بازگشت

صدور دستورات جديد


عبيدالله پس از خروج از مسجد و ورود به دارالاماره، حصين بن نمير را مأموريت داد تا تمامي شهر را با جاسوساني که در اختيار دارد زير نظر بگيرد و مجال فرار به مسلم ندهد، و تهديد کرد که اگر مسلم بتواند از چنگ او و مأموران خون آشامش بگريزد به سختي کيفر خواهد ديد، و از او خواست تا صبح فردا تمامي خانه هاي شهر را بازرسي کرده و مسلم بن عقيل را پس از دستگيري به دارالاماره بياورد [1] .


حصين بن نمير که خود را از کيفر ابن زياد در امان نمي ديد، براي خوش خدمتي بيشتر دستور داد تا مأموران مخفي و نگهباناني که مورد اعتماد او بودند گذرگاههاي شهر را دقيقأ زير نظر گرفته و نسبت به دستگيري بزرگان کوفه که با مسلم بيعت کرده و با او همصدا شده بودند، اقدام نمايند. در اجراي اين فرمان بود که عبدالاعلي بن يزيد کلبي و عمارة بن صلخب ازدي را دستگير نمودند و آنها را به زندان انداخته و سپس به قتل رسانيدند، به اين هم اکتفا نکرده تعدادي از رجال کوفه را که ظاهرا با مسلم ارتباطي نداشتند ولي براي جلوگيري از عکس العمل احتمالي آنان در برابر اينهمه دستگيري و کشتار و غارت به زندان افکندند.

از طرف ديگر مختار ثقفي [2] و عبدالله بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب همزمان با خروج مسلم به اتفاق ياران خود تا نزديک باب الفيل [3] آمده بودند در حالي که مختار پرچم سبز رنگ و عبدالله بن نوفل پرچم سرخي را حمل مي کردند، و چون از شهادت مسلم و هاني آگاه شدند و به آنان پيشنهاد شد که تحت پرچم عمرو بن حريث درآنيد و آنها نيز چنين کردند، و عمرو بن حريث شهادت داد که آن دو از مسلم کناره گرفته بودند، اما به دستور عبيدالله اين دو نفر نيز دستگير و زنداني شدند.

عبيدالله پس از دستگيري مختار به او ناسزاها گفت و با عصائي که در دست داشت صورت مختار را مجروح کرده و پلک چشم او را پاره کرد. و مختار و عبدالله بن نوفل در زندان بسر مي بردند تا زماني که امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد [4] .



پاورقي

[1] بحارالانوار 351 /44.

[2] مختار در زمان قيام مسلم در قريه‏اي به نام «لقفا» بسر مي‏برد و مرحوم سيد عبدالرزاق مقرم نام اين قريه را «خطوانيه»ذکر کرده است و آن را از انساب الاشراف بلاذري نقل نموده است. (مقتل الاحسين مقرم 157).

[3] باب الفيل يکي از دربهاي مسجد کوفه مي‏باشد.

[4] نوشته‏اند: چون اهل ‏بيت امام حسين عليهم ‏السلام را در مجلس عبيدالله حاضر ساختند، دستور داد تا مختار را از زندان بيرون آورده و مورد آزار و شکنجه قرار دهند. عبيدالله مي‏خواست مختار را از پيروزي خود آگاه سازد و به او بفهماند که کار قيام يکسره شده است. مختار در اثناي شکنجه نگاهش به سر بريده‏ي امام عليه‏ السلام افتاد و به حدي از ديدن اين منظره منأثر شد که نزديک بود قالب تهي کند ولي کوشش مي‏کرد خود را کماکان استوار و ثابت قدم نشان دهد، از اين روي با ابن ‏زياد به درشتي سخن گفت و خاطرنشان کرد که از افراد بصير و مورد اطمينان شنيده است که قدرت و عزت ظاهري او به ضعف و ذلت مبدل خواهد شد و اين کار به دست مختار انجام خواهد گرفت.عبيدالله بن زياد که سرمست از شراب غرور بود، در حالي که لبخند تمسخر آميزي برلب داشت گويي به مختار مي گفت که اين خبر صحت ندارد.عبيدالله دستور داد مختار را باز به زندان بردند، ولي بعدها مختار با شفاعت عبدالله بن عمر که خواهر مختار را به همسري برگزيده بود و موافقت يزيد از زندان آزاد گرديد)الشهيد مسلم بن عقيل مقرم 158).