بازگشت

معرفي دو افسر مسلمان قفقازي


يکي از افسران نظامي قفقاز، به نام سرهنگ علي ملايوف، در زمان اشغال افغانستان از سوي ارتش شوري در سال 1979 ميلادي مطابق 1358 شمسي، مأموريت مي يابد که به مجاهدين مسلمان افغاني حمله ور شود.

ولي چون اين افسر قفقازي مسلمان و مسلمان زاده بوده است، نمي خواسته در جنگ با مسلمانان شرکت کند. در عين حال، چون به اجراي دستورات دولت روسيه مجبور بوده، چاره اي جز حمله به مسلمين نداشته است. لذا در تمام مدتي که مي بايست مقدمات حمله ي مزبور را فراهم مي کرده است، متوسل به حضرت اباالفضل العباس عليه السلام شده و براي فرار از اجراي اوامر مافوق، چاره جويي مي کرده است.

درست يک شب قبل از زمان حمله به افغانستان، خواب مي بيند که وارد حرم حضرت اباالفضل العباس قمر بني هاشم عليه السلام شده است و آن حضرت به استقبال او آمده اند. حضرت به او فرمودند: تو سرباز ما هستي، ما به تو کمک مي کنيم! آنگاه کسي را به نام «احمد رحمانقلي اف» صدا زدند و خطاب به هر دو نفر آنان فرمودند: به يکديگر اعتماد کنيد و با هم کار کنيد، و براي نجات مسلمانان افغانستان جهاد کنيد!

شخص مزبور، علي ملايوف، از خواب بيدار مي شود و تا صبح نمي تواند بخوابد.

فردا صبح به مقر ستاد خويش مي رود و با کمال تعجب در دفتر آجوداني خود، همان افسري را مي بيند که ديشب در عالم خواب، وي را در حضور حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مشاهده کرده بود! لذا بي اختيار فرياد مي زند: سروان احمد رحمانقلي اف تو هستي؟! اين افسر، به حالت بهت زده، سکوت مي کند و جوابي نمي دهد! و اين در حالي بود که سرهنگ ملا يوف تا آن زمان، هرگز آن افسر را نديده و


حتي اسم وي را هم نشنيده بود!

پس از آنکه آن دو مدتي خيره خيره به هم نگاه مي کنند، سرهنگ علي ملايوف بر خود مسلط مي شود و مي گويد: سروان احمد رحمان قلي اف، من هنوز صبحانه نخورده ام. آنگاه هر دو به رستوران پادگان مي روند و هر کدام براي يکديگر خواب ديشب خود را باز مي گويند و معلوم مي شود که حضرت اباالفضل العباس عليه السلام به همان ترتيب آن دو نفر را به همديگر معرفي فرموده است. با اين فرق که، سروان احمد رحمان قلي اف، با آنکه تا آن لحظه هرگز چهره ي سرهنگ علي ملايوف را نديده بود، به علت اطلاعات نظامي سياسي، نام وي را مي دانسته و از مأموريت او خبر داشته است.

باري، اين دو افسر پس از معرفي حضرت اباالفضل العباس قمر بني هاشم عليه السلام، با طراحي و کمک يکديگر، همواره از يک طرف به مجاهدين مسلمان افغانستان اسلحه ي فراوان و مهمات کامل مي رساندند، و از طرف ديگر اطلاعات درست و مفيدي در اختيار آنان مي دادند و کمکهاي ديگري هم به آنها مي کردند.

آنها بعدا در روزنامه هاي رسمي پاکستان مقالاتي درج کردند و کرامت حضرت اباالفضل العباس عليه السلام در اين زمينه را، همواره به عنوان بزرگترين سند افتخار خودشان بازگو کردند. آن دو افسر ارادت کيش به حضرت اباالفضل العباس عليه السلام، اينک در دانشگاه پاکستان تدريس مي کنند. [1] .



پاورقي

[1] چهره‏ي درخشان، ج 2، ص 534.