بازگشت

سهميه از طرف مولا


مؤ لف كتاب دين ما علماي ما روي همين اصل با نامبرده از نزديك آشنا بودم و از منبر شيرين و پرمحتوايش نيز استفاده بردم كه يكي از سخنرانيهاي آقاي سعادت در جلد سوّم گفتار وعاظ به چاپ رسيده روزي در منزل ايشان باجمعي از وعاّظ نشسته بوديم ، معظّم له ميفرمودند هر واعظ و مدّاح و روضه خواني سهميّه از طرف مولاي خود حضرت سيد الشهداء ع دارد هرچه حواله شد همان خواهد رسيد و بهتر آن است كه منبري ها در رابطه با پول حرفي نزنند و دعوت كننده را آزاد بگذارند، آنگاه جرياني از مرحوم تاج نيشابوري نقل كرد.

آقاي تاج نيشابوري از منبري هاي مشهور ايران بود و آنچنان از شهرت بهره مند بود كه هر سال محرّم و صفر با دعوت مردم تهران به تهران مي آمد و مجالس مهمّي را اداره مي كرد و اشكها از چشمها سرازير مي شد سالي طبق معمول با دعوت قبلي بايد از خراسان به تهران بيايد شب قبل از حركت در عالم خواب ديد حضرت سيد الشهداء سلام اللّه عليه درجائي نشسته و بزرگان در خدمت حضرتند، در اين حال شخصي آمد و دفتري آورد كه در آن دفتر نام وّعاظ و مداحان و ذاكرين ثبت بود، دفتر دار از حضرت خواست كه سهميّه منبري ها را مقرّر فرموده تا در دفتر نوشته شود.

حضرت فرمود نام يكايك منبرها را بخوان ، وقتي كه نام يكي از منبرها گفته مي شد حضرت مقداريكه بايد در طول محرّم و صفر بگيرد بيان ميكرد و او هم مينوشت ، تا آنكه بنام نيشابوري رسيد،

حضرت فرمود: بنويس دوقران .

شايان ذكر است كه قران واحد پول آن روز بود، كه هر واعظي در مقابل هر منبر چند قران ميگرفت و تاج نيشابوري بايد بيش از همه بگيرد و در طول محرّم و صفر ده هاتومان بايد در آمد داشته باشد.

ولي حواله مولا دوقران است . پس از آنكه از خواب بيدار شد هيچ نتوانست چنين خوابي را رؤ ياي صادقه بحساب آورد لذا بخودش وعده هاي زيادي مي داد، تا آنكه باوسيله نقليّه آن روز به تهران حركت كرد ولي در بين راه نزديك تهران بيمار شد و به محض ورود به تهران بستري شد، او همچنان بيمار بود تا روز آخرماه صفر قدري در خودش احساس بهبوي كرد، عصابدست گرفت تا در كوچه قدري قدم بزند، وقتيكه قدم مي زد زنيكه كار گريك خانه اي بود جلو آمد

و گفت : خانم من در منزل سفره حضرت ابوالفضل ع دارد به من گفت يك روضه خوان تهيه كنم اگر ممكن است شما قبول فرمائيد، آقاي تاج بهمان منزل رفت و بعد از منبر دو قران به ايشانخوابش بود كه باور نمي كرد. (62)


پاورقي

62- علماء، ص 169