بازگشت

آزادي از زندان


مختار غلام خود را به مدينه فرستاد و از عبدالله بن عمر درخواست کرد که: وساطت کن نزد والي کوفه عبدالله بن يزيد تا مرا آزاد نمايد که مرا بي گناه به زندان


انداخته اند.

عبدالله بن عمر نامه اي به عبدالله بن يزيد والي کوفه نوشت که به اين مضمون بود: مختار از خويشان من است و من از دوستان شمايم، اکنون از شما مي خواهم به آن دوستي که بين من و شماست چون نامه ي مرا قرائت کرديد مختار را از زندان آزاد کنيد [1] .

نامه ي عبدالله بن عمر را والي کوفه عبدالله بن يزيد و ابراهيم بن محمد خواندند، نزد مختار فرستاده او را آوردند و او را آزاد کردند با کفالت و سوگند که خروج ننمايد و اگر بر خلاف آن عمل نمود هزار شتر را در مکه نحر کند و تمام بردگان او آزاد باشند.

مختار پس از آزاد شدن مي گفت: اينها چقدر نادان و احمقند، هنگامي که ديدند من سوگند ياد کردم، مرا آزاد کردند، سزاوار است براي من که چون ديدم چيزي بهتر از سوگندم آن را انجام دهم و در عوض کفاره بپردازم و به هزار شتر مرا به وحشت مي اندازد در حالي که هزار شتر در نظر من هيچ ارزشي ندارد و از پرداختن بهاي آن هراسي ندارم، و اما آزادي بندگانم من دوست دارم که به هدف خود برسم و هرگز مالک برده اي نباشم [2] .

سپس شيعيان کوفه به نزد او مي آمدند و با او بيعت مي کردند تا اينکه کار او بالا گرفت و امرش قوي گرديد، عبدالله بن زبير از کوفه عبدالله بن يزيد و ابراهيم بن محمد را عزل نمود و عبدالله بن مطيع را به جاي آنان ولايت کوفه داد [3] .


پاورقي

[1] فرسان الهيجاء 215 /2؛ بحارالانوار 363 /45.

[2] بحارالانوار 364 /45.

[3] تجارب الامم 119 /2.