بازگشت

آموزه هاي مكتب حسيني


مقدّمه







هر نوشته اي داراي مطلع و متن و مقطع است . امّا حقير كوشيدم كه تقريباً هرصفحة اين نوشته چنين باشد؛ به طوري كه صدر و جوف و ذيل اين سخنان ، حسين (ع) وعشق و نماز است ؛ در حالي كه مطلع و متن و مقطع قيام و زندگي امام حسين (ع)، خدا بودو خدا بود و خدا.



سخن در اين وادي بسيار است و توفيق گفتن نيست . از طرفي كم گفتن براي ماثواب است ، چون نمي دانيم چه بگوئيم .



با آن كه سخن به لطف آب است كم گفتن هر سخن صواب است



«نظامي »



پس بنده بدين جمله بسنده ميكنم كه : روي سخنم با عاشقان و ديوانگان است ، باعاشقان و ديوانگان خداي حسين (ع).



با اين كه در نگارش هيچم ، ولي به لطف خداوند متعال با دست بسته و قلم شكسته اين مقاله را تحرير نمودم .



خورشيد خونين





*



اشارت كرده پيغمبر از اين ماه كه يعني ماه پيغمبر (ص) از آن روز به خورشيد طبيعت گشته سرور پيمبر (ص) گفته بر آنان حسينم (ع) ولي فانوس احمد (ص) را شكستند كه چون در گوش دشمن مي زند كوس كه چون باشد چراغ ناخدايان به نامش ثبت گشته كشتي نوح حسين بن علي (ع) درياي دُرّ بود كجا ديدي كنار رود پُر آب در آن جا عمّه باشد ابر ايمان بجز زينب 3 كه باشد سنبل صبر؟ ولي چشمان زينب 3 مي شود تار پرستار زمين كربلا گفت چرا شد آسمان همرنگ لاله چرا دريا به خون غلتيده رويش چرا ديد زمين شد آسماني ندا آمد كه عالم شد سيه پوش يقين زهرا دو عالم را ستون است فلك آغوش خود را مي كند باز صدا زد محسن شش ماهه از عرش پدر مانند يك مادر كشيد آه به دور از چشم مادر كرده خاكش اگر چشمان عالم پُر شد از اشك گرفته دشت خون بوي گل ياس زمين از خون پاكش بوده بيمه اگر چه مادرش اُم ّ البنين 3 است سكينه 3 ديدگانش گشته نم دار علمدار خدا دستش جدا شد به «هل من ناصر يَنصُر» خدايا صدايي آمد از درياي پر دُرّ كه اشكت بوي زهرا 3 كرده ابراز هر آن چشمي كه بر زهرا 3 شود خون زمين لرزان شد و ناگه بجوشيد يكي خورشيد گرمازاي زَرگون اگر شق ّ القمر در آسمان شد به روي نيزه خورشيدي فراز است و گويد حق و باطل را شناسيد كه نايد روز عاشوراي ديگر نباشد نيزه در قرآن و در سر

*



در آيد نسل خورشيد شبانگاه مبدّل شد به خورشيد شب افروز از آن روزي كه شد نور پيمبر (ص) ز من هست و منم از نور عينم چرا خورشيد را بر نيزه بستند؟ به تاريكي و ظلمت گشته فانوس چه كس جز او شود كشتي طوفان ؟ نشيند نام مولا بر تن و روح چرا بستند رويش آب يك رود؟ بماند غنچه اي بي آب و بي تاب كه از درياي صبر آورده باران كه گيرد آب كوثر را كند ابر كه آمد بر گلوي لاله اي خار چرا در ظهر عاشورا زمان خفت چه شد ناگه زمين زد زير ناله ؟ خدايا رود خون آمد به سويش ؟ چه تيري كرده اين مَه را كماني »!؟ شنيدم نور زهرا 3 گشته خاموش اگر لب تر كند كُن فَيَكون است كه چون سرباز كوچك كرده پرواز بيا اي اصغر شش ماهه از فرش به آغوشم بيا فرزندِ شش ماه در آمد زير سنگ از خون پاكش به روي دشت خون افتاده آن مشك گمان دارم به خاك افتاده عباس به غير از اين زمين مي شد دو نيمه عزيزي از امير المؤمنين (ع) است ولي مشكي نيامد از علمدار چه غوغايي در آن صحرا به پا شد در آور گوهري از ديگر ز دريا خدا نامت نهاد آزاده اي حُرّ برو در آب كوثر خانه اي ساز رود گلگون نباشد مردة دون شده گرما فزون كآمد دو خورشيد يكي خون خدا خورشيد پُر خون به روي نيزه ها خورشيد عيان شد كه گويد راز اين خون ها نماز است حسين و شمر قاتل را شناسيد نباشد نيزه در قرآن و در سر نباشد نيزه در قرآن و در سر



الَسّلام عَلي الحُسين و عَلي عَلي ّ بن الحسين و علي أولاد الحسين و عَلي أصحاب الحسين (ع)



«اين حسين كيست كه عالم همه ديوانة اوست »





*



گويند خلايق كه به ديوانه قلم نيست من گشتم و ديوانه توكلت علي الله

*



من گشتم و ديوانه توكلت علي الله من گشتم و ديوانه توكلت علي الله



«حاج رسول خياباني »



«هر كه عاشق خدا شد معشوق مردم مي شود» و هر كه عاشق حسين شد معشوق خدا مي شود.



هميشه ديده ايد و يا شنيده ايد كه دريا تشنة رود است . حسين (ع) بن علي رودي است كه متّصل به چشمة كوثر است و درياي عظيم تشنگان عاشق ، تشنة حسين اند.



حسين نيز تشنة چشمه اي است كه چشمة كوثر تشنة آن است و آن چشمة جوشان بي پايان ، نور چشم پيغمبر (ص) است ؛ يعني نماز.



عاشقان ! با ذهن خود قايقي بسازيد و در درياي دل بيندازيد تا با شما سخن گويم .هميشه شنيده ايد كه دريا در هواي طوفاني متلاطم و كشتي در آن هنگام در خطر است وكشتيبان ترسان از طوفان مخوف . حال كشتي حسين را بنگريد كه چگونه است ! اين كشتي در هواي طوفاني استوار است و نيز ناجي غريق ، حتي دريا به كشتي حسين پناه مي آورد و طوفان هم با ديدن آن آرام مي گيرد.



كربلا در چشم عاقلان خشك و بي آب بود، ولي در چشم عاشقان دريا بود، درياي عشق .



كشتي حسين به كربلا رسيد و لنگر انداخت . عاشقان سنگر ساختند، دشمنان تاختند، ولي باختند. مي خواستند عشق را شكست دهند، در حالي كه عشق ، آنها راشكست داد.



و با ذّلت و خفّت مغلوب عاشقان شدند. فاسقان آب به روي عاشقان بستند، ولي آبروي خود بردند و چهرة پليد يزيد را نمايان كردند. در حالي كه سيماي حسين (ع)خورشيد تابان شد، حتي نور تابندة حسين از روزنه هاي باريك خانه تاريك يزيد هم گذشت و بر چهرة فرزندش تابيد و او را بيدار كرد و فرزند يزيد يكي از مناديان مظلوميّت آن شهيد شد.



عجب از عشق ! كه چه ها مي كند.



هميشه شنيده ايد و شايد چشيده ايد كه آب درياها شور هست ، ولي درياي حسين (ع) شور عشق دارد. هميشه ديده ايد و يا شنيده ايد كه تمام درياها روي زمين هست و نمك در آن فراوان ، ولي درياي حسين (ع) در فلك است و ملك در آن فراوان .



گاهي شنيده ايد كه كشتي به گل مي نشيند و ساحلش ، گِل است ، ولي كشتي حسين به دل مي نشيند و ساحلش دل است . عرشة اكثر كشتي ها از چوب است و مرطوب ،ولي عرشة كشتي حسين عرش خداست ، خداي محبوب . كشتي حسين بي همتا است ،زيرا ناخداي آن خداست .



ناخدايان را كياست اندكي است نا خداي كشتي امكان يكي است



«پروين اعتصامي »



حتماً شنيده ايد كه در كف دريا صدف است و گاهي در آن مرواريد، امّا در اقيانوس حسين (ع) ، صدفي است كه شرف دارد بر تمام صدفهاي سپيد، صدفي كه هر گاه لب مي گشود، عقل و هوش مي ربود. در صدف دريا چيزي نيست ، جز مرواريد ولي در صدف حسين چيزي نيست ، جز علي (ع) . نگه دارنده مرواريد دريا كيست جز انسان ؟ نگه دارندة مرواريد حسين (ع) كيست ، جز آن ؟ بلي ، نگه دارندة علي (ع) و راه او خداوند است . وقتي صدف دريا را باز كنيم ، صدايي از آن نمي آيد، امّا صدف حسين را كه باز كنيم صداي اذان از آن مي آيد.



هر صفت خوبي كه در درياي هستي موجود است در حسين (ع) بود. او اقيانوس سخاي وجود بود. كوفيان مي گفتند كه او محتاج يك رود بود، آيا اين گونه بود؟ در حالي كه آن رود، مشتاق او بود. رود فرات ، تشنة مرد ديگري نيز بود. كسي كه ماه روي و نكو روي ونكو خوي بود. كسي كه براي خاندان عشق ، شاخه اي از گُل ِ ياس بود، در دلش سورة ناس ،در وفا داري ، الماس . براي علف هاي هرزه داس و براي شرم و حيا لباس . آن كه بود، جزعبّاس (ع) ؟





*



عبّاس (ع) چو لب ْ تشنه روان شد لب آن رود لب هاي تمام چشمه ها تشنة او بود

*



لب آن رود لب هاي تمام چشمه ها تشنة او بود لب آن رود لب هاي تمام چشمه ها تشنة او بود



«مؤلف »



شنيده ايد كه در درياي كربلا باطلان و قاتلان جلوه داشتند و روي دريا، مانندخزه ها مانع مي شدند از عبور نور خورشيد. ولي عاشقان در زير دريا مي درخشيدند، مانندمرواريد. چه زيبا سروده :



نا كسي گر از كسي والا نشيند عيب نيست روي دريا خز برويد زير دريا گوهري



پيغمبر(ص) خدا فرمود:



اِءن َّ الحُسين َ... مصِباُح هدي وَ سَفينة نجاة



«همانا حسين (ع) چراغ هدايت و كشتي نجات است .»



تمام چراغ ها عادي هستند و روشن كنندة محفل ، ولي چراغ حسين چراغي است هادي و روشن كنندة دل . حسين بن علي ، الگوي ايثار و شهامت ، با عزّت در مقابل ذّلت ايستاد و سرش ، برادرش ، اكبرش و اصغرش و ياران وفادارش را از دست داد تا اسلام باعزّت زنده شود، ريشة ذّلت كنده و سوزانده شود، در گوش عالم امر به معروف و نهي ازمنكر طنين انداز شود، شام شرمنده و كوفه سرافكنده گردد، تيغ سخن اسراء بُرنده شود،طوفان بلا بر سر دشمنان ، توفنده ، عاشورا تا ابد پاينده ، و شكوفه ه''''''''''''''''اي درخت نماز پر ازخنده شود. چنين هم شد و با آمدن محرم نيز نوري در دل ها و منزل ها و محفل ها روشن مي شود. با آمدن عاشورا ذوق شاعران و نويسندگان در بوستان و گلستان نظم و نثرمي شكفد و شور و شوقي در دل عاشقان به پا مي شود.



محرّم گر چه غمناك است و ما در آن عزاداريم ولي خندان كه چون بر شاه مردان ما وفا داريم



«مولف »



آري ، وفا داريم و با جان و مال و اموال خود، چون صدف از هدف حسين (ع)محافظت مي كنيم . خود آن حضرت فرمود: «اَجْوَدُ النّاس ِ مَن ْ جادَ بِنَفسِه ِ وَ مالِه ِ فِي سَبيل الله،



سخي ترين مردم كسي است كه جان و مال خود را در راه خدا ببخشد».



قال الحسين : «اءِنّي لَم ْ أَخْرُج ْ أَشِراً وَ لا بَطَراً و لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ اءِنَّما خَرَجْت ُلِطَلَب ِ الْاءصْلاح ِ في أُمَّة ِ جَدِّي ، أرُيد أَن ْ آمُرَ بِالْمَعرُوف ِ وَ أَنْهي عَن اْلُمنْكَرِ وَ أَسيرَ بِسَيرة جَدّي وَ أَبي عَلِي ِّ بْن ِ أبي طالِب ٍ؛ من از روي خود خواهي و خوش گذراني و يا براي فساد وستمگري قيام نكردم ، من فقط براي اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم . مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره و روش جدّم و پدرم علي بن ابي طالب عمل كنم .»



پس هدف از قيام امام اين بود:



1- اصلاح امّت پيغمبر؛



2- امر به معروف و نهي از منكر؛



3- تحقق سيره و روش پيغمبر و حيدر.



حسين بن علي به لشكر شقي و نامرد رو كرد و گفت :



«اگر دين نداريد، لااقل آزاد باشيد و جوان مرد»



«يا شَيَعَة آل أَبِي سُفْيان َ اءِن ْ لَم ْ يكن لَكُم ْ دين ٌ وَ كُنْتُم ْ لا تَخافُون َ الْمَعادَ فَكُونُوا أَحْراراًفي دُنْياكُم وَ اْرجِعُوا اءِلي أحْسابِكُم ْ اءِن ْ كُنْتُم عَرَباً تَزْعَمُون َ؛ اي پيروان خاندان ابو سفيان !اگر دين نداريد و از روز قيامت نمي ترسيد، لااقل در زندگي دنياتان آزاد مرد باشيد و اگرخود را عرب مي پنداريد، به نياكان خود بينديشيد.»





*



در جهان نتوان اگر مردانه زيست همچو مردان جان سپردن زندگيست

*



همچو مردان جان سپردن زندگيست همچو مردان جان سپردن زندگيست



«اقبال لا هوري »



خون حسين (ع) بر زمين ريخت و باطل را از حق گسيخت و احساس گناه را دروجدان مسلمانان بي وفا بر انگيخت . آه ، آه ! اختيار قلم را از دست داده ام و اين قلم است كه ديوانه وار از عشق حسين (ع) به اين سوي و آن سوي مي چرخد و مي گريد و حرف دلش را به روي كاغذ برف گونه و سپيد مي آورد. قلم نيز در عزاي حسين سيه پوش است ودر عزاي حسين (ع) خانه ها نيز سيه پوش هست .



خدايا چه رازي است كه با آمدن محرّم با آمدن بوي عشق ، كوي خود را گم مي كنيم و سيه پوش و ديوانه وار مدهوش حسين مي شويم ، ما عاشق او هستيم و او عاشق نماز.



امام حسين (ع) ونماز



امام حسين (ع) فرمود:



«اِنّي ِ اُحب ُّ الصَّلاة َ؛ من نماز را دوست مي دارم .»



نماز رازي است كه اگر خود پرستي را رها كنيم بي شك راز خدا پرستي نماز بر ماآشكار مي شود.



پيامبر گرامي (ص) فرمود: «الصَّلاة ُ برهان ؛ نماز، دليل روشن و آشكاري است .»





*



نمـازي كـه دليـل آشكـار اسـت كليـد جنّـت ِ پـروردگـار اسـت

*



كليـد جنّـت ِ پـروردگـار اسـت كليـد جنّـت ِ پـروردگـار اسـت



«مؤلف »



در اهميّت به پاداشتن نماز همين بس كه در ظهر عاشورا نماز را در حضور خداوندرحمان ، مرد ايمان ، همراه ياران در آن تير باران به پا داشت .



نماز، سكّان كشتي حسين (ع) كه از جنس طلاست ، هيچ گاه كهنه نمي شود وارزشمند است و تازگي دارد. همان گونه كه كشتي حسين در حال حركت است ، نماز عشق نيز ما را به حركت در مي آورد و بركت مي آورد و هر چه پيش تر مي رويم ، نور نماز بيشترمي شود.



رسول الله(ص): «الصّلاة ُ نورٌ؛ نماز، نور است .»



نمازي كه در آن عشق نباشد، يادي از معشوق هم نيست و ما را به سوي نور سوق نمي دهد و در حالت سكون باقي مي گذارد. و فاني مي شويم و اگر به نماز با ديد كهنگي بنگريم با سستي به نماز مي ايستيم . و هر گاه با كاهلي و سستي نماز خوانديم ، بي ترديد ازكشتي حسين خارج شده ايم . كشتي حسين (ع) هميشه در حال حركت است ، زيرا روز وشب نمي شناسد. حال كه قلم چرخيد و نام شب از جوهر شبرنگ قلم بيرون آمد، از شب مي گويم از شب ، از شب عاشورا، چه ليلة القدري بود! شوري در خيمه ها به پا بود. هر كه درگوشه اي مشغول معاشقه با معشوق بود و در درياي دلش با قايقي كوچك به پارو زدن مشغول . و قوّت هر پارويش ذكريا حسين (ع) بود. در آن شب همه مشغول عبادت بودند.





*



ژاله از شب زنده داري جلوة زيبا گرفت جلوة زيبا اگر خواهي ره شب را طلب

*



جلوة زيبا اگر خواهي ره شب را طلب جلوة زيبا اگر خواهي ره شب را طلب



«راسخ تهراني »



در آن شب ، نوري از خيمه اي چشم را نوازش مي كرد. خوب كه دقّت مي كردي نورشمعي بود كه مي سوخت ، امّا تمام نمي شد و صبورانه اشك مي ريخت در آن تاريكي ازروزنة باريكي ، نور او، كربلا را روشن كرده بود. آن شمع ، هيچ گاه خاموش نمي شود و با هيچ آتشي تمام . نه با آتش كين دشمن و نه با خيمه آتش زدن . او شمعي است سوزان امّاجاودان . درست است كه او با آتش غربت شاميان و كوفيان سوخت ، ولي جاودان ماند.شمعي كه پروانه ها به دورش تا روز حشر مي چرخند و درس صبر در سوختن را براي ساختن مي آموزند شمعي كه با اشك خود، مشك چشم عاشقان حسين (ع) را پُر كرد.شمعي كه حُرّ را دُر كرد. و تشنگي را از كودكان دور. در وصف شمع ، بايد سوخت تا سخن گفت . آه ، آن شمع كيست ؟



ساختارش از چيست ؟ آري زينب و ساختارش از نماز.



«كربلا در كربلا مي ماند اگر زينب 3 نبود.»



اي عاشقان ، اينك به آسمان بنگريد، هميشه شنيده ايد و ديده ايد كه بال پرندگان گاهي اوقات خسته و بسته مي شود، اما پرنده اي در آسمان عشق مي پرد كه از شاخه اي درخت سيب باغ عاشورا به آسمان رفته است و بالش خسته و بسته نمي شود و رسته است و سر دستة 72 پرنده ، ولي دل شكسته .



نگاه كنيد به اجزاي بدن اين پرنده ، بال راستش عشق و بال چپش عقل ، پرهايش به رنگ سبز، در دلش سورة فجر و در سينه اش گل ياس .



او پرنده اي منحصر به فرد و پر از درد، او با تمام پرندگان فرق دارد، پرندگان سردارند و او سر ندارد. سرش از تن آزاد است و پرواز مي كند و در فراز آسمان آواز نماز سر داده كه راز پروازش خداست .



قال الصادق (ع): «سورة فجر را در نمازهاي واجب و مستحبتان بخوانيد، زيرا كه آن سورة حسين بن علي است . و در آن رغبت كنيد، خداي شما را رحمت كناد.



«ابو اسامه » كه در مجلس حضور داشت ، پرسيد: از چه روي اين سوره خاص ّحسين (ع) باشد؟ فرمودند: آية (يا ايَّتُها النَفس ُ المطَمئنّته * ارجعِي اِلي رَبِّك ِ راضيَة ًمَرضية ً * فَادخُلي في عبادي وَ ادخلي جَنّتي )



را نشينده اي ؟!



جز اين نيست كه حسين بن علي 8 را اراده كرده است .



او صاحب نفس آرميده ، خشنود و پسنديده است . و اصحابش از آل محمد:خشنود شوندگان از خداي در روز قيامتند، و او نيز از آنان راضي است .



اين سوره خاص ّ حسين بن علي شيعيانش و شيعيان آل محمّد آمده است . هركس در قرائت آن (سورة فجر) مداومت ورزد، با حسين در درجه اش در بهشت خواهد بود.همانا، خداوند عزيز و حكيم است ».



قال الصادق (ع):«مَن ْ أرادَ الله بِه ِ الَخْيرَ، قَذَف َ في قَلْبِه ِ حُب َّ الحُسَين ْ (ع) وَ حُب َّزيارَتِه ِ؛ هر كه خدا خير او خواهد، دوستي حسين (ع) و علاقه به زيارت او را در دلش اندازد.»



دوست داشتن حسين (ع) و اهل بيت خوش بختي دارد، اما دوست داشتن غيرحسين (ع) سختي آرد. خواجه عبداللّه انصاري گويد:





*



«دل در خلق مبند كه خسته شوي دوستي با هر كه كردم عاقبت قلبم شكست تكيه بر ديوار مردم خاك بر پشتم نشست

*



دل در حق بند كه رسته شوي » تكيه بر ديوار مردم خاك بر پشتم نشست تكيه بر ديوار مردم خاك بر پشتم نشست



حال كه از جوهر تيرة قلم نام خاك بيرون آمد، از خاك مي گويم .هر كسي بر روي خاك بنشيند، بر او خاك مي نشيند و غمناك مي نشيند. اما به پيشاني كسي خاك پاك كربلا نشيند، بر كرسي افلاك مي نشيند. صائب تبريزي گويد:



«زير سقف آسمان خاكي كه از روي نياز مي توان مُرد از برايش خاك پاك كربلاست »



هر خاكي تيره و سياه است ، اما در خاك حسين نورماه است كه آن هم در سجدگاه با توفيق الله ديده مي شود. همو مي گويد:



«در خاك تيره ديدن نور صفا كمال است هر طفل مي تواند مَه را در آب ديدن »هيچ مُهري نيست كه براي همه چيز، كار ساز باشد اما مهر كربلا، براي همه چيز كارسازاست و موجب تأييد نماز.



همو گويد:





*



«گر بود مُهر سليمان چند روزي معتبر تا قيامت سجدگاه خلق مُهر كربلاست .»

*



تا قيامت سجدگاه خلق مُهر كربلاست .» تا قيامت سجدگاه خلق مُهر كربلاست .»



حسين بن علي با چشم دل به خدا مي نگريست و به آثار خدا پي مي برد. اماديگران با چشم ظاهر به آثار خدا مي نگرند و به وجود خدا پي مي برند.



ناخداي عشق



ديگران با ديدن آثار او پي به او ببردند و آيا اين بجاست ؟





*



با نگاه از چشم دل بر نور محض درك دريا هم نباشد كار ما در عبور از بحر عرفان تا به عرش عشق كشتي هست و عاشق ناخداست

*



پي به مخلوقات حق بردن رواست غرق در درياي عرفان كار ماست عشق كشتي هست و عاشق ناخداست عشق كشتي هست و عاشق ناخداست



«مولف »



به راستي چرا با حسين (ع) چنين كردند. او كه براي مؤمنان آئينه بود، كشتنش جزكينه چه بود؟



«حافظ »





*



در زلف چون كمندش اي دل مپيچ كآن جا سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت

*



كآن جا سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت كآن جا سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت



خدايا! آيا توفيق ياري حسين را نداشتم كه آن زمان در ركاب او باشم و به «هَل ْ مِن ْناصِر يَنْصرني » او لبيك گويم .





*



پيوسته به گوشم اين ندا مي آيد گويا زگلوي ني نوا مي آيد

*



گويا زگلوي ني نوا مي آيد گويا زگلوي ني نوا مي آيد



آواز غريبانة «هَل ْ مِن ْ ناصِر» از حنجر سرخ كربلا مي آيد



آه ! تقدير من اين بوده كه در اين زمان متولد شوم . اي كاش ! در كربلا بودم و با آنان به درجة عظيم شهادت مي رسيدم .





*



كاش آن زمان كه كشتي آل نبي شكست عالم تمام غرقة درياي خون شدي

*



عالم تمام غرقة درياي خون شدي عالم تمام غرقة درياي خون شدي



«محتشم كاشاني »



امام رضا فرمود (ع): يا بْن َ شَبيب ٍ، اءِن ْ سَرَّك َ أن ْ يَكُون َ لَك َ مِن َ الثَّواب ِ مِثْل ُ ما لِمَن ِاَسْتُشهِدَ مَع َ الحسين (ع)، فَقُل ْ مَتي ما ذَكَرْتَه ُ: «يا لَيتَني كُنْت ُ مَعَهُم ْ فَأفُوزَ فَوْزاً عَظيماً»



اي پسر شبيب ! اگر خوش داري كه براي تو مثل ثواب آنان كه با حسين (ع) به شهادت رسيده اند باشد پس هر گاه آن حضرت را ياد كردي بگو: «يا لَيَتني كُنْت ُ مَعَهُم ْفَأفُوزَ فَوْزاً عَظيماً».



نمي دانم اسرار اين حركت عظيم چه بوده كه سال هاي سال است ذهن تشنة عاشقان و عاقلان سيراب اين حركت ناب نمي شود. روزي محتشم كاشاني اظهار مي داردكه حضرت فاطمه الزهرا3 را در خواب ديدم كه مرا فرمود: تو كه بدين نيكويي مرثيه مي سُرايي ، چرا در ماتم فرزند من خاموش مانده اي ؟ از آن روي اين مرثيه را ساختم .



بارگاه قدس





*



باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

*



باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است



در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست سرهاي قُدسيان همه بر زانوي غم است



«مؤمنين اندكند»



حتماً شنيده ايد كه آنان ، اندك بودند و كم ، شب ها همدم هم ، روزها مرهم زخم ،پس چه جاي غم . چون آنان كم كم به لحظة ديدار خداي لا شريك ، نزديك مي شدند.



قَال َ الله الحَكْيم فْي كِتابِه ِ الكَريْم (يَاأَيُّهَا النَّبِي ُّ حَرِّض ِ الْمُؤْمِنِين َ عَلَي الْقِتَال ِ اءِن يَكُن مِنكُم ْ عِشْرُون َ صَابِرُون َ يَغْلِبُوا مِاْئَتَيْن ِ وَاءِن يَكُن مِنكُم ْ مِاْئَة ٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِن َ الَّذِين َ كَفَرُوابِاَنَّهُم ْ قَوْم ٌ لاَيَفْقَهُون َ)



اي رسول مؤمنان را بر جنگ ترغيب كن كه اگربيست نفر از شما، صبور و پايدارباشيد بر دويست نفر از دشمنان غالب خواهند شد و اگر صد نفر بوده بر دو هزار نفر كافران غلبه خواهند كرد، زيرا آنها گروهي بي دانش اند.



قال الحسين (ع) :«اءن الناس عبيد الدنيا والدين لعق علي السنتهم يحوطونه مادرت معائشهم فاذا محصوا بالبلاءِ قل الديانون ؛ همانا مردم زيادي بندگان دنيا و دل باختگان به متاع آن هستند و با دين تا آن حدي بستگي و علاقه دارند كه زندگي خوشي داشته باشند، ولي زماني كه با گرفتاري آزمون گردند دين داران در اقليت قرار خواهندگرفت ».



واقعة كربلا صاعقة بلا بود، بر سر اشقيا. بزرگ ترين حادثه و رُخداد، بزرگ ترين رويداد و جهاد توسط فرزند عدل و داد در كربلا اتفّاق افتاد.



«وَ اءِن ْ تَكُن اِلْأَ بْدان ُ لِلْمَوْت ِ أُنْشِأَت ْ فَقَتْل ُ اْمِرءٍ بِالسَّيْف ِ فِي اللّه ِ أَفْضَل ُ»



«امام حسين (ع) »



«و اگر بدن ها براي مرگ آفريده شده است ، پس كشته شدن مرد در راه خداچه بهتر».



حوادث كربلا قابل قياس با حوادث ديگر نيست ؛ به عنوان مثال : خداوند جليل به ابراهيم خليل در مورد فرزندش اسماعيل پيامي داد كه او را به جايي برد و جانش بستاند.پس از مدّتي ، از خداوند پيام آمد كه تيغ در نيام رود، امّا در آن قيام ، امام ، كودك تشنه كام را از خيمه ها به طرف لشكر سام برد، كه پس از چند كلام ناتمام ، ناگه تيري از يك خون آشام به كام طفل امام خورد و امام هُمام ، دستش را چو جام ، پُر از خون كودك كرد و فرستادبه سوي آسمان روي بام و طفل خوش نام را گام به گام به سوي خاك سيه فام برد و به خاك سپرد. انتقام خون امام (ع) با خداوند است ، و السّلام .





*



او بود خون خداوند و خدايش خون بهاست هيچ كس را در بَر حق اين جلال و جاه نيست

*



هيچ كس را در بَر حق اين جلال و جاه نيست هيچ كس را در بَر حق اين جلال و جاه نيست



«صغير»



رازهاي نگفته و نهفته و نشكفته كربلا فراوان است ، مانند رازهاي نهان خداوندجهان و من در اين ميان حيران و نادان .





*



هيچ كس از سّر شاه كربلا آگاه نيست هم چنان كه هيچ كس آگه ز سّر الله نيست

*



هم چنان كه هيچ كس آگه ز سّر الله نيست هم چنان كه هيچ كس آگه ز سّر الله نيست



«صغير»

پاورقي

1. قرآن كريم ، ترجمه ، توضيحات و واژه نامه استاد بهاء الدّين خرمّشاهي .



2. الصلاة في الكتاب و السنة همراه با ترجمة فارسي ، محمّد محمّدي ري شهري ، ترجمة عبدالهادي مسعودي . چاپ اوّل ، قم دارالحديث ، 1377 -



3. سازندگيهاي اخلاقي امام حسين (ع) ، استاد احمدي صابري همداني ، دفتر نشر معارف اسلامي ، قم .



4. فضائل الحسين ، علي اكبر تلافي ، شركت نشر و تبليغ نيك معارف ، تهران ، چاپ دوم 1372.



5. سيره و سخن پيشوايان زندگاني چهارده معصوم : از هر معصوم چهل حديث ،محمّد علي كوشا. قم ، پارسايان 1376.



6. ديوان حافظ ، شمس الدين محمّد 792 ق بر اساس نسخة تصحيح شده غني -قزويني به كوشش رضا كاكائي دهكردي ، تهران ، قفنوس 1377.



7. اقبال لاهوري ، محمّد (1877-1938) گزيده شعرهاي اقبال ، شهرام رجب زاده ،تهران ، انتشارات قدياني 1374



8. برگزيدة ادب فارسي ، دورة كارداني تربيت معلّم ، منصور استخري ، غلامعلي آريا1373.



9. پروين اعتصامي شاعره اي از تبار روشنايي ها، احمد دانشگر، انتشارات حافظ نوين ،1377.



10. تركيب بند محتشم كاشاني (12 بند) غلامحسين امير خاني انتشارات انجمن خوشنويسان ايران با همكاري وزارت ارشاد 1376.



11. رسول تُرك آزاد شدة امام حسين 7، محمّد حسن سيف اللهي ، قم ، انتشارات جمكران 1379.



12. مشاعره و نماز، سوسن آروري ، انتشارات كارنگ 1377.



13. كتاب خلاصه اي از دين اسلام ، راجع به اصول دين و متعلّقات آن ، سيّد محمّد باقرنجفي يزدي چاپ دوّو 24 ذي القعده 1380 هـ.




حسين محمّدي مبارز