بازگشت

خطابه هاي زينب کبري


خطاب اول

زينب عليها السلام دستهاي خود را در زير آن پيکر مقدس برد و به طرف آسمان بالا آورد و گفت:

«الهي تقبل منا هذا القربان».

«خداوندا اين قرباني را از ما قبول کن!» [1] .

خطاب دوم


پس با زبان پر گله آن بضعة البتول

رو کرد در مدينه که يا ايها الرسول


يا محمداه! صلي عليک ملائکة السماء! هذا الحسين بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء، و بناتک سبايا و ذريتک مقتله تسفي عليها الصبا. فابکت کل


عدو و صديق [2] .

اي رسول خدا! اي آنکه ملائکه ي زمين و آسمان بر تو درود مي فرستند، اين حسين توست که اعضاي او را پاره پاره کردند، سر او را از قفا بريدند، اين حسين توست که اعضاي او را پاره پاره کردند، سر او از قفا بريدند، اين حسين توست که جسد او در صحرا افتاده در حالي که بادها بر او مي وزند و خاک بر او مي نشانند. پس هر دشمن و دوستي را گرياند.

خطاب سوم


پس رو در بقيع و به زهرا خطاب کرد

مرغ هوا و ماهي دريا کباب کرد


کاي مونس شکسته دلان حال ما ببين

ما را غريب و بي کس و بي اقربا ببين


بعد از آن خطاب به مادر خود گفت:

اي مادر! اي دختر خير البشر! نظري به صحراي کربلا افکن و فرزند خود را ببين که سرش بر نيزه ي مخالفان و تنش در خاک و خون غلطان است! اين جگر گوشه ي توست که در اين صحرا روي خاک افتاده! و دختران خود را ببين که سراپرده هاي آنها را سوزاندند و ايشان را بر شتران برهنه سوار کردند و به اسيري مي برند، ما فرزندان توايم که در غربت گرفتار شده ايم [3] .

خطاب چهارم

سپس با چشمي خونفشان روي به جسد سرور شهيدان کرد و گفت:

بابي من اضحي عسکره في يوم الاثنين نهبا، بابي من فسطاطه مقطع العري، بابي من لا غائب فيرتجي و لا جريح فيداوي، بابي من نفسي له الفداء، بابي المهموم حتي قضي، بابي العطشان حتي مضي، بابي من شيبته تقطر بالدماء، بابي من جده رسول الله السماء، بابي من هو سبط نبي


الهدي، بابي محمد المصطفي، بابي خديجة الکبري، بابي علي المرتضي، بابي فاطمه الزهراء سيدة النساء بابي من ردت به الشمس و صلي [4] .

به فداي آنکس که سپاهش روز دوشنبه غارت شد، به فداي آنکس که ريسمان خيامش را قطع کردند، به قداي آنکس که نه غائب است تا اميد باز گشتش باشد و نه مجروح است که اميد بهبودش باشد، به فداي آنکس که جان من فداي او باد به فداي آنکس که با دلي اندوهناک و با لبي عطشان او را شهيد کردند، به فداي آنکس که از محاسنش خون مي چکيد، به فداي آنکس که جد او رسول خداست و او فرزند پيامبر محمد مصطفي و خديجه ي کبري و علي مرتضي و فاطمه ي زهرا سيده ي زنان است، به فداي آنکس که خورشيد براي او بازگشت تا نمازگزارد.

خطاب پنجم

آنگاه اصحاب پيامبر را مخاطب قرار داد و گفت:

يا حزناه! يا کرباه! اليوم مات جدي رسول الله، يا اصحاب محمداه! هولاء ذرية المصطفي يساقون سوق السبايا [5] .

امروز جدم رسول خدا از دنيا رفته؛ اي اصحاب پيامبر! اينان ذريه ي رسول خدا هستند که آنان را همانند اسيران مي برند.

از گفتار زينب، تمامي سپاهان دشمن به گريه درآمدند و وحوش صحرا و ماهيان دريا بيقراري کردند.

راوي مي گويد که: اکثر مردم در آن وقت ديدند که از چشمان اسبها اشک جاري بود به نوعي که سم اسبها تر شد! [6] .




به زخمهاي تنت چون اشاره مي کردم

به دامن از مژه جاري، ستاره مي کردم


براي رفتن تا کوفه، داشتم ترديد

به مصحف بدنت استخاره مي کردم


ز سيل گريه ي لرزان خويش در کوفه

خراب، پايه دار الاماره مي کردم


کبوتران حريم تو را به هر منزل

به قصد منزل ديگر، شماره مي کردم


شبي که يک تن از آنان ميان ره گم شد

به سينه، پيراهن صبر پاره مي کردم


به طشت زر، به لبت چوب خيزران مي زد

يزيد و من به تحير نظاره مي کردم


به سينه چنگ زنان خيره مي شدم به رباب

چو ياد تشنگي شيرخواره مي کردم


به قطره قطره ي اشکم ازين سفر (تائب)!

هماره آب، دل سنگ خاره مي کردم [7] .



پاورقي

[1] مقتل الحسين مقرم 307.

[2] کامل ابن ‏اثير 81 /4.

[3] مرحوم نراقي در مجلس پانزدهم محرق القلوب خطاب به حضرت زهرا عليها السلام را دوم قرار داده است و خطاب اول (اللهم تقبل منا هذا القربان) را که از مقتل الحسين مقرم نقل کرديم، نياورده است.

[4] الملهوف 56.

[5] بحارالانوار 59 /45.

[6] محرق القلوب نراقي مجلس پانزدهم.

[7] شعر از آقاي حسين اخوان کاشاني (تائب) است.