بازگشت

گفتگوي محمد حنفيه با امام


وقتي عدم سازش امام حسين عليه السلام با يزيد قطعي شد، محمد حنفيه خدمت حضرت رسيد و گفت : برادرم ! تو محبوب ترين و عزيزترين مردم نزد من هستي و اطاعت از تو بر من واجب است ؛ زيرا خداوند ترا بر من برتري داد.

و از بزرگان بهشت گرداند. به خدا سوگند آنچه را خير و صلاح كسي تشخيص دهم ، نهان نمي كنم ؛ از آنجا كه تو آميخته اصل و نفس و روح و هستي من مي باشي ، ترا سزاوارتر از همه در اين راستا مي دانم .

از اينرو تا آنجا كه ممكن است در شهري اقامت مكن و با فرستادن نمايندگاني به سوي مردم ، آنان را به بيعت با خود دعوت نما؛ اگر با تو بيعت كنند، خدا را سپاس نموده و گرنه ، باز به تو آسيبي نمي رسد.

با ورود به شهري مي ترسم بين مردم اختلاف افتاده و گروهي از تو پشتيباني كرده و گروه ديگر عليه تو بپا خيزند و كار به خونريزي كشيده و هدف تير و بلا قرار گيري و خون بهترين فرد اين امت ضايع و خانواده اش ذليل شود. امام حسين عليه السلام پرسيد: به عقيده تو به كجا روم ؟ محمد حنفيه گفت : فكر مي كنم بهتر است كه وارد شهر مكه شوي و اگر آنجا نيز براي شما امنيت نبود، به بيابان و كوهها و از دياري به ديار ديگر روي تا ببينيم كار مردم به كجا مي انجامد؛ اميدوارم با درك صحيح و اراده آموفقيت تمام ، يكي پس از ديگري ، برطرف كني .

(68) امام حسين عليه السلام فرمود: برادرم ! اگر در دنيا هيچ ماءوي و پناهي نباشد، با يزيد بيعت نخواهم كرد؛ بخدا سوگند، اگر در صخره هاي كوهستان و يا لانه حيوانات بيابان روم ، مرا يافته و خواهند كشند. (گريه محمد حنفيه ) خداوند ترا پاداش خير دهد كه خير خواهي نمودي و ليكن من تصميم گرفته ام كه برادران و فرزندان ايشان و شيعيانم كه بينش و منش شان با من يكي است ، به سوي مكه حركت كنم و اما تو در مدينه بمان و اوضاع و احوال نظر بگير و به من گزارش كن .

(69) مرحبا بالقتل في سبيل الله و لكنكم لا تقدرون علي هدم مجدي و محو عزتي و شرفي فاذا لا من القتل . (70) چه زيباست كشته شدن در راه خدا و ليكن شما مجد و عظمت و عزت و شرف مرا نمي توانيد نابود كنيد؛ در اينصورت من از مرگ واهمه اي ندارم .


پاورقي

68- كشف الغمه 2/29 و بحار الانوار 78/121.

69- مقتل المقرم /150.

70- ملحقات احقاق الحق 11/601.