بازگشت

مرثيه بخوان تا چشمت خوب شود


در ريحان الادب به نقل از گلشن وصال آورده كه وصال 67 قرآن به خط زيباي خود نوشته .

در كشكول شمس آمده كه زماني چشم ايشان آب آورد به دكتر مراجعه كرد دكتر گفت :

من چشمت را خوب مي كنم به شرطي كه دگر با او نخواني ننويسي پس او معالجه شد و چشمش خوب گرديد. مجددا شروع به خواندن و نوشتن كرد تا اينكه به كلي نابينا شد و در راه رفتن دستش را به ديوار مي گرفت آخر الامر متوسل شد به محمّد و آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين .

شبي در عالم رؤ يا پيغمبر اكرم را در خواب ديد حضرت به او فرمود:

چرا در مصائب حسين مرثيه نمي گوئي بگو تا خداي متعال چشمت را شفادهد.

در همان وقت حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها حاضر گرديد و فرمود وصال اگر شعر مصيبت گفتي شرطش آن است كه اول از حسنم شروع كني زيرا فرزندم حسن خيلي مظلوم است .

صبح كه شد وصال شروع كرد دور خانه قدم زدن و دست به ديوار گرفتن و اين شعر را گفت :

در تاب رفت و طشت ببر خواند و ناله كرد آن طشت را از خون جگر باغ لاله كرد نيم دوم شعر را كه گفت چشمانش روشن و بينا شدند سپس گفت :

خوني كه خورد در همه عمر از گلو بريخت دل را تهي ز خون دل چند ساله كرد زينب كشيدكلثوم زد به سينه و از درد ناله كرد (80)