بازگشت

زنان مختار


مصعب هنگامي که اسيران را به قتل رساند، زنان مختار را احضار نمود، به ام ثابت دختر سمرة بن جندب- که يکي از همسران مختار بود- گفت: عقيده ات درباره ي مختار چيست؟

ام ثابت گفت: من چنان مي گويم که تو درباره ي او مي گوئي. مصعب او را آزاد کرد.

عمره دختر نعمان بن بشير انصاري را گفت: تو چه مي گوئي؟

عمره گفت: خدا او را رحمت کند، او بنده ي صالح خدا بود [1] .

مصعب او را زندان کرد و به برادرش عبدالله بن زبير نامه نوشت: اين زن را عقيده بر آن است که مختار پيامبر بوده است.

عبدالله در پاسخ او نوشت: او را بکش.

پس يکي از مأموران مصعب عمره را با سه ضربه به قتل رساند در حالي که او فرياد مي زد و مي گفت: يا ابتاه.

در آن هنگام برادر او ابان بن نعمان بن بشير به قاتل سيلي زد و به او گفت: اي ناکس! او را عذاب کردي تا در خون خود غلطيد و جان داد.

آن مأمور، ابان را نزد مصعب آورد و ماجرا را براي او بازگو کرد.

مصعب گفت: او را رها کنيد زيرا منظره ي فجيعي را مشاهده کرده است! [2] .



پاورقي

[1] يعقوبي در تاريخش آورده است که عمره در پاسخ مصعب گفت: مختار مردي با تقوي و پاک و روزه ‏دار بود. مصعب به او گفت: اي دشمن خدا! تو او را مي‏ستائي و تزکيه مي‏کني؟! پس دستور داد او را گردن زدند و اين اولين زني است که در اسلام او را با اين کيفيت به قتل رساندند (تاريخ يعقوبي 264 /2).

[2] کامل ابن ‏اثير 275 /4.