مطرح است ؛



4 ـ هميشه ابزارهاي نادرست و غير معقول را، مانند، تكبر، غرور، ظلم ، فساد،جنگ ، كشتار، در اختيار انسان ها قرار مي دهد؛



5 ـ در تمام پيشنهادهايش ، ندامت و پشيماني و افسردگي وجود دارد.



اما بندگي خداي متعال ، معقول و منطقي و با واقعيت انسان و تحقق آزادي اوهماهنگي كامل دارد .زيرا:



1 ـ خداوند متعال عالم و قادر و غني و بي نياز است ؛



2 ـ با قدرت بي پايانش تمام وعده هايش را عملي مي سازد؛



3 ـ در تمام توصيه هايش ، احساسات را تعديل كرده و انسان را به پاكي و يك رنگي و منطقي انديشيدن و معقول زيستن دعوت مي كند؛



4 ـ هميشه ابزارهاي صحيح و زيبندة شأن انسان را كه در برگيرنده كمال و رشدعقلاني اوست در اختيار او قرار مي دهد، مانند: تقوا، تواضع ، تعقل و انديشيدن ، اخلاق زيبا، گذشت و محبت ، احترام و...؛



5 ـ هيچ نوع ندامت و پشيماني و احساس حزن و اندوه ،در مسير توصيه هايش وجود ندارد و بلكه در آنها احساس لذت و آرامش و امنيت واقعي براي بندگانش ،ايجادمي شود.



شيوه هاي امام حسين (ع) براي تحقق آزادي



يكي از مهم ترين ويژگي هاي پيشوايان معصوم : اين است كه بعد از تعريف يك موضوع و روشن ساختن آن ، به كيفيت تحقق و شكل گيري آن در وجود انسان مي پردازند واين از بزرگ ترين عنايات پروردگار متعال است كه به وسيله معلمان توحيدنصيب نسل بشر در همه زمان ها مي گردد و چون شرايط و مسئوليت امامان معصوم :خيلي حساس و سنگين و ظريف است ، لذا آموزشهاي بسيار مفيد و سودمندي را، دراختيار مردم قرار مي دهند، تا همگان در كشور وجود خويش ، اين حقيقت را به خوبي تمرين و ارزيابي كنند و با شناخت موانع و آفت هاي رشد و كمال ، آنها را با شيوه هاي يادگرفتن از آموزگاران وحي ، از سر راه سعادت خويش ، برچيده و مسير تحقق آزادي را،براي خود هموار سازند.



حضرت امام حسين (ع) براي شكل گيري آزادي ، در وجود همة مردم ، خصوصاًلشكر يزيد خيلي تلاش كرد و از شيوه هاي بسيار ظريف و منفعل كننده اي استفاده مي نمود، تا اين كه دلي را تكان دهد و او را، از اسارت نفس و سقوط در ذلت و بدبختي هانجات دهد.



1 ـ «ايُّها النّاس اَنسِبُوني مَن ْ اَنَا ثم ّ ارْجعُوا الي انفُسِكُم ْ و عاتِبُوها و انْظُرُوا هَل ْيحل ُّ لكم قتلي و انتهاك ُ حُرمَتي ؛ اي مردم ! دربارة من دقت كنيد و ببينيد من كيستم ؟ وسپس با خودتان خلوت كنيد و در برابر يك عمل بي معيار و غير منطقي ، احساستان را،سرزنش نماييد. ]وقتي كه چنين كرديد، نورانيتي در دلتان هويدا مي شود و آمادگي تصميم گيري هاي آگاهانه را برايتان هموار مي سازد.[ در اين صورت ملاحظه كنيد و به اين سؤال پاسخ دهيد، آيا سزاوار است كه مرا بكشيد و حرمتم را درهم شكنيد؟».



2 ـ «اَلَست ُ اِبْن َ بِنْت ِ نَبِيّكُم ْ و ابْن ِ وَصيّه ُ، اَفتَشُكُّون َ»؛ آيا من پسر دختر پيامبرشما و فرزند وصي او نيستم ، آيا در اين موضوع شك مي كنيد، به خدا قسم ! در ميان مغرب و مشرق كسي غير از مرا، به اين عنوان پيدا نخواهيد كرد».



3 ـ وَ يَحْكُم ْ اتَطلِبُوُني بِقَتيل ٍ قَتَلْتُه ُ، او مال ٍ اِسْتَهْلَكْتُه ُ او بِقِصاص جَراحة ؛



واي بر شما! ]چرا نمي انديشيد و براي تصميم خود الگو و معياري معقول و منطقي پيدا نمي كنيد[ آيا من كسي را كشته ام ؟ آيا مال ديگري را نابود و ضايع كرده ام ؟ آيا به كسي زخم زده ام كه مي خواهيد قصاصم كنيد؟».



4 ـ «... اَوَلَم ْ يُبْلِغُكُم ْ قَوْل َ رَسُول َ اللهِ لي و َلِاخِي ، هذان ِ سَيِّد شباب ِ اَهْل ِ الجَنَّة ِ؛ آيااين حديث پيامبر خدا(ص) دربارة من و برادرم ، به شما نرسيده كه فرموده اند: اينها ]حسن و حسين [ آقاي جوانان اهل بهشتند.



5 ـ «ايُّها النّاس ُ اسْمَعُوا وَ لاتَعْجِلُوا حَتّي اَعِظُكُم ْ بِما هُوَ حَق ٌّ لَكُم ْ عَلي ّ؛ اي مردم !سخنان مرا خوب بشنويد و در كارهايتان شتاب و عجله نكنيد، تا اين كه شما را نصيحت كنم ! به آن چيزي كه از حقوق شما بر عهدة من مي باشد، تا دليل آمدنم برايتان روشن شود».



6 ـ «.. فان قَبِلْتُم ْ عُذري و صَدَّقْتُم ْ قُولي وَ اَعْطَيتُموني النَّصَف َ مِن ْ انْفُسَكُم ْ كُنْتُم ْبِذالِك َ اَسْعَدْ وَ لَم ْ يَكُن ْ لَكُم ْ عَلي َّ سَبيل ٌ»؛ اگر دلايل مرا پذيرفتيد و سخنانم را تصديق نموديد و انصاف را در اين ميان الگو و معيار خود قرار دادي ، راه سعادت را دريافته ايد ودليلي براي جنگ با من پيدا نخواهيد كرد و اگر سخنانم را قبول نكرديد و انصاف را ملاك تصميم هاي خود قرار نداديد با دوستانتان در مسير باطل هماهنگ شويد و هر كاري كه دلتان مي خواهد در مورد من انجام داده و مهلتم ندهيد، ولي موضوع برايتان پوشيده وپنهان نماند، يار و پشتيبان من آن خدايي است كه قرآن را نازل فرموده ، و در هر حال ازنيكوكاران و بندگان شايسته حمايت مي نمايد».



7 ـ «عِبادَ اللهِ اتَّقُوا اللهَ وَ كونُوا من الدّنْيا عَلي حَذَرٍ. فَان َّ الدُنْيا لَوْ بَقِيَت ْ عَلي اَحَدٍ اَوْبَقِي َ علَيها اَحَدٌ لَكانَت ِ الانبياءُ اَحَق ُّ بِالبَقاءِ...؛ بندگان خدا! تقواي الهي را پيشه خود قرارداده و از وابستگي هاي دنيا اجتناب كنيد و دنيا، سزاوار دل بستگي نيست و به هيچ كس بقايي ندارد و اگر چنين بود، بي ترديد انبيا لايق وشايسته ترين انسان ها براي بقا در دنيابودند.



8 ـ ايُّها الناس ُ ان َّ الله تعالي خلق الدنيا فَجَعلَها دارَ فَناء وَ زَوَال ٍ مُتَصِرّفة ً بِاَهْلهاحالاً بعد حال ٍ، فاالمغرور مَن ْ غَرَّتْه ُ وَ الشَّقِي ُّ مَن ْ فَتَنَته ْ...؛ اي مردم ! خداوند تعالي دنيا رامحيط فنا و گذارا، آفريده كه در اهل آن زوال و تصرفاتي انجام مي گيرد و با حالات گوناگون برخورد مي كند، بنابراين ، گول خورده كسي است كه فريب دنيا را بخورد. بدبخت وشقي كسي است كه مفتون آن باشد، پس اين دنياي فاني هيچ وقت شما را گول نزند و هركسي به دنيا وابسته و اميدوار شده ، شكست خورده ، چون سيستم دنيا غير از اين نمي باشد».



9 ـ يا شيعة َ آل َ ابي سُفيان اِن ْ لَم ْ يَكُن ْ لَكُم ديناً وَ كُنْتُم ْ لاتَخافُون َ يَوْم َ الْمَعادِ فَكُونُوااَحْراراً في دُنْياكُم ْ؛ اي پيروان آل ابوسفيان ! اگر دين دار نيستيد و از روز معاد نمي ترسيد،لااقل در دنيا آزاد مرد باشيد».



نگرش دقيق به سخنان امام حسين (ع)



حضرت با اين سخنانش پيوسته به فكر تحقق آزادي آنهاست و مي خواست باروش هاي ظريف و فرمول هاي دقيق ، روح و قلبشان را بيدار نموده و متوجه حركت هاي آگاهانه و آزادانه سازد و در اين چند روز، حسّاس ترين شرايط را براي ايجاد روحية آزاد وآزاد انديشي ، فراهم مي كرد و همة اين كلمات نوراني نشان دهندة اين واقعيت است وچون حضرت با آگاهي كامل و مصمّم تسليم ارادة پروردگار متعال بوده و هيچ ترديدي نداشت كه اوج موفقيت و نهايت رشد عقلاني و عرفاني خويش را رقم مي زند و لذا در تمام گفته هايش اگر با دقت مطالعه شود، هيچ بويي از ترس و اضطراب ، تزلزل در هدف و... به مشام نمي رسد و اين ، اوج ايمان و عرفان يك انسان به خداي متعال است كه در محاصرة فشارها و مشكلات و سخت ترين شرايط عقربه هاي قلبش به عظمت و قدرت الهي وابستگي كامل پيدا كند و با تسليم آگاهانه ، لحظاتش را اداره نمايد و قرآن در مقام تعريف از ائمه معصومين مي فرمايد:



(لا يَسْبَقُونَه ُ بِالْقَوْل َ وَ هُم ْ بِامِرِه يَعْمَلُون َ) در گفتارشان از خداوند جلوتر نمي روندو در همه حال ، به خواسته و امر او تسليم هستند.



وقتي كه معلم و مربّي در عالي ترين سطح از رشد و كمال بوده باشد، هميشه به فكرارائه برنامه هايي است كه دانشجويان را در جهت رشد و شكوفايي استعدادها قرار دهد.امام حسين يك حجّت الهي و كارشناس كامل و معصوم است ، مطالب و سخنانش راهميشه با معيار و الگوهاي درست و قابل اجرا بيان مي كند، در هر صورت ، ما با نگاه اجمالي ، ولي دقيق به عصارة فعاليّت هاي زيبا و ارزشمند آن حضرت اشاره مي كنيم . تاوضعيت روحي و اجتماعي مردم ، از جهت روان شناسي و جامعه شناسي و هم چنين علل متأثّر نشدن آنها، در برابر اين همه ، تلاش هاي بسيار اثر گذار، معلوم گردد.



شيوه هاي امام حسين (ع) براي تحقق آزادي



اول : ابتدا در اعتقادهاي مردم كوشيد، تا مشخص گردد كه اينها به عقايدشان چقدر آگاهي داشته و تسليم آن هستند، مانند جملات :



1 ـ «اِنسِبُوني مَن ْ انا...» 2 ـ «هل يَحُّل لَكُم ْ قَتلي ...» 3 ـ «اَلَسْت ُ ابن بنت نَبيّكم ....» 4 ـ هذان سيّد اشباب اهل ِ الجنة ِ» 5 ـ «من رأي سلطاناً جائراً مُسَتحِلاًّلحرام الله ناكثاً عهده مخالفاً لسُنَّة ِ رسول الله...» 6 ـ لو لَقيتُك َ بِالمدينه لَأَرَيْتُك َ اَثَرجَبرئيل َ في دارنا و نُزُولَه بِالْوَحي علي جَدُي ...».



دوم : در تعقّل و تفكر مردم و فعّال كردن آن تلاش زيادي نمود، تا اين كه تصميم هايشان از فيلتر فكر و عقل عبور كند و از كارهاي ضد ارزش هاي ديني و انساني اجتناب ورزيده و خود را تسليم حق سازند.



1 ـ «ايَّها الناس اسْمَعُوا قولي و لاتَعْجِلُوا...».



2 ـ «و يحكم اتَطلِبُون بقتيل قَتَلَتُه ....».



3 ـ «... فانّكم ان تتقَّوُا الله وَ تَعْرِفُوا الحَق َّ لِاَهْلِه ِ يَكُن ْ اَرْضي لِلّه ِ، وَ نَحْن ُ اَهْل ُ بيت محمد(ص) اَوْلي بالولايَة لهذا اللامه من هولاء المدّعين ...».



4 ـ «.. انا ادعوكُم الي كتاب الله و سُنَّة ِ نَبِيِّه ِ فَان َ تَسْمَعُوا قَولي اَهْدِكُم ْ الي سَبيل ِالرَّشاد».



سوم : توجه دادن به واقعيّت دنيا، مبني بر اين كه هر كسي مي تواند تاريخ زندگي گذشتگان را در مورد آگاهي يافتن از حقيقت دنيا و يا وابستگي هايش ، به خوبي مطالعه كند، تا به اين نكته باور كند كه دنيا محل امتحان و آزمايش است .



1 ـ «... كُونوا من الدُّنْيا عَلي حَذَر....».



2 ـ ان َّ الله خَلَق َ الدنيا للفناء فَجديدُها بال و نعيمُها مُضْمَحِّل ً...».



3 ـ فالمَغْرُور مَن ْ غَرّتْه ُ وَ الشَّقُّي مَن ْ فتنته ُ...».



چهارم : بيدار كردن وجدان ها حضرت در مراحل بعدي به يك نكته بسيار محرّك و بيدار كننده اي اشاره مي كند، اگر چه ديندار نيستيد و از معاد خوف و ترس نداريد، حَدّاقل آزاد، مرد باشيد، كاري را كه متناسب با شخصيت انساني تان است انجام دهيد.



1 ـ يا شيعة آل ابي سفيان ان لم يكن لكم دين ٌ و كُنْتُم ْ لاّتخافُون َ يوم َ الْمَعاد فكونُوااحراراً في دُنياكم ».



2 ـ «وَيْلَكُم ْ ما عليكم اَن ْ تَنْصِتُوا اِلي َّ فَتَسْمَعُوا قُولي وَ اءنَّما اَدْعُوكُم ْ الي سَبيل ِ الرَّشاد؛واي بر شما چرا ساكت نمي شويد تا سخنانم را خوب بشنويد، من شما را به سوي رشد وسعادت دعوت مي كنم ».



پنجم : انصاف را، تنها راه تحقق آزادي معرفي مي كند، چون اين كلمه نشان دهندة يك وضعيت بسيار روحاني و نوراني و برهان ، درون انسان است و به عبارت روشن ،انصاف مهم ترين علامت اعتدال رواني است ، چه اگر انسان ها را به اين حقيقت توفيق حاصل كنند، در تمام زمينه ها موفّق و محبوب خدا و مورد قبول و احترام همگان مي گردند.



1 ـ «ايّها الناس اسْمَعُوا قَولي وَ لاتَعْجِلوا حَتَّي اعِظُكُم ْ بِما هُوَ حق ّ لَكُم ْ عَلي َّ... فَاِن قَبِلْتُم ْ عُذري وَ صَدَّقْتُم ْ قَوْلي وَ اعطيْتُموني النَّصَف َ مِن ْ اَنْفُسِكُم ْ...؛ اي مردم به حرفهايم گوش كنيد و عجله ننماييد تا شما را به آن حقي كه بر عهده ام داريد، موعظه كنم اگر دليلم را قبول كرديد و حرف هايم را تصديق نموديد و انصاف را بين من و خودتان ملاك قرارداديد، سعادت را پيدا كرده ايد و جنگي با هم نداريم و اگر چنين نكرديد و انصاف رامراعات ننموديد برويد دوستانتان را در امر باطل جمع كنيد. برايم اصلاً مهلت ندهيد، ولي من مي خواهم مطلب برايتان پوشيده و مخفي نماند...».



در اين كلمات نوراني با فرمول هاي بسيار زيبا و مورد نياز همه انسان ها، خصوصاًدر عصر حاضر برخورد مي كنيم و اگر با دقّت انديشيده شود، مورد انتخاب عملي افراد آگاه خواهد شد. حضرت انصاف را با ملاكش توصيه مي كند؛ يعني زماني كه انصاف درشخصيت انسان شكل مي گيرد، حق را در هر موردي ملاك خود قرار دهد و در اين صورت ، هيچ تفاوتي بين خود و ديگران ، بزرگ ، كوچك ، و... نمي گذارد. اگر فردي با ملاك قرار دادن حق وارد زندگي و اجتماع شود، شخص با انصافي است . زيرا همه را در مقابل حق مساوي و برابر مي داند و در نتيجه حق را مي پذيرد، اگر چه روزي به زيان مادي ودنيوي خويش باشد. با همين روش ، آزادي براي انسان معنا پيدا مي كند و اين منطق همة رهبران آسماني خصوصاً امامان معصوم : بوده است كه انسان ها را براي فهم صحيح مطالب در جريان امور قرار مي دادند، تا خودشان بينديشند و فرمول هاي ديني راآگاهانه و عاقلانه انتخاب كنند، و نگويند چون خدا و يا پيامبر و ائمه اطهار: گفته اند، ماهم مي پذيريم ، بلكه هر دين داري بايد دين و عقايد و خواسته هاي آنها را از راه تدبّر وتعقل و باور، انتخاب نمايد. در اين جا خيلي مناسب است به نكته اي بسيار مهم و آموزنده كه همه مطالب فوق را تاييد كرده و ابهام ها را از سر راه آزادي انسان ها برمي دارد،توجه كنيم .



فرمول هاي آزادي از ديدگاه امام علي (ع)



روزي كسي خدمت امير المؤمنين علي (ع) رسيد و عرض كرد: اَوْ صِنْي بِوَجْه ٍ مِن ْوُجُوه ِ البِرّ اَنْجُوبِه ِ، مي خواهم توصيه هاي سودمندي را، برايم بفرماييد تا به وسيله آنهانجات پيدا كنم .



امام علي (ع) مي فرمايد:



«ايّها السّامِع ِ، اِسْتَمِع ْ ثُم َّ اسْتَفْهِم ْ ثُم ّ اسْتَيْقِن ْ ثُم َّ اسْتَعْمِل ْ».



حضرت فرمود: اي شنونده ، خوب گوش كن ، و سپس آنها را به خوبي بفهم و بعد به آنها يقين پيدا كن و سپس وارد عمل شو.



در اين جا، لازم است به يك حقيقت بسيار مهم كه مورد توجه كامل امام (ع) بوده نهايت دقت صورت بگيرد، چون حضرت با كسي كه به دنبال پند و اندرز نجات بخش است ، چند شرط مهم انجام مي دهد او را به يك وضعيت مطلوبي رهنمون مي شود، تا اين كه او بتواند به خواستة خويش توفيق حاصل كند.



سؤال : راز اصلي شرط هاي سه گانه اي ، كه هدف عمده امام (ع) را روشن مي سازد،چيست ؟



جواب : حضرت علي (ع) حجّت الهي است و هدفي جز آزادي و حُرّيت انسان هاندارد و براي تحقق و شكل گيري اين هدف نوراني ، راهي ، جز اين شرايط مذكور وجودندارد؛ با اين كه آن حضرت بر طبق آيات قرآن و احاديث نبوي (ص) مانند حديث ثقلين ،غدير و... يك انسان معصوم و سخنانش تحت عنوان ، قرآن ناطق ، داراي اعتبار و ارزش است و مي توانست بدون شرائط فوق ، توصيه هاي لازم را در جهت سعادت وي انجام دهد،ولي چرا نخواست چنين كند؟ به خاطر اين كه آنان مسئوليت خطيري را در راستاي آزادساختن انسان ، ـ كه پاسدار امانت الهي است ـ بر دوش دارند و در همة زمان ها، از طريق روش هاي معقول و منطقي ، براي انجام دادن تكاليف خويش تلاش كرده اند، از جملة آنهاهمين شرايطي است كه حضرت براي او و هر كسي كه علاقه مند سعادت و موفقيت است انجام مي دهد، تا اين كه انسان به حقيقت انساني خود، آگاه شود و تمام تصميمات وانتخاب هايش را، از طريق ملاحظه اين شرايط مورد توجه قرار دهد.



شرائط سه گانه براي تحقق آزادي :



1 ـ خوب گوش دادن به مطالب ؛



2 ـ با دقت آن ، را فهميدن ؛



3 ـ در خير و مصلحت بودن آنها به مرحله باور و يقين رسيدن .



ـ بعد از اينها، زمان عمل فرا مي رسد.



توضيح مختصر با جمع بندي و نتيجه گيري



سخنان حضرت علي (ع) پيوسته در جهت توجه دادن انسان به خويشتن خويش است ، زيرا خداوند امكانات بزرگ را براي صعود بشر به عالي ترين مرحله از رشد و كمال ،در اختيارش قرار داده ، ولي وي از آنها استفاده نمي كند. امام (ع) مي خواهد به انسان بفهماند، تو مي تواني با اين فرمول هاي سه گانه ، به آن حقيقتي كه من رسيده ام ، نائل شوي و آن راملاك عمل خود قرار دهي و اين جا است كه انسانيّت معنا پيدا مي كند. چون به فهم و درك خود عمل مي نمايد و حضرت با اين كه حُجّت خداست و سخنانش به خير واصلاح انسان هاست و اگر كسي به آنها عمل كند، بي ترديد موفق خواهد شد، ولي مربّي ومعلم آسماني مي كوشد كه نسل بشر، با رعايت اين شروط ، به درك و يقين خويش عمل نمايد، تا آزادي واقعي در وجود و شخصيّتش ، پديد آيد. روي همين اصل ، نظام تربيت وپرورشي رهبران ديني با ديگران تفاوت پيدا مي كند، چون در دانشگاه توحيد و دين داري برنامه هاي درسي طوري تدريس مي شود كه دانشجويان با تمام وجود شان ، درس مي خوانند و در فضاي باطن ، همه دريافت ها را، به مرحله پرداخت مي رسانند، و اين آموزگاران وحي ، آنها را در جهت راه اندازي نيروهاي حقيقت ياب تشويق كرده تا رازاصلي آزادي براي آنها كشف گردد، به عبارت ديگر، حضرت مي خواهد اين نكته را، روشن نمايد كه انسان بايد بعد از دريافت صحيح مطالب ، آن را در دستگاه تعقل و تفكر خويش به خوبي تحليل كند، وقتي كه در خير و صلاح بودنش يقين حاصل كرد، سپس وارد عمل شود؛ در اين صورت ، آزادي براي انسان به خوبي تعريف مي گردد.



س : علت اصلي متأثّر نشدن مردم در برابر اين همه تلاشهاي منطقي امام حسين (ع) چيست ؟



حضرت ، علت متاثّر نشدن آنها وبلكه همه انسان ها را روشن مي كند، كه چراانسان با دليل و برهان ، حق را قبول نمي كند، مگر پذيرفتن حق تنها راه موفقيت وسعادت بشر در تمام زمينه ها نيست ؟ چرا اين همه دليل منطقي و معقول و بسيار زيبا وساده و قابل فهم براي همگان ، باز هم آنها را قانع نمي كند، تا اين كه با آگاهي تسليم حق شوند و راه تحقق آزادي خويش را، پيدا كنند؟



امام (ع) با پاسخ بسيار زيبا، علت اصلي تمام نابساماني ها را در طول تاريخ روشن مي سازد:



«...كُلّكُم عاص ٍ لِأمري غِيُر مُسْتَمْع ٍ لِقَوْلي قَدِ انْحَزَلَت ْ عَطيّاتُكُم ْ من الحَرام ِ ومُلِئَت ْ بُطُونُكُم ْ مِن َ الحرام ، فَطَبَع الله علي قُلُوبِكِم ....؛ همه شماها به خواسته هايم عمل نمي كنيد و شنوندة واقعي سخنانم نيستيد؛ به خاطر اين كه مال حرام در شكل هاي خاصي به صورت هديه و امتياز، و... به دستتان رسيده و شكم هايتان از حرام پر شده است و به همين سبب خداوند دل هايتان را ]كه محل درك و تشخيص و متأثّر شدن و رسيدن به آزادي واقعي است [ بسته است ».



بنابراين ، راز عمدة بدبختي ها و ذلّت ها، و اسارت و بندگي ها، همان تغذيه هاي حرام و نامشروع است كه حضرت بعد از آزمايش هاي فراوان ، آن را براي مردم بيان كرد.اگر چه روزي شنيدن حرف حق براي انسان تلخ باشد، يا دلايل عقلي و نقلي وي را قانع نسازد، يا وجود نوراني پيشوايان معصوم : و سخنان گهربارشان در او مؤثّر نباشد، يا درمسير تحقق آزادي خويش گام هاي مثبتي بر ندارد و... بايد از وجود موانع غافل نبوده وهيچ وقت در مقام توجيه آنها نباشد، چون امام حسين (ع) در يك مرحله بسيار حسّاس وپيچيده و بعد از استفاده از همه متدهاي تربيتي و پرورشي اظهار نظر مي كند كه تغذية حرام ، عامل همه ذلّت ها و اسارت ها است .



قرآن مجيد در آياتش به آن تصريح دارد: (ان ّ الذين ياْكُلُون َ اموال اليَتامي ظلماًانّما يأكلون في بُطُونَهُم ْ ناراً و سَيَصْلُوْن َ سَعيراً) كساني كه اموال يتيمان را ظالمانه مي خورند، آنان در واقع آتش خورده و در شكم خود قرار دهند و به زودي وارد جهنم مي شوند».



2 ـ (ان ّ الّذين يَكتْمُون ما اَنْزَل َ اللهُ من الكِتاب ِ وَ يَشْترون ُ بَه ثَمَنَاً قليلاً اُولئِك َ مايَأْكَلُون َ في بُطُونِهِم ْ اِلاّ النّار...) كساني كه حقايق را پنهان كرده و بر طبق دستورات الهي و كتب آسماني ، حرف نمي زنند و آن را به قيمت كم مي فروشند به پول و مقام دنياقانع شده و از گفتن حق و حمايت آن دست بر مي دارند، آنها از اين راه جز آتش چيزديگري نمي خورند.



بنابراين ، امام حسين (ع) يك حقيقت قرآن را بيان كرده كه هر كار و عملي متناسب با خود، آثاري دارد، غذاي حرام ، از هر طريقي وارد بدن انسان شود، بي ترديدطعم و مزه و حرام بودنش از آن جدا نواهد شد و لذا تعبير قرآن فوق العاده عجيب است كه تغذية حرام ، يعني خوردن آتش ، يا جز آتش چيز ديگري نمي خورند، آتشي كه هميشه مي سوزاند، نابود مي كند و هر چيزي را متأثر مي سازد.



دانشمندان جانور شناس ، در مورد پستانداران تحقيقاتي كرده اند كه نوزاد آنها ازطريق شير مادرانشان ، مزة علف هايي را كه بعداً بايد بخورند، تشخيص مي دهند.انسان ها هم از طريق شير مادر مزة واقعياتي را كه در آن وجود دارد، درك مي كنند و يا اثر وخاصيّت شير در آنها هويدا مي شود. البته اين گونه عوامل از انسان سلب اختيار نمي كند،تا عدّه اي از انحراف هاي خويش را با متهم ساختن والدين و يا ديگر عوامل توجيه كنند.بلكه اين عوامل علل مُعِّده يا زمينه ساز هستند كه هر فردي مي تواند با عمل به دستورات ديني ، به تدريج خاصيّت آنها را در وجود خنثي كند.



از آيات قرآن در اين زمينه روشن مي شود كه استمرار تغذيه حرام و يا اعمال نامشروع موجب قساوت قلب مي شود و دل هاي قساوت يافته ، هرگز در برابر كلام معصوم متأثّر نمي شود. چون راه نفوذ نور هدايت را بر خويشتن مسدود ساخته است .



خداوند مي فرمايد: (ثُم َّ قَسَت ْ قُلُوبُكُم ْ مِن ْ بَعْدِ ذلِك َ فَهِي َ كَالْحِجَارَة ِ أَوْ أَشَدُّقَسْوَة ً) سپس دل هاي شما قساوت پيدا كرد و مانند سنگ و يا سخت تر از آن گرديدچون بعضي از سنگ ها مي شكافند و نهرها از ميان آنها سرازير مي شود... و اين مطلب بحث مستقلي مي طلبد.



حضرت بعد از اشاره به تغذية حرام ، از اثر ناگوارش خبر مي دهد.



«فَطبع الله عَلي قُلُوبِكُم ْ؛ خدا بر دل هايتان مهر زده كه هرگز شنونده واقعي سخنان حجت الهي نخواهيد بود».



در اين جا بعد از ذكر يك آيه به فهرست آياتي كه مطلب فوق را تأييد مي كند،اشاره مي شود.



1 ـ قال الله الحكيم : (ذلِك َ بِأَنَّهُم ُ ااسْتَحَبُّوا الْحَيَاة َ الدُّنْيَا عَلَي الْا´خِرَة ِ... أُولئِك َالَّذِين َ طَبَع َ اللَّه ُ عَلَي قُلُوبِهِم ْ وَ سَمْعِهِم ْ وَ أَبْصارِهِم ْ وَ أُولئِك َ هُم ُ الْغافِلُون َ) چون آنهازندگي دنيا را بر آخرت ترجيح دادند.... و اين گروه از مردم كساني هستند كه به خاطرهمين اعتقاد غلط و آثار بسيار زبان بارش ، كه تمام گناهان را دربرمي گيرد.



كه خداوند دل ها و گوش ها و چشمانشان را از درك و تشخيص حقايق بسته است واينها همان افراد غافلند.



در سورة نساء، آيه 155؛ آية 93، 87؛ محمد9 آيه 16؛ اعراف ، آيه 100؛ روم آيه 59 و غافر آية 35 به همين مطلب تصريح شده است . عصارة آنها اين است كه انسان دراثر آلودگي به گناه و معصيت و تكرار آنها، زمينه هدايت خويش را به تدريج از بين مي برد،تا جايي كه سودمندترين سخنان و يا پند و اندرزها، برايش قابل درك و مورد توجه كامل واقع نمي شود.



حضرت ابا عبدالله(ع)، به علت روحي متأثر نشدن مردم اشاره مي كند و مي فرمايد:



«... النّاس عبيد الدُّنيا و الدّين لَعِق ٌ عَلي اَلْسِنَتِهِم ْ يَحُوطُونَه ُ مادَرَّت ْ معايئشهم فاذامُحصِّوا بِالبلاء قَل َّ الدَّيّانُون َ؛ مردم بندة دنيا شده اند و دين لقلقه زبانشان گرديده است وبه هر مقدار كه منافع دنيويشان حفظ شود، دنبال دين هستند. ولي در هنگام ظهورامتحان و آزمايش ها، دين داران واقعي تعداد كمي را تشكيل مي دهند».



در اين كلام نوراني ، علت عمدة انحراف هاي مردم در مسير زندگي و برنامه هايشان به صراحت روشن شده و آن وابستگي و يا بندگي دنيا است . به خاطر اين كه علاقه هاي باطني هر انساني در اخلاق و رفتار و يا اعمالش ، به صورت كامل ، آشكارمي شود و به عبارت روشن تر، اعمال و گفتارهاي انسان ها، نشان دهندة فضاي باطني و ياعقايد آنهاست . چون هر وضعيتي در دل ها، واقع شود از طريق اعضاء و جوارح انسان نمايش داده مي شود و قرآن در اين زمينه مي فرمايد:



(قُل ْ كُل ٌّ يَعْمَل ُ عَلَي شَاكِلَتِه ِ) ]اي پيامبر[، بگو هر كسي متناسب با نيّت و يا وضع دروني خويش وارد عمل مي شود.



چكيده



1 ـ آزادي از مهم ترين نيازهاي انسان و بلكه تمام موجودات زنده مي باشد. به خاطر اين كه به حقوق و نيازهاي واقعي خويش دست پيدا مي كند.



2 ـ آزادي براي انسان اين است كه بتواند عالمانه و عاقلانه خودش را، از زيرفشارهاي تمايلات و علاقه هاي نفساني ، نجات دهد و هيچ چيزي را، كه مانند خودش مخلوق است بندگي و ستايش نكند و از ابزارهاي حقيقت ياب ، مانند تفكر و تعقل ، به خوبي استفاده كند.



3 ـ هر انساني بايد خودش را براي تحقق آزادي و استفاده از فرمول هايي كه وي رابه اين واقعيت نائل مي كند، متعهد سازد.



حضرت امير المؤمنين علي (ع) مي فرمايند:



«مَن ْ قام َ بِشرائط الحُرّيَّة ِ اَهْل ِ لِلعتْق ِ و من قَصَّر عن احكام الحُرّيَّة ِ اُعيدَ الي الرِّق ِ؛هر كسي شرايط و ضوابط آزادي را در خود پديد آورد، شايسته آن خواهد بود و هر كسي ازعمل به شيوه آزادي كوتاه بيايد و عمل نكند، به رقيت و يا بندگي برمي گردد».



4 ـ امام حسين (ع) از همه كانال ها و يا فرمول ها در جهت آزاد كردن مردم استفاده كرد، ولي هيچ تأثيري در آنها مشاهده نگرديد. مي فرمود: خوب گوش كنيد و خوب بينديشيد، آيا من سزاوار كشته شدنم ؟ چرا با انصاف نيستيد و حق را ملاك قرارنمي دهيد؟ من نمي خواهم براي خود از شما كمك بگيرم ، يا از كشته شدنم نمي ترسم ،بلكه فقط مي خواهم اعمالتان را خوب بفهميد و بدانيد براي كي و چي خوش خدمتي مي كنيد و...



5 ـ علت متأثر نشدن و عدم تحقق ازادي :



1 ـ استمرار تغذية حرام ؛ 2 ـ بندگي و وابستگي دنيا.



سئوال :



آيا وجود انبياء و امامان معصوم : و هم چنين استفاده از دستگاه تفكر، مانع آزادي انسان نيستند؟



چون هر كسي بايد ضمن اطاعت از رهبران آسماني به دستگاه حقيقت ياب تفكرهم ، اعتماد كند و بعد از كسب مجوز از آنها، وارد عمل شود.



سؤال :



چرا نسل بشر به آزادي خويش ، مطابق با تعريف ديني نمي كوشد، بلكه برخلاف آن فعاليت مي كند و با زنداني كردن ، نيروي عقلاني ، در بخش غرايز و شهوات و اميال نفساني ، آزادي را تعقيب مي كند؟



جواب :



علل و عوامل زيادي ، در اين ميان دخالت دارند از جمله ، عدم آگاهي از آثار بسيارمفيد و ارزش آفرين ، آزادي واقعي است . وقتي كه اولين روزهاي تحصيل را مد نظر قرارمي دهيم ، مي بينيم دانش آموزان به چند گروه تقسيم مي شوند:



1 ـ عدّه اي با شوق و علاقه مندي كامل وارد مدرسه مي شوند؛



2 ـ گروهي با گريه و زاري شديد از مدرسه فرار مي كنند؛



3 ـ تعدادي هم ، بدون داشتن چندان علاقه مندي ، وارد مدرسه مي شوند.



با اين كه براي همه روشن است كه محيط مدرسه فقط براي رشد و آگاهي ، آنهافعاليت مي كند و كوچك ترين تلخي و ناراحتي را، براي شركت كنندگان فراهم نمي آورد،مگر اين كه آنها خودشان ، چنين وضعيت را ايجاد نمايند.



علت آنها را بدين صورت مي توان بيان كرد:



1 ـ گروه اول ، در اثر آمادگي هاي لازم ، شناخت واقعيت مدرسه در تحصيل علم ،لحظه شماري كرده و با شوق وارد مدرسه مي شوند و با دقت برنامه هاي آن را اجرامي كنند.



2 ـ گروه دوم در اثر عدم آگاهي از مدرسه و عدم آمادگي هاي لازم ، خيال مي كنندكه مدرسه يك محيط ، فشار و محدوديت است و او را از آزادي هاي نفساني مانند بازي ها،گشت و گذارها، دوري از محيط خانواده و... باز مي دارد.



3 ـ اين تعداد هم ، چون چندان شناختي از مدرسه ندارند، ولي به خاطر فرار ازفشارهاي موجود در محيط خانواده ، محيط مدرسه را قبول دارند.



بعد از ملاحظة اين واقعيات ، علت اصلي بي علاقه بودن و يا فرار از مدرسه و يااشتياق را، بايد پيدا كرد .



آيا محيط زندگي خانواده درآنها مؤثر افتاده و يا لياقت و شايستگي خود شخص ،دخالت دارد؟ در حالي كه در خيلي از خانواده ها هيچ بحثي ازعلم و دانش نيست ، ولي فرزندان بسيار عاشق علم ، تحويل جامعه مي دهند ؟



در هر چيزي ، عوامل بسياري مؤثر هستند وآنچه درارتباط با مدرسه مطرح است .مقررات و قوانيني است كه بر تمام كساني كه وارد محيط درس مي شوند، حكومت دارد.آنهايي كه قانون را در مدرسه ، بااشتياق مي پذيرند و يا عدّه اي كه ازآن فرار مي كنند، فقط در يك مورد ازهم جدا مي شوند و آن هدف است . كسي كه براي خود هدفي انتخاب كرده ،كه در راز و يا اسرار آفرينش او قرار گرفته ، او پيوسته به دنبال مدرسه و يا محيطي است كه براي تحقق هدفش ، مساعدت كند، ولي اشخاصي كه در جهت اهداف كوتاه عمراحساساتي قرار مي گيرند، هرگز به فضاي آموزشي علاقه مند نمي شوند، بلكه برخلاف آن عمل مي كنند.



در مسئله آزادي بر طبق تعريف ديني ، كساني مي كوشند كه هدف خدا را از خلقت انسان ، براي خود انتخاب كرده و با اشتياق ، در كلاس درس انبياو امامان معصوم :شركت مي كنند تا با سرعت ، به هدف خويش نزديك شوند و از بركات آن برخوردار گردند .



ولي آناني كه هدف خود را با احساسات و خواسته هاي نفساني ، هم رنگ ساخته وهميشه به دنبال تحقق آرزوهايشان تلاش مي كنند، هرگز نمي توانند در آزادي واقعي خويش ،فعاليت كنند. چون با شروع و گام اول در آزادي ديني ، بايد ازهمه آزادي هاي نفساني و احساساتي خود دست بردارند و اين كار براي آنهابه قدري سخت و دشوار است كه از كلاس درس آزادي واقعي ، فرار مي كنند.



نكته مهم :



در آزادي واقعي ، مقرراتي براي انسان ها، ايجاد مي شود و او بايدآنها را به خوبي ودقت مراعات كند، چنان كه حضرت علي (ع) به فرزندش فرمود :



«يا بُنَي َّ اجعل نفسك ميزاناً..؛ اي فرزندم براي تشخيص واقعيات و حقوق ديگران ، خودت را ميزان قرار بده و هر چه براي خودت دوست مي داري ، درمورد ديگران هم ، همان را دوست بدار و هر چيزي كه براي خود نمي پسندي ، به ديگران هم روا مدار، به كسي ظلم نكن ، همان گونه دوست نداري ، برايت ظلم كنند، به ديگران نيكي و محبت بنما، چنان كه انتظار داري كه برايت نيكي كنند، چيزي را كه به ديگران قبيح و زشت مي داني ، براي خودت هم آن را قبيح بشمار..»



اغلب انسان ها به دنبال آزادي هاي نامحدود هستند كه هر طور دلشان بخواهدرفتار كنند، ولي در آزادي واقعي كه دين براي نسل بشر، درنظر گرفته است ، حد و مرزآزادي هر كس ، به اين است كه مانع و مزاحم حقوق ديگري نباشد. مهم تر از همه آنهاتوصيه حضرت است كه مي فرمايد: ديگران را مانند خود انسان بدانيد و هر مقدار به خود،حقوق قائل مي شويد، ديگران را درآن سهيم بدانيد. وقتي كه نمي خواهي كسي به توتوهين و جسارت كند، يا حقوقت را ضايع كندو.. تو هم بايد در حق ديگران چنين باشي چون همه انسان ها، با هم مشتركاتي دارند و همه بندگان خدا هستند، و امتياز آنها از يك ديگر، فقط با تقوا و پرهيزكاريشان ، مشخص گردد .



سئوال :



چگونه چنين آزادي را، درخود بپرورانيم و از آثار مفيدش بهره مند شويم ؟



جواب :



وقتي كه تعريف درست آزادي بر همگان مشخص گرديد و هر فردي از راه تعقل وتفكر، آن را مورد تأييد خويش قرار داد. بايد به فكر به كارگيري آن شد، چون دانستن و ياآگاهي ، هنگامي ارزش آفرين خواهد شد كه انسان ، آن را در عمل نشان دهد.



حضرت علي (ع) در اين زمينه ، كارشناسي هاي ، بسيار دقيق و حسّاسي را ارائه مي دهد و مي فرمايد:



«وَلات ُ



هرگز به نفس خود آزادي ندهيد، زيرا بدين وسيله شما را در مسير ظلمت وتاريكي قرار مي دهد و هرگز با آن سازش نكنيد، چون با هر سازشي شما را در معصيت وگناه واقع مي سازد». يعني اگر نفس آزاد باشد و به تخلفاتش بي اعتنايي شود همين مقداربراي سلطة آن كفايت مي كند كه آن آزادي واقعي را از دست انسان بگيرد و بايد هر فردي در برابر اعمال زشت و نادرست خويش ، خود را محاكمه كرده و مجازات نمايد، تا نفس مجال تجاوز به حريم آزادي واقعي را پيدا نكند.



شيوه هاي آزادي يا ورزش هاي روحي



وقتي كه اين معرف ها در دل انسان شكل گرفت ، او مي تواند وارد تمرين هاي روحي شود تا بتواند با اعتماد كامل تصميم هاي خودش را اجرا كند. به خاطر اين كه هرنوع رياضت و تلاشي هنگامي معنا پيدا مي كند كه با سرمايه هاي عظيم شناخت و آگاهي معجون باشد و اگر در ارتباط با آن چهار اصل مذكور معرفت كامل حاصل گردد و انسان درميان يقين و باورها واقع شود، بي ترديد زمينه ورزش هاي روحي و رواني به خوبي فراهم مي گردد بعد از طي اين مراحل لازم است برنامه ريزي دقيق در شعاع او امر و نواهي الهي صورت گيرد واو به تدريج وارد ميدان تمرين ها شود، تا بتواند با اراده و اختيار و آگاهي ازحركت هاي خويش فعاليت خود را شروع نمايد .



درسخنان پيشوايان ديني شيوة ورزش هاي روحي آمده است و ما با عنايات الهي آنها را در دسته بندي كرده و به صورت كاري قابل اجرا، در اختيار علاقه مندان قرارمي دهيم .



1 ـ انسان تصميم قطعي بگيرد كه در برنامه هاي زندگي اش از قسم خوردن ـ اعم از راست يا دروغ ـ اجتناب ورزد، تا زبانش بدان معتاد نشود .



قرآن مي فرمايد: (ولاتجعلواالله ...) خداوند را در معرض قسم هايتان قرارندهيد، تا فرد نيكوكار و اهل تقوا باشيد.



2 ـ از دورغ اجتناب كنيم و هيچ فرقي در ميان شوخي و جّدي بودنش قائل نشويم ،چون هدف نجات يافتن از شّر عملي به نام دروغ است كه در احاديث ، كليد «تمام مفاسد وشرارت ها» مطرح گرديده است .



3 ـ هرگز خلف وعده ننماييم و برنامه هاي خود را طوري تنظيم كنيم كه وعده ها به صورت يك تعهد الزامي بر ايمان مطرح باشد و اگر روزي قرار گذاشته شد، به فكر عمل به آن باشيم . زيرا كسي كه به وعده هايش وفا نكند، ازايمان محروم مي باشد و اگر بخواهيم در مواردي با ديگران قرار بگذاريم بايد آن را به شرايطي مشروط نماييم تا اين كه به ايمان و اعتقادمان لطمه وارد نكند.



4 ـ مردم آزاري را از فضاي زندگي خود حذف كنيم اعم از توهين ، افترا، هتك حرمت ، استهزا، و مسخره كردن ، قرآن مي فرمايد: (لايسخر قوم ...) هيچ گروهي نبايدگروه ديگر را مسخره و يا استهزا كند. بسا، ممكن است آنهايي كه مورد استهزا واقع مي شوند، از آنان كه مسخره مي كنند بهتر باشند.



5 ـ از لعن و نفرين مردم اجتناب شود، اگر چه از ناحيه آنان مورد ستم قرار گيرد،زيرا گرايش به چنين عملي قلب را به خصومت و خشونت گرفتار مي سازد و انسان راهميشه به سوي انتقام گرفتن تشويق مي كند؛ در نتيجه ، پاكيزه گي و سلامتي را از دل هامي گيرد. البته بايد به اين نكته توجه شود كه لعن بر كساني كه مورد خشم و غضب الهي هستند و در قرآن و احاديث به آن تاكيد زيادي شده از اين موضوع خارج است ، زيرا لعن ونفرين بر ظالم و ستمگران ، همان طوري كه در آيات و احاديث آمده انسان را به محبوبيت خاصي در پيشگاه الهي و حجت او نائل مي سازد.



قرآن مي فرمايد: (ادفع بالتي هي احسن ) هميشه تلاش كنيد در مقابل برخوردهاي ديگران ، عكس العمل خوب و زييا از خود نشان بدهيد .



6 ـ هر چيزي را بر خود مي پسندي و يا چيزي را بر خود روا نمي داري ، با ديگران هم چينن باش . هر فردي ملاك واحدي را در برنامه هايش مدنظر دارد و آن «حُب ّ نفس »است و روي همين اصل انتخاب مي كند. درنتيجه با ممتاز قرار دادن خويش ، هيچ اعتنايي به خير و صلاح ديگران ندارد، فقط به خود مي نگرد. اين گونه سياست و تدبيرضمن اين كه به انسان عاقل و خداشناس زيبنده و سزاوار نيست ، با اصول زندگي اجتماعي هم سازگار نمي باشد.



حضرت علي (ع) مي فرمايد: «واجعل نفسك َ ميزاناً في ما بينك و بين غيره ...؛نفس خود را در مورد با ديگران ميزان قرار بده ، هر چيزي را به خود مي پسندي ، همان رابرديگران هم بپسند و هر چه را به خود روا نمي داري ، به ديگران هم روا مدار، همان طور كه دوست نداري به توظلم شود، تو هم در حق ديگري ظلم نكن ، نيكي و محبت كن ، چنان كه دوست داري برايت نيكي كنند.



7 ـ بي جهت بر هيچ كس تهمت شرك و نفاق و كفر روا مدار. زيرا غالب شناخت هاي انسان محدود است و هرگز نمي تواند واقعيات را به صورت روشن كشف كندواز وضّعيت كامل شخصي ، گزارش دهد و اتهام زدن ، به هر عنواني كه باشد، خالي ازاشكال نيست و شايد در اكثر موارد، گوينده را به بزرگ ترين گناه و معصيت گرفتار سازد.



تهمت زدن و متهم ساختن ، ضمن اين كه عملي مطلوب و داري ارزش نمي باشد،بلكه از شأن انسان عاقل به دور است كه با سخنان بي دليل و بي محتوا، خودش را آلوده كند، پس بايد ريشة عمده اين اخلاق زشت و ناگوار خشكانده شود .



چرا انسان به يك چنين اخلاق زشت و نادرست روي مي آورد ؟



گاهي حسادت و درمواردي غرور و تكبر، مي تواند موجبات چنين اخلاق و رفتاري را در انسان پديد آورد و از نظر روان شناسي ديني ، زير بناي هر نوع اخلاق نادرست و غيرمعقول همين حسد و غرور است .



8 ـ به او امر و نواهي الهي خود را مقيّد سازيد. اگر انسان با خود شرط كند كه در همه حالات زندگي اش ، هرگز از چهار چوب امرو نهي الهي خارج نشود و هر كاري كه مي خواهدانجام بدهد، بايد بدون احساسات و تمايلات نفساني با دستورات ديني مطابقت داشته باشد، تا اين كه بتواند بعد از مدتي به عالي ترين مرحله از رشد و كمال نائل گردد و مسئله خلوت و جلوت برايش يك واقعيت شود و هيچ محيطي را تحت عنوان خلوت براي خويش در جهت وضعيّت خاصّي معنا نكند، بلكه همه جا را محضر خدا بينند و پيوسته درجهت رعايت ادب الهي خدا را مد نظر قرار دهد.



چون غالب انسان ها با اين دو كلمه ، رفتار و برخوردي دو گانه دارند: ميحطي رابراي خود خلوت مي دانند به هر كاري كه دلشان بخواهد دست مي زنند و محيطي را جلوت و آشكار مي دانند و با يك وضعيّت بسيار مطلوبي ظاهر مي شوند.



اين دو اخلاق ، از كمبود عرفان و عدم توجه به خداي متعال مايه مي گيرد، زيراعارفان را ديدگاه اين است كه همه جا محضر خداست و بايد در همه حالت ها به او توجه كنيم ، مقيد شدن به امر و نهي ديني زمينة چنين استعداد و شايستگي را به تدريج درفضاي روح و قلب انسان فراهم مي سازد، تا اين كه انسان با علاقه مندي و احساس لذت از درك محضر الهي از هر گونه معاصي در نهان و آشكار خودداري كند و در موارد كه موردهجوم اغوا و وسوسه هاي شياطيني قرار مي گيرد، به خداي متعال پناهنده شده تا هرگزدامن خويش را به ذلت گناه آلوده نسازد. روي همين اصل به تمام جوارح و اعضاي بدن مراقب مي شود تا به سوي اعمال ناپسند و نادرست كشيده نشوند.



9 ـ تا امكان دارد نبايد خود را به ديگران تحميل كرد. بر هر كسي لازم است زندگي خود را به صورتي تنظيم كند، تا بتواند بدون تكيه به ديگران آن را اداره نمايد،يعني طوري نباشد كه همه امور خويش را بر دوش ديگران بگذارد، اين كار در آيين الهي خيلي مذمّت شده است و در احاديث آمده خود را «كل ّ» ديگران نسازيد.



اين گونه بودن ، ضمن اين كه آثار بسيار خطرناكي را به دنبال دارد، انسان را ازرسيدن به موفقيت باز مي دارد، انتخاب چنين روشي نفس را از داشتن يك قدرت قوي منع مي كند و آن را به اهمال و سستي مي كشاند، تا جايي كه زمينه هاي تلاش ومجاهدت و كوشش را از دست وي مي گيرد.



بنابراين ، بر هر فرد با ايماني لازم است تا حدّ توان به خود متكّي شود و از نيروهاي وجودش استفاده كند و در هر كاري ابتدا خود را مورد خطاب قرار دهد و بدون چشم داشت از ديگران آن را انجام دهد. حتي به اعضاي خانواده خويش ـ اعم از فرزند، خواهر، برادر،و... ـ هم اظهار نياز نكند، جايي كه خود مي توان آن را انجام دهد. چون خواستن به هرشكلي كه باشد، از عجز و ناتواني حكايت دارد و هر سؤالي به شخصيت او لطمه مي زند،مگر سؤال هايي كه در مسير علم و دانش و آگاهي و نظاير اينها باشد كه موجب افتخارخواهد بود. در مسائل علمي هم ابتدا بايد خود را به كاوش و تلاش وادار كرد، در صورت ناممكن شدن پاسخ ، لازم است از اهل علم سؤال شود.



انسان ، حتي در مسائل علمي هم بايد به كوشش هايش متكي باشد و خود را به زحمت بيندازد و به اين عاد زشت مبتلا نشود كه هر لحظه دست نياز به سوي ديگران بازكند.



10 ـ تواضع را وظيفه خود، بداند.



يكي از مهمترين روش هاي روحي و رواني انسان ، مسئله تواضع و شكسته نفسي است و براي نيل به اين مقام ، لازم است از طريق تمرين ، برنامه هاي خاصي ، نهايت تلاش و كوشش انجام داده شود.



در مورد تواضع ، همه اعضا، خصوصاً روح و قلب شركت دارند و هر كدام متناسب باخودش بايد تمرين هاي لازم را انجام دهد.



در ارتباط با ورزش هاي روحي در مورد تواضع به چند سوال بايد پاسخ هاي عملي داده شود:



1 ـ آيا در برابر حق و واقعيات تسليم هستيد؟



2 ـ آيا به مقام بندگي الهي در كشور وجودتان نائل گشته ايد كه بتوانيد بدون هيچ مانعي دستورات را با علاقه مندي اجرا كنيد؟



3 ـ آيا مي توانيد ديگران را در پيشگاه الهي برتر از خود دانسته و از خود بزرگ بيني ها فاصله بگيريد؟



4 ـ آيا مي توانيد با هر نوع وضعيّتي مالي سازش كنيد و با رعايت اصول و دستورات ديني بدون هيچ نوع ادّعايي در كنار سفرة مالي بنشينيد؟



5 ـ آيا مي توان همه امتيازهاي خويش را ـ اعم از جواني ، علم ، تخصّص ، داشتن تجارب زياد، پست و مقام ، مال و ثروت ، شخصيت اجتماعي ، ـ يا عناويني كه در محيط زندگي به عدّه اي اختصاص مي يابد، مانند، دكتر، پروفسور، فقيه ، مرجع ديني ، و... ـفراموش كرد و فقط انسانيت خويش را به ياد داشته وبا هر كسي در هر شرايطي كه باشد،به صورت فردي عادي معاشرت نمود و در دنياي ذهن خويش هيچ امتيازي براي خود درنظر نگرفت ؛ همان طوري كه پيشوايان معصوم : انجام مي دادند؟



از مجموع احاديث ظاهر مي شود كه عمده علت در انتخاب انبياء تواضع آنهابوده است :



«انّي اِطَّلعت ُ الي خَلْقي اِطلاعَة ً فلم اَجُد في خَلقي اَشَدّ تواضعاً لي مِنْك َ فَمِن ْ ثّم َخَصَّصّتك ُ بوحي و كلامي من بين خَلْقي ».



اگر در مقام پاسخ سؤال اول باشيم و با تمام وجودمان به واقعيات و حقايق ، احترام عملي قائل شويم و هرگز به دنبال توجيه و مخفي ساختن تخلف هاي خويش در جهت ظاهر سازي ، نباشيم بي ترديد ساير سؤال ها پاسخ پيدا خواهند كرد.



بنابراين ، بايد با خودمان عهد و قرار بنديم كه حق و واقعيات را فراموش نكنيم وهيمشه خو درا براي پذيرش آنها آماده سازيم . چون يگانه راه رشد و كمال و نيل به ارزش ها، همين است و بايد يقين داشت كه راه تواضع ضمن اين كه هيچ نوع شكستي رابه دنبال ندارد و هميشه موجبات عزّت و امتياز و محبوبيت را در پيشگاه الهي و جامعة انساني ، خصوصاً در محيط زندگي براي انسان فراهم مي سازد.



براي رسيدن به حالت تواضع ، لازم است مقداري با خود آشتي كرده و از درون به جهان خارج با ملايمت و عطوفت نگاه كنيم ، تا اين كه بتوانيم در مقابل كج انديشي ها ورفتارهاي نادرست ديگران صبور و متحمل باشيم و كارهايشان را به خوبي تحليل نماييم تا به حالت بغض و خشونت گرفتار نشويم .



11 ـ از حرص و طمع در هر موردي اجتناب شود. حرص و طمع از بزرگ ترين عوامل بدبختي است و هميشه انسان را به سوي اعمال نادرست و غير معقول سوق مي دهد و همه حريم ها را به هم مي ريزد و او را به ذليل ترين اخلاق و كردار گرفتارمي سازد. براي جلوگيري از چنين حالت نادرست ، لازم است بدانيم كه حرص و طمع هرگزقادر نيست آمال و آرزوهاي انسان را برآورده سازد و هيچ فردي در طول تاريخ نتوانسته بااين ابزار ناصحيح به خواسته و علاقه هايش توفيق پيدا كند.



بنابراين ، باري زدودن طمع كاري و حريص شدن ، لازم است ورزش هاي خاصي رادر روح و نفس خويش انجام دهيم و آن مقيّد ساختن نفس در چارچوب تأمين نيازهاي ضروري است . چون هر فردي بايد علت اين همه تلاش و زحمت هايش را ريشه يابي كند. آيا براي تأمين غذا و پوشاك و نيازهاي عمده زندگي ، اين همه درد و رنج را متحمّل است ؟ در صورتي كه با كمترين تلاش و كوشش ها هم مي توان آن را به دست آورد. پس چرا در اثر حرص و طمع ، از همه آرامش و آسايش ها، حتي از خواب شيرين شب هنگام نيز محروم است ؟



با تقويت نوع دوستي و توجه به نيازهاي ضروري ديگران ، مي توان زمينه هاي طمع را خشكاند كه آنها هم مانند او انسان هستند.



ولي مهم ترين علت در جهت نجات از شرّ طمع و حرص ، احترام بر خويشتن است .هر مقدار به خود و حقايق نهفته در روح و روان براي كسب كمالات ، آگاهي ها حاصل شود،به همان اندازه بر خودمان حرمت قائل مي شويم و اجازه نمي دهيم ، هدف هاي دنيوي وكم ارزش بر اهداف عالي انساني غلبه كند و ما را به هر عمل زشت و ناپسند وادار سازد. هرانساني با شناختن خويش و توجه يافتن به مقام و منزلت بسيار مهم و ارزشمند خود،حاضر نمي شود، به كارهايي دست بزند كه اين زيبايي ها را آلوده ساخته و او را از ارزشهاي مهم انساني ساقط كند.



حضرت علي صلوات الله عليه مي فرمايد:



«اكَرم ِ نَفْسِك َ عن ْ كُل َّ دنيّة ِ و اِن ْ ساقَتْك َ الي الرَّغائب ....؛ نفس خويش را محترم بدار و آن را از هر نوع كارهاي پست و زشت نگه داري كن ، اگر چه از اين راه به خواسته هايت نائل بشوي ».



نفس انسان آمال و آرزوهاي نامحدودي دارد و هر مقدار از خواسته هايش اطاعت شود هرگز سيري ندارد، بلكه هر لحظه حريص تر مي گردد. اما اگر مقداري در برابر خواسته هايش مقاومت شود و با بي اعتنايي از كنارش بگذريم ، به تدريج مي توان آن را محصوركرد، تا از انتظارهاي بي مورد و برخلاف شخصيت انساني دست بردارد.



و اين گونه برخورد با نفس در ابتدا، ممكن است براي عدّه اي سختي داشته باشد،ولي بايد مقاومت كرد، چون اگر در برابر خواستة كوچك نفس به زودي تسليم شويم ،بي شك براي آينده و كارهاي نادرستي كه مورد علاقه اوست ، توان مبارزه نخواهيم داشت .



در نتيجه ، حضرت امام حسين (ع) آزادي را، تعريف نموده و راه اصليش را برهمگان هموار ساخته كه براي مربيان و معلمان و حافظان حقوق بشر، بهترين معيار والگو است . به اميد آن كه همه پيروان صديقش باشيم .

سيد حميد فتاحي