بازگشت

نامه ي يزيد


يزيد به عبيدالله بن زياد نامه نوشت و فرمان آزادي آن دو نفر را داد.

عبيدالله، مختار را از زندان آزاد کرد و از او تعهد گرفت که بيش از سه روز در کوفه نماند و اگر در شدن خارج شدن از کوفه تأخير کند سر از بدنش جدا سازد، پس مختار از کوفه خارج گرديد و متوجه حجاز شد، و چون به واقصه رسيد صعقب بن زهير ازدي را ملاقات کرد، صعقب به او گفت: يا ابااسحاق چشمت را معيوب مي بينم.

مختار پاسخ داد: عبيدالله بن زياد چنين کرده است، خدا بکشد مرا اگر او را نکشم و بدنش را قطعه قطعه نسازم، و به تعداد کشندگان يحيي بن زکريا عليه السلام که هفتاد هزار نفر بودند از قاتلان حسين عليه السلام خواهم گشت.

سپس گفت: بآن خدائي که قرآن را نازل کرد و فرقان را بيان نمود و اديان را تشريع کرد و عصيان را مکروه داشت سوگند که من سرکشان از قبيله ي ازد و عمان و مذحج و همدان و نهد و خولان و بکر و هزان و ثعل و نبهان و عبس و ذبيان و قبايل قيس عيلان را براي انتقام خون فرزند پيامبر خداي رحمان خواهم کشت. سپس بسوي مکه حرکت کرد.

ابن عرق گويد: مختار را ملاقات کردم در حالي که چشمش پاره شده بود، از علت آن پرسيدم، گفت: عبيدالله بن زياد با من چنين کرد اي پسر عرق! رعد و برق فتنه ظاهر شده و ميوه ي آن رسيده و مهار شترش رها شده و دامن بالا زده و فرياد ميزند در دجله و اطراف آن. [1] .



پاورقي

[1] بحارالانوار 353 /45.