بازگشت

علم و وسوسه


((شيخ محمد)) اهل تبت چين بود و خيلي مشتاق علم و تحصيل بود ولي چون به مرض وسوسه دچار شده بود، وقت وضو خيلي به زحمت مي افتاد و از اين مرض رنج مي برد.

ايشان به نجف اشرف مشرف مي شود و براي اين دو مشكل به ضريح مطهر ((حضرت اميرالمؤ منين علي (ع ))) پناهنده شده و به تضرع و گريه و زاري مشغول مي شود و از حال طبيعي خارج مي گردد، در همان لحظه مي شنود كه گوينده اي مي گويد:

تو به تحصيل علم موفق مي شوي و ((براي رفع مرض وسوسه ات خدمت حضرت ابوالفضل العباس برو.))

گفت : وقتي كه بحال آمدم ، بلند شدم رفتم كربلا، بعد از زيارت ((حضرت سيدالشهداء (ع ))) به زيارت ((حضرت ابوالفضل العباس (ع ))) مشرف شدم بعد به مدرسه آمدم و شب را در حجره مدرسه خوابيدم .

در عالم خواب ديدم كه به حجره وارد شدم ، ديدم ((حضرت رسول الله (ص ) و آقا اميرالمؤ منين (ع ))) نشسته اند.

سلام كردم ، جوابم داده و بعد اجازه نشستن به من فرمودند، همين طور كه نشسته بودم يك وقت ديدم (( حضرت ابوالفضل (ع ))) تشريف آوردند و به (( آقا رسول الله (ص ))) سلام فرمود.

آقا بعد از جواب فرمود بنشين ، سپس (( حضرت اميرالمؤ منين (ع ))) رو به پيغمبر (ص ) فرمود: و از(( حضرت عباس (ع ) )) شروع به تعريف و تمجيد نمودند.

حضرت فرمود: مي دانم (( حضرت امير(ع ))) فرمود: يك انعام و هديه اي به او عنايت فرمائيد.(( حضرت رسول (ص ))) فرمودند:

بهترين هديه اين است كه برخيزد و وضو بگيرد و به نماز بايستد و ما با او به جماعت اقتدا كنيم . (( حضرت عباس (ع ))) برخاستند وضو گرفتند، يك مقدار كمي آب به صورت خود زدند و آن را شستند بعد به شستن دست راست و دست چپ و بعد مسح سر و پاها مشغول شدند و بعد رو به من كرده و فرمودند:

(( ما اين طور وضو مي گيريم .)) از خواب پريدم و بعد از آن ديگر هيوقت وضو نداشتم . (99)


پاورقي

99- حياة العباس ، 59