اصول ماندگاري وجاودانگي انديشه امام حسين(ع )
مقدمه :
مكتب حسيني عنواني است براي رويكردي تربيتي به بزرگترين حماسة انساني، حماسه اي فراتاريخي و فراجغرافيايي، براي دميدن روح حقيقت انساني در همگان، و راه نمودن مردمان به سوي تعالي. راهي كه حسين(ع) در تعريف زندگي نشان داد، حريّت و عزت است؛ و پرچمي كه برافراشت فرا راه همة آزاديخواهان و عزت جويان تا قيام قيامت است. فرامندي اين مكتب هر عقل منصف و آزاديخواه را متحير و متأثر از خود ساخته و فراراه نجات هر نهضت از يوغ بردگي و بندگي قرار داده است. گاندي، رهبر بزرگ هند، به تأسي از اين مكتب است كه گفته است:«من مبارزه را از شهيدان عاشورا آموختم»[1]
حسين(ع) با برافراشتن پرچم حماسة كربلا و عاشورا، مكتبي را بنيان گذاشت كه مردمان در آن نيكوترين و والاترين تربيت (تربيت نبوي و تربيت علوي) دست يابند. چنانكه خود هنگام حركت ازمدينه به سوي مكه در آغاز نهضت خويش در وصيت نامه اش نوشت:
«اريد ان آمر بالمعروف وأنهي عن المنكر و اسير بسيره جدي محمد، و سيره أبي علي بن ابي طالب».[2]
من مي خواهم به خوبيها سفارش و از زشتيها جلوگيري كنم، و به سيرة جدّم محمد(ص) و سيرة پدرم علي(ع) رفتار كنم.
مكتب حسيني. مكتب احياي اسلام نبوي و اسلام علوي است، مكتبي كه اسلام حقيقي در آن جلوه دارد و تربيت شدگانش بينا و دانا، كريم و عزيز، آزاد از دنيا و مطيع خدا، و اهل شجاعت و استقامتند. چنانكه بزرگ مربي اين مكتب، حسن(ع) جلوة تام اين ويژگيهاست. آن هنگام كه حربن يزيد رياحي راه را براي او وكاروانش بست و آن حضرت را از مرگ بيم داد، حسين(ع) خطاب به او سخني فرمود كه بيانگر فرهنگ مكتب حسيني است:
«ليس شذني من يخاف الموت ما أهون الموت علي سبيل نيل العز و احياء الحق. ليس الموت في سبيل العز الا حياه خالده، وليست الحياه مع الذل الاالموت الذي لاحياه معه. افبالموت تخوفني؟
هيات، طال سهمك و خاب ظنك! لَستُه أخاف الموت…»[3]
شأن من كسي نيست كه از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياي حق سبك و راحت است. مرگ در راه عزت، جز زندگي جاويد نيست و زندگي با لذت جز مرگي فاقد حيات نيست. آيا مرا از مرگ مي ترساني؟ تيرت به خطا رفته است و گمانت تباه است. من كسي نيستم كه از مرگ بهراسم…
امام حسين(ع) با بنيان گذاشتن چنين مكتبي اسلام را زنده كرد، اين مكتب برخاسته از مكتب تربيتي پيامبر اكرم(ص) و امير مؤمنان(ع) بود، مكتبي كه به انحراف و اضمحلال رفته بود و حسين(ع) روي آن را به تمامه برپا كرد و پرچمي برافراشت كه هميشة تاريخ در اهتزاز باشد. گويا سخن مشهور پيامبر اكرم(ص) بيانگر همين حقيقت بود، كه فرموده است:
«حسين مني و انا من حسين»[4]
حسين از من است و من از حسينم.
اين بدان معني است كه او و حسين(ع) از نظر وجوب محبت و حرمت شخص واحدند، زيرا محبت حسين، محبت رسول خدا و محبت رسول خدا، محبت خداست. اين يگانگي و اين سخن كه «من از حسينم»، مؤيد بقاي دين و آيين رسول الله به وسيله حسين(ع) و احياء و ماندگاري آن مكتب بوسيله اوست. زيرا اگر كربلا وعاشورا برپا نمي شد و مكتب حسيني شكل نمي گرفت، چنان اسلام وارونه مي گرديد كه هيچ از آن نمي ماند. امام خميني(ره) در اين باره فرموده است:
«در صدر اسلام پس از رحلت پيغمبر ختمي مرتبت پايه گذار عدالت و آزادي، مي رفت كه با كجروي هاي بني اميه، اسلام در حلقوم ستمكاران فرود رود و عدالت در زير پاي تبهكاران نابود شود كه سيدالشهدا عليه السلام نهضت عظيم عاشورا را برپا نمود و با فداكاري و خون خود و عزيزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بني اميه را محكوم و پايه هاي آن را فرو ريخت.»[5]
پس از پيامبر اكرم(ص) در پي تحولاتي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي دگرگونيهاي اساسي شكل گرفت و اين دگرگونيها در حكومت معاويه به نقطة اوج خود رسيد: بيعت اجباري، برهم خوردن مساوات اجتماعي و شكل گيري نظام طبقاتي، منسوخ شدن عدالت، حاكم شدن جاهليت در لباس اسلام، تبديل بيت المال مسلمانان به خزانة شخصي زمامداران، شكنجه و آزار و…
اين گونه بود كه حسين(ع) به پا خاست و با خون خود اين ننگها را از دامن اسلام و مسلماني شست؛ و مكتب حسيني را بنيان گذاشت؛ تا اين مكتب و آفرينندة آن هماره در تاريخ و تاريخ انديشه ها و قلوب ماندگار و جاويد بماند.
در اين مقاله اهتمام بر اين است كه با توجه به عظمت شخصيت امام حسين(ع) و انديشة فرامند او در گسترة زمان و تاريخ، مهمترين اصول و عواملي كه با وجود شخصيتهاي زياد علمي، سياسي، مذهبي و… در طول تاريخ حيات بشري، موجب ماندگاري اين شخصيت برجسته در تاريخ انديشه ها و قلوب انسانهاي آزاديخواه و حريت طلب و عدالت جو شده است، مورد بررس و مطالعه قرار گيرد. در مطالعه موضوع از روش كتابخانه اي و تحليل محتوي استفاده مي گردد.
تعريف واژگان :
الف) اصول: در لغت به معاني: ريشه ها، بيخ ها، پايه ها، بنيادها و قواعد و قوانين آمده است.[6]
در اصطلاح به پايه ها و ريشه هاي يك چيز گفته مي شود كه: موجب قوام و حفظ موجوديت و تداوم بقاي آن چيز است. به عبارت ديگر، اركاني كه عامل پيوستگي و پايداري امري باشد، به آن اصول گفته مي شود.
ب) ماندگاري: در اينجا به هر امري كه بواسطة كيفيت وجود و عمل و ميزان اثرگذاري و اثربخشي آن همواره در يادها و خاطره ها و انديشه ها زنده و تداوم داشته باشد.
ج) انديشه: انديشه در لغت به معناي فكر، گمان و ترس و بيم است.
در اصطلاح مجموعة تراوش فكري و ذهني انسان كه بر اثر تفكر و تعقل دربارة خود و جهان و محيط پيرامون و خدا حاصل مي گردد.
د) امام حسين(ع): پيشواي سوم شيعيان داراي كمالات عاليه انساني و الهي و صاحب نهضتي كه بعلت متمايز بودن علت و انگيزه وشيوه و هدف نهضتش از ساير نهضتها و جنبشهاي آزدايخواهانه، همواره مورد توجه انديشمندان و نهضتهاي آزاديبخش بوده است.
اهداف :
از جمله اهداف مقاله بررسي و شناخت علل و عوامل جاودانگي انديشه امام حسين(ع) در افكارو انديشه ها و ديگر صفاتي كه موجب پيوند و قرابت مسلمانان و انسانهاي عدالتخواه و آزاديخواه با آن شخصيت آسماني بوده است، مي باشد.
سؤال اساسي :
چه عواملي باعث ماندگاري انديشة امام حسين(ع) در طول تاريخ در ميان افكار و انديشه هاي انسانهاي آزادانديش بوده است؟
روش مورد مطالعه :
در تدوين و نگارش مقاله، از ميان روشهاي تحقيق، از روش كتابخانه اي و تحليل محتوي استفاده مي گردد؛ كه در اين روش ضمن مراجعه به منابع معتبر تاريخي و علمي، موضوع مورد تحليل و تدقيق قرار مي گيرد.
در اين مطالعه جاودانگي انديشة امام حسين(ع) به عنوان متغير وابسته و اصول وعواملي كه موجب ماندگاري اين انديشة تابناك گشته است به عنوان متغيرهاي مستقل درنظر گرفته شده است.
علل و عوامل ماندگاري و جاودانگي انديشة امام حسين(ع ):
در اين بخش به مهمترين اصول و عواملي كه در ماندگاري انديشة حضرت امام حسين(ع) در جريان تاريخ اثرمند بوده اند با استناد به شواهد تاريخي اشاره مي گردد:
1- اصل خداترسي و ترس ناپذيري از غيرخدا :
اگر عظمت الهي در دل آدمي جلوه كند، انسان به معرفتي مي رسد كه به صورت خداترسي و ترس ناپذيري از غيرخدا جلوه مي كند، از اين رو جز در برابر خدا سر تسليم فرود نمي آيد و در ناملايمات و ملايمات، و در سختيها و راحتيها استوار و شكرگزار خواهد بود. در مكتب امام حسين(ع) بالاترين معرفت دريافت عظمت حق و خداترسي است. چنانكه امام حسين(ع) از پدرش روايت كرده است:
«حسبك من العلم ان تخشي الله».[7]
از دانش تو را همان بس كه از عظمت خدا بترسي.
سر خم كردن در برابر غيرخدا و تن دادن به پستيها از آنجاست كه: عظمت الهي ادراك نشده است و اگر آدمي بپذيرد كه همه چيز از اوست و جز او هيچ قدرتي وجود ندارد، ديگر تسليم امر باطلي نمي شود.
امام حسين(ع) خود برترين نمونة اين منطق است. چنانكه وقتي حربن يزيد رياحي راه وي را به سوي كوفه سد كرد و او را از كشته شدن بيم داد، شأن خود را اين گونه بيان فرمود:
ليس شذني شأن من يخاف الموت ما اهون الموت علي سبيل نيل العز و احياء الحق.
يعني شأن من شأن كس نيست كه از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياي حق سبك و راحت است.
مواضع امام حسين(ع) در قيام شكوهمندش گوياي اين حقيقت است. چنانكه وقتي عبدالله بن جعفر پسر عموي حضرت، وي را از حركت به سوي عراق نهي نموده و از ايشان مي خواهند كه از اين سفر منصرف گردند و امان نامه اي را براي وي ارسال مي دارند، لكن امام در جواب نامه و امان نامة پسر عمو، چنين پاسخ مي دهند، كه اين گواه روشن و صادق بر منطق خداترسي و ترس ناپذيري از غيرخداست:
«اما بعد فانه لم يشاقق الله و رسوله من دعا الي الله وعمل صالحا و قال انني من المسلمين و قد دعوت الي الامان و البر والصله، فخير الامان، أمان الله…»[8]
«اما بعد، آن كه به سوي خداي عزوجل دعوت نمايد عمل صالح انجام دهد و گويد من از تسليم شدگانم، با خدا و رسولش مخالفت نكرده است و اينكه به من وعدة امان و نيكي و پاداش داده اي، پس بدان كه بهترين امان، امان خداست و آن كه در دنيا از خدا نمي ترسد هرگز در قيامت امان نيابد، از خداوند مي خواهم ترسي از خود در دنيا عنايت فرمايد كه موجب امان ما در روز قيامت گردد…»
بنابراين چون خداترسي در وجود آدمي جاي گيرد، ترس از غيرخدا بي معنا مي شود و خداترسي حريمي است كه حافظ حرمت آدمي و موجب استقامت و شكست ناپذيري در انسان مي گردد، راه كمال به سوي حق، با خداترسي و ترس ناپذيري هموار مي شود و حسين(ع) اين راه را چنان تصوير نموده است كه هركس بتواند ببيند و هر عدالتخواه و آزاده اي آن را سير كند.
2- اصل حق محوري و حق طلبي :
مكتب امام حسين(ع) مكتبي است بر محور حق. و حق را ميزان و معيار همه چيز نگريستن است. چنانچه مي فرمايد:
«لايكمل العقل الا باتباع الحق»[9]
عقل به كمال نمي رسد، مگر به پيروي از حق.
اينگونه بود كه حسين(ع) بر سر مردماني كه سر در زندگي حقير خود فرو مي برند و خود را نظاره گران بيطرف مبارزة حق و باطل مي انگارد، فرياد مي زند كه:
«الا ترون ان الحق لايعمل به، و ان الباطل لايتناهي عنه»[10]
آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل دوري نمي شود؟
و در نامه اي كه براي شيعيان خود در بصره مي نويسد، قيام خود را قيام حق محورانه و حق طلبانه اعلام مي نمايد. و در آغاز نامه چنين مي فرمايد:
«فاني ادعوكم الي احياء معالم الحق و اماته البدع»[11]
همانا من شما را به زنده كردن آثار و نشانه هاي حق و نابودكردن بدعتها فرا مي خوانم.
اينها همه آزموده هاي والايي از مكتب حسيني است تا انسانها پيوسته بر حق گام زنند و حقوق خود را بشناسند و از حق دفاع نمايند و حق طلبي را در زندگي خود حاكم كنند.
3- اصل حريّت و آزادگي :
انسان تا به آزادمنشي نائل نگردد و از اسارت ناداني و گمراهي آزاد نشود و مادام كه در اسارت وابستگيهاي دنيايي و دلبستگيهاي نفساني است، به هيچ كمال دست نمي يابد؛ و نمي تواند به سوي مقصد والايي كه براي آن آفريده شده است سير نمايد. امام حسين(ع) با نهضت و شهادت خود راه آزادگي را بر همگان گشود، چنانكه در زيارت اربعين حضرت حسين(ع) منقول از امام صادق(ع) آمده است:
«وبذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهاله، و حيره الضلاله»[12]
او جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت و سرگرداني در گمراهي برهاند.
قصد جانان كرد و جان بر باد داد رسم آزادي به مردان ياد داد[13]
از جمله متربيان در مكتب حريت و آزادگي امام حسين(ع)، حربن يزيد رياحي همان كسي كه راه را بر حسين(ع) بسته بود و در مقابل او ايستاده بود، اما اينكه متأثر از حريت و آزادگي صاحب مكتب خواهان بازگشت به حق مي گردد و در اين راه نيز جان خود را تقديم دوست مي نمايد.
و وقتي حر به شهادت مي رسد، امام حسين(ع) درباره اش مي فرمايد:
«انت الحركما سمتك امك حراً في الدنيا والاخره»[14]
همچنان كه مادرت تو را حرّ ناميد، تو واقعاً در دنيا و آخرت حرّ هستي.
4- اصل پارسايي و وارستگي :
امام حسين(ع) در خطبه اي والا، در صبح روز عاشورا، دربارة دنيا با همة زيبائيهاي ظاهريش چنين مي فرمايد:
«الحمدالله الذي خلق الدنيا، فجعلها دار فنائ و زوال، متصرفه باهلها حالا بعد حال، فالمغرور من غرته، والشقي من فتنه، فلا تغرنكم هذه الدنيا، فانها تقطع رجاء من ركن اليها، و تخيب طمع من طمع فيها».[15]
سپاس خدايي را سزاست كه دنيا را آفريد و آنرا را خانة نابودي و ناپايداري قرار داد، همان دنيايي كه اهل خويش را پيوسته دگرگون مي سازد، پس فريب خورده كسي است كه: فريب دنيا را خورد و بدبخت كسي است كه مفتون آن شود. بنابراين دنيا فريبتان ندهد، كه هر كه بدو تكيه كند نااميدش سازد و هر كه در او طمع بندد مأيوسش نمايد.
در شب هشتم يا نهم محرم امام حسين(ع) در ملاقاتي با عمربن سعد او را به نجات از دام دنيا و پيوستن به خود فرا خواند، ليكن عمربن سعد، به علت دلبستگي به دنيا و تعلقات آن، دست از قدرت طلبي نكشيد و نخواست از دام دنيا نجات يافته و با پارسايي و وارستگي به حقيقت خويش رو كند. لذا به دعوت امام حسين(ع) پشت كرد و آن را نپذيرفت و درنتيجه عاقبت و فرجام سوئي را براي خود رقم زد، بندگي دنيا آدمي را به پستي و تباهي مي كشاند و او را به ستمگري و يا ستم پذيري وامي دارد.
اين منطق برخاسته از حقيقت پارسامنشي اوست كه با معرفت بر عاقبت دنياپرستي پس از ورود به كربلا در ضمن سخني مي فرمايد:
«مردم بندگان دنيايند و دين سر زبانشان است، پشتيباني شان از دين تا آنجاست كه زندگي شان در رفاه است، و هرگاه به آزمايش گرفته شوند دينداران ]واقعي[اند كند»[16]
لذا تا وارستگي و پارسايي نسبت به دنياي نكوهيده حاصل نگردد انسان صاحب عزت و قوت و عظمت نمي گردد كه اين صفت در تمامي مراحل زندگي امام حسين(ع)، بويژه در دوران نهضت و قيامش برجسته تر و كاملاً نمايان و درخشانتر است.
5- اصل عدالتخواهي و ظلم ستيزي :
فطرت بيدار آدمي عدالتخواه و ظلم ستيز است و انسان زنده نمي تواند نسبت به بي عدالتي و ستمگري سكوت كند و دم برنياورد. از اين روست كه فرياد عدالتخواهي و ظلم ستيزي حسين(ع) پيوسته شنيده مي شود:
«الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لايتناهي عنه؟»[17]
آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل دوري نمي شود.
عدالتخواهي و ظلم ستيزي از برجسته ترين وجوه مكتب حسين(ع) است، چنانكه حسين(ع) از ابتداي نهضت خويش تا گاه شهادت آن را مطرح مي نمود و بدان دعوت مي كرد.
6- اصل حفظ حدود الهي و مرزباني :
مشي و منش امام حسين(ع) در جريان نهضت و در سخت ترين اوضاع و احوال گوياي اين حقيقت است كه حفظ حدود و حريمهاي الهي و مرزباني براي او از هر چيز مهمتر بوده است و اساساً حسين(ع) براي اين به پا خاست كه حدود الهي زيرپا گذاشته شده بود و حرمت مردمان دريده شده بود و حقوق انسانها پايمال گشته بود. چنانكه خود فرمود:
«الا و ان هولاء و قدلزموا طاعه الشيطان و تركوا الرحمان، واظهر والفساد و عطلوا الحدود واستأثروا بالفيء. واحلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غير»[18]
مردم! آگاه باشيد كه اينان ] امويان[ پيروي از شيطان را بر خود واجب نموده و اطاعت خدا را ترك كرده اند و فساد را ترويج نموده و حدود الهي را تعطيل كرده اند، و اموال عمومي را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال نموده و حلال را حرام ساخته اند، و من شايسته ترين كسي هستم كه اين وضع را تغيير دهم.
همچنين آن حضرت در نخستين خطبه خود در سرزمين كربلا، مردم را بدين امر توجه داد كه نسبت به پايمال شدن حقوق و برپاشدن باطل و لگدمال شدن حرمتهاي انساني و شكسته شدن مرزهاي اخلاقي و بي ارزش كردن دينداري چشم بگشايند؛ و نسبت به اين دگرگونيها بي تفاوت و متساهل نگردند؛ و از خود غيرت نشان داده و در برابر اوضاع پيش آمده ايستادگي نمايند.
لذا تأكيد در مكتب حسين بر اين است كه انسانها مرزبان شوند و حريمها را پاس بدارند و با حفظ حدود سير نمايند. زيرا نقض و حريم انساني و حدود الهي مي تواند منشأ همه پستيها و تباهيها گردد.
7- اصل بينايي و بيداردلي :
زندگي ودينداري در مكتب حسين(ع) بر پاية بينايي و بيداردلي است و حسن(ع) پيوسته بر اين امر تأكيد كرده و تلاش نموده تا پيروانش به روشن بيني دست يابند و براساس بينايي عمل كنند. آن حضرت در دعايي والا چنين فرموده است:
]اللهم[ اجعل علي البصيره مدرجتي، و علي الهدايه محجتي، و علي الرشاد مسلكي، حتي تنيلني و تنيل بي امنيتي، و تحل بي علي ما به اردتني و له خلقتني و اليه آويتني»[19]
خدايا حركتم را براساس بينايي و راهم را با هدايت و روش و طريقه ام را قرين رشد و تعالي قرار ده تا مرا به مقصد نائل گرداني. و ديگران را بوسيلة من به مقصد برساني و مرا در آنچه تو خواهان آني و به جهت آن مرا آفريده اي و بدان سوي پناه داده اي، وارد نمايي.
بنابراين مكتب حسين مكتبي است براي گشودن ديده ها ودلها و سير به سوي بينايي و بيداردلي و تربيت انسانهاي رباني و همه چيز آن در اين جهت است به بيان حسين(ع): «درايه العلم لقاح المعرفه»[20]
علم براي باروري معرفت است.
8- اصل حميّت و سازش ناپذيري :
بايد امام حسين(ع) را نمونة اعلاي حميّت و سازش ناپذيري در دفاع از حق و تن ندادن به خواري و زبوني و سرباززدن از ننگ وعار دانست در تأييد اين سخن به سخن ابن ابي الحديد معتزلي اشاره مي گردد كه در اين باره مي نويسد:
«سيداهل الاباء الذي علم الناس الحميه و الموت تحت ظلال السيوف اختيار اله علي الدنيه، ابو عبدالله الحسين بن علي بن ابي طالب عليهما السلام عرض عليه الامان و اصحابه، فأنف من الذل…»[21]
سرور كساني كه زير بار خواري نرفته اند، كسي كه به مردم و مردانگي و غيرت و مرگ زير سايه هاي شمشير را آموخته و چنين مرگي را بر خوار و زبوني ترجيح داده است، ابوعبدالله الحسين(ع) است كه به او و يارانش امان داده شد، اما از آنجا كه نمي خواست تن به زبوني دهد و نيز بيم آن داشت كه ابن زياد اگر هم او را نكشد، به نوعي خوار و ذليلش سازد، مرگ را بر چنين زندگي ترجيح داد.
نمود عالي اين حميّت و ساز ش ناپذيري در روز عاشورا بارزتر است. زمانيكه سپاه يزيديان، حسينيان را محاصره كرده بودند حسين(ع) در برابر صفوف دشمن خطبه اي حماسي ايراد كرد و پرچم حميّت و سازش ناپذيري را در بلندترين قلة انسانيت به اهتزاز درآورد تا از آن پس براي همگان مشهود بماند تا بدو تأسي كنند:
«الا وان الدعي ابن الدعي قدركزبين اثنين، بين السله والذله و هيهات منالذله…»[22]
«آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد)، فرزند فرومايه، مرا ميان دوراهي شمشير و خواري قرار داده است و هيهات كه ما تن به خواري دهيم… و دامنهاي پاك مادران و انسانهاي پاكدامن و جاهاي باغيرت و نفوس باشرفات روا نمي دارند كه با فرمانبرداري از فرومايگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداريم…»
و ايشان در برابر بيعت خواهي يزيد مي فرمايد:
مثلي لايبايع لمثله
همچو مني با چون او (يزيد) بيعت نمي كند.
اين منطق گوياي اين است كه اگر حسين(ع) در برابر مسخ دين و پايمالي حقوق مردم سازش مي كرد و سكوت پيشه مي نمود از بهترين جايگاه اجتماعي و سياسي بهره مند مي شد ولي او به هيچ قيمتي حاضر نشد در برابر جنايات و ظلم يزيديان كوتاه آمده و سكوت اختيار نمايد و دست از رسالت الهي خود بردارد بر اين اساس است كه بايد تمام صحنه هاي زندگي حسين (ع) را آموزشگاه حميّت در راه حق و حقيقت دانست.
قسم دوم) علم عادي
پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم به نصّ قرآن كريم و همچنين امام عليه السلام (از عترت پاك او) بشري است همانند ساير افراد بشر و اعمالي كه در مسير زندگي انجام مي دهد مانند اعمال ساير افراد بشر در مجراي اختيار و بر اساس علم عادي قرار دارد. امام عليه السلام نيز مانند ديگران خير و شرّ و نفع و ضرر كارها را از روي علم عادي تشخيص داده و آنچه را شايسته اقدام مي بيند اراده كرده، در انجام آن به تلاش و كوشش مي پردازد. در جايي كه علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجي موافق مي باشد، به هدف اصابت مي كند و در جايي كه اسباب و شرايط مساعدت نكنند، از پيش نمي رود. (و اينكه امام عليه السلام به اذن خدا به جزئيات همه حوادث چنان كه شده و خواهد شد واقف است، تأثيري در اين اعمال اختياريه وي ندارد، چنان كه گذشت.)
امام عليه السلام مانند ساير افراد انساني، بنده خدا و به تكاليف و مقررات ديني مكلّف و موظّف مي باشد و طبق سرپرستي و پيشوايي كه از جانب خدا دارد با موازين عادي انساني بايد انجام دهد و آخرين تلاش و كوشش را در احياي كلمه حق و سر پا نگه داشتن دين و آيين بنمايد.
9- اصل شجاعت و دليري :
حماسة حسيني حماسه اي برخاسته از پايگاه شجاعت انساني است. زندگي حسين(ع) در تمام مراحل لبريز از صحنه هاي بروز شجاعت در جلوه هاي مختلف آن است. ادامة صلح حسن(ع) و ايستادن در برابر معاويه پس از شهادت رساندن حجربن عدي و يارانش و افشاكردن ماهيت امويان در آن دوران سخت دهشتناك از نمونه هاي والاي شجاعت حسيني است.
در روز عاشورا پس از آنكه همه ياران حسين(ع) به شهادت رسدند و كسي براي ياري او باقي نماند و آن همه مصيبت استوارترين انسانها را مي شكست و همه چيز در اطراف او موجب ضعف قلب وانكسار روح و تزلزل در اراده بود، اما اينها هيچ تأثيري در شجاعت و دليري حسين(ع) نكرده بود.
ابومخنف از قول عبدالله بن عمار در اين باره مي گويد:
به خدا سوگند هرگز شكست خورده و مغلوبي را نديده ام كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و او چنان استوار و بدون ترس و با آرامش خاطر و با جرأت و باشهامت باشد.[23]
10- اصل پرواپيشگي و خودنگهداري :
زندگي انسان به معناي دقيق كلمه، يعني دورنگهداشتن خود از مناسبات و روابط حيواني، و پرواداشتن از زشتي و پليدي و پايبندي به مناسبات و روابط عقلاني و ديني كه اين مهم، جز با تربيت نيروي دروني وحالتي معنوي و روحاني حاصل نمي شود. بر اين مبنا امام حسين(ع) پيروان خود را بر رعايت تقوي دعوت و بر آن تاكيد مي نمايد و مي فرمايد:
«اوصيكم بتقوي الله، فان الله قدضمن لمن اتقاه ان يحوله عما يكره الي ما يحب و يرزقه من حيث لايحتسب…».[24]
«شما را به تقواي الهي سفارش مي كنم زيرا خداوند ضمانت داده است كسي را كه تقواي الهي پيشه كند، از آنچه ناخوش باشدش به آنچه او را خوش ايد انتقال دهد و از جايي كه حسابش را نمي كند به او روزي رساند…».
11- اصل كرامتمندي و عزت مندي :
مكتب حسين، مكتب كرامتمندي و عزتمندي است و حسين(ع) مظهر كامل كرامت انساني و عزت ايماني است. از اهداف مهم تربيت اين است كه انسان به گونه اي تربيت شود كه اعتلاي روحي بيابد و خود را از پستي و فرمايگي به دور دارد و حرمت و شرافت و شخصيت براي خود قائل شود و بزرگواري خود رادر همه حال حفظ نمايد و نيز به گونه اي تربيت شود كه در برابر حوادث شكست ناپذير گردد و به صلابت و محكمي و استواري دست يابد. چنين انساني است كه هرگز به پستي و خواري، فرومايگي و زبوني تن نمي دهد و در برابر سخت ترين سختيها و بزرگترين مصيبتها پايدار مي ماند. چنانكه حسين(ع) اين گونه بود، انساني كه به هيچ وجه به خواري و زبوني تن نسپرد و دارايي اش برباد رفت، فرزندان و يارانش كشته شدند، خاندانش به اسارت درآمد، بدنش با شمشير قطعه قطعه شد، اما روحش استوار و محكم ماند. چنين سربلندي و عزتي، از آن خداوند است كه به دوستدارانش مي بخشد و آنان را ارجمند و شكست ناپذير مي سازد خداي عزيز خود فرموده است:
«ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين»[25]
و عزت از آن خداو از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است.
حسين(ع) بر حفظ كرامت مردمان بسيار تأكيد مي كرد و مي آموخت كه كرامت آدميان نبايد شكسته شود و راه حقارت بر آنان گشوده گردد. امام حسين(ع) وقتي از او مالي درخواست مي شد ضمن اجابت و اعطاي مال، تلويحاً به فرد ياداور مي شوند كه اگر آبرويت را نگهداري آن نفس بهتر است و به او ارائه طريق مي نمودند تا با حفظ عزت و آبرو با زحمت خود نيازش را مرتفع نمايد. لذا مردم را دعوت به مكارم اخلاقي مي نمايد و در خطبه اي مي فرمايد:
«ايها الناس نافسوا في المكارم»[26]
اي مردم در مكارم اخلاق بر يكديگر پيشي گيريد.
و يا امام حسين در برابر فشارهاي حكومت يزيد و يا تصميمات او، فرياد مي زند:
«لا أعطي الدنيه من نفسي ابداً»[27]
هرگز تن به پستي نخواهم داد.
«لاوالله لا اعطيهم بيدي اعطائ الذليل، ولااقر اقرار العبيد»[28]
نه، به خدا سوگند كه نه مانند ذليلان تسليم مي شوم، و نه مانند بردگان گردن مي نهم.
بنابراين منطق و سلوك حسيني(ع) پرچمي است برافراشته بر قلة كرامتمندي و عزتمندي تا هميشه در اهتزاز باشد و همگان آن را ببينند و بدان تأسي كنند.
12- اصل پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري :
علي(ع) مي فرمايد:
«أصل الدين أداء الامانه، والوفاء بالعهود»[29]
بنياد دينداري، امانت را به جاي آوردن و پايبندي به عهد و پيمان است.
سلوك حسين(ع) در تمام احوال مبتني بر پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري و امانتداري بود؛ حتي بر پيمان برادر با معاويه و صلحنامة منعقد شده، پايدارماند و خلاف عهد و پيمان نكرد.
وفاداري در مكتب حسيني از درخشانترين ويژگيهاست، چنانكه ياران حسين(ع) در شب عاشورا عليرغم اينكه اجازه داد بروند اما آنان سخن از پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري به ميان آوردند و تا آخر نيز به عهد و پيمان پاي فشردند و معتقد بودند پايبندي به مكتب حسيني، پايبندي به زيباترين اصول زندگي است.
13- اصل تنسّك و عبادت پيشگي :
نيايش حسين(ع) در عرفان و عرضة بندگي در دعاي عرفه، براساس معرفتي كامل به حق نشان مي دهد كه جايگاه عبادت پيشگي در مكتب حسين (ع) چگونه جايگاهي است. روايت شده است كه در پسين روز عرفه در سرزمين عرفات حسين(ع) از خيمه خود بيرون آمد و با گروهي از خاندان و شيعيان خود در نهايت تذلل و خشوع در جانب چپ كوه ايستادند و روي به سوي كعبه گردانيدند و دستها را برابر ديدگان برداشتند و مانند مسكيني كه طعام طلبد، نيايش كردند و عبارات آن حضرت در دعاي عرفه اش، خود مدرسه اي است براي آموزش نيايش و پرستش.
حسين(ع) بنده اي تمام عيار بود و به عبادت پيشگي عشق مي ورزيد چنانكه روايت شده است كه بيست و پنج بار پاي پياده براي مراسم حج ازمدينه به مكه رفت و در شبانه روز بسيار نماز مي گزارد و بسيار مناجات مي كرد و مي فرمود:
«البكاء من خشيه الله نجاه من النار»[30]
گريه از خشيت خدا ماية نجات از آتش است.
تنسك و عبادت پيشگي چنان با جان حسين(ع) آميخته بود كه وجود او مظهر بندگي خدا بود و او دلبستة نمازگزاردن و قرآن خواندن بود. در كربلا چون حسين و يارانش در محاصرة كامل قرار گرفتند و دشمن آماده حمله بود، حسين(ع) بوسيله عباس(ع) از انان خواست تا جنگ را به روز بعد موكول كنند و آن شب را فروگذارند تا او و يارانش آن شب را به نماز و نيايش و طلب آمرزش سپري سازند.
آخرين جلوه راز و نياز و نيايش و نماز حسين(ع) در ظهر عاشورا و در گرماگرم پيكار بود كه آن حضرت به نماز ايستاد.
14- اصل تواضع و فروتني :
سلوك و رفتار حسين(ع) سرشار از جلوه هاي زيباي تواضع و فروتني است تا دوستداران او به راه و رسمش تأسي نمايند. روايت شده است كه روزي حسين(ع) بر گروهي از مستمندان گذشت كه سفره اي حقيرانه برپا كرده بودند و از تكه هاي نان كه در آن گردآورده بودند مي خوردند. چون حسن(ع) را ديدند او را به همنشيني و هم سفره شدن دعوت كردند. پس آن حضرت درودشان گفت و در كنارشان نشست و با آنان هم غذا شد و فرمود:
ان الله لايحب المتكبرين
همانا خداوند گردنفرازان را دوست ندارد.
آنگاه به آنان فرمود آيا شما نيز دعوت مرا مي پذيريد؟ گفتند آري، اي فرزند رسول خدا و پس برخاستند و همراه آن حضرت به منزل او رفتند و حسين(ع) از همسرش رباب خواست تا آنچه در خانه دارند براي آن ميهمانان فراهم نمايد.[31]
15- اصل نفي خودكامگي و خودكامگلي پذيري :
قيام حسين(ع) قيامي بود بر ضد خودكامگي پذيري، روند قيام حسين(ع) از زماني كه وليدبن عتبه بن ابي سفيان، والي مدينه به فرمان يزيد از آن حضرت بيعت خواست تا زماني كه حسين(ع) درروز عاشورا يكه و تنها ماند و به استقبال شهادت شتافت، روندي بود بر ضد انواع خودكامگي. حسين(ع) در همان آغاز نهضت خويش با نفي بيعت با يزيد به همگان آموخت كه نبايد تن به خودكامگي سپرد و سر در برابر استبداد فرود آورد. از اين رو فرمود:
مثلي لايبايع لمثله
همچون مني با چون او بيعت نمي كند.
آخرين سخنان حسين(ع) در روز عاشورا را نيز بيانگر مبارزه سخت او با خودكامگي بود كه خطاب به ابن زياد فرمود:
آگاه باشيد كه اين فرمايه، فرزند فرومايه، مرا ميان دوراهي شمشير و خودخواهي قرار داده است و هيهات كه ما تن به خواري دهيم.
لذا حسين(ع) با قامتي به بلنداي تاريخ در برابر اين خودكامگي ايستاد و براي هميشه تكليف را روشن كرد كه در اسلام هيچ جايي براي خودكامگي و خودكامگي پذيري نيست.
16- اصل غيرت ديني :
غيرت ديني تلاش در نگاهباني دين از آفت، و حميّت در حفظ آن از بدعت و كوشش در ترويج آن است.[32]
از مهمترين علل قيام حسين(ع) اين بود كه دين مورد تعرض قرار گرفته بود و امويان تلاش مي كردند كه دين را بتمامه از محتوي تهي كنند و جز پوستي از آن باقي نگذارند و به نام دين مردمان را به بندگي خود گيرند و تحت لواي دين به حقوق و حيثيت و شرافت مردمان تعدي نمايند و داراييهاي ايشان را به غارت برند و دست به دست بگردانند. چنانكه علي(ع) در اين باره مي فرمايد:
«اي مردم به زودي بر شما روزگاري خواهد آمد كه اسلام را از حقيقت آن خالي نمايند، همچون ظرفي واژگونش كنند و آن را از آنچه درون دارد تهي سازند»[33]
قيام حسين(ع) بر ضد چنين مناسبات و روابط و اين گونه دين را به تباهي كشاندن بود. او خود پس از ورود به مكه در نامه اي به مردم بصره اين امر را به صراحت اعلام نمود:
«من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) دعوت مي كنم كه سنت را ميرانده اند و بدعت را زنده كرده اند».[34]
بنابراين قيام حسين(ع) قيامي بود براساس غيرت ديني، بر ضد تحريف اسلام و بر ضد برپاكردن مناسبات خودكامانه و مستبدانه به نام دين.
زيباترين جلوة غيرت ديني، در مكتب حسين(ع)، وجود مبارك حضرت عباس(ع) است كه چون دست راستش را ناجوانمردانه قطع كردند شمشير به دست چپ گرفت و با تمام وجودش از دين حمايت نمود.
17- اصل ازخودگذشتيگي و فداكاري :
انسان تا از خود نگذرد و به فراتر از خويش نرود، و حق را و انسانيت و ارزشهاي والاي دين و مردم را بر خود مقدم ندارد، به امر مقدس ونيكوييهاي حقيقي واصل نمي شود. بدين خاطر است كه حسين(ع) در راه آرمان مقدس همه چيزش را فدا نمود تا حقيقت زنده بماند و عدالت رخ نمايد و مردم باعزت زندگي كنند. اما حسين(ع) زماني كه تصميم گرفت از مكه به سوي عراق حركت كند پيش ازحركت خطبه اي درميان خاندان و جمعي از شيعيان و ياران خود ايراد كرد و در آن خطبه اين راه را بر آنان گشود و فرمود:
«اكنون هر يك از شما كه آماده است در راه مان از خون خويش بگذرد و جان خود را در راه لقاي خدا نثار كند، پس با ما همسفر شود.»[35]
اين دعوتي است فراتاريخي و فراجغرافيايي تا هر كس كه مي خواهد با حسين(ع) همسفر شود و تا قلة انسانيت پيش رود، بداند كه بايد اهل فداكاري در راه خدا و دين او وجامعه انساني باشد.
ا نتيجه گيري :
آنچه بواسطه ضيق مجال در اين مختصر مقال بيان گشت برايند سخن و كلام در علت ماندگاري انديشه هاي بزرگ اين بود كه مردان بزرگ، بزرگ مرداني هستند كه بزندگاني شخصي خود اهميت نداده بلكه گسترة مشي و منش آنان فراتر از يك زندگي شخصي بوده كه هدف عالي آنان ترقي و اعتلاي قوم و ملت و جلوگيري از سقوط و اضمحلال آن مي باشد. در اين راه فداكاري و كوشش لازم را تا حد توانايي خود بعمل مي آورند. به همين دليل نام آنان پس از مرگشان زبانزد خاص و عام گشته و اهميت بزرگي شان به نسبت بزرگي خدمات و ميزان اثربخشي شان درحيات انسانها جلوه مي كند.
در ميان مردان نامي تاريخ به اذعان و عقول منصف، تنها كسي كه شهرتش گوي سبقت را از همگان برده و فداكاري و رسالت وظيفه مندي و فداكاري بي نظيرش عقول انساني را حيران و مبهوت ساخته است هميشه قهرمان تاريخ حسين بن علي(ع) مي باشد. كه تمام مردم دنيا در عظمت روح و علو او سرتسليم و خضوع فرود آورده اند زيرا كارهايي كه اين وجود مقدس بويژه در آخرين ماههاي زندگي خود انجام داده است چنان بزرگ و بي نظير و خارق العاده است كه چشم روزگار مانند آن را تاكنون نديده و تا ابد نيز نخواهد ديد.
باز به شواهد تاريخ مهمترين حوادث جهان پس از گذشت اندك زماني كهنه مي گردد و نام بزرگترين قهرمانان و نام آوران دنيا پس از چندي در بوته فراموشي مانده و چنانچه گاهي هم بر زبان آورده شود چندان تأثيري در دلها نمي كند پس چه سري است كه نام زيباي حسين(ع) پس از گذشت قرنها بر سر زبانها بوده و ذكر مصائب، جوانمردي و فداكاري او دلهاي هر خواننده و هر شنونده اي را در طپش مي افكند. اگر تحقيق و بررسي گردد معلوم خواهد گرديدكه جانبازي اين قهرمان اسلام با اعمال ساير مردان تاريخ قابل قياس نيست، زيرا شهرت و بزرگي او از اين نظر است كه بقاي دين اسلام مديون فداكاري و جانبازي اوست و اين نوع فداكاري و از خودگذشتگي و استقبال مصائب غيرقابل تحمل و از لحاظ حوادث تاريخ كاملاً بي سابقه است.
نتيجة اين سخن اينكه نام و انديشه اي در دلها و زمانة تاريخ ماندگار وجاويد است كه اولاً به جاويددار وجود و انديشه، مؤمن و اعتقاد كامل و راسخ داشته باشد بدين معني كه اگر آن خداي عزيز ابدي و ازلي نخواهد هيچ نام و وجودي عزيز و ازلي و ابدي نخواد بود ثانياً فهم اين معنا كه تنها خداوند عزيز و صاحب عزت است و اوست كه به بنده اش به ميزان تقرب و معرفتش عزت و كرامت مي بخشد و هر آنكس را او عزت و كرامت بخشد نتيجه اش ماندگاري و جاودانگي است. ثالثاً لازمة عزت مندي سخت كوشي، از خودگذشتگي، ايثا و جانبازي در راه حق و اعتلاي ديني و احساس وظيفه و تكليف مندي در برابر حيات انسانها و بشريت است كه اين مستلزم امر به معروف و نهي ازمنكر و مبارزه و جهاد با ناقصين و غاصبين و متعديان بر حقوق انسانها و حدود الهي است.
رابعاً اين امر محقق نمي وشد جز در ساية ايمان به قدرت خداوند، تقوي و عبادت پيشگي و وارستگي و والاهمتي خامساً رضامندي و پسند الهي بر هر پسند و رضايتي اولي و مقدم دانستن، كه اين امر موجب مي شود انسان عليرغم دوست داشتن زندگي، زن و فرزندان براي كسب و جلب رضاي الهي همه را تقديم دوست نمايد. خلاصة كلام اينكه حسين(ع) چون مستجمع جميع اين كمالات و صفات عاليه بود، ارادة خداوند بر اين قرار گرفت كه نام و انديشة حسين(ع) برا ي هميشه تاريخ تا قيام قيامت ماندگار و جاويد بماند.
پاورقي
1- قرآن
2- نهج البلاغه
3- ابن سعد، ابوعبدالله محمد، ترجمه الامام الحسين و مقتله من الطبقات الكبري، تحقيق السيد عبدالعزيز الطباطبايي، الطبعه الولي، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم 1415 ق
4- ابن طاووس، المهوف، چاپ اول، دارالاسوه
5- ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگي، تهران 1330 ق
6- ابن ابي الحديد، شرح ابن ابي الحديد، ج 3، چاپ اول، داراحياء الكتب الربيعه، مصر
7- ابن شعبه الحراني، تحف العقول، مكتبه بصيرتي، قم 1394 ق
8- ابن عبد ربه اندلسي، ابوعمر احمدبن عمر، العقد العزير، ج3، چاپ اول، دارالاندلس، بيروت
9- ابن عيسي الاربلي، كشف الغمه في معرفه الائمه، مكتبه بني هاشم، تبريز، ج2
10- ابن كثير، البدايه و النهايه، ج8، چاپ اول، دار احياء التراث العربي، بيروت
11- ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمدبن علي، مناقب آل ابي طالب، دارالاضواء، بيروت، ج4
12- ابن داوود الدينوري، ابوحنيفه احمد، الاخبار الطوان، چاپ اول، دار احياء الكتب العربيه، قاهره
13- ابن اعثم الكوفي، الفتوح، ج 5، دارالندوه الجديده، بيروت
14- اين اثير، الكامل في التاريخ، ج 4، دارصادر، بيروت
15- ابن مسعود السلامي، العياشي، ابونصرمحمد، تفسير العياشي، تحقيق هاشم رسولي محلاتي، المكتبه العلميه الاسلاميه، تهران، ج2
16- امين عاملي، سيد محسن، اعيان الشيعه، ج2، دارالتعارف، بيروت
17- بلاذري، انساب الاشراف، ج3، دارالفكر، بيروت
18- خميني، روح الله، صحيفه نور، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1361-1371- ج 4
19- ساماني، عمان، گنجينة اسرار، كتابفروشي محمودي، 1369 ش
20- السيوطي، جلال الدن عبدالرحمن، الجامعالصغير احاديث البشير النذير، الطبقه الاولي، دارالفكر، بيروت 1401 ق
21- الشوشتري، القاضي نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مع التعليقات السيد شهاب الدين المرعشي النجفي، مكتبه المرعشي النجفي، قم، ج11
22- الطبري، ابوجعفر محمدبن جريز، تاريخ الطبري، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، 1379 م، ج 5
23- الطوسي، ابوجعفر محمدبن الحسن، الامالي، المطبقه الحيدريه، النجف، ج 1
24- عميد، حسن، فرهنگ عميد، ج1، چاپ اول 1363، چاپخانه سپهر
25- قمي، عباس، مفاتيح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1364
26-قمي، عباس، نفس المهموم،تحقيق رضا استادي، مكتبه بصيرتي قم 1405 ق
27- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 78، چاپ سوم، دار احياء التراث العربي، بيروت
28- مجله الغري، چاپ نجف، شماره ماه ربيع الاول، 1381 ق، به نقل از محمدرضا حكيمي، قيام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
29- نراقي، محمد مهدي، جامع السنوات، ج 1، چاپ سوم، منثورات جامعه النجف
[1]- مجله الغري، چاپ نجف، شماره ماه ربيع الاول، 1381 ق، به نقل از محمدرضا حكيمي، قيام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373ش، ص87.
[2]- ابومحمد احمد بن أعثم الكوفي، الفتوح، دارالندوه الجديده، بيروت، ج5، ص33- ابوجعفرمحمدبن علي بن شهر آشوب، مناقب ال ابي طالب، دارالاضواء، بيروت، ج4، 2ص89.
[3]- القاضي نورالله الشوشتري، احقاق الحق وازهاق الباطل، مع التعليقات السيد شهاب الدين المرعشي النجفي، مكتبه المرعشي النجفي، قم، ج11، ص601.
[4]- جلال الدين عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي، الجامع الصغير في احاديث البشير النذير، الطبعه الاولي، دارالفكر، بيروت، 1401 ق، ص575.
[5]- امام خميني، روح الله، صحيفه نور. چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1361-1371ش، ج4، ص100.
[6]- عميد، حسن، فرهنگ عميد، ج1، چاپ اول 363، چاپخانه سپهر، ذيل ماده اصول.
[7]- ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسي، الاعالي، المطبقه الحيدريه، النجف، ج1،ص55.
[8]- ابوجعفر محمدبن جرير الطبري، تاريخ الطبري، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، 1379م،ج5،ص38-389.
[9]- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج78،چاپ سوم، داراحيا، الثرات العربي، بيروت، ص127.
[10]- سيدمحسن امين عاملي، اعيان الشيعه، ج2، دارالتعارف. بيروت، ص608.
[11]- ابوحنيفه احمدبن داوود الدينوري، الاخبار الطوال، چاپ اول، داراحياء الكتب العربيه، قاهره، ص231.
[12]- قمي، عباس، مفاتيح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1364، ص856.
[13]- عمان ساماني، گنجينة اسرار، كتابفروشي محمودي، 1369ش، ص32.
[14]- بلاذري، انساب الاشراف، ج3، دارالفكر، بيروت، ص397.
[15]- مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص100- بحارالانوار، ج45، صص5-6.
[16]- ابن شعبه الحراني، تحف العقول، مكتبه بصيرتي، قم 1394ق، ص169.
[17]- امين العاملي، سيد محسن، اعيان الشيعه، دارالتعارف، بيروت، 2/608
[18]- فتوح ابن اعثم، ج5، ص145- ابن اثير الكامل في التاريخ، ج4،دار صادر، بيروت، ص48.
[19]- ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگي، تهران، 1330ق.ص59.
[20]- بحارالانوار،ج78. ص128.
[21]- ابن ابي الحديد، شرح ابن ابي الحديد، ج3، چاپ اول، دار اخيائ الكتب العربيه، مصر، ص249.
[22]- تحف العقول، ص171.
[23]- تاريخ طبري، ج5، ص452.
[24]- تحف العقول، صص 170-171.
[25]- قرآن، فاطر/10.
[26]- ابوعمر احمدبن محمد بن عبدربه اندلسي، العقد الفريد، ج3، چاپ اول، دارالاندلس، بيروت، ص366- ابوالحسن علي بن عيسي الاربلي، مكتبه بني هاشم، تبريز، ج2، ص32.
[27]- ابن طاووس. چاپ اول، دارالاسوه، ص100.
[28]- تاريخ طبري، ج5، ص425- ابن كثير، البدايه و النهايه، ج8، چاپ اول، داراحياء اثرات العربي، بيروت، ص194.
[29]- فتوح ابن اعثم، ج5، ص41.
[30]- مناقب، اين شهر آشوب، ج4، ص69.
[31]- ابونصر محمدبن مسعود السلمي العياشي، المكتبه الاسلاميه، تهران، ج2، ص257- عبدالعلي بن جمعه العروسي الحويزي، دارالكتب العلميه، قم، ج2، ص47.
[32]- نراقي، محمدمهدي، جامع السعادات: ج1، چاپ سوم، منشورات جامعه النجف الدنيه، ج1، ص266.
[33]- نهج البلاغه، خطبه103.
[34]- تاريخ الطبري، ج5، ص357.
[35]- كشف الغمه، ج2، ص29- قمي، عباس نفس المهموم، مكتبه بصيرتي، قم1405 ق، ص163.
بهرام درخشان