بازگشت

امام حسين (ع) در بيان رسول خدا با تكيه بر منابع اهل سنت






مقدمه



امسال دو عاشورا و دو محرم داريم و مردم امسال دوبار به روح بلند امام حسين (ع)و ياران آن بزرگوار ارادت و وفاداري خود را نشان مي دهند. و چه خوب نام گذاري شد ازسوي رهبر معظم انقلاب براي اين سال ، البته اين كه اين تقارن چه راز و رمز و چه پيام وبياني دارد، شايد جوابش خيلي واضح نباشد گرچه از جهات و زوايايي روشن و پيداست .



و چه خوب تدبيري از سوي مجمع جهاني اهل بيت (ع) انديشيده شد كه به اين مناسبت كنگرة عظيم و گسترده اي را تدارك ديده اند.



هنگام ديدن فراخوان مقاله براي اين كنگره بر آن شدم كه من هم سهمي هر چنداندك داشته باشم شايد انشاء اللهكم ما هم توسط اولياي الهي پذيرفته شود.



از ميان موضوعات متعدد و فراواني كه براي قلم زدن پيشنهاد شده بود؛ موضوع امام حسين (ع) از ديدگاه معصومين توجهم را به خود جلب كرد و چنين تصميم داشتم كه امام حسين (ع) را از نظرگاه همة معصومين (ع) بررسي كنم ، ولي ديدم موضوع بسي گسترده و مفصل است كه در خور چند جلد كتاب است نه يك مقاله ، لذا به جست جويي درمورد امام حسين از ديدگاه رسول خدا(ص) پرداختم و از ميان روايات و نقل هاي فراوان وزيادي كه وجود داشت ، پاره اي از روايات را برگزيدم و خداوند را از صميم قلب ، شاكرم كه اين نوشتار بهانه اي شد تا منابع فراواني را ببينم و به ويژه آنچه در كتاب ها و منابع اهل سنت وارد شده كه در اين نوشته نيز بيشتر موارد از آن منابع استفاده كرده و عمدتاً متكي به نقل هايي است كه در كتاب هاي معتبر آنها ذكر شده است .



البته برخي از محققان اقدام به جمع آوري آنها در سطح گسترده اي كرده اند ، ولي افسوس كه به دلايلي ناشناخته مانده و چندان مناسب عرضه نشده اند.



امام حسين (ع) نامي آشنا براي عموم مسلمانان و بلكة همه دردمندان است . اين شخصيت وصف ناپذير چنان مورد توجه رسول خدا(ص) بوده كه به نظر مي رسد فلسفة اين عنايت و توجه در آن عصر براي جماعت زيادي روشن نبوده و تا حدودي هم شايد حق داشته اند، چون هيچ كس نمي تواند فراواني گفته ها و توجهات پيامبر اسلام (ص) به اين بزرگوار را يك امر عاطفي برخواسته از رابطه پدر و فرزندي بداند، زيرا همة حركات وگفته هاي رسول خدا(ص) به طور قطع و يقين بسيار فراتر از اين حوزه است ، چيزي كه واقعيت هاي تاريخي آن را اثبات مي كند.



رسول خدا(ص) كه تمام گفته ها و حركات او با پشتوانة الهي سرچشمه مي گيرد :(وما ينطق عن الهوي ) هرگز سخنان بلند و معنا داري در مورد امام حسين به صرف رابطة فرزندي ايراد نكرده و حكمت هاي بي شماري در اين برخورد و نگاه رسول خدا(ص)وجود داشت كه بسياري از آنها به مرور زمان ، آن هم زماني نه چندان طولاني به گونه اي كه برخي ياران رسول خدا آن زمان را درك كردند، روشن شد.



در اين مقال كوشيديم كه برخي موارد مورد اتفاق تمام مسلمانان كه به فراواني دركتاب هاي فرقه هاي مختلف اسلامي آمده ، يادآور شويم و نشان دهيم كه جايگاه امام حسين (ع) و موقعيت آن بزرگوار در نزد رسول خدا(ص) به چه اندازه اي بوده و لذا ما به توضيحات و گفته هاي اضافي نپرداختيم و بهتر آن ديديم عين همان گفته ها را درچهارده مورد ذكر كنيم . اميد است مورد عنايت امام حسين (ع) قرار گيرد.







نام گذاري امام حسين (ع)



روايت هاي فراواني كه هم از طريق اهل سنت و هم در منابع شيعه ذكر شده ،تصريح دارند كه نام گذاري اين مولود مبارك به وسيلة رسول خدا(ص) بوده كه البته دربرخي از آنها چنين آمده كه حضرت فرموده اند: اين نام گذاري به دستور جبرئيل و در نقل ديگر به دستور خداوند بوده است . به چند نمونه توجه كنيد:



الف ) «ذخائر العقبي » از اسماء بنت عميس روايت كرده كه حضرت زهرا(ص) فرزندبزرگوارش ، حسن (ع) را به خانة من آورد، درست همين لحظه پيامبر اكرم (ص) تشريف آوردند و فرمود: اي اسماء! فرزندم را بياور امام حسن (ع) را در پارچه اي زرد رنگ نهاده بودم و به حضور مباركش بردم ، رسول خدا(ص) فرمود: مگر به شما نگفتم كودك را درپارچه زرد رنگ نپيچيد بلافاصله كودك را در پارچه سفيدي گذاشتم و به حضورش بردم .رسول خدا(ص) كودك را از من گرفت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت .



آن گاه از علي (ع) پرسيدند : اين فرزند را چه ناميده ايد؟ علي (ع) گفت : من بر شماپيشي نمي گيرم ، رسول خدا(ص) فرمود: من هم در نام گذاري او، بر خدا سبقت نمي جويم .در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت : اي محمد! پروردگار سلام مي رساند و مي فرمايد:موقعيت علي در نزد تو، مانند منزلت هارون به موسي است ؛ با اين تفاوت كه پيامبري پس از تو مبعوث نمي شود، اسم فرزند را حسن نام گذاري كن . پس از يك سال امام حسين (ع) متولد شد. پيامبر اكرم (ص) به خانة اسما آمد و جريان را آن سان كه بيان كرديم ، به وي گفت و قصة نام گذاري را متذكر شد تا آن جا كه «جبرئيل » گفت : نام اين كودك را حسين بگذار.



مشابه همين حديث در منابع شيعه ذكر شده است .



ب ) مرحوم صدوق با اسناد خودش از امام رضا(ع) و ايشان هم از پدران بزرگوارش از امام زين العابدين از اسماء بنت عميس روايت كرده كه وقتي امام حسين (ع) به دنياآمدند رسول خدا(ص) به علي (ع) فرمودند:



«اسم فرزندت را چه گذاشتي ؟» علي (ع) گفتند: من در نام گذاري او از شما پيشي نمي گيرم ... رسول خدا(ص) فرمود: من هم در نام گذاري او از خدا پيشي نمي گيرم . آن گاه جبرئيل فرود آمد و گفت : اي محمد خداي علي اعلي به تو سلام مي رساند و مي گويد:جايگاه علي نزد تو همانند جايگاه هارون نسبت به موسي است و اين فرزند را به اسم فرزند هارون نام گذاري كن . رسول خدا(ص) فرمودند: اسم پسر هارون چه بوده ؟ جبرئيل گفت : شبير. رسول خدا(ص) فرمودند: زبان من عربي است و جبرئيل در جواب گفت : نام اورا حسين بگذار...»



البته روايات با اين مضمون فراوان نقل شده چه در كتاب هاي اهل سنت و چه شيعه ، گرچه برخي مطالب ديگر در تعدادي از آن روايات وجود دارد كه قابل بحث مي باشد، ولي آن چه از مجموع اين روايات برمي آيد اين كه نام گذاري اين مولود شريف به وسيلة رسول خدا(ص) بوده و ايشان هم به امر خداوند اين كار را انجام داده اند. كمترديده شده و يا شايد سابقه نداشه باشد كه نام گذاري كسي با اين ترتيب و تشريفات خاص و الهي انجام گرفته باشد و اين نشان از عظمت و بزرگي اين وجود مقدس دارد.







2 ـ اذان گفتن رسول خدا(ص) در گوش امام حسين (ع)



حاكم نيشابوري از ابورافع و او نيز از پدرش روايت كرده كه رسول خدا(ص) را ديدم كه هنگام تولد امام حسين (ع) در گوش او اذان گفت .



همين مضمون در روايات ديگر بنابه نقل منابع اهل سنت و شيعه وارد شده است .







3 ـ رفع تشنگي از حسنين 8 با گذاشتن زبان در دهان آن دو



ابن حجر عسقلاني در «تهذيب التهذيب » از اسحاق بن ابي حبيبه و او از ابوهريره روايت مي كند كه گفت : گواهي مي دهم كه همراه رسول خدا(ص) حركت مي كرديم كه ناگهان رسول خدا(ص) صداي حسنين 8 را شنيد كه مي گريستند و مادر ايشان هم همراه آنان بود، پيغمبر(ص) با سرعت به سوي آنها شتافت و پرسيد: چرا اين دو فرزندم مي گريند؟ فاطمه 3 پاسخ داد: از تشنگي . رسول خدا(ص) به سراغ مشك كهنه اي كه باآب آن وضو مي گرفت رفت . ولي آن روز آب بسيار كم بود و مردم هم به دنبال به دست آوردن آب بودند.



رسول خدا(ص) فرياد زد: آيا كسي از شما آب همراه دارد؟ هيچ كس آبي به همراه نداشت . آن گاه رسول خدا(ص) خطاب به فاطمه 3 فرمودند: يكي از آن دو فرزند را به من بده . فاطمه 3 يكي از آنها را از زير چادرش بيرون آورد و پيامبر اكرم (ص) او را در حالي كه مي گريست به سينه چسبانيد و زبان مباركش را در ميان دهان او فرو برد. او زبان مبارك رسول خدا(ص) را مي مكيد تا سيراب شد و از گريه باز ايستاد و همين رفتار را با فرزندديگرش هم انجام داد.



4 ـ دسته گل پيامبر(ص)



بخاري نقل مي كند كه محمد بن ابي يعقوب مي گويد: من شنيدم كه ابن ابي نعم از عبدالله بن عمر دربارة مُحرِم سؤال مي كرد (حكم كشتن پشه را مي پرسيد) ابن عمرگفت : مردم عراق از خون پشه سؤال مي كنند، در حالي كه پسر دختر رسول خدا(ص) راكشتند و پيامبر(ص) فرمود: حسن و حسين گل هاي خوش بوي من هستند كه از دنيابرگرفته ام .



نسائي در كتاب خصائص اميرالمؤمنين (ع) به سند خود از «انس بن مالك » روايت مي كند كه بعضي اوقات ـ و يا بارها مي شد ـ كه به حضور مبارك رسول خدا(ص) واردمي شدم ، حسن و حسين 8 را مي ديدم كه روي سينه و شكم پيامبر(ص) جست و خيزمي كردند و پيامبر(ص) مي فرمود: «دسته گل خوش بوي امت من هستند».



در ذخائر العقبي بابي را عنوان كرده با اين موضوع : «ذكر ماجاء انهما ريحاتناه من الدنيا» و در اين باب ، چهار روايت را كه از پيامبر اسلام (ص) مي باشند آورده كه پيامبرفرموده اند: حسن و حسين (ع) دو گل خوش بوي من از دنيا مي باشند.







5 ـ گرية امام حسين (ع) رسول خدا(ص)را آزار مي داد



در ذخائر العقبي روايت كرده كه يزيد بن ابي زياد نقل كرده كه پيامبر اسلام (ص) ازخانة عايشه بيرون آمدند و از كنار خانة فاطمه عبور كردند، كه ناگهان صداي گريه امام حسين (ع) به گوشش رسيد، رسول خدا(ص) فرمودند: مگر نمي داني (اي فاطمه ) كه گريه حسين مرا آزار مي دهد.



6 ـ محبوب ترين افراد نزد پيامبر(ص)



ترمذي در باب مناقب حسنين 8 به سند خود از انس بن مالك روايت مي كند كه از رسول خدا(ص) پرسيدند: كدام يك از خاندانتان نزد شما محبوب تر است ؟ فرمود:«حسن و حسين » و به (حضرت فاطمه 3) مي فرمودند: دو فرزندم را صدا بزن و آنان را به سينه مي فشرد و مي بوييد.







7 ـ بوسيدن دهان ودندان امام حسين (ع)



ابن عساكر از يعلي روايت كرده : همراه رسول خدا(ص) براي مهماني دعوت شده بوديم ، بيرون آمديم كه امام حسين (ع) با بچه ها بازي مي كرد... و گاهي اين طرف و گاهي به طرف ديگر فرار مي كرد و رسول خدا(ص)... او را گرفت و يك دست بر پشت امام حسين (ع) و دست ديگر زير چانه او گذاشتند و دهان را در دهان او گذاشت و او را بوسيد.



طبراني با سند خود از انس بن مالك روايت كرده هنگامي كه سر مبارك امام حسين (ع) در برابر عبيدالله بن زياد قرار دادند او با چوب دستي كه در دست داشت ،لب هاي مبارك امام حسين (ع) را مي زد و آن گاه دندان هاي مطهر آن جناب راتوصيف مي كرد، من با خود گفتم كه خدا تو را به بيچارگي گرفتار سازد، من خود شاهدعيني جريان بودم كه رسول خدا(ص) جايي را كه اكنون چوب مي زني ، مي بوسيد!



و نيز ابن حجر هيثمي از ابن ابي الدنيا روايت مي كند كه زيد بن ارقم در مجلس ابن زياد حضور داشت كه ديد ابن زياد با چوب دستي به لب و دندان آن حضرت مي زند، به وي گفت : چوب دستي را از لب و دندان امام حسين (ع) بردار، به خدا سوگند همواره مي ديدم كه رسول خدا(ص) ميان اين دولب را مي بوسيد. آن گاه «زيد بن ارقم » گريست وابن زياد ناراحت شدو گفت :



«خدا ديدگان تو را بگرياند، اگر پيرمرد خرفت و بي عقلي نبودي گردنت را مي زدم »زيد بن ارقم از جاي خود برخاست ، خطاب به مردم گفت : «اي مردم شما از امروز به بعدمردگاني بيش نخواهيد بود، براي اين كه پسر فاطمه 3 را شهيد كرديد و پسر ابن مرجانه را بر خود امير قرار داديد. به خدا سوگند طولي نمي كشد نيك مردان ِ شما را مي كشند و بدسيرتان را به شما مي گمارند».







8 ـ آثار محبت امام حسين (ع)



ترمذي و طبراني و ذهبي از علي (ع) روايت كرده اند كه آن حضرت نقل كرده اند كه رسول خدا(ص) دست حسن و حسين را گرفتند و گفتند:



«كسي كه مرا و اين دو را و نيز پدر و مادر آنها را دوست بدارد، روز قيامت هم مرتبة من است ».



طبري در ذخائرالعقبي از رسول خدا(ص) روايت كرده كه آن حضرت فرمودند:



«اولين كساني كه وارد بهشت مي شوند من و فاطمه و حسن و حسين مي باشيم . ازرسول خدا(ص) سؤال شد: اي رسول خدا دوستان چه ؟ گفتند: پشت سر شما ]فاطمه وحسنين 8[».







9 ـ دوستي حسنين 8



ترمذي در جامع الكبير به سند خود از اسامة بن زيد روايت كرده است كه در يكي ازشب ها، براي انجام حاجتي به خانه رسول خدا رفتم . پيامبر اكرم (ص) بيرون آمد، در حالي كه چيزي زير عبا داشت كه نمي توانستم آن را تشخيص بدهم . بعد از مطرح ساختن حاجتم و برآورده شدن آن ، عرض كردم : يا رسول الله چه چيز زير عبا داري ؟ حضرت عبا راكنار زد، ديدم حسن و حسين را بالاي ران خود نهاده است .



آن گاه فرمود: اين دو، فرزندان من و فرزندان دختر من هستند. خدايا من دوستشان دارم ، تو هم آنها را و دوستدارانشان را دوست بدار.



ابن عساكر از ابوهريره روايت كرده كه مي گويد از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: كسي كه حسن و حسين (ع) را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و كسي كه دشمن بدارد آنها را، مرا دشمن داشته است .







10 ـ سرور جوانان بهشت



ترمذي با سند خودش از ابوسعيد خُدري روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمودند:«حسن و حسين دو سرور جوانان بهشت اند». ولي بعد از نقل اين حديث مي گويد: هذاحديث حسن صحيح ٌ.



اين حديث در منابع مختلف و متعددي از اهل سنت ذكر شده است . ابوحاتم درصحيحش و ابن عساكر در تاريخش و ابن كثير در البدايه و النهايه و احمد درمسندش اين را نقل كرده اند.



طبراني روايت كرده از حذيفه كه گويد: چهرة رسول خدا(ص) را شادمان ديديم وفرمود: «چگونه خوشحال نباشم و حال آن كه جبرئيل به من بشارت داد كه حسن وحسين سرور جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان از آنها برتر مي باشد».



همين حديث را متقي هندي و ابن عساكر نقل كرده اند. و ابن عساكر در كتاب تاريخش اين حديث را با بيش از بيست سند ذكر كرده است .







11 ـ حسين از من و من از حسين



ترمذي در صحيحش از يعلي بن مُرّه نقل كرده كه رسول خدا(ص) فرمودند: حسين از من است و من از حسينم ، خداي دوست بدارد كسي كه حسين را دوست داشته باشد.



امام بخاري در الادب المفرد به اسناد خود از يعلي بن مره روايت كرده : در يكي ازروزها پيامبر اكرم (ص) همراه اصحابش به منزلي دعوت بودند، در مسير ايشان امام حسين 8بازي مي كرد؛ پيامبر جلوتر از اصحاب بود و دست گشود كه حسين (ع) رابگيرد. حسين از اين طرف به آن طرف مي رفت و پيامبر هم خنده كنان او را دنبال مي كردتا اين كه حسين (ع) را گرفت ؛ آن گاه دستي بر زير چانة كودك و دست ديگر بر پشت اوگذاشت ... و گفتند: «حسين از من و من از حسين هستم خداوند دوست بدارد كسي كه حسين را دوست داشته باشد».







12 ـ بر پشت پيامبر(ص) به هنگام نماز



طبراني از ابوهريره روايت كرده كه نماز عشا را با رسول خدا(ص) مي خوانديم و چون به سجده مي رفت ، حسن و حسين 8 بر پشت حضرت مي پريدند و هنگامي كه سر ازسجده برمي داشت ، آنها را با ملايمت مي گرفت و به زمين مي نهاد. بار ديگر كه سر به سجده مي گذاشت ، همين عمل از آنها سر مي زد، پس از آن كه پيامبر(ص) سلام نمازمي دادند، آنها را بر زانوانشان مي گذاشت ، در اين هنگام عرض كردم يا رسول الله اجازه مي فرماييد اين كودكان را نزد مادرشان ببرم ؟ فرمود: نه ، در همين لحظه برقي جهيد؛رسول خدا(ص) به آن دو بزرگوار فرمودند: اكنون با جهش اين برق ، نزد مادرتان برويد. آنهاهمراه با آن برق حركت كردند تا وارد منزل شدند.







13 ـ اخباربه شهادت ابا عبدالله(ع)



طبراني از عايشه نقل كرده كه گفت : رسول خدا(ص) فرمودند:



«جبرئيل به من خبرداد كه فرزندم حسين در سرزمين «طف » كشته خواهد شد واين تربت از آن جا آورد و خبر داد كه قبرش آن جا است ».



حاكم از ام فضل دختر حارث نقل كرده كه رسول خدا(ص) فرمودند:



«جبرئيل نزد من آمد و به من خبرداد كه امتم فرزندم حسين را خواهند كشت وبراي من از تربت سرخ او نيز آورد.



و نيز طبراني و ديگران چنين نقل كرده اند: انس بن مالك از رسول خدا(ص) نقل كرده كه فرشته اي به نام «قطر» از پروردگارش اجازه خواست تا مرا زيارت كند، به او اجازه داده شد. آن روز در منزل ام سلمه بودند بعد فرمودند: اي ام سلمه ! مواظب باش كسي وارداتاق نشود، در اين هنگام ، امام حسين (ع) وارد شد و بر روي پيامبر(ص) پريد و حضرت اورا گرفت و مي بوسيد و مي بوييد، آن گاه ملك گفت : آيا دوستش داري ؟ فرمود: آري ، گفت :به زودي امت تو او را خواهند كشت . اگر مي خواهي قتلگاه او را نشانت بدهم ؟ آن گاه مشتي از ريگ يا خاك آورد و ام سلمه آن را برداشت و در ميان لباسش قرار داد.



و باز در همان جا از ام سلمه روايت كرده كه امام حسن و امام حسين در برابررسول خدا(ص) مشغول بازي بودند، در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت : اي محمد پس از تو امتت اين فرزند را (و اشاره كرد به امام حسين (ع)) شهيد مي كنند. رسول خدا(ص) گريست و حسين (ع) را به سينه اش چسبانيد، سپس رسول خدا(ص) تربتي را نزد او گذاشت وفرمود: «اين امانتي است نزد تو و پيامبر آن را بوييد و گفت : اي واي (كرب و بلا) رسول خدا(ص) فرمود: اي ام سلمه ! هرگاه اين تربت به خون مبدل گرديد، فرزندم حسين به شهادت رسيده است . ام سلمه آن را در شيشه اي ريخت و هر روز به آن مي نگريست ومي گفت : اي خاك ! روزي كه به خون تبديل گردي ، آن روز، روز عظيمي است .



ابن حجر هيثمي از ام سلمه نقل كرده : روزي كه امام حسين (ع) شهيد شد به آن شيشه نگاه كردم ، ديدم آن خاك به شكل خون درآمده است .



طبراني و ذهبي از عبدالله بن نجي و او از پدرش نقل كرده كه با علي (ع) به مسافرت رفتيم ، هنگامي كه به «محاذات نينوا» رسيديم ، گفتند: اي ابو عبدالله صبر كن ،صبر كن ، بر شط فرات ، من گفتم : چرا؟ گفتند: روزي بر رسول خدا(ص) وارد شدم ، در حالي كه دو چشمان آن حضرت پر از اشك بود. عرض كردم مي بينم چشمانت گريان است آياكسي شما را ناراحت كرده است ؟



رسول خدا(ص) فرمودند: جبرئيل از نزد من بلند شد و به من خبرداد كه امت من فرزندم حسين را مي كشند، آن گاه گفت : آيا از تربت او به تو نشان دهم ؟ گفتم : آري ، پس مقداري به من داد و چون آن را ديدم نتوانستم خود را نگه دارم و چشمانم پر از اشك شد.



14 ـ ياري كردن امام حسين



ابن اثير در شرح حال انس بن حارث مي نويسد: از اشعث بن سحيم از پدرش نقل مي كند كه از رسول خدا(ص) شنيد كه فرمود: پسرم حسين (ع) در زميني در حوالي سرزمين عراق به شهادت مي رسد كسي كه او را در آن حال درك كند بايد او را ياري دهد.



انس بن حارث وقتي فهميد امام حسين (ع) عازم كربلا شده است ، بي درنگ به سوي كربلا رفت و در آن سرزمين در ركاب امام حسين (ع) به شهادت رسيد.




غلامحسن جعفري