بازگشت

كرامت و پيشگويي حبيب


علي عليه السلام از علومي که از رسول خدا (ص) کسب کرده بود گاهي براي اصحاب و يارانش بازگو مي کرد، و ياران علي (ع) نيز گاهي با هم مذاکره مي کردند، چنانکه نقل شده روزي ميثم تمار و حبيب بن مظاهر هر دو سوار بر اسب در محله بني اسد با هم ملاقات و به گفتگو پرداختند:

حبيب گفت: پيرمرد اصلعي (کسي که موي جلو سرش ريخته باشد) را مي بينم که داراي شکمي بزرگ است و جلو دارالرزق خربزه مي فروشد، در راه دوستي اهل بيت او را به دار مي آويزند و شکم او را روي چوبه دار مي شکافند.

ميثم گفت: مرد سرخ روئي را مي بينم که داراي دو گيسو است، براي ياري پسر پيغمبر قيام مي کند، او را مي کشند و سر او را در کوفه مي چرخانند. و از هم جدا شدند، کساني که اين مذاکرات را شنيدند با خود گفتند از اين دو نفر دروغگوتر نديديم، در اين حين رشيد هجري از راه رسيد و از آن دو جويا شد، مردم گفتند: اينها رفتند و چنين و چنان مي گفتند.

رشيد گفت: خدا ميثم را بيامرزد، فراموش کرد بگويد به آن که سر حبيب را مي آورد صد درهم جايزه مي دهند.

پس از آنکه رشيد گذشت جمعيت گفتند: بخدا قسم اين مرد دروغگوتر از آن ها است راوي مي گويد: طولي نکشيد که ديدم ميثم را جلو خانه عمرو بن حريث به دار آويختند، حبيب هم با حسين کشته شد و سر او را به کوفه آورده و در کوچه ها مي گردانيدند [1] .


پاورقي

[1] ابصار العين ص 56 - رجال کشي ص 73 - معجم رجال الحديث ج 4 ص 228 - قاموس الرجال ج 3 ص 6.