بازگشت

خاك و غبار كربلا


در بغداد مرد فاسقي بود كه هنگام احتضار وصيت كرده بود كه مرا ببريد نجف اشرف دفن كنيد شايد خداوند مرا بيامرزد و به خاطر حضرت اميرالمؤ منين (ع ) ببخشد.

چون وفات كرد قوم و خويشان او حسب الوصيه او را غسل داده و كفن نمودند و در تابوتي گذاردند و به سوي نجف حمل كردند. شب حضرت امير(ع ) به خواب بعضي از خدامان حرم خود آمدند و فرمودند: فردا صبح نعش يك فاسقي را از بغداد مي آورند كه در زمين نجف دفن كنند برويد و مانع اين كار شويد و نگذاريد او را در جوار من دفن كنند.

فردا كه شد خدام حرم مطهر يكديگر را خبر كردند رفتند بيرون دروازه نجف ايستادند كه نگذارند نعش آن فاسق را وارد كنند هر قدر انتظار كشيدند كسي را نياوردند.

شب بعد باز در خواب ديدند حضرت امير(ع ) را كه فرمود: آن مرد فاسق را كه شب گذشته گفتم نگذاريد وارد شوند فردا مي آيند برويد به استقبال او، و او را با عزّت و احترام تمام بياوريد و در بهترين جاها دفن كنيد. گفتند: آقا شب قبل فرموديد نگذاريد و حالا مي فرمايد بهترين جاها دفن شود!؟ حضرت فرمود: آنهائيكه آن نعش را مي آوردند شب گذشته راه را گم كردند و عبورشان به زمين كربلا افتاد باد وزيده خاك و غبار زمين كربلا در تابوت او ريخته از بركت خاك كربلا و احترام فرزندم حسين (ع ) خداوند از جميع تقصيرات او گذشته و او را آمرزيد و رحمت خود را ش‍ گردانيده . (57)


پاورقي

57- آثار، ص 30.