بازگشت

حضرت زهرا عليهاالسلام در مجالس


امامي ثيلي براي حقير نقل كرد كه در مسجد صاحب الزمان واقع در خيان هلال احمر چهار راه عباسي پاي منبر آقاي حاج ميرزاعلي آقاي محدث زاده بودم ، كه بالاي منبر فرمود: يكي از وعّاظ مشهور تهران عصر روز آخر ذي الحجّة از منزل بيرون آمد كه شب اول محرّم به منبرهاي دهه عاشورا كه وعده داده برسد، در وسطهاي كوچه پيرزني آمد و گفت :

آقا من از امشب تا ده شب در منزل خودم روضه دارم لطفا تمام شبها را تشريف بياوريد و براي ما روضه بخوانيد. واعظ گفت من وقت ندارم پيرزن گفت هر وقت شب به منزل برگشتيد تشريف بياوريد اگرچه به اندازه چند دقيقه باشد، واعظ باكمال خونسردي و بي ميلي جواب مثبت داد كه مي آيم ، شب اول محرّم كه دير وقت از روضه برگشته بود بهمان منزل رفت پرچم سياه كوچكي ديد كه بالاي در آويزان است و روي پرچم سلام بر حسين شهيد نوشته ، چون در باز بود با گفتن يك يااللّه وارد شده ، بدرون اطاقي وي را راهنمائي كردند، وقتي وارد شد ديد سه يا چهار نفر زن با چادر مشكي نشسته اند و چون صندلي نداشت خشت و آجر را بروي هم گذاشته اند تا بعنوان منبر از آن استفاده شود.

آقاي واعظ روي منبر نشست و بعد از خطبه چند جمله از فضائل حضرت سيد الشهداءع گفت و روضه خواند و زنهاي حاضر در مجلس گريه كردند و با جمله صلي اللّه عليك يا اباعبداللّه و دعا كردن به مجلس خاتمه داد و اين كار تا چند شب ادامه داشت ولي شب پنجم يا ششم از مجالس مهم شهر برگشت و با خود گفت خوب است امشب منزل پير زن را ناديده انگاشته و نروم ، او به منزل خود رفت و شام خورد و بدرون بستر رفت كه بخوابد به محض آنكه خوابيد حضرت بي بي عالم صدّيقه طاهره فاطمه زهرا سلام اللّه عليها را در خواب ديد، خدمت حضرتش عرض ادب كرد ولي بي بي نسبت به واعظ بي اعتنا بود، واعظ لرزيد و گفت : مگر از من خطائي سرزده كه اينگونه به من بي مهريد؟

حضرت فرمود: چرا آن پيرزن را منتظر نگهداشتي و نرفتي ؟!

واعظ از خواب برخاست و تند تند لباس پوشيد و رفت ، ديد پيرزن دم در ايستاده و نگاه به راه مي كند به محض آنكه آقا را ديد گفت چرا اينقدر ديركردي ، واعظ كه قلبش مي طپيد و از چشمانش اشك مي باريد چيزي نگفت و بدرون منزل رفت و از هر شب بهتر روضه خواند و برگشت ، فهميد هرجا روضه امام حسين حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عليها هم هست . (63)


پاورقي

63- علماء، 182