بازگشت

احنف بن قيس


اسم او ضحاک و از اعاظم بصره و از سادات تابعين است، زمان رسول خدارا درک کرده لکن در رديف اصحاب پيامبر نمي باشد. او سيد قوم خود و موصوف به عقل و زيرکي و علم و حلم بوده است. در جنگ صفين با اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است، ولي در جنگ جمل از هر دو گروه عزلت جست و تا زمان امارت مصعب بن زبير در کوفه زنده بود و در سال 67 وفات يافت و مصعب جسد او را تشييع کرد و در «ثويه» که موضعي است در کوفه نزديک قبر زياد بخاک سپرده شد. (الکني و الالقاب 12 /2).

معاويه که اوضاع را کاملا بر وفق مراد مي ديد رو به احنف بن قيس کرده گفت: چه مي گويي؟

احنف گفت: اگر شما را تصديق کنيم بخاطر ترس از شماست، و اگر شما را تکذيب کنيم بجهت ترس از خداست! و تو خود بهتر از هر کس ديگر يزيد را مي شناسي، اگر مي داني که او اهليت و قابليت ولايت عهدي تو را دارد ديگر مشورت لازم نيست، و اگر او را براي خلافت، صالح نمي داني براي دنياي خودت چنين توشه اي مگذار که روزي رهسپار ديار آخرت خواهي شد، و تکليف ما اين است که بگوئيم: مي شنويم و اطاعت مي کنيم!

در اين هنگام مردي از اهل شام برخاست و گفت: ما نمي دانيم اين مرد عراقي چه مي گويد؟! آنچه ما احساس مي کنيم شنيدن و اطاعت و بعد يورش بردن و ضربه زدن بر مراکز حساس مخالفان است [1]


پاورقي

[1] کامل ابن ‏اثير 508 /3؛ مروج‏الذهب 27/3 با کمي اختلاف.