بازگشت

انتشار خبر شهادت در مکه


چون خبر شهادت حسين عليه السلام به مکه رسيد و عبدالله بن زبير از آن آگاه شد خطبه خواند و گفت: اهل عراق مردمي بي وفا و تبهکار و اهل کوفه بدترين مردم عراقند! حسين را فراخواندند تا او را امير خويش گردانند و امور آنان را بدست گيرد و در دفع شر دشمن ياورشان باشد و معالم اسلام را که بني اميه از بين برده اند، دوباره برگرداند، ولي چون به نزد ايشان رفت بر او شوريدند و او را کشتند و از او خواستند دست خود را در دست آن نابکار ملعون پسر زياد بگذارد، ولي حسين مرگ شرافتمندانه را بر زندگي ننگين برگزيد، خداي رحمت کند حسين را و رسوا سازد کشنده ي وي را لعنت کند کسي را که به قتل او فرمان داد. آيا پس از اين مصيبت که بر ابي عبدالله فرود آمد کسي به عهد و پيمان بني اميه پايدار خواهد ماند؟! و يا پيمان اين بي وفايان جفاکار را باور خواهد کرد؟! بخدا قسم که حسين روزها، روزه دار بود و شبها به عبادت خدا ايستاده و به رسول خدا از اين تبهکارزاده نزديکتر بود و به جاي قرآن گوش به آواز طرب نمي داد، و به جاي ترس از خداي تعالي به لهو و لعب نمي پرداخت و به جاي روزه ميگساري نمي کرد و در عوض شب زنده داري به صداي ناي و مزمار گوش فرانمي داد، و مجالس ذکر را به شکار و ميمون بازي بدل نمي کرد! افسوس که او را کشتند پس اين مردم جزاي کار خود را خواهند ديد [1] .

زمخشري نقل کرده است که: چون عبيدالله بن زياد حسين عليه السلام را کشت مردي اعرابي و باديه نشين گفت: ببينيد فرزند نابکار اين امت چگونه فرزند پيامبر اين


امت را کشت [2] .

ابن خلکان از عمر بن عبدالعزيز روايت کرده است که او گفت: اگر من از آن گروهي بودم که حسين را کشته بودند و خدا مرا مي بخشيد و اجازه ي ورود بهشت را به من مي دادند من به جهت شرم از رسول خدا وارد بهشت نمي شدم [3] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري 239 /5.

[2] قمقام زخار 543.

[3] قمقام زخار 543.