بازگشت

عکس العمل يزيد بن مسعود


او قبيله ي بني تميم و بني حنظل و بني سعد را گرد آورد و به آنان گفت: اي بني تميم! ميزان و منزلت و موقعيت من نزد شما چيست؟

گفتند: تو ستون فقرات مائي و از نظر شرافت و منزلت برتر از همه ي ما.

يزيد بن مسعود گفت: من شما را به جهت کاري فراخوانده ام تا درباره ي آن با شما مشورت کرده و از شما کمک بگيرم.

گفتند: بگو تا بشنويم و فرمان بريم.

گفت: معاويه مرد و درهاي ظلم و گناه شکست و پايه هاي ستم متزلزل گرديد، او براي فرزندش يزيد بيعت گرفت و گمان مي کرد که پايه هاي خلافت را محکم ساخته است در حالي که آن تلاش بيهوده و آن مشورتها به زيان او تمام شد، و يزيد فرزند او که آشکارا شراب مي نوشد و از هيچ کار زشتي روي گردان نيست بعد از او مدعي


خلافت بر مسلمين است و خود را امير آنها مي داند بدون آنکه مردم از اين امر راضي و خشنود باشند، او مردي سبک عقل و کم مايه است به گونه اي که از حق چيزي نمي داند، بخدا سوگند که جهاد و مبارزه با او در راه دين از جهاد با مشرکين افضل است و اين حسين بن علي است که فرزند رسول خدا و داراي اصالت و شرافت و نظر صائب و فضلي است که در وصف نمي گنجد و دانش بي پاياني است و سزاوارتر از او به امر خلافت وجود ندارد زيرا که سابقه ي درخشان و مبارزه هاي چشمگير و پيوندي که با رسول خدا دارد و عطوفت و مهرباني و بزرگواريش زبانزد خاص و عام است، و با اين نامه اي که فرستاده است حجت را بر شما تمام کرده است، از نور حق روي مگردانيد که در ظلمت گرفتار آمده و در گرداب باطل غرق خواهيد شد شما در جنگ جمل بوسيله ي صخر بن قيس [1] از حق جدا شديد و راه باطل را پيموديد، آن لکه ي ننگ را امروز با دفاع و ياري و حمايت از فرزند رسول خدا از دامان خود بشوييد، بخدا سوگند هر کدام از شما که از ياري او سرباز زند و در ياري او کوتاهي کند خداي متعال ذلت و خواري را در فرزندان او و کاستي را در قبيله ي او به ارث خواهد گذاشت، اينک من لباس جنگ در بر کرده و آماده ي دفاع از حريم اويم، بدانيد که سرانجام خواهيم مرد اگر چه امروز کشته نشويم، از ميدان جنگ نگريزيد که مرگ به دنبال شماست، بخود آييد و به نيکي پاسخ گوييد، خدا شما را بيامرزد.

بني حنظله گفتند: اي ابا خالد! ما تيرهاي تيرکش توايم و از سواران قبيله ي تو بشمار مي رويم، اگر با ما تير رها کني به نشان خواهد خورد و اگر با ما به ميدان مبارزه گام نهي پيروز خواهي شد، در هر نشيبي همراه توايم و در دشواريها همرکاب تو، ما تو را با شمشيرهاي خود ياري مي کنيم و بدنهاي خود را سپر تو خواهيم کرد در هر زماني


که بخواهي.

پس از آنها قبيله ي بنوعامر لب به سخن گشودند و گفتند: اي ابا خالد! ما فرزندان پدر تو و هم پيمانان توايم، از خشم تو در خروشيم، و اگر قصد کوچ کني هرگز توقف نمي کنيم، اختيار ما به دست توست، هر زمان که اراده کني ما را بخوان.

سپس قبيله ي بني سعد به او گفتند: اي ابا خالد! بدترين چيزها در پيش ما مخالفت با تو و بيرون شدن از حلقه ي فرمان توست، صخر بن قيس ما را در روز جنگ جمل به ترک پيکار فرمان داد و ما اطاعت کرديم و عاقبت کار ما نيکو شد و عزت در قبيله ي ما باقي ماند، به ما مهلت ده تا در اين باره مشورت کنيم!

يزيد بن مسعود خطاب به آنان گفت: اگر از مبارزه با بني اميه دست بکشيد، خداوند شمشير انتقام را از قبيله ي شما بر نخواهد داشت و هميشه جنگ و خونريزي در ميان شما خواهد بود [2] .


پاورقي

[1] ظاهرأ مراد از صخر بن قيس همان احنف بن قيس است، زيرا اخنف دو نام ديگري نيز دارد: صخر و ضحاک. او در جنگ جمل شرکت نکرد. (الکني و الالقال 12 /2).

[2] نفس‏المهموم 87.