بازگشت

امام حسين (ع) اسوة ماندگار عزّت مداري


مقدمه



قيام امام حسين (ع) و نهضت عاشورا سرلوحة بسياري از نيكي ها، فضايل وافتخارات است . بقاي اسلام مرهون قيام اوست و دوام آن در به كار بستن درس ها، پيام هاو عبرت هاي عاشوراست . يكي از بزرگ ترين درس هاي آن ، عزت مندي و عزت مداري است . رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي ـ دامت بركاته ـ معلم ومفسر تاريخ اسلام و سيرة معصومين (ع) است ، پرده از راز سر به مهري برداشت و زبان گويا و پيام رسان عاشورا شد.



هر بار كه ايشان دستي از آستين عبرت هاي تاريخي برون مي كنند، درهاي گهرباري مي پراكنند. تحليل ها و تفسيرهاي نو به نو، انطباق جريان ها و رويدادهاي بيش از هزار سال پيش با تحولات و رخ دادهاي امروزي ، غبارروبي از مهم ترين حوادث تاريخي و دميدن روح تازگي در كالبد به ظاهر تاريك تاريخ بخشي از مرواريدهاي صدف انديشه اويند.



بيش از 1300 سال است كه از عمر نخستين مقتل ها و دست نوشته هاي تاريخي مي گذرد. مورخان همواره از حادثه كربلا به بزرگي ياد كرده اند و در طول تاريخ برداشت هاي گوناگوني از آن شده است ؛ گروهي برداشت عرفاني و دسته اي برداشت سياسي داشتند، جماعتي آن را دست ماية شعر وادب قرار دادند و برخي آن را سوژه اي هنري يافتند، نقاشان آن را با بوم و رنگ صورت گري كردند، ارواح بي قرار و پر چنب وجوش از روح حماسي آن استمداد جستند، قيام كنندگان خود را دنباله رو قيام خونين اش خواندند، اهل قلم و منبر به نقل و تحليل آن پرداختند و كتاب شناسي امام حسين (ع) وقيام او هر روز شاهد چاپ و نشر اثري جديد در اين موضوع است . همگي سخنان ،خطبه ها و كلمات سيد الشهدا (ع) را شنيده ، گفته و نوشته اند، اما همة اين آثار، تمام آنچه در كربلا گذشت نيست .



مقام معظم رهبري در بخشي از پيام نوروزي امسال فرمودند:



«اميدوارم - ان شاء الله - سالي را كه در پيش داريم ، براي ملت ما سال اعتلاي مادي و معنوي و پيشرفت در همة امور كشور و سال عزت وافتخار باشد و هم چنان كه حسين بن علي (ع) مظهر عزت بود و او بود كه فرمود: «هيهات منا الذلة » اين ملت هم درعرصه هاي مختلف نشان دهند كه گرد ذلت بر دامنشان نخواهد نشست و در عزت مندي و عزت مداري ، پيرو آقا و سالار خود، حسين بن علي (ع) خواهند بود.»



اين همان راز سر به مهري بود كه گفتيم . شگفتا كه همه ديدند و گفتند و هرگز«هيهات منا الذلة » كه صريح در اين معنا است متروك و مهجور نبود، ولي گويا پردة غفلتي حقيقت آن را از فكر و انديشه پوشانده بود. تمامي تحليل گران از عزت سخن گفتند اما با نيش قلم در حاشيه و استطراداً به آن پرداختند. لكن مقام معظم رهبري روح نهضت عاشورا را عزت و سالار شهيدان را مظهر عزت مي داند.



اكنون كه فتح الفتوح حاصل گرديد، مفهوم عزت در ساير كلمات امام حسين (ع)نيز معنا پيدا مي كند. محوريت عزت در نهضت عاشورا تفسير جديدي از فلسفة قيام ارايه مي كند و كاركرد سياسي - اجتماعي و تربيتي عزت مندي ، عزت مداري ، آزادي ،استقلال ، استقامت ، پايمردي ، الگودهي و الگوگيري است كه اميد است با لطف و عنايت پروردگار و رهبري حكيمانه رهبر فرزانه انقلاب اسلامي همة مسلمانان براي تثبيت عزت اسلام و مسلمين گام بردارند.



ابتدا به بحث مربوط به الگو و اسوه و مسايل آن مي پردازيم و پس از آن الگوگيري از عزت حسيني مطرح مي گنيم .



مجمع جهاني اهل بيت (ع) كه در راستاي معرفي كلام و راه و مرام اهل بيت (ع)فعاليت كمي و كيفي خوبي انجام مي دهد تدبير شايسته اي در تبيين و گسترش عزت مندي و عزت مداري اسلامي به كار بسته است و اميدواريم از ناحيه مقدس معصومين : توفيقات و تأييدات بي شماري نصيبشان گردد.







بخش اول : جايگاه اسوه در زندگي بشر



معنا و مفهوم شناسي



اسوه و اسوة از ريشه اسا (أ - س - و) به معناي قدوه و الگو است . البته به معناي مصدري آن يعني حالت پيروي كردن نيز آمده است . در مفردات راغب آمده است كه اسوة عبارت از حالتي است كه انسان هنگام پيروي از غير پيدا مي كند. كه در واقع همان تأسي كردن و اقتدا نمودن است .



در قرآن كريم در سه مورد اين واژه به كار رفته است كه به همان معناي مصدري است . مرحوم علامه طباطبائي ؛ در تفسير آية : لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنه ...مي فرمايند: اسوه در مورد رسول خدا (ص) پيروي از اوست و معناي آيه اين است كه يكي ازاحكام رسالت رسول خدا (ص) و ايمان آوردن شما اين است كه هم در گفتار و هم دررفتارش به او تأسي كنيد. اين معنا منافاتي با معناي اسمي آن ندارد؛ همان گونه كه زمخشري در كشاف در معناي اسوه دو احتمال ذكر كرده است ؛ يكي اين كه خودرسول خدا(ص) في نفسه «أسوه حسنه و مقتدي به » است ، ديگري اين كه در وجودرسول خدا(ص) خصلتي هست كه جا دارد مردم به آن حضرت در آن صفت اقتدا كنند.



در روايات با بررسي احاديث مشتمل بر واژه اسوه به دست مي آيد كه آن لا اقل به سه معنا به كار رفته است :



اول به معناي مصدري ، يعني اقتدا و پيروي . عمده روايات به همين معنا آمده است ؛ مانند: «فلك بابي عبد الله الحسين - صلوات الله عليه - اسوة ، اي الاقتداء اي شابهته في الغربه ؛ بر شماست كه از امام حسين (ع) پيروي كنيد»



دومي به معناي الگو و مقتدي است ؛ مانند: «و انصح لمن استشارك و اجعل نفسك اسوة لقريب المسلمين و بعيدهم ؛ هر كه را از تو مشورت خواست نصيحت كن وخويشتن را الگو براي مسلمانان دور و نزديك قرار بده .»



سومي به معناي سنت و روش است ؛ مانند: «كان في الزمن الاول ملك له أسوة حسنة في أهل مملكته ؛ در مملكت داري و برخورد با رعيت روش و سنت حسنه اي داشت .



مؤيد اين معنا روايت ديگري است كه در آن اسوه و سنت در كنار هم آمده است :«... فصارت اسوة و سنة .»



«قدوه » دو بار در قرآن آمده است : يكي در مورد تبعيت از هدايت هاي انبياء::اولئك الذين هدي الله فبهديهم اقتده و ديگري در مورد تبعيت گمراهان از سنت آبا واجداد خود: انا وجدنا آبائنا علي أمة و انا علي آثارهم مقتدون



اين واژه و مشتقات آن كه بيش از دويست مورد در روايات آمده است همه به معناي تبعيت و پيروي از يك رهبر و امام يا سنت حسنه اي به كار رفته است : و اقتدوابهدي نبيكم فانه أفضل الهدي ، «بسنته فاقتدوا و الي ربكم به فتوسلوا».



به هر حال ، اسوه در منابع اسلامي در معناي پيروي كردن ، اقتدا نمودن ، مقتدا،سنت و روش آمده است . معادل فارسي آن الگو و سرمشق است كه البته از وسعت معنايي بيشتري برخرودار است . چرا كه اسوه و قدوه عمدتاًناظر به الگوهاي انساني است و بيشتردر مورد تربيت و تقويت ابعاد اخلاقي ، رفتاري و شناختي انسان به كار مي رود. در حالي كه واژه الگو، علاوه بر اينها به معناي طرح ، مدل ، نمونه و غيره نيز آمده است كه عمدتاً درمسائل آموزشي و يادگيري كاربرد دارد.



مفهوم اصطلاحي اسوه و الگو در حوزه تعليم و تربيت كاملاً با معناي لغوي آن تطابق دارد و الگو به طرح و نمونه يا مدلي از شكل يا اشياء موردي از رفتار اطلاق مي شود. در مورد انسان الگو به شخصيتي گفته مي شود كه به دليل دارا بودن برخي ازخصوصيات ، شايسته تقليد و پيروي است . در روانشناسي اجتماعي نيز كسي كه رفتارش مورد تقليد كودكي قرار گيرد، مدل خوانده مي شود و در علوم اجتماعي ، الگوها آن شيوه هاي زندگي اي هستند كه از صورت فرهنگي نشأت مي گيرند. افراد به هنگام عمل به طور طبيعي با اين الگوها سر وكار دارند و اعمال آنها با اين الگوهاي تطابق مي يابند.همان طور كه مشاهده مي شود، معناي اصطلاحي الگو در اين سه علم بسيار به هم نزديك است .



فرآيند الگوبرداري



طرح اين سؤال ها ضروري است :



چرا انسان ها به دنبال الگو هستند؟



چگونه انسان ها از الگو تأثير مي پذيرند؟



شرايط لازم الگو بودن چيست ؟



براي پاسخ به آنها بيان دو نكته لازم است :



اول : آدمي موجودي است تأثيرپذير و تأثيرگذار و قطعاً از محيط اجتماعي وانسان هاي ديگر تأثيرپذير است كه اثبات آن از هر گونه استدلالي بي نياز است .



دوم : تقليد، يكي از فرآيندهاي رواني انسان است كه پايه و اساس بسياري ازيادگيري هاي او به - شمار مي رود. گرايش و ميل به تقليد به قدري در انسان رايج است كه برخي از روانشناسان آن را غريزه دانسته اند.



از آن جا كه اسوه گزيني با نوعي اطاعت و پيروي از غير همراه است ، ممكن است كم كم زمينه براي اطاعت كوركورانه و به دور از هر گونه استدلال فراهم گردد. قرآن كريم تقليد كوركورانه از پدران را در موارد متعددي مورد نكوهش قرار مي دهد. مرحلة ديگرتقليد به اين معنا است كه فرد با آگاهي كافي و با اختيار كامل رفتار ديگران را نيكو مي يابدو از آن تقليد مي كند.



با توجه به آنچه گذشت در تحليل تأثيرپذيري انسان از الگو مي توان گفت كه انسان به دليل كمال خواهي ، اهداف و آرزوهايي را در سر مي پروراند و هنگامي كه باالگويي رو به رو مي شود و كمال مطلوب خويش را درآن مي يابد، از نظر عاطفي نوعي قرابت و هماهنگي بين خود و الگو احساس مي كند. از سويي ، احساس نياز به آن كمالي كه در الگو هست ، سراسر وجود الگوپذير را مي گيرد اين دو عامل (هماهنگي عاطفي با الگو واحساس نياز به آن ) موجب مي شود تا الگوپذير به دنبال الگو برود. در چنين موقعيتي ، به دليل تأثيرپذيري انسان از محيط بيروني ، با بهره گيري از ميل به تقليد، تحت تأثير الگوقرار مي گيرد و سعي مي كند رفتار خود را با الگو همانند سازد.



به بيان ديگر: الگوپذير، الگو را مصداقي خارجي و عيني براي اهداف و آرزوهاي خويش مي بيند و آرزوهاي خويش را امري امكان پذير و قابل تحقق - و نه خيالي وافسانه اي - مي يابد.



نكته قابل توجه اين كه ، شرط اساسي در اين تأثيرگذاري ، صداقت و برخورداري الگو از كمال مطلوب است . لذا بايد الگوهاي ارائه شده حرفي براي گفتن داشته باشد وقابليت الگودهي و اسوه بودن را دارا باشد و گرنه :



ذات نايافته از هستي بخش كي تواند كه شود هستي بخش ؟



هم چنين امير المؤمنين (ع) مي فرمايد: «كيف يصلح غيره من لم يصلح نفسه ؟»



- هر چه الگوها از كمال بيشتري برخوردار باشند دايرة تأثير و قدرت نفوذ آنها درالگوپذير بيشتر است . علاوه بر كمال ، جامعيت الگوها نيز سهم وافري در اين تأثيرگذاري دارد. يعني اگر الگوها هم در ابعاد مختلف صلاحيت داشته باشند و هم در هر جهت در حداعلي از ويژگي ها برخوردار باشند، از جاذبيت و تأثير بيشتري برخوردار خواهند بود. در اين صورت جا دارد كه الگوپذير، بدون چون و چرا به تبعيت و پيروي از آنها همت گمارد.



در سوره انعام پس از ذكر مطالبي دربارة پيامبران گذشته ، به پيامبر (ص)مي فرمايند: اولئك الذين هدي الله فبهديهم اقتده ... ؛ آنان كساني بودند كه خداوندايشان را هدايت كرد و مي توانند جنبه الگويي داشته باشند و تو اي پيامبر به هدايت آنان اقتدا كن ، نه به خودآنها.



به فرموده علامه طباطبايي (ره ) خداوند مي فرمايد كه به هدايت آنان اقتدا كن ونفرمود: «بهم اقتده ؛ به آنان اقتدا كن »، زيرا شريعت پيامبر (ص) شرايع آنان را نسخ نموده و قرآن فراتر از كتاب هاي آنان است .



هم چنين امام علي (ع) مؤمنين را به همين گونه پيروي از اهل بيت پيامبر (ص)سفارش مي فرمودند: «به خاندان پيامبرتان بنگريد و بدان سو كه مي روند برويد و پي آنان را بگيريد كه هرگز شما را از راه رستگاري بيرون نخواهند كرد و به هلاكتتان نمي اندازند.اگر نشستند بنشينيد و اگر برخاستند برخيزيد. بر آنان پيشي مگيريد كه گمراه مي شويد واز آنان پس نمانيد كه تباه مي گرديد.»



- نزديكي و هماهنگي ميان الگو و الگوپذير و رعايت تناسب همه جانبه ، فرايندالگوبرداري و همانند سازي را سرعت مي بخشد، انگيزه مرتبي را در اين امر افزايش مي دهد و اعتماد به نفس را در وي تقويت مي كند. به اين معنا كه هر چه فاصله بين الگو والگوپذير كم تر باشد و از لحاظ فرهنگي ، جنسيت ، سن و ديگر جهات به هم نزديك ترباشند، انگيزه بيشتري براي تبعيت و همانند سازي در الگوپذير به وجود مي آيد، زيرا دراين حالت ، الگو را از خود مي داند و يك نوع ارتباط عاطفي نسبت به او پيدا مي كند، مثلاًاگر براي كودكان اسوه هايي از زندگاني ائمه معصومين (ع) در سنين كودكي بيان شود و ياكودكان نمونه و شاخص - مثل كودكان در كربلا - به آنان معرفي گردد و در مورد دختران ،بانوان ، مردان و جوانان هم به همين صورت عمل شود، نتيجه بسيار مطلوب خواهد بود.



قرآن كريم هم از اين نكته غافل نبوده و براي اقشار مختلف الگو معرفي كرده است . خداوند دراولين گام ، براي هدايت انسان ها، پيامبراني از جنس خودشان فرستاده است تا هم بشر با الگوي خويش احساس بيگانگي نكند و هم به او بفهماند كه تو هم مانند اين پيامبران بشر هستي و مي تواني با تلاش و تبعيت از اين الگوها از همين كمالات برخوردار شوي . هم چنين سيرة اولياي الهي و معصومين (ع) الگوهاي نزديك ودست يافتني و جاودانه - همه زماني و همه مكاني - است .



- هماهنگي ميان افعال و گفتار الگوهاي ارائه شده ، نكته ديگري است كه بسيارحائز اهميت است . مثلاً اگر الگوهاي گفتاري با الگوي رفتاري هماهنگ باشد و قول وفعلش يك ديگر را تصديق كنند به وحدت رفتار و تثبيت آن در متربي و الگوپذير بسياركمك مي كند. در حالي كه عدم هماهنگي بين آنها منجر به دوگانگي رفتار در متربي خواهد شد. با توجه به عصمت ائمه اطهار(ع) تصور عدم هماهنگي محال است ، زيرا تمام سخن آنان عين رفتارشان و تمامي كردارشان عين گفتارشان است . امير المؤمنين (ع)كه الگوي همه انسان هاي وارسته است قسم ياد مي كند كه من چيزي را كه خود عمل نمي كنم ، به شما نمي گويم : «اي مردم ، سوگند به خدا، شما را به طاعتي ترغيب نمي كنم ،مگر آن كه از شما پيشي مي گيرم و شما را از معصيتي منع نمي كنم ، مگر آن كه پيش ازشما از آن باز مي ايستم .»



- تداوم و استمرار در ارائه الگو نيز بسيار مهم است ، چون كه انسان همواره دچارفراموشي و غفلت مي گردد و همين غفلت ، مسير حركت تكاملي وي را منحرف مي سازد وچه بسا در مسير انحرافي با سرعت پيش مي رود. ارائه پي در پي الگوها مي تواند تا حدزيادي اين آسيب را خفيف و كم رنگ سازد. يادآوري و زنده نگهداشتن الگوها از طريق نام گذاري افراد، اماكن ، و اشياء به نام آنها، برگزاري كنگره ها و بزرگداشت ها، برگزاري مراسم اعياد و وفات ائمه اطهار(ع) نيز مي تواند در همين راستا تفسير شود. هر يك از اين موارد كه در فواصل مختلفي به انجام مي رسد مصداق عام آيه شريفه فذكرهم بايام اللهاست كه انسان ها را - ولو براي مدت كوتاهي - از غفلت مي رهاند و آنها را با اسوه ها پيوندمي دهد. چرا كه فان الذكري تنفع المؤمنين اين مجموعه ها نمونه هايي از شعائر الهي است كه پاسداشت آن نشانة تقواست ، چرا كه در قرآن آمده است : و من يعظم شعائر اللهفانها من تقوي القلوب .



به هر حال ، به دليل گستردگي دامنه كاربرد روش الگودهي رعايت قواعد فوق ضروري به نظر مي رسد چرا كه ناديده گرفتن هر يك ، مي تواند ضرري به وسعت دامنه كاربرد اين روش داشته باشد.







قلمرو و دامنه روش اسوه سازي



قلمرو روش الگويي از چند جهت قابل بحث است :



1ـ به لحاظ محيط تربيتي .



2ـ به لحاظ كثرت و تعدد الگوها.



3ـ به لحاظ رايج بودن آن در سرتاسر زندگي انسان .



اين سه جهت به هم پيوند خورده اند و نمي توان به راحتي آن سه را از يك ديگرتفكيك كرد. توضيح اين كه روش الگويي بر خلاف برخي روش ها - كه در محيط يامقطع سني خاصي كاربرد دارند - عموميت دارد و در محيط ها و مقاطع سني مختلف قابل استفاده و ثمر بخش است و به دليل همين وسعت دامنه كاربرد از اهميت ويژه اي برخوردار است .



بخش مهمي از آنچه فرد ياد مي گيرد، از طريق تقليد يا الگوبرداري به دست مي آيد.



چالش ميان حق و باطل در همة محيط ها وجود دارد و هر جايي كه حتي باشد آن روي سكه اش باطلي است . از سويي ديگر الگوهاي متعدد و زيادي كه به صورت هاي منفي و مثبت به آن پديدة ستم و ستم گري پاسخ هاي متفاوتي داده اند وجود دارند، نظيركساني كه تسليم شدند و در برابر بيداد بني اميه سر فرو آوردند و كساني كه چون سروقامتان ايستادند و از آن بادها نلرزيدند.



امام حسين (ع) عالي ترين اسوه و الگو براي بشريت است كه تمام نيازهاي كمال خواهي بشريت را يك جا پاسخ مي دهد. حضرتش با اين فرمايش «لكم في أسوة »خويشتن را اسوه و مقتداي بشريت خواند. فرياد به بلنداي تاريخش هم چنان طنين اندازاست هنگامي كه سروش «هيهات منا الذلة » را سرود و لرزه بر اندام تاريخ سياه ستم انداخت و در ديباچه دفتر مجاهدان مشق جهاد نگاشت و در محراب حرب با وضوي خون به نماز عزت ايستاد واو مقتداي مجاهدان و نمازگزاران عزت مند و عزت مدار است .







بخش دوم : عزت مندي و عزت مداري



معنا و مفهوم شناسي



عزت عين قوت ، شدت ، غلبه ، رفعت و امتناع است . «عز الرجل يعز عزا و عزة ، اذاقوي بعد ذلة و صار عزيزا» يعني قدرت يافتن بعد از زبوني و عزيز شدن .



عزه و عازه ، در سخن گفتن و خطابه يعني غلبه كردن . «أرض عزاز»، يعني زمين سخت . از كلمات اهل لغت به دست مي آيد: شي ء كمياب را از آن رو عزيز و عزيز الوجودگويند كه آن در حالت توانايي قرار گرفته و رسيدن به آن سخت است .



تعزيز به معنا تقويت است ؛ مثل : اذ ارسلنا اليهم اثنين فكذبوهما فعززنا بثالث ،يعني با فرستادن سوم آنان را تقويت كرديم . ضرب المثلي ميان عرب است «كاد يثل عرشي »، و آن كنايه از ذليل شدن و از دنيا رفتن و نيز از بين رفتن اقتدار و از دست دادن تخت سلطنت است .



عزيز يعني كسي كه غالب و مقتدر است و مغلوب نمي شود و از اسماي حسنا است .عزيز گاهي به معاني سخت و دشوار، گرامي و محترم ، حكم ران و بر سبيل استهزاء وتحكم است .



مفهوم و اصطلاح عزت عبارت است از: حالتي در انسان كه مانع مي شود مغلوب گردد. عزت در دو معناي متضاد: مدح و ذم به كار مي رود؛ مثلاً در مورد مذمت «عزة الكفار» در قرآن آمده است و نيز آية بل الذين كفروا في عزة و شقاق كه مراد از آن عصبيت و حميت مذموم و ناپسند كفار است . نمونة ديگر اين آيه است : و اذا قيل له اتق الله أخذته العزة بالاثم كه حميت مانع خداترسي و تقوا است . اين در حالي است كه در جايي ديگر ازقرآن كريم مي فرمايد: و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين ، اين عزت استمرار دارد و جاودانه است و اين همان حقيقت عزت است و عزتي كه براي كفار به كار برده شده در حقيقت ذلت است ، نه عزت .



مفهوم ذلت و مشتقات آن به معناي مخالف عزت است و آن مرعوب شدن ،مغلوب شدن ، خواري ، ظلم پذيري و... است .



در اصطلاح علم اخلاق عزت عبارت است از: سكينه و وقار. پيش از ملكه شدن گفتار و كردار در نفس ، سالك بايد مراحلي را بپيمايد. نخست : محتاط بودن و عجله نكردن در اقدام به گفتار و كردار، دوم : اقدام به آن در حد تمام و كمال يعني اطمينان ازكوتاهي نكردن ، سوم : آرامش و اطمينان در ظاهر گفتار و كردار (كه به آن وقار گويند وچهارم : حالت ملكه نفس در سكون و آرامش و اطمينان در گفتار و كردار است (كه به آن سكينه گويند.)







انواع عزت



عزت انواع گوناگوني دارد و از حيث مبدأ و مراتب ، سه قسم است :



- عزت خداوند متعال



- عزت رسول خدا (ص)



- عزت مؤمنين .



اين عزت از جهت مراتب در طول يكديگر قرار دارد. سرچشمة آن خدا و محصوردر اوست و از پروردگار به رسولش و در مرتبة آخر عزت براي مؤمنين است . مرتبه اعلاي عزت از آن خداست و از آن معصومين (ع) مظاهر عزت اويند، امام مجتبي (ع) فرمودند:لنا العزة العليا. عزت مراتبي دارد كه متقين را از آن بهرة وافري است . امام علي فرمودند:«لا عز أعز من التقوي ؛ هيچ عزتي به مرتبة عزتي كه از تقوا حاصل مي شود نيست .»



در روايات - افزون بر آنچه گذشت - اقسام ديگري از عزت تفسير و تبيين شدن است : عزت اسلام ، عزت دين ، عزت مسلمانان ، عزت دولت ، و حكومت ديني ، عزت فرد وجامعه . هر يك مرتبه و جايگاهي دارد و ارزش و اهميت هر يك با توجه به جايگاهش متفاوت است و اهتمام به تثبيت و حفظ آن دستورات خاص خود را داراست .



عزت از حيث وجودي در خداوند ذاتي و در غير او عرضي و اكتسابي است . خداوندصاحب عزت است و اوست كه هر كه او خواهد عزت عطا كند. راه هاي تحصيل و كسب عزت در روايات و آموزه هاي ديني آمده است ، اگر كسي به دنبال آن باشد و استحقاق يابدخداوند آن را به او عطا خواهد كرد. من اعتز بالله اعزه الله؛ هر كه به خدا عزت جويد خداوندعزيزش كند.



عزت از مقوله «كم » نيست كه بتوان اندازه و مقدار آن را در دارندة آن اندازه گيري كرد. در مورد خداوند در قرآن آمده است : فلله العزة جميعا؛ تمام عزت از آن خداست . يا درجايي ديگر مي خوانيم :«عزتك اعز من كل عزة ». و معصومين (ع) مظاهر صفات خدايند و عزت در مؤمنين بر اساس مراتب ايمانشان است . امام سجاد (ع) فرمودند:«طاعة ولاة الامر تمام العز؛ اطاعت از حاكمان الهي و رهبر مسلمانان تمام عزت است .»



در علم اخلاق ، عزت نفس از صفات و فضايل اخلاقي به شمار مي آيد كه اموري ازجمله : مناعت طبع ، بلند نظري ، همت عالي ، قناعت ، عفو و گذشت ، سكينه و وقار بر عزت انسان مي افزايد.







كاركردهاي عزت



عزت با انواع آن كاركردهاي متشابه و متفاوتي دارد. تفاوت و تشابه آن در اهداف وتجلي گاه هاي آن است ، تشابه ، هم سويي و هم جهتي آن در اهداف است و تفاوت وگوناگوني آن در ساحت هاي متنوع عبادي ، سياسي ، اجتماعي و... است .



كاركرد عبادي عزت ، عبوديت ، تقوا، تولي ، و تبري است . كاركرد اخلاقي آن تخلق به اخلاق قرآن ، چشم پوشي از زخارف دنيوي و سلوك الي الله است . فضايلي چون شجاعت ، شهامت ، رأفت ، سخاوت ، عدم يأس از رحمت خدا و مقام رضايت از آثار و بركات عزت است .



كاركردهاي سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادي و نظامي عزت همان صحنه هاي تختلف ظهور و تبلور نقش آفريني رسول خدا (ص) و امامان معصوم (ع)،مؤمنان ، دولت و حكومت ديني است . استقلال ، آزادي ، رشد معنوي ، خود كفايي ، نااميدي ،از غير خدا، مأمور به تكليف بودن نه مأمور به نتيجه ، آمادگي براي هر نوع امتحان الهي ،آب ديده شدن در كوره هاي آتش فتنه ها، گام بر داشتن در مسير ارزش ها، بنيادگرايي ،اصول گرايي ، آرمان گرايي و شهادت طلبي از بركات عزت است . آموزه هاي ديني دستورالعمل ها، مؤلفه ها، سياست هاي خرد و كلان ، اهداف و كاركردهاي عزت مندي وعزت مداري و حفظ آن را ترسيم كرده است .







مؤلفه هاي عزت



عزت ، عزت مندي و عزت مداري روح اسلام است و مؤلفه هاي آن در آموزه هاي ديني جلوگر است و اين آموزه ها دامنة گسترده اي دارد مانند: اعتقادات ، قرآن ، روايات ،فروعات ، ادعيه ، زيارات ، فرهنگ و معارف اسلامي .







1ـ عزت در قرآن



سرشت انسان خداجو و كمال طلب است و عزت يكي از كمالات مطلوب انسان به شمار مي رود. البته در راه رسيدن به اين گوهر كمياب موانعي وجود دارد. چه بسيار كه انسان هايي در راه ماندند: «و ضربت عليهم الذلة و المسكنة و باءو بغضب من الله و نيزضربت عليهم الذلة أين ما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس و باءو بغضب من اللهو از سويي انسان هايي به سوي كسب عزت گام برداشتند، اما به انحراف كشيده شدند و به بيراهه در غلتيدند. يكي از عوامل انحراف ، نگاه مادي به قدرت و غلبه ظاهري برخي طاغوت ها و حاكمان گذشته و نيز كافران و دشمنان دين كه الگوهاي منفي اي بودند،است : و اتخذوا من دون الله آلهة ليكونوا لهم عزا يقيناً تقليد كوركورانه از آنان ، بشر را به سراب مي كشاند: كسراب بقيعة يحسبه الظمئان ماء و مي گفتند: و قالوا بعزة فرعون انالنحن الغلبون و بشر المنافقين بأن لهم عذابا أليما الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين أيبتغون عندهم العزة فان العزة لله جميعاً حكمت خداوندي اقتضا مي كندانسان را از حيرت ضلالت برهاند و مبدأ و منشأ عزت را به وي بشناساند كتب أنزلنه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم الي صراط العزيز الحميد و الگوهاي شايسته اي فرا روي او قرار دهد و همگان را به عزت مداري دعوت كند: من كان يريد العزة فلله العزة جميعاً و مي فرمايد: هر كه عزت مي جويد پس تنها تمام عزت از آن خداست ونيز مي فرمايد: و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقين لا يعلمون .



قرآن كتاب عزت مندي و عزت مداري بشريت است و خداوند عزت اسلام را اراده كرده است : «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه ، اسلام چيره است و چيزي بر آن چيرگي ندارد.»



در قرآن ماده عزز و مشتقاتش از جمله : عزت ، عزيز، العزة ، أعز و... با معاني مختلفش چندين بار آمده است ، از آن جمله : و قال نسوة في المدينة امرأت العزيز ترودفتلها عن نفسه عزيز در اين جا به معناي ملك و پادشاه است . عزيز عليه ما عنتم فعززنا بثالث اخذته العزة بالاثم هم چنين ص والقرآن ذي الذكر بل الذين كفروا في عزو شقاق و نيز عن اليمين و عن الشمال عزين و نيز در روايت چنين آمده است : «مالي اراكم عزين ؟» عزون جمع عزة از مادة عزوة ، به معناي گروه و جماعتي پراكنده از مردم است . همين طور تعابيري كه معناي عزت مي دهد نظير: علمه شديد القوي ذو مرة دراين جا مره به معناي قوي و مريره به معناي عزت نفس است . واژه ها و تعابيري چون ذلت ، أذله ، تذليلاً، الذل ، ذلول و... كه به معناي ضد عزت آمده است نظير تعز من تشاء وتذل من تشاء، أذلة علي المؤمنين و أعزة علي الكافرين يعني همان أشداء علي الكفار ودر اين جا به معناي عزت نفس نيست .



عزيز يكي از اسماء حسنا و اوصاف خداست و اين واژه مكرر به كار رفته است ومعمولاً همراه وصف ديگري از اوصاف خداوند باري تعالي و اسماي حسنا است نظير:العزيز الحميد، العزيز الرحيم ، العزيز الوهاب ، العزيز الغفار ان الله عزيز غفور واللهعزيز ذوانتقام ، المؤمن المهيمن العزيز الجبار، انك انت العزيز الحكيم ذلك تقديرالعزيز العليم اخذ عزيز مقتدر، ان ربك هو الغني العزيز هو القوي العزيز سبحان رب العزة عما يصفون . از اين مجموعة حاضر به خوبي عزت مندي خداوند هويداست وهمراهي اوصاف ديگر با نام «عزيز» حاكي از عظممت ، جلالت ، قدرت و شدت است وخداوند تعالي در عين حال كه مقتدر و عزيز است ، رحيم ، كريم ، وهاب ، غفور و غيره است اينها ظاهراً براي فهماندن اين حقيقت است كه خدا در عين عزت و توانايي كارهايش ازروي حكمت و مصلحت است و در عين مهربان ، بخشاينده ، وهاب ، دانا، حكيم ، حليم ،ستودني و... است نبايد از عزت خدا به هراسيد. گاهي نيز در مقام تهديد آمده است ، نظيرعزيز ذوانتقام .



بسياري از آيات قرآن بدون استفاده از واژة عزت و مشتقات آن همان معنا ومفهوم را در بر دارد. آن جايي كه به كرامت انساني ، جايگاه وي در خلقت ، جانشيني وي درزمين ، تقربش نزد خداي ، حرمت جان و مال و آبرو، ارائة راه سعادت ، وعده و وعيد براي رسيدن به رستگاري ، بيم و اندرز از گناه ، انحراف ، انحطاط و هلاكت ، مذمت فرعون ها وطاغوت ها از به استضعاف كشاندن مردم و آيات جهاد و بسياري از پيام ها و تعليمات ، همه و همه بر محور عزت است .



در قرآن و روايات از ساية خدا به عزت تفسير شده است . ان المتقين في ظلال وعيون يعني در عزت خداوند. نيز در روايتي از پيامبر (ص) آمده است : «يوم لا ظل الا ظله ؛روزي كه هيچ سايه اي جز ساية عرش او نيست .»



نهي صريح و مؤكد قرآن از تفرقه و نزاع ، در حقيقت قلع و قمع كردن راه هاي فشل و شكست ابهت مسلمانان است ؛ چنان چه مي فرمايد: و أطيعوا الله و رسوله و لا تنزعوافتفشلوا و تذهب ريحكم واصبروا ان الله مع الصبرين .



از مطالعه آيات زيادي كه با اين سبك و سياق آمده توانايي شناخت آنچه موجب عزيز شدن و به عزت رسيدن است ، به دست ميآيد. انسان ها خود مي توانند موجبات عزت و ذلت خويش را فراهم كنند و عزت را بايد از خدا بخواهند. عزت و ذلت به دست خداست هر كدام را به هر كه بخواهد مي دهد و از هر كه بخواهد مي ستاند. در بحث روايي به برخي از موجبات عزت مندي اشاره خواهيم كرد.







2ـ عزت در روايات



در كتاب هاي روايي بخشي به نام كتاب ايمان و كفر و در آن بابي با عنوان «باب عزة المؤمن » وجود دارد. در مجموعه روايات عزت ، معاني و تفسير آن ، موجبات عزت وآنچه موجب بقا و دوام آن است و نيز رواياتي كه در كلمات مشتق از آن و يا رقيب و ضد آن آمده ، ديده مي شود. عزت را حلم و تمام عزت را اطاعت از امام وخواري در برابر حق ومعادل تقوا و... دانسته اند.



پيامبر (ص) اصحاب را تعليم مي داد كه اهل درخواستي نباشند، منت پذير نباشند وحتي درخواست هاي فردي و مباح را واگذارند. صورت به سيلي سرخ كنند و دست نزد غيردراز نكنند. اين با عزت و سربلندي سازگار است . درخواست با شرافت انسان و آزادگي منافات دارد. در روايات فرموده اند: «التقلل و لا التوسل » قناعت به كم آري ولي دست نيازبه سوي ديگري هرگز. «المنية و لا الدنية » مرگ آري ، اما تن دادن به پستي هرگز.



حديث قدسي شريفي با سلسله سندي صحيح از انس از رسول خدا (ص) روايت شده است كه فرمود: جبرييل نزدم آمد و گفت : «يا احمد، الاسلام عشرة أسهم و قد خاب من لا سهم له فيها؛... السادسة ، الجهاد و هو العز...؛ اي احمد! اسلام ده بخش است وحقيقتاً زيان ديده است كسي كه هيچ سهمي از آن نداشته باشد. (يك به يك مي شمارد تااين كه مي فرمايد:) ششم ، جهاد است و آن عزت است .



علامه مجلسي در توضيح اين روايت گويد: جهاد سبب عزت اسلام يا مسلمين ياهر دو و ظفرمندي آن بر ساير اديان است .



در وصف خداوند گفته اند: «حجابه النور» و در شرح حجاب آوده اند كه حجاب وساتر ميان خداوند و مخلوق ، انوار عزت و جلالت و وسعت عظمت و كبرايي اوست . درحديثي از معصومين (ع) خطاب به اهل بيت (ع) آمده «جعلكم الله تابوت علمه و عصي عزته ؛ خداوند شما را گرد آورندة علومش و قوت و قدرت عزتش قرار داد.»



طبري شيعي را ذكر سند از يونس روايت مفصلي را نقل مي كند كه وي براي ديدارامام صادق (ع) رهسپار شد. نزديك منزل امام و درون آن چيزهاي شگفتي را ديد وسپس بر امام وارد شد و گفت : السلام عليك يا بيت الله و نوره و حجابه ، امام پاسخ فرمود:و عليك السلام يا يونس . پس از جملاتي امام فرمود: «يا يونس ، سل ، نحن تجلي النورفي الظلمات ، و نحن البيت المعمور الذي من دخله كان امنا، نحن عزة الله كبرياؤه ؛ اي يونس ، (هر چه مي خواهي ) بپرس ، ما تجلي نور (هدايت ) در تاريكي ها (ي جهل وگمراهي ) هستيم و ما بيت المعموريم (خانه اي ) كه هر كه در آن داخل شود در امان است ،ما عزت خداييم و ما كبرياي اوييم .



علامه مجلسي در شرح روايت پيامبر (ص) (أن المرء كثير) گويد: مراد از كثير عزت است ؛ هم چنان كه ذلت را كنايه از اندك به كار مي برند. در شرح كلام امير المؤمنين (ع)كه فرمود: «قيمة كل امرء ما يحسنه » گويند: عزت هر شخص و احترامش ميان مردم به اندازه علم و دانش اوست . امام صادق (ع) فرمودند: هر كه عزت بدون كمك عشيره وخاندان مي خواهد و قناعت بي مال و هيبت بدون سلطه ، پس بايد از خواري گناه به عزت طاعت خداوند منتقل شود.







3ـ عزت در آموزه هاي ديني



آموزه هاي ديني قرآن ، روايات ، اعتقادات ، فروعات ، ادعيه ، زيارات و فرهنگ ومعارف اسلامي را در بر مي گيرد. اصول دين و فروع آن از توحيد تا تولي و تبرا يعني ازعزت در بندگي و عبوديت در توحيد تا تبري جستن از اولياي شيطان همه بر محور عزت استوار است .



در مورد جايگاه عزت در احكام ديني همين بس كه خداوند حكيم به منظور تحقق بخشيدن به عزت اسلام و مسلمانان و جلوه گر ساختن عزت مداري در تمام شئونات زندگي فردي و اجتماعي انسان دستورات و تكاليفي صادر فرمودند و بسياري از احكام عبادي ، سياسي ، اجتماعي ، اقتصادي ، قضايي ، اخلاقي و خانوادگي اسلام را به نوعي به اصل عزت مرتبط كرده است . اگر با ديدگاه جامع نگرانه به آموزه هاي ديني بپردازيم ، آن گاه در خواهيم يافت كه فلسفة نظري و عملي فقه ، عزت مندي و عزت مداري است .



در فقه و مباني آن اوامر و نواهي گوناگوني را با محوريت حفظ عزت در انواع آن داريم . نهي صريح و مؤكند از سلطة مشركين و بر مسلمين : لن يجعل الله للمشركين علي المسلمين سبيلا از اصول اسلامي است و اين اصل در تمام ساحت هاي سياسي ،اجتماعي ، قضايي ، اقتصادي و فرهنگي حاكم است و اگر مسلمانان به اجراي همين يك اصل ملتزم باشند عزت و سعادت دنيوي و اخروي آنان تضمين خواهد شد.



صرف نظر از احكام عبادي - كه چگونگي رابطة عابد با معبود را تبيين و تنظيم مي كند كه عزت روح عبادت است - احكام معاملات نيز عزت مدار است . احكام قضايي اسلام از حدود، قصاص ، ديات و مجازات ها براي استيفاي حقوق مردم و جلوگيري ازتجاوز به حريم ديگران است و اسلام اجازه نمي دهد شخصي به جان ، مال و آبروي ديگري متعرض شود. محترم شمردن حريم مردم براي حفظ عزت آنان است و عزت جامعه در گرو اجراي دقيق حدود الهي است .



فلسفة حج ، تبلور و جلوة جهاني عزت اسلام و مسلمان است . همه ساله مسلمانان از سراسر جهان براي انجام مناسك حج به حرم امن الهي بار سفر مي بندند و در كنگرة عظيم جهاني شركت مي كنند و يك دل و يك صدا لبيك گويان سروش عزت سرمي دهند. روح حج ، عزت است و امام خميني (ره ) حج ابراهيمي را عزت مندانه با اعلان برائت از مشركان و مستكبران احيا كرد.



جهاد، عزت است و جهاد دري از درهاي بهشت و ركني از اركان اسلام معرفي شده است . جهاد اسلامي و شعار مجاهدان براي رسيدن به احدي الحسنيين در حقيقت ، شاه راه رسيدن به عزت است چه بكشند يا كشته شوند. انواع عزت در ساية شمشير تحقق پيدا مي كند.



امر به معروف و نهي از منكر فريضه اي است كه ديگر فرايض به كمك آن استوارمي شود. امر به عزت مندي و امر به عزت مداري و نهي از ذلت پذيري ، سرلوحة تكاليف مسلمانان است . در تكاليف شرعي نهي از ذلت پذيري شده است . ذليل شدن و خواري جستن از شديدترين منكرات و از گناهان كبيره است .



حرمت تشبه به كفار از باب نهي از ذلت پذيري است . خودباختگي فرهنگي و خودرا به هيئت و آداب و فرهنگ غير مسلمانان آراستن عين ذلت و از گناهان كبيره است .



سفارش اسلام به علم آموزي و جايگاه علم و عالم براي تحقق بخشيدن به عزت مسلمانان و جامعة اسلامي است . خودكفايي در علوم ، كوتاه كردن دست از دامان دانشمندان غير مسلمان و سرانجام صادرات علوم به اقصي نقاط جهان غرورآفرين وعزت بخش است .



معيارهاي عدالت و برابري در جامعة اسلامي ، در هم فرو ريختن تعصبات قبيلگي ، از بين بردن اختلاف طبقاتي و توجه به ملاك ايمان در برتري انسان نزد خداوند،براي تثبيت و ارتقاي سطح عزت در فرد مسلمان و جامعة اسلامي مؤثر است .



احكام اقتصادي اسلام از عدالت اقتصادي در توزيع ثروت و منابع درآمد و نيزاحكام خمس و زكات و صدقات و نيز احكام خراج و جزيه ، سفارش به كار و توليد، فقرزدايي و رسيدگي به امور مستمندان ، ارزش گذاري بر كار و كارگر و اهميت عرق جبين براي تحصيل روزي حلال و نهي از خدمت براي استعمارگران و كافران و در مواردي نهي از تعامل با آنان نظير فتواي تاريخي ميرزاي شيرازي بزرگ در تحريم تنباكو و بسياري ازقوانين مالي اسلام ، بر اساس عزت مداري اسلامي است . ثمره عزت مداري در ساحت اقتصادي ، استقلال مالي و خود كفايي است .



اسلام با دستورات اخلاقي خود به دنبال انسان سازي است . معرفي فضايل ورذايل ، پرورش و تطهير روح و ارائه طريق نجات و سعادت در ساية مناعت طبع و عزت نفس است . انسان را به گونه اي مي پروراند كه در نزد خود و خدايش خوار و ذليل و در نزدديگران و اربابان ثروت و مترفين ، عزيز و عزت مند باشد. انسان را از خضوع و تواضع دربرابر خدايگان زر و زور و حتي معاشرت با آنان منع مي كند تا به عزت مؤمنين لطمه اي وارد نشود.



مؤمني كه عزيز باشد و وامدار كسي نباشد دست و زبانش به امر و نهي و اعتراض وتغير باز است و از غير خدا وحشتي ندارد «ولو بلغ ما بلغ ». اسلام چنين دست پرورده اي دارد و سرآمد عزت مندان و عزيز عزيزان امام حسين (ع) است .



در قاموس دعا به موارد بسياري بر مي خوريم كه دعا كننده به عزت خداوند معترف است و پروردگارش را به عزتش قسم مي دهد تا به درخواست خويش نائل آيد. سيد بن طاوس با استناد به سلسله سندي ، دعاي ماه رمضان را از كتابچة ادعية نائب خاص حضرت حجت (عج )، ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمري كه براي بعد از نماز صبح روز عيد فطر وارد شده است ، مي آورد و در قسمتي از آن مي خوانيم : «لا حول و لا قوة الابالله و لا عزة و لا منعة و لا سلطان الا الله الواحد القهار العزيز الجبار توكلت علي الله...»هم چنين «لك الحمد علي عزة سلطانك الذي خشع له كل شي ء من خلقك ؛ حمد وستايش تو را سزاست بر عزت و قدرت سلطه ات كه تمام مخلوقاتت در برابر آن خاشع است .



در فرازي از دعاي روز چهارشنبه خداي را به عزتش مدح مي كنيم . در دعاي جوشن كبير عزت و عزيز را مكرر مي يابيم . صحيفة سجاديه روح عبوديت و خشوع دربرابر عزت خداوند و تعليم و تربيت عزت مداري و عزت مندي است .



در ضمن دعايي كه در اعمال حرم امام حسين (ع) نزد مرقد شريف وارد شده ،چنين آمده است : «اللهم اني اعتز بدينك واكرم بهدايتك ...» در دعاي افتتاح : «اللهم انانرغب اليك في دولة كريمة تعز بها الاسلام و أهله و تذل بها النفاق و أهله » فلسفة وجودي دولت الهي را عزت اسلام و مسلمانان دانسته است .



در زيارت ها و زيارتنامه ها همين معاني بلند با تعابير گوناگون موج مي زند. نمونه اي از جملات مشتركي كه معمولاً در زيارت ها تكرار مي شود اين است : «اشهد أنك قد أقمت الصلاة و آتيت الزكاة و أمرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في الله حق جهاده »و مضامين ديگري از اين قبيل بسيار است . اين اعمال و كردار تنها و تنها از روح بلند وقدسي معصومين (ع)، طلايه داران عزت مندي و عزت مداري سر مي زند و بس .



در قسمتي از زيارت امام حسين (ع) در شب هاي قدر مي خوانيم : «اشهد أن هذه التربة تربتك و هذا الحرم حرمك و هذا المصرع مصرع بدنك لاذليل والله معزك و لامغلوب و الله ناصرك ؛ گواهي مي دهم كه اين خاك ، خاك توست و اين حرم حرم توست واين قتلگاه ، قتلگاه بدن توست ، خوار نبودي و خدا عزتت داد و مغلوب نشدي و خدايارت بود. در زيارت حضرت صاحب الامر (عج ) مي خوانيم : «اللهم و أعز به الدين بعدالخمول و أطلع به الحق بعد الافول »



آموزه هاي تربيتي در مورد انسان از آغاز تا فرجام آن و زمينه هاي تربيت كودك ازپيش از تولد، هنگام تولد و در مراحل رشد به نوعي با عزت مندي مرتبط است ؛ حتي حفظ حرمت و عزت ميت مورد عنايت است و احكام خاص دارد. دستورات اسلامي در موردتحصيل علم و فراگيري دانش و رسيدن به غناي علمي و فرهنگي از راه هاي رسيدن به عزت مندي مسلمانان است .



مسئله مهدويت و ظهور مصلح كل از اعتقادات مشترك همة اديان الهي است وفلسفة انتظار، انتظار عزت است و وعدة جانشيني و استخلاف در زمين بر مدارعزت است .







پيشينة عزت مداري



پيشينه و تاريخ عزت مندي و عزت مداري به تاريخ خالق و مخلوق بر مي گردد.زيرا عزت از آن خداست . در تفسير عزت به اطاعت و عبوديت ، سابقه عزت در زمين تاعبادت حضرت آدم و فرزندانش است . چالش و جدال ناپايان حق و باطل در طول تاريخ نزاع ميان عزت و ذلت است . زندگي پيامبران (ع) درس نامة عزت مندي است . عزت هابيل در چنگال قابيل ، تبر ابراهيم (ع) در بتكدة نمرود و عزت ابراهيم (ع) در شعله هاي ذليل آتش ، عزت اسماعيل (ع) زير تيغ ذليل خنجر، عزت يوسف (ع) در بازاربرده فروشان مصر، عزت موسي (ع) در دربار فرعون ، عزت عيسي (ع) در گاهواره ، عزت حضرت محمد (ص) در ميان مشركان و يهود و منافقان ، عزت علي (ع) در ميان ناكثين ومارقين و قاسطين و عزت حسيني در گودال قتلگاه .



بازگرداندن عزت از دست رفته اسلام و زنده كردن دين رسول خدا (ص) ثمرة نهضت عاشورا بود. ترسيم بزرگ ترين و زيباترين تابلوي ايثار، شهادت و عزت و افتخاربراي هميشة تاريخ و ارائة اسوه و الگوي مناسب با فطرت و خلقت انسان و در راستاي هدف و فلسفة خلقت مهم ترين شاخصة آن است .



يك نمونه تاريخي : هنگامي كه ابرهه براي حمله به مكه و انهدام كعبه به نزديكي حرم رسيد تمامي ساكنان مكه كه از دفاع و جنگ نااميد بودند از شهر خارج شدند و تنهاعبد المطلب - همو كه قريش وي را ابراهيم دوم مي ناميد - استوار و ثابت قدم ايستاد وگفت : «و الله لا اخرج من الحرم و أبتغي العز في غيره ؛ به خدا سوگند! از اين جا بيرون نخواهم رفت و عزت را در جايي غير اين جا نخواهم جست و جو كرد.»



وي به ملاقات ابرهه رفت و پس گرفتن شترهايش را درخواست كرد، ابرهه به اوگفت : اگر پيش من آمده بودي و درخواست مي كردي كه به كعبه حمله نكنم از تومي پذيرفتم . عبد المطلب در جواب او گفت : من پرورش دهندة شتر و حافظ شترهايم هستم و اين خانه هم مالكي دارد كه از آن محافظت مي كند. عبد المطلب بازگشت و درمقابل در كعبه ايستاد و گفت :



يا رب لا أرجو لهم سواكايا رب فامنع منهم حماكا



ان عدو البيت من عاداكافامنعهم أن يخربوا قراكا



عزت و عزت مداري در اين خاندان و سلسلة تبار پيامبر معصومين (ع) تبلور دارد.رسول خدا (ص) در عين عزت بسيار، با جاهلان ، گمراهان ، واماندگان در مسير كمال ،بيماران ، وامداران و مستمندان با رفق و رحمت و مدارا برخورد مي كرد. خوش معاشرت بدون ذلت ، متواضع بدون اسراف با رقت قلب و مهربان و بدون تكلف و تصنع بود و اين عين عزت است .



امام حسين (ع) گويد از امام علي (ع) دربارة سيرة پيامبر (ص) در خارج از منزل پرسيدم ، فرمود: «كان رسول الله (ص) يتفقد اصحابه و يسأل الناس عما في الناس ،پيامبر(ص) همواره از اصحابش دل جويي مي كرد و از مردم دربارة مشكلاتشان وكارهايشان پرس و جو مي كرد.»



حضرت علي (ع) در عهدنامة مالك اشتر، منشور عزت مداري در حكومت واخلاق حاكم را ترسيم فرمودند.







عزت مداري در سيرة معصومين (ع)



عزت مندي و عزت مداري از سيرة قطعي و عملي معصومان (ع) است و آن درگفتار، رفتار و كردار و در موضع گيري هاي سياسي ، اجتماعي و... آنان نقش مي بست . عزت زوال ناپذير آنان برگرفته از عزت خداوندي است و عزت دو جهاني ارزاني آنان شده است .



علامه مجلسي در بيان خويش گويد: خداوند به انبيا و اوصيا - عليهم السلام - كه عزت دنيوي خويش را به دادار يكتا تقديم كردند، عزت دو جهاني عطا فرمود، عزتي كه به هيچ شخصي نظير آن را نداد. مردم به بارگاه ملكوتي آنان پناه مي بردند و سلاطين ، خاك آن را بر سر و روي خويش مي ريزند و به ياد و ذكر آنان تبرك مي جويند. هر كه حيات مادي خويش را در جهاد براي خدا صرف كند خداوند در عوض آن زندگي جاودانه به وي خواهدداد و سند آن آية و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون .



امير المؤمنين (ع) فرمودند: «لا تزيدني كثرة الناس حولي عزة و لا تفرقهم عني وحشة ؛ كثرت و ازدحام مردم در اطرافم بر عزتم نمي افزايد و پراكندگي آنان از اطراف مرابه وحشت نمي اندازد.



به امام حسين (ع) گفته شد: در تو عظمت مي بينيم ، امام فرمود: بلكه در من عزت است ، خداوند مي فرمايد: فقط خدا عزت دارد، رسولش و مؤمنان .



امام مجتبي (ع) با صلح خود عزت مسلمانان و خون شيعيان را حفظ نمود و زماني كه برخي از ياران امام در فهم و درك صحيحي علت وفلسفة صلح درماندند در تحليل سياسي خويش از صلح به خطا رفتند و امام را «يا مذل المؤمنين » خواندند. امام را حلم ويژه و اختصاصي خويش آنان را در آغوش كشيد و تحليل صحيح و واقع بينانه اي ازجريانات سياسي روز ارائه كرد. آنان با پوزش خواستن فرياد «يا معز المؤمنين » سردادند.در طول سال هاي پس از صلح ، جناح اموي مناظره اي ترتيب دادند. بر اساس گزارش هاي تاريخي مناظره اي بين امام حسن (ع) و معاويه و اصحابش رخ داد كه ازجهاتي حايز اهميت است .



امام مجتبي (ع) با تكيه بر عزت خداوندي با قدرت و صعوبت در برابر گروهي ازمكاران ،سياسي كاران و حيله گران ايستاد و مانع غلبه آنان شد، بلكه با سلطه بر ايشان مناظره را به نفع خود تغيير داد و با صراحت ، پرده از چهره معاويه و اذنابش برداشت و به روشن گري پرداخت . پس از سلطه معاويه بر خلافت مسلمين و سياست شيعه زدايي وتحقير امام علي (ع) در جامعه و به انزوا كشاندن اهل بيت (ع) از سوي امويان ،امام حسن (ع) بر زنده نگاه داشتن نام و ياد و عزت مندي پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين علي (ع) همت گمارد و به مقابله با اين سياست امويان پرداخت .



روزي گروهي از امويان و وابستگاه سياسي به ايشان ، نزد معاويه جمع شدند و ازامام مجتبي (ع) و كارهاي حضرت گله و شكايت كردند. از معاويه خواستند تا دستور دهدامام در جلسه اي حاضر شده ، ايشان دست به دست هم داده ، او و پدر گرامي اش را به بادانتقاد بگيرند، سب و دشنام دهند و عيب جويي كنند، از قتل عثمان و تقصيرحضرت علي (ع) در آن بگويند تا آن كه امام مجاب شده ، ساكت گردد و از پدرش به نيكي يادنكند.!



عمرو بن عاص ، وليد بن عقبه بن ابي معيط ، عتبه بن ابي سفيان و مغيره بن شعبه ثقفي اصرار بر انجام اين مناظره و مفاخره داشتند، جلسه تشكيل شد و معاويه خطاب به امام گفت : در هر حال ، منصفانه بپذير كه عثمان مظلومانه كشته شد و پدرت او را كشت . مااين را مي خواهيم بگوييم اگر پاسخي داري آزادانه بگوي . عمرو بن عاص به عيب جويي از حضرت علي (ع) پرداخت و مواضع سياسي حضرت را در برابر خلفا مذمت كرد واختلاف ديرينه بني هاشم و بني اميه اشاره كرد و حضرت را قاتل عثمان شمرد. وليد ازارتباط نسبي بني هاشم و بني اميه سخن گفت و بني اميه را خيرخواه تر از بني هاشم نسبت به يكديگر معرفي كرد و حضرت ابوالحسن (ع) و امام مجتبي (ع) را به حسدورزيدن بر عثمان اتهام زد و حضرت را قاتل عثمان خواند. عتبه بن ابي سفيان حضرت علي (ع) را بدترين قريش بر قريش مي پنداشت و خون قريش را بر گردن اومي دانست . سرانجام مغيره ثقفي زبان به دشنام گشود - در حالي كه در گزارش موجودهيچ يك دشنام و ناسزا نگفتند جز مغيره - او سخنش را چنين ادامه داد كه پدرت هيچ خيانتي مرتكب نشد و هيچ حكمي به باطل نكرد، لكن او قاتل عثمان بود و من فقط براين كارش او را سزاي اين حرف ها مي دانم . همگي حرف هايشان را زدند و ساكت شدند.



امام مجتبي (ع) با حمد و ثناي الهي و نثار درود بر پيامبر خدا (ص) چنين پاسخ داد: اي معاويه اين ناسزاگويي را به حساب تو مي گذارم ، زشتي از آن تو بود وكج انديشي اي كه به آن مي شناسمت و خوي ناپسندي كه از ويژگي هاي توست ، كينه ودشمني . تو بر ما، عداوت با محمد (ص) و خاندانش است . چنان گفتيد كه گفتيد، حال بشنويد كه كيستيد و كم تر از آن كه هستيد مي گويم .



امام شمه اي از عزت مداري و فضايل امير المؤمنين (ع) را به رخ معاويه وهم قطارانش كشيد و پستي و پليدي و ذلت ابوسفيان ، معاويه و حضار در آن مجلس را هويداساخت . همه حضار را گواه گرفت و فرمود: پيامبر (ص) در هفت جا ابوسفيان را لعن كرد وشما نمي توانيد هيچ يك از آنها را رد و تكذيب كنيد: نخستين بار هنگامي كه حضرت براي دعوت ثقيف از مكه بيرون رفت ، ابوسفيان سر راهش را گرفت و دشنامش داد، ناسزاگفت ، ديوانه و نادانش خواند و تهديدش كرد وخواست بر او حمله كند. دومين بار در بدر،مرتبة سوم در احد، مرتبه چهارم در احزاب ، پنجمين بار در صلح حديبيه ، بار ششم هنگامي كه او بر شتر سرخ موي سوار بود و تو (معاويه ) آن را از پشت مي راندي و برادرت لگام آن را به دست گرفته بود و براي بار هفتم روزي كه دوازده نفر در كمين حضرت نشسته بودند تا شترش را رم دهند كه يكي از آنان ابوسفيان بود.



سكوت و خفت و ذلت ، مخاطبان را در بر گرفت ، حضرت پاسخ عمرو عاص ، وليد،عتبه و مغيره را هر يك در خور حالشان بداد. در پاسخ مغيره فرمود: اما تو اي مغيره !صلاحيت آن را نداري كه در اين مناظره و نظاير آن شركت كني . مثل تو مثل پشه اي است كه وقتي از روي درخت خرمايي مي خواست برخيزد به آن درخت گفت : خود را نگه دار كه مي خواهم پرواز كنم . نخل خرما در جوابش گفت : مگر از نشستن تو خبردار شدم كه از پريدنت چيزي احساس كنم ؟ تو هماني كه بايستي حد زنا در مورد تو اجرا مي شد هرچند عمر تازيانه را از تو دور ساخت ، اما حقي است كه خداوند باز خواهد ستاند.



حسن ختام مناظرة حضرت اين جمله بود كه اما اين كه شما بر حكومتي كه دردست داريد بر ما فخر و مباهات مي كنيد بدايند كه خداوند فرموده است :



و اذ أردنا أن نهلك قرية أمرنا مترفيها ففسقوا فيها بحق عليها القول فدمرنهاتدميرا.



اين گزارش طولاني و توصيفي كه به اختصار آورده شد پرده را از چهرة پليددشمنان ولايت علوي كنار مي زند. دشمنان اهل بيت (ع) در راستاي تحقق بخشيدن به خواست ها و رسيدن به اهداف امويان از هيچ دشمني اي فروگذار نكردند: سب ، لعن ، افترا،جعل حديث ، انكار فضايل و تشكيك در آن و اعلان برائت و برائت خواهي از شيعيان درمورد امام شيعه و بسياري از كارهايي را كه فقط از دشمنان قسم خورده و زخم خورده برمي آيد، در دستور كارشان بود. هر يك از اينها براي از بين بردن عزت اسلام و مسلمانان كافي بود. معصومين (ع) اقدامات و مبارزاتي در دستور كارشان داشتند كه عزت رو به نابودي و از دست رفته را با اسلام ، مسلمانان و جامعة اسلامي بازگردانند.



- مبارزه با تبعيض نژادي و طبقاتي با گسترش عدالت و برادري در جامعه اسلامي .



- سعي در از بين بردن تعصبات قبيلگي و توجه دادن مردم به خدا و پارسايي .



- تأكيد بر صاحبان قدرت و حاكمان بر رعايت انصاف در حق رعيت .



- درخواست عزل واليان و كارگزاران ستم گر كه بر مردم سخت مي گرفتند و آنان راخوار و ذليل مي كردند.



- گرم نگهداشتن آتش انقلاب وقيام بر ضد طاغوت و ظلم ستيزي .



- پرهيز كردن و بيم دادن مردم از بروز اختلافات داخلي براي به خطر نيفتادن عزت اسلامي .



- ترغيب مردم به ايجاد رابطه معنوي با خداوند و پرورش روح معنوي در جامعه



- تربيت شاگردان و تقويت بنية علمي شيعيان و مسلمانان .



و اقدامات ديگري كه در طول حدود 250 سال از معصومين (ع) صادر شد، ولي گل سر سبد سيرة معصومين (ع) در مبحث ما قيام امام حسين (ع) است .







نقش انگشتر معصومين (ع)



شاهد تاريخي بسيار مهم در مهر معصومين (ع) است . معمولاً اشخاص نام خود ونام پدر خويش را روي مهرشان حك مي كردند اما مهر و خاتم پيامبر (ص) و امامان به نوشته و ذكري آذين شده بود. به نظر مي رسد در ميان اسما و صفات خداوند و نيز در ميان ذكرها و وردهاي وارد شده از زبان ايشان ، بايد نام و صفت يا ذكر قابل توجهي بر نگين انگشتري نقش بندد. نقش خاتم هاي امام حسن ، امام باقر، امام رضا. امام جواد(عليهم السلام ) «العزة لله» و نقش نگين انگشتر امام حسين (ع) «ان الله بالغ امره » بودواين انگشتر همان انگشتر امام سجاد (ع) شد. اين جمله همان معنا را مي دهد.



نمونة ديگر: در تعويذ امام كاظم (ع) آمده است : «أصبحت و أمسيت ... في عزة اللهالتي لا تستذل و لا تقهر؛ صبح و شام در حالي به سر مي برم ... كه در تحت عزت خداوندتعالي هستم و عزتي كه خوار و ذليل نمي شود و مقهور و مغلوب نخواهد شد.



همة معصومان (ع) شاخص هاي عزت مندي هستند و تمام ويژگي هاي لازم براي عزت و عزيز از عبادت ، علم ، حلم ، سكينه ، شجاعت و شهادت و... را دارا هستند.پيش از حادثه عاشورا بسياري به شهادت رسيدند اما امام حسين (ع)، سيد الشهدا است .بسياري عزيز بودند امام حسين (ع) عزيز عزت مندان است . همة عزت مندان پس از وي به او تأسي كردند و امام را الگوي عزيز شدن قرار دادند و به افتخارات امام حسين (ع)باليدند و براي هميشة تاريخ ، خواهند باليد.







عزت مداري در سيرة امام حسين (ع)



از تعاليم امام به مردم اين بود كه قدر و ارزش خويش را خوب بشناسند و خود را درراه هاي پست نيندازند و خويشتن را ارزان نفروشند. امام مي فرمود: «ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها بغيرها فانه من رضي من الله بالدنيا فقد رضي الخيس ؛ جان هاي شما قيمتي جز بهشت ندارد، پس آن را به چيزي جز آن نفروشيد، اگر كسي عوض خدا به دنيا راضي شد به قيمت نازلي خود را فروخته است .» اين معنا با كرامت انساني و حرمت جان مؤمن و عزت نفس مسلمان قابل توجيه است و بس .



امام حسين (ع) عزت مندي را نه تنها در امور سياسي ، كه در روابط فردي واجتماعي نيز به مسلمانان مي آموخت . او عزت راحتي براي فقير و نيازمند مي خواست ونياز را توجيه گر ذلت پذيري و خدشه دار كردن عزت نفس مسلمان نمي ديد و راه حفظ عزت و كرامت نفس را نيز در زمان نيازمندي به آنان مي آموخت .



مردي از انصار خدمت امام حسين (ع) آمد تا چيزي از ايشان درخواست نمايد.حضرت به او فرمود: اي برادر انصاري ! خويشتن را از ذلت درخواست حفظ كن و احتياج خود را در رقعه اي بنويس كه - انشاء الله - چيزي از ما دريافت خواهي نمود كه شاد شوي .سپس مرد انصاري براي حضرت نوشت : يا ابا عبدالله، فلان شخص پانصد دينار از من طلب دارد و براي بازپس گرفتنش اصرار بسيار مي ورزد، با او صحبت بفرماييد تا مدتي كه چيزي به دستم بيايد مهلت دهد. همين كه حضرت رقعه وي را خواند، وارد منزل شد وكيسه اي بيرون آورد كه مبلغ يك هزار دينار در آن بود. حضرت به وي فرمود: از پانصددينار آن بدهي ات را بپرداز و با پانصد دينار باقي مانده ، امور زندگي ات را رو به راه كن وهيچ گاه انتظار رفع نيازمندي نداشته باش ، مگر از سه شخص : مردي با ايمان ومتدين ، ياشخصي جوانمرد، يا مردي شريف و داراي اصل و نسب .



اما مرد با دين و ايمان از ترس دينش تو را نا اميد نمي سازد. امام شخص جوانمردنيز از جوانمردي خود حيا مي كند كه تو را رد نمايد و افراد اصيل و نجيب مي دانند كه توبراي بر آمدن نيازت آبروي خويش را در گرو احسان او گذاشته اي ، نجابت او نمي گذارد كه دست خالي برگردي و روي تو را به زمين نخواهد انداخت .



درخواست كردن يعني سرفرود آوردن نزد ديگري و اين با روح عزت مسلماني سازگار نيست . امام (ع) نمي خواهد مؤمنين حتي براي رفع نيازهاي مشروع خويش تن به خواري بدهند.



آن حضرت بخشش را سبب آقايي و بزرگواري و بخل ورزيدن را خواري و پستي برمي شمرد. از كارهايي كه موجب پوزش و عذرخواهي مي شود بر حذر مي كرد و آن را نشانة خواري مي دانست . كسي كه بخواهد پيوسته به جهت كارهاي خلاف خود عذر بخواهدنمي تواند سربلند و عزيز نزد مردم باشد. عزت و عزت مداري در ميان مردم و اجتماع تابدان حد نزد سرور آزادگان اهميت دارد كه مرگ با عزت را بهتر از زندگي با ذلت و خواري مي دانست . هم چنين سفارش مي فرمود كه از كساني كه به عزت و آبروي مردم متعرض مي شوند و آبروي مردم براي او اهميتي ندارد سعي كن كه تو را نشناسد و از او دوري گزين .



امير المؤمنين (ع)، از فرزندش حسين (ع) پرسيد: فرزندم ! بزرگواري در چيست ؟حضرت فرمود: نيكي به فاميل و به دوش گرفتن بار خسارات آنان .



از آن حضرت پرسيدند: پستي در چيست ؟ فرمود: پستي انسان در آن است كه خويشتن را حفظ نمايد و عيال خود را تسليم ناملايمات و خطرها كند.



امام حسين (ع) راه عزت ابدي را تنها در راه اطاعت خداوند مي دانست و بر اين موضوع تأكيد دارد كه كسي كه تصور كند عزت را مي تواند با كسب رضايت و خشنودي مردم به بهاي خشم و غضب خدا به دست آورد در اشتباه است :



«هر كس كه رضايت الهي را با غضب مردم بخرد خداوند او را از مردم بي نياز سازدو هر كس رضايت مردم را با غضب الهي بخرد خداوند او را نيازمند مردم سازد.»



اين كلام بدين معنا است كه بنده تا بندگي نكند و خدا را قدرت مطلق نداند و سرتعظيم بر آستان جلال و جبروت خدا فرو نياورد نتيجه اي جز ذلت پذيري ديگران نخواهدداشت . عزت تنها از آن خدا است : ان العزة لله جميعا.



از همين رو است كه امام حسين (ع) در نماز شب خود از خدا اين چنين مي خواهد:«اللهم انا نعوذ بك أن نذل و نخزي ؛ خدايا به تو پناه مي بريم از اين كه ذليل و خوار شويم »



بر اين اساس امام حسين (ع) راه حصول عزت و كرامت نفس را تنها با اعتراف به ذلت و عجز و فقر در پيشگاه الهي و اعتراف به مجد و عظمت و عزت خداوندي مي داند.دعاها و مناجات آن حضرت مشحون از اين دو مطلب است : «فلك الحمد و المجد و علوالمجد يا ذاالجلال و الاكرام »، در فرازي از دعاي عرفه اين چنين خود را در پيشگاه الهي معرفي مي كند: «يا مولاي فها أنا ذا بين يديك يا سيدي خاضعا ذليلا حصيرا حقيرا؛ اي مولاي من ، در پيشگاه تو سرافكنده و ذليل و عاجز و ناچيز و كوچكم . و نيز «الهي ذلي ظاهر بين يديك ؛ خدايا! اين ذلت و خواري من است كه در پيشگاه تو آشكار است و نيزاعتراف به ذلت و درخواست عزت فراز ديگري از دعاي عرفه است : «يا من دعوته ذليلافأعزني ؛ اي آن كه مي خوانمش در حالي كه (در برابرش ) ذليل و خوارم پس به من عزت كرامت فرما.»



اما اين اعتراف به كوچكي و حقارت و خود را هيچ انگاشتن در برابر آن عظمت وقدرت مطلق عين عزت و عزت مندي است . امام حسين (ع) در فرازي ديگر از دعاي عرفه جمع اين دو را به بهترين وجه بيان كرده است : «الهي كيف أستعز و في الذلة أركزتني أم كيف لا أستعز و اليك نسبتني ؛ خدايا چگونه دعوي عزت كنم و حال آن كه مرا(به حكم بندگي ) در ذلت نهاده اي و چگونه داراي عزت نباشم در صورتي كه نسبت بندگي به تو دارم .



اين معنا را مولاي متقيان و امير مؤمنان علي (ع) در كلام گهربار خود اين چنين بيان كرده است : «الهي كفاني فخرا أن تكون لي ربا و كفاني عزا أن أكون لك عبدا؛ خدايامرا فخر همين بس كه تو پروردگار مني و عزت من همان كه بنده تو هستم .»



آري آن كه خود را عبد خواند عزيز شد. عبوديت توجه به عظمت و جلال و جبروت معبود است كه توجه به اين ، تقوا را به دنبال خواهد داشت و بنده را از معصيت باز مي دارد واين مرحله اوج عزت و عزت مندي انسان است . «لا عزت أعز من التقوي ؛ هيچ عزتي به مرتبة عزتي كه از تقوا حاصل مي شود نيست .» عزت هاي ديگر صوري و زودگذر است . ازاشعار امام حسين (ع) است كه در اين باره مي فرمايد:



أيعتز الفتي بالمال زهواو ما فيها يفوت عن اعتزاز



آيا جوان مي خواهد با ثروت به عزت و افتخار برسد درحالي كه هر آنچه در آن است عزتش از دست مي رود. اينها عزت نيست . آن كه عزت حقيقي مي خواهد بايد به عزت ذاتي وصل شود تا عزتش باقي بماند. باز در فراز ديگري از دعاي عرفه مي خوانيم : «يا من خص نفسه بالسمو و الرفعة و أولياؤه بعزه يعتزون ؛ اي آن كه ذات خود را به علو مقام ورفعت مخصوص گردانيدي و دوست دارانت را به عزت خود عزيز ساختي .»



اين عزت را كسي نمي تواند زايل كند، زيرا جلوه اي از عزت خداوندي است . اين چنين است كه امام عزت مندانه و با صلابت در برابر معاويه ايستاده است .



امام حسين (ع) در دوران پس از صلح امام مجتبي (ع) و دوران امامت خويش بابردباري تمام امور را زير نظر داشت و در مواضع حساسي كه لازم بود به ميدان مي آمد و ازحريم امامت و حرمت پيروانش دفاع مي كرد. پس از آن كه معاويه برخي از شيعيان را به قتل رساند امام نامة تندي به وي نوشت و او را توبيخ كرد و اعمال نادرستش را نكوهيد. به او نوشت آيا تو حجر و ياران عابد و پارسايش را نكشتي ؟ آنان گناهي جز افشاي بدعت هاو امر به معروف و نهي از منكر نداشتند و تو پس از آن كه به ايشان امان نامة محكم دادي ، پيمان شكستي و آنان را از دم تيغ گذراندي . آيا تو قاتل عمرو بن حمث خزاعي نيستي ؟ گناه او جز پيروي از پدرم امام علي (ع) نبود و تو به فرزند سميه فرمان دادي ؛ هركه را بر دين علي (ع) است ، از ميان بردارد. او را كشتند و مثله كردند.



پس از جملاتي فرمود: تو در نامه خود نوشته اي اين امت را به آشوب و فتنه برمگردان ! من براي اين امت فتنه اي بزرگ تر از فرمان روايي تو بر آنان سراغ ندارم . گفته اي كه در كار و انديشه خود و دين خود و امت خود و امت محمد (ص) باش ! به خدا سوگند من هيچ كاري را برتر از پيكار با تو نمي شناسم و آورده اي كه اگر با من دسيسه كني من نيز باتو دسيسه كنم ! اي معاويه ! بدان كه خدا را كارنامه اي است كه هيچ كوچك و بزرگي را فرونمي گذارد، جز اين كه همه را به حساب مي آورد. بدان كه خدا كشتار از روي بدبيني وگرفتار ساختن از روي تهمت تو را فراموش نكرده و نيز فرمان روا كردن كودكي را كه شراب مي نوشد و سگ ابزي مي كند توسط تو از ياد نخواهد برد. من تو را نمي بينم جز اين كه خود را هلاك و دينت را نابود و زير دستان خود را تباه ساخته اي . والسلام .



اين خطاب و عتاب زماني بود كه كسي جرأت نداشت اظهار وجود كند.



در گزارشي آمده است معاويه در همان سالي كه حجر بن عدي و ياران او را كشت حج كرد و حسين بن علي (ع) را ديده گفت : اي اباعبدالله! ايا اين خبر به تو رسيده كه ما باحجر و ياران او و شيعيان پدرت چه كرديم ؟



فرمود: با آنان چه كردي ؟



گفت : آنان را كشتيم و كفن پوشانديم و بر آنان نماز گزارديم .



امام حسين (ع) خنديد و فرمود: اي معاويه ، آنان خصم تواند. ولي ما اگر پيروان تورا بكشيم ، آنان را كفن نپوشانيم و بر ايشان نماز نگذاريم و دفن نكنيم (كه مسلمان نيستند).



دو نمونة ديگر: ابن ابي الحديد با ذكر سندي گزارش مي كند: در زمان امارت وليدبن عتبة بن ابي سفيان از طرف معاويه بر مدينه در مورد مالكيت اموالي در «ذي مروه » باامام حسين (ع) اختلاف داشت . امام فرمود: مگر وليد مي تواند به دليل حاكميتش بر من زور بگويد! به خدا قسم يا بايد حق مرا بدهد يا با شمشير آخته در مسجد خدا ايستاده واصحاب حلف الفضول را به كمك مي خوانم . خبر به عبد الله بن زبير و مسور بن مخرمه وعبدالرحمن بن عثمان تيمي رسيد. آنان قسم خوردند اگر امام اصحاب حلف الفضول رابخواند حتماً با شمشير به ياري وي خواهند رفت تا حقش را بگيرد و يا در اين راه كشته شوند. وليد كه از ماجرا مطلع شد با عجله آن اموال غصب شده را به امام بازگرداند و امام راراضي كرد.



شبيه همين نزاع بر سر قطعه زميني با معاويه در گرفت . امام حسين (ع) چهارپيشنهاد به معاويه كرد: اول فرمود: حقم را از من بخريد، دوم : آن را به من پس دهيد، سوم :به حكميت ابن عمر و ابن زبير راضي هستم به هر چه آنان گفتند تن در دهيد و پيشنهادچهارم «صيلم » است .



معاويه پرسيد: آن ديگر چيست ؟



امام فرمود: از اهل حلف الفضول ياري مي جويم . لذا امام با خشم برخاست ومجلس را ترك كرد و ماجرا را براي ابن زبير تعريف كرد.ابن زبير گفت : به خدا قسم !اگرحسين (ع) چنين فرياد كند، اگر خوابيده باشم مي نشينم ، اگر نشسته باشم مي ايستم ،اگر ايستاده باشم حركت مي كنم ، نفس به نفست مي دهم تا حقت را بگيريمم يا روحمان به پرواز درآيد. معاويه اين نفوذ را كه ديد، در پي امام فرستاد و گفت ما آن پيشنهاد نخست را مي پذيريم .



اين دو واقعه تاريخي حاكي از سياست ها اقتصادي بني اميه براي به تنگناكشاندن علويان و امام حسين (ع) بود كه به اين وسيله بنية مالي حضرت را محدود وتضعيف كنند. اما امام بدون ترس و هراسي از حق خويش دفاع كرد و مرعوب قدرت حاكم نشد و اجازه نداد بر وي غلبه كنند و اين عين عزت است .



سال هايي نه چندان طولاني از رحلت رسول خدا (ص) نگذشته بود كه طاغوت ها برمنبر پيامبر (ص) بالا رفتند و عزت اسلام و مسلمين را از آنان ستاندند و گرد ذلت بر سر ورويشان نشاندند. امام حسين (ع) با قيام خونبارش عزت از دست رفته مسلمانان را به ايشان بازگرداند و «كلمة الله» را اعتلا بخشيد. اين قيام ريشه در جريان ها و انحرافات گذشته داشت . امام نيز هرگز مبارزه را رها نكرده بود و همواره با حسن انتخاب و انتخاب احسن در موضع گيري ها نقش ايفا مي كرد. اكنون با روي كار آمدن يزيد بهترين گزينه انتخاب قيام و انقلاب خونين است . از فرمايشات نخست امام در پاسخ به مروان اين بود:«و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد».



شرايط و اوضاع اجتماعي در زمان امام به گونه اي بود كه مقتضي قيام بود و جزقيام راه ديگري نبود و راهي براي صلح نيز نمانده بود و در اين شرايط ، صلح نيز جايگاهي نداشت ، يا قيام بود و يا خواري و زبوني و سر تسليم فرود آوردن و تن به ذلت و ننگ دادن .اين چنين است كه سرور آزادگان امام حسين (ع) جلوة عزت مداري مي شود و اين سخنان را در برابر يزيد كه همه در برابرش گردن ذلت خم كرده اند با كمال قدرت وصلابت مي فرمايد:



- «و الله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل ، و لا أقر اقرار العبيد...؛ نه ، به خداي سوگند كه بسان ذلت زدگان دست ذلت به دست خودكامگان نخواهم داد و بسان بردگان وبرده صفتان به راه و رسم بردگي قدم نخواهم نهاد.



- «الموت في عز خير من حياة في ذل ؛ مرگ با عزت بهتر است از زندگي باذلت »



- «ألا ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين الثنتين بين السلة و الذلة ، هيهات منا الذلة ،يأبي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون حجور طابت و طهرت و أنوف حيمة و نفوس أبية ،من أن يؤثر طاعة اللئام ، علي مصارع الكرام . ألا و اني زاحف بهذا الاسرة مع قلة العد وخذلة الناصر، ثم أوصل كلامه بأبيات فروة بن مسيك المرادي :



فان نهزم فهزامون قدماو ان تغلب فغير مغلبينا



و ما ان طبنا جبن و لكن منايانا و دولة آخرينا»



هان كه اين زنازادة فرزند زنازاده مرا بر سر دو راهي نگه داشته است . راهي به سوي مرگ و راهي سوي ذلت ، هرگز مباد كه ذلت را بر مرگ اختيار كنيم . خدا و پيغمبرش و مردم با ايمان و دامن هاي پاك و پاكيزه كه ما را پرورانده و مردمي كه زير بار ستم نروند و افرادي كه تن به ذلت ندهند (همه و همه ) به ما اجازه نمي دهند كه فرمانبري لئيمان را بركشته شدن شرافت مندانه برگزينيم . هان كه من با اين افراد فاميلم ؛ با اين كه كم اندواندك و ياوري ندارم ، با شما خواهم جنگيد. سپس حضرت سخنش را به اشعار فروة بن مسيك مرادي پيوست .



سخنراني امام در برابر حر و اصحابش تحليلي از اوضاع سياسي روز بود و تكليف خود و همة مسلمانان را در اين خطابه اعلام و اعلان كرد. امام روايتي از رسول خدا (ص)خواند: هر كه سلطان ستم پيشه اي ببيند كه حرام هاي خدا را حلال شمرده ، عهد و ميثاق با خدا را شكسته ، با سنت پيامبر (ص) به مخالف برخاسته و با گناه و تجاوز به حقوق مردم اقدام كرده است و آن شخص با گفتار و كردارش در صدد اقدام به اصلاح برنيامد، سزاواراست كه او را با آن حاكم در يك مكان در دوزخ جاي دهند. آگاه باشيد كه اين گروه پيروي از شيطان را پيشه كردند و فرمانبرداري خداي را وانهادند، فساد را آشكار ساختند، حدود راتعطيل كردند، در بيت المال تصرف كردند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كردند، و(بدانيد) من سزاوارترين مردم در برخورد و مقابله با اين انحراف و) تغيير آن هستم .



حر امام را از عاقبت ورود به كوفه بيم داد. امام فرمود: مرا از مرگ مي ترساني ؟ مگربيشتر از اين چيزي هست كه مرا بكشيد؟ نمي دانم با تو چه بگويم . شعر آن برادر انصاري را كه به ياري پيامبر (ص) برخاسته بود و پسر عمويش به او گفت : كجا مي روي كه كشته مي شوي ؟ با تو مي گويم :



سأمضي فما بالموت عار علي الفتي اذا ما نوي حقا و حاهد مسلما



و واسي الرحال الصالحين بنفسه و فارق مذموما و خالف مجرما



اقدم نفسي لا أريد بقائهالتلقي خميسا في النزال و عرمرما



فان عشت لم أندم و ان مت لم ألم كفي بك ذلا أن تعيش و ترغما



مي روم كه مرگ براي جوانمرد اگر نيت پاك دارد و مسلمان است و پيكار مي كند وبه جان از مردان پارسا پشتيباني مي كند، عار نيست .



در راه مردان صالح و شايسته جانبازي كند و از نابود شدگان (در دين ) جدا گشته ، به گنه كاري پشت كند.



زنده ماندن را نمي خواهم و جانم را پيشاپيش مي فرستم (و تقديم مي كنم ) تا باقشون در رزم گاه به نبرد پردازد و هماوردي كند.



پس (در اين صورت ) اگر زنده ماندم ، پشيمان نيستم و اگر مردم ، سرزنشي ندارم .بس است براي تو كه زنده بماني و بيني تو را به خاك بمالند و زبون و خوار شوي .



حر بن يزيد كه اين سخن را شنيد دانست آن حضرت تن به كشته شدن داده ، ولي تن به خواري و تسليم شدن به پسر زياد نداده است . از اين رو به كناري رفت و با همراهان خود از يك سو مي رفت و امام از سوي ديگر، تا به منزل ديگري رسيدند. اين درسي براي حر بود و او نيز شيفتة عزت مندي امام شد و هنگام انتخاب ، راه امام را در پيش گرفت و برمدار عزت مداري گام نهاد و سرانجام نام خويش را جاودانه ساخت و نام و كارش درفرهنگ ديني و عامه ضرب المثل شد.



امام در هنگام سفر به عراق در منطقة «ذي حسم » فرمودند: شما مي بينيد كه چه اتفاقاتي در حال وقوع است ، مي دانيد كه دنيا تغيير كرده و عجيب ناشناخته است ،ارزش ها پشت كرده و دگرگون شده است و از آنها جز كفي روي آب چيزي باقي نمانده است و به اندازه چراي چارپايي در مرتع باقي نيست . آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري به عمل نمي آيد. سزاوار است كه شخص مؤمن از اين غصه بميرد و به ديدار خدايش بشتابد (كه اين اوضاع قابل تحمل نيست ). من نيز مرگ راجز سعادت و زندگي در كنار ستم پيشگان را جز خواري نمي بينم .



فرجام سخن را به زيور خطبه اي از امام حسين (ع) دربارة امر به معروف و نهي ازمنكر مزين مي كنيم . باشد كه اين منشور عزت خواهي حسيني سرلوحة مبارزات عزت خواهان قرار گيرد:



شما اي گروه نيرومند، دسته اي هستيد كه به دانش معروف و به خوبي نامور و به خيرخواهي معروف و به وسيله خدا در دل مردم مهابتي داريد، شرافت مند از شما حساب مي برد وناتوان شما را گرامي مي دارد، آنان كه هم درجه شمايند و بر آنها حق نعمتي نداريدشماها را بر خود ترجيح مي دهند، شما واسطة حوايجي هستيد كه بر خواستاران آنهاممتنع شدند و به هيبت پادشاهان و ارجمندي اكابر در ميان راه گام بر مي داريد. آيا همه اينها براي اين نيست كه مردم به شما اميد دارند كه به حق خدا قيام كنيد و اگر از بيشترحق او كوتاه بياييد به حق ائمه بي اعتنايي كرديد، اما حق ناتوان ها را نديده گرفتيد، با اين كه حق خود را كه بدان معتقديد طلب كنيد. شماها نه مالي در اين راه خرج كرديد و نه جايي را براي خدا كه آن را آفريده ، به مخاطره انداختيد و نه براي رضاي خدا با عشيره اي در افتاديد. شماها به درگاه خدا آرزوي بهشت او را داريد، و هم جواري رسولان او و امان ازعذاب او را، اي كساني كه اين آرزوها را به درگاه خدا داريد من مي ترسم كه يك انتقامي ازخدا بر شما فرود آيد. زيرا شماها به يك مقامي از كرامت خدا رسيديد كه بدان برتري داريد بر ديگران . بندگان مؤمن به خدا فراوانند و مردم آنها را گرامي نمي دارند و شماها به خاطر خدا در ميان مردم ارجمند هستيد و به چشم خود ملاحظه مي كنيد كه پيمان هاي خدا شكسته شده و شما هراس نمي كنيد با آن كه براي يك نقض تعهد پدران خود به هراس مي افتيد.



در حالي كه تعهد رسول خدا (ص) خوار و بي مقدار شده ، كورها و لال ها و زمين گيرها در همه شهرها بي سرپرست ماندند و بر آنها ترحم نمي شود، شما به اندازه مقام خودو در خور مسئوليت خود كار نمي كنيد. نه به كسي هم كه آن كار را مي كند خضوع داريد. مابا مسامحه و سازش با ظالمان ، خود را آسوده مي داريد. همه اينها همان است كه خداوندشما را بدان فرمان داده از جلوگيري و بازداشتن دسته جمعي و شما از آن غافليد، مصيبت بر شما از همه مردم بزرگ تر است ، زيرا در حفظ مقام بلند علمي دانشمندان و علما مغلوب شديد (نتوانستيد مقام علمايي خود را حفظ كنيد و ديگران را بر آن مقام چيره نموديد) وكاش شما كوشش مي كرديد.



اين براي آن است كه مجاري امور و احكام به دست دانشمندان و علماي به خدااست كه امين بر حلال و حرام او هستند و بايد زمام امور به دست آنها باشد، شماييد كه اين مقام از شماها گرفته شده ، زيرا تفرق شما از حق و اختلاف شما درباره روش پيغمبر باوجود دليل روشن ، اگر شماها بر آزار شكيبا باشيد، در راه خدا تحمل به خرج دهيد، زمام امور خدا به شماها برگردد و از طرف شماها اجراء شود و شما مرجع كار مردم باشيد ولي شما خودتان ظلمه را در مقام خود جاي داديد و امور حكومت خدا را با آنها واگذاشتيد تا به شبهه كار كنند و در شهوت و دل خواه خود پيش روند. آنان را بر اين مقام مسلط كرده گريزشماها از مرگ و خوش بودن شماها بر زندگي دنيا كه از شما جدا خواهد شد. ناتوان رازيردست آنها كرديد برخي را برده و مقهور كنند و برخي را ناتوان يك لقمه نان و مغلوب نمايند. مملكت را براي خود زير و رو كنند و رسوايي هوس راني را بر خود هموار سازند. به پيروي از اشرار و دليري بر خداي جبار، در هر شهري خطيبي سخنور بر منبر دارند و همه كشور اسلامي زير پاي آنهاست و دستشان در همه جا باز است و مردم همه در اختيارآنهايند و هر دستي بر سر آنها زنند قدرت دفاع ندارند، برخي زورگو و معاندند و بر ناتوانان به سختي يورش برند و برخي فرمان روايند و به خدا و معاد عقيده ندارند. شگفتا از اين وضع و چرا در شگفت نباشم كه زمين در تصرف مردي دغل و ستم كار است و يا زكاة بگيرنابكار و يا حاكم بر مؤمنان كه به آنها مهربان نيست و ترحمي ندارد و خدا حاكم باد درآنچه ما كشمكش داريم و او به حكم خود در موضوع اختلاف ما قضاوت كناد.



بار خدايا تو مي داني كه آنچه از ما اظهار شده براي رقابت در سلطنتي نيست ، به خواهش كالاي دنيا نيست ، ولي براي اين است كه دين تو را بر پا بينيم (برگردانيم ) و دربلادت اصلاح نماييم ، ستم رسيده هاي از بنده هايت را آسوده خاطر كنيم و به واجب وسنت و احكام تو عمل شود. شماها بايد ما را ياري كنيد و به ما حق بدهيد. نيروي ستم كاران بر سر شماها است ، آنها در خاموش كردن نور پيغمبر شما مي كوشند و خدا ما را بس است و بر او توكل داريم و به درگاه او بازگرديم ، و سرانجام به سوي اوست .



فرمان ها و فرمايش هاي ديگر از امام در منابع تاريخي و مقتل نگاري وارد شده است كه به چند نمونة ديگر اشاره مي كنم : امام حسين (ع) براي حفظ اسلام و بازگرداندن عزت دوبارة به آن هر آنچه در توان داشت در طبق اخلاص گذاشت و فرمود: «ان كان دين محمد (ص) لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني ؛ اگر دين جدم پيامبر (ص) جز با كشته شدن من استوار نمي شود پس اي شمشيرها مرا دريابيد. آخرين كلام امام در گودال قتلگاه اين است كه فرمودند: «يا شيعة آل أبي سفيان ، ان لم تكن لكم دين فكونوا أحرارافي دنياكم ؛... اگر دين نداريد آزاد مرد باشيد.»







بخش سوم : الگوپذيري نخبگان از عزت حسيني



قيام كربلا تأثير بسزايي در انسان ها - حتي غير مسلمانان - گذاشته است .عظمت قيام ، جانفشاني ، ايثار، شجاعت ، عزت و جلوهاي ديگري از صفحات عاشورا كه امام حسين (ع)و يارانش آن را رقم زدند، نخبگان ، آزادانديشان ، عزت جويان و عزت خواهان بسياري از مردان سياست تا اهل قلم در عالم تأسي به سرور آزادگان كردند وعصارة انديشه و ديدگاه خويش را در مورد امام حسين (ع) و نهضت جاودانه اش بازگوكردند، از آن جمله :



تمام قيام ها و شورش هاي علويان ، فاطميان ، كيسانيان ، زيديان ، اسماعيليان وحتي عباسيان و بسياري از شورش هاي غير ديني و تحركات و جنبش هاي سياسي -اجتماعي و مذهبي تا انقلاب اسلامي و انتفاضه ، به قيام كربلا تأسي كردند و شعار: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» را تحقق بخشيدند و در بسياري از موارد به پيروزي هايي دست يافتند. از اينها كه بگذريم برخي از رجال سياسي و دانشوران مسلمان و غيرمسلمان در زمرة الگوپذيران از عاشورا و كربلا بودند:



1ـ گاندي رهبر هند: زندگاني امام حسين (ع)، شهيد بزرگ اسلام را مطالعه كردم و در صفحات كربلا با دقت نگريستم و دريافتم كه اگر هندوستان آزادي و پيروزي مي خواهد، حتماً بايد به سيرة امام حسين (ع) عمل كند.



2ـ محمد علي جناح مؤسس دولت پاكستان : در جهان نمونه اي براي شجاعت نظير جانفشاني امام حسين (ع) نخواهي يافت و من معتقدم كه بر تمام مسلمان لازم است قدم در راه اين مرد كه جان خويشتن را در عراق ايثار كرد، بگذارند.



3ـ موري دوكابري : در مجالس عزاداري گويند: همانا امام حسين (ع) براي نگاهباني از شرافت و عزت مردم و حفظ حرمت اسلام به شهادت رسيد و هرگز تن به ذلت در برابر يزيد نداد. پس اكنون بياييد او را براي خويش الگو قرار دهيم تا از آتش استعماررهايي يابيم و بياييد مرگ با عزت را بر زندگي با ذلت ترجيح دهيم .



4ـ چارلز ديكنز، نويسندة معروف انگليسي : اگر امام حسين (ع) براي رسيدن به اهداف دنيوي جنگيد (چنان چه برخي گويند!)، من نمي توانم درك كنم كه چرازنان و كودكان و اطفال را همراه خويش برد؟ در اين صورت عقل حكم مي كند كه بگوييم او فقط براي اسلام كشته شد.



5ـ توماس كارليل ، فيلسوف و مؤرخ انگليسي : بزرگ ترين درسي كه مي توانيم از فاجعه كربلا ياد بگيريم اين است كه امام حسين (ع) و يارانش ايمان راسخي به پروردگار داشتند و اين را با عملشان ثابت كردند. اين كه در مواجهة حق و باطل برتري كمي ارزشي ندارد و آنچه مرا شگفت زده كرده اين است كه امام حسين (ع) با ياران اندكش پيروز شد.



6ـ ادوارد بروان ، مستشرق انگليسي : آيا قلبي وجود دارد كه فجايع كربلا رابشنود و اندوهناك نگردد؟ حتي غير مسلمانان ياراي انكار پاكي و طهارت روح بلندي راكه اين تراژدي را آفريد ندارند.



7ـ فردريك جيمس : فرياد امام حسين (ع) و همة شهيدان اين است كه سه اصل ثابت در جهان وجود دارد و آن عدالت ، رحمت و دوستي است كه تغيير ناپذيرند (وتأكيد مي كند) هرگاه انساني براي دفاع از اين صفات برخيزد و مردم را به چنگ زدن به آن فرا خواند، اين مبادي ارزشمند را ثابت و دفاع ازاين صفات برخيزد و مردم را به چنگ زدن به آن فرا خواند، اين مبادي ارزشمند را ثابت و جاودانه كرده است .



8ـ واشنگتن ايروينگ ، مورخ مشهور آمريكايي : امام حسين (ع) نجات جانش با سر نهادن بر تصميم يزيد آسوده بود، جز آن كه رسالت پيشوايي كه منشأ ومسبب انقلاب ها ونهضت ها در اسلام بود، كوتاه آمدن در برابر يزيد نيست ، بلكه اوخويشتن را براي تحمل سختي ها و رنج ها براي نجات اسلام از چنگال بني اميه آماده كرده بود. پس روح حسين (ع) جاودانه است در حالي كه جسمش بر ريگزارهاي عراق قطعه قطعه افتاده بود. اي شجاع ، اي اسوة شهامت و اي قهرمان يا حسين (ع).



9ـ آنتوان بارا، مسيحي مذهب : اگر حسين (ع) از ما بود در تمام كرة خاك پرچم او را مي افراشتيم و بر تمام زمين منبري برايش مي گذارديم و مردم را با نام حسين (ع) به مسيحيت مي خوانديم .



10ـ برسي ساكسون ، مستشرق انگليسي : حقيقتاً شجاعت و شهامتي كه اين گروه اندك از خود نشان دادند و به اندازه اي بود كه همة شنوندگان را بدون اراده به مدح و ستايش وا مي دارد، اين دستة شجاع و گران قدر عظمتي عالي و جاودانه براي خودكسب كرد كه تا ابد زوال ناپذير است .



11ـ تاماس توندون ، هندو و رييس مجلس داخلي هند: اين جانفشاني هاي بزرگ نظير شهادت امام حسين (ع) موجب ارتقاي سطح انديشه بشراست و سزاوار است كه تا ابد يادش جاويد بماند و همواره يادآوري شود.



12ـ محمد زگلول پاشا: در مراسم عزاداري ايرانيان در تكيه اي در مصر گفت :امام حسين (ع) با اين اقدامش تكليف ديني و سياسي اش را انجام داد و امثال اين مجالس سوگواري روح مروت و مردانگي را در مردم پرورش مي دهد و در وجودشان نيروي ارادة مبارزه در راه حق و حقيقت را بر مي انگيزد.



13ـ عبد الرحمن شرقاوي ، نويسندة مصري : امام حسين (ع) شهيد راه دين و آزادي است ، سزاوار نيست كه تنها شيعيان به نام امام حسين (ع) افتخار كنند، بلكه واجب است تمام آزاد مردان گيتي به اين نام شريف افتخار ورزند.



14ـ عبد الحميد جوده سحار، نويسندة مصري : امام حسين (ع)نمي توانست با يزيد بيعت كند و به فرمان وي گردن گذارد، زيرا اقدامي شبيه به آن به منزلة رخصت بر گناه و تباهي ، و عزت و قدرت بخشيدن به اركان ستم و سركشي و كمك به نظام باطل (يزيدي ) بود. امام حسين (ع) هرگز به اين راضي نمي شد؛ گرچه خانواده وفرزندانش اسير شوند و خود و يارانش كشته گردند.



15ـ علامه طنطاوي ، دانشمند و فيلسوف مصري : نهضت حسيني شوق شهادت در راه خدا را در آزادگان بر مي انگيزد و به استقبال مرگ رفتن را برترين امنيت مي داند تا جايي كه آنان در راه قربان گاه بر هم پيشي مي گيرند.



خلاصه آنچه از گزارش هاي فوق به دست مي آيد عبارت است از اين كه :



1ـ امام حسين (ع) با اين دلايل قيام كرد: براي بقا، عظمت ، عزت اسلام وحاكميت قرآن و بر اساس مسئوليت امامتي كه بر عهده داشت و نگاهباني از حرمت و آبروو شرف مردم ، ايجاد اصلاحات در امت ، امر به معروف و نهي از منكر، دفاع از مظلومان و براساس مصالح همگاني .



2ـ انقلاب امام حسين (ع) را مي توان بر اساس اخلاق و مردانگي وصف كرد واهداف آن را رسيدن به مصالح عمومي و آن جهادي براي از بين بردن رذايل و پستي ها وانتشار و بسط فضايل و خوبي ها بود.



3ـ تأثير آن انقلاب ، بيداري مردم و تبديل دينداري ظاهري و قشري به ايمان حقيقي و عميق بود.



4ـ انسان ها درسي از آن مكتب كه اين مكتب جاودانه عرضه كرد و از توجه وعنايتي كه به آزادي ، عدالت ، محبت و عشق داشت ، ارائة شيوة ارزشي در مقابله با دشمن بود. انسان ها چگونگي روگرداني از فروتني در برابر ستم و تسليم در برابر جبهه ها استعماررا آموختند و انگيزة اظهار غيرت ، شجاعت و جان نثاري را در آنان برانگيخت و مقاومت در سختي ها و پايمردي در راه حق را به آنان آموخت ، در جان ها آتش مبارزه بر ضد باطل را شعله ور كرد و حرام بودن سكوت را در مقابل ظلم به آنان آموزش داد. ثابت كرد كه حق ،فضيلت ، عدالت و ايمان توان و قدرت از بين بردن ظلم ، كفر، نيرنگ و سركشي را دارد؛همان گونه كه ياران با اخلاص امام برترين درس هاي ايمان به پروردگار را به مردم آموختند و راه پيروزي را براي ملت ها را هموار كردند و اثبات كردند كه پيروزي بر خلاف اندك بودن عده و عده از آن مؤمنان است .







و ختامه مسك



الگودهي و الگوگيري از امام حسين (ع) در ابعاد مختلف عزت ، ايثار، شجاعت ،شهامت ، و شهادت و ظلم ستيزي يا جريان تاريخي و مسئله در حوزه تربيت ديني ،اجتماعي و اخلاقي است . وظيفة همگان است به اندازه توان خويش در تبيين و ترويج اين فرهنگ تلاش و كوشش كنند.



مناسب ديدم از باب «و ختامه مسك » پايان اين نوشتار را به ابياتي آذين كنم وآن را عزت حسين يا عزت آفرين جاودانه نام نهادم :







عزت آفرين جاودانه



اين است نواي نينوا جانسوز و غمناك وين ناله اي برخواسته از سينة چاك



اين ناله از ني زار عاشورا برخاست شوري به عالم زد و زآن غوغا برخاست



در عرش و فرش زلزال افكند نالة ني وين ناله را سوز و گدازي آمد از پي



اهل سما از غصه پيراهن دريدندحوران به نوحه اندر و گيسو بريدند



فرياد از ظلم و ستم فرياد و فريادبيداد از جهل و تحجر داد و بيداد



خون خلائق را مكيدند جرعه جرعه دين و شريعت را دريدند شرعه شرعه



امر به معروف ذبح شد در پاي شهوت معروف خواري يافت و منكر چه رفعت



باطل لباس حق به بر كرد چهره آراست حق را به غل كردند و زنجيريش بر پاست



اي مردمان نيكوست كز غصه بميريدمردن بسي بهتر ز نامرده بميريد



مرگ است عزت افرين جاودانه ذلت قرين زندگي ظالمانه



خواهيد كز عيش جهان بهره بگيريدرخ در نقاب خون كشيد مردانه ميريد



مردن به راه دوست مرام عاشقان است آن كو بميرد، نيست مرده زنده جان است



دين خدا را خون ها كردند بيمه احياي سنت شد به آن فرق دو نيمه



كوفه نشان از غيرت و همت نداردعهد شكني را كس از او سبقت ندارد



اين مردم بي غيرت ديوانة منگ ديديد چه راحت دين خود را داد از چنگ



پيكان ها بر پيكر پاك حسن خوردديديد كز تابوت گذشت و جسم آزرد



محشر به پا شد نينوا حشري دگر بودهفتاد و دو لاله به خون غلتيده در بود



مردان آزاده بقا در خون بديدنددست از تعيش شستن و با سر دويدند



سرهان جانبازان به روي ني سرودندخون نامه عشق و شهادت مي سرودند



رقص سماعش در سما آوازه در كردبر نوك ني بود و مه بدر و به در كرد



ني را چه لطفي كرد حسين كآواز سر دادني تا قيامت در غمش غمنامه سرداد



اين است نواي نينوا جانسوز و مغموم اندر عزاي پور حيدر شاه مظلوم










پاورقي

قرآن كريم



نهج البلاغه



1ـ آمدي ، عبد الواحد؛ غرر الحكم و درر الكلم ؛ ج 1، تهران : محمد علي النصاري القمي ،(بي تا).



2ـ ابن أثير، مبارك بن محمد بن محمد (606ه )؛ نهاية الاثير في غريب الحديث تحقيق طاهر احمد الزاوي و...؛ ج 4، قم : اسماعيليان ، 1364.



3ـ ابن شعبه حراني ، حسن بن علي ، تحف العقول عن آل الرسول (ص)، چاپ سوم ، قم ،مؤسسة النشر الاسلامي ، (بي تا).



4ـ ابن شهر آشوب ، محمد بن علي (م .588ه)؛ مناقب آل ابي طالب ؛ تحقيق يوسف البقاعي ، بيرون ، دار الاضواء، 1412ق ؛



5ـ ابن طاووس ، علي بن موسي (م .664ه)؛ اقبال الاعمال ؛ بيروت : دار الكتب العربي ،(بي تا)



6ـ ـــــــــــ ؛ الطوائف في معرفة الطوائف ؛قم : خيام ، 1399ه.



7ـ ابن فارس ، احمد بن فارس بن زكريا (395ه) معجم مقايبس اللغه ؛ تحقيق عبدالسلام محمد هارون ؛ (بي جا): الدار الاسلاميه ، 1410 ه



8ـ ابن منظور (630-711ه)؛ لسان العرب ؛ علي شيري ؛ بيروت : دار احياء التراث العربي ،ج 1، 1408 ه



9ـ او مخنف ، لوط بن يحيي ازدي (157 ه) ؛ اولين تاريخ كربلا به ضميمهئ قيام مختار وتوابين ، ترجمة مقتل الحسين (ع) ابي مخنف ؛ تحقيق محمد هادي يوسفي فروي ؛مترجم علي كرمي . قم ، مؤسسة مطبوعاتي دار الكتاب ، 1377ه



10ـ اربلي ، علي بن عيسي بن ابي الفتح (693ه)؛ كشف الغمة في معرفة الائمة ؛ ج 3،بيروت : دار الاضواء، ج 3، 1405.



11ـ بحراني ، سيد هاشم ، مدينة المعاجز؛ تحقيق عباد الله طهراني ميانجي ، (بي جا)،(بي تا).



12ـ آل اعتماد، مصطفي ؛ بلاغة الحسين (ع) ج 2، قم ، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان ،(بي تا)،



13ـ بيرو، آلن ، فرهنگ علوم اجتماعي ؛ ترجمه باقر سارو خاني ؛ تهران : دفتر نشر كمك آموزشي ، 1378.



15ـ جوهري ، اسماعيل بن حماد (393ه)؛ الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربية )؛ تحقيق احمد عبد الغفور عطار، ج 2، بيروت : دار العلم للملايين ، 1399ه.



16ـ حسيني نسب ، يد داوود و اصغر علي قدم ، فرهنگ واژه ها، تعاريف و اصطلاحات تعليم و تربيت ، تهران ، كيهان ، 1378.



17ـ دينوري ، محمد بن مسلم بن قتيبه (276ه)؛ الامامة و السياسة ؛ قم : منشورات الرضي ، 1363 ه



18ـ راغب اصفهاني ، مفردات راغب ؛ قم : اسماعيليان ، (بي تا).



19ـ ري شهري ، محمد محمديگ منتخب ميزان الحكمة ؛ قم : دار الحديث ، 1379.



20ـ ــــــــــ ؛ ميزان الحكمة ؛ قم : دار الحديث ، 1373



21ـ زبيدي ، محمد مرتضي حسيني ، تاج العروس من جواهر القاموس ، تحقيق عبد الستاراحمد نراج : بيروت : دار الهدايه : 1385 ه



22ـ زمخشري ؛ محمود بن عمر (528ه)؛ تفسير كشاف ؛ تحقيق مصطفي حسين احمد؛بيروت : دار الكتب العربي ، 1406 ه



23ـ ساروخاني ، باقر، دائرة المعارف علوم اجتماعي ؛ ج 1، تهران : كيهان ، 1370.



24ـ طبرسي ، احمد بن علي بن ابي طالب (قرن 6)؛ الاحتجاج علي اهل اللجاج ؛ تحقيق محمد باقر خرسان ، نجف اشراف : نعمان ، 1386 ه



25ـ طبرسي ، علي بن فضل (م . 560ه) ؛ مجمع البيان في تفسير القرآن ؛ تحقيق عده اي ؛بيروت : مؤسسة الاعلمي ، چ 1، 1415ه



26ـ طبرسي ، مكارم الاخلاق ؛ قم : دفتر انتشارات اسلامي ، 1368.



27ـ طبري ، محمد بن جرير (اوايل قرن 4)؛ دلائل الامامة ؛ 1 ج ، قم : مؤسسه البعثة ، چ 1،1413 ه



28ـ عبد الوهاب ، شرح كلمات امير المؤمنين (ع) قم : بصيرتي ، 0بي تا).



29ـ علامه طباطبايي ، سيد محمد حسين ، تفسير الميزان ؛ قم : جامعه مدرسين ، (بي تا).



30ـ قرشي ، سيد علي اكبر، قاموس قرآن ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1354.



31ـ قمي ، شيخ عباس ، مفاتيح الجنان ؛ تهران ، جاويدان علمي ، (بي تا).



32ـ كلاين برگ ، اتو، روانشناسي اجتماعي ، ترجمة علي محمد كاردان ، تهران ، (بي تا).



33ـ كليني ، محمد بن يعقوب (م . 329ه)الكافي ؛ تحقيق علي اكبر غفاري ؛ تهران :دارالكتب الاسلاميه ، چ 3، 1367 ش .



34ـ مجلسي ، محمد باقر (و. 1110 ه)؛ بحار الانوار الجامعة الدرر أخبار الائمه الاطهار؛بيروت : موسسة الوفاء، 1403 ه



35ـ مسعودي ، علي بن الحسين ، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق محمد محيي الدين ، قاهره ، مكتبة التجارية ، 1384 ق .



36ـ مصباح ، محمد تقي ، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن .



37ـ مفيد، محمد (م .413 ه) الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد؛ قم : مؤسسة ال البيت ، (بي تا).



38ـ نراقي ، محمد مهدي (1128-1209 ه) جامع السعادات ، 3ج ، بيروت : مؤسسة الاعلمي للمطبوعات ، چ 4، بي تا)

محمود حيدري آقايي