نجات مجرمان
حاج ملامحسن يزدي که از اخيار و اعيان نجف اشرف بود از حاج محمد علي يزدي که مردي عالم و صالح بود نقل نمود که او گفت:
من دائما در تحصيل توشه ي آخرت و اصلاح حال خود مي کوشيدم و گاهي شب ها در مقبره اي واقع در خارج شهر يزد که به «مزار» معروف است و جماعتي از صالحان و نيکان در آن مدفونند به سر مي بردم.
همسايه اي داشتم که از ايام کودکي با يکديگر آشنايي و دوستي داشتيم و با هم به مکتب مي رفتيم تا آنکه او بزرگ شد و شغل عشاري و رباخواري را پيشه ي خويش ساخت. هنگامي که مرگ، او را دريافت و در مزار مدفون گشت به فاصله ي کمتر از يک ماه او را در خواب ديدم در حالي که هيأتي نيکو و حالتي خوش داشت!
در عالم رؤيا نزد او رفتم و گفتم:
«مرا به حال تو، از آغاز تا پايان عمرت آگاهي تمام بود و احتمال خير و صلاح در مورد تو وجود نداشت و اعمال و شغلي که داشتي برايت جز عذاب اقتضا نمي کرد. بگو به کدامين عمل به اين مقام رسيدي و اين مرتبه ي رفيع را يافتي.»
گفت: «آري، حق با توست و همانطور است که تو گفتي، و من در عذاب سخت و بلاي شديد دچار بودم تا آنکه زوجه ي استاد اشرف آهنگر فوت شد و او را در اين مکان به خاک سپردند - اشاره کرد به مکاني که حدود 50 متر از او دورتر بود - و در شب وفات وي، حضرت سيدالشهداء عليه السلام سه مرتبه وي را زيارت کرد و در دفعه ي سوم فرمود تا عذاب از اين مقبره برداشته شد و حال من و تمام کساني که در اين مکان مدفونند يکسره از برکت آن حضرت دگرگون شد و با وسعت عيش و فراغ و نعمت و رفاه قرين شديم.»
حاج محمد علي يزدي در ادامه گويد:
من متحير از خواب برخاستم و استاد اشرف آهنگر را نمي شناختم و محله و خانه ي او را نمي دانستم. پس به بازار آهنگران رفتم و سراغ او را گرفتم. چون او را يافتم از او پرسيدم:
«آيا تو را زني بود که وفات کرد؟»
گفت: «آري، ديروز درگذشت و در فلان موضع - و همان مکان را اسم برد - دفن کرديم.»
- او به زيارت حضرت سيدالشهداء عليه السلام رفته بود؟
- نه.
- ذکر مصائب آن جناب مي کرد؟
- نه.
- مجالس عزاي آن جناب به پا مي کرد؟
- نه.
آنگاه از من پرسيد: «چه مي جويي؟!»
من خواب را براي او تعريف کردم. جواب داد:
«آن زن در اواخر عمر مراقبت داشت به زيارت عاشورا.» [1] .
پاورقي
[1] شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور، ص 52 - مفاتيح الجنان، محدث قمي، پس از نقل زيارت عاشورا.