بازگشت

سخنراني عبدالله بن يزيد


او خطبه خواند و پس از حمد و ثناي الهي گفت: به من خبر رسيده که گروهي از اهل اين شهر اراده ي قيام بر عليه ما را دارند، من از سبب آن جويا شدم گفتند: آنان مطالبه ي خون حسين بن علي مي کنند، خدا اين گروه را رحمت کند، بخدا سوگند جايگاه آنان را به من نشان داده اند و مرا گفته اند که آنان را دستگير نمايم و با آنها بجنگم، من براي چه با آنان جنگ کنم؟ سوگند بخدا من حسين را نکشتم و جزو شرکت کنندگان در قتل او هم نبودم و من از قتل حسين ناراحت و محزونم، اين گروه در امانند که بيرون آيند و منتشر شده و بسوي قاتل حسين بروند و من آنها را کمک خواهم کرد، اين ابن زياد قاتل حسين و کشنده ي نيکان از شماست، پس با عبيدالله بن زياد مبارزه کردن و آماده شدن براي قتال با او بهتر است از آنکه خون يکديگر بريزيد، و اين خواسته ي دشمن شماست که شما ضعيف شويد، اين بزرگترين دشمن خلق خداست که بسوي شما روي آورده که او پدرش از کشتن اهل عفاف و کسي که شما در صدد خونخواهي او هستيد دريغ نکرد پس بسوي او بسيج شويد با آن قدرت و شوکتي که داريد.

پس اصحاب سليمان بن صرد ظاهر شدند و سلاح و تجهيزات جنگي خريداري


نمودند، ولي ياران مختار سکوت کردند زيرا مختار در انتظار اين امر بود که سليمان بن صرد چه خواهد کرد؟ [1]


پاورقي

[1] تجارب الامم 98 /2.