بازگشت

دعوات


در معاجم، موضعي را به اين عنوان يعني «دعوات» نيافتم ولي در کتب مقتل از آن نام برده شده است.

مأموران چون به نزديک «دعوات» رسيدند، نامه اي به والي آنجا نوشته که: ما سر حسين را با خود آورده ايم.

او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوقها و کرناها بدمند و خود نيز براي استقتال از شهر بيرون آمد، سپس سر مقرس امام را به سر نيزه زده و از دوازه اي که آن را اربعين مي ناميدند وارد نموده و در يکي از ميدانهاي شهر آن سر مطهر را از ظهر


تا عصر در معرض تماشاي مردم قرار دادند، در اين شهر نيز گروهي گريان بودند و جماعتي شادي مي کردند و مي گفتند: اين سر خارجي است که بر يزيد خروج کرده است!

پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علي بن الحسين عليه السلام درآن هنگام گريست و اين شعر را خواند:


ليت شعري هل عاقل في الدياجي

بات من فجعة الزمان يناجي


انا نجل الامام ما بال حقي

ضائع بين عصبة الاعلاج [1] [2] .



پاورقي

[1] «اي کاش مي‏دانستم که شخص خردمندي هست که در ظلمتها بيتوته کند و از سختيهاي زمان زمزمه نمايد؛ من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من ضايع شود بين اين گروه کفار».

[2] الدمعة الساکبة 65 /5.