بازگشت

نجات از بلا


(( مرحوم آسيد اسماعيل صدر)) رفتم و بعد با كشتي كوچكي به بصره آمدم ، در آنجا منتظر جهازدودي شدم و اين انتظار تا بيست و هشت ذيحجه طول كشيد و وقتي هم كه وارد شد آن را توقيف كردند و بعد هم اجازه سوار شدن و به خرمشهر رفتن ندادند.

من و چهل نفر ديگر كه اهل نسا و نو بندگان و فدشكو بودند، با من بودند، وقتي وضع را اين چنين مشاهده كرديم ناچار به كشتي بادي نشستيم .

روزاول محرم هزار و سيصدو سي هشت هجري قمري سوار كشتي شديم .

از چهل و يك نفر مسافر چند نفر آن زن و بچه بودند و به سمت بوشهر حركت كرديم ، روز دوم محرّم همراهان و مسافران از من تقاضاي يك روضه كردند، كه من براي آنها روضه بخوانم ، روي يك جاي بلند قرار گرفتم و روضه ورود(( حضرت امام حسين (ع ) )) را به كربلا خواندم . مردم فهميدند كه من از ذاكرين و مصيبت خوانان هستم .

شب چهاردهم محرّم در اثر باد مخالف كشتي به گرداب افتاد، تقريبا دو فرسخ از راهي را كه آمده بود برگشت ، ماه و آسمان را مي ديديم كه دور سرما دور مي زد، باد شدت گرفته و بادبان را پاره پاره كرده و كشتي سوراخ شده بود، آب از زير آن مي آمد، دو ساعت كشتي بر روي آب دور خود حيران مي گرديد و اختيار بكّلي از دست ملاّح گرفته شده بود، همه مضطرب و ناراحت به جزع و فزع افتاده و خودشان را در معرض مرگ مي ديدند، حتي شهادتين را نيز ميگفتيم كه ناگهان ملا ح وحشتزده گفت :

مگر شما زوار نيستيد مگر شما از خدمت امام عزيزتان نيامده ايد؟! مگر شما روضه خوان نيستي ؟ يك چيزي بگوئيد و بخوانيد تا از اين طوفان مرگبار نجات پيدا كنيم .

حقير سر تا پا تقصير(( مشغول خواندن روضه (( حضرت ابوالفضل العباس (ع ))) شده ، خدا شاهد است كه غرضي جز نجات نداشتم ، بعد از روضه من يك نفر فسايي نوحه خواني كرد و سينه زني مفصّلي كردند و خسته و نالان دست به دعا برداشتيم و ((حضرت اباالفضل العباس (ع ))) را شفيع قرار داديم .

دراثناء توسل ، سوراخ كشتي گرفته شد و با ختم توسل ، صداي ملاّح بلند شد كه آسوده و راحت باشيد كه نسيم راه زياد بود فرداي آن شب وارد شهر شديم .)) (103)


پاورقي

. 103- همان