بازگشت

نامه ها و...


كوفيان شنيدند كه حسين عليه السلام از بيعت با يزيد امتناع ورزيده و به مكه رهسپار شده است ؛ از اينرو شيعيان در خانه سليمان بن صرد خزاعي گرد آمدند و سليمان به ايشان گفت : اگر مي دانيد كه او را ياري كرده و عليه دشمنش جهاد مي كنيد، با فرستادن نامه او را آگاه سازيد و اگر در ياريش سستي مي كنيد، او را قريب ندهيد. همه اظهار ياري نموده و در نامه اي نوشتند: بسم الله الرحمن الرحيم از سليمان بن صرد و مسيب نجبه و رفاعة بن شداد و حبيب بن مظاهر و شيعيان از اهل كوفه .

سلام عليك سپاس خداي را كه دشمن ستمگر ترا ميراند و نابود ساخت ؛ كسي كه غاصبانه اموال امت اسلامي را به دست گرفت و بدون رضايت ايشان ، بر آنها فرمانروايي كرد؛ نيكان ايشان را بكشت و اشرار را باقي گذاشت و مال خدا را به دست ستمگران و مترفان خوشگذران روزگار داد؛ پس او چون قوم ثمود، از رحمت خدا دور باد.

ما را امام و پيشوايي نيست ؛ از اينرو سوي ما بيا؛ اميد الهي است كه ما را بر كنار حق گرد آورد.

اكنون نعمان بن بشير در قصر امارت است و ليكن ما در نماز جمعه و عيد او شركت نمي كنيم .

اگر بفهميم كه سوي ما مي آيي ، او را بيرون رانده و سوي شام روانه اش مي كنيم .

انشاءالله . اين نامه را با عبدالله بن مسمع همداني و عبدالله بن وال تيمي براي امام حسين عليه السلام فرستادند كه دوم ماه مبارك رمضان به مكه رسيدند و پس از دو روز همراه قيس بن مسهر صيداوي و عبدالرحمن بن عبدالله بن شداد ارحبي و عمارة بن عبدالله سلولي حدود 150 نامه ديگر به حضرت فرستادند و پس از دو روز نامه اي چنين نگاشته : بسم الله الرحمن الرحيم به : حسين بن علي عليهما السلام از: شيعيانش اما بعد؛ بشتاب كه مردم چشم به راه تو دارند و غير از تو كسي را نمي خواهند.

عجله كن ؛ عجله كن ؛ عجله كن ؛ عجله كن . والسلام و با هاني بن هاني سبيعي و سعيد بن عبدالله به حضرت فرستادند.

و به دنبال اين ، شبث بن ربعي و حجار بن ابجر و يزيد بن الحارث و عروة بن قيس احمسي و عمرو بن حجاج زبيدي و محمد بن عمير تميمي كه از اشراف كوفه بود، نوشتند: طراوت و سرسبزي ما را فرا گرفت و ميوه ها رسيده و هرگاه بخواهي ، بر لشكري آماده فرمان ، فرود آ.

در اين حال امام حسين عليه السلام دو ركعت نماز بين ركن و مقام بپا داشت و از خداوند متعال خير خواست و نامه اي چنين نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم از: حسين بن علي به : مسلمانان و مؤ منان اما بعد، هاني و سعيد نامه هاي شما را كه آخرين مكاتبه شما بود، آوردند؛ خواسته همه شما اين بود كه امامي نداريد و من سوي شما بيايم تا شايد خداوند شما را هدايت كند.

من مسلم بن عقيل ، برادر و پسر عم خود را كه مورد اطمينان من است ، سوي شما مي فرستم .

اگر او راءي و همت خردمندان و افراد فاضل شما را آنطور كه در نامه هايتان نوشته بوديد، تاءييد كرد، به زودي نزد شما خواهم آمد؛ انشاءالله .

قسم به جانم ، امام نيست جز كسي كه به كتاب خدا حكم و عدل و داد را برپا كند و دين حق را مطيع باشد و خويشتن را اختيار ذات الهي قرار دهو با مسلم بن عقيل (73) به كوفه فرستاد.

لان يرضي عني اءحب الي من اءن يكون لي النعم .

(74) خشنودي حسين از من براي من بهتر از اين است كه براي من شتران سرخ موي باشد.


پاورقي

73- بنا بر نقل مفيد رحمه الله در ارشاد اين نامه را با هاني بن هاني و سعيد بن عبدالله به كوفه فرستاد و بنا بر نقل سيد بن طاووس رحمه الله در لهوف با مسلم بن عقيل ؛ و ليكن ظاهرا نقل لهوف به قرائن نزديك تر است . والله اعلم .

74- فضائل الخمسه 3/268. حمر النعم ، كنايه از دنياست . / مجمع البحرين .